بیانات در دیدار اعضای گروه تاریخ صدای جمهوری اسلامی ایران
بسماللهالرّحمنالرّحیم
در ابتدا از توضیحاتی که دادید و معرفییی که کردید - هم برادر عزیزمان آقای مهاجرانی،(۱) و هم شما(۲) - تشکر میکنم. قصد و نیت اوّلی من از این دیدار، که خود من داوطلب بودم با شما برادران و خواهران ملاقات داشته باشم، این بود که یک خداقوّتی به شما بدهم و از کارهایی که میکنید، هم تشکر کنم، و هم اطلاع بیشتری از برنامهها و کارهایتان پیدا کنم؛ که الحمدلله تا حدود زیادی روشن شد. هم گزارش آقای مهاجرانی را خوانده بودم، و هم ایشان توضیحات بیشتری دادند و من از جوانب قضیه مطلع شدم؛ انشاءالله که موفق باشید.
اینطور معلوم میشود که میخواهید گروه تاریخ و برنامهی تاریخ را تکانی بدهید؛ از حرفهایی که زده میشود، از برنامههایی که دارد راه میافتد و از جمعتان که نسبتاً جمع قابل توجهی است - کماً و کیفاً - این مشخص میشود. من قبلاً شنیده بودم که گروه تاریخ، تعداد خیلی معدودی هستند؛ اما حالا شما بحمدالله جمع قابل توجهی هستید؛ هم خانمها کار میکنند، هم شما آقایان کار میکنید.
در باب تاریخ، من نظراتی اجمالی دارم؛ اگرچه بنای این جلسه بر تفصیل است. من اول قصد داشتم که دیداری از رادیو بکنم، بعد دیدم آنجا خیلی وقت محدود خواهد شد؛ دیدم اینطوری بهتر است که شما اینجا بیایید، تا بشود قدری بیشتر تفصیلی حرف زد و تبادل نظر کرد؛ لیکن متأسفانه وقت ضیق است. من اجمالی عرض میکنم؛ هم در باب محتواها و آن جنبهی عام مسألهی تاریخ و هدفها و امثال اینها، هم در خصوص بعضی از ملاحظات در باب قالبهایی که الان هست و برنامههایی که وجود دارد. اگر چیزی یادم بیاید، بعد ممکن است به جناب آقای دعاگو(۳) بگویم که به آقایان اطلاع بدهند.
در باب اصل مسألهی تاریخ، باید بگوییم که تاریخ چیز مهمی است. تاریخ را بهعنوان یک چیز کوچک یا حاشیهیی نباید خیال کرد؛ تاریخ واقعاً مهم است. تاریخ، درس و گنجینهی اطلاعات ما از گذشتهی بشریت است؛ سرگذشت ماست. مگر میشود نسبت به تاریخ بیاعتنا بود؟ همهی علوم و همهی معارف و همهی تلاشهای بشری و همهی آنچه که امروز در این صحنهی عالم وجود دارد، فقط زمان حال است؛ میلیونها برابرِ این تلاشها در گذشته انجام گرفته است. سرگذشت اینها، یعنی تاریخ. بنابراین، تاریخ چیز کماهمیتی نیست؛ واقعاً نباید بهعنوان یک چیز حاشیهیی به آن نگاه کرد.
متأسفانه در جامعهی ما تاریخ جا نیفتاده است. اهمیت و ارزش تاریخ، هم در مدرسهها حاشیهیی است، هم در دانشگاهها حاشیهیی است، هم الان در رادیو حاشیهیی است؛ البته حالا شما یواش یواش دارید آن را متنیاش میکنید. همین که پنج، شش برنامهی تاریخی میگذارید، یک مقدار وارد کردن مقولهی تاریخ در متون و در جریانات اصلی است؛ این خوب است.
اگر تاریخ یک چیز اصلی نبود، قرآن با این عظمت - که اصلاً برنامهی انسانسازی و برنامهی بشریت است - تاریخ را وارد خودش نمیکرد؛ اما شما میبینید که در قرآن تاریخ هست؛ البته بخشهایی که برای بیان اهداف قرآن کارساز است. بالاخره آدم عاقل، آن چیزی که برایش کارساز است، از یک مجموعه انتخاب میکند. قرآن آنچه را که برای خودش کارساز است، انتخاب کرده است؛ حتّی در جاهایی از جزییات صرف نظر کرده؛ چون جزییات برایش کارساز نبوده است. مثلاً در قضیهی زن فرعون، این مهم است که این «زن» است؛ آن هم «زن فرعون»؛ لذا از زن فرعون اسم میبرد؛ بخصوص تکیه میکند که این کار را زن فرعون کرد، این حرف را زن فرعون زد؛ یعنی از شخصیت او - که یک چیز جزیی است - نمیگذرد؛(۴) اما در قضیهی مؤمنِ سورهی یاسین میفرماید: «و جاء من اقصی المدینة رجل یسعی».(۵) حالا این رجل چه کسی بود، در چه سنی بود، از کدام شهر بود، وابسته به کدام طبقه بود، اینها اصلاً اهمیتی ندارد؛ یعنی در اینجا مورد نظر قرآن این نیست؛ اینجا بحث سر این است که مردی از آن ته شهر، با حالت دویدن - «یسعی» - خودش را به این جمعیت رساند که بگوید: «یا قوم اتّبعوا المرسلین».(۶) آن بخشی از تاریخ که برای هدف قرآن کارساز است، آن را قرآن انتخاب میکند و به بهترین شیوه و با زیباترین و شیواترین بیانی آن را وسط میگذارد و به جزییاتش کار ندارد. البته در جایی هم به جزییات کار دارد؛ چون این جزییات مهم و کارسازند. بنابراین، تاریخ مهم است؛ از اهمیت تاریخ نبایستی صرف نظر کرد. تاریخ، عبرت است.
این مقولهیی که تاریخ، سیاست است؛ تاریخ، فرهنگ است - که شما واردش شدهاید - واقعاً مقوله قابل بحثی است. تاریخ، نه سیاست است، نه فرهنگ؛ تاریخ، تاریخ است. تاریخ، یعنی آنچه که از حوادث و وقایع ثبت شده است. البته در این حوادث و وقایع، سیاست هم هست، فرهنگ هم هست، هنر هم هست، عشق هم هست، مصیبت هم هست، درد هم هست، بغض هم هست، کینه هم هست. همهی اینها وقتی با همدیگر ثبت شد، میشود تاریخ. شما که میخواهید استفاده کنید، ممکن است استفادهی سیاسی کنید؛ ممکن است استفادهی هنری بکنید؛ ممکن است استفادهی انسانشناسی و مردمشناسی بکنید؛ ممکن است استفادهی جغرافیایی بکنید؛ بسته به این است که شما چه استفادهیی میخواهید بکنید؛ بههرحال باید استفادهیی را در نظر بگیریم. آیا ما میخواهیم از تاریخ استفادهی فرهنگی بکنیم؟ معلوم نیست؛ یعنی پای این نایستادهایم. البته یک وقت هم ممکن است بخواهیم استفادهی فرهنگی بکنیم. آیا ما میخواهیم از تاریخ استفادهی سیاسی بکنیم؟ نه، پای این هم نایستادهایم. من این را نمیگویم که شما بیایید تاریخ را طوری بیان کنید که سیاستی که مورد نظر ماست، تأمین بشود؛ من این را اصلاً از شما مطالبه نمیکنم.
شما باید از بیان تاریخ هدفی داشته باشید. شما که تاریخ را بیان میکنید، هدفتان چیست؟ این را اول مشخص کنید، تا آن وقت معلوم بشود که در برنامهی «تقویم تاریخ»تان چه کار باید بکنید. شما الان از این انتقاد میکنید که در گذشته میآمدند رویدادهای میلادی را بازگو میکردند. این انتقاد شما بر چه پایه است؟ ما باید هدفی را مشخص بکنیم، بعد ببینیم با این هدف، چه چیزی را در «تقویم تاریخ»، یا در همان بحث میسیونری مسیحی - که میخواهید شروع بکنید، یا شروع کردهاید - یا موضوعات دیگر بیاوریم.
بالاخره شما که شاخهیی از انقلابید، اصولی را در نظر دارید؛ در حرفهایتان هم این پیداست. این اصول وقتی که محدّد و مشخص شد، برنامهها باید ما را به این اصول نزدیک کنند و در چارچوب این اصول قرار بگیرند؛ بدون این نمیشود. این اصول کدامند؟ من در این خصوص یک جمله عرض بکنم. البته من این را به برادران دیگری هم که از بخشهای دیگر صدا و سیما به اینجا آمدهاند، گفتهام؛ به شما هم حالا عرض میکنم؛ به آقای مهاجرانی و آقای باقری(۷) - برادر عزیزمان - هم عرض میکنم.
شماها که به اصطلاح این سربندهای کار صدا و سیما را در دست دارید، باید این را بدانید - و البته هم میدانید؛ من هم تأکید میکنم - که اصلاً رادیو و تلویزیون برای ساختن انسانِ باب اسلام و انقلاب است؛ غیر از این نیست. هیچ هدفی فراتر و بالاتر از این هدف وجود ندارد؛ اهداف دیگر در دل این هدف است. ما میخواهیم روی مخاطب خودمان اثر بگذاریم. شما در دنیا صدا و سیمایی را پیدا نمیکنید که چیزی را بیان کنند، فقط برای اینکه وقتی را پُر کرده باشند. البته در دنیا تلویزیونهای تجاری هستند که به خانههای مردم کانالکشی میکنند و فیلمهایی را نشان میدهند و مشتری جمع میکنند و پول میگیرند؛ اما فقط برای وقت گذراندن است؛ لیکن دستگاههای رادیو و تلویزیون دولتی، قاعدتاً هدفهایی را پشت سر برنامههای خودشان دارند. حتّی اگر وقت را به ضایع کردن هم پُر کنند، این ضایع کردن، فلسفهیی دنبالش هست؛ یعنی هدفی را دنبال میکنند.
در جمهوری اسلامی، امکان ندارد که صدا و سیما هدفی نداشته باشد. هدف صدا و سیما در جمهوری اسلامی چیست؟ طبیعی است؛ تأثیر گذاشتن بر روی انسانها؛ کشاندن آنها به سمت آن انسانی که اسلام و بینش انقلابىِ اسلامی، آن را میخواهد بسازد و به وجود بیاورد. آیا اصلاً میشود صدا و سیمایی با این عظمت و با این قوّت تأثیرگذاری، از این هدف برکنار بماند؟ یا نه، صددرصد در داخل همین هدف باید قرار بگیرد؟ اصلاً مهمترین و مؤثرترین رسانهیی که میتواند این هدف را تأمین کند، صدا و سیماست. بخش تاریخ شما هم جزیی از همین رسانه است و باید در این سمت حرکت بکند؛ اصلاً جز این چیز دیگری نیست.
البته در آن انسانی که مورد نظر است، علم و تجربه و ایجاد خلقیات برجسته و فضیلتها و حالت بلندنظری و پختگی و آبدیدگی یک آدم هست، که شما در تاریخ، یک بخش از آن را تأمین میکنید. انسان باب اسلام، آن نیست که مینشیند ذکر میگوید و تسبیح میاندازد؛ یک انسان کامل از همه جهت است. شما ببینید تاریخ با آن سعهی دیدی که به ما میدهد، در ساختن چنین انسانی، چه نقشی میتواند داشته باشد.
ما فقط خودمان را میبینیم. شما آدمی را منزوی در داخل یک حجره و یک پستو فرض کنید؛ آیا این فرد میتواند با آن آدمی که در سرتاسر دنیا سفر میکند، یکی باشد؟ آیا اصلاً امکان دارد که این دو نفر نسبت به دنیا و مسائل زندگی، یک بینش داشته باشند؟ همین فرق وجود دارد بین آن کسی که در زمان حال محصور است، و آن کسی که گسترهی تاریخ جلوی چشم اوست. در بینشها، همینگونه تفاوت ایجاد میشود. بنابراین، تاریخ میتواند بینشها را وسیع کند و شما میتوانید در آن هدف مورد نظر اثر بگذارید.
این مسأله، یک اصل است؛ یعنی بخش تاریخی ما باید جزیی از اجزای ترکیبکننده و تشکیلدهندهی آن هدفی باشد که ما از کل صدا و سیما در نظر داریم؛ یعنی تأثیرگذاری بر روی مخاطبان خودمان - مردِمان، زنمان، ایرانیمان، حتّی غیر ایرانیمان - و کشاندن آنها به سمت انسان مطلوب و ایدهآل.
یک مسألهی دیگر این است که در تاریخ تحریف صورت گرفته، یا به تعبیر درستتر باید گفت که از تاریخ سوء استفاده شده است. حوادث عالم، واقع شده است. آنچه را که واقع شده است، نمیشود عوض کرد؛ اما در جهت استفادههای گوناگون - که حالا این استفادهها هم طیف عظیم و وسیعی را درست میکند - آمدند بخشی از این واقعیتها را حذف کردند و نگذاشتند به گوش کسی برسد؛ بخشی را رنگ و لعاب دادند و یک خرده پُررنگ کردند؛ بخشی را اصلاً خلق کردند که وجود نداشته است؛ که البته شما نمونههایش را در تاریخ اسلام خودمان سراغ دارید و موارد زیادی را میدانید؛ در تاریخ جهان هم هست، در تاریخ امروز هم هست. مثلاً وقتی در باب تعصبات مذهبی صحبت میشود، چند درصد از مردم ایران، بلکه چند درصد از مردم خود اروپا خبر دارند که یک روز بر اساس تعصبات مذهبی، کشتار خونینی - که به کشتار «سنبارتلمی»(۸) معروف است - در شهر پاریس انجام گرفت و هزاران نفر را در یک شب کشتند؟ این یک حادثهی مذهبی است؛ یعنی جنگ بین پروتستانها و کاتولیکها بوده است. در آن زمان حکام فرانسه کاتولیک بودند؛ اما شازدهیی از خودشان - که از سلسلهی «والوا» بود - اتفاقاً پروتستان شده بود. ملکهی فرانسه - یعنی «کاترین دومدیسی»(۹) - با صدراعظمش که یک کشیش بود و کاردینال «ریشلیو»(۱۰) نام داشت، نشستند تصمیمگیری کردند و یک شب تا صبح هزاران نفر را در شهر پاریس کشتند؛ فقط برای تعصب مذهبی! الان چند درصد از مردم فرانسه از این قضیه خبر دارند؟ این قطعه اصلاً از تاریخ حذف شده است؛ نمیگذارند در دنیا منعکس بشود. از مردم ما چهقدر خبر دارند؟ امروز شما ببینید اروپا چه قدر کسانی یا کشورهایی - از جمله جمهوری اسلامی - را به داشتن تعصب مذهبی شماتت میکند؛ اما این حادثه را از تاریخ حذف کردهاند! این سوء استفادهی از تاریخ است.
چیزهایی را هم در تاریخ جعل کردند. وقتی ما تاریخ این همسایههای خودمان را نگاه میکنیم، میبینیم که چیزهایی را جعل کردند که واقعیت ندارد. در تاریخ مدون کشور عراق، در تاریخ مدون کشور سوریه، در تاریخ مدون کشور افغانستان، بخصوص در تاریخ مدون این جمهوریهای شوروی سابق، آنقدر حقایق حذف شده، آنقدر حقایق جعل شده، که انسان تعجب میکند. این سفرنامهی «آلاحمد»(۱۱) را که مربوط به جمهوریهای شوروی سابق است و اخیراً چاپ شده است، لابد خواندهاید. شما نگاه کنید ببینید در این تاجیکستان و قزاقستان و آذربایجان شوروی و سایر جاها، چه چیزهایی جعل کردند. کسانی را بر میکشند و شخصیتهای دروغینی را بالا میآورند که هیچ نیستند؛ برای اینکه از اینها استفادهی تاریخی بکنند.
شما آقایان و خانمهایی که در گروه تاریخ هستید، در پُستی نشستهاید که ملت ایران برای بیان تاریخ به شما داده است. بحث تحقیق تاریخ هم نداریم؛ درحقیقت تحقیق شما در اینجا کاربردی است و مقدمهی برنامهسازی است؛ والّا تحقیق تاریخی به آن شکل که شما ندارید؛ کار این مجموعه نیست؛ کار مجموعههای دیگر است. شما که الان این مسؤولیت را دارید، آیا مردم ایران حق دارند از شما انتظار داشته باشند که در جهت رد آن تحریفها، حقایقی را از تاریخ بیرون بکشید و ارائه کنید؟ این جزو مسائل محتوایی و اصلی است.
آن قضیهی «پاتوق» هم که شما(۱۲) گفتید، من البته به این پاتوقهای اینطوری عقیده دارم. خود ما در قبل از انقلاب، از این پاتوقهای روشنفکری، مذهبی داشتیم. خانهی خود من پاتوق بود. ما در مشهد و تهران جاهایی داشتیم که پاتوق بود. پاتوقسازی کار خوبی است؛ اما توجه بکنید که پاتوقسازی معلوم نیست که در یک رسانهی با این عظمت، مطلوب باشد. همانطور که خودتان هم گفتید، خاصیت پاتوق این است که هیچ گذرنامهی مشخصی ندارد و ویزا هم نمیخواهد؛ همه میتوانند بیایند؛ اصلاً باید بیایند؛ هیچ قیدوبندی ندارد.
یک وقت هست که مؤسسهیی داریم، سازمانی داریم، مجلهیی داریم، گروه تحقیقاتییی داریم؛ داشتن پاتوق خوب است؛ اما یک وقت جلوی شما بلندگویی باز است، که اگر کسی در اینجا یک تلنگر بیخودی بزند، ناگهان ده، پانزده میلیون آدم میشنوند و متوجه میشوند. من نمیدانم در اینجا شما چهطور میخواهید پاتوق درست کنید؛ اصلاً میشود یا نمیشود؟ کار خطرناکی است؛ چون شما که نمیدانید آن کسی که میآید، چه نیتی دارد و چهکار میخواهد بکند.
آیا میدانید که امروز برای رواج دادن و باب کردن حرفهای باطل، چهقدر سرمایهگذاری میشود؟ الان این موارد را داریم میبینیم. اخیراً سه، چهار سال است که در ایران بعضی از روشنفکران قدیمی - که در حقیقت باید به اینها «مرتجعان عالم روشنفکری» گفت - دارند مجله منتشر میکنند. شما ببینید چه چیزهایی را در این مجلات مینویسند؛ چیزهای بیاصل و چرند، فقط برای جلب توجه و انظار! جلب نظر اینقدر اهمیت پیدا کرده است! اگرچه من بعضی از این آقایان روشنفکر را از سابق میشناسم و میدانم که از قدیم هم مهمترین هدفشان اصلاً جلب توجه بود؛ یعنی همهی چیزهای دیگر درجهی دوم بود! بههرحال وقتی رسانهیی به این عظمت که بلندگویش در اینجا گذاشته میشود و تا آن سر دنیا صدای این بلندگو را میشنوند - رادیو اینطوری است؛ داخل کشور و خارج کشور را پوشش میدهد - اینجا خیلی باید احتیاط کرد؛ باید دقت شود که چه کسی میخواهد به اینجا بیاید و چیزی بگوید و القاء مطلبی بکند؛ بههرحال کار بسیار احتیاططلبی است.
خلاصه عرض کنم؛ تاریخی که ما در اینجا میگوییم، باید برای عبرت گرفتن و استفاده کردن باشد. استفاده در چه جهتی؟ در جهت انسانسازی و استفادهی مخاطبان شما در جهت کمال. کدام کمال؟ کمالی که جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی و اسلام - همان اسلامی که خود شما برایش دارید زحمت میکشید و جانفشانی میکنید - معین کرده باشند. اگر در خلاف این جهت بود، غلط است. آن وقت این چیزی که میتواند در این جهت باشد، مخلوطی از فرهنگ و سیاست و تجربه است. البته نباید در آن خلاف باشد؛ بلاشک باید مبارزهی با خلافگویی و تحریف در آن باشد.
و اما در باب کیفیت کار شماها. البته مراجعهی من به رادیو نسبتاً زیاد است. با توجه به وقت ضیقی که دارم، به رادیو گوش میکنم؛ از جمله به همین برنامهی «تقویم تاریخ»، هر وقت برسم، یا هر وقت مثلاً در رفت و آمد باشم، حتماً گوش میکنم. در این تقسیمبندییی که الان شما در برنامهی «تقویم تاریخ» میکنید، به نظر من خیلی لزومی ندارد که مثلاً بعضی از چیزها را جلو بیندازید. در سابق، به ترتیب تاریخ، از عقب به جلو میآمد. به نظر میرسد اگر به همین ترتیب باشد، بهتر است. البته من در اینجا نمیخواهم برای شماها سلیقهی خاصی را در این زمینههای شکلی مطرح کنم؛ لابد شما اینها را بررسی میکنید. من به عنوان یک مستمع میگویم که این چیز خیلی جالبی نیست. همینطور که درهم و مخلوط باشد و از عقب تا جلو گفته بشود، گیراتر و جاذبهاش بیشتر است؛ تا اینکه ما مسائل اسلامی را جدا کنیم، مسائل جمهوری اسلامی را جدا کنیم، مسائل کشورهای خارجی را هم جدا کنیم. در نظر بگیرید مثلاً تاریخ دویست سال پیش را دارد میگوید و آدم توقع دارد که بعدش صد و نود سال پیش را بگوید، اما ناگهان میبینید که مثلاً هزار سال پیش را گفت؛ یک حالت بیترتیبی به نظر انسان میرسد.
در گذشته - شاید شش، هفت سال پیش از این - من دیده بودم که ازهرده پدیدهی تاریخی، نُه موردش مربوط به اروپا و امریکا بود؛ نه اینکه مربوط به ایران نبود، اصلاً متعلق به دنیای اسلام نبود! البته حالا شما برای ما روشن کردید که منشأش کتابی است که اصلاً برای همین کار نوشته شده است. الان آنطور نیست - بهتر شده است - منتها من حالا هم میخواهم عرض بکنم که آنچه را که مربوط به میهنمان است، یا مربوط به دنیای اسلام و مسائل اسلامی است، بایستی ریز و درشتش را جمع کنیم و بیان نماییم. به نظر من فرقی هم نمیکند؛ حتّی تاریخ تولد آدمی که برای خودش شخصیتی بوده، سرداری بوده، یا نویسندهی کتابی بوده، بیاید، تاریخ وفاتش بیاید، حتّی تاریخ ازدواجش هم بیاید - اشکالی ندارد - لیکن وقتی که از این محدوده خارج میشویم و به دنیای غرب میرویم، لزومی ندارد که ما جزییات را بیان کنیم؛ چیزی که واقعاً مهم است، آن را بیان کنیم. مثلاً یک نفر در یک زمانی ابزاری را تولید کرده است، ما حالا بیاییم جزییات آن را بگوییم و شرح حال و روز تولدش را بازگو کنیم، به نظر میآید که ضرورتی ندارد؛ هم از باب اینکه وقت ما را اصلاً این کار صرف میکند و دیگر نوبت به آن کار نمیرسد، و هم - این نکتهی دوم مهمتر است - اینکه تاکنون بعکس عمل شده است.
ببینید، ما اگر بخواهیم عمودی را که به میزان زیادی به طرف چپ رفته است، متعادل کنیم، یک مقدار آن را به طرف راست میکشیم، تا متعادل بایستد؛ قاعدهاش این است. الان وضعیت اینگونه است. شما ببینید در داخل کشور ما مثلاً «فیاض لاهیجی»(۱۳) را که یک فیلسوف است، چه کسی میشناسد؟ اصلاً نمیخواهم او را با «کانت»(۱۴) و «دکارت»(۱۵) و امثال اینها مقایسه کنم. «ملاصدرا»(۱۶) را هم که معروف است، به قدر «کانت» نمیشناسند؛ چه برسد به «فیاض لاهیجی»! ما که در فلسفه از آنها عقبتر نیستیم؛ ما که در فلسفه استاد غربیم. همه قبول دارند که در فلسفه، شرق استاد غرب است و ایران جزو پیشروان فلسفه در دنیاست؛ کسی که دیگر در این بحث ندارد. اینکه تکنولوژی و الکترونیک نیست که بگوییم آنها جلویند؛ درعینحال فلان فیلسوفِ نصفهکارهی ناقصِ غربی، با شرح حالش، تماماً در همهی مراحل معرفت عمومی در اینجا حضور دارد؛ در حالی که یک فیلسوف ایرانی، یک شاعر بزرگ ایرانی، یک عارف ایرانی، اصلاً شناخته شده نیست؛ حالا فقیه که هیچ!
آن رژیم گذشته اگر با دین ارتباطی هم داشت، مسلّماً آن ارتباط از نقطهی فقاهت نبود؛ یعنی با این نقطهی فقاهت بد بود و لج میکرد. اگر هم یک نفر میخواست یک خرده دینداری بکند، سراغ تصوف میرفت! یعنی اگر یک وصلی هم بود، فقها که هیچ - آنان که اصلاً در میدان کار نبودند - باز تا حدودی مثلاً از طریق عرفا و فلاسفه بود؛ آن هم به مراتب کمتر از فلاسفهی غربی!
البته شما راست میگویید، روزشمار یک مقدار کار ما را سخت میکند؛ اما با تفحص میشود. سه، چهار سال است که یک وقتهایی به ذهنم رسیده که گاهی اوقات در کتابهایی که میخوانم، اگر در جایی تاریخ روز دیدم، حاشیهاش علامت بزنم؛ در خیلی از کتابها این کار را کردهام. اتفاقاً امروز که منتظر آمدن شماها بودم، با خودم فکر کردم ببینم آیا میتوانم یک جمع و جوری بکنم، تا مثلاً صد مورد از اینها جمع بشود؛ دیدم نمیدانم، باید لای کتابها بگردم. هر کتابی که خواندهام، آنجاهایی که یک تاریخی بوده، ضربدری زدهام، تا معلوم بشود این تاریخ است. این نشانهی آن است که ما منبع داریم. بله، منبع مدون نداریم؛ اما همین خانمهایی که دربارهی این قضیه تحقیق میکنند، به کتابها مراجعه کنند؛ ما این همه کتاب تاریخ داریم. تاریخ طبری و ابناثیر، کاملاً تاریخند؛ سالهای وقوع حوادث در آن مشخص است و خیلی از اوقات، روزها هم مشخص است؛ مثلاً فلان کس در فلان روز متولد شد، در فلان روز فوت شد، یا مثلاً این لشکرکشی انجام گردید. البته محدود است، لیکن میشود آن را ببینیم. شبیه این وقایع، در کتابهای دیگر زیاد است.
این برنامهی «عصر سلطه» هم که پخش میشد، من این را هم گوش میکردم؛ خوب بود؛ خلأیی بود که باید پُر میشد؛ منتها هرچه سعی کنید که آن جنبهی تبلیغاتیش کم شود، بهتر است. ببینید، خود نفس این عنوان، عنوانی است که در جهت تبلیغات علیه یک جریان است؛ جریان سلطه و اذناب و دست و بالش. بنابراین، اگر شما خودِ مطلب را خوب از آب درآوردید، مقصود حاصل است؛ لزومی ندارد که در تعبیرات، تعبیرات تبلیغاتی بیاید، که کار را سبک و کوچک خواهد کرد.
یک نکته هم در مورد این برنامهی «شنیدنیهای تاریخ» - که قبل از اخبار نیمروز پخش میشود و مجری آن،(۱۷) صدای گرم خوبی هم دارند - عرض بکنم. این «شنیدنیهای تاریخ» قبلاً هم پخش میشد و صدای این گویندهی فعلی ما، از صدای گویندهی قبلی(۱۸) بهتر است؛ لیکن کیفیت گویش او در نقل داستان تاریخ مناسبتر بود. البته صدای ایشان در این چند وقتی که من آن را گوش کردهام - از مثلاً حدود یکی، دو ماه قبل از این تاکنون - بهتر شده؛ یعنی پختهتر و جاافتادهتر شده است. متن صدا و جوهر صدا خیلی خوب و جالب است؛ منتها هیچ لزومی ندارد که ما در اینگونه بیان کردنها، حالت به اصطلاح فوقالعاده به خودمان بگیریم؛ نه، خود همان بیان عادی، بدون اینکه هیچ جنبهی تآتری و نمایشی در آن بیاید، خیلی گویاست؛ به شرط اینکه آن قسمتهایی که انتخاب میشود، خوب و جالب انتخاب بشود.
در این خاطراتی که نوشته شده، چیزهای خیلی خوب و جالب هست. من همین چند ماه قبل از این، خاطرات افسری(۱۹) را نگاه میکردم، که البته حالا هم در ایران نیست. این خاطرات به نام «کهنه سرباز» منتشر شده و پُر از آن قطعات تاریخی است. یا مثلاً همین دو جلد کتاب خاطرات آقای «فردوست»(۲۰) که اخیراً چاپ شده، از این چیزها فراوان دارد. یا آن کتابهای «خانملک ساسانی»،(۲۱) از این قطعات تاریخی فراوان دارد؛ اگرچه «خانملک ساسانی» و یکی هم از این مورخان معاصر ما - «صفایی»(۲۲) - که راجع به مشروطیت زیاد کتاب نوشته است،(۲۳) قصهپردازند؛ یعنی اصلاً قصد اصلیشان قصهپردازی است و مثل این معرکهگیرها عمل میکنند؛ مثلاً فرض کنید به سفر حجی رفته که حوادثی هم در آن اتفاق افتاده است؛ اما وقتی که بیان میکند، آن را با آب و تاب و لعاب بیان میکند. البته در کار آنها، این جهت عیب است. اگر از نوشتهی آنها انتخاب شد، هم بایستی از لحاظ اتقان مورد بررسی قرار بگیرد، هم زبان باید بکلی عوض بشود و زبان مناسب خود شما گذاشته بشود. درعینحال این موارد خوبند و از اینگونه بخشهای تاریخی که باب پیش از خبر است، پُرند.
شما که مثلاً میخواهید در ظرف بیست دقیقه قبل از خبر - که هم زمان خوبی است، و هم همه منتظرند - مطلبی به شنونده بدهید، باید چیز شیرینی باشد که شنونده، هم استفاده کند، هم لذت ببرد و خسته نشود. البته «تقویم تاریخ» هم چیز خوبی است؛ به نظرم میرسد که میتواند خیلی پُربار و پُرمغزتر هم بشود. بههرحال انشاءالله که شما آقایان و خانمها موفق باشید. هرچه میتوانید، از لحاظ کیفی به افراد زبدهی خودتان اضافه کنید. کار را واقعاً باید سنگین گرفت؛ چون کار مهمی است. آقایان باید به شما امکانات هم بدهند.
در مورد صداگذاریها هم یک نکته را عرض کنم. البته صداگذاریها مختلف است؛ بعضی از آنها لزومی ندارد بیاید؛ مثلاً اگر یک آدم بیربطی یک وقت چرندی گفته است، واقعاً چه لزومی دارد که حالا عین عبارت او بیاید؟ مردم حرف شما را گوش میکنند و آن را قبول دارند. تبلیغات نابابی که بعضیها میکنند، نبادا شماها را دچار اشتباه بکند. اکثریت این ملت، هرچه شما میگویید، قبول دارند. ما مردم را بیشتر از بعضی از این قلمبهدستهایی که هیچوقت در میان مردم پا نگذاشتند، میشناسیم. من همین الان با مسؤولیتی که دارم، از بسیاری از این روشنفکرانِ به قول معروف برجعاجنشین سابق - که حالا هم باز به همان شکلها از زبان مردم حرف میزنند - بیشتر با مردم و در میان آنها هستم. خیال نکنید که مردم حرف رادیو و تلویزیون را قبول ندارند. البته یک عده هم ممکن است قبول نداشته باشند، یک عده هم ممکن است گوش نکنند؛ اما اکثریت قاطع مردم، آن چیزی را که شما میگویید، قبول دارند. اگر به آنها بگویند چرا این مطلب را میگویید، میگویند رادیو گفته است؛ درست عکس آنچه که در زمان گذشته بود. در زمان رژیم گذشته، اگر رادیو چیزی میگفت، مردم میگفتند این خلاف است؛ تودهی مردم اینگونه بودند. الان اینطور نیست؛ الان توده و متن عمومی مردم - که اصل کار هم اینها هستند - به حرفهای شما اعتماد دارند؛ اصلاً شما باید بیشتر هدف و مخاطبتان هم اینها باشند. البته خواص هم قاعدتاً در برنامههایی مخاطبند؛ اما شما میخواهید اینها را بسازید. اینها حرف شما را قبول میکنند، ولو شما صداگذاری هم نکنید.
ببینید آیا آوردن صدا، روی آن هدفهای شما اثر مثبت میگذارد؛ آن وقت بیاورید. اگر دیدید نه، اثر مثبت نمیگذارد، اصلاً اهمیتی ندهید به اینکه صدا را باید آورد، یا حتّی عین عبارت کسی را باید آورد. گاهی باید نقل به مضمون کنید، تا اینکه بتوانید آن چیزی را که مورد نظرتان است، انشاءالله ادا کنید.
جلسهی امروز، جلسهی بدی هم نشد؛ جلسهی نسبتاً باز و طولانییی شد. دوست میداشتم که اگر فرصتی میبود، از زبان بقیهی اعضا هم - اگر نظراتی دارند - چیزهایی بشنوم؛ لیکن متأسفانه دیگر مجال کم است. انشاءالله اگر باز فرصتی در آینده پیدا شد، چنین جلسهیی را برگزار خواهیم کرد. بههرحال، خوشحالیم از اینکه شماها را زیارت کردیم. از خدای متعال برای شما توفیق میخواهیم؛ انشاءالله موفق باشید.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
۱) مدیر وقت صدای جمهوری اسلامی ایران
۲) آقای شریف خدایی، مدیر وقت «گروه تاریخ» شبکهی اول صدای جمهوری اسلامی ایران
۳) رئیس وقت شورای سیاستگذاری صدا و سیما
۴) قصص: ۹ ، تحریم: ۱۱
۵) و ۳. یس: ۲۰
۶)
۷) مدیر وقت دفتر طرح و برنامهی شبکهی اول صدای جمهوری اسلامی ایران
۸) ۱. Saintbarthelemy
۹) ۱۵۸۹ - ۱۵۱۹ م)
۱۰) ۱۶۴۲ - ۱۵۸۵ م)
۱۱) سفر روس
۱۲) آقای شریف خدایی
۱۳) قرن ۱۱ ق)
۱۴) ۱۸۰۴ - ۱۷۲۴ م)
۱۵) ۱۶۵۰ - ۱۵۹۶ م)
۱۶) ۱۰۵۰ - ۹۷۹ ق)
۱۷) آقای عمرانی
۱۸) آقای شجره
۱۹) مصور رحمانی ( - ۱۲۹۱ ش)
۲۰) ۱۳۶۷ - ۱۲۹۶ ش) - ظهور و سقوط سلطنت پهلوی
۲۱) ۱۳۴۶ - ۱۲۶۰ ش) - پشت پرده؛ داستانهایی از دورهی قاجار / دست پنهان سیاست انگلیس در ایران / یادبودهای سفارت استانبول
۲۲) ۱۲۹۲ ش)
۲۳) اشتباه بزرگ ملی شدن صنعت نفت / پنجاه خاطره از پنجاه سال / چهل خاطره از چهل سال / خاطرههای تاریخی / رهبران مشروطه / زندگینامهی سپهبد زاهدی / وثوقالدوله / گزارشهای سیاسی علاءالملک