1370/10/11
بیانات در دیدار ائمهى جمعه و جماعات و جمعى از روحانیون و طلاب حوزههاى علمیهى استان بوشهر
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
بنده هم بسیار خوشحالم که ساعتى را در خدمت شما برادران عزیز و ائمّهى محترم جمعهى استان و علماى محترم بوشهر و بعضى بلاد دیگر این استان باشم. آنچه در قدم اوّل در این استان معلوم شد ــ اگرچه پیش از آن هم در طىّ گزارشها براى بنده تا حدود زیادى معلوم بود ــ این بود که بحمدالله، هم در خود بوشهر و هم در سایر شهرهاى این استان، ائمّهى محترم جمعه یک حضور قوى و صحیح و روشنگر، همراه با همکارى و همفکرى با مسئولین اجرائى استان دارا هستند و همچنین معلوم شد ــ و معلوم بود طىّ گزارشها ــ که بحمدالله نمازهاى جمعه در این استان ــ هم در خود بوشهر و هم در شهرهاى دیگر این استان ــ از کیفیّت مطلوبى برخوردار است؛ خطبهها بامحتوا و پُرمغزند. البتّه بنده نمیتوانم ادّعا بکنم که از اوضاع روحانیّت این استان به قدر کافى مطّلعم [امّا] آنچه اجمالاً در مجموع قضایاى این استان فهمیدهام، این است که روحانیّت نقش خوبى داشته است؛ حق هم همین است.
اوّلاً گذشتهى این شهر و این استان از لحاظ علمى و دینى، گذشتهى خوبى است. علمائى در اینجا بودهاند، بزرگانى نیز بودهاند؛ چه مرحوم سیّدعبدالله بلادى ــ که من آن سفر(۲) هم از ایشان اسم آوردم و از بزرگان علماى ایران در زمان خود است ــ و چه علماى دیگر و چه خانوادههاى علمىِ معروفى که در اینجا بودهاند و کتابهایى تألیف کردهاند در فقه و حدیث و دیگر دروس. و از وضع دینى مردم هم میشود این را فهمید. اگر در شهرى شجرهى علم دین، مستحکم و بارور و سایهافکن نباشد، روح دینى در مردم آن منطقه رشد نمیکند و دشمن زمینهاى براى نفوذ پیدا میکند و چون مردم این شهر و این استان متدیّنند و انقلابىاند و در خدمت هدفهاى دینند، پس میشود بروشنى فهمید که تبلیغ دین و [پرورش] عالِم دین و [ترویج] دانش دین در این استان، علىٰوجهه(۳) انجام گرفته است. بنده این را به شما تبریک میگویم. این حالت را مغتنم بشمارید، آن را تقویت کنید و هر کسى از روحانیّون در هر مرکزى که پست او است و جاى او است، همهى وجود خود را و همهى همّت خود را بگذارد در تبیین دین و در تربیت دینى مردم، و البتّه «فَلیَبدَأ بِتَعلیمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعلیمِ غَیرِه».(۴) این، آن مطلبى که ابتدائاً لازم بود که به مناسبت برداشت خودم از قضایاى این استان عرض کنم.
برادران عزیز و آقایانِ علماى محترم! به طور کلّى این لباس ما و شأن ما همیشه داراى مسئولیّت بوده است. نه اینکه ما فرض کنیم که زمانى را میشود پیدا کرد که در آن، عالِم دینى خالى بوده است و فارغ بوده است از مسئولیّتهاى خطیرى که فوق مسئولیّتهاى مردم معمولى بوده؛ نه، همیشه اینجور بوده. و این به خاطر طبیعت علم است که: صِنفانِ مِن اُمَّتى اِذا صَلَحا صَلَحَتِ الاُمَّةُ وَ اِذا فَسَدا فَسَدَتِ الاُمَّة؛(۵) که اوّلش علما است؛ بعد هم اُمرا است که خب حالا تلفیق این دو هم در زمان ما اتّفاق افتاده است که واویلا است! پس مسئولیّت سنگین بر دوش کسانى [است] که این دو را با هم داشته باشند. در زمانهاى گذشته همیشه اینجور بوده است و لذا مىبینیم علماى بزرگى را از میان ما مسلمین ایران که شئون بسیار تعیینکنندهاى را در امر حرکت تاریخ بر عهده گرفتهاند. از زمانهاى نزدیک به ما شروع کنید به ملاحظه؛ از دوران مشروطه و بعد از مشروطه و قبل از مشروطه و همین استان فارس و مبارزات و مجاهدات عجیبِ بسیار برجستهى مرحوم آسیّدعبدالحسین لارى و بعد علماى شیراز و در همین بوشهر خودتان بعضى از علما در اینجا و همان مرحوم آسیّدعبدالله و بعد در شهرهاى دیگر و سرتاسر کشور و مراجع عظام تقلید در اغلب قضایاى مهمّ این کشور، شما یک نقش تعیینکنندهاى را از علماى بزرگ مشاهده میکنید. البتّه از دیگر علما ممکن است نقشى ثبت نشده باشد، به خاطر اینکه عظمت آنها آنقدر نبوده است. وَالّا مثلاً فرض بفرمایید نقش مرحوم میرزاى قمى (رضوان الله تعالى علیه) در جنگهایى که ایرانىها میکردند در مقابل تهاجم روسها و دفاعى که ایران انجام میداد که آن رسالهى عبّاسیّه را ایشان در جهاد نوشته است، یا مرحوم کاشفالغطاء (رضوان الله علیه) که در همان زمان همین نقش را ایفا کرد و احکام بسیار مهمّى را بیان کرد؛ و هلمّ جرّا.(۶) این نقش زیاد است؛ مگر آن وقتى که علماى ما در انزوا قرار داشتند یعنى مغلوبٌ علىٰ امرهم(۷) بودند و از طرف کسانى که سررشتهى کارها در دست آنها بوده، به آنها اعتنائى نمیشده است که آنوقت هم بین مردم، در خلال مردم و زندگى مردم [نقشآفرین بودند].
و همین مجاهدتها و ازخودگذشتگىها بود که یک ذخیرهى تمامنشدنى ــ البتّه تمامنشدنى که عرض میکنیم، حالا بعد یک فذلکهاى(۸) باید عرض کنم؛ همهچیز تمام میشود، حتّى این ذخایر آبرویى هم دیر یا زود تمام میشود؛ بسته به عمل ما است ــ یک ذخیرهى عظیمى از حیثیّت عمومى، علماى اسلام بخصوص علماى شیعه در ایران به وجود آوردند که آن ذخیره توانست این انقلاب را به پیروزى برساند؛ این را توجّه کنید. یعنى اگر کسى خیال کند که این انقلاب عظیم با آن قدرت بىنظیر امام ــ قدرت روحى و آن صلابت معنوى که در این مرد بود که در هزاران هزار انسان یکى آنجور پیدا نمیشود؛ آنطور که ما دیدیم و تجربه کردیم ــ بدون آن اعتقاد معنوى عمیق مردم ایران به علما ــ که آن ذخیره، همین اعتقاد است ــ ممکن بود با همان رهبرى پیروز بشود، اشتباه کرده؛ مطمئن باشید. اگر آن ذخیرهى ایمان عمیق نسلهاى پىدرپى نمیبود، هیچ دستى نمیتوانست به صورت خلقالسّاعه چنین انقلابى را به وجود بیاورد و به پیروزى برساند.
امام یکى از همان [افراد] سلسلهى اطیاب(۹) بود؛ یکى از همان کسانى بود که خود بر این ذخیره، سهم بسیار عظیمى را اضافه کرد؛ آبرو داد به روحانیّت و به رهبران اسلامى، امّا از آن ذخیره، حدّاکثر استفاده را این بزرگوار در جاى خود و به نحو صحیح انجام داد.
وقتى که امام بزرگوار ما نهضت را در سال ۱۳۴۱ شروع فرمود، آن کسانى که به نداى او پاسخ گفتند، از هزار نفر، یک نفر نمىشناختند که این مرد کیست؛ خیلىها اسم ایشان را هم درست نمیتوانستند تلفّظ کنند امّا اجابت کردند؛ [تنها] میدانستند عالِم بزرگى است در قم که سینه سپر کرده است براى حفظ اسلام و ایستاده است. جاذبه این بود: عالِم دین. بعد که مردم با ایشان آشنا شدند و ایشان را شناختند، آنوقت آن پیوند عاشقانهى بىنظیر پدید آمد که در علماى ما چنین چیزى نبود و به این آسانىها هم نخواهد بود. این، آن ذخیرهى معنوى است.
هر عالِمى از علماى بزرگ که آمد، چیزى بر آن ذخیره افزود؛ میرزاى شیرازى و شیخ انصارى و آخوند خراسانى و آشیخ عبدالله مازندرانى و آسیّدمحمّدکاظم یزدى و آشیخ میرزا محمّدحسن آشتیانى در تهران و مرحوم مدرّس و مرحوم آیتالله کاشانى و مرحوم آیتالله بروجردى و دیگران و دیگران و دیگران، هر کدام برگى بر این ورق افزودند و این کتاب مفصّل و مطوّل پدید آمد پُر از فضائل دین و افتخارات علماى دین؛ این شوخى نیست. این زمینهى پیروزى این نهضت است؛ و این مال گذشته است.
امام یکى از همان [افراد] سلسلهى اطیاب(۹) بود؛ یکى از همان کسانى بود که خود بر این ذخیره، سهم بسیار عظیمى را اضافه کرد؛ آبرو داد به روحانیّت و به رهبران اسلامى، امّا از آن ذخیره، حدّاکثر استفاده را این بزرگوار در جاى خود و به نحو صحیح انجام داد.
وقتى که امام بزرگوار ما نهضت را در سال ۱۳۴۱ شروع فرمود، آن کسانى که به نداى او پاسخ گفتند، از هزار نفر، یک نفر نمىشناختند که این مرد کیست؛ خیلىها اسم ایشان را هم درست نمیتوانستند تلفّظ کنند امّا اجابت کردند؛ [تنها] میدانستند عالِم بزرگى است در قم که سینه سپر کرده است براى حفظ اسلام و ایستاده است. جاذبه این بود: عالِم دین. بعد که مردم با ایشان آشنا شدند و ایشان را شناختند، آنوقت آن پیوند عاشقانهى بىنظیر پدید آمد که در علماى ما چنین چیزى نبود و به این آسانىها هم نخواهد بود. این، آن ذخیرهى معنوى است.
هر عالِمى از علماى بزرگ که آمد، چیزى بر آن ذخیره افزود؛ میرزاى شیرازى و شیخ انصارى و آخوند خراسانى و آشیخ عبدالله مازندرانى و آسیّدمحمّدکاظم یزدى و آشیخ میرزا محمّدحسن آشتیانى در تهران و مرحوم مدرّس و مرحوم آیتالله کاشانى و مرحوم آیتالله بروجردى و دیگران و دیگران و دیگران، هر کدام برگى بر این ورق افزودند و این کتاب مفصّل و مطوّل پدید آمد پُر از فضائل دین و افتخارات علماى دین؛ این شوخى نیست. این زمینهى پیروزى این نهضت است؛ و این مال گذشته است.
و امّا امروز؛ امروز همان تکالیف و مسائل سنگین و مسئولیّتهاى سنگین بر دوش من و شماى روحانى هست، مع شىءٌ زائد؛ ما چند چیز را باید رعایت کنیم، یعنى چند چیز را باید بدانیم تا بر اساس آن بفهمیم که حرکت ما چقدر باید دقیق و حسّاس باشد: اوّل، اصل مسئولیّت عالِم دین. مسئولیّت اوّل عالِم در مقابل کسانى که محتاج به علم او هستند، این است: لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنّاسِ وَ لا تَکتُمونَه؛(۱۰) تبیین، بیان؛ که خود این، اوّلْ تبیّن لازم دارد؛ اوّل فهمیدن لازم دارد. باید بفهمیم تا بتوانیم آنچه را فهمیدیم تبیین کنیم. پس کسب فهمیدن هم براى ما واجب و ضرورى و اجتنابناپذیر است. روزبهروز باید بر خودمان اضافه کنیم. آنچه ما میدانیم در مقابل آنچه نمیدانیم یک پَرِ کاه هم نیست در مقابل صحراها کشتزار. چه هست آنچه ما میدانیم؟ هر یک کتابى را که آدم باز میکند، میبیند سیل مطالب در این کتابها هست که آن ظرف خالى ما، محتاج آن است. کو عمق؟ کو استعداد؟ کو توفیق براى اینهمه فهمیدن؟ به هر حال باید تلاش کنیم. ما در مقابل آنچه باید بدانیم و معارفى که مردم ما محتاج هستند، چیزى نمیدانیم؛ باید درس بخوانیم، باید مطالعه کنیم ــ حالا نمیخواهم اینجا تکلیف درس خواندن بکنم ــ باید بر خودمان بیفزاییم با مطالعه، با تحقیق، با تأمّل، با تفکّر، تا بتوانیم بیان کنیم. حالا اینکه مقدّمه است، و بعد بیان. پس یک تکلیف، تکلیف تبیین است که همهى علما این را داشتند.
تکلیف دوّم که باز ما با علماى دورانهاى قبل در آن شریک هستیم، تکلیف مجاهدت براى مردم است. اگر انقلاب پیروز هم نشده بود، این تکلیف بود. همیشه علماى ما براى مردم کار میکردند، تلاش میکردند، زحمت میکشیدند، فقرا را پاسدارى میکردند، به آنها رسیدگى میکردند؛ دأب(۱۱) و دَیدن(۱۲) علما این بود. نمیخواهیم بگوییم که این از آن عامهایى است که تخصیص نخورده و استثنا ندارد؛ چرا، [امّا] دأب اصلى بر این بود که به فقرا کمک کنند، به طبقات ضعیف کمک کنند، در مقابل زورگو بِایستند، در مقابل خان بِایستند، در مقابل سلطان بِایستند براى حفاظت از طبقات ضعیف و مظلوم. اصلاً همیشه علماى ما معروف به این معنا بودند. علما در طول زمان، بخصوص علماى شیعه ــ چون از لحاظ عقیدهى فقهى یک تفاوت کوچکى اینجا بین علماى برادران اهل سنّت ما با ما هست و اینکه آنها هر حکومتى هست، بالاخره واجبالاطاعهاش میدانند؛ شیعه اینجورى نیست ــ همیشه خارچشمى بودهاند در چشم حکومتهاى باطل؛ تحمّل نمیکرده. البتّه برادران اهل سنّت هم یک جاهایى مبارزات فوقالعاده و جالبى داشتهاند با حکّام ظلم و طاغین ــ در موارد خاصّى که ما نمونههایش را سراغ داریم و مىشناسیم در کشورهاى دیگر و بعضاً در این کشور ــ امّا این دأب علماى شیعه و علماى امامیّه بود که با ضعفا بودند، به آنها کمک میکردند و با خوانین و قدرتمندها درمىافتادند. این هم از دسته وظایفى است که ربطى به این ندارد که حالا انقلاب پیروز شده بود یا نشده بود؛ حکومت اسلامى بود یا نبود؛ تکلیف ما این بود؛ بناى ما بر این بود. خب، همین استان شما همینجور است. آن روزى که انگلیسها در زمان محمّدشاه قاجار اینجا در بوشهر پیاده شدند و از طرف اینجا بنا کردند اهرم فشارى براى او به وجود آوردن ــ براى اینکه او هرات را زیر فشار قرار داده بود ــ چه کسى در مقابل اینها ایستاد؟ چه کسى به امثال رئیسعلى و مانند اینها فتوا داد و برایشان بیان کرد و تشویق کرد و تحریض(۱۳) کرد و به مردم دلگرمى داد و قدرت داد؟ غیر از علما؟ این[جور] بود که در مقابل زورگوها و قلدرها مىایستادند. این هم تکلیف دوّم. این تکلیف همیشهى ما است که باید این تکلیف را رعایت کنیم.
تکلیف دیگرى که آن [البتّه] ناشى از انقلاب است، این است که ما باید آبروى انقلاب را حفظ بکنیم. من یک وقتى یک ماجرایى را نقل کردم در یک صحبتى، نمیدانم شما آقایان شنیدید یا نه. یک قضیّهاى را مولوى نقل میکند در مثنوى. میگوید در یک شهر کافرنشینى، یک محلّهى مسلماننشینى بود. دخترى از خانوادهى مسیحى، عشق اسلام افتاد در دلش و عاشق اسلام شد و خواست مسلمان بشود. به پدر و مادر و خانواده اعتنائى نمیکرد، به کلیسا هم دیگر نمیرفت؛ عاشق اسلام شده بود. پدر ماند که چه بکند در کار این دختر. مؤذّن مسلمانى تازه آمده بود به آن محل که بدصدا بود؛ با صوت ناهنجارى اذان میگفت. این مسیحى رفت پول داد به این مؤذّن بدصدا، گفت اذان بگو به صداى بلند؛ و آن مؤذّن به صداى بلند اذان گفت. این دختر نشسته بود در خانه، یک وقت دید یک صداى ناهنجارِ منحوسى بلند شد. گفت این چیست؟ پدر گفت چیزى نیست؛ این مؤذّن مسلمانها است که دارد اذان میگوید. گفت، عجب! مسلمانها این[جوری] هستند؟ و عشق اسلام از دل او رفت.(۱۴) خدا میداند که از اوّل انقلاب، بنده موارد متعدّدى به یاد این داستان مىافتم و تنم میلرزد. ما باید مواظب این جهت باشیم تا نبادا آن مؤذّن بدصدا باشیم که دلها و عشقها و شوقها و عواطف و کششهاى به اسلام را که امروز زیاد هم هست، با عمل نسنجیدهى خودمان، با کار بد خودمان تبدیل به نفرت بکنیم. این، آن چیزى است که گذشتگان ما دیگر لااقل به این شدّت دچار آن نبودند؛ [امّا] من و شما دچارش هستیم و من بیشتر از شما دچارم. هر کسى که در این نظام فعّالتر است و بارزتر است، بیشتر دچار این قضیّه است. بایستى علاج کنیم، یعنى بایستى مواظب باشیم؛ مواظب باشیم که اینجورى نشویم؛ در رفتار خودمان، در کردار خودمان، در گفتار خودمان، در سلوک خودمان. این هم این مسئلهى سوّم که این وظیفهى امروز ما است.
و وظیفهى مهمّ دیگرى که امروز بر عهدهى علما است، این [است] که به موقعیّت جمهورى اسلامى و آنچه دشمن درصدد آن است توجّه کنند. دشمن یک لحظه حاضر نیست اسلام را و جمهورى اسلامى را تحمّل کند؛[حتّی] یک لحظه.
شما ببینید امروز چه میکنند در دنیا! این چند روزى که [طیف اسلامگرا در] این انتخابات الجزایر(۱۵) پیروز شده، بنده این رادیوها را گاهى میشنوم، این خبرها را میشنوم، میبینم واقعاً چقدر اسلام مظلوم است در مقابل این قدرتهاى طاغوتى و مستکبر عالم. هرجا اسلام را اندکى احساس میکنند، آنچنان بىمحابا میتازند؛ حالا الجزایر که هنوز اعلان جمهورى اسلامى نکرده است، بعضىها هم پیدا شدند بین خودشان از ترس [این] که نبادا دشمن خیلى حسّاس بشود ــ لابد به این دلایل است دیگر ــ یک چیزهایى هم گفتند که «نه، مثلاً ما فلان جور نمیشویم، ما فلان چیزها را ملاحظه میکنیم» که نبادا حالا دشمنها حسّاس بشوند و بگویند اینها شدند مثل جمهورى اسلامى. با وجود اینها چون یک حرکت مردمى اتّفاق افتاده است در جهت اسلام، در تمام اقطاب(۱۶) قدرت دنیا یک حالت وحشت و سراسیمگى به وجود آمده است که اگر بتوانند نگذارند. ببینید با ایران چه کردند در این چند سال! آنچه توانستند ضربه حواله کردند. حالا بعضىاش اصلاً وارد نشده و نخورده و خداى متعال ضربه را برگردانده؛ بعضى خورده، اثرى نکرده؛ بعضى اثرهاى کمعمقى کرده؛ بعضىها هم بالاخره یک صدمهاى زده؛ لکن دشمن کوچکتر و کمتر از این بوده است که بتواند از پا بیندازد؛ [امّا] به هر حال دشمن است. ما اگر توجّه بکنیم، دشمن ناکام خواهد شد وَالّا اگر ما غفلت بکنیم، دشمن ناکام نخواهد شد؛ ما اگر بیدار نباشیم، دشمن موفّق خواهد شد.
شما ببینید امروز چه میکنند در دنیا! این چند روزى که [طیف اسلامگرا در] این انتخابات الجزایر(۱۵) پیروز شده، بنده این رادیوها را گاهى میشنوم، این خبرها را میشنوم، میبینم واقعاً چقدر اسلام مظلوم است در مقابل این قدرتهاى طاغوتى و مستکبر عالم. هرجا اسلام را اندکى احساس میکنند، آنچنان بىمحابا میتازند؛ حالا الجزایر که هنوز اعلان جمهورى اسلامى نکرده است، بعضىها هم پیدا شدند بین خودشان از ترس [این] که نبادا دشمن خیلى حسّاس بشود ــ لابد به این دلایل است دیگر ــ یک چیزهایى هم گفتند که «نه، مثلاً ما فلان جور نمیشویم، ما فلان چیزها را ملاحظه میکنیم» که نبادا حالا دشمنها حسّاس بشوند و بگویند اینها شدند مثل جمهورى اسلامى. با وجود اینها چون یک حرکت مردمى اتّفاق افتاده است در جهت اسلام، در تمام اقطاب(۱۶) قدرت دنیا یک حالت وحشت و سراسیمگى به وجود آمده است که اگر بتوانند نگذارند. ببینید با ایران چه کردند در این چند سال! آنچه توانستند ضربه حواله کردند. حالا بعضىاش اصلاً وارد نشده و نخورده و خداى متعال ضربه را برگردانده؛ بعضى خورده، اثرى نکرده؛ بعضى اثرهاى کمعمقى کرده؛ بعضىها هم بالاخره یک صدمهاى زده؛ لکن دشمن کوچکتر و کمتر از این بوده است که بتواند از پا بیندازد؛ [امّا] به هر حال دشمن است. ما اگر توجّه بکنیم، دشمن ناکام خواهد شد وَالّا اگر ما غفلت بکنیم، دشمن ناکام نخواهد شد؛ ما اگر بیدار نباشیم، دشمن موفّق خواهد شد.
چه کسى گفته که باطل هیچ وقت در دنیا قادر نخواهد بود که حق را ضربه بزند یا موقّتاً از بین ببرد؟ کدام قانونى چنین میتواند بگوید؟ آنچه در قانون الهى است، این است که در نهایت، حق پیروز خواهد شد؛ در نهایت، باطل سرنگون خواهد شد امّا چه کسى چنین چیزى را گفته که در اثناى راه، باطل فرصت پیدا نخواهد کرد که حق را مورد ضربات قرار بدهد و او را از حتّى میدان خارج کند؟ این تاریخ انبیا را نگاه کنید. یک قانون دیگر البتّه هست: اگر چنانچه پاى حق، مبارزه انجام بگیرد، هیچ باطلى قادر نخواهد بود جلو بیاید؛ اگر مبارزه کنیم، اگر مجاهدت بشود، خداى متعال کمک میکند؛ اگر مجاهدت بشود، خداى متعال هدایت میکند؛ امّا اگر مجاهدت نشود، اگر بیکار بنشینیم، اگر هشیارى به خرج ندهیم، اگر در سنگر بخوابیم، باز هم دشمن نمىآید سنگر ما را فتح کند؟ چه کسى چنین چیزى را گفته؟ ما باید تلاش کنیم تا دشمن ناکام بشود؛ اگر ما تلاش نکردیم دشمن کامیاب خواهد شد؛ و نستجیر بالله من ذلک. ما نباید بگذاریم در زمان ما، با مسئولیّت ما، روى دوش ما [این اتّفاق بیفتد]. این است که تکلیف علما از این جهت هم بسیار مهم است.
البتّه سِمه(۱۷) و خواستهى علماى دین عبارت بود و عبارت است و باید باشد از بىرغبتى به ظواهر و مظاهر فریبندهى دنیا؛ این را ما باید از یاد نبریم؛ این خیلى مهم است. وَالّا دنیاى لذیذ و چرب و شیرین که اشتهاآور است و انسانى را که داراى احساسات است به خود جذب میکند، در اختیار هر کسی قرار گرفت، دودستى آن را خواهد چسبید، اِلّا مَن عَصَمَهُ الله.(۱۸) ...... [و اگر] وقتى که ممکن شد، دودستى چسبیدیم، خب فرق ما با دیگران چیست؟ در حالى که عالِم دین بایستى تفاوتهایى داشته باشد.
البتّه سِمه(۱۷) و خواستهى علماى دین عبارت بود و عبارت است و باید باشد از بىرغبتى به ظواهر و مظاهر فریبندهى دنیا؛ این را ما باید از یاد نبریم؛ این خیلى مهم است. وَالّا دنیاى لذیذ و چرب و شیرین که اشتهاآور است و انسانى را که داراى احساسات است به خود جذب میکند، در اختیار هر کسی قرار گرفت، دودستى آن را خواهد چسبید، اِلّا مَن عَصَمَهُ الله.(۱۸) ...... [و اگر] وقتى که ممکن شد، دودستى چسبیدیم، خب فرق ما با دیگران چیست؟ در حالى که عالِم دین بایستى تفاوتهایى داشته باشد.
و من عرض کنم که بحمدالله در اثر مجاهدتى که این سیزده سال انجام گرفته، امروز پایههاى نظام به فضل الهى قرص و محکم است؛ قرص و محکم است. یک روزى امیدوار بودند که نگذارند رشد کند؛ یک روزى امیدوار بودند که نگذارند ریشه بدواند؛ یک روزى که از آنها امیدشان سلب بود، امیدوار بودند که در یک موقعیّت طوفانى بتوانند آن را بکَنند و طوفانىترینِ موقعیّتها یعنى جنگ تحمیلى را تحمیل کردند بر ما ــ این جنگ تحمیلى یکى از طوفانىترین موقعیّتها بود؛ جنگ اینجور است دیگر ــ جنگى که یک دولتى را بیندازند به جان یک کشور انقلابى، بعد هم همهى دنیا کمکش کنند، چیز عجیبى است! آمریکا و شوروى سابق ــ که حالا تقاصشان را بعضى پس دادند، بعضى هم بیشتر پس خواهند داد ــ یا همین یوگسلاوىاى که امروز مىبینید اینجور مثل لبنان دچار آتش جنگ(۱۹) است، اینها همان کسانى بودند که ــ حالا عراق در خاک ما بود ــ به ماها میگفتند که شماها چرا با مذاکره حل نمیکنید، مگر شماها وحشى هستید ــ البتّه جلوى رویمان که جرئت نمیکردند؛ در تبلیغاتشان [میگفتند] ــ بروید با مذاکره حل کنید؛ حالا افتادهاند به جان همدیگر. دو شهر از یک کشور؛ دو استان از یک کشور؛ افراد همنژاد ــ بسیارىشان از نژاد اسلاو ــ نژادشان هم یکى، زبانشان هم یکى؛ خیلىها سوابق تاریخى و فرهنگىشان هم یکى؛ و این از آن کشورهایى است که در دوران جنگ، از لحاظ تسلیحاتى، و بیشتر از لحاظ تبلیغاتى، دل آن کسانى را که وارد بودند، خیلى خون کرد؛ همین کشورى که الان اینجور دارد زیر آتش جنگ، شهرهایش با خمپاره زده میشود. یعنى میروند نزدیک شهرها با خمپارهى ۶۰ و خمپارهى ۸۱ و مانند اینها میزنند همدیگر را؛ اینقدر این جنگها تودرتو و نزدیک به هم است. خب، خیلى تلاش کردند و امیدوار بودند که در این موقعیّتهاى طوفانى بلکه از بین برود. چون موقعیّت طوفانى بود.
موقعیّت طوفانىِ بزرگتر، رحلت امام (رضوان الله تعالى علیه) بود. خیلى به آن چشم دوخته بودند؛ سالها. میگفتند که وقتى امام نباشد، خیلى کارها خواهد شد، خیلى چیزها عوض خواهد شد؛ [امّا] حضور مردم، قدرت مردم، این جوانها، این قشرهاى مختلف، یکپارچگى مردم و علما و حضور هشیارانهى اینها در صحنه، این امید را هم روى اینها بست.
موقعیّت طوفانىِ بزرگتر، رحلت امام (رضوان الله تعالى علیه) بود. خیلى به آن چشم دوخته بودند؛ سالها. میگفتند که وقتى امام نباشد، خیلى کارها خواهد شد، خیلى چیزها عوض خواهد شد؛ [امّا] حضور مردم، قدرت مردم، این جوانها، این قشرهاى مختلف، یکپارچگى مردم و علما و حضور هشیارانهى اینها در صحنه، این امید را هم روى اینها بست.
بنابراین امروز بحمدالله از لحاظ استحکام میتوان گفت که دشمن کمترین امیدى ندارد؛ نظام بحمدالله مستحکم، برنامهریزى خوب، دولت قوى. ما معمّمین در هرجا که هستیم، بایستى حرکت خودمان را به تناسب نیاز موقعیّت شتاب بدهیم؛ تبلیغ دین، کار صحیح، حفظ وحدت؛ همین چیزى که در اوّلِ عرایضم عرض کردم؛ همین وحدت و یکپارچگى، که در روحیهى مردم اثر مستقیم میگذارد. در بعضى از شهرها دیده میشود که گاهى یک اختلافاتى بین بعضى از مسئولین یا بعضى از اهل علم یا اصحاب شئون مختلف وجود دارد، مردم اصلاً دلمردهاند؛ نه در نماز جمعه، نه در نماز جماعت، نه در راهپیمایى، نه در کارهاى گوناگون [شرکت نمیکنند]؛ دیگر حالش را ندارند، دلمردهاند؛ امّا وحدت و اتّفاق و هماهنگى و نزدیکى به هم، به مردم شور و نشاط میدهد. و اینجا بحمدالله اینجور است. ما باید این را هرچه [میتوانیم] بیشتر کنیم.
بعضى از برادران در نیروهاى مسلّح هستید. خب اینجا بحمدالله، هم پایگاههاى نیروى دریایى هست، هم نیروى هوایى هست، هم ارتش هست، هم سپاه هست و ارتباط دارند با شماها، با مردم؛ آقایانى که در این بخشها مشغول کار هستند، منظّم، مرتّب، عمیق، سنجیده، حسابشده، متناسب با موقعیّت و مطابق مقتضاى حال، آنچه را از دین باید و شاید، انشاءالله استخراج کنند. و روى قرآن تکیه کنید ــ که قرآن بسیار مهم است ــ و در عمل مردم بر روى نماز و حضور آنها در نمازهاى جماعت [تکیه کنید].
بعضى از برادران در نیروهاى مسلّح هستید. خب اینجا بحمدالله، هم پایگاههاى نیروى دریایى هست، هم نیروى هوایى هست، هم ارتش هست، هم سپاه هست و ارتباط دارند با شماها، با مردم؛ آقایانى که در این بخشها مشغول کار هستند، منظّم، مرتّب، عمیق، سنجیده، حسابشده، متناسب با موقعیّت و مطابق مقتضاى حال، آنچه را از دین باید و شاید، انشاءالله استخراج کنند. و روى قرآن تکیه کنید ــ که قرآن بسیار مهم است ــ و در عمل مردم بر روى نماز و حضور آنها در نمازهاى جماعت [تکیه کنید].
و آینده بحمدالله آیندهى خوبى است. آنچه ما مىبینیم افق را، به فضل الهى دشمن در دنیا محاصره خواهد شد. آنها سعى کردند ما را در منطقه محاصره کنند امّا «اَخَذَهُمُ اللهُ مِن فَوقِهِم وَ مِن تَحتِ اَرجُلِهِم»؛ خداى متعال از اطراف اینها را انشاءالله محاصره خواهد کرد. حالا نمونههایش را در دنیا دارید مشاهده میکنید: این بیدارى اسلامى از این قبیل است؛ این تلاشىِ کشور اتّحاد جماهیر شوروى سابق از این قبیل است؛ این اختلافات داخلى و نژادى و قومى در اروپا از این قبیل است. ما آرزوى جنگ براى کسى نمیکنیم امّا کار خدا تماشایى است؛ و این سنّت الهى آن وقتى عمل خواهد کرد که ما در جاى خودمان محکم و استوار ایستاده باشیم. اصل قضیّه این است. علماً، عملاً، قولاً، فعلاً، سیاسیّاً، اجتماعیّاً، فردیاً، جمعیّاً بایستى در آنجایى که ما هستیم و پُست ما است ــ هرجا پُست ما است، هرجا مأموریّت و مسئولیّت ما است ــ آنجا محکم و همراه با فداکارى و همراه با کمتوقّعى بِایستیم، کار خودمان را بکنیم و خداى متعال انشاءالله کمک خواهد کرد و برکات الهى نازل خواهد شد؛ همچنانکه بحمدالله تا حالا اینجور بوده، و همچنانکه مژدههاى امام (رضوان الله تعالى علیه) این را نشان میداد. عقیدهی ایشان هم همیشه این بود ــ بنده شنیده بودم ــ که خیلى عاقبت را، افق را خوب میدیدند، روشن میدیدند؛ دست قدرت الهى را همراه مردم میدیدند و امیدوار بودند و حالا وقتى نگاه میکنیم، مىبینیم واقعاً همینجور است که ایشان بارها فرمودند و یاد دادند به همهى ما و امیدواریم که خداوند این قابلیّتها را در ما زیاد کند و این ملّت را مشمول رحمت و فضل خود قرار بدهد و شما آقایان محترم را مشمول تفضّلات خود و توفیق و تأیید خود انشاءالله قرار بدهد.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
(۱ در ابتدای این دیدار ــ که در چهارچوب سفر سهروزهی معظّمٌله به استان بوشهر برگزار شد ــ حجّتالاسلام والمسلمین ابراهیم فاضلفردوسى (نمایندهى ولىّفقیه و امامجمعهى بوشهر) مطالبی بیان کرد.
(۲ ر.ک: مصاحبه در پایان سفر به استان بوشهر (۱۳۶۲/۵/۲۸)
(۳ به شکل صحیحش
(۴ نهجالبلاغه، حکمت ۷۳؛ «باید به تعلیم خود بپردازد، پیش از آنکه به تعلیم دیگران همّت گمارد.»
(۵ مجموعة ورّام، ج ۲، ص ۲۲۸؛ «دو گروه از امّت من هستند که چون صالح شوند، امّت من صلاح پذیرد؛ و چون فاسد شوند، امّت من فاسد گردد.»
(۶ و به همین نحو
(۷ بیپناه، درمانده
(۸ مقدّمه، توضیح
(۹ بهترینها
(۱۰ سورهی آلعمران، بخشی از آیهی ۱۸۷؛ «... که حتماً آن را [بوضوح] براى مردم بیان نمایید و کتمانش مکنید. ...»
(۱۱ شیوه، روش
(۱۲ عادت
(۱۳ ترغیب، تشویق
(۱۴ مولوی. مثنوى معنوى، دفتر پنجم، بخش ۱۴۳؛ «حکایت آن مؤذّن زشتآواز کِی در کافرستان بانگ نماز داد و مرد کافری او را هدیه داد.»
(۱۵ ر.ک: بیانات در اجتماع مردم بوشهر (۱۳۷۰/۱۰/۱۱)، پىنوشت شمارهی ۸
(۱۶ رهبران
(۱۷ نشانه، ویژگی
(۱۸ کافی، ج ۲، ص ۷۳
(۱۹ در پى بُروز جریانهاى استقلالطلبانه در جمهوریهای شوروی، کشور یوگسلاوى در معرض تجزیه قرار گرفت و مناطقى که قبلاً بزور ضمیمهى این کشور شده بودند، روند جدایىطلبى در پیش گرفتند که در این میان، یوگسلاوها نیز با توسّل به زور، به جنگ با این پدیده برخاستند.
