دست قدرتی که امام را هدایت میکرد
از اوایل انقلاب، دلسوزانی به این نتیجه رسیده بودند که علاج نیروهای مسلح، به سلسله مراتب است. البته میدانید که در آن وقت، ستون فقرات ارتش را شکسته بودند و داشتند میشکستند. یک عده از روی تعمد این کار را میکردند؛ برای اینکه نیروهای مسلح را بکلی متلاشی کنند. اوایل انقلاب، زمزمههای خائنانهی حاکی از یک بینش دروغ و غلط را دایماً ترویج میکردند. با اینکه امام هیچوقت نظامی نبودند و در سازمانهای نظامی حضور نداشتند، واقعاً این تصمیم جزو حکمتهای آن مرد بود. من هر وقت راجع به برخی از اقدامات این بزرگوار فکر کردم، دیدم همان حکمتی که قرآن دربارهی لقمان و سایر پیامبران میگوید، به معنای واقعی در این مرد بود. حکیم، یعنی آن کسی که ماورای این ظواهر، چیزهایی را مشاهده میکند که چشمهای عادی و معمولی، از دیدن آن عاجزند. در مقایسهی با دیگر مردم، مثل پیر مجربی در مقابل جوان خام و تازه وارد است. همین ضربالمثلی که شنیدهاید:
آنچه در آینه جوان بیند
پیر در خشت خام آن بیند
اشاره به همین نکته است.
ایشان نسبت به دیگران، نسبت به ماها و نسبت به همین مسؤولانی که بودند و بودیم و میدیدیم، واقعاً اینطوری بود. او همیشه چیزی را در زیر جریانات احساس میکرد و میدید. گاهی انسان، با استدلال به چیزی میرسد؛ ولی او بدون استدلال به آن رسیده بود. واقعاً لطف و الهام خدایی بود. همانطور که خودش فرمود، دست قدرتی بود که او را هدایت میکرد. آن بزرگوار، سلسله مراتب را با همین کلمه تکرار میکرد.
بیانات در دیدار فرماندهان نظامی ۱۳۶۹/۱۰/۲۲