بیانات در دیدار کارگزاران نظام
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
این عید بزرگ را به همه مسلمانان عالم و به ملت عزیز ایران و به شما حضّار محترم تبریک عرضمیکنم. درباره اهمیّت این روز مبارک، اگر کسی بخواهد الفاظ و تعبیرات را به کار گیرد، شاید با هیچ بیانی نشود عظمت و اهمیّت مبعث را بیانکرد. زیرا الفاظ، در موارد متعدّد، به شکل مکرّر، در معانی مجازی بهکار رفتهاست و این کشش را ندارد که انسان بتواند بزرگی این حادثه را با آنها بیان کند. شاید بشود گفت که مثلاً بعثت حضرت خاتمالانبیا صلّیاللَّهعلیهوآلهوسلّم، حادثهای است که با اصل حادثه خلقت انسان باید مقایسه شود؛ این قدر با عظمت و مهم است. آنچه برای ما، به عنوان درس و استفاده از این حادثه و عید باید مطرح شود، پیام مبعث در حدّ درک و قدرت استفاده ماست. آنچه که به طور اجمالی میشود فهمید و گفت، این است که «بعثت نبىّاکرم در قلمرو وجود فردی و تحوّل درونی انسان و همچنین در قلمرو حیات اجتماعی انسان و زندگی جمعی، هدفی را مشخّص و معیّن کردهاست. در قلمرو وجود فرد - که اصل هم همین است که تحوّلی در انسان بهوجود آید - آیاتی در کلام اللَّه آمده است. مثل این آیه شریفه سوره آلعمران: «لقد من اللَّه علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولاً من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة(۱).» این تزکیه و آموختن کتاب و حکمت، همان تحوّل درونی انسان است. انسان برای اینکه به هدف خلقت خود برسد، باید به هدف بعثت انبیا درباره خود نائل شود. یعنی متحوّل گردد؛ درست شود؛ خوب شود و از آلودگیها و پستیها و عیبها و آن چیزهایی که در درون انسان است و دنیا را به فساد میکشاند، نجات پیدا کند. این، در قلمرو وجود فرد است. بعثت برای این است. در بیانی هم که فرمودند «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» (۲)، باز برگشتش به این است. «برانگیخته شدهام که مکرمتهای انسانی را کامل کنم.» یعنی تهذیب انسان؛ تزکیه انسان؛ انسان را به حکمت سوقدادن؛ او را از جهالت بساطت عامیانه به فهم و زندگی حکیمانه رساندن. این، در مقوله فرد و در قلمرو حیات فردی است.
در قلمرو حیات اجتماعی، چیزی که بهعنوان هدف معیّن شدهاست، عدالت اجتماعی است. «لیقوم النّاس بالقسط(۳).». «قسط» با «عدل» فرق میکند. عدل یک معنای عام است. عدل همان معنای والا و برجستهای است که در زندگی شخصی و عمومی و جسم و جان و سنگ و چوب و همه حوادث دنیا وجود دارد. یعنی یک موازنه صحیح. عدل این است. یعنی رفتار صحیح؛ موازنه صحیح؛ معتدل بودن و به سمت عیب و خروج از حد نرفتن. این، معنای عدل است. لکن قسط، آنطور که انسان میفهمد، همین عدل در مناسبات اجتماعی است. یعنی آنچیزی که ما امروز از آن به «عدالت اجتماعی» تعبیر میکنیم. این، غیر از آن عدل به معنای کلّی است. انبیا اگر چه حرکت کلّیشان به سمت آن عدالت به معنای کلّی است - «بالعدل قامت السّموات و الارض(۴)»؛ آسمانها هم با همان اعتدال و عدالت و میزان بودن سرِ پا هستند - اما آن چیزی که فعلاً برای بشر مسأله است و او تشنه آن است و با کمتر از آن نمیتواند زندگی کند، قسط است. قسط یعنی اینکه عدل، خُرد شود و به شکل عدالت اجتماعی در آید. «لیقوم النّاس بالقسط.» انبیا برای این آمدند.
بشر نمیتواند در سایه بیعدالتی و رفتار ظالمانه و تجاوز و تعرّض و اتّکای به قلدری و زور زندگی کند. این، زندگی نمیشود. این، جهنّم است. انبیا آمدهاند تا از محیط زندگی، بهشتی بسازند. البته اگر به چشم دقیق نگاهکنیم، این دومی هم که هدف انبیا در قلمرو زندگی اجتماعی است، مقدّمهای برای رسیدن انسان به همان هدفی است که در قلمرو فردی وجود دارد. یعنی تحوّل درونی؛ درست شدن و انسانِ صحیح شدن. هر شیئی را شما در دنیا ملاحظه کنید، شکل صحیحش آن شکلی است که فایده مطلوب از آن عاید شود. انسان برای این نیامده است که به دیگران ضربه بزند، به دیگران حسادت ورزد، همهچیز را برای خود بخواهد، دیگران را محروم کند، از وجود او برای عالم و آدم شرّ صادر شود، به مسائل کوچک بچسبد و از کمال مطلوبها و آرمانها غافل گردد. برای اینها که انسان نیامدهاست! انسان آمدهاست تا خوب باشد، مفید باشد، حرکت کند و به سمت کمال برود. اگر چنین شد و به سمت کمال حرکتکرد و راه او برای خودش و دیگران مفید بود، آن انسان، تحوّلیافته و مزکّی است. اینها از اهداف بعثت است.
آیا امروز که صدها زبان و حنجره و قلم در سطح دنیا، با پول دستگاههای استعماری کوشش میکنند که علیه معنویّت، دین، اسلام و هر جوشش اسلامی سخن بگویند و وانمود میکنند که همین نظم مادّی عالم، همین نظام قلدرانهای که بر دنیا حاکم است، همین خوب است و لازم نیست اسلام بیاید و خدشهای بر این نظام قلدرانه واردکند، بشریّت از چنان بعثتی مستغنی است؟ آیا امروز بشر نمیخواهد خودش را تزکیه کند؟ آیا برای بشریّت عیب نیست که آحاد بشر، در هر جا که هستند به فکر این باشند که راحتِ خود و رنج دیگران را دنبال کنند؟ برای بشریّت عیب نیست که آرمانگرایی در میان آحادش وجود نداشته باشد و همه به همان وضع موجود زندگی خودشان قانع باشند و اگر تکّه نانی دست کسی است، دو دستی آن را بچسبد که قلدرتری نیاید و از دست او نرباید و خودش به دندان نکشد؟ این وضعیت دنیا خوب است؟ آیا چنین نظمی و چنین نظام بینالمللیای برای بشریّت، بهشت موعود است؟ نباید علیه آن، برای اصلاح آن و برای ادبکردن آن هیچ کاری بشود؟ نباید بشریّت حرکتی کند و بعثتی انجامدهد؟ آیا امروز در دنیا، یا لااقل در بخشهای مهمّی از دنیا، به معنای حقیقی کلمه، «قانون جنگل» حکمفرما نیست؟ آیا از قسط هیچ خبری هست؟
نگاه کنید و سرتاسر دنیا و سطح این کره خاکی را ببینید. ملاحظه میکنید عدّهای از مردم یک ملت چند میلیونی - بزرگ و کوچک و زن و مرد و بیمار و سالم و همه و همه - بهوسیله عدّهای دیگر جانشان گرفته میشود؛ خانههایشان ویران میشود؛ عِرض و ناموس زنهایشان مورد تجاوز قرار میگیرد؛ دارو ندارند، غذا ندارند، آسایش ندارند، امنیت ندارند و هیچ تحرّکی هم به معنای واقعی کلمه در دنیا نیست! در حادثه تلخ و گریهآور بوسنی هرزگوین، آن عدّهای که مردم را میکوبند، چه دلیلی برای این کار دارند؟ هیچ استدلالی برای اینکار دارند؟ اگر استدلال قومی هم میداشتند، راهش این نبود. اگر استدلال دینی هم میداشتند، راهش این نبود. اینکه یک ملت را باید به کل نابود کرد و آحادش را به اردوگاهها کشانید - که دیگر هیچ چیزشان محترم نباشد - نشاندهنده توحّش و حکومت حقیقی قانون جنگل نیست؟ اگر آن روز که صربها به جان مسلمانان بوسنی افتادند، از اطراف دنیا - از اروپا، از امریکا، از آسیا و از کشورهای اسلامی - به صورت جدّی واکنش نشان داده میشد و میرفتند آنها را ادب میکردند؛ نشاندهنده این بود که اگر در دنیا انحراف هست، رشد و سلامت هم هست. میبینیم که چنین امری اتّفاق نمیافتد.
این، یک مثال بود. مثال دیگر، در همسایگی ما، کشور عراق با سابقه تاریخی است. امروز کسانی بهعنوان صاحبان و مدّعیان دنیا، وارد خانهای میشوند که متأسّفانه باید گفت «خانه بیصاحب است»! بمباران میکنند، میزنند، میکشند، آثار فرهنگی را از بین میبرند، مردم بیگناه را نابود و مقدّسات را پایمال میکنند. این کشور، که امروز قربانی وحشیهای عالم است، ده برابر کشور آنها سابقه تاریخی و فرهنگی و عظمت باستانی دارد. کشوری ریشهدار است و پانزده، شانزده میلیون یا بیشتر، جمعیت در آن زندگی میکنند. کشور با فرهنگی است که از لحاظ سطح فرهنگ انسانی هم سطح قابل قبولی دارد. بهخاطر چند نفر یا یک گروه انسان ناشایسته و انصافاً شریر که بر این کشور حکمفرما هستند، قدرتها به چه مناسبت به خودشان اجازه میدهند یک کشور و یک ملت را چنین مورد تعرض و تجاوز قرار دهند؟ این وحشیگری نیست؟
از آنها باید پرسید: استدلالتان چیست که میگویید «ما تصمیم گرفتیم عراق را ادب کنیم»؟ مگر شما که هستید؟ در دنیا، شما را چه کسی باید ادب کند؟ اگر شما به خودتان حق میدهید که در مسائل جهانی اینطور وارد شوید و به خیال خودتان، بشوید متولّی شورای امنیت، که مصوبات شورا را به عمل درآورید، با اسرائیل چرا آنگونهاید؟ در مقابل جنایتی که امروز اسرائیل علیه فلسطینیها انجام میدهد، چرا چشمتان را بستهاید؟
این قانون جنگل نیست؟ این زورگویی نیست؟ این دنیا، دنیای متوحّش و جاهلی نیست؟ این دنیا احتیاج به بعثت ندارد؟ امروز دین خدا نیازِ این مردم نیست؟
اگر دین خدا مورد نیاز نباشد، کدام نسخه میتواند بشر را نجات دهد؟ کدام نسخه میتواند آنچنان قوی و قدرتمند در دل انسانها و مؤمنین نفوذ کند که بتوانند در مقابل قدرتهای گردنکلفت و زورمند دنیا بایستند؟ ببینید امروز مسلمانان در هر جا که هستند، چطور میایستند! ببینید جمهوری اسلامی، بهخاطر اینکه به فضل الهی و به قرآن مستظهر است؛ متّکی به خداست و مسؤولین و مردمش به خدا ایمان دارند، چطور در مقابل عربدهکشیهای قلدرهای دنیا میایستد! هیچ عاملی جز دین نمیتواند در مقابل دیوانگیهای دنیای امروز و قدرتمندان امروز دنیا بایستد.
آن بعثت، امروز هم مورد نیاز است. بشریّت امروز، هم باید از درون متحوّل و تزکیه شود و هم نظم اجتماعیاش نظم عادلانه و قسط آمیزی گردد. امروز در دنیا قسط نیست، عدالت نیست. ظلم است و دنیا را از ظلم نسبت به ملتهای مظلوم پر کردهاند. من به شما برادران عزیزی که مسؤولان جمهوری اسلامی هستید، یک جمله میخواهم عرض کنم: شما میتوانید در مقابل قدرتهای متّکی بهزور قدبرافرازید؛ مشروط به اینکه با همه وجود، پای احکام نجاتبخش اسلام و تبعیت از احکام قرآنی بایستید و بیهیچ رودربایستی و بی هیچ ملاحظه از کسی، در این راه و صراط مستقیم حرکت کنید. آنوقت است که خوب میتوانید ایستادگی کنید. این درسی است که اسلام به ما داد. این درسی است که امام بزرگوار، بعد از چهارده قرن، با منش و حرفهای خود به ما آموخت. علاج، این است. بیدلیل هم نیست که با امام اینقدر دشمن بودند. هنوز هم با جمهوری اسلامی و با پرچم اسلام که در دست جمهوریاسلامی است، دشمنی میکنند؛ ولی با پرچم اسلام در دست آدمهای سازشکارِ وابسته و متعلّق به خودشان، هیچ کاری ندارند. از آنها هیچ واهمهای ندارند، هیچ ترسی ندارند، هیچ ملاحظهای ندارند و هیچ دشمنیای ندارند. اما با جمهوری اسلامی چرا. با شخصیتهایش هم دشمنند، با ملتش هم دشمنند، با دولتش هم دشمنند، با رئیسجمهورش هم دشمنند، با مجلسش هم دشمنند، با احکام قضایی و مسؤولین قضاییاش هم دشمنند. با هر چه که این نظام را سرِپا نگهمیدارد، دشمنند. حتّی با شعارهای شما هم دشمنند. آنها شعار امر به معروف و نهی از منکر را تمسخر میکنند؛ شعار حزباللّهیگری را تمسخر میکنند و شما را متّهم مینمایند. اما حقیقت این است که همان امر به معروف و نهی از منکر و همان حرکت حزباللّهی و همان پایبندی به اصول است که میتواند در مقابل انحرافها و خطاهای فاحش دنیای امروز بایستد. هیچ چیز دیگر نمیتواند. ملتها هم این را میخواهند.
بعثت برای ما عید است. یعنی یک حرکت دوباره است. یک حرکت نوین است. این، معنای عید است. به یادآوردن آن چیزی است که قرنهای متوالی از یادهای ما رفته بود و امروز مسلمین، به برکت اسلام میتوانند حیات دوباره پیداکنند.
اگر دولتهای اسلامی به اسلام متمسّک شوند، ملتها با همه وجود از آنها حمایت خواهندکرد. آنوقت است که میتوانند در مقابل زورگوییها بایستند. امروز استکبار جهانی، هر کشوری را که در مقابل او دست به حرکتی بزند و منافعش را اندکی مورد تردید قرار دهد، توقّعش این است که همین کاری را که با عراق کرد بتواند با آن انجام دهد. چه چیزی مانع آنهاست؟ یک ملت زنده؛ یک ملت مقاوم و شجاع و ملتی که با دولتش همدست باشد. اگر حکّام روسیاه عراق میتوانستند ملتشان را با خودشان داشتهباشند، این، سرنوشتشان نمیشد. راه عظمت دنیای اسلام، امروز، برگشت به پیام بعثت است. خداوند به ما توفیق دهد که بتوانیم در این راه حرکت کنیم و معرفت دین و معرفت صراط مستقیم و توفیق تزکیه و حرکت به سمت قسط اجتماعی را به همه ما عنایت کند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته.
۱) آل عمران: ۱۶۴
۲) مکارم الاخلاق / طبرسی: ج۱ ص۳۶
۳) حدید: ۲۵
۴) الصّافی: ذیل آیه ۷ از سوره الرّحمن