بیانات در دیدار مسئولان مجلهی حوزه
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
من مجلهی شما را دوست میدارم و مایلم بیش از آن مقداری که نگاه میکنم، نگاه کنم و همهی مطالبش را بخوانم؛ اما متأسفانه کمىِ وقت، ما را از خیلی از کارهای حسابی باز میدارد؛ که از جمله، خواندن مجلهی حوزه است. مطالعهی این مجله جزو کارهای حسابی است، که متأسفانه کمتر توفیق پیدا میکنم آن را بخوانم؛ لیکن من همهی شمارههای مجلهی حوزه را نگه میدارم؛ مجلهی تر و تمیز و مرتب و حوزهیی است.
الحمدللَّه چیز خوبی که در این مجله هست، حس اعتماد به نفس و نوآوری است، که از اول در این مجله مشهود بوده و الان هم هست؛ این بایستی حفظ بشود. هر چیزی که امروز نو باشد، چند سال دیگر نو نیست. بایستی اقتضای نو بودن را در هر زمانی پیدا کرد؛ یعنی واقعاً گروهی مثل گروههای طرح و برنامه - که در واحدها و مجتمعهای بزرگ هست - به دنبال این قضیه باشد. مثلاً در ستاد ارتش، ادارهیی به نام «ادارهی پنجم» وجود دارد که کارش فقط همین است که هر روز نگاه کند ببیند این قالب و این ترکیبی که وجود دارد، کجایش کم است، کجایش زیاد است. ممکن است امروز همه چیز کامل باشد - کم و زیاد نباشد - اما فردا که نگاه میکنیم، ببینیم این قسمت زیادی است؛ یا این قسمت کج است؛ یا این خطی که اینطوری کشیده شده، باید انحنایش کمتر یا بیشتر باشد. خوب است که یک گروه طرح و برنامه در داخل مجله وجود داشته باشد - شاید هم آن را داشته باشید - که دایم در فکر نوآوری برحسب اقتضاء باشد.
نوآوری هم خودش فینفسه یک ارزش نیست؛ نوآوری برحسب اقتضائات ارزش است. اگر چیز نویی بیاوریم که برحسب اقتضائات نباشد، چیز خوبی نیست. بدعت، یک نوآوری است؛ اما در شرع مقدس اسلام بد است. بنابراین، باید ابتکاراتی بر اساس نیازها و اقتضائات وجود داشته باشد. شما این را شامل همه چیز بکنید؛ طرح مجله، صفحهبندی مجله - البته صفحهبندی آن خوب است؛ من در صفحهبندی هیچ اشکالی ندارم؛ صفحهبندىِ مدرن و زیبایی است؛ اما در عین حال کدام چیز زیبایی است که نشود زیباتر بشود - حتّی آن فرم و قالبها و بزرگ و کوچک بودن حروف و تیتربندی و تقسیمبندی و توزیع مطالب. الان توزیع مطالب شما بین مسائل حوزه و مسائل عمومی، در چه حد است؟ بالاخره شما معیاری دارید که مسائل حوزوی چهقدر باشد، مسائل خارج حوزه و غیرحوزوی چهقدر باشد؛ این قابل تجدید نظر است؛ یعنی هر وقتی انسان میتواند روی این تجدید نظر بکند.
البته سرمقالهها و مطالبی که دربارهی مسائل حوزه نوشته میشود، تا آنجا که من میتوانم ببینم و در ذهنم هست، خوب است؛ منتها حوزه هم یک موجود متحول است. اگرچه تحول حوزه خیلی کند و بطیء و ناسازگار با ضرورت و اقتضاء است، لیکن بههرحال دارد تحول پیدا میکند. یقیناً حوزهی امروز با حوزهی اول انقلاب - حتّی دو، سه سال بعد از انقلاب - یکسان نیست. الان ارزشهایی در حوزه مطرح است که آن روز مطرح نبود؛ شاید هم این ارزشها، ارزشهای واقعی باشد. مثلاً امروز به مسألهی نظام بخشیدن به حوزه و تمرکز دادن به ادارهی حوزه و تحول حوزوی، توجه بیشتری معطوف میشود؛ اما در اوایل انقلاب متأسفانه اصلاً طلبهها یادشان نبود که چنین چیزی لازم است!
ما فرصت خوبی را در این ده، دوازده ساله تقریباً از دست دادیم؛ و آن فرصتِ حضور امام بود. اگرچه ایشان نسبت به مسائل حوزه یک نوع امساکی داشتند و خیلی مایل نبودند که در مسائل حوزه نظری ابراز کنند - البته چیزهایی در ذهن شریفشان بود - لیکن ما طلبهها و عناصر علاقهمند به مسائل حوزه، باید از آن فرصت به نحوی استفاده میکردیم؛ که تا حالا این کار نشده است؛ حالا هرکسی یکطور گرفتار بوده؛ بعضیها در دولت، بعضیها در مبارزات، بعضیها در مسائل گوناگون دیگر؛ این فرصت از دست رفته؛ نباید بگذاریم بیشتر از این از دست برود.
الان درخواستهایی سراغ ما میآید؛ طلبهها چیزهایی از ما میخواهند؛ حتّی بعضی از فضلای قم - که اگر آدم اسمشان را بیاورد، شاید کسی باور نکند که اینها این درد را دارند - به اینجا میآیند و از مسائل حوزه شِکوه میکنند و اظهار علاقه میکنند که دستی بیاید و کاری در حوزه بکند؛ این نشاندهندهی درخواستهاست.
واقعاً ما باید بفهمیم که الان مشکل حوزه چیست؛ این به یک نوع نگرش دقیق، پخته و همهجانبه احتیاج دارد. من سالهاست که از حوزه منفکم. ماها مسائل عمومی حوزه را میدانیم؛ اما بلاشک مسائل ریزی در حوزه هست که ما نمیدانیم؛ آن کسی که در حوزه تنفس و زندگی میکند - به قول عربها، یعیش الحوزة - این مسائل را میفهمد.
یک نکته این است که مسائل حوزه را - آنچه که الان باید انجام بگیرد - ما بایستی بدانیم. الان نظرات خوبی هم هست؛ بعضی از بچههای مشهدی خودمان هستند که پیش ما میآیند و میروند؛ گاهی اوقات نامه میدهند و حرفهای خوب و بکر در کارشان وجود دارد؛ انسان میبیند که اینها واقعاً کفایت میکند. حقیقتاً اگر کسی بخواهد کاری برای حوزه بکند، میتواند اینها را در همین نظرات پیدا کند؛ ولو خود آدم هیچ ابتکاری نداشته باشد، از آنها میتواند استفاده کند. من از این نظراتی که داده میشود، استفاده میکنم. شاید خود این جوانان هم خیال نمیکنند که ما اینقدر از نظرات آنها استفاده میکنیم؛ فکر میکنند اعتنایی نمیشود؛ در حالی که نه، حقیقت قضیه این است که من استفاده میکنم؛ یعنی از نظرها و حرفهای آنها چیزی به دست میآورم؛ و این چیز خیلی مهمی است. آدم میبیند که جوانان اینطور ذهنهاشان روشن است.
پس یک مسأله این است که ما آن تحول و شکل مطلوبی را که برای حوزه لازم است - ولو ایدهآلی بهنظر برسد؛ بگذارید برسد - دنبال کنیم. اگر ایدهآلها نباشند، حرکت کند خواهد شد. یک مقدار ایدهآلهای دست نیافتنىِ در واقعیت، همواره باید مورد نظر ما باشد. ما اگر قهرمان نداشته باشیم، سازندگی شخصی نداریم؛ اصلاً فلسفهی وجود «امام» در تفکرات کلامی ما هم همین است. «امام» آن مثال اعلی است که باید ما را به آن سمت بکشاند؛ مثل آن عقابهایی که چیزی بالای سرشان میبینند و همین طور دایم پر میزنند که بالاتر بروند و به آن نقطه برسند. ممکن هم هست که ما هیچ وقت به آن نقطه نرسیم، اما آن مرکز دستنیافتنی باید باشد، تا ما این حرکت را با شور و شوق انجام بدهیم. پس ایدهآلها - ولو ایدهآلهایی که در واقعیت دستنیافتنی هستند - همیشه باید باشند، تا ما بتوانیم حداقل تا نیمهی راه برویم؛ اگرچه آن قله هم یک روز فتح خواهد شد؛ یعنی به نیمه که رسیدیم، قله نزدیکتر و دستیافتنی میشود. بنابراین، آن ایدهآلها را تصویر کنید؛ آن مقدارش که واقعیت است، آدم یکطور با آن برخورد میکند؛ آن مقدارش هم که دور از واقعیت است، طور دیگری با آن برخورد میکند.
یک بخش دیگر از مسائل حوزه، خلأهای فکری حوزه است. من نمیدانم الان در طرح این تفسیرها یا عقاید یا بحثهای سیاسی - همینهایی که الان در مجلهی حوزه هست - آیا شما با آماری به این نتیجه میرسید که الان در حوزه به این مباحث نیاز هست یا نه؛ یعنی طلبه برای منبر خودش، برای قرار گرفتن در جایگاه سیاسی لازم خودش، حتّی برای اندرون خودش، به این مطالب احتیاج دارد یا نه.
یک روز هست که ما مثلاً باید اثبات توحید و اثبات صانع بکنیم؛ یک روز هم هست که ما بایستی مثلاً دربارهی مسألهی عدم وابستگی سیاسی بحث کنیم؛ این هم الان یک مسألهی طلبهی حوزه است؛ این جزو مسائل حوزه است؛ این را شما در شمار مسائل بیرون از حوزه جستجو نکنید. اگر آن مجموعهیی که غم مسائل طلبهها و سرنوشت حوزه را میخورد، نتواند طلبهیی را که الان در حوزه زندگی میکند و نهالی است برای اینکه یک روز درخت تناوری بشود، با ایمان خودش حفظ بکند، خیلی خسارت است.
گاهی اوقات ممکن است طلبه فکر کند که مثلاً این جنجال و این شکنجهی تمامنشدنییی که ما در مجادلهی با دولتهای بزرگ داریم، واقعاً چه لزومی دارد. اگر این سؤال برای طلبه پیدا شد، آیا شما جوابی برای آن فراهم میکنید، یا نمیکنید؟ آیا ما موظف هستیم جوابی فراهم کنیم، یا موظف نیستیم؟
من در اواخر دوران ریاست جمهوری یک سفر به قم آمدم؛ که شاید آخرین سفر، یا یکی از آخرین سفرهای من به قم بود. در آن دیدار، یک جلسهی پاسخ به سؤالات گذاشتم. ایدهی این قضیه از اینجا هم شروع شد که من در اواخر دوران جنگ به اهواز رفته بودم؛ در آنجا یک طلبهی خیلی معمولی به من رسید و گفت شما به دانشگاه میروید، پاسخ به سؤالات میگذارید؛ مگر حوزهی به این عظمت، از یک دانشگاه کمتر است!؟ دیدم راست میگوید. این نکته در ذهنم بود و در وقتی که ممکن شد، این کار را کردم و به قم رفتم. در آنجا طلبهها هم زیاد آمدند و از من سؤالاتی کردند؛ من دیدم عجب مسائلی در حوزه مطرح است؛ یعنی واقعاً آدم تا برخورد نکند، نمیفهمد. ما مقاله مینویسیم، کتاب مینویسیم؛ اما آیا این چیزی که ما مینویسیم، خلأ لحظهها را پُر میکند؟
ایشان(۱) به عمل صالح اشاره کردند؛ درست است؛ واقعاً معنای عمل صالح همین است. عمل صالح، یعنی مایصلحل ِ این زمان. ممکن است چیزی برای امروز صالح باشد، برای یک روز دیگر نباشد. من همیشه گفتهام که باید خلأ لحظهها را پُر کنیم. الان خلأ لحظه چیست؟ مجلهیی مثل مجلهی شما، باید این را بررسی کند.
امروز در حوزه، سؤالها و استفهامها چیست؛ تا بر اساس آن استفهامها تکلیف خودمان را به دست بیاوریم و سراغ آنها برویم؟ احتمال دارد یکی از استفهامها همین مسألهی سیاسییی باشد که ما برای جستجو کردن آن به خارج حوزه نگاه میکنیم؛ یعنی شما آنها را مسائل غیرحوزوی به شمار میآورید. البته مسائل غیرحوزوی هم داریم - نفی نمیکنم - اما بسیاری از اینها به یک معنا مسائل حوزه است.
ما باید این طلبه را بسازیم. به عبارت خلاصه و کوتاه، ما باید این طلبهیی را که نظام و کشور به او امید بسته، به صورت یک بنیان مرصوص درستش کنیم، تا آن روزی که او بزرگ میشود - حالا یا مدرّس میشود، یا مرجع میشود، یا مبلّغ میشود، یا خارج میرود، یا یک مسؤول دولتی میشود - آنجا لَنگ نزند؛ درست شبیه آن چیزی که دربارهی خلأها و عقدههای عاطفی میگویند. ممکن است فرزند شما در دوران کودکی با مشاهدهی یک رفتار ناهنجار در داخل خانواده، یک ناهنجارىِ روانی یا عصبی در او بهوجود بیاید؛ وقتی که بزرگ شد - مثلاً یک تاجر یا یک عالم یا یک سیاستمدار شد - این ناهنجاری اثر خودش را خواهد بخشید؛ مثل زاویهی کوچکی که هرچه این خطوط ادامه پیدا میکند، مرتب فاصلهی خطوط بیشتر میشود؛ وضعیت طلبه در حوزه، عیناً اینگونه است.
طلبه الان در دوران انعقاد و شکلگیری است؛ ولو حالا پنج سال هم است که درس خارج میخواند؛ باشد؛ اما دارد شکل میگیرد؛ او نطفهیی است برای آن موجود عظیمی که یک روز خلأیی را در دنیا پُر خواهد کرد؛ مرجعی خواهد شد، مدرّسی خواهد شد، رهبری خواهد شد، مسؤولی خواهد شد؛ بالاخره یک چیزی خواهد شد.
البته یک وقت به شکل مطلق به این مجله نگاه میکنیم، میبینیم مثلاً مجله تفسیر که دارد، بحث سیاسی که دارد، بحث عقاید که دارد، بحث جهان اسلام که دارد؛ پس مجله، مجلهی کاملی است. این نگرش، مطلق است؛ اصلاً کافی نیست. ما باید نسبت به زمان، نگرشی بکنیم و ببینیم آیا این مجموعهی مباحث، نسبت به نیاز زمان، باز هم کافی است یا نه. این، آن نکتهیی است که راجع به مسائل حوزهیی مجله و محتوای مجله به ذهنم رسید که عرض کنم.
و اما راجع به مسائل بیرون حوزه. البته من نمیدانستم که شما چهل درصد خوانندهی غیرطلبه دارید؛ این خیلی است؛ من تصورم کمتر از اینها بود. قاعدتاً درصد بالایی از این چهل درصد باید دانشجویان باشند. اگر شما اعتقادتان همان چیزی است که امام فرمودند «مشکل کشور از بیدینی دانشگاهها بود»، پس راه درستی را انتخاب کردهاید. امام به این معنا اذعان حقیقی داشتند؛ یعنی ایشان از بن دندان معتقد بودند که مشکل آن روز کشور بر اثر خرابی دانشگاههاست؛ درست هم هست. الان سرِ حوزه هم به سمت ادارهی نظام باز شده است؛ اما یک روز بود که جز دانشگاهها، هیچ محفظه و مخزنی برای ادارهی نظام نبود.
شما ببینید اینهایی که در رأس کار آمده بودند، چه کسانی بودند و چه فکر و ذهنیتی داشتند؛ غالباً فاسد بودند؛ بخصوص این نسل جدیدشان که دیگر هیچ چیز نداشتند؛ حتّی از نسل هویدا هم بدتر بودند! من هویدا را مثال میزنم که از بدترینهاست؛ یعنی او از فاسدترین رجال ایران بود؛ درعینحال نسل هویدا بر نسل راجی - نویسندهی کتاب «خدمتگزار تخت طاووس» - شرف داشت! اگر شما این کتاب را خوانده باشید، میتوانید بفهمید که این نسل، چه نسلی بوده است؛ اینها میخواستند جای هویدا بیایند. حالا نمیشود گفت صد رحمت به هویدا؛ اما نسبت به آن نسل، واقعاً باز هویدا! هویدایی که نسبت به رجال ایران، بلاتردید جزو فاسدترینها بود؛ اما بالاخره ته دل او و امثال او، تهمانده و رسوبی از آن قدیم - حالا اسمش ملیت بود، وطندوستی بود، آب و خاک بود - وجود داشت؛ ولی نسل جدیدشان که نمونهاش همین راجی است، واقعاً اینها چه بودند!؟ پس امام این معنا را درست فهمیده بود.
عین همان قضیه، الان هم هست. اگر ما خیال کنیم مشکل دانشگاهها تمام شده، واقعاً سادهاندیشی است. ما واقعاً نمیدانیم الان در دانشگاه چه خبر است؛ هیچکدام از ماها نمیدانیم. خبرهایی که از دانشگاهها میآید، خبرهای خوشی نیست. ما یک مشت جوان حزباللهی و انجمن اسلامی و جبههبرو و بسیجی را در دانشگاه میبینیم؛ مرتبطان ما اینهایند. ما چهار نفر استاد ریشداری را که در دانشگاه مسؤول هستند، میبینیم؛ این، همهی محتوای دانشگاه نیست. در دانشگاه چیزهای ناپسندی هست؛ شما با این دانشگاه میخواهید چه کار کنید؟ آیا همین دانشگاه است که باید با حوزه ارتباط داشته باشد و وحدت حوزه و دانشگاه را تأمین کند؟ پس اگر میخواهید قائمه و فهرستی از مسائل بیرون حوزه درست کنید، رقم مهمش را مسائل دانشگاه به نظر بیاورید. البته مسائل دانشگاه هم به معنای نیاز دانشجوست - عین همان بیانی که در باب طلبه گفتیم - ببینیم الان واقعاً خلأ این دانشجو چیست و چه چیز کم دارد که ما باید آن را تأمین کنیم.
ما میگفتیم روحانیون به دانشگاه بروند؛ حالا روحانیون هم رفتهاند. البته روحانیون وجود مبارکی هستند؛ اما نه آن مقداری که توقع بوده است. الان روحانیونی که در دانشگاه هستند، آیا واقعاً همان شبحی را تداعی میکنند که دانشجویان با دیدن مرحوم شهید مطهری از روحانیت به چشم میآوردند؟ این سیلی که از دانشگاه به طرف حوزهی قم راه افتاد و مرتب آمدند طلبه شدند، بهخاطر چه بود؟ چون شبحی که از روحانیت در نظرشان بود، شبح مطهری و باهنر و مفتح و امثال اینها بود. آیا این آقایی که حالا به دانشگاه میرود، همان شبح را تداعی میکند یا نه؟ قاعدتاً نه. این خلأ را شما با مقالههاتان پُر کنید؛ بگذارید حوزه آن جایگاه خودش را داشته باشد.
مطالب خود را با روشنبینی و بلندنظری و همراه با عمق و با شجاعت کامل در بیان مطالب بنویسید. شجاعت کامل در بیان مطالب، یعنی اینکه نویسنده نباید هیچگونه رودربایستییی از دانشجو و غیر دانشجو بکند. بهعبارت دیگر، وقتی من دارم این مطلب را مینویسم، اگر در این مطلب چیزی هست که به دلیلی به آن خواننده بر خواهد خورد، یا پیشداوری او را به هم خواهد زد، این نباید مثل شرط متأخر در نوشتهی من اثر کند؛ مثل واجب معلق، که در صحت آنچه که قبلاً اتفاق افتاده، بعداً اثر میگذارد! بنابراین، شما باید مطالب را واقعی و شجاعانه بنویسید.
در دنیا هم مواضع شجاعانه به درد آدم میخورد. ما در این دوران ده سال گذشته کسانی را دیدیم که مواضع غیرشجاعانه گرفتند؛ برای اینکه فلان قشر بدش نیاید؛ برای اینکه فلان قشر کلاً این توقع را دارد، یا از من این توقع را دارد؛ بنابراین طور خاصی حرف بزنم! این کار به ضررشان تمام شد؛ به ضرر آن قشر هم تمام شد؛ به ضرر نظام هم تمام شد؛ این نباید رعایت بشود؛ اما بلندنظری باید فراموش نشود. انسان باید با بلندنظری برخورد کند و با سعهی صدر حرف بزند؛ اما در همان سعهی صدر، شجاعت و صراحت و ایستادگی در مواضع را هم در نظر بگیرد.
بله، امام در حالی وارد ایران شدند که جو مبارزه - لااقل در سطوحی - از ایدههای بهاصطلاح روشنفکری پُر بود؛ که حتّی خود روحانیون - امثال ماها - هم در داغ کردن آن جو روشنفکری - و به عبارت دقیقتر، روشنفکرزدگی - دخالت داشتند؛ اما امام آمد و همهی این چیزها را شست و کنار گذاشت! من احساسات خودم را از همان سخنرانی اول ایشان در فرودگاه به یاد دارم؛ واقعاً حیرت کردم که امام این ملاحظاتی را که ماها داریم، هیچ ندارد! ایشان در آن سخنرانی، اول از روحانیون اسم آورد؛ که ماها اگر جای ایشان بودیم، این کار را نمیکردیم! ما اگر میخواستیم در آن وقتها سخنرانی بکنیم، شروع آن از روحانیون نبود؛ اما دیدیم که امام اصلاً این ملاحظه را نمیکند!
در همان ماههای اول پیروزی انقلاب، امام مسألهی بیحجابی و حجاب را قاطع گفت. آن وقتها ما به عنوان اعضای شورای انقلاب، گاهی در هیأت دولت هم شرکت میکردیم. من کسانی را دیدم که جزو عناصر متدین هیأت دولت بودند، اما به ما میگفتند این چه کاری بود که امام کرد؛ حالا چرا کرد!؟ امام اصلاً دچار رودربایستی نمیشد. بنابراین، ملاحظهکاری و رودربایستی داشتن، مطلقاً باید نباشد؛ این خواهد توانست آن خلأ را در دانشگاه پُر کند.
انشاءاللَّه که همهی شما آقایان موفق و مؤید باشید. خداوند شما را کمک کند؛ ما هم دعا میکنیم که انشاءاللَّه خداوند روزبهروز بر توفیقات شما بیفزاید.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
... ماشاءاللَّه شما حسابی مشغولید! (۲) این طلبههای دستبهقلم جوان، خیلی قیمت دارند. ما در سن این آقایان، کجا میتوانستیم چنین کارهایی بکنیم؟ واقعاً شاید به عقلمان هم خطور نمیکرد! ماشاءاللَّه شما خیلی خوب و جلویید؛ به شرطی که از لحاظ سطح، قانع نباشید.
نویسندگی به معنای خاص خودش - نه نگارش - مثل شاعری است. شاعری، فقط گفتن الفاظ که نیست؛ اولش نضج یافتن آن اندیشه و فکر است که بعد باید در قالب شعر بیاید؛ والّا اگر فرض کنیم که کسی الفاظ را نظم هم میدهد، نظمش هم هیچ اشکال وزنی و قافیهیی ندارد، اما مضمون نداشته باشد، این شاعر که نیست؛ نویسندگی هم چنین چیزی است. نویسندگی، یعنی انسان چیزی را در ذهن خودش نضج بدهد و بپروراند و آن را از غلطها و ناصوابها بپیراید و بپالاید؛ بعد آن را در قالب الفاظِ درست بیاورد.
یکی از عناصر مهم در باب نویسندگی این است که انسان روزبهروز کیفیت آن را بیشتر کند؛ والّا هرکس استعدادی پیدا کند، چیزی مینویسد. این مرحلهی اول را باید به مرحلهی دوم و مراحل گوناگون دیگر همینطور ادامه داد. واقعاً یکی از اسرار وجود بشر، پایانناپذیری اوست؛ یعنی در هیچ حدی آدم نمیتواند بگوید که الحمدللَّه کارمان خوب است؛ نه، باید در همان لحظه احساس کرد که ما در قدمهای اول و پلههای پایین نردبانیم و پلههای این نردبان همچنان ادامه دارد.
۱) حجةالاسلام ایزدپناه
۲) پیش از شروع بیانات مقام معظم رهبری، به هنگام معرفی حاضران، کتابهای تألیف شده توسط حجةالاسلام جعفریان، به استحضار و رؤیت معظمٌله رسید و ایشان پس از تورق این کتابها، بیانات فوق را خطاب به مؤلف ایراد فرمودند.