• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1391/02/24

توازن نخبه‌گرایی و توده‌گرایی در اندیشه امام خامنه‌ای حفظه‌الله

چکیده
      بیداری اسلامی به معنای رفع غفلت از حقیقت وضعیت موجود و آشنایی با افق های ممکن است که خود موجد حرکت های اجتماعی برای تغییر در وضعیت موجود است. بیداری اسلامی جنبشی است معطوف به جهت گیری های اجتماعی مردم، لذا بررسی حرکتهای اجتماعی و راهپیمایی ها بررسی مستقلی می طلبد.  مسئله تحقیق این است که مردم کشورهای مسلمان و فراتر از آن کشورهای غیرمسلمان و خصوصاً جنبش ضدسرمایه داری، در قالب چه فرایندی خواسته هایشان عوض شده است. عوامل موثر در این فرایند چه بوده و مشخصاً تکیه بحث بر این است که مردم و نخبگان چه تعاملی با یکدیگر داشته و کدام یک از نظریه های نخبه گرایی یا توده گرایی می توانند این فرایند را تبیین کنند؟ ضرورت پرداخت به آن، شناخت واضح از روند شکل گیری بیداری است. در نظریات انقلاب حصول بیداری یا به تعبیر دیگر ایدئولوژی انقلابی جزیی از روند انقلاب است و نمی توان آنرا جدای از انقلاب لحاظ کرد. این روند در دو قالب نخبه گرایی یا توده گرایی حاصل می­شود در نخبه گرایی هسته اصلی حرکت ها نخبگان سیاسی فرهنگی هستند و در قالب تئوریک توده گرایی خود توده ها حداکثر با رهبری یک رهبر فرهمند به ایدئولوژی سیاسی دست یافته و دست به اقدام انقلابی برای تغییر می­زنند. از نطر امام خامنه ای تحقق بیداری اسلامی مستقل از انقلاب هاست و توده ای یا نخبه گرایانه نبوده و  عامل آن آحاد امت اسلامی است که معلول دو روند ایجابی وسلبی است، به لحاظ ایجابی انقلاب اسلامی و به لحاظ سلبی اقدامات ضد بشری و ضد دینی استکبار در منطقه و جهان و حصول آگاهی نسبت به مدرنیته عامل آن است. مردمی بودن، اصل انقلاب بوده و نخبگان در بستر این اصل واجد تاثیرند.
 
کلید واژه: بیداری اسلامی، نخبگان، توده گرایی، خواص، ایدئولوژی انقلابی،
 
 
 
1.مقدمه:
1-1.مسئله تحقیق و سوالات:
مسئله تحقیق این است که مردم کشورهای مسلمان و فراتر از آن کشورهای غیرمسلمان و خصوصاً جنبش ضدسرمایه داری، در قالب چه فرایندی خواسته هایشان عوض شده است. عوامل موثر در این فرایند چه بوده و مشخصاً تکیه بحث بر این است که مردم و نخبگان چه تعاملی با یکدیگر داشته و کدام یک از نظریه های نخبه گرایی یا توده گرایی می توانند این فرایند را تبیین کنند؟
      لذا سوالاتی که مطرح می شود این است که 1- آیا اصولاً توده ها یا آحاد مردم استعداد فهم غایات بیداری اسلامی را دارد؟ نخبگان چه کسانی هستند و انواع نخبگان چیست؟ تفاوت موج سوم بیداری با قبل آن چیست؟ چه چیز تعیین کننده سطح تاثیر نخبگان است؟  وجه تمایز نخبه­گرایی معظم له با نخبه­گرایی غربی و به همان سیاق توده­گرایی معظم له با توده­گرایی غربی چیست؟
 
1-2. تعریف مفاهیم:
      مراد از بیداری اسلامی در این مقاله موج سوم بیداری اسلامی یعنی تحولات اخیر منطقه است که با اعتراض یکی از شهروندان تونس آغاز و با ساقط کردن حکومت­های بن علی در تونس و مبارک در مصر و عبدالله صالح در یمن، در بحرین و عربستان و اردن پیگیری می شود است. همچنین بیداری اسلامی را در معنای عمیق آن خاستگاه انقلاب و اعتراض در اروپا و آمریکا می­باشد که به التزام، ریشه­های آن نیز بررسی میگردد. مفروض بنیادین مفهوم بیداری اسلامی، تقابل آن با استکبار جهانی و غرب است و لذا تحرکات معترضین سوریه صرف نظر از چیستی و چرایی و موضع­گیری ارزشی نسبت به آن، جزئی از بحث محسوب نمی­شود.
 
1-3. روش تحقیق:
روش در بهره­برداری از بیانات معظم له عبارت است از دستیابی به محکمات نظریه ایشان و ارزیابی وزن هر یک از اطراف این دوگانه براساس محکمات و اصول است. این نباید با روش تطبیق واقعیت موجود با چارچوب تئوریک ایشان در حوزه جامعه­شناسی و نظریه قدرت معظم له مشتبه شود. چرا که نظریه بیداری اسلامی ایشان می تواند واجد مختصاتی مستقل باشد که قرار دادن آن ذیل نظریه قدرت و یا مبانی جامعه شناسی معظم له منجر به ضعف تحلیل خواهد شد.
می توان نظریه معظم له در مورد دوگانه نخبه- توده در بیداری اسلامی را با استفاده از گزاره های تجربی دیگر منابع تا حد امکان آزمون و ارزیابی کرد، اما ظرفیت این مقال گنجایش آنرا نخواهد داشت. ضمن آنکه این کار فی نفسه ضرورتی ندارد. صرف نظر از آنکه می توان به کفایت داده هایی که معظم له مستند بر آنها، تحلیل کرده اند و چارچوب نظری ایشان اعتماد کرد، آنچه مظلوب ما از فهم نظریه معظم له در مورد دوگانه نخبه- توده گرایی فهم منظومه فکری معظم له برای دستیابی به اهداف است که ذکر شد.
 
1-4. پیشینه و ادبیات تحقیق:
 بررسی دوگانه نخبگان- توده یا نخبه گرایی- توده گرایی در جنبش بیداری اسلامی را می توان به دو ادبیات علم جامعه شناسی سیاسی و نیز منظومه اندیشه معظم له نزدیک دانست اولاً به ادبیات ساختار کارگزار که ضمن آن بحث می شود که انسانها به عنوان بازیگران اجتماعی تا چه حد در بروز تغییرات جامعه موثرند و چه میزان شرایط موجود اجتماعی و فراتر از آن شرایط تمدنی در عملکرد افراد موثر است ثانیاً این بحث به بخشی ازچارچوب نظری امام خامنه ای  در تبیین ساختار جامعه که ناظر به دوگانه خواص- عوام است نزدیک است. معظم له ساختار بنیادی جامعه را در قالب نیروهای دوگانه­ای براساس تمایز بخشی شناخت قابل تعین میدانند. موضوع این شناخت صرفا ناظر به منافع گروهی یا طبقاتی نبوده و مشتمل بر آگاهی تاریخی به روندهای اجتماعی است:
 «ببینید عزیزان من! به‌ جماعت‌ بشری‌ که‌ نگاه‌ کنید، در هر جامعه و شهر و کشوری، از یک دیدگاه، مردم به دو قسم تقسیم می‌شوند: یک قسمْ کسانی هستند که بر مبنای فکر خود، از روی فهمیدگی و آگاهی و تصمیم‌گیری کار می‌کنند. راهی را می‌شناسند و در آن راه- که به خوب و بدش کار نداریم- گام برمی‌دارند. یک قِسم اینهایند که اسمشان را «خواص» می‌گذاریم. قسم دیگر، کسانی هستند که نمی‌خواهند بدانند چه راهی درست و چه حرکتی صحیح است. در واقع نمی‌خواهند بفهمند، بسنجند، به تحلیل بپردازند و درک کنند. به تعبیری دیگر، تابع جَوّند. به چگونگی جوّ نگاه می‌کنند و دنبال آن جوّ به حرکت در می‌آیند. اسم این قسم از مردم را «عوام» می‌گذاریم. پس، جامعه را می‌شود به «خواص» و «عوام» تقسیم کرد.»[1]
ایشان توضیح می­دهند که آگاهی معلول دانش نیست، آنچه آگاهی را می­آفریند اعتماد به کاربست صحیح قوه عاقله انسانی با استمداد از منابع دانش افزایی چون منابع وحی و تجارب بشری است. چارچوب عوام-خواص را می­توان با درک مفهوم عوام بهتر درک کرد. عوام یعنی کسانی که متاثر از ساختارهای اجتماعی جهت دهنده به افکار عمومی عمل میکنند.
تفاوت بررسی از دوگانه نخبگان-توده در بیداری اسلامی با خواص-عوام این است که مفهوم توده در دوگانه نخبگان – توده به نوعی واجد ارزش معرفتی است که مفهوم خواص در دوگانه عوام خواص دارند. ضمن آنکه به نظر می رسد که ایشان در چارچوب خواص عوام ملاک تنویع را در فهم و استبصار نسبت به حقایق اجتماعی می دانند. در دوگانه نخبه توده به عنوان یک چارچوب زبانی پیگیر رویکرد بینشی و مبتنی بر آن رفتاری محل اهتمام است. واضح است که این چارچوب های زبانی را در نه منظومه نظری معظم له و نه در واقعیت اجتماعی نمی توان به نحوی از هم تفکیک نمود که همپوشانی مفهومی نداشته باشند. لذا اثر رفتاری و بینشی نخبگان یا توده ها در بیداری اسلامی خالی از حقیقت فهمی و استبصار نسبت به واقعیات اجتماعی هم نیست ولی آنچه مهم تر و پررنگ تر است بینش ها و افق گرایش جامعه است که تحت عنوان بیداری ان آن یاد می کنیم. لاجرم حصول این بیداری که عمدتاً‌ وابسته به فهم دینی و فلسفی (به عام ترین معنای آن) است، منفک از تصوری واقعی و قابل اعتماد از واقعیت موجود اجتماع هم نیست. بررسی نخبه گرایی و توده گرایی در بیداری اسلامی براساس این ضرورت است که بتوان امکان توسعه آن حوزه های فرااسلامی را بررسی کرد. به عبارت دیگر تحلیل امکان اعمال تاثیر عوامل مشترک بیداری اسلامی و بیداری جنبش ضد سرمایه داری وابسته به چارچوب مفهومی است که چارچوب زبانی نخبه توده آنرا فراهم می آورد. لذا هدف عمده ارائه مدلی مفهومی از نسبت نخبگان به توده در این بیداری اسلامی است. ذیل این هدف عمده سیر افزایشی عمق یابی حضور توده ها در سه موج نظریه بیداری اسلامی و نیز چگونگی واقعی تاثیر انقلاب اسلامی ایران در بیداری اسلامی نشان داده می شود.
در مورد دو مسأله تفکیک انقلاب از خیزش ایدئولوژیک مردمی و نیز نقش همزمانی نخبگان و توده ها که به دو چارچوب تئوریک نخبه گرایی و توده گرایی معروف شده است. می توان در ادبیات دانش سیاسی  یافته هایی را ارائه کرد.

1-4-1. پیشینه مسئله تفکیک انقلاب از خیزش ایدئولوژیک:
مجموعه مطالعات در مورد انقلاب، آنها را در چار چوب های روش شناختی جامعه شناسی سیاسی و روانشناسی اجتماعی و از لحاظ رفتاری بررسی کرده است. بنابراین عموماً مباحث تحول ایدئولوژیک و شناختی ذیل این دیدگاه رفتاری شناخته می شود. لذا تغییر در دیدگاه شناختی انسانها نه جدای از انقلاب که بخشی از آن، و حداکثر به عنوان مهمترین بخش های آن شناخته می شود. ضمن آ نکه ماهیت تغییر در دیدگاه های شناختی و معرفتی انسانها نیز به تغییر ارزشها یا مطلوبات تقلیل داده می شود.  بعد مهمی از هرگونه تصوری پیرامون انقلاب را باید در  اندیشه تغییر ارزش ها یافت. این جنبه را می توان به وسیله تحلیلی کلاً ‌نظری در مورد شالوده های فلسفی دوران های پیش و پس از وقوع تغییر در گروه های حاکمه نشان داد. این تحلیل ممکن است متضمن تلاش برای معلوم ساختن احساس شرکت کنندگان در انقلاب دایر بر در شرف تغییر بودن جهان باشد. همچنین ممکن است متضمن طرح این پرسش باشد که آیا ارزش های هدایت کننده اعمال افراد تغییر یافته اند یا نه. اگر بعد ارزشی تنها بعد مورد استفاده در تعریف انقلاب باشد شیلی در دوران ریاست جمهوری آلنده یک انقلاب را تجربه نموده است. از سوی دیگر کشور ایرلند که طی سالهای 23-1916 دوره ای از خشونت قابل ملاحظه را از سرگذرانده است و نهایتاً‌به استقلال دست یافت ابداً ‌انقلابی نداشته است.[2].
در چارچوب نظری مارکسیزم برای تحلیل دگرگونی های اجتماعی اصولاً تغییر در شناخت معرفت عمومی نمی تواند وزن زیادی داشته باشد. آنچه در مارکسیزم مهم است، تحول ساختارها در پی تحول در ابزار تولید است اگر چه در این مورد بین مارکس شناسان اختلاف نظر وجود دارد (چرا که) مثلا در دورانهای بردگی و فئودالیته هردو دارای یک نوع تکنولوژی تولیدی بودند و تنها تفاوت عمده میان آنها در روابط تولید و اشکال مالکیت بود[3]. که منجر به تغییراتی تبعی می شود و تغییرات فرهنگی و شناختی نیز جزء آن است. در بین مارکسیست ها بر سر این تعریف هیج اختلافی وجود ندارد که نشانه نخستین و عمده و اساسی انقلاب هم در مفهوم دقیق علمی و هم در معنای سیاسی و عملی این اصطلاح انتقال قدرت دولتی از یک طبقه به طبقه دیگر است[4].
نظریه دورکیم کمترین نقش را برای ایدئولوژی در انقلاب میتواند قائل باشد. این نظریه مبنای ثبا ت یا پویایی جامعه را واگرایی یا همگرایی اجتماعی میداند که  ارتباط آن با تحلیل کارکرد گرایان از جامعه در قرابت های اصطلاحی چون همبستگی مکانیکی و ارگانیکی قابل فهم است، ناظر به تفاوت این دو گونه همبستگی در دو جامعه سنتی و مدرن است در جامعه سنتی همبستگی مکانیکی و در جامعه مدرن همبستگی ارگانیکی عامل حفظ ثبات جامعه است و هرگاه شیرازه تنظیم های اجتماعی از هم گسیخته گردند نفوذ نظارت کننده جامه بر گرایش های فردی دیگر کارآیی اش را از دست خواهد داد و وضعیت ناهنجاری رخ داده و خود به فروپاشی اجتماعی و انقلاب می­انجامد.[5]
در بین نظریاتی که برای ایدئولوژی و تغییر معرفتی اهمیت بیشتری قائلند، ایدئولوژی انقلابی صرفا به روشی برای پاسخگویی به مطالباتی که به لحاظ ساختاری با وضع موجود ناسازگار هستند، تعبیر و تاویل می شود.  می توانیم سه بعد اصلی برای ایدئولوژی انقلابی قائل شویم . محکوم کردن و غیر قابل تحمل دانستن وضع موجود ، طرح ویژگی های جامعه مطلوب و چگونگی رسیدن از وضع موجود به وضع مطلوب[6].
روش رفتارشناسی در شناخت انقلاب، سبب تقلیل گرایی در تعریف ایدئولوژی به عنوان رکن موثر در انقلاب  می شود. آنچه در نظریات متاثر از غرب دیده میشود تاکید بر عنصر نارضایتی از عملرد حکومت به  عنوان رکن اصلی ایدنولوژی انقلابی است. در واقع ایدئولوژی انقلابی سامان دهنده نارضایی است که در اثر سوء عملکرد دستگاه حاکمه حاصل میشود. نارضایی به هر شکل و دلیل زمینه لازم برای بسیج و سازمان دهی به شمار میرود[7]. چنانکه در نظریه ای ایرانی چنین نیست. ایدئولوژی انقلابی یک نظام عقیدتی – ارزشی است که نارضایتی های فردی را به نارضایتی های سیاسی اجتماعی جمعی تبدیل و انقلابیون و توده ها را در جهت بر اندازی نظام نابسامان حاکم و جایگزین کردن آن نظام سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آرمانی به شیوه خاصی ترغیب می کند[8]      

2- توده گرایی:
عنوان توده گرایی بیشتر توسط متفکرین غربی و به نوعی به عنوان انتقاد از حرکت هایی که ارزش های دموکراتیک در آن دچار چالش شده اند بکار گرفته می شود. ارزش هایی مثل حزب، نقش روشنفکران، فردیت و آزادی. برای حرکت توده ای ویژگی هایی برشمرده شده است. رفتار توده ای نوعی رفتار جمعی با چهار ویژگی است. نخست: کانون توجه معمولاً‌ دور از تجربه تخصصی است. دوم واکنش نسبت به اهداف دوردست به صورت واکنش مستقیم است. سوم رفتار توده ای معمولاً ‌به شدت ناپایدار است. و کانون توجه و شدت واکنش آن به سهولت تغییر می یابد و امکان بی علاقگی توده ها هم وجود دارد. چهارم: رفتار توده ای وقتی حول یک برنامه سازمان یابد و از حیث مقاصد و تلاش ها تداوم مشخصی یابد ویژگی یک جنبش توده ای را پیدا می کند. اقدام افراد ذره ای شده و منفرد در جهت متحد ساختن خویش با جنبش یا گروه جدید هیمنه این جنبش ها را فراهم می کند. افرادی که به جنبش توده ای می پیوندند معمولاً از همه طبقات اجتماعی موجود در جامعه اند[9]. از نظر لیبرال دموکراسی حرکت توده ای (ویژگی پویایی توده) و جامعه توده دار(بعد ایستای توده) به عنوان آفت دموکراسی و مدرنیسم شناخته شده است. در واقع با از بین رفتن مناسبات سنتی در جوامع حرکت توده دار دوران گذاری است برای جوامعی که به لحاظ ساختاری زمینه های فرهنگی و تئوریک و اقتصادی دموکراسی را ندارند. جانسون از رفتار توده ای با مبانی جامعه شناسی کارکرد گرایانه تعبیر به ناهنجاری اجتماعی میکند به این تعبیر که پدیدار شدن سازمانهای انقلابی دیکتاتوری در شرایط عدم تعادل اجتماعی غیر منتظره نیست.
[10] وبر اعتماد به کاریزما به عنوان مبنای حرکت توده­ای را بر اساس نوع سوم کنش انسانی یعنی کنش عاطفی میداند[11]
در مقابل، مارکسیست ها نظریه پرداز چگونگی انقلاب های مردمی هستند. در این دیدگاه توده به پرولتاریا (طبقه کارگر) ترجمه می شود. (در دیدگاه مارکسیست) انقلاب هنگامی رخ خواهد داد که فئودالیسم تا حد امکان خود پیشرفت کرده باشد یا در دوران سرمایه داری در هنگامی که توسعه سرمایه داری به کمال خود رسیده باشد. این پیشرفت سرمایه داری با درجه ای از رشد پرولتاریا همراه است که طی آن پیچیدگی جدید جامعه یعنی جنبه های فنی به تقسیم هر چه بیشتر کار و این نیز به نوبه خود به از خودبیگانگی، افزایش آگاهی طبقاتی و وقوع حتمی انقلاب می انجامد[12].  بارزترین ویژگی آن، قایل شدن نقش برای نخبگان و احزاب است. این نگاه غالب مارکسیست­هاست گرچه در مارکسیسم، نظریه های که برای روشنفکران و یا حزب قایل به نقش باشند نیز دیده می شود.
در مراحل کامل تر نظریه مارکسیزم نگاه دترمینستی به تحول جامعه به نقش عنصر آگاهی و انتخاب نیز اشاره شده است. اعضای مکتب خودانگیختگی طرفدار ماشینی ترین تعبیرها هستند طبق ادعای اینان به تدریج که جامعه در دوران سرمایه داری به پیش می رود آگاهی طبقاتی نیز برای طبقه کارگر حاصل می شود[13].
گر چه در نظریه مائو این آگاهی می تواند بالقوه باشد. لذا مائو دیدگاه تقریباً پیچیده تری از هم سلکان خود در مورد چگونگی ایجاد یک حرکت توده ای داده است. امری که شاید دیگران توجه زیادی به آن نکرده باشند. مفهوم خط توده های مائو اشاره به وجود حرکتی مستمر به سوی کمونیسم دارد این مفهوم موافق با همان اندیشه بنیادین مارکس است که می گوید هر مرحله تاریخی جای خود را به مرحله ای جدید می دهد اما این مرحله جدید پیشاپیش در اذهان توده ها وجود دارد. ولی این ذهنیت پراکنده و پاره پاره است. بنابراین رهبری حزب باید این اندیشه ها را گردهم آورد و سپس آنها را به توده ها برگرداند[14].
در مقابل نظریه های دیگر اساساً معتقدند نقش رهبر کاریزما ایجاد تغییر در نگرش و جهت گیری پیروان است. این نگاه، حامل بدبینی به توانایی اندیشه ای توده هاست. نحوه عمل رهبر انقلابی فرهمند بدین ترتیب است که اول اعتقاد نگرش و جهت گیری پیروانش را تغییر میدهد و  جهانبینی جدیدی در آنها ایجاد میکند آنگاه براساس  این جهان بینی جدید دست به تغییر جامعه میزند[15].
برای تبیین نسبت رهبران و توده ها نظریه دیگر مائو به نقش بالفعل سازی رهبر کاریزماتیک اشاره دارد اما چگونگی آن را ناظر به شرایط می داند. در حالیکه مائو آگاهی بالقوه توده ها را مدنظر داشت. شرایط را می توان انسجام و همبستگی توده ها، شرایط اقتصادی و تعاملات طبقه صاحب قدرت و .....دانست. گرین در بررسی نقش رهبران در بسیج انقلابی معتقد است که به نظر اکثر  محققان جامعه شناسی انقلاب این رهبران نیستند که  انقلاب را میسازند. رهبران شرایط مساعد انقلابی را  تشخیص میدهند تاکتیک جنبش را تعیین میکنند زمان بندی اقدامات را مشخص میکنند ولی راهبرد و جهت کلی انقلاب خارج از اختیار آنهاست  رهبران بر اساس اندیشه های خود وضعیت  موجود را تفسیر میکنند و دید قابل فهم و منسجمی به پیروان میدهند. آگاهی رهبر انقلابی از اوضاع و شرایط است که سبب شروع کنش انقلابی و بسیج توده ای میشود. گرین معتقد است که هرچه ایدئولوژی انقلابیون غیر منسجم تر باشد و سازمان انقلابی ضعیف تر باشد نقش رهبری انقلاب در بسیج انقلابی برجسته تر و مهم تر می شود. جالب توجه آن است که با توجه به نقش رهبری امام خمینی در انقلاب اسلامی گرین پیش بینی میکند که پس از امام خمینی نظام از هم خواهد پاشید[16]
امکان هم مرزی بین نطریه نخبه گرایانه و توده گرایانه در منظری که چرایی ایجاد جامعه توده وار را توضیح می­دهد وجوددارد وقتی وفاداری های گروهی به دلایلی محو شود جامه توده وار اتفاق می­افتد یا نخبگان و غیر نخبگان فاقد  گروه­بندی های اجتماعی گردند هر گروه در دسترس دیگری قرار می­گیرد و به ویژه غیر نخبگان برای تجهیز توسط نخبگان قابل دسترسی اند.[17]

3- نخبه گرایی:
نظریه نخبه گرایانه عنصر اصلی تحول را نخبگان می داند. عموماً نخبگان به گروهی که در مناسب قدرت قرار دارند اطلاق می شود. بعد نخبگان عنصری اساسی در هر فرمول اجتماعی است چه این فرمول مربوط به ثبات اجتماعی باشد و چه مربوط به دگرگونی اجتماعی، تغییرات نخبگان بخوبی می تواند نمایانگر تحولات چشمگیری در جهت گیری ارزشی یا ساختار اجتماعی یک جامعه خاص باشد. چنین تغییراتی همچنین می تواند منادی تحول ارزش های آن جامعه در آینده باشد. لاسول معتقد است که برای تعیین میزان تغییری که در اشخاص حکومت کننده حاصل شده است مسئله اساسی بررسی پیشینه طبقاتی آنان نیست مهم ترین مساله آن است که تغییر مزبور نمایانگر چه تغییری در مناسبات اجتماعی است ... با کار بست تعریف لاسول کودتای مصر را نیز می توان بخشی از یک انقلاب دانست چرا که خاستگاه طبقاتی سرهنگانی که ملک فاروق را در سال 1952 بر کنار ساختند با خاستگاه طبقاتی حکام مصر پیش از کودتا تفاوت داشت[18].
در این دیدگاه تغییر در نخبگان قدرت به معنای تغییر در دیگر حوزه های جامعه نیز خواهد بود. هسته ی اصلی تحرک اجتماعی نخبگان قدرت هستند.
با تغییر نگاه به نخبگان و توسعه معنایی آن به افرادی که واجد آگاهی فراساختاری از وضعیت جامعه هستند، در نگاه می توان وجه تفاوت نظریه او با دیگر مارکسیست ها را دریافت. این نگاه او به نخبگان اجتماعی در کنار نگاه منفی به توانایی معرفتی توده ها، نقش حزب پیشرو در انقلاب مارکسیستی که با اصل دترمنیسم یا ماتریالیسم دیاکتیک مارکس صریحاً در تضاد است را پررنگ می سازد. موضوع اصلی ای که لنین بسط داد این بود که اگر کارگران را به حال خود رها کنیم آگاهی طبقاتی زاینده انقلاب ایجاد نمی شود. برعکس تاریخ همه کشورها نشان می دهد که طبقه کارگر با تکیه صرف بر نیروهای خودش تنها قادر به تحصیل آگاهی اتحادیه ای است یعنی به لزوم متحد شدن در اتحادیه ها برای مبارزه با کارفرمایان و تلاش در جهت تسلط یافتن بر حکومت به منظور تصویب قوانین ضروری برای کارگران اعتقاد می یابد[19]
در تداوم خط لنین برای تحول در نظریه مارکسیستی، گرامشی به نحوی برای جبران ضعف تحلیل نظریات مارکسیستی که از پیش بینی واقعی روندهای سیاسی اروپای صنعتی ناتوان مانده بودند، سلطه فرهنگی طبقه سرمایه داری را مانع حرکت طبیعی توده ها در شکستتن نظام سرمایه داری دانست و برداشتن این مانع را ممکن نداست مگر با استفاده از کسانی که از این سلطه فرهنگی بیرون هستند. او روشنفکران ارگانیک طبقه کارگر را جایگزین حزب پیشرو لنین کرد. از نظر گرامشی نقش روشنفکران ارگانیک طبقه کارگر ، نفوذ و شکستن تدریجی موانع فرهنگی نظام حاکم است که خود به تدارک یک جنبش فرهنگی و اخلاقی نیاز دارد . [20]
البته وی نقش حزب را به کلی منتفی ندانست و آن را برای تولید روشنفکران ارگانیک واجد نقش می دانست. مشکل طبقه کارگر تولید روشنفکران ارگانیک خود است . یک راه برای این کار جذب روشنفکران سنتی و یا تغییر جهت دادن روشنفکران ارگانیک طبقه بورژوازی است . راه دیگر تولید این روشنفکران به کمک حزب وابسته به طبقه کارگر است . در واقع حزب یک سازمانی از روشنفکران ارگانیک است و می تواند یک روشنفکر جمعی تلقی شود. در هر صورت ، تا زمانی که طبقه کارگر روشنفکران ارگانیک خود را که نقش خطیر تدوین و تبلیغ ضد فرهنگ طبقه کارگر و تدوین و منسجم کردن خواسته های آن ، و مبارزه فرهنگی را ایفا کنند ، ندارد ، نمی توان به شکل گیری آگاهی راستین در طبقه کارگر و انقلابی شدن آن امید داشت . [21]
مرز مشترک بین توده گرایی و نخبه گرایی در تعیین عنوانی است که برای تنوع رهبران انقلابی حاصل می شود. یعنی رهبرانی که کارایی کاریزما بودن را نداشته، از طرف دیگر توده ها ویژگی های یک حرکت توده گرایانه را دارند. هافر این مسئله را با تفکیک حوزه های عمل انقلابی انجام داده است هافر سه نوع رهبران را از هم تمیز می دهد:
1-سخنوران و و نظریه پردازان
2- گروه دیگر متعصبان تند رو هستند که عملاً جنبش را به راه می اندازند.
3- نوع سوم رهبران ، مردان عمل هستند که اختیار را از دست متعصبان خارج و با قدرت مخالفت ها را سرکوب می کنند . [22]

 4- چیستی بیداری اسلامی:
بیداری اسلامی در نظریه جامعه شناسان و و مسائل بین الملل اگر مورد توجه قرار گیرد به عنوان حرکتی جمعی برای تغییر در مناطق خاورمیانه وشمال آفریقا مشخصاً از آغازین روزهای سال 2011 میلادی که به اسقاط حکومت های مستقر در تونس و مصر و تزلزل در حاکمیت یمن و بحران سیاسی در بحرین منجر شد، اطلاق می شود. این معنا در اصطلاح ادبیات سیاسی به عنوان بهار عربی شناخته می شود. لذا چند مولفه این تلقی از تحرکات کشورهای اسلامی عبارتست از:
الف- بازه زمانی که لزوماً ‌آغاز آن زمانی است که اقدام شهروند تونسی برای خودسوزی مقابل شهرداری به­لحاظ رسانه ای مورد توجه قرار گرفته و در پی آن حرکت های اعتراضی شهروندان تونسی دامنه بیشتری گرفت و به مصر و دیگر کشورها سرایت کرد. بنابراین قبل از آن را حداکثر بتوان، زمینه اجتماعی سیاسی شکل گیری این جنبش دانست.
ب- این حرکت بهاری است که مستلزم زمستانی نیز هست. یعنی دستگاه رسانه ای و علمی غرب خواهان القاء این است که انقلاب های منطقه تحت شرایطی بقا و تداوم خواهد یافت و بخصوص آنکه در تلاش برای مهار انقلاب اسلامی ایران بتوان خزان در انقلاب ها را نشان داد. پیشبینی از انقلاب ها را مقرون به ضعف و فتور در سیاست و حکومت ملت هایی که به آرمان بیداری اسلامی بخصوص مقابله با استکبار جهانی پایبند باشند می دانند.
ج- این یک رخداد عربی  انسانی است نه اسلامی، حرکتی است دموکراسی خواهانه و آزادی طلبانه که می تواند در چارچوب تمنیات غرب برای توسعه دموکراسی در جهان هم جای بگیرد. وجه ممیز این حرکت از مشابهات آن در قرقیزستان اوکراین و گرجستان در دهه آخر قرن گذشته عربی بودن آن است. لذا برای اینقیام ها نیز اسامی متناسب با چارچوب انقلاب های رنگی تدارک دیده شد.
د- بیداری اسلامی یا بهار عربی یعنی همین حضور عمومی و فراگیر گروه های اجتماعی در خیابان و اعتراض به وضع موجود وتلاش برای تغییر در حاکمیت ملی و مبنای مشروعیت آن از سنتی به دمکوکراتیک. لذا ایدئولوژی انقلابی موضوعیت بالاصاله نداشته و این روندی طبیعی است در حرکت عمومی جهان به سمت دموکراسی خواهی. در همین چارچوب سیاست آمریکایی برای ایجاد انحراف (از نظر ما) در روند انقلاب ها نیازمند آن است که بهار عربی پروژه ای در راستای طرح خاورمیانه بزرگ شناخته شود. و لذا حضور آمریکا در لیبی و سوریه نیز در راستای حمایت از تداوم طرح خاورمیانه بزرگ توجیه شود. مشخصاً بهار عربی پروژه دموکراسی خواهی منصرف از ایدئولوژی است. نگاه به بهار عربی نگاه جامعه شناسی انقلاب ها از نظر فرایند وقوع آشوب ها وبروز هیجانات عمومی است.
و- نسبت بین بهار عربی و انقلاب اسلامی از دو دیدگاه قابل پیگیری است اولاً در راستای مولفه دوم که مستلزم انزوای سیاسی اقتصادی علمی وزوال تمدنی ملت هاست اگر مانند انقلاب اسلامی بر مقابله با استکبار پافشاری شود. و دیدگاه دوم با ملاحظه مولفه چهارم است یعنی به فرض پذیرش اینکه انقلاب اسلامی چارچوب تحلیلی مستقل و منحصر به فرد در چارچوب های ایدئولوژیک قابل تفسیر باشد، بهارعربی یک حرکت و انقلاب غیر ایدئولوژیک است.
این توضیح در مورد نگاه گفتمان غربی به بیداری اسلامی گفته شد تا فهم نگاه معظم له به بیداری اسلامی در قیاس با آن روشن تر باشد. در یک نگاه کلی امام خامنه ای بیداری اسلامی را یک جریان فرهنگی سیاسی می دانند قبل از آنکه درچارچوب روش های جامعه شناسی انقلاب بتوان آنرا قرار داد. بیداری اسلامی روندی ایدئولوژیک است که باید آنرا از حرکت های اعتراضی که منجر به سقوط رژیم های سیاسی می شود تفکیک کرد. بهار عربی مفهومی است برای ارزیابی حضور مردم در میدان التحریر ولی بیداری اسلامی در نظر مقام معظم رهبری فراتر از آن، مفهومی است واقعی دال بر خودآگاهی و بازیابی هویتی مسلمین درسراسر جهان، مفهوممخالف بیداری اسلامی بحران هویت در کشورهای اسلامی است. بحران هویت مستلزم خط مشی هایی است که منجر به سلطه سیاسی و اقتصادی غرب در منطقه شده است. خود بحران هویت ناشی از سلطه فرهنگی غرب است.بر همین اساس می توان به سیاق توضیح مولفه های بهار عربی، مولفه های زیر را در نگاه معظم له به بیداری اسلامی لحاظ کرد.
الف- بیداری اسلامی روندی است که حداقل عمق تاریخ آن انقلاب اسلامی ایران است. گرچه به اعتقاد معظم له تحرکات دهه 60 میلادی نیز شاید بیداری اسلامی دانسته شود ولی رگه هایی از آن قابل پیگیری است. به لحاظ تاریخی بیداری اسلامی ریشه در تاریخ اسلام دارد، آغاز آن مشخصاً به عنوان بیداری یعنی بازگشت از غفلت، انقلاب اسلامی ایران است. این سرّ مقدس؛ یعنی انگیزه و عزم قیام، بتدریج در ذهنیت ملت مصر قوام یافت و شکل گرفت و در لحظه‌ی مناسب تاریخی، عریان در صحنه‌ای پرشکوه به میدان آمد[23].
 ب- چنانکه عمق تاریخی بیداری اسلامی بیش از برآوردی است که فضای رسانه ای غرب دارد. افق تاریخی آن نیز نمی تواند با تحلیل های جهانی سازی غرب قابل تبیین باشد. به این معنا که آینده بیداری اسلامی شکل دادن به جهانی جدید است. فراتر از آنچه غرب با اتکاء به پروتکلهای دانشوران صهیون دنبال می کند، معظم له این تغییر را فراتر از رفت و آمد حکومت ها و نظام های سیاسی می دانند.
ج- بیداری اسلامی، به تبع عمق تاریخی آن یک جریان فرهنگی سیاسی اسلامی است. شواهد اسلامی بودن آن دقیقاً‌همان واقعیت هایی است که دیگران برای انسانی توصیف کردن بیداری اسلامی استفاده می کنند. در واقع مردم مسلمان منطقه به خاطر مسلمان بودن خواستار احیاء عزت، کرامت و نقش خود در اداره کشور و تعیین سرنوشت خویش هستند. "حس عزت و کرامت انسانی و اسلامی را برای خودمان مغتنم بشماریم. اینها وقتی در یک جامعه‌ای زنده بشود، این جامعه همان حرکت اسلامی را، همان خط نبی معظم اسلام را یقیناً دنبال خواهد کرد. .... امروز دنیای اسلام متوجه شده است. این حرکاتی که امروز در برخی کشورهای شمال آفریقا و منطقه‌ی خاورمیانه مشاهده میشود، همان استفاده و استضائه‌ی از نور اسلام و استفاده‌ی از جهتگیری دست مبارک پیغمبر اکرم است. لذاست که آینده‌ی این منطقه، آینده‌ی این کشورها، به توفیق الهی، به حول و قوه‌ی الهی، آینده‌ی روشنی است".[24]
د- بیداری اسلامی پیش از آنکه یک حرکت اعتراضی اجتماعی در خیابان و میادین باشد نهضتی اندیشه ای و ایدئولوژیک است که در سطوح مردمی پیگیری می شود.  "بیداری اسلامی است؛ یعنی حالت برانگیختگی و آگاهی‌ای در امت اسلامی که اکنون به تحولی بزرگ در میان ملتهای این منطقه انجامیده و قیامها و انقلابهائی را پدید آورده "[25] مبنای آن فطرت اسلامی است. به عبارت دیگر رفت و برگشت های سیاسی اجتماعی در حافظه تاریخی ملت ها منجر به انباشت ایده ها و آرمانهایی است که دین مبین اسلام آنها را در شکل و چارچوب تئوریک عرضه می کند. این تکامل در فهم عمومی از واقعیت های اجتماعی و سیاسی منجربه شکل گیری روح جمعی خواهد شد که خود به حاکمیت این گفتمان عمومی جامعه بر دیگر گفتمانهایی که جریانهای اقلیت نخبگی یا انقلابی غیرمردمی دنبال می کنند می شود و غالباً‌ آنها را نیز مجبور به همراهی با خود می کند. و در قالب ادبیات، شعر و مطالبات دانشجویی و صنفی خود را نشان می دهد. و نهایتاً  این امر به یک قیام عمومی برای تغییر بنیادین اوضاع منجر خواهد شد. این ذهنی گرایی نیست و روایتی است از واقعیت موجود. "سخن از بیداری اسلامی، سخن از یک مفهوم نامشخص و مبهم و قابل تأویل و تفسیر نیست؛ سخن از یک واقعیت خارجیِ مشهود و محسوس است که فضا را انباشته و قیامها و انقلابهای بزرگی را پدید آورده و مهره‌های خطرناکی از جبهه‌ی دشمن را ساقط کرده و از صحنه بیرون رانده است"[26]
 و- طبیعتاً‌ نسبت بیداری اسلامی با انقلاب اسلامی ایران، نسبت الهامگیری و الگوگیری است. اولاً اصل جنبش ایدئولوژیک بیداری اسلامی در مواجهه با غفلت زایی غرب از انقلاب اسلامی به عنوان یک حرکت عمومی ضد سلطه غربی آغاز شد گرچه زمینه های آنرا در گذشته و با تاثیر گذاری نخبگان و اندیشمندان سراسر جهان اسلامی باید دنبال کرد. ولی انقلاب اسلامی اولین واقعیتی است که در مورد سلطه غرب و روندی که مدرنیته طی می­کند به همه مسلمین و انسانها هشدار جدی داد.
به­‌هرحال استحاله ارزش ها عنصر اصلی و تمام حقیقت بیداری اسلامی است. این مسئله در اندیشه های غربی به عنوان تحول ارزش مورد تحلیل قرار گرفته و در کنار حرکت های فیزیکی برای تغییر قرار می گیرد. در واقع تفاوت بیداری اسلامی با نظریه های انقلاب در غرب پیشینی و پسینی بودن آنهاست. بسیاری از نظریه پردازان استحاله ارزش ها را نقطه عطف و شاید مهمترین وجه مشخصه یک انقلاب به شمار می آورند این مطلب به ویژه درباره نظریه پردازان غیرمارکسیست صادق است. البته نه به این معنا که استحاله ارزش ها تنها معیار مورد استناد  در مورد انقلاب باشد چرا که در واقع نیز چنین نیست. تغییر شخصیت ها و خشونت نیز حائز اهمیتند اما برای اندازه گیری میزان تحولی که در پیامد  انقلاب رخ می دهد استحاله ارزش ها مقیاس اساسی تر است[27].
از آنجا که سیاست در اندیشه امام خامنه ای ناظر به جهت گیری هاست فراتر از جایگاه های معین سیاسی وتغییر آنها، لذا بیداری اسلامی، یک تحول ارزشی است. حتی به محاکمه کشیدن دیکتاتوری مثل مبارک بیش از آنکه به لحاظ سیاسی ارزیابی شود، به لحاظ ارزشی و تاریخی ارزیابی می شود «در مورد منطقه هم حوادث - همین طور که گفتم - فوق‌العاده است. واقعاً ابعاد آنچه که در مصر و در تونس و در یمن و در بعضی از مناطق دیگر دارد اتفاق می‌افتد، الان قابل محاسبه نیست؛ ابعاد این خیلی عظیم است. این آوردن نامبارک مصر توی قفس و وارد دادگاه کردن، اصلاً یک حادثه‌ی پرمعنای عجیبی است. مسئله فقط مسئله‌ی اینکه یک رژیمی رفت یا یک قدرتی رفت و یکی دیگر جایش می‌آید، نیست؛ از این خیلی عمیق‌تر است.[28]»
آنچه در تحلیلهای غربی مهم است تغییر ارزشها در پی تغییر در حاکمیت است. مبتنی بر چارچوب نظری برآمده از اندیشه امام خامنه ای نمی توان برای ایرلند شمالی انقلاب قایل شد. آن تغییر یک تحول در ساخت نظام اداره بوده است. تغییر ارزشی را نیز نمی توان منتسب به قشر خاصی از جامعه منجمله نخبگان سیاسی یا نخبگان اندیشه ای دانست. آنچه در موضوع تحول ارزشی مهم است تحول در افق آرمانی کلیت اجتماع است. نه یک منطقه خاص.
با استفاده از نظریه معظم له می توان گفت بیداری اسلامی لزوماً همراه با کنار نهادن دولت های روز جهان اسلام هم نیست و نبوده، بیداری اسلامی از آنرو که امری فراحکومتی است، حتی می تواند در شرایطی برای دولت هایی که امروزه ساقط شده اند یا در شرف سقوطند در عرصه بین المللی مایه توازن مثبت قوا هم باشد. خطاست اگر کسانی در دنیای اسلام تصور کنند که حرکت بیداری اسلامی در بین جوانان، به ضرر دولتهای اسلامی است؛ نه، دولتهای اسلامی به برکت بیداری اسلامی می‌توانند عزتی را که قدرتهای استکباری از آنها گرفته‌اند، به خودشان برگردانند[29].
این در صورتی است که بپذیریم بیداری اسلامی یک جنبش فکر مردمی است که به اقتضاء شرایط، پیامدهای عملی مختلفی دارد لذا در شرایطی که معظم له این تحلیل را ایراد فرموده اند، بیداری اسلامی مستلزم نفی حکومت های مستقر هم نبوده است. در واقع بیداری اسلامی را باید از وضعیت ایده آل جدا دانست.
 5- توازن مردم گرایی و نخبه گرایی:
توازن نخبه گرایی و مردم گرایی بررسی نسبت میزان تاثیر هر یک از نخبگان یا مردم در ایجاد بیداری اسلامی است. در ادبیات علوم سیاسی کاربرد واژه مردم گرایی تحت شعاع توده گرایی است. در نظریه امام خامنه ای نمی توان برای نظریات توده گرایانه جایگاهی یافت. توده گرایی مستلزم رابطه یک سویه آحاد افراد با رهبر کاریزماتیک است. توده گرایی جدای از آنکه برای تبیین بیداری اسلامی به دلیل عدم سنخیت موضوع -از آن جهت که توده گرایی برای تبیین انقلاب هاست- و استلزام توده گرایی به نفی بیداری اسلامی -چرا که اصل حصول یک آگاهی عمومی را نفی می کند- نامتناسب است. در مقابل، نخبه گرایی نیز سنخیت لازم تحلیلی با بیداری اسلامی را نخواهد داشت. واژه مردم گرایی میتواند دلالت بیشتری بر روند بیداری از این جهت داشته باشد. در کاربرد مردم گرایی باید جایگاه نخبگان را مشخص کرد و لذا اجمالاً می توان گفت در بستر مردم گرایی باید جایگاه نخبگان را تعیین کرد.
تعیین جایگاه و قیاس مردم گرایی و نخبه گرایی را نمی توان کمی سازی کرد. و برای آن مدل های عددی براساس شاخص های کمی ترسیم کرد. این یک نسبت کیفی و گفتمانی است. اصولاً از نظر امام خامنه ای تحلیل بیداری اسلامی به این معنا درروش های تحلیل سیاسی متعارف که غالبا با همین اهداف روشی طراحی میشوند قابل تحقق نیست. «اینها چیزهائی است که اصلاً در ارزیابی‌های متعارف نمیگنجد؛ خیلی چیز عظیمی است. خب، ما در یک چنین شرائطی قرار گرفتیم که برای جمهوری اسلامی یک افق روشنِ عجیبی را ترسیم میکند.»[30] بررسی حرکت های ضداستعماری که بعد از انقلاب اسلامی و در قالب دو موج اواخر دهه 70 و اوایل دهه 90 رخ داد نشانگر این است که تراکم آگاهی های دینی انقلابی مردم منطقه نمی تواند در چارچوب تحلیلهای غالب در ادبیات سیاسی باشد. در واقع آنچه غرب انتظار آنرا داشته است یک حرکت دموکراسی خواهانه بوده است. در مطالعات روندشناسی غربی برای کشورهای در حال توسعه و توسعه نیافته براساس مدل های توسعه سیاسی نفی تعلقات سنتی مشخصا در حوزه مشروعیت سیاسی حاکمیت ها به عنوان آینده محتوم تحولات اصلاح طلبانه و یا حداکثر انقلاب­های عاری از خشونت معرفی می­شد. بواقع حقیقت بیداری اسلامی که حرکت های برشمرده شده برخاسته از آن است، در دستگاه منطقی تحلیل سیاسی غرب غیرقابل تحمل است.
غرب بر مبنای جامعه شناسی و تحلیل روندهای قدرت در دنیا احتمال  بازیابی هویت دینی در دنیا را نمی­داده است. در تحلیل های توده گرایانه کاریزماتیک امکان رابطه کاریزمایی بر مبنای دین وجود ندارد. اضمحلال هویت دینی در قرن بیستم و داعیه مرگ هویت های دینی پیش بینی بیداری اسلامی را ناممکن ساخته است. "بعد از آنی که در طول سالهای متمادی کوشش شده بود که هویت اسلامی خرد شود، له شود، وقتی این انقلاب به وجود آمد، وقتی قامت برافراشته‌ی امام بزرگوار ما در منظر مردم مسلمان عالم پدیدار شد، همه احساس کردند که یک هویتی، یک شخصیتی، یک اصالتی پیدا کرده‌اند. همین موجب شد که در شرق و غرب دنیای اسلام نشانه‌های بیداری مسلمانان پدیدار بشود[31]
برای تحلیل چرایی این تفاوت در واقعیت با تحلیل­های غرب ایشان اولا شخصیت امام را ذکر کرده­اند. ذکر شخصیت امام را باید در همین چارچوب نفی کاریزماتیک بودن بیداری اسلامی درک کرد. قامت برافراشته امام شاخصه هویت دینی بود نه رهبری کاریزمایی بر مبنای رابطه عاطفی. چراکه از یک نظر مرجعیت تاثیر امام ناظر به تحرک سیاسی نیست، و از نظر دیگر امام مظهر یک تفکر و گفتمان جدید دینی برای همه مسلمین بوده است. تفکری که چه بسا با اندیشه های بسیاری ازنخبگان ناسازگار بوده است. به واقع امام روایی اسلام ناب را در فضای تحمیل قرائت های مختلف از دین تسهیل کردند. معظم له امام را چنانکه امام موسی صدر بیان کرده است، شاخص اسلام ناب و تفکر فرامذهبی انسانی می دانند[32] و این شاخص ایجاد موج گفتمانی در آحاد مسلمین را موجب شده است.
از نظر معظم له ابتدا توده مردم مسلمان به تفکر امام باور پیدا کردند سپس نخبگان از آنها تبعیت کردند. "یک روزی بود تصور میشد هر چه که قدرتمندان و قلدران و گردن‌کلفتهای عالم - حالا در یک وضع آمریکا، در یک وضع شوروی سابق - بخواهند، همان خواهد شد و سیاسیون چاره‌ای ندارند جز اینکه بر طبق میل آنها رفتار کنند. امروز این باور در بین ملتها که اصلا وجود ندارد، در بین سیاستمداران و نخبگان سیاسی هم بسیار این باور ضربه خورده است. باید ایستاد، باید ایستادگی کرد»[33]
نکته دوم در بیان چرایی مزبور این است که روند تاثیر امام برآحاد امت اسلامی و توده ها اولاً بواسطه شخصیت منحصر به فرد ایشان بوده وثانیاً بواسطه انقلاب اسلامی و تغییر وضعیت مردم ایران. مردم ایران کارکرد رسانه برای ابلاغ پیام امام و بسیج فکری در جهان اسلام را ایفا کرده است. اصولاً‌ ملت ها بیش از آنکه از نخبگان وگروه هایی که داعیه مرجعیت هستند تاثیر پذیر باشند از مردم دیگر و جای­-گاه های(فضا زمانهای) مردمی تاثیرپذیرند. نقش تاثیر امام (ره) نیز بواسطه جایگاه مردمی دینی ایشان بود "شما صبر کردید، مقاومت کردید، مقاومت را از نسلی به نسل دیگر منتقل کردید؛ و اینها امروز اثر بخشیده است، امت اسلامی بیدار شده است"[34].
راهبرد اعمال تاثیر انقلاب اسلامی در بیدار شامل وساطت گروههای مقاومت منطقه نیز خواهد شد. عینیت مقاومت ملت ایران به عنوان یک الگوی الهام بخش جهانی برای مردم منطقه بواسطه مقاومت اولین گروه های الهام گرفته از انقلاب اسلامی یعنی مقاومت اسلامی حماس در فلسطین و حزب الله در لبنان بوده است.  "نهضت بیداری اسلامی است که سراسر منطقه را فرا گرفته و فصل تازه و تعیین کننده‌ای در سرگذشت امت اسلامی گشوده است.... بخش مهمی از نیرو و حماسه‌ی خود را از قضیه‌ی فلسطین گرفته است." [35]
شواهد عینی مردمی بودن و فاصله داشتن بیداری اسلامی از یک جنبش نخبگانی را می توان ناظر به دوگانگی سازش مقاومت در دو طیف مقاومت مردمی حماس و حزب الله در کنار سازش پذیری نخبگان سیاسی فتح و برخی دیگر از گروه های سیاسی منطقه دانست. اصولاً حرکت مردمی از نظر آکادمیسین­های غرب با مشخصه کاستی در عقلانیت سیاسی شناخته می شود که راجع است به تفاوت برداشت ها در مورد موضوع عقلانیت. بر همین اساس می توان اشتباه آمریکا در ورود به جنگ عراق وخروج ناکام آنها را دریافت تحلیلگران غربی از فهم عقلانیت سیاسی دینی که ترکیب پیچیده­ایی است از سه مولفه عزت حکمت مصلحت در تصمیم گیری و اقدام توسط ملت های منطقه بخصوص عراق عاجز هستند دانست. این عقلانیت سیاسی دینی برآمده از گفتمان است که بیداری اسلامی بوجود آورده است. در واقع مبنای این کلام آن است که عقلانیت سیاسی قابل تولید است و امری اجتماعی است نه جهانی. "این موج بیداری اسلامی است که عراقی‌ها را این‌طور بیدار کرده است. این طرح جدید کار خودش را کرده؛ یک فرهنگ جدید، یک فکر جدید و یک مسیر جدید برای بشریت مطرح کرده است. عصبانیت‌ها و اشکالات مربوط به این است"[36].
 مجموعاً می توان تحقق بیداری اسلامی در آحاد امت اسلامی را معلول دو روند ایجابی وسلبی دانست، به لحاظ ایجابی انقلاب اسلامی وتوفیق ملت ایران در تداوم نظام جمهوری اسلامی است که امید بخش ملت های مسلمان است. که ثبات و استمرار و استقرار نظام جمهوری اسلامی از جمله‌ی مهمترین عواملی بوده است که ملتهای منطقه و ملتهای مسلمان را امیدوار کرده و میتوان گفت نقش مؤثری در ایجاد این حرکت عظیم اسلامی منطقه و آزادی و بیداری ایفاء کرده[37].
به نظر می رسد بیانات معظم له در این مورد ناظر است به نگاهی که غرب در مورد بهار غربی داشته و نهایت بهار عربی را اضمحلال، و افتادن کشور های عربی در دامن غرب و لیبرالیسم می داند. در واقع معظم له در مورد دوگانه پایداری بر اصول به قمیت رکود یا انزوا و نابودی نظام با تسامح در اصول و عقب نشینی از مواضع اصولی برای کسب وجهه بین المللی، حمایت قدرت های بزرگ ودستاوردهای علمی واقتصادی، گزینه سومی را مطرح می کنند و آن وابسته بودن بقا، رشد و تکامل نظام های اسلامی به پایبندی بر اصول و اسلامگرایی[38].  واین گزینه را در تداوم انقلاب اسلامی درچهره نظام جمهوری اسلامی تمثل یافته می دانند. به لحاظ جامعه شناسی این تمثل و تجسد بهترین رسانه الهام بخش به دیگر ملت ها و مردم است.قبل از آنکه فعالیت های رسانه ای، ادبیات سازی­ها و آموزش­های ایدئولوژیک موثر باشند. ضمن آنکه در این شرایط توده­های مردم از همه اقشار و عقاید و قومیت ها بیش از نخبگان جذب ایدئولوژی انقلابی اسلام ناب خواهند شد. این ایستادگی در شرایط نزاع برای کسب و حفظ قدرت ملی در عرصه بین الملل نمود بیشتری خواهد داشت. "بیداری مسلمانان در همه‌ی نقاط مسلمان‌نشین عالم و در کشورهای اسلامی به برکت بیداری ملت ایران است، و ملت ایران به برکت رهبری امام بزرگوار - که جان خود را به میدان آورد، سینه‌ی خود را در مقابل تیرهای دشمن سپر کرد و صادقانه حرف زد و صادقانه عمل کرد - پا در این میدان عظیم گذاشت"[39]
به لحاظ سلبی نیز بیداری اسلامی واکنشی است به عملکرد بد غربی ها در منطقه و جهان. عقلانیت سیاسی مدرن که بعضاً نخبگان و روشنفکران آنرا مستمسک تحلیل خود از اوضاع جهان قرار می­دهند مانع از آن است که فجایع آمریکا و متحدانش را با دیده نقش حقوق انسانی و تضییع کرامت انسانی و اسلامی انسانها ببینند. این مانعی است که برای مجموعه توده ملت ها وجود ندارد. معظم له به برخی از این موارد که منجر به بیداری اسلامی به معنای حصول آگاهی نسبت به سوء نیت غرب در اقدامات ضدانسانی با شعارهای فریبنده است اشاره می فرمایند. در حقیقت آنچه بیداری اسلامی را تحت عنوان بیداری به لحاظ علمی مطرح خواهد کرد پی بردن انسانها به سوء فهمی است که تا بحال داشته اند. به نظر می رسد مسلمین در مورد غرب و بخصوص آمریکا بعد از خروج انگلیس از منطقه در دهه 50 میلادی دچار سوء برداشت شده اند و اعتماد بدون دلیل را بنای مواجهه با غرب قرار داده اند. معظم له اهانت به قرآن کریم در آمریکا را براندازنده چهره ضد دینی آمریکایی می دانند که در شعارهای خود با اسلام رحمانی و فارغ از خشونت (به تعبیر آنها) موافق است. خوشبختانه حوادث بیدارکننده‌ای هم وجود داشته است و دارد. این حوادث گوناگون، هجمه‌های مختلف، همین حادثه‌ی ننگین اهانت به قرآن شریف و عزیز در کشور آمریکا، بیدار کننده است؛ اینها آن زنگهائی است که میخورد تا انسان در خواب غفلت فرو نرود، خواب انسان سنگین حوادث نشود، از پیرامون خود غافل نشود.[40] آمریکا و غرب از انجام این اعمال روند عادی سازی حرمت شکنی و تقدس زدایی را دنبال می کرده است که با توجه به بیداری اسلامی به نظر می رسد شکست خورده ودراینجا نیز عامل ضعف چارچوب تحلیلی را باید در نظر گرفت.
علاوه بر این، جنایات ضد بشری غرب در عراق و افغانستان نیز موج سوم از نمود بیداری اسلامی را تقویت کرده است. "آن جوان عراقی که در خیابان و خانه‌ی خود، تانک و چکمه‌ی چکمه پوشان بیگانه را می‌بیند، احتیاج به تحریک ندارد. کجای دنیا جوانان و مردان غیور و زنان شجاع یک جامعه حضور اشغالگران را تحمل کردند که اینها تحمل کنند؟ هیچ جا تحمل نکردند، اینها هم تحمل نخواهند کرد؛ بنابراین محرک نمی‌خواهد"[41]
مجموعه این عوامل سلبی و ایجابی باعث شده است که بیداری اسلامی یک حرکت اساساً مردمی باشد، مردمی بودن این حرکت به معنای پایه های معرفتی مردمی یا به تعبیر غلظ عوامانه است. نظریه مقام معظم رهبری در مورد بصیرت و شناخت در حوزه سیاسی مبتنی است بر ارجاع مصادیق و شبهات به اصول و فهم پیچیدگیهای سیاست با استفاده از راهبردهای نظری ساده شده ای مشتمل بر تقابل خیر و شر و حق و باطل، پیروزی حق بر باطل، ترجیح قوای معنوی بر ابزار مادی، و عدم تسامح در قبال مواردی که مشتمل بر ازاله حقوق اولیه انسانی است و نیز حرمت و کرامت انسانی وضرورت حفظ آن. مجموعه اصول برشمرده شده توسط عوام مسلمین پذیرفته شده و مبدأ رجوع به اسلام ناب خواهد بود. در حالیکه نخبگان بعضاً در برابر برخی پیامدهای مثبت و منفی ترک یا پایبندی به این اصول تحلیلهای با متغیرهای خارج از چارچوب معرفتی دینی را بکارگیری می کنند. همین تفاوت راهبرد معرفتی منجر به تفاوت در فهم سیاست جهانی شده و در این حرکت بیداری اسلامی نخبگان را تابع مردم قرار می دهد. معظم له حاکمیت روح دینداری در مردم ایران و منطقه را عامل اصلی بیداری می دانند. روح دینداری در قلب انسانها که مرکز فرماندهی آنها است حاکم است. از نظر معظم له این یک موج الهی است که توده ها در برمیگیرد. "امروز دلهای امت مسلمان نسبت به اسلام گرایش بی‌سابقه‌یی در طول قرنهای متمادی پیدا کرده است. بعد از تسلط سیاسی و فرهنگی غلیظ و گسترده‌ی غرب و شرق در طول دهها سال بر کشورهای اسلامی، امروز افق دید جوانان دنیای اسلام و مد نگاه آنها به سوی اسلام است؛ این یک واقعیت است" [42]حاکمیت اسلام بر قلوب انسانها منافاتی با سلطه فرهنگی غرب در حوزه ذهنیت ورفتار نخواهد داشت. یعنی اگر در دانشکده های علوم انسانی کشورهای مسلمان هم اندیشه های غرب در حوزه علوم انسانی و اجتماعی تدریس شود ولی تکافوی تغییر در جهت گیری اسلامی جوانان مسلمان را نخواهد داشت. لذا معظم له معتقدند در بیداری اسلامی، جهت نهضت و بیداری و تعیین خط مشی ها توسط مردم اتفاق می افتد. "در اینجا این مردم‌اند که شعارها را میسازند، هدفها را معین میکنند، دشمن را شناسائی و معرفی و تعقیب میکنند، آینده‌ی مطلوب را، اگر چه به اجمال، ترسیم میکنند و در نتیجه اجازه‌ی انحراف و سازش با دشمن و تغییر مسیر را به خواص سازشکار و آلوده و به طریق اولی به عوامل نفوذی دشمن نمیدهند"[43]
لذا ایفای نقش توسط خواص که بعداً توضیح داده خواهد شد نیز در چارچوب همین راهی است که عموم مردم تعیین کرده اند. بنابراین پایبندی به این چارچوب توان ایجاد زاویه و انحراف در انقلاب ها را برای خواص منحرف ایجاد نخواهد کرد چرا که عملکرد نخبگان یا کارگزار در چارچوب ساختاری است که مردم تعیین کننده خودآگاه آن هستند در نظریات غربی این از اعتماد به مردم بدون راهبری نخبگان وجود ندارد. لذا رابطه ساختار و کارگزار به یک مسئله لاینحل در جامعه شناسی سیاسی غرب تبدیل شده است
تحول روحی و قلبی مردم به سمت اهداف اسلامی اثری بسیار عمیق تر از خواسته های صرفاً سیاسی طبقاتی وحزبی و سیاسی برای جابجا کردن حکومت ها یا سیاست ها دارد. "در حرکت مردمی ممکن است کار انقلاب با تأخیر انجام گیرد، ولی از سطحی‌گری و ناپایداری به دور است؛"[44]  جایگاه نخبگان در این حرکت را ابتدائاً باید با شناخت مفهوم و مصداق نخبگی دانست. از نظر معظم له حداقل دو گروه نخبگان مردمی و خواص منحرف در این حرکت وجود دارند. نخبگان مردمی جزء صاحبان این انقلاب ها هستند. آنها در حقیقت بواسطه قرار داشتن ذیل ایدئولوژی مردمی بیداری که اسلام ناب با قرائت مسلمان قرن بیستم است، نقش نخبگی دارند. در واقع رابطه این نخبگان با مردم لزوماً رابطه یک سویه جهت دهی و جهت پذیری نیست بلکه حوزه های این رابطه بین مردم و نخبگان تقسیم شده و لذا دوسویه است. مردم و نخبگان مردمی و کسانی که از مردم برآمده‌اند، خود صاحبان این انقلابها و متعهد به حراست از آن و ترسیم‌کننده‌ی مسیر آینده و رو به تکامل آن میباشند و خواهند بود ان‌شاءاللَّه.[45]
همین نخبگان در مواجهه با خطر انحراف حرکت برآمده از بیداری اسلامی در برابر خواص منحرف نقش اصلی را دارند. "ابزار آنان، تطمیع و تهدید و فریب است. تجربه‌ها نشان داده است که در میان خواص، هستند کسانی که این ابزارها در آنان کارگر میشود و ترس و طمع و غفلت، آنان را دانسته یا ندانسته به خدمت دشمن درمی‌آورد. چشم بیدار جوانان و روشنفکران و عالمان دینی باید بدقت مراقبت کند."[46] بنابراین به عبارت روشنتر می توان گفت در اصل بیداری اسلامی خواص منحرف نقش ایجابی نداشته، و آنها را می توان به عنوان تکمیل کننده طراحی دشمنان به عنوان عامل سلب بیداری شناخت.
نخبگان انقلابی و مردمی نیز مانند مردم متاثر از عوامل سلبی و ایجابی بوده به نوعی تشدید کننده آنها در فضای گفتمانی هستند که ذیل مفهوم اسلامی نقش کاریزما سابقاً توضیح داده شد. "روشنفکران در دنیای اسلام با امید تازه‌ای به میدان آمدند؛ همان شاعران و هنرمندان و نویسندگانی که با یأس حرف میزدند، احساس شکست میکردند، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، بعد از حرکت عظیم امام بزرگوار و ایستادگی‌های این ملت، روحیه‌ی‌شان عوض شد، لحن کلامشان و شعرشان و قلمشان تغییر پیدا کرد؛ رنگ امید به خود گرفت. و این رشته سر دراز دارد"[47] درحرکت برآمده از بیداری اسلامی نیز نخبگان وظیفه تبدیل بیداری اسلامیبه تئوری ها ونرم افزارهای اداره را دارند. که این امردر تقابل با تلاشی است که غرب برای احیاء سلطه از دست رفته خود به توسط خواص منحرف در چارچوب جنگ نرم پیگیری می کند. "وظیفه‌ی عالمان دین، نخبگان سیاسی، نخبگان علمی و دانشگاهی خیلی سنگین است. امروز مردم در این کشورها احتیاج دارند به هدایت این نخبگان؛ چه نخبگان سیاسی، چه نخبگان علمی، چه دانشگاهی و چه دینی. وظیفه‌ی سنگینی بر عهده‌ی اینهاست. اینها باید نگذارند دستگاه استکبار با وسائل گوناگونی که دارد، این حرکت عظیم ملتها را مصادره کند، قیام مردم را از آنها سرقت کند؛ باید مراقب باشند. اینها باید مردم را به سمت اهداف عالیه‌ای که برای هر کشوری این اهداف، اهداف و آرمانهای والاست، هدایت کنند"[48] حوزه ای که مردم توان تحول آن را دارند حوزه جهت گیری های دینی است. امری که عمده خواص به دلیل شاکله قلبی که متاثر از وادادگی و رعب در برابر هژمونی فرهنگی غرب است توان درک آنرا ندارند. و حوزه ای که مردم نیازمند ایفای نقش خواص هستند، امر تبدیل این جهت گیری به تئوری های اداره است این حوزه را نباید به لحاظ زمانی به برهه پسابیداری متعلق دانست چه آنکه مفهوم بیداری یک مفهوم پویا و دائمی چه در مردم کشورهای قیام کرده وچه در کشورهایی است که در انتظار قیام هستند می شود. به عبارت دیگر امر تولید نرم افزار اداره اسلامی براساس نظام سازی فقه دینی، امر بازتولید بیداری اسلامی یعنی جهت­گیری اسلامی انقلاب را تحرک خواهد بخشید. و خود جزئی از حوزه فضا- زمان بیداری اسلامی است. مضاف بر آنکه نقش خواص منحرف نیز در کنش با نخبگان انقلابی مردمی، روشن تر کردن تمایزات و مرزهای مفهومی حوزه اندیشیه سیاسی اقتصادی فرهنگی اسلام با غرب است که فاصله بین سطوح نخبگی و عوامانه را کم خواهد کرد و لذا خلوص در بیداری اسلامی یعنی تسری حوزه بیداری از قلوب مسلمین به اذهان و عرصه های تولید نظریه را تسهیل خواهد کرد؛ علاوه  برآنکه  خواص منحرف در همه کشورهای اسلامی تقابل سیاسی جبهه اسلام و جبهه کفر را در قالب زبانی تقابل جبهه مستضعفین و مستکبرین برای عموم مردم روشنتر خواهند کرد.
معظم له از این امر به عنوان بازخوانی اصول یادکرده اند:" توصیه‌ی دیگر، بازخوانی دائمی اصول انقلاب است. شعارها و اصول باید تنقیح و با مبانی و محکمات اسلام تطبیق داده شوند. استقلال، آزادی، عدالتخواهی، تسلیم نشدن در برابر استبداد و استعمار، نفی تبعیضهای قومی و نژادی و مذهبی، نفی صریح صهیونیزم؛ اینها ارکان نهضتهای امروز کشورهای اسلامی است و همه برگرفته از اسلام و قرآن است."[49]
نخبگان و شخصیت های فکری عالم اسلام در اوان تقابل اسلام و مدرنیته، جایگاه تمهید زمینه های ذهنی بیداری اسلامی را برعهده داشتند. بازگشت مسلمین از گرایش به ارزشهای غربی به ارزشهای اسلامی و اقبال به ارزشهای انسانی که مشترک اسلام و غرب است در قالب های مفهومی دینی، مرهون تلاش نظری و تئوریک اندیشمندان مسلمان است. شک نیست که تحولات بزرگ اجتماعی، همواره متکی به پشتوانه‌های تاریخی و تمدنی و محصول تراکم معرفتها و تجربه‌ها است. در صد و پنجاه سال اخیر حضور شخصیتهای فکری و جهادی بزرگ جریان­ساز اسلامی در مصر و عراق و ایران و هند و کشورهای دیگری از آسیا و آفریقا، پیش‌زمینه‌های وضع کنونی دنیای اسلامند.[50] عمل کردن عوامل سلبی و ایجابی بر شمرده شده سابق، لزوما ‌با وجود این زمینه های معرفتی ممکن است.دراینجا بین نقش حضرت امام به عنوان عامل ایجابی با نقش عالمان باید تفکیک و تدقیق کرد. نقش عالمان دینی، تولید زمینه های معرفتی وگرایشی برای مقابل با سلطه کامل فرهنگ و تفکر غربی در عالم اسلام بوده است و هدف آن ممانعت از اضمحلال کامل گرایشات دینی است.  نسبت پیش گفته توده های مردم با انقلاب اسلامی، در حوزه نخبگان بصورت الهام پذیری تئوریک و امیدزائی کاربردی بازتولیدمی شود. از سوی دیگر، پیدایش و رشد اندیشه‌های نوین اسلامی در چارچوب مبانی و اصول اسلام و نوآوری در عرصه سیاست و علم، بالندگی و پویایی مکتب اسلام را در عمل به اثبات رسانده و میدانی وسیع در برابر متفکران و روشن‌بینان جهان اسلام گشوده است[51].
بیداری اسلامی به مفهومی که در این مقاله پذیرفته شد، روندی است که کماکان تداوم داشته و مبتنی بر قالب سازی دینی به مطالبات انسانی مثل عدالت، دخالت در سیاست و مردم سالاری، مقابله با ظلم، به سراسر دنیا، صادر خواهد شد. لذا نقش اصلی را فطرت انسان، توده های مردم با همه زبانها ومذاهب دارند. ونخبگان در حوزه بازتولیدتئوریک اصول در نرم افزارهای اداره، به لحاظ سلبی مانع تحریف بیداری اسلامی توسط خواص منحرف است.


 

     

نتیجه گیری و جمع بندی:
برای بررسی نسبت نخبگان و توده ها در روند بیداری اسلامی باید از این قالب زبانی گذر کرده و از واژه بیداری مردمی استفاده کرد. در این قالب حوزه مردم (حوزه جهت گیری یا ایدئولوژی انقلابی) و توده ها از حوزه نخبگان(حوزه نظری یا تئوریزه کردن جهت گیری) تفکیک شده و بیداری اسلامی را فرایندی دائمی دانسته میشود که تعامل این حوزه ها این فرایند را تداوم میبخشد. و همین چارچوب نظری در عرصه عملی توازن نخبه گرایی و توده گرایی را نشان میدهد.
    بررسی توازن نخبگی و توده گرایی در اندیشه امام خامنه ای به لحاظ اینکه معظم له ملاحظات سیاسی و عملیاتی ناظر به آینده بیداری اسلامی را در ارائه نظریه و تبیین در نظر گرفته اند با دشواری نمونه های عینی مواجه است. اما از کلیت مباحث ایشان (که البته در این مقاله از آن هاذکر کم تری رفت) مشتمل بر مباحث جامعه شناسی و انسان شناسی و غایت تاریخی می توان با مجموعه تبیین هایی که از بعض آنها استفاده شد برای نشان دادن توازن این دو مفهوم استفاده کرد. بنابراین برای تکمیل این مدل از توازن اولاً باید به تبیین دقیق حوزه هایی که مردم در آنها نقش دارند وحوزه هایی که بیان شد توسط نخبگان بریا بازتولید بیداری اسلامی عرصه عمل واقع می شود پرداخحت، مرزهای نظری هر یک را به نحو دقیق مشخص کرد و نیز چنانکه گفته شد سیرنزدیکی حوزه نظری یا ذهنی توده ها را که منطبق است با حوزه عمل نخبگان با حوزه قلبی یا گرایشی ایشان که مربوط است به حوزه عمل توده ها را ترسیم کرد. به هرحال به نظر می رسد مدلی که براساس نظریه معظم له ارائه شد می تواند به نحو کاربردی در حوزه دیپلماسی عمومی جمهوری اسلامی ایران و سرمایه گذاری رسانه ها و تعیین خطوط کلی همایش ها و سمینارهایی که از نخبگان سیاسی موثر باشد.
 
 
 
 
 
منابع:
اخضری فروغ، انقلاب اسلامی و تئوری های انقلاب، نگیما ،تهران،  1387
استانفورد کوهن آلوین، تئوری های انقلاب، علیرضا طیب، تهران، قومس، 1385
بشیریه حسین، انقلاب و بسیج سیاسی،  دانشگاه تهران، تهران 1372
پناهی محمد حسین، نظریه های انقلاب، تهران، سمت، 1389
جانسون چالمرز، تحول اجتماعی، استانفورد 1982
خامنه‌ای، سیدعلی، جام عبرت: بررسی عملکرد عوام و خواص در حادثه عاشورا با تکیه بر بیانات مقام معظم رهبری ، سید حسین اسحاقی ، بوستان کتاب قم ، 1380.
خامنه‌ای، سیدعلی، گام بلند: گزیده بیانات مقام معظم رهبری در مراحل فرآیند تحقق اهداف اسلامی،صادق آل‌محمد(ص) ، 1384
خامنه‌ای، سیدعلی، نظام مردم سالار دینی از دیدگاه مقام معظم رهبری ، انتشارات سطر، 1381.
خامنه‌ای، سیدعلی، سیاست علوی از دیدگاه مقام معظم رهبری ، دفتر سیاسی سازمان عقیدتی و سیاسی وزارت دفاع و پشتیبانی ، انتشارات دفاع ، 1381
خامنه‌ای، سیدعلی، رابطه و مذاکره با آمریکا از دیدگاه مقام معظم رهبری ، دفتر سیاسی سازمان عقیدتی سیاسی وزارت دفاع و پشتیبانی، انتشارات دفاع، 1382
خامنه‌ای، سیدعلی،  مفاتیح الحکمه  مجموعه موضوعی بیانات مقام معظم رهبری، سیدمهدی بخارائی زاده، سنا،1378
ملکوتیان مصطفی، سیری در نظریه های انقلاب، قومس تهران 1372 
منوچهری عباس، نظریه های انقلاب ،سمت ،تهران 1380
 
 

[1]بیانات در جمع فرماندهان لشکر 27 محمّد رسول اللّه (ص) 20/ 03/ 1375
[2] استانفورد کوهن آلوین، تئوری های انقلاب، علیرضا طیب، قومس ، تهران،  1385: 47-48
[3] بشیریه حسین انقلاب و بسیج سیاسی  دانشگاه تهران، تهران 1372 : 26
[4] استانفورد کوهن،پیشین: 114
[5]   اخضری فروغ انقلاب اسلامی و تئوری های انقلاب نگیما تهران  1387 :36
[6] پناهی محمد حسین، نظریه های انقلاب، سمت، تهران، 1389: 388
[7] بشیریه همان : 1
[8] پناهی،پیشین:  388
[9] پناهی،پیشین :198
[10] جانسون چالمرز تحول اجتماعی استانفورد 1982 :13 به نقل از منوچهری عباس نظریه های انقلاب سمت تهران 1380 :108
[11] منوچهری عباس نظریه های انقلاب سمت تهران 1380 :92
[12] استانفورد کوهن،پیشین : 114
[13] استانفورد کوهن پیشین: 119
[14] استانفورد کوهن ،پیشین: 142
[15] پناهی ،پیشین: 380
[16] پناهی،پیشین : 378
[17]  ملکوتیان مصطفی سیری در نظریه های انقلاب قومس تهران 1372  :115
[18] استانفورد کوهن،پیشین :47-48
[19] پناهی،پیشین: 121-120
[20] پناهی،پیشین: 138
[21] پناهی،پیشین: 139
[22] پناهی،پیشین: 372
[23] بیانات در اجلاس بین‌المللی بیداری اسلامی‌26/06/1390
[25] بیانات در اجلاس بین‌المللی بیداری اسلامی‌26/06/1390
[26] بیانات در اجلاس بین‌المللی بیداری اسلامی‌26/06/1390
[27] استانفورد کوهن پیشین: 38
[29] بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام به مناسبت سالروز هفدهم ربیع‌الاوّل‌29/ 02/ 1382
[32] بیانات در دیدار نمایندگان هفتمین دوره‌ی مجلس شورای اسلامی‌27/ 03/ 1383
[38] بیانات در خطبه‌های نماز جمعه‌ی تهران‌23/ 02/ 1379
[43] بیانات در اجلاس بین‌المللی بیداری اسلامی‌26/06/1390
[44] بیانات در اجلاس بین‌المللی بیداری اسلامی‌26/06/ 1390
[45] بیانات در اجلاس بین‌المللی بیداری اسلامی‌26/06/1390
[48] بیانات در اجلاس بین‌المللی بیداری اسلامی‌26 /06/1390
[49] بیانات در اجلاس بین‌المللی بیداری اسلامی‌26 /06/1390
[50] بیانات در اجلاس بین‌المللی بیداری اسلامی‌26 /06/1390