• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1370/10/13

بیانات در دیدار مردم بخش دلوار بوشهر

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
 
الحمدللَّه ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین‌
  
خدای متعال را سپاسگزارم که برای این‌جانب، دیدار با شما مردم عزیز و مؤمن و خونگرم پیش آمد؛ و خیلی خوشحالم از این که توانستم شما خواهران و برادران عزیز را در این محل تاریخی و جایی که یکی از یادگارهای عزیز تاریخی ما در آن قرار دارد، زیارت کنم. ما یاد رئیس‌علی دلواری(۱) را از این جهت گرامی میداریم که این مرد شجاع، در راه اعتقاد دینی خود، تنها و در غربت با دشمنان جنگید؛ این برای ما چیز بسیار با ارزشی است.
 
شما جوانان عزیز دلوار و همه‌ی مردان و زنان، درست توجه بفرمایید که در آن روزگاری که ملت ایران همه در خواب بودند - جز عده‌ی بسیار کمی در گوشه و کنارهای کشور - و بیگانگان از این غفلت مردم سوء استفاده میکردند و دشمن بر مناطق مختلفی از کشور عزیز ما تسلط پیدا کرده بود؛ در تهران، نمایندگان دولتهای انگلیس و روس، آزادانه حکمرانی میکردند و از پادشاهان آن زمان هم حساب نمی‌بردند؛ در منطقه‌ی فارس هم همین‌طور؛ در بسیاری از مناطق دیگر کشور، نمایندگان بیگانه مال مردم را میخوردند و بر آنها حکمرانی میکردند و با ملت ایران با تحقیر برخورد میکردند؛ در یک چنین شرایطی، در هر گوشه‌یی از این کشور، مردان شجاعی پیدا شدند که به حکم دین، جهاد را بر خودشان واجب دانستند و فکر نکردند که با غربت و دست خالی نمیشود کاری را انجام داد؛ مردان خدا این‌گونه‌اند. یکی از این افراد، همین رئیس‌علی شماست؛ که رئیس‌علی ملت ایران است؛ اگرچه متعلق به دلوار است. یک مرد جوان، در همین سنین جوانىِ شما جوانان، در مقابل انگلیسیها ایستادگی کرد.
 
البته امروز با آن روز خیلی فرق کرده است؛ امروز همه‌ی ملت ایران در مقابل قدرتهای متجاوز ایستاده‌اند؛ امروز ملت ایران در مقابل امریکا ایستاده است و از دشمنان - چه امریکا و چه قدرتهای دیگر واهمه‌یی در دل ندارد. امروز، روز آقایی ملت ایران است.
  
من به شما عرض کنم، اگر «رئیس‌علی» ها در غربت به شهادت نمیرسیدند، امروز ملت ایران به این عظمت نمیرسید؛ همچنان که اگر شما جوانان در دوران جنگ تحمیلی به جنگ نمیرفتید و به جبهه خدمت نمیکردید و شهادت را به خود نمیپذیرفتید، امروز ایران و اسلام به این عظمت نمیبود. شما جوانان به جبهه رفتید؛ شما مادران و پدران و همسران صبر کردید؛ شما جوانان، جبهه و پشت جبهه را آباد کردید؛ در یگانهای نظامی مبارزه کردید؛ خون مطهر بعضی از شما جوانان بر زمین ریخت و ملت ایران در همه جا این شجاعت و مردانگی را از خودش نشان داد؛ نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که امروز در سطح عالم، پرچم پُرافتخار اسلام و جمهوری اسلامی به اهتزاز درآمده است. اگر خدای متعال، این تفضلی را که به ملت ایران کرده است، به ملتهای دیگر در نقاط مختلف عالم هم همین لطف و تفضل را بکند، اسلام کاخهای جاهلیت را در همه‌ی دنیا ویران خواهد کرد و مظلومان را نجات خواهد داد.
  
و اما در کشور ما. برادران و خواهران! نزدیک سیزده سال از پیروزی انقلاب گذشته است؛ در این مدت، ما بحمداللَّه خطرات بزرگی را از سر گذرانیده‌ایم و خدای متعال با دست قدرتِ خود از ما پشتیبانی کرده است؛ ولی ما هنوز در میانه‌ی راه هستیم؛ باید تلاش کنیم؛ هم دولت، هم ملت.
 
اولاً باید همه‌ی ملت ایران طوری آماده باشند که دشمن دیگر طمع به خاک عزیز ایران نبندد؛ جوانان باید طوری آماده باشند که دشمن از آنها بترسد؛ پدران و مادران و خانواده‌ها باید همان شور و هیجان همیشگی را آن‌چنان حفظ کنند که به ملتهای مسلمان امید بدهند. بنابراین، اول، حفظ کشور از گزند دشمنان، و حفظ حیثیت و آبروی جمهوری اسلامی و اسلام در دنیاست.
 
ثانیاً، به سازندگی این کشور توجه شود. برادران و خواهران عزیز اهل دلوار! بدانید، همان کسانی که انگلیسیها را در زمان رئیس‌علی دلواری به منطقه‌ی بوشهر راه دادند و با رئیس‌علیها و با ملت ایران دشمن بودند، همانها در طول صد سال و دویست سال، بلایی بر سر این کشور آوردند که سالها باید زحمت بکشیم تا کشور را به آبادی و شکل صحیح خودش برسانیم.
 
من همیشه در صحبتهایم گفته‌ام که خدا سردمداران رژیم قاجاریه و رژیم پهلوی را لعنت کند. پهلویها در این پنجاه سال قبل از انقلاب، بلایی بر سر کشور آوردند که قابل توصیف نیست؛ قبل از آنها هم پادشاهان سلسله‌ی منحوس قاجاریه بودند که با کشور ما و ملت ما چه کردند؛ قدرتمندانی که هرچه بود، برای خوردن و استفاده‌ی خودشان و برای دوروبریهای خودشان و کاخ‌نشینان تهران میخواستند؛ یادشان نبود که شهرها و روستاهای محرومی هم در ایران هست. این کشور آباد و بااستعداد و پهناوری که میتواند دو برابر جمعیت فعلی ایران را هم بخوبی اداره کند - با این همه زمین و امکانات و معدن و آب و غیرذلک - همین‌طور آن را رها کرده بودند و به ویرانی انداخته بودند.
 
وقتی ما مینشینیم حساب میکنیم، میبینیم که شهرهای بسیار و استانهای متعددی از کشور ما، در لیست شهرها و استانهای محروم قرار میگیرند! چرا باید این‌طور باشد!؟ این کاری است که آنها کرده‌اند؛ این کاری است که جمهوری اسلامی به فضل الهی باید جبران بکند و خواهد کرد. بحمداللَّه از اول انقلاب تا امروز، مسؤولان کشور و افراد دلسوزی که در دولت فعالیت داشتند، تلاش کردند - که در این اواخر، بحمداللَّه تلاشها هم بیشتر شده - و تلاش میکنند؛ شاید بتوانند ویرانیهای آن نسلهای سیه‌رو و ملعون را برگردانند و کشور را آباد کنند.
  
من به شما عرض کنم؛ جوانان! عزیزان! مردان و زنان! همه‌ی شماها باید در صحنه باشید، همت کنید، کار کنید، تحصیل کنید، سواد بیاموزید و کتاب بخوانید. با وجود این چهره‌های نورانی و این روحیه‌های خوبی که من میبینم و این سرزمین بابرکتی که این‌جا قرار دارد، ماشاءاللَّه هر کدام از شما باید یک انسان خدوم و فعال و پُرتلاش برای آب و خاک و برای کشورتان و برای این خانه‌ی بزرگ - یعنی ایران - باشید. دولت خیلی زحمت میکشد؛ مسؤولان دولتی حقیقتاً کار میکنند؛ شما هم باید به آنها کمک کنید.
 
در این منطقه که منطقه‌ی بااستعدادی است، جوانان - هم پسران، هم دختران - باید درس بخوانند و دوره‌های درسی را طی کنند. این انقلاب و این کشور، متعلق به شماهاست؛ خودتان را باید برای اداره‌ی کشور آماده کنید؛ شاید ان‌شاءاللَّه در آینده، در میان شما جوانان و مردان و زنان، کسانی باشند که در کشور مسؤولیتهای سنگین و بزرگی را بر دوش بگیرند. چه موقع چنین چیزی ممکن است؟ آن وقتی که شما درس بخوانید و کار کنید. مبادا بیکاری بر جوانان مستولی بشود. همه باید کار و تلاش کنند و زحمت بکشند؛ ان‌شاءاللَّه کشور آباد خواهد شد.
  
سفارش دیگری که من میخواهم بکنم، این است که همه‌ی خانواده‌ها و همه‌ی مردم - مخصوصاً جوانان - به نماز و مسجد و عبادت و جلسات قرآن اهمیت بدهند. هرچه امروز این کشور از عظمت و عزت و قدرت به دست آورده است، در سایه‌ی قرآن و اسلام و نماز و عبادت و ذکر خداست. هم باید به درس و کار توجه شود، و هم به تدین؛ که تدین پشتوانه‌ی همه‌ی اینهاست. با نماز و مسجد و عبادت و جلسات دینی و جلسات قرآن باید انس پیدا کنید.
 
از این که شما عزیزان را زیارت کردم، خیلی خوشحالم. از بس ماشاءاللَّه چهره‌های نورانی شما برای من دلپذیر است، اگر بیش از این هم صحبت بکنم و بایستم، خسته نخواهم شد؛ اما چون کار داریم، بایستی زودتر برویم. من همین‌قدر آمدم که شما برادران عزیز را از نزدیک ببینم و قدری از اوضاع این مرکزِ بخش اطلاع پیدا کنم و از این فاصله‌ی دورِ زمانی، اظهار ارادتی به شهید رئیس‌علی دلواری کرده باشم و یاد آن بزرگوارِ تاریخی را گرامی داشته باشم؛ که بحمداللَّه این مقصود هم برآورده شد. همه‌ی شما عزیزان را به خدا میسپارم و با شما خداحافظی میکنم.
 
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌
 
 
 
 
 
 
 
۱) ر. ک: پاورقی صفحه‌ی ۸۱ همین مجلد