بیانات در دیدار مسئولان سازمان تبلیغات اسلامی
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
برادران عزیز! خیلی خوش آمدید. بنده هم مثل جناب آقای جنتی(۱) از همهی شما برادران به خاطر زحماتی که در این چند سال کشیدید و انشاءاللَّه در آینده هم استمرار خواهد داشت، و بخصوص با توجه به همین کمبودهایی که اشاره کردند - که بنده هم تا حدود زیادی وجود چنین کمبودهایی را تصدیق میکنم - صمیمانه و از ته دل تشکر میکنم.
نکتهی اولی که امروز میخواهم عرض کنم، این است که آنچه برای ما طلبهها همیشه شوقآفرین بوده، احساس انجام وظیفه بوده است. عالم طلبگی، با شکل و فرم و ساخت و محتوای دستگاههای صرفاً اداری فرق دارد. یک وقت انسان آشپزی را میآورد و استخدام و اجیر میکند، برای اینکه مثلاً در یک میهمانی، طعامی را برای جمعی فراهم کند. معمولاً آشپزها مقدار زیادی روغن، گوشت و جنس عالییی از برنج میطلبند و یک فهرست طولانی هم میدهند که اینها را برای ما فراهم کنید؛ آدم میداند هم که اگر فراهم نکند، هنر اینها به کار نخواهد افتاد و بالاخره آن کاری را که باید بکنند، نمیکنند! یک وقت هم این است که شما در مجموعهیی هستید؛ افراد خانواده و دوستانتان هم هستند؛ مثلاً در جبههی جنگ هستید و در نقطهیی گیر افتادهاید و دوستانتان هم گرسنه هستند و شما هم هنر آشپزی دارید؛ اینجا دیگر شرط و شروط و قید و قیودی ندارید؛ عاشقانه، سراسیمه، دستهابالا، دامنها به کمر، با همهی توان و قدرت و ابتکار، غذا را تهیه میکنید؛ که گاهی این غذا بهتر از آن غذا هم در میآید؛ چون از روی عشق و شور و محبت و احساس وظیفه است. ما طلبهها از اول اینطوری کار کردهایم.
آن وقتی که در دوران مبارزات و نهضت اسلامی، طلبهیی از مرکزی مأمور میشد، یا حتّی بدون مأموریت از مرکز خاصی حرکت میکرد، برای اینکه پیامی را به جایی برساند، مردمی را از اوضاع مطلع کند و اعلامیهیی را در جایی تولید یا تکثیر کند، کمترین چیز و آخرین مطلبی که به یادش میآمد، امکانات بود؛ اصل قضیه این بود که راه بیفتد؛ راه هم میافتاد و خدای متعال هم به حرکت او برکت میداد و شد آنچه که شد. این نقل از جای دوری نیست؛ زندگی خود شماست که آن را شاهد بودید.
درس خواندنها و تبلیغات دینىِ معمولی ما هم همینطور بوده است. برای منبر گاهی دعوت میکردند، گاهی هم بیدعوت میرفتیم - و هذا هو الغالب - دنبال این بودیم که بالاخره این مطلبی که فراهم کردهایم، این مطالعهیی که کردهایم، این منبری که آماده کردهایم، به گوش مردم برسد. ما با آن کسانی که وقتی برای منبر دعوتشان میکردند، میگفتند که این مقدار باید بدهید، یا چِکش را قبلاً باید بدهید، فرق داشتیم؛ آن عالم طلبگی نبود.
امروز هم همینطور است. نفرمایید که حالا ما تشکیلات و حکومت و دولت و بودجه و خزانه و درآمد نفت داریم؛ بله، معلوم است؛ لیکن یک کشور بر این امکانات استوار است. اگر شرکای ما در کارهای کشور - آنهایی که غیر کار ما را بر عهده دارند - قیودی، حدودی، امتیازاتی، شرط و شروطی در کارشان هست و سهم ما برای تبلیغات کم میشود، بسیار خوب، فلنرجع الی اصلنا؛ با همان روحیه، همان نشاط و همان تلاش.
اشاره کردند(۲) که شماها چهقدر در میدان جنگ بودید. من گاهی این خاطرات رزمندگان را میخوانم - که خوشبختانه این روزها به همت حوزهی هنری سازمان تبلیغات اسلامی دارد چاپ میشود - وقتی که آنها خاطرات خودشان را نقل میکنند، میبینیم که حضور یک روحانی و یک طلبهی جوان در مقدمترین خطوط، در خطرناکترین سنگرها و کمینگاهها، در دشوارترین مواقف، در لحظههای تعیین کننده و حساس، چهقدر بابرکت و پُرفایده و اثربخش بوده است؛ در حالی که وقتی آن طلبه حرکت میکرد، نه بودجهیی برایش در نظر گرفته بودند، نه او یادش بود که بودجهاش کجاست؛ نمیگفت برای ما چه بودجهیی در مجلس تصویب شده، یا از طرف دولت و خزانه چه بودجهیی تخصیص داده شده است. شما و امثال شما به آنجا رفتید و همین خدمات را انجام دادید و در دورانی که از جهاد و از اسلام هیچ خبری نبود، به این بنای عظیمی که نامش حماسهی جهاد اسلامی است، کمک کردید؛ کاخی به عظمت تاریخ ساختید و سرچشمهیی جاری کردید که انشاءاللَّه برکات آن تا ابدالدهر باقی خواهد ماند؛ یعنی شما هم در اجرای این سرچشمه سهیم بودید و چهقدر نیروهای مقدس و مؤمن و این جوانان بسیجی و بقیهی نیروهای رزمنده و مسلح در این جهت کار کردند.
البته این حرفها معنایش این نیست که ما و هرکسی در جمهوری اسلامی، درصدد نباشد که برای کار تبلیغات، امکانات بیشتری را فراهم بکند - این وظیفهی ماست؛ وظیفهمان را هم باید انجام بدهیم - اما شما هم منتظر انجام این وظیفه از سوی مسؤولان نمانید؛ شما حرکت را علی باباللَّه و متوکلاً علی اللَّه و قاصداً لوجهه الکریم ادامه دهید، تا انشاءاللَّه خدای متعال از شما قبول کند؛ که اگر قبول کرد، از همهی اینها عظمتش بیشتر است. غصه و درد آنجاست که تلاشی بکنیم، اما خدا آن را قبول نکند؛ به خاطر اینکه اخلاص ما در آن کم است. مخلصاً، موقناً و متوکلاً علی اللَّه راه بیفتید، خدای متعال انشاءاللَّه کمک خواهد کرد؛ هم کمک مادّی، و هم کمک غیرمادّی.
البته گاهی هم خدا کمک مادّی نمیکند. اینطور هم نیست که ما فرض کنیم در همهی حالات خدای متعال موظف است کمک مادّی کند؛ نه، طبیعت عالم هرچه هست، نقشهی الهی کار خودش را میکند. زکریای نبی را با اره به دو نیم کردند. من ذیل این آیهی شریفهی «الّذین قال لهم النّاس انّ النّاس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایمانا و قالوا حسبنا اللَّه و نعم الوکیل. فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم یمسسهم سوء» (۳) سابقاً روایتی دیدم که این «فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم یمسسهم سوء» مربوط به همانهایی است که در راه خدا کشته شدند. کشته شدن در راه خدا، «سوء» نیست. معنای «لم یمسسهم سوء» این نیست که یک سیلی هم به ما نخواهد خورد؛ چرا، سیلی هم میخورد؛ بالاتر از سیلی هم میخورد؛ منتها این «سوء» نیست. با معیار الهی که نگاه کنید، «لم یمسسهم سوء»؛ اما با معیارهای مادّىِ بشری که نگاه کنید، همهاش «سوء» است. خدای متعال با معیارهای خودش حرف میزند؛ با معیار محدود ما مادّیدلها و مادّیذهنها که حرف نمیزند.
بههرحال انشاءاللَّه خدا کمک میکند. حرکت شما باید برای قبول و رضای خدا باشد. در مناجات شعبانیه میخوانیم: «ما اظنّک تردّنی فی حاجة قد افنیت عمری فی طلبها منک».(۴) آن چیزی که ما عمر خود را برای آن فنا کردیم، چیست؟ آن انشاءاللَّه کسب رضا و مغفرت الهی است؛ اصل کار این است؛ این باید به دست بیاید.
نکتهی دوم در باب معنای تبلیغ است. تبلیغ، یعنی رساندن. ابزار رساندن، به حسب شرایط متفاوت است. یک وقت هست که شما میخواهید چیزی را به اتاق بغلی برسانید؛ میشود آن را در مشت گرفت و به آنجا برد؛ اما گاهی یک فرسخ فاصله هست؛ گاهی تا آن طرف دنیا باید بروید؛ گاهی حجابها و دیوارها هست؛ گاهی از کوهها و گردنهها باید عبور کنید؛ گاهی آنچه را که بردید، طرف طوعاً و رغبتاً میپذیرد؛ گاهی باید با لطایفالحیل آن را به او بدهید؛ گاهی دیگری آنجا ایستاده و نمیگذارد آن چیزی که شما بُردهاید، به او برسد؛ بنابراین، تبلیغ انواع و اقسامی دارد. در هر شرایطی، نحوهی رساندن به گونهیی است. آن چیست که تشخیص میدهد ابزار و نحوهی رساندن کدام است؟ آن، ابتکار و ذوق و سلیقه و فهم و سرعت انتقال شماست.
اگر آنجایی که آبی را باید به یک فرسخی برد، شما لیوانی به دست بگیرید و آب را در آن بریزید و راه بیفتید، عقلا وقتی نگاه کنند، دچار شگفتی خواهند شد: این چهطور آب بردن است!؟ آنجا باید کوزه و یا قمقمهیی پیدا کنید؛ لااقل سطلی پیدا کنید؛ چون یک فرسخ باید طی بشود. آب در یک لیوان تکان و لبپَر میخورد؛ یا لیوان میشکند و آب میریزد؛ آب را اینطوری نمیبرند؛ چه برسد به اینکه همانطوری که آب را با دو دست از جایی برمیداریم و به لب خودمان نزدیک میکنیم، بخواهیم با دو دست آن را بگیریم و ببریم؛ عقلا بر این کار، بیشتر میخندند!
نباید گفت که یک روز اینطوری تبلیغ میکردیم و خیلی هم مؤثر بود. بله، یک روز شیخ جعفر شوشتری(۵) (رضواناللَّهتعالیعلیه) در یکی از مدارس تهران روی منبر میآمد و به مردم میگفت: مردم! همینقدر بدانید خدایی هست. با این تذکر، در دلهای مردم، انقلابی درست میکرد. حالا نَفَس او بود، کمک خدا بود، فضای آن روز بود، قابلیت مستمع بود؛ بههرحال تأثیر خودش را میکرد. امروز اگر من و شما برویم روی منبر بنشینیم و بگوییم مردم! همینقدر بدانید خدایی هست، مردم هم مثل ما سری تکان میدهند و میگویند عجب! آنگاه ما پا میشویم و میرویم، آنها هم پا میشوند و میروند؛ کأن لم یکن شیئا مذکورا!
یک روز مرحوم مجلسی(۶) (رضواناللَّهعلیه) در کتاب «حقالیقین» و «عینالحیاة» و امثال اینها، اخلاق و عقاید دینی را با همان زبانِ خودش میگفت و دنیایی را به تفکر اعتقادىِ شیعی نزدیک میکرد. شما خیال نکنید که این کتب مجلسی بیهوده نوشته شده است؛ نخیر، پایههای تشیع را - در آن زمانی که تشیع در کشور ما تازه بود - همین کتابها قرص کرده است. به کتابهای «حیاةالقلوب» و «حقالیقین» و «عینالحیاة» مجلسی به چشم حقارت نگاه نکنید و نگویید اینها چه اثری دارد؛ نخیر، اینها یک روز خیلی اثر داشته است. مجلسی وقتی آمده است که در همان شهر، یک قرن و نیم قبل از آن، برای اینکه مردم را به عقاید شیعه وادار کنند، چه کارهای حتّی غیرانسانییی کرده بودند؛ مجلسی و امثال او آمدند این عقاید را در دلهای مردم محکم کردند. آن روز آن مطالب به درد میخورد؛ اما امروز من و شما نمیتوانیم «حقالیقین» و «حیاةالقلوب» را تجویز کنیم؛ بگذارید در قفسه به عنوان تاریخ بماند؛ اگر هنر داریم، آن مضمون را با زبانِ امروز بنویسیم. بنده امروز «حقالیقین» و «حیاةالقلوب» را برای مردم تجویز نمیکنم؛ به درد مردم نمیخورد. ممکن است خیلی از شماها اصلاً «حقالیقین» را نخوانده باشید؛ اما بنده خواندهام. «حیاةالقلوب»، «حقالیقین»، «عینالحیاة» - این کتب فارسی مرحوم مجلسی - پُر از مطلب است؛ اما نه مطلب باب جوان امروز؛ نه مطلب باب تفکر روشنفکرىِ امروز که در زمان مجلسی از این حرفها عین و اثری نبود.
آنقدر سخن نو، حرفِ فکربرانگیز و حواسجذبکن در دنیا وجود دارد که با رادیوها و کتابها و ترجمهها به اینجا میآید؛ نمیشود که من و شما هر یک خطی که در جایی نوشته شد یا گفته شد، فوراً عزا بگیریم و جنجال راه بیندازیم که فلان کس فلان چیز را ترجمه کرده یا فلان چیز را گفته است؛ گفته باشد؛ فکر است، میگویند. شما خیال میکنید روزی که شبههی ابنکمونه(۷) را رفع میکردند، به صرف اینکه کسی شبههی ابنکمونه را در کتابهایش بنویسد، او را تکفیر میکردند؟ مگر میشود مردم را بیخودی تکفیر کرد؟ مگر میشود هرکس حرف جدیدی زد، ما بگوییم شما مخالفید، شما ضدید؛ این مطلب را نگویید؟ با نگفتن که مشکل ما حل نمیشود.
قرآن کریم با این عظمت، افکار الحادیها و مادّیها را در خودش نقل میکند؛ دشنام آنها را به پیامبر نقل میکند؛ «قالوا ساحر او مجنون»؛ (۸) ولی حالا کسی جرأت نمیکند بگوید که فلان کس به فلانی - که رئیس این تشکیلات است - چنین اهانتی کرده است! اما قرآن با صراحت این را نقل میکند؛ چون به خودش معتقد و متکی است؛ «لاریب فیه»؛ (۹) در آن هیچ شکی نیست.
همهی ما باید «لاریب فیه» باشیم؛ عقاید ما باید «لاریب فیه» و قرص و محکم و استوار باشد و آن را با زبان مناسب بیان کنیم؛ آن وقت خواهیم دید که «سحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار».(۱۰) دیگر غصه نخورید؛ معجزه را به میدان بیاورید؛ سحر به خودی خود جمع خواهد شد و آن عِصىّ(۱۱) و حبالشان(۱۲) را خواهد خورد و برد. مهم این است که ما این ید بیضا را از جَیبمان بیرون بیاوریم و نشان بدهیم؛ مهم این است که ما این عصای موسوی را بیندازیم؛ این همان ابتکار را لازم دارد.
میخواهم این را عرض بکنم که تبلیغ - رساندن - مقدماتی دارد؛ باید محتوا را آماده کرد؛ ابزار را هم به تناسب انتخاب کرد و پشت سر این محتوا و ابزار، همت و شوق و ارادهی قوییی هم قرار داد و با سعهی صدر جلو رفت. اینکه عرض میکنیم محتوا، یادمان باشد که ما معممان سالهای متمادی منتظر بودیم که گوشهیی از شهری، در مسجد یا حسینیهیی، چهار نفر جمع بشوند و ما یک کلمه حرف بزنیم؛ بیش از اینکه نبوده است. در شهری، عالمی، پیشنمازی، منبرىِ خوب و فاضلی بود و کسی غیر او نبود، یا اشخاص چندانی غیر او نبودند؛ جوش میزد، غصه میخورد، زحمت میکشید، به این متوسل میشد، به آن متوسل میشد، رفع تهمت میکرد، ایجاد زمینه میکرد؛ برای چه؟ برای اینکه همین یک وجب مسجد را از او نگیرند - به عنوان مثال، مسجد سقاخانهی آقای پورمحمّدی در رفسنجان؛ یا فلان مسجد در فلان شهر دیگر - چرا؟ چون فکر میکرد که الان پایگاه اشعاع فکری همینجاست؛ اگر اینجا را هم بستند، هیچ چیز باقی نمیمانَد. آیا امروز هم همینطور است؟ امروز شما در این شهر دارید تبلیغ میکنید و میدانید که در صدوسیوچند شهر دیگری که فرمودند، (۱۳) مثل شما دارند تبلیغ میکنند؛ وانگهی رادیو و تلویزیون هم همین تبلیغ شما را دارد میکند؛ روی دیگر سکهی رادیو و تلویزیون این است؛ حالا چهار تا ساز و آواز و چهار تار مو که بیرون میآید، همه جنجالشان بلند میشود؛ اما دیگر این را نمیبینند که رادیو صبح تا شب قرآن و سخنرانی و مفاهیم اسلامی پخش میکند؛ شروع مطلب با بسماللَّه، و ختم مطلب با آیهی قرآن است. پس امروز ما فرصت خوبی داریم؛ آیا از این فرصت باید استفاده کنیم یا نه؟ باید از این فرصت استفاده کنیم.
اینطوری نمیشود که منبرِ بیمطالعه برویم. منبرِ بیمطالعه، یعنی اینکه همّ و غمّ آنچه که میخواهیم بیان کنیم و به مردم بگوییم، در دل ما نباشد؛ بگوییم حالا بالاخره میرویم ببینیم چه به یادمان میافتد و چه به زبانمان میآید! اینکه نمیشود؛ باید برنامهریزی کرد. حداقلِ قضیه این است که از بهترین گفتههایی که گویندگان بزرگ و متفکرانی مثل شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید باهنر و اینهایی که در گذشته چیزهایی گفتند و نوشتند، مطالبی در ذهن من و شما ثبت باشد؛ یعنی هر جا رفتیم، بتوانیم مفاهیمی را که آقای مطهری در طول این چندساله بیان کرده، مطرح کنیم. الان بیش از چهل عنوان کتاب از آقای مطهری موجود است؛ این کتابها هم غالباً سخنرانی است - در میان اینها کتابی که ایشان نوشته باشد، کمتر وجود دارد - همینها را ما روان باشیم؛ خوانده باشیم؛ فهمیده باشیم؛ در ذهنمان نشسته باشد؛ اینها را بیان کنیم؛ امروز اینها حرفهای نویی است؛ حرفهای کهنهیی نیست. البته مطالب بعضی دیگر هم همینطور است؛ اما بخصوص مطالب شهید مطهری (رضواناللَّهعلیه) هنوز مطالب نویی است؛ مطالبی است که در نظام ما لازم است. مثلاً شما میخواهید دربارهی تقوا بحث کنید. آقای مطهری حدود سی سال قبل - در سال ۱۳۳۹ - در تهران چند سخنرانی دربارهی تقوا کردند که در همین «گفتار ماه» (۱۴) منتشر شده است؛ نگاه کنید ببینید چهقدر پایهاش بالاست و چهقدر با مطالبی که ممکن است ما در یک منبرِ بیمطالعه بگوییم، متفاوت است؛ اینها را ما باید بلد باشیم.
همهی کار هم فقط منبر نیست؛ استفاده از ابزارهای مختلف و ابزارهای هنری هم لازم است. منبر دو گونه است؛ هنری و غیرهنری. این منبریهای خوبی که شما دیدهاید منبرهاشان میگیرد، همهاش به لبّ مطالب نیست؛ به هنرمندی در بیان است. در گذشته، افرادِ وارد میگفتند که بعضی از منبریهای معروف زمان ما یک هنرمند واقعیند. باید هنر سخن گفتن، هنر بیان کردن و تبلیغ کردن را فرا گرفت. باید کتابهای خوب در اختیار مردم گذاشت. باید قشرها را از هم تفکیک کرد؛ دختران جوان، پسران جوان، کودکان، اساتید علوم جدید، دانشمندان، توده و عامهی مردم، زنانِ در خانه؛ هر کدام از اینها مطالبی میخواهند.
برادران عزیز! ما باید پایههای نظام را قرص کنیم؛ تبلیغ یعنی این؛ سازمان تبلیغات یعنی این؛ یعنی یک مجموعهی پُرتحرک و فعال. البته من بایستی حقیقت را عرض بکنم. حقیقتاً سازمان تبلیغات - تا آنجایی که من اطلاع دارم - در گوشه و کنار تلاشهای بسیار باارزشی کرده است؛ اما ظرفیت این سازمان بیش از اینهاست. این همه روحانىِ خوب، وجود شخص باارزش و بافضیلت و سابقهدار و موجه و عالمی مثل جناب آقای جنتی در رأس این سازمان، و وجود عناصر خوب در داخل کشور - بحث خارج کشور، بحث دیگری است - انتظار از این سازمان را بالا میبرد. ما که در فلان گوشهی سازمان مشغول کار هستیم، دایم باید آن شغل را جدی بگیریم و به آن برسیم؛ آن را همان کار مهمی بدانیم که به ما محول شده است؛ خودمان را در آن شغل بسازیم؛ نباید فکر کنیم که حالا دیگر مثلاً چند سال است که در فلان شهر مشغول این کارها هستیم؛ نه، واقعاً چه فرقی میکند؟ در جبهه به یکی میگویند سر برانکار را بگیر و مجروحان را ببر؛ به یکی میگویند آر. پی. جی بزن؛ به یکی میگویند برو نگاه کن، هر وقت دیدی کسی میآید، ما را خبر کن. بنابراین، هرکسی کاری میکند. چنانچه هر کدام این کار را نکردند، جبهه شکست خواهد خورد. نمیشود ما بگوییم این هم کار شد که به دست ما دادهاند؛ برو مجروحان را بردار حمل کن! در حقیقت، اهمیت حمل مجروح در جای خود، کمتر از زدن آر. پی. جی که نیست.
در جمهوری اسلامی، هر جا که قرار گرفتهاید، همانجا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همهی کارها به شما متوجه است. چند ماه قبل از رحلت امام (رضواناللَّهعلیه)، مرتب از من میپرسیدند که بعد از اتمام دورهی ریاست جمهوری میخواهید چهکار کنید. من خودم به مشاغل فرهنگی زیاد علاقه دارم؛ فکر میکردم که بعد از اتمام دورهی ریاست جمهوری به گوشهیی بروم و کار فرهنگی بکنم. وقتی از من چنین سؤالی کردند، گفتم اگر بعد از پایان دورهی ریاست جمهوری، امام به من بگویند که بروم رئیس عقیدتی، سیاسی گروهان ژاندارمری زابل بشوم - حتّی اگر به جای گروهان، پاسگاه بود - من دست زن و بچهام را میگیرم و میروم! واللَّه این را راست میگفتم و از ته دل بیان میکردم؛ یعنی برای من زابل مرکز دنیا میشد و من در آنجا مشغول کار عقیدتی، سیاسی میشدم! به نظر من بایستی با این روحیه کار و تلاش کرد و زحمت کشید؛ در اینصورت، خدای متعال به کارمان برکت خواهد داد.
غرض این است که ابزار هنری را هم اضافه کنید؛ در پی محتوای عالی هم باشید و به کم و متوسط هم قانع نشوید. اگر شما اهل فکر و تراوش فکری و سازندگی و خلاقیت در مفاهیم هستید، فبها و نعمت؛ اگر نیستید، از آن فردی که هست، بگیرید؛ کتابی که دارد، آن را بخوانید و حفظ کنید. دوم، انتخاب و استفاده از ابزارهای مناسب، با ذوق و سلیقه، ابتکار، خلاقیت، فهم موقع و بیانِ طبق مقتضای حال است. سوم، همت و ایمان و ارادهیی که پشت سر اینها باشد؛ یعنی خسته نشدن.
انشاءاللَّه که خداوند متعال این توفیق را هم به بنده بدهد که این مطالبی را که عرض کردم، خودم اقلاً مقداری از آن را عمل کنم. خداوند شماها را هم که بحمداللَّه موفق هستید، موفقترتان بکند. انشاءاللَّه بتوانیم از مجموعهی تبلیغاتِ سازمان تبلیغات، برای بالا بردن سطح فکر مردم و عمق بخشیدن به تفکرات آنها، استفادهی بهترین را بکنیم. انشاءاللَّه که موفق باشید. مجدداً از همهی آقایان تشکر میکنم.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
۱) رئیس وقت سازمان تبلیغات اسلامی
۲) آیةاللَّه جنتی
۳) آلعمران: ۱۷۳ و ۱۷۴
۴) مفاتیحالجنان، مناجات شعبانیه
۵) ۱۳۰۳ - ۱۲۳۰ ق)
۶) ۱۱۱۱ - ۱۰۳۷ ق)
۷) ۶۸۳ -؟ ق)
۸) ذاریات: ۵۲
۹) بقره: ۲
۱۰) حافظ
۱۱) چوبدستها
۱۲) ریسمانها
۱۳) آیةاللَّه جنتی
۱۴) گفتار ماه» نام مجموعهیی سه جلدی شامل سی سخنرانی است که توسط اشخاص مختلف در «انجمن ماهانهی دینی» ایراد شده است. فعالیت این انجمن از سال ۱۳۳۹ شروع شد و به مدت دو سال و نیم ادامه یافت و شهید آیةاللَّه مطهری در آن جلسه هفت سخنرانی ایراد کردند.