1370/12/05
بیانات در دیدار رئیس و مسئولان دفاتر سازمان تبلیغات اسلامی
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
خیلى خوش آمدید برادران عزیز. بنده هم مثل جناب آقاى جنّتى از همهى شما برادران صمیمانه و از ته دل تشکّر میکنم به خاطر زحماتى که در این چندساله کشیدید و انشاءالله در آینده هم استمرار خواهد داشت و بخصوص با توجّه به همین کمبودهایى(۲) که اشاره کردند که بنده هم تا حدود زیادى وجود چنین کمبودهایى را ــ تا آنجایى که میدانم ــ تصدیق میکنم.
ابتدائاً این را عرض میکنیم که آنچه براى ما طلبهها همیشه شوقآفرین بوده، احساس انجام وظیفه بوده. عالم طلبگى فرق دارد با شکل و فرم و ساخت و محتواى دستگاههاى صرفاً ادارى. یک وقت آشپزى را انسان مىآورد استخدام میکند، اجیر میکند براى اینکه یک طعامى را براى جمعى در یک مهمانىاى مثلاً فراهم کند. معمولاً آشپزها مقدار زیادى روغن، مقدار زیادى گوشت، جنس عالىاى از برنج میطلبند، یک فهرست طولانى هم میدهند که اینها را براى ما فراهم کنید. آدم هم میداند که اگر فراهم نکند، هنر اینها به کار نخواهد افتاد؛ آن کارى که باید بکنند، بالاخره نمیکنند. یک وقت هم این است که شما در یک مجموعهاى هستید، افراد خانوادهتان هستند، دوستانتان هستند و مثال بارز عمومىاش در جبههى جنگ مثلاً فرض کنید در یک نقطهاى گیر افتادهاید، دوستانتان گرسنه هستند و شما هم هنر آشپزى دارید، اینجا دیگر شرط و شروطى، قید و قیودى ندارید؛ عاشقانه، سراسیمه، دستها بالا، دامنها به کمر و با همهى توان و قدرت و ابتکار و هر چه در قوّه دارید، غذا را تهیّه میکنید. گاهى این غذا بهتر از آن غذا هم درمىآید چون از روى عشق و شور و محبّت و احساس وظیفه است. ما طلبهها از اوّل اینجورى کار کردیم.
آن وقتى که در دوران مبارزات و نهضت اسلامى، یک طلبهاى مأمور میشد از مرکزى یا حتّى بدون مأموریّت از یک مرکز خاصّى حرکت میکرد براى اینکه پیامى را به جایى برساند، مردمى را از اوضاع مطّلع کند، اعلامیّهاى را در جایى پخش کند یا آن را تولید کند یا تکثیر کند، کمترین چیزى و آخرین مطلبى که به یادش مىآمد، امکانات بود؛ اصل قضیّه این بود که راه بیفتیم. راه هم مىافتادند و میشد و خداى متعال برکت میداد به حرکت آنها و شد آنچه شد؛ دیدید. این نقل از جاى دورى نیست، زندگى خود شما است که آن را شاهد بودید.
ابتدائاً این را عرض میکنیم که آنچه براى ما طلبهها همیشه شوقآفرین بوده، احساس انجام وظیفه بوده. عالم طلبگى فرق دارد با شکل و فرم و ساخت و محتواى دستگاههاى صرفاً ادارى. یک وقت آشپزى را انسان مىآورد استخدام میکند، اجیر میکند براى اینکه یک طعامى را براى جمعى در یک مهمانىاى مثلاً فراهم کند. معمولاً آشپزها مقدار زیادى روغن، مقدار زیادى گوشت، جنس عالىاى از برنج میطلبند، یک فهرست طولانى هم میدهند که اینها را براى ما فراهم کنید. آدم هم میداند که اگر فراهم نکند، هنر اینها به کار نخواهد افتاد؛ آن کارى که باید بکنند، بالاخره نمیکنند. یک وقت هم این است که شما در یک مجموعهاى هستید، افراد خانوادهتان هستند، دوستانتان هستند و مثال بارز عمومىاش در جبههى جنگ مثلاً فرض کنید در یک نقطهاى گیر افتادهاید، دوستانتان گرسنه هستند و شما هم هنر آشپزى دارید، اینجا دیگر شرط و شروطى، قید و قیودى ندارید؛ عاشقانه، سراسیمه، دستها بالا، دامنها به کمر و با همهى توان و قدرت و ابتکار و هر چه در قوّه دارید، غذا را تهیّه میکنید. گاهى این غذا بهتر از آن غذا هم درمىآید چون از روى عشق و شور و محبّت و احساس وظیفه است. ما طلبهها از اوّل اینجورى کار کردیم.
آن وقتى که در دوران مبارزات و نهضت اسلامى، یک طلبهاى مأمور میشد از مرکزى یا حتّى بدون مأموریّت از یک مرکز خاصّى حرکت میکرد براى اینکه پیامى را به جایى برساند، مردمى را از اوضاع مطّلع کند، اعلامیّهاى را در جایى پخش کند یا آن را تولید کند یا تکثیر کند، کمترین چیزى و آخرین مطلبى که به یادش مىآمد، امکانات بود؛ اصل قضیّه این بود که راه بیفتیم. راه هم مىافتادند و میشد و خداى متعال برکت میداد به حرکت آنها و شد آنچه شد؛ دیدید. این نقل از جاى دورى نیست، زندگى خود شما است که آن را شاهد بودید.
همینجور است درس خواندنهاى ما، همینجور است تبلیغات دینىِ معمولى ما. یک جایى که میرفتیم براى منبر ــ گاهى دعوت کرده بودند، گاهى بىدعوت میرفتیم، و هذا هو الغالب(۳) ــ دنبال این بودیم که بالاخره این مطلبى که فراهم کردهایم، این مطالعهاى که کردهایم، این منبرى که آماده کردهایم به گوش مردم برسد. ما فرق داشتیم با آن کسانى که وقتى دعوتشان میکردند براى منبر، میگفتند که این مقدار باید بدهید یا چِک آن را قبلاً باید بدهید. آن، عالَم طلبگى نبود؛ عالم طلبگى، [طوری] دیگر بود. امروز هم همین است. نفرمایید که خب حالا ما تشکیلات داریم، حکومت داریم، دولت داریم، بودجه داریم، خزانه داریم، درآمد نفت داریم؛ بله، معلوم است لکن یک کشورى بر این امکانات استوار است. اگر چنانچه شرکاى ما در کارهاى کشور ــ آنهایى که غیر کار ما را بر عهده دارند ــ قیودى، حدودى، امتیازاتى، شرط و شروطى در کارشان هست و سهم ما براى تبلیغات کم میشود، بسیار خوب، فلنرجع الى اصلنا؛(۴) همان روحیه، همان نشاط، همان تلاش.
اشاره کردند که شماها چقدر در میدان جنگ بودهاید. من گاهى میخوانم این خاطرات رزمندگان را ــ که خوشبختانه این روزها به همّت سازمان تبلیغات اسلامى و حوزهى هنرى دارد اینها چاپ میشود ــ مىبینم وقتى که نقل میکنند خاطرات خودشان را، وجود یک روحانى، حضور یک طلبهى جوان در مقدّمترین خطوط، در خطرناکترین سنگرها و کمینگاهها، در دشوارترین مواقف، در لحظههاى تعیینکننده و حسّاس، چقدر بابرکت و پُرفایده و اثربخش بوده، در حالى که آن طلبه وقتى حرکت میکرد، نه بودجهاى برایش در نظر گرفته بودند، نه او یادش بود که بودجهى ما کو و براى ما چه بودجهاى تصویب شده در مجلس یا تخصیص داده شده از طرف دولت و خزانه؛ اینها اصلاً یادشان هم نبود. میرفتید؛ و رفتید آنجا همین خدمات را انجام دادید و کمک کردید به این بناى عظیمى که نامش حماسهى جهاد اسلامى است و در دورانى که از جهاد و از اسلام هیچ خبرى نبود، کاخى ساختید به عظمت تاریخ، سرچشمهاى جارى کردید ــ یعنى شما هم سهیم بودید در اجراى این سرچشمه ــ که انشاءالله برکات آن تا ابدالدّهر باقى خواهد ماند؛ و چقدر نیروهاى مقدّس و مؤمن و این جوانهاى بسیجى و بقیّهى نیروهاى رزمنده و مسلّح کار کردند! این نکتهى ابتدائى و اوّلى.
البتّه معناى این حرفها این نیست که ما و هر کسى در جمهورى اسلامى، درصدد نباشد که براى کار تبلیغات امکانات بیشترى را فراهم بکند. این وظیفهى ما است؛ وظیفهمان را باید انجام بدهیم امّا شما منتظر انجام این وظیفه از سوى مسئولین نمانید. شما حرکت را ادامه بدهید على باب الله و متوکّلاً على الله و قاصداً لوجهه الکریم، تا انشاءالله خداى متعال قبول کند از شما، که اگر قبول کرد، عظمت آن از همهى اینها بیشتر است. غصّه و درد آنجا است که تلاشى بکنیم و خدا قبول نکند آن را به خاطر اینکه اخلاص ما در آن کم باشد. مخلصاً، موقناً، متوکّلاً علىالله راه بیفتید، خداى متعال انشاءالله کمک خواهد کرد؛ کمک مادّى.
گاهى هم خدا کمک مادّى نمیکند؛ اینجور هم نیست که ما فرض کنیم در همهى حالات، خداى متعال موظّف است کمک مادّى کند؛ نه، طبیعت عالم هر چه هست؛ نقشهى الهى کار خودش را مىکند. زکریّاى نبى را با ارّه به دو نیم کردند. من ذیل آیه شریفهى «اَّلَّذینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ اِنَّ النّاسَ قَد جَمَعوا لَکُم فَاخشَوهُم فَزادَهُم ایمانًا وَقالوا حَسبُنَا اللهُ وَنِعمَ الوَکیلُ * فَانقَلَبوا بِنِعمَةٍ مِنَ اللهِ وَ فَضلٍ لَم یَمسَسهُم سوء»،(۵) اینچنین به ذهنم مىآید ــ از سابق البتّه؛ اخیراً ندیدم ــ روایتى دیدم که این «فَانقَلَبوا بِنِعمَةٍ مِنَ اللهِ وَ فَضلٍ لَم یَمسَسهُم سوء»، مال همانهایى است که در راه خدا کشته شدند. کشته شدن در راه خدا که سوء نیست! توجّه کردید؟ پس معناى «لَم یَمسَسهُم سوء» این نیست که یک سیلى هم به ما نخواهد خورد؛ چرا، سیلى هم میخورد، بالاتر از سیلى هم میخورد؛ منتها این سوء نیست. با معیار الهى که نگاه کنید «لَم یَمسَسهُم سوء» و با معیارهاى بشرى و معیارهاى مادّى که نگاه کنید همهاش سوء است. امّا خداى متعال با معیارهاى خودش حرف میزند؛ با معیار محدود ما مادّىدلها و مادّىذهنها که حرف نمیزند. به هر حال انشاءالله خدا کمک میکند. حرکت شما [باید] براى قبولِ خدا باشد، براى رضاى خدا باشد، که در مناجات شعبانیّه میخوانیم: لا تَرُدَّنى فى حاجَةٍ قَد اَفنَیتُ عُمرى؛(۶) آنچه ما عمرمان را براى آن فنا کردیم چیست؟ کسب رضاى الهى است انشاءالله؛ مغفرت الهى است. اصل کار این است؛ این باید به دست بیاید.
نکتهى دوّم در باب معناى تبلیغ است. آقایان! تبلیغ یعنى رساندن. ابزار رساندن به حسب شرایط متفاوت است. یک وقت است شما چیزى را میخواهید برسانید به اتاق بغلى، میشود در مشت گرفت و برد رساند آنجا، یک وقت یک فرسخ فاصله است، یک وقت تا آن طرف دنیا باید بروید؛ یک وقت حجابها و دیوارها هست، یک وقت از کوهها و گردنهها باید عبور کنید؛ یک وقت طرف، آنچه را بردید، طوعاً(۷) و رغبتاً میپذیرد، یک وقت باید با لطائفالحیَل آن را به او بدهید؛ یک وقت [فرد] دیگرى آنجا ایستاده و نمیگذارد که آن چیزى که شما بردید به او برسد؛ انواع و اقسامى پیدا میکند. در هر شرایطى، نحوهى رساندن جورى است. چیست که تشخیص میدهد ابزار و نحوهى رساندن کدام است؟ ابتکار و ذوق و سلیقهى شما، فهم و سرعت انتقال شما.
اگر آنجایى که باید آبى را بر سر یک فرسخى برد، یک لیوانى دست بگیرید و آب را داخل آن بریزید و راه بیفتید، عقلا وقتى نگاه کنند دچار شگفتى خواهند شد که این چه جور آب بردن است! آنجا باید یک کوزهاى پیدا کنید، یک قمقمهاى پیدا کنید، لااقل یک سطلى پیدا کنید، باید این یک فرسخ راه برود. در یک لیوان که تکان میخورد، لبپَر میخورد،(۸) میریزد، میشکند، آب نمیبرند، چه برسد به اینکه بخواهیم همانجورى که آب را از جایى برمیداریم و به لب خودمان نزدیک میکنیم با دو دست، بخواهیم با دو دست بگیریم و آن را ببریم! بیشتر عقلا میخندند بر این کار.
اگر آنجایى که باید آبى را بر سر یک فرسخى برد، یک لیوانى دست بگیرید و آب را داخل آن بریزید و راه بیفتید، عقلا وقتى نگاه کنند دچار شگفتى خواهند شد که این چه جور آب بردن است! آنجا باید یک کوزهاى پیدا کنید، یک قمقمهاى پیدا کنید، لااقل یک سطلى پیدا کنید، باید این یک فرسخ راه برود. در یک لیوان که تکان میخورد، لبپَر میخورد،(۸) میریزد، میشکند، آب نمیبرند، چه برسد به اینکه بخواهیم همانجورى که آب را از جایى برمیداریم و به لب خودمان نزدیک میکنیم با دو دست، بخواهیم با دو دست بگیریم و آن را ببریم! بیشتر عقلا میخندند بر این کار.
نباید گفت یک روز اینجورى تبلیغ میکردیم، خیلى هم مؤثّر بود. بله، یک روز شیخ جعفر شوشترى (رضوان الله تعالى علیه) مىآمد بالاى منبر در همین مدرسهى سپهسالار تهران، به مردم میگفت «مردم! همینقدر بدانید خدایى هست»، یک انقلابى درست میکرد در دلهاى مردم [که نمیدانم] حالا نفَس او بود؟ کمک خدا بود؟ فضاى آن روز بود؟ قابلیّت مستمع بود؟ امروز من و شما اگر برویم روى منبر بنشینیم بگوییم مردم همینقدر بدانید خدایى هست، مردم هم یک سرى مثل ما تکان میدهند و میگویند عجب! بلند میشویم میرویم، آنها هم بلند میشوند میروند، کأن لَم یَکُن شیئًا مَذکورا.(۹) اینجورى نمیشود. یک روز مرحوم مجلسى (رضوان الله علیه) در کتاب حقّالیقین و عینالحیاة و مانند اینها، اخلاق و عقاید دینى را با همان زبان خودش میگفت و دنیایى را به تفکّر اعتقادى شیعى نزدیک میکرد. شما خیال نکنید این کتب مجلسى بیهوده نوشته شده؛ نخیر، پایههاى تشیّع را در آن زمانى که تشیّع در کشور ما تازه بود، همین کتابها قرص کرده؛ به چشم حقارت نگاه نکنید به این کتابها که حیاةالقلوب مجلسى یا حقّالیقین مجلسى یا عینالحیاة مجلسى، [این] کتابهاى فارسى چه اثرى دارد؟ نخیر، اینها یک روز خیلى اثر داشته. مجلسى در وقتى آمده است که در همان شهر مجلسى، یک قرن، یک و نیم قرن قبل از مجلسى براى اینکه مردم را به عقاید شیعه وادار کنند، چه کارهاى حتّى غیر انسانى کردند. مجلسى و مانند اینها آمدند این عقاید را در دلهاى مردم محکم کردند. آن روز آن [چیزها] به درد میخورد. امروز من و شما نمیتوانیم حقّالیقین و حیاةالقلوب را تجویز کنیم. بگذارید در قفسه به عنوان تاریخ بماند. [اگر] هنر داریم آن مضمون را با زبان امروز بنویسیم. بنده امروز تجویز نمیکنم حقّالیقین و حیاةالقلوب را براى مردم؛ به درد مردم نمیخورد. حالا شاید خیلی از شماها اصلاً نخوانده باشید حقّالیقین را، بنده خواندهام. حیاةالقلوب، حقّالیقین، عینالحیاة، این کتب فارسى مرحوم مجلسى پُر از مطلب است؛ نه مطلبِ بابِ جوان امروز، نه مطلب باب تفکّر روشنفکرى امروز که زمان مجلسى عین و اثرى از این حرفها نبود.
آنقدر سخن نو، حرف فکربرانگیز، حواسجذبکن در دنیا وجود دارد که با رادیوها و کتابها و ترجمهها مىآید اینجا. نمیشود که من و شما هر یک خطّى که یک جایى نوشته شد، فوراً عزا بگیریم، جنجال راه بیندازیم که آقا فلان کس فلان چیز را ترجمه کرده یا فلان چیز را گفته؛ خب گفته باشد. فکر است، میگویند. شما خیال میکنید که یک روزى که شبههى ابنکمونه(۱۰) را مثلاً رفع میکردند، به صِرف اینکه شبههى ابنکمونه را کسى در کتابهایش بنویسد، او را تکفیر میکردند؟ مگر میشود مردم را بیخودى تکفیر کرد که هر کسى یک حرف جدیدى زد، ما بگوییم آقا شما مخالفید، شما ضدّید، شما فلانید، نگویید؟ با نگفتن که مشکل ما حل نمیشود.
قرآن کریم با این عظمت، افکار الحادىها و مادّىها را در خودش نقل میکند. دشنام آنها را به پیغمبر نقل میکند: قالُوا ساحِرٌ اَو مَجنون.(۱۱) ما حالا جرئت نمیکنیم یکى از افراد مردم بگوید به فلانى ــ که رئیس این تشکیلات است ــ فلان کس چنین اهانتى کرده! [امّا] قرآن با این صراحت این را نقل میکند؛ منتها به خودش معتقد و متّکى است قرآن؛ لارَیبَ فیه؛(۱۲) در او هیچ ریبى نیست، شکّى نیست.
همهى ما باید «لارَیبَ فیه» باشیم، عقاید ما باید «لارَیبَ فیه» باشد؛ قرص و محکم و استوار با زبان مناسب باید بیان کنیم. آن وقت خواهیم دید که «سِحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار»؛(۱۳) دیگر غصّه نخورید: معجزه را بیاورید به میدان، سِحر به خودى خود جمع خواهد شد. آن عِصىّ(۱۴) و حبائل و حبالشان(۱۵) را خواهد خورد و برد. مهم این است که ما این ید بیضا را از جَیبمان(۱۶) بیرون بیاوریم و نشان بدهیم، این عصاى موسوى را بیندازیم. کجا است این عصا؟ این همان ابتکار را لازم دارد.
قرآن کریم با این عظمت، افکار الحادىها و مادّىها را در خودش نقل میکند. دشنام آنها را به پیغمبر نقل میکند: قالُوا ساحِرٌ اَو مَجنون.(۱۱) ما حالا جرئت نمیکنیم یکى از افراد مردم بگوید به فلانى ــ که رئیس این تشکیلات است ــ فلان کس چنین اهانتى کرده! [امّا] قرآن با این صراحت این را نقل میکند؛ منتها به خودش معتقد و متّکى است قرآن؛ لارَیبَ فیه؛(۱۲) در او هیچ ریبى نیست، شکّى نیست.
همهى ما باید «لارَیبَ فیه» باشیم، عقاید ما باید «لارَیبَ فیه» باشد؛ قرص و محکم و استوار با زبان مناسب باید بیان کنیم. آن وقت خواهیم دید که «سِحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار»؛(۱۳) دیگر غصّه نخورید: معجزه را بیاورید به میدان، سِحر به خودى خود جمع خواهد شد. آن عِصىّ(۱۴) و حبائل و حبالشان(۱۵) را خواهد خورد و برد. مهم این است که ما این ید بیضا را از جَیبمان(۱۶) بیرون بیاوریم و نشان بدهیم، این عصاى موسوى را بیندازیم. کجا است این عصا؟ این همان ابتکار را لازم دارد.
میخواهم این را عرض بکنم که دستگاه تبلیغ ــ رساندن ــ مقدّماتى دارد: باید محتوا را آماده کرد؛ ابزار را هم باید به تناسب انتخاب کرد؛ پشت سر این محتوا و ابزار، همّت و شوق و ارادهى قوىاى هم باید قرار داد و جلو رفت. البتّه آنجا دیگر با سعهى صدر [باید رفتار کرد]. اینکه عرض میکنیم «محتوا»، یادمان باشد که ما عمامهاىها سالهاى متمادى منتظر بودیم که یک گوشهاى از یک شهرى در یک مسجدى یا حسینیّهاى چهار نفر جمع بشوند، ما یک کلمه حرف بزنیم. بیش از این که نبوده. در یک شهرى یک عالِمى، یک پیشنمازى، یک منبرى خوبى، یک فاضلى بود و کسى غیر او نبود یا کس چندانى غیر او نبود. جوش میزد، غصّه میخورد، زحمت میکشید، به این متوسّل میشد، به آن متوسّل میشد، رفع تهمت میکرد، ایجاد مقتضى میکرد، ایجاد زمینه میکرد، براى چه؟ براى اینکه همین یک وجب مسجد را از او نگیرند. مثلاً فرض کنید که آقاى پورمحمّدى(۱۷) در مسجد سقّاخانه در رفسنجان یا فلان مسجد در فلان شهر دیگر؛ چرا؟ چون فکر میکرد که الان پایگاه اِشعاع(۱۸) فکرى همین جا است؛ اگر اینجا را هم بستند هیچ چیزی باقى نمیماند. امروز هم همینجور است؟ امروز شما در این شهر دارید تبلیغ میکنید، و میدانید که در صد و سى و چند شهر دیگر ــ که فرمودند(۱۹) ــ مثل شما در جاهایى دارند تبلیغ میکنند. وانگهى رادیو تلویزیون همین تبلیغ شما را دارد میکند. بله، این روى دیگر سکّهى رادیو و تلویزیون است. حالا چهار تا ساز و آواز و چهار لاخ مو(۲۰) که مىآید بیرون، همه جنجالشان بلند میشود! دیگر این را نمىبینند که رادیو صبح تا شب اگر نگاه کنید قرآن است و سخنرانى است و بیان مطالب است و مفاهیم اسلامى است و شروع مطلب با بسمالله است و ختم مطلب با آیهى قرآن است. خب اینها است دیگر. همهى اینها را دارند میگویند. پس امروز شما فرصت خوبى دارید. از این فرصت باید استفاده کنیم یا نه؟ باید استفاده کنیم از این فرصت.
نمیشود که منبر بىمطالعه برویم. منبر بىمطالعه یعنى اینکه همّ و غمّ آنچه میخواهیم بیان کنیم و به مردم بگوییم در ذهن ما نباشد. [بگوییم] حالا بالاخره یک جایى هستند، میرویم ببینیم چه میشود، چه به زبانمان مىآید، چه به یادمان مىآید. اینجورى که نمیشود آقا! باید برنامهریزى بشود. حدّاقلّ قضیّه این است که از بهترین گفتههایى که گویندگان بزرگ و متفکّرینی مثل شهید مطهّرى، مثل شهید بهشتى، مثل شهید باهنر و اینهایى که در گذشته چیزهایى گفتند، چیزهایى نوشتند، حرفهاى اینها اقلّاً در ذهن من و شما ثبت باشد. یعنى هر جا رفتیم مفاهیمى را که آقاى مطهّرى در طول این چندساله بیان کرده، ما بلد باشیم، بتوانیم [بگوییم]. سى چهل کتاب از سخنرانىهاى آقاى مطهّرى الان موجود است. این کتابها هم غالباً سخنرانى است. کمتر بین اینها نوشته وجود دارد. اینها را ایشان سخنرانى میکرده. همینها را ما روان باشیم، خوانده باشیم، فهمیده باشیم، در ذهنمان نشسته باشد، همینها را بیان کنیم. امروز اینها حرفهاى نویى است، حرفهاى کهنهاى نیست؛ من عرض بکنم. مطالب شهید مطهّرى (رضوان الله علیه) بالخصوص ــ بعضى دیگر هم البتّه همینجور هستند؛ بخصوص ایشان اینجورى است ــ هنوز مطالب نو است؛ مطالبى است که در نظام ما مطالب لازمى است. همان مطالب ایشان را ما بلد باشیم. دربارهى تقوا شما مثلاً میخواهید بحث بکنید، آقاى مطهّرى چند سخنرانى دربارهى تقوا سى سال قبل در ۱۳۴۰ در همین تهران دارد که در گفتار ماه(۲۱) منتشر شده. نگاه کنید ببینید چقدر پایهاش بالا است و چقدر تفاوت دارد با آنچه در یک منبر بىمطالعه، ممکن است ما بگوییم.
و فقط منبر نیست؛ استفادهى از ابزارهاى مختلف، ابزارهاى هنرى. منبر هم دو جور است؛ هنرى دارد، غیر هنرى دارد. بله، این منبرىهاى خوبى که شما دیدید منبرهایشان میگیرد، همهى این به لُبّ مطالب نیست؛ به هنرمندى در بیان است. بعضى از منبرىهاى معروف زمان ما در گذشته را افرادِ وارد میگفتند که اینها یک هنرمند واقعىاند. هنر سخن گفتن را، هنر بیان کردن را و تبلیغ کردن را باید فراگرفت؛ کتابهاى خوب در اختیار مردم گذاشت؛ قشرها را از هم تفکیک کرد؛ دختران جوان، چیزى؛ پسران جوان، چیز دیگرى؛ کودکان چیز دیگرى؛ اساتید علوم جدید چیز دیگرى؛ دانشمندان، مباحث دیگرى؛ توده و عامّهى مردم، مسائل دیگرى؛ زنهاى در خانه [چیز دیگرى]؛ هر کدام از اینها مطالبى میخواهند.
برادران عزیز! ما باید این پایههاى نظام را قرص کنیم؛ تبلیغ یعنى این. سازمان تبلیغات یعنى یک مجموعهى پُرتحرّک و فعّال. البتّه من بایستى حقیقت را عرض بکنم. حقیقتاً سازمان تبلیغات تلاشهاى بسیار باارزشى تا آنجایى که من اطّلاع دارم گوشه و کنار کرده امّا ظرفیّت این سازمان بیش از اینها است. اینهمه روحانى خوب، وجود شخص باارزشى، بافضیلتى، سابقهدارى، موجّهى، عالِمى مثل جناب آقاى جنّتى در رأس این سازمان و وجود عناصر خوب، برادران خوب، در داخل کشور ــ باز بحث خارج کشور، بحث دیگرى است ــ دائم باید در فلان گوشهى سازمان که مشغول کار هستیم، آن شغل را جدّى بگیریم، به آن برسیم، آن را همان کار مهمّى بدانیم که به ما محوّل شده و خودمان را در آن شغل بسازیم. نباید فکر کنیم که حالا ما دیگر مثلاً چند سال است در فلان شهر مشغول این کارها هستیم! چه فرق میکند؟ [مثلاً] در جبهه به یکى میگویند آقا! سر برانکارد را بگیر مجروحین را ببر، به یکى میگویند آرپىجى بزن، به یکى میگویند برو نگاه کن هر وقت دیدى کسى مىآید ما را خبر کن؛ هر کسى یک کارى میکند. هر کدام اگر چنانچه این کار را نکردند، جبهه شکست خواهد خورد. نمیشود ما بگوییم آقا این هم کار شد دادند دست ما! [مثلاً به یکی میگویند] برو مجروحین را بردار حمل کن، [بگوید] حمل مجروح! بله، اهمّیّت حمل مجروح ــ در جاى خود ــ کمتر از زدن آرپىجى که نیست.
در جمهورى اسلامى هر جا هستید، هر جا قرار گرفتید، همان جا را مرکز دنیا بدانید. بدانید که همهى کارها به شما متوجّه است. قبل از رحلت امام (رضوان الله علیه) که چند ماه به وفات ایشان مانده بود، از من مکرّر میپرسیدند شما بعد از ریاست جمهورى میخواهید چه کار کنید. مشاغل گوناگونى [ذکر میکردند]. خب خود من به مشاغل فرهنگى و مانند اینها زیاد علاقه دارم. فکر میکردم حالا برویم یک گوشهاى، کار فرهنگىاى بکنیم. از من یک جلسهاى همینطور سؤال کردند. من گفتم آقا! اگر چنانچه بعد از ریاست جمهورى امام به من بگوید که من بروم بشوم رئیس عقیدتى ـ سیاسى گروهان ژاندارمرى زابل، من دست زن و بچّهام را میگیرم میروم. والله این را راست میگفتم؛ از ته دل میگفتم ــ حالا مِن باب مثال زابل را گفتیم، چون آنجا گروهان ژاندارمرى هست؛ اگر پاسگاهى هم بود میرفتیم ــ آنجا مرکز است دیگر. مرکز دنیا براى من میشد زابل که آنجا مشغول کار عقیدتى ـ سیاسى باشم. به نظر من، با این روحیه بایستى کار کرد و تلاش کرد و زحمت کشید، و خداى متعال به کارمان برکت خواهد داد. غرض این است که ابزار هنرى را هم اضافه کنید. پس [اوّل] شد محتوا، [آن هم] محتواى عالى؛ به کم، به متوسّط قانع نباشید. اگر شما اهل فکر و تراوش فکرى و سازندگى و خلّاقیّت در مفاهیم هستید، فبهاونعمة؛(۲۲) [اگر] نیستید، از آن که هست بگیرید. کتابى که دارد بخوانید، آن کتاب را حفظ کنید. دوّم، استفاده و انتخاب ابزارهاى مناسب؛ با ذوق و سلیقه، ابتکار، خلاقیّت، فهم موقع و بیان طبق مقتضاى حال؛ سوّم، همّت و ایمان و ارادهاى که پشت سر اینها باشد؛ خسته نشدن.
انشاءالله که خداوند متعال این توفیق را، هم به بنده بدهد که این عرایضى که عرض کردم، خود بنده اقلّاً یک کمى از آن را عمل کنم و شماها هم که بحمدالله موفّق هستید، خداوند موفّقترتان بکند و انشاءالله بتوانیم از مجموعهى تبلیغاتِ سازمان تبلیغات، استفادهى بهترین را بکنیم براى بالا بردن سطح فکر مردم و عمق بخشیدن به تفکّرات آنها. انشاءالله که موفّق باشید. مجدّداً از همهى آقایان تشکّر میکنم.
والسّلام علیکم و رحمةالله
انشاءالله که خداوند متعال این توفیق را، هم به بنده بدهد که این عرایضى که عرض کردم، خود بنده اقلّاً یک کمى از آن را عمل کنم و شماها هم که بحمدالله موفّق هستید، خداوند موفّقترتان بکند و انشاءالله بتوانیم از مجموعهى تبلیغاتِ سازمان تبلیغات، استفادهى بهترین را بکنیم براى بالا بردن سطح فکر مردم و عمق بخشیدن به تفکّرات آنها. انشاءالله که موفّق باشید. مجدّداً از همهى آقایان تشکّر میکنم.
والسّلام علیکم و رحمةالله
(۱ در ابتدای این دیدار، آیتالله احمد جنّتى (رئیس سازمان تبلیغات اسلامى) گزارشى ارائه کرد.
(۲ کمبود بودجه و محدودیّت نیروى انسانى
(۳ و این غالب بود.
(۴ پس باید برگردیم به اصل خودمان.
(۵ سورهى آلعمران، آیهى ۱۷۳ و بخشى از آیهى ۱۷۴؛ «همان کسانى که [برخى از] مردم به ایشان گفتند: مردمان براى [جنگ با] شما گرد آمدهاند؛ پس، از آن بترسید. و[لى این سخن] بر ایمانشان افزود و گفتند: خدا ما را بس است و نیکوحمایتگرى است. پس با نعمت و بخششى از جانب خدا، [از میدان نبرد] بازگشتند، در حالى که هیچ آسیبى به آنان نرسیده بود. ...»
(۶ مصباح کفعمى، ص۳۷۴؛ «نپندارم که مرا محروم دارى از چیزى که در طلب آن از تو عمرم را فنا کردهام.»
(۷ از روی میل و فرمانبرداری
(۸ بیرون پریدن آب از ظرف، بیشتر به علّت تکان خوردن ظرف (در گویش مشهدی)
(۹ گویى چیزى درخورِ یادکرد نبود. (برگرفته از قرآن کریم؛ سورهی انسان، آیهی ۱)
(۱۰ شبههای در باب فرض دو واجبالوجود و تباین ذاتى آن دو با یکدیگر.
(۱۱ سورهى ذاریات، بخشى از آیهى ۵۲؛ «... گفتند ساحر یا دیوانهاى است.»
(۱۲ سورهى بقره، بخشى از آیهى ۲
(۱۳ منسوب به حافظ؛ از غزلی با مطلع «نیست در شهر نگاری که دل ما ببرَد»؛ «سِحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار / سامری کیست که دست از ید بیضا ببرَد؟»
(۱۴ چوبدست
(۱۵ ریسمان
(۱۶ گریبان
(۱۷ حجّتالاسلام عبّاس پورمحمّدی
(۱۸ درخشیدن، پرتوافشانی
(۱۹ رئیس سازمان تبلیغات: «مسئولین دفاتر سازمان تبلیغات اسلامی در حدود ۱۳۰ شهر مشغول انجام وظیفه هستند»
(۲۰ تار مو
(۲۱ «گفتار ماه» نام مجموعهاى سهجلدى شامل سى سخنرانى است که آنها را اشخاص مختلف در «انجمن ماهانهى دینى» ایراد کرده بودند. فعّالیّت این انجمن از سال ۱۳۳۹ شروع شد و دو سال و نیم ادامه یافت و آیتالله مرتضىٰ مطهّرى در آن انجمن هفت سخنرانى ایراد کرد.
(۲۲ چه بهتر
