1370/09/20
بیانات در دیدار اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
خیلى خوش آمدید آقایان و تبریک عرض میکنم این توفیق را که توانستهاید بحمدالله عمر شورا را به این مدّت طولانى و مفید برسانید. بخصوص به آن آقایانى که از ابتداى شکلگیرى این شورا حضور داشتند و به طور جدّى و دلسوزانه مشغول کار بودند.
بحمدالله تلاشهایى هم که میشود قابل توجّه است. من گزارش کارکرد یکساله را که آقاى دکتر هاشمى(۲) مصاحبه کرده بودند، تفصیلاً در روزنامه خواندم. امیدواریم که آقایان همّت کنند که این شورا همچنانکه اسم آن و فلسفهى ایجاد آن اقتضا میکند، به کارهاى اساسى و مهمّى که در این صراط فرهنگ و انقلاب فرهنگى وجود دارد، به طور کامل و کافى برسند. و این البتّه نیازمند یک تلاش باشوق و باامید به پیشبرد کارها است. جمعهایى که تشکیل میشوند براى یک هدفى، هرچه عمرشان طولانىتر میشود، تجربهشان بیشتر میشود، با کارها آشناتر میشوند، لکن یک ضایعهاى هم وجود دارد که باید از پیش آمدن آن ضایعه جلوگیرى کرد و آن، عادت شدن کار [است]؛ یعنى کار را از حالت انگیزهاى و شوقآمیز و آن تروتازگى، به حالت یک امر معتاد(۳) معمولىِ جریانى تبدیل کردن؛ این خطر بزرگى است. اوّلى که انسان به یک کارى میپردازد، طبعاً شوق بیشترى دارد و جزئیّات آن کار را رسیدگى میکند؛ نباید گذاشت این شوق تمام بشود و کار حالت یکنواخت بگیرد. حالا جناب آقاى یزدى(۴) اشاره کردند به اضافه شدن بعضى از افراد و تأثیر آن در کار شورا؛ همین نکته مورد توجّه بنده است که باید کارى کرد که این شورا از آن حالت تروتازگى و شوق و ذوق و علاقهمندى به کار و پشتکارگیرى هرگز نیفتد؛ با تدابیر مختلف؛ یک مقدارى از آن به داخل شورا و مدیریّت شورا و دبیرخانهى شورا مربوط میشود، یک مقدار به اعضا مربوط میشود، یک مقدار هم شاید به ما ارتباط پیدا کند. امیدواریم که به هر حال این شوراى عالى همچنان در جهتگیرىهاى درست و تلاش عمقى و بنیانى و کلّى در کار فرهنگ کشور پیشرفت داشته باشد.
بحمدالله تلاشهایى هم که میشود قابل توجّه است. من گزارش کارکرد یکساله را که آقاى دکتر هاشمى(۲) مصاحبه کرده بودند، تفصیلاً در روزنامه خواندم. امیدواریم که آقایان همّت کنند که این شورا همچنانکه اسم آن و فلسفهى ایجاد آن اقتضا میکند، به کارهاى اساسى و مهمّى که در این صراط فرهنگ و انقلاب فرهنگى وجود دارد، به طور کامل و کافى برسند. و این البتّه نیازمند یک تلاش باشوق و باامید به پیشبرد کارها است. جمعهایى که تشکیل میشوند براى یک هدفى، هرچه عمرشان طولانىتر میشود، تجربهشان بیشتر میشود، با کارها آشناتر میشوند، لکن یک ضایعهاى هم وجود دارد که باید از پیش آمدن آن ضایعه جلوگیرى کرد و آن، عادت شدن کار [است]؛ یعنى کار را از حالت انگیزهاى و شوقآمیز و آن تروتازگى، به حالت یک امر معتاد(۳) معمولىِ جریانى تبدیل کردن؛ این خطر بزرگى است. اوّلى که انسان به یک کارى میپردازد، طبعاً شوق بیشترى دارد و جزئیّات آن کار را رسیدگى میکند؛ نباید گذاشت این شوق تمام بشود و کار حالت یکنواخت بگیرد. حالا جناب آقاى یزدى(۴) اشاره کردند به اضافه شدن بعضى از افراد و تأثیر آن در کار شورا؛ همین نکته مورد توجّه بنده است که باید کارى کرد که این شورا از آن حالت تروتازگى و شوق و ذوق و علاقهمندى به کار و پشتکارگیرى هرگز نیفتد؛ با تدابیر مختلف؛ یک مقدارى از آن به داخل شورا و مدیریّت شورا و دبیرخانهى شورا مربوط میشود، یک مقدار به اعضا مربوط میشود، یک مقدار هم شاید به ما ارتباط پیدا کند. امیدواریم که به هر حال این شوراى عالى همچنان در جهتگیرىهاى درست و تلاش عمقى و بنیانى و کلّى در کار فرهنگ کشور پیشرفت داشته باشد.
از مدّتها پیش ــ از همان اوقاتى که بنده هم بودم در شورا و توفیق داشتم که آقایان را هر هفته زیارت کنم ــ این فکر در داخل شورا بود که شورا از کار اصلى خود که «انقلاب فرهنگى» است، بسنده کرده به بخشى از آن که امر دانشگاهها و آموزش عالى است؛ یعنى به بعضى از کارهاى دیگر، ممکن است نپردازد، به بعضى کمتر بپردازد. حالا در این دورهى اخیر، شما با تشکیل این فرهنگستانهاى مختلف و بعضى از این کارها، یک مقدارى کار را توسعه دادید که تلاش مشکورى است و باید هم توجّه بشود به مسائل فرهنگ عمومى کشور و کارهایى که خارج از محدودهى دانشگاهها است، یعنى دستِکم نباید گرفته بشود و قاعدتاً در برنامههاى شورا بایستى باشد؛ ولى واقعیّت این است که بیشتر، ضرورت کار دانشگاهها و فورى بودن و فوتى بودن و ادارى بودن و لاینعطل بودن ــ غیر قابل تعطیل بودن ــ کار دانشگاهها، شورا را به آن سمت میکشاند. چاره هم ندارید؛ مجبورید که براى دانشگاهها به هر حال، رئیس، برنامه، حالاها هیئت امنا، آئیننامههاى مختلف و از این قبیل چیزها را ناگزیر آماده کنید، لذاست که حالا بنده هم عرایضم را بیشتر به آن مسئلهى دانشگاهها مخصوص میکنم.
در دانشگاه، هدفْ دانشجو است؛ یعنى استاد و آن تحقیقى که در محیط دانشگاه انجام میگیرد و آزمایشگاه و همهى اینها براى دانشجو است؛ براى این است که این نیروى انسانى رشد کند و صلاحیّت کارى را که بر عهدهى یک نیروى انسانى عالِم و کارآمد است، پیدا کند تا بتواند آن کار را به عهده بگیرد. اصلاً فلسفهى دانشگاه این است دیگر؛ وَالّا دانشگاه که براى این نیست یک عدّهاى مثلاً فرض کنید اینجا مستخدم باشند و ارتزاقشان از اینجا باشد ــ خب این قهرى است، امّا هدفْ این نیست ــ هدف این است که دانشجو آنجا بتواند به صلاحیّتهاى لازم برسد. ما هر کارى میتوانیم بکنیم براى دانشجو، باید بکنیم.
دو عنصر اصلى در تربیت دانشجو هست که هیچکدام نبایستى مغفولٌعنه بماند؛ اگر مغفولٌعنه ماند، ما ضرر خواهیم کرد: یکى عنصر علم و تحقیق و کارایى علمى و جوشیدن استعدادهاى علمى و این چیزها است، یکى هم عبارت است از روحیه و تدیّن و حرکت صحیح و سالمسازى معنوى و روحى دانشجو. این دو بایستى بىتفکیک از هم، در دانشگاهها با قدرت و با توان کامل کشور و ظرفیّت کامل کشور تعقیب بشود. در کار اوّل اگر کوتاهى کردیم، نتیجه چیست؟ همه میدانند؛ دانشگاهى که نتواند علم و تحقیق را به دانشجو منتقل بکند و نتواند دانشجو را یک عالِم، یک استاد، یک صاحب صلاحیّت، یک مبتکر و بالاخره یک مدیر بالفعل براى یک بخشى از بخشهاى بىشمار ادارهى جامعه بسازد، آن دانشگاه دیگر دانشگاه نیست. در این زمینه، مسئلهى استاد هست، مسئلهى کتاب درسى هست، مسئلهى فضاى آموزشى هست، آزمایشگاه هست، کتابهاى درسى هست، مجلّات علمى هست؛ از این چیزهایى که دائم، ورد زبان ماها است و همهی ما هم این را دنبال میکنیم. شماها هم تقریباً همه دانشگاهى هستید و این مسائل را خیلى خوب توجّه دارید و دنبال میکنید. به قدر امکانات کشور، انشاءالله روزبهروز هم باید پیشتر برویم.
عنصر دوّم، که آن هم البتّه از نظر جمع شما مغفولٌعنه نیست ــ این را بنده، هم علىالقاعده باید میدانستم که یک چنین جمعى غافل از این مسئلهى دوّم نیست و هم اینکه تقریباً با شماها، یکایک نشستوبرخاست کردهام؛ چه در این شورا، چه در خارج از این شورا، و میدانم که شماها همه به این توجّه دارید ــ لکن در فضاى عمومى دانشگاهى کشور، به این نکتهى دوّم توجّه کافى وجود ندارد، مسئلهى روحیهى دانشجو و تدیّن دانشجو و آگاهى دانشجو و بیرون آوردن او از یک عنصر علمىِ بىجهت و بىهدف، به سمت یک عنصر علمىِ جهتدار و یک انسان علمى.
چون انسان با کامپیوتر متفاوت است. به کامپیوتر برنامه میدهند، او برایشان جواب مسئله را حاضر میکند؛ انسان که اینجور نیست؛ انسان خودش، برنامهى خودش را تنظیم میکند، خودش تصمیم میگیرد، خودش جهتگیرى پیدا میکند. اگر از این جهت دوّم ما غفلت بکنیم، دانشگاه همان چیزى خواهد شد که در بیانات امام مکرّر در مکرّر نسبت به آن هشدار داده شده، و همهى شما آقایانى که در دانشگاه بودهاید و بیش از ماها دانشگاه را مىشناسید و داراى روحیهى دینى هم هستید، به عمق آن واقف هستید؛ یعنى اینکه دانشگاه بیگانه از دین و جداى از دین به وجود خواهد آمد، و این یک فاجعهى غیر قابل جبران است؛ غیر قابل جبران به این معنا که جبران آن، بسیار بسیار تلفات خواهد داشت و مشکلات فراوانى به بار خواهد آورد؛ تا یک وقتى آیا جبران بشود یا نشود.
خصوصیّت جمهورى اسلامى این است که دستگاه انسانسازىاش بایستى صحیح حرکت بکند و انسانِ بابِ هدفهاى جمهورى اسلامى بسازد؛ وَالّا اگر ما بخواهیم انسانِ فقط عالِم بسازیم، منهاى آرزوهاى مقدّسى که یک ملّت و بخصوص مسلمین دارند، بهتر همین است که دانشجوهایمان را گروه گروه روانه کنیم به کشورهایى که دستگاههاى علمىشان مجهّزتر و مدرنتر از ما است؛ بروند آنجا یاد بگیرند و بیایند اینجا. هدف این نیست؛ هدف این است که به دست انسانهاى صالح از لحاظ علمى و فکرى، کشور در جهت هدفهاى خودش حرکت کند، و این نخواهد شد، مگر آن وقتى که این انسانها خودشان آن هدفها را شناخته باشند و آنها را قبول داشته باشند.
عنصر دوّم، که آن هم البتّه از نظر جمع شما مغفولٌعنه نیست ــ این را بنده، هم علىالقاعده باید میدانستم که یک چنین جمعى غافل از این مسئلهى دوّم نیست و هم اینکه تقریباً با شماها، یکایک نشستوبرخاست کردهام؛ چه در این شورا، چه در خارج از این شورا، و میدانم که شماها همه به این توجّه دارید ــ لکن در فضاى عمومى دانشگاهى کشور، به این نکتهى دوّم توجّه کافى وجود ندارد، مسئلهى روحیهى دانشجو و تدیّن دانشجو و آگاهى دانشجو و بیرون آوردن او از یک عنصر علمىِ بىجهت و بىهدف، به سمت یک عنصر علمىِ جهتدار و یک انسان علمى.
چون انسان با کامپیوتر متفاوت است. به کامپیوتر برنامه میدهند، او برایشان جواب مسئله را حاضر میکند؛ انسان که اینجور نیست؛ انسان خودش، برنامهى خودش را تنظیم میکند، خودش تصمیم میگیرد، خودش جهتگیرى پیدا میکند. اگر از این جهت دوّم ما غفلت بکنیم، دانشگاه همان چیزى خواهد شد که در بیانات امام مکرّر در مکرّر نسبت به آن هشدار داده شده، و همهى شما آقایانى که در دانشگاه بودهاید و بیش از ماها دانشگاه را مىشناسید و داراى روحیهى دینى هم هستید، به عمق آن واقف هستید؛ یعنى اینکه دانشگاه بیگانه از دین و جداى از دین به وجود خواهد آمد، و این یک فاجعهى غیر قابل جبران است؛ غیر قابل جبران به این معنا که جبران آن، بسیار بسیار تلفات خواهد داشت و مشکلات فراوانى به بار خواهد آورد؛ تا یک وقتى آیا جبران بشود یا نشود.
خصوصیّت جمهورى اسلامى این است که دستگاه انسانسازىاش بایستى صحیح حرکت بکند و انسانِ بابِ هدفهاى جمهورى اسلامى بسازد؛ وَالّا اگر ما بخواهیم انسانِ فقط عالِم بسازیم، منهاى آرزوهاى مقدّسى که یک ملّت و بخصوص مسلمین دارند، بهتر همین است که دانشجوهایمان را گروه گروه روانه کنیم به کشورهایى که دستگاههاى علمىشان مجهّزتر و مدرنتر از ما است؛ بروند آنجا یاد بگیرند و بیایند اینجا. هدف این نیست؛ هدف این است که به دست انسانهاى صالح از لحاظ علمى و فکرى، کشور در جهت هدفهاى خودش حرکت کند، و این نخواهد شد، مگر آن وقتى که این انسانها خودشان آن هدفها را شناخته باشند و آنها را قبول داشته باشند.
اگر دانشگاه یک جایى شد که کسى که از آنجا خارج میشود ــ متخرّج دانشگاه ــ نه نسبت به انقلاب حسّاس باشد، نه نسبت به دین حسّاس باشد، نه نسبت به کشور حسّاس باشد، نه نسبت به استقلال ملّى و آرزوهاى بزرگ ملّى حسّاس باشد ــ اگر اینجور شد ــ این دانشگاه هرچه هم از لحاظ علمى والا باشد، ارزشى نخواهد داشت؛ زیرا که متخرّج و محصول این دانشگاه، راحت در اختیار سیاستهاى مختلف قرار خواهد گرفت. این، برنامهى ما را در مورد دانشگاه باید مشخّص بکند. یعنى ما در دانشگاه بایستى دین را، روحیهى انقلابى را، بیزارى از وابستگى ملّى را [زنده کنیم و پرورش بدهیم]؛ بخصوص این نکتهى وابستگى، یعنى همان چیزى که متأسّفانه امروز کشورهاى کوچک دنیا ــ یعنى کوچک از لحاظ وضع سیاسى، موقعیّت سیاسى ــ و کشورهاى بهاصطلاحِ سابق، «جهان سوّم» و عمدتاً کشورهاى اسلامى دچار آن هستند که وابستهاند به دنیاى خارج و چشمشان به آن طرف است.
این وابستگى را نباید اشتباه کرد با شوق به فراگیرى علم که هر جا انسان آن را بیابد، به دست خواهد آورد و دنبال آن خواهد رفت؛ نه، علم گاهى دست دشمن ما است، میرویم پیش دشمن زانو میزنیم و از او علم را فرامیگیریم؛ این اشکالى ندارد. ارزش علم فراتر از این است که انسان به خاطر آن حتّى سراغ کسى که با او مخالف است نرود. [امّا] این یک حرف است، تحت تأثیر آن دشمن قرار گرفتن از غیر جنبهى علم، یعنى جنبهى سیاست، فرهنگ و چیزهاى دیگر، یک بحث دیگر است. آنچه براى ما درست کردند، این دوّمى است. آنچه براى دنیاى سوّمِ بهاصطلاح رایج خواستند و برنامهریزى کردند، این دوّمى است. اتّفاقاً اوّلى را کارى کردند که انجام نگیرد. معناى این مسئلهى معضل بزرگ فرار مغزها که الان دهها سال است که در جهان عقبافتادهى کنونى مطرح است، همین است؛ بخشى از همین قضیّه است. یعنى حتّى زبدهها و خوبها را اینها میربایند و میبرند و اجازه نمیدهند که حتّى آنهایى که یاد میگیرند و استعداد دارند، براى آن کشورها به کار بیفتند. بنابراین، این مسئلهى دوّم، اگر نگوییم بیشتر از مسئلهى اوّل در دانشگاهها اهمّیّت دارد، حدّاقل به قدر مسئلهى اوّل در دانشگاهها اهمّیّت دارد.
دین را باید در دانشگاهها زنده کرد. دانشگاه ما بىدین متولّد شده؛ این که روشن است. دانشگاه به سبک کنونى از ابتدا بىدین متولّد شده؛ یعنى طرّاحى کردند که دانشگاه، بىدین زاییده بشود. معنایش این نیست که فلان مؤسّس یک دانشگاه یک آدم متدیّنى بوده یا نبوده؛ اصلاً به او ربطى ندارد. بناى دانشگاه، یک بناى غیر دینى، بلکه ضدّ دینى بوده ــ مثل روشنفکرى کشور ما که از ابتدا بىدین متولّد شده ــ منتها خاصیّت دین اصیل و عمیق این است که منتظر اجازهى کسى نمیماند براى نفوذ در دستگاهها و در جاهاى مختلف و در محیطهاى انسانى. دین در دانشگاه هم نفوذ کرد، در محیط روشنفکرى هم نفوذ کرد، در علم هم نفوذ کرد؛ همهجا رفت. لکن بنا، بنای غلطى بود. این بنا بایستى دگرگون بشود و نگذاریم دوباره اینجور بشود. البتّه دشمن بیکار نمیماند.
بعد از انقلاب، خیلى کار شده براى انقلاب فرهنگى به معناى برگرداندنِ محیط دانشگاه به جهتگیرى اسلامى؛ تلاش واقعاً مشکورى شده، تعدادى از اساتید، تعدادى از دانشجویان، تعدادى از مسئولین گوناگون، واقعاً کارى کردند که جزو ذخایر جاودانهى آنها است پیش خدا و پیش این ملّت ــ که این کارها تماماً مشکور است ــ لکن کار نیمهتمام است، کار ناتمام است، کار کامل نیست. باید شوراى انقلاب فرهنگى، یکى از اهمّ وظایف و واجبات خودش را این قرار بدهد که ما چه کنیم که محیط دانشگاه، یک محیطى باشد که پرورش دانشجو در آن، دینى، انقلابى، توأم با آگاهى سیاسى، توأم با روحیهى بانشاط دانشجویى باشد. این یکى از کارهایى است که شما باید بکنید. اگر شما نکردید، دشمنان این ملّت، نقطهى مقابل آن را خواهند کرد؛ کمااینکه دارند الان هم میکنند؛ البتّه طرق مختلفى دارند.
این مسئلهى تهاجم فرهنگى که ما بارها روى آن تأکید میکنیم، یک واقعیّت روشنى است. با انکار آن، ما نمیتوانیم اصل تهاجم را از بین ببریم. نباید انکار کرد تهاجم فرهنگى را؛ تهاجم فرهنگى وجود دارد. به قول امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه): مَن نامَ لَم یُنَم عَنه؛ شما اگر خوابت برد در سنگرت، معنایش این نیست که دشمن هم در سنگر مقابل خوابش برده. خب، تو خوابت برده؛ سعى کن خودت را بیدار کنى. ما باید توجّه داشته باشیم که انقلاب فرهنگى در تهدید است، کمااینکه اصل فرهنگ ملّى و اسلامى ما در تهدید دشمنان است.
من یادم مىآید اوایل جنگ، گزارشهایى میرسید که مثلاً دشمن آمده تا فلان جا، دشمن دارد فلان جا را بمباران میکند، و مکرّر هم از طرف نیروهاى حزباللهى در محیطهاى گوناگون انقلابى، این مطلب تکرار میشد. آن بنده خدایى که مسئول نیروهاى مسلّح بود،(۵) انکار میکرد؛ میگفت دروغ است؛ اصلاً چه کسى میگوید عراق دارد به ما حمله میکند؟ رفت آنجا ــ ظاهراً فکّه بود یا سابله بود که شایع شده بود بین مردم که فکّه را گرفتهاند ــ با تلویزیون مصاحبه کرد و گفت: میگویند فکّه را گرفتهاند؛ من الان دارم در فکّه مصاحبه میکنم. آمد بیرون، سه چهار ساعت بعد، دشمن فکّه را گرفت. خب دشمن داخل فکّه نبود؛ بیرون فکّه بود؛ امّا این به معناى این نبود که دشمن نیست. ما نبایستى چیزى را که روشن و واضح است، در دانشگاه، در بیرون، حتّى در رسانههاى جمعى ما، در کتابهایى که مینویسند، در ترجمههایى که میکنند، در شعرهایى که میسرایند، در برنامههاى فرهنگىِ علىالظّاهر بىارتباط به ما که در دنیا وجود دارد و خبر آن را قاعدتاً شما آقایان که عناصر فرهنگى هستید، مىشنوید، [نادیده بگیریم.] در همهجا یک آرایش نظامىِ فرهنگىِ بسیار خطرناکى علیه انقلاب وجود دارد؛ یعنى درست شده این آرایش.
من یادم مىآید اوایل جنگ، گزارشهایى میرسید که مثلاً دشمن آمده تا فلان جا، دشمن دارد فلان جا را بمباران میکند، و مکرّر هم از طرف نیروهاى حزباللهى در محیطهاى گوناگون انقلابى، این مطلب تکرار میشد. آن بنده خدایى که مسئول نیروهاى مسلّح بود،(۵) انکار میکرد؛ میگفت دروغ است؛ اصلاً چه کسى میگوید عراق دارد به ما حمله میکند؟ رفت آنجا ــ ظاهراً فکّه بود یا سابله بود که شایع شده بود بین مردم که فکّه را گرفتهاند ــ با تلویزیون مصاحبه کرد و گفت: میگویند فکّه را گرفتهاند؛ من الان دارم در فکّه مصاحبه میکنم. آمد بیرون، سه چهار ساعت بعد، دشمن فکّه را گرفت. خب دشمن داخل فکّه نبود؛ بیرون فکّه بود؛ امّا این به معناى این نبود که دشمن نیست. ما نبایستى چیزى را که روشن و واضح است، در دانشگاه، در بیرون، حتّى در رسانههاى جمعى ما، در کتابهایى که مینویسند، در ترجمههایى که میکنند، در شعرهایى که میسرایند، در برنامههاى فرهنگىِ علىالظّاهر بىارتباط به ما که در دنیا وجود دارد و خبر آن را قاعدتاً شما آقایان که عناصر فرهنگى هستید، مىشنوید، [نادیده بگیریم.] در همهجا یک آرایش نظامىِ فرهنگىِ بسیار خطرناکى علیه انقلاب وجود دارد؛ یعنى درست شده این آرایش.
این، آن چیزى نیست که مثلاً از صد سال قبل بوده. بله، از صد سال قبل هم تهاجم فرهنگى علیه اسلام بود، امّا وقتى که انسان با یک دشمن خوابآلوده روبهرو است، آرایش نظامىاش یک جور است، وقتى با یک دشمن بیدار روبهرو است، آرایش نظامى، جور دیگرى میشود. آن روز، عالم اسلام خوابآلوده بود، بلکه تخدیرشده بود، بلکه مست بود؛ اصلاً دشمن، گاهى ضربهاى به او میزد، یک سوزنى، انژکسیونى(۶) در رگش فرو میکرد، یک چیزى تزریقش میکرد، تمام میشد میرفت؛ [امّا] الان اسلام بیدار است؛ دشمن دنیاى غرب، امروز بیدار است؛ مثل یک قهرمان در میدان است؛ یک خاطرهى تمامنشدنى از یک شخصیّتى مثل امام را با خودش دارد؛ اینهمه ذخیرهى انقلابى دارد، اینهمه جوان خوب دارد؛ اینها شوخى نیست. دشمن در مقابل وضع کنونى ما، آن ژستى را و آن آرایش نظامىاى را که صد سال پیش میگرفت یا پنجاه سال پیش میگرفت که امروز نمیگیرد. ما باید آرایش جدید دشمن را بشناسیم؛ اگر نشناختیم، خوابیدیم، از بین رفتهایم؛ همان «مَن نامَ لَم یُنَم عَنه» است: اِنَّ اَخَا الحَربِ لَیَقِظ وَ مَن نامَ لَم یُنَم عَنه؛(۷) مرد جنگ باید بیدار باشد و اگر تو خوابیدى، لازمهاش این نیست که لزوماً دشمن تو [هم] در سنگر مقابل حتماً خوابیده باشد؛ او ممکن است بیدار باشد.
این معنا در دانشگاه هم صدق میکند؛ گاهى هم متأسّفانه به وسیلهى خودىها این کار انجام میگیرد. یعنى ما مىبینیم مثلاً فرض بفرمایید یک سلسله کار شروع میشود بر مبناى حذف شخصیّت و ارزش روحانیّت در محیط سیاسى یا در محیط دانشگاهى. این کار، یک کار سادهاى نیست؛ این کار، یک کار صنفى فقط نیست؛ اینکه مثلاً فرض بفرمایید ما بساط حوزهى علمیّه را که بر مبناى تحقیق و بر مبناى دقّت نظر و بر مبناى مبناسازى و مبناویرانسازى و نوآورى و تجدید نظر و ابتکار است ــ که این روشن است؛ سبک و شیوهى آموزش و تعلیم و تعلّم در حوزههاى علمیّه از اوّل بر مبناى تحقیق بوده ــ بیاییم یک چیز مثلاً تقلیدى وانمود بکنیم و امثال مطهّرى و بهشتى و این شاگردان حوزه را استثناهاى حوزه تلقّى کنیم، این یک اشتباه است. خب کسی که حوزه را درست نمیشناسد، کسی که نمیداند حوزه چیست، یک چنین اشتباهی را از روی بیغرضی [مرتکب میشود]، یعنی به احتمال فراوان، بلکه شاید به طور یقین آدم میداند که اینها از روى بىغرضى هم ارائه میشود و نظر سوئى وجود ندارد امّا فسادآور است؛ حرف خلاف واقع و فسادآور که موجب این بشود که ارزش علمى و معنوى روحانیّت را که پرچمدارهاى دین هستند و نمایندگان دین هستند، در چشم محیط دانشگاهى و دانشجویى از بین ببرند. کمااینکه شبیه این کار منتها با شیوههاى ناشیانهترى قبل از انقلاب انجام میشد و بىتأثیر هم نبود. قبل از انقلاب، واقعاً جماعت دانشگاهى، آخوندجماعت را آدمهاى پُرگوى نادانِ پُرتوقّعِ هیچچیزندانى میدانستند. بنده با عدّهى زیادى از اینها مواجه بودم. مثلاً در جلسه با یک طلبهاى که مىنشستند دو کلمه حرف حساب مىشنفتند، میگفتند عجب، واقعاً بین روحانیّت مثل شمایى وجود دارد؟ در حالى که آن طلبه، یک طلبهى معمولى بود. روحانیّت را نمیشناختند، یعنى تلقّى دستگاههاى علمى کشور و دانش کشور از روحانیّت [این بود]. حوزهى علمیّه مرکز علم است، مرکز تحقیق است؛ علم براى علم و علم بدون مزد و بدون قصد مزد، اصلاً مصداقى اگر داشته باشد در کشور ما، از قدیم در حوزههاى علمیّه است. اینجا را یک محیط بىعلم میدانستند!
آن پارسایىهایى که در محیط روحانیّت بود، و بحمدالله به طور غالبى امروز هم هنوز وجود دارد در محیط طلبگى و بیرون از طلبگى، آن زهد و بىاعتنائى به دنیا و مانند اینها را تبدیل کرده بودند در چشم این جماعت دانشگاهى و متجدّد و مانند اینها به اینکه آخوند، مفتخور [است]؛ یعنى تعبیر مفتخور، یک چیزى بود که روشن بود؛ وقتى در یک جایى میگفتند مفتخورها ــ و بدون هیچ اشاره و قیدى ــ مثل ضمیر که مرجع خودش را پیدا کند، برمیگشت به روحانیّون! این تبلیغاتى بود که انجام شده بود. این تبلیغات براى چه بود؟ هدف از این تبلیغات چه بود؟ هدف از این تبلیغات، روحانیّت نبود، روحانیّت که خصوصیّتى نداشت؛ هدف از این تبلیغات، دین بود. اگر ما بیاییم، حیثیّت روحانیّت را و حیثیّت فقاهت را و رتبهى علمى فقاهت را و تأثیرش را در حرکت کلّى یک کشور منکر بشویم یا زیر سؤال ببریم یا دچار خدشه بکنیم، در حقیقت به گرایش دینىِ یک طبقهى کارآمد و عظیمى لطمه زدهایم و این همان کارى است که آنها میخواهند و آبى است به آسیاب دشمن ریختن. لذاست که در محیط دانشگاه بایستى خیلى به این نکته توجّه کرد.
و آنگاه روحیهی انقلابى دانشجوها. این دانشجوها همچنان که همواره دانشجوها یعنى قشر دانشجو در همهجاى دنیا [اینجور] بوده، بایستى کسانى باشند که جزو پیشبرندگان انقلاب باشند؛ جزو پایههاى اصلى انقلاب باشند؛ نسبت به مسائل انقلابى هرگز احساس سردى نکنند. خب، این شیوههایى لازم دارد؛ این، همینجورى دستورى نیست؛ این حکمى نیست که بگوییم که دانشجوها! شما بانشاط در راه هدفهاى انقلاب حرکت کنید. اینجورى نمیشود. نشاط یک چیزى است که باید آن را در یک قشر به وجود آورد. باید دنبالگیرى کنید، ببینید چگونه میشود این نشاط را به وجود آورد؛ آن را باید به وجود آورد در قشر دانشجو. روحیهى انقلابى اینها در دانشگاه نباید ضربه بخورد. آن عدّهاى که بىتفاوتند، باید کارى بشود که گرایش پیدا کنند به جهتگیرىهاى انقلابى و نشاط انقلابى؛ نه اینکه خداى نکرده بعکس بشود؛ کارهایى انجام بگیرد که آنها یعنى کسانىکه روحیهى انقلابى و جهتگیرى انقلابى دارند، یواشیواش گرایش پیدا کنند به بىتفاوتى؛ این خطر بسیار عظیمى است.
دانشجو، یک نسل استثنائى است؛ یک موجود استثنائى است. حتّى طلبهى جوان از این جهت با دانشجو تفاوتهایى دارد. دانشجو جوان است، در صراط علم و دانش است، با محیطهاى آزاد آشنا است، در یک جا مجتمع است، آن هم با این کمّیّت زیاد. خب این خصوصیّات بر روى هم و این ترکیب، یک چیز خاصّى را و حالت خاصّى را و تأثیرات خاصّى را به وجود مىآورد. این تأثیرات را بایست پذیرا بود.
ما نباید انتظار داشته باشیم که دانشجوجماعت، دربست سیاستهاى دستگاههاى اجرائى را به طور کامل بپذیرد و با همهى وجود قبول بکند. البتّه باید تسلیم شد در مقابل سیاستهاى مسئولین دستگاهها، در این شکّى نیست ــ وقتى که دستگاهها و مجریان کشور یک تصمیمى میگیرند، آن تصمیم براى افرادى که در محدودهى کار آنها هستند، واجبالاطاعه است ــ امّا به آن دانشجو این حق را باید داد که به مقتضاى جوانى، به مقتضاى آن روحیهى شور و نشاط و شوقى که دارد، یک حالت سؤالى داشته باشد، احیاناً اعتراضى داشته باشد، پیشنهادى داشته باشد؛ در محیط دانشگاه، اینها را بایستى تحمّل کرد، بایستى اینها را پذیرفت. و این از جملهى عواملى است که آن شور و نشاط را در آنها زنده نگه میدارد، و آنها را همچنان دانشجو نگه میدارد.
ما نباید انتظار داشته باشیم که دانشجوجماعت، دربست سیاستهاى دستگاههاى اجرائى را به طور کامل بپذیرد و با همهى وجود قبول بکند. البتّه باید تسلیم شد در مقابل سیاستهاى مسئولین دستگاهها، در این شکّى نیست ــ وقتى که دستگاهها و مجریان کشور یک تصمیمى میگیرند، آن تصمیم براى افرادى که در محدودهى کار آنها هستند، واجبالاطاعه است ــ امّا به آن دانشجو این حق را باید داد که به مقتضاى جوانى، به مقتضاى آن روحیهى شور و نشاط و شوقى که دارد، یک حالت سؤالى داشته باشد، احیاناً اعتراضى داشته باشد، پیشنهادى داشته باشد؛ در محیط دانشگاه، اینها را بایستى تحمّل کرد، بایستى اینها را پذیرفت. و این از جملهى عواملى است که آن شور و نشاط را در آنها زنده نگه میدارد، و آنها را همچنان دانشجو نگه میدارد.
البتّه این را هم باید مراقبت کرد که محیط دانشجویى میدانى نشود براى تاختوتاز سیاستبازهاى حرفهاى. اینکه یک آقایى از آن طرف بلند شود برود و دانشگاه را براى خاطر یک غرض سیاسى، یک هدف ناسالم به هم بریزد و عدّهاى از دانشجوها را مشوّش کند، اصلاً قابل قبول نیست. خود دانشجوها البتّه بایستى اینطور افراد را شناسایى کنند و آنها را طرد کنند و از محیط خودشان بیرون کنند. محیط دانشجویى، بایست دانشجویى بماند؛ باید پاک بماند. آگاهى سیاسى داشتن و بینش سیاسى پیدا کردن، یک مسئله است، امّا در معرض سیاستبازىِ سیاستبازها قرار گرفتن، مسئلهى دیگر است.
و این چیزهایى است که به هر حال در محیط دانشگاه خیلى مهم است. اگر اینها انجام شد، آنوقت طبعاً ظواهر دینى هم بهخودىِخود در دانشگاه رعایت خواهد شد، که خب الان آنطورى که بنده میشنوم، از این جهت وضع دانشگاهها ــ چه دانشگاههاى دولتى، چه دانشگاه آزاد ــ خیلى مطلوب نیست، که بایستى البتّه از همهطرف به این مسئله رسیدگى کرد.
انشاءالله خداى متعال کمک کند به شماها؛ بار سنگینى را بر دوش دارید و بتوانید انشاءالله این وظیفهى بزرگ را و مقدّس را بخوبى انجام بدهید. و هیچ صدقهاى هم به نظر من، مؤثّرتر و جارىتر و باقىتر از این صدقهى جاریهاى که شماها بر عهده گرفتهاید، نیست. (مدّتها است آقایان را درست زیارت نکردیم، اینجور طولانى شد.) انشاءالله که موفّق و مؤیّد باشید.
و این چیزهایى است که به هر حال در محیط دانشگاه خیلى مهم است. اگر اینها انجام شد، آنوقت طبعاً ظواهر دینى هم بهخودىِخود در دانشگاه رعایت خواهد شد، که خب الان آنطورى که بنده میشنوم، از این جهت وضع دانشگاهها ــ چه دانشگاههاى دولتى، چه دانشگاه آزاد ــ خیلى مطلوب نیست، که بایستى البتّه از همهطرف به این مسئله رسیدگى کرد.
انشاءالله خداى متعال کمک کند به شماها؛ بار سنگینى را بر دوش دارید و بتوانید انشاءالله این وظیفهى بزرگ را و مقدّس را بخوبى انجام بدهید. و هیچ صدقهاى هم به نظر من، مؤثّرتر و جارىتر و باقىتر از این صدقهى جاریهاى که شماها بر عهده گرفتهاید، نیست. (مدّتها است آقایان را درست زیارت نکردیم، اینجور طولانى شد.) انشاءالله که موفّق و مؤیّد باشید.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
(۲ آقای سیّدمحمّدرضا هاشمی گلپایگانی (دبیر شوراى عالى انقلاب فرهنگى)
(۳ مرسوم و معمول، عادتشده
(۴ نایبرئیس شوراى عالى انقلاب فرهنگى
(۵ ابوالحسن بنىصدر
(۶ آمپول
(۷ الغارات، ج ۱، ص ۲۱۲ (با اندکی تفاوت)
