1391/02/24
پیکربندی دیدگاههای آیت الله خامنهای درباره بیداری اسلامی بر پایه انگاره های فلسفه تاریخ
چکیده
فهم چیستی پدیدههای اجتماعی وابسته به عوامل متعددی است که موثرترین آنها را میتوان بستر معرفتی این شناخت، یا به عبارتی "فلسفهی تاریخی" دانست که با پیش فرضهای هستی شناسانه، درکی کلانتر را از تحولات، فرا روی انسان قرار میدهد.فهم فرا رخدادی پدیدهها و پیوسته انگاری رویدادها، دقیقا همان مقولهای است که تنها از زاویه نگاه فلسفهی تاریخ به هستی، میسر خواهد شد و این بدان معناست که ریشهی بسیاری از نظریه های اجتماعی را نیز باید در فلسفهی تاریخ جستجو کرد.
در این میان فهم و تفسیر مقوله "بیداری اسلامی" نیز از این قاعده مستثنی نیست، درک ابعاد و مقومات ماهوی این حرکت عظیم، عوامل محرک آن، سمت وسوی حرکت چنین خیزش تاریخ سازی و مسیر سیر آن، همگی پرسشهایی است که رسالت پاسخگویی به آنها را فلسفهی تاریخ به عهده گرفته؛ بر این اساس فرضیه این مقاله نیز بر آن است که دیدگاههای آیت الله خامنهای در خصوص بیداری اسلامی، به طور کامل بر یک هندسه معرفتی از شناخت سیر تطور تاریخ، استوار است و باز خوانی نظاممند این نظریات در این دستگاه معرفتی، میتواند تصویری گویاتر و البته کلاننگر را از این واقعیت به نمایش بگذارد.
کلید واژهها: بیداری اسلامی، فلسفهی تاریخ، نظام ارادهها، فرجام قدسی تاریخ، نبرد حق و باطل
1-طرح مسئله
رهبر انقلاب اسفند ماه سال 1389، در جمع اعضای خبرگان عبارت قابل تاملی را در خصوص تحلیل رویدادهای اخیر منطقه به کار بردند، ایشان تاکید کردند: «مسائل منطقه، مسائلی است که ابعاد آن از متعارف مسائل جاری به کلی بیرون است.»[1]پرسش اینجاست که آیا این بیان را تنها باید عبارتی خطابی و در راستای بزرگ جلوه دادن وقایع اخیر جهان دانست؛ یا میتوان مبنایی تحلیلی را برای چنین رویکردی متصور شد؟
مقام معظم رهبری البته در بخش دیگری از همین صحبتها بار دیگر عنوان کردند:« این حادثه، حادثهی عجیبی است که دارد اتفاق میافتد. هنوز هم این حادثه در اول راه است.»
بازارِ گرم تحلیل و تعلیل خیزشهای خاورمیانه در رسانهها و محافل علمی در این روزها اما به نظر، اندکی با این رویکرد رهبر انقلاب متفاوت است؛ چه اینکه ایشان به صراحت ابعاد این رویدادها را "بیرون از متعارفِ مسائل جاری" میدانند، در حالیکه عمده تحلیلهای موجود در قالب همین علتیابیهای رایج عنوان میشود.
این پرسشها که ماهیت این انقلابها چیست، علت آنها چه بوده و چگونه سر بر آوردهاند، شاید امروز برای عدهای، مسائلی حل شده و البته بدیهی به نظر برسد؛ اما در همین حال مقام معظم رهبری این حادثه را بسیار عجیب توصیف میکنند.
شاید بتوان منشأ این اختلاف سطح تحلیل را در تفاوت افقِ دید، نسبت به علل پدیدههای پیرامونی دانست. بدین بیان که کوتهنگری حاصل از نگاه مادی به رویدادها، انسان را از فهم بسیاری از عوامل باز میدارد. این آفت اما حاصل نگاه اینجهانیِ مدرنیته به هستی است، که امروز دامن بسیاری از ما را گرفته؛ بهطوری که در بهترین حالت و در صورت عدم نفی آنها، نقش عوامل فرامادی را تنها به صورت مفروضاتی غیر مؤثر در ذهن داشته و هرگز در معادلات خود دخیل نخواهیم کرد.
رهبر انقلاب اما در این میان ودر همان سخنرانی، تحولات منطقه را این گونه تحلیل میکنند:
«جز دست قدرت الهی، کسی قادر نیست یک چنین وضعی را به وجود بیاورد. زمینهها فراهم میشود، افراد نقش ایفاء میکنند - در اینها شکی نیست - اما این دست قدرت خداوند است که مالک دلهاست؛ که «قلب المرء بین اصبعی الرّحمن». خدای متعال است که دلها را عازم میکند، جازم میکند، ارادهها را بسیج میکند و این اتفاق میافتد. در این حوادث، دست قدرت خداوند محسوس است. چون دست قدرت الهی هست، بنابراین پیروزی هم در آن قطعی است.»
به باور این قلم این نگاه فرامادی به علل پدیده های سیاسی-اجتماعی، گویای گونه ای خاص از زیرساخت های معرفتیِ فهم فرایندهای جامعه و تاریخ است، که می بایست در دستگاه فلسفه ی تاریخ به دنبال آن گشت.
نگاه رهبر انقلاب به رویدادهای اخیر منطقه، نه فقط به مثابه یک رخداد واحد نیست، بلکه به عنوان قطعه ای از یک پازل بوده که در مسیری از جهان و تاریخ عالم، قابل تفسیر و تعلیل است.
ایشان در همین ارتباط تعابیر ویژه ای را به کار برده اند، به عنوان نمونه طی بیاناتی که دراولین اجلاس بین المللی بیداری اسلامی ایراد فرمودند، اشاره داشتند:«حقایق رو به افزایش کنونی در دنیای اسلام، حوادث بریده از ریشههای تاریخی و زمینههای اجتماعی و فکری نیستند تا دشمنان یا سطحینگران بتوانند آن را موجی گذرا و حادثهای در سطح بینگارند و با تحلیل های انحرافی و غرضآلود، مشعل امید را در دل ملت ها خاموش سازند.»[2]
مقام معظم رهبری همچنین در دیدار مسئولین نظام در روز عید مبعث سال 1390 هم تاکید کردند: «آنچه امروز در مصر و در تونس و در برخی کشورهای دیگر به جریان افتاده است و مشاهده می شود، معنایش این است که تاریخ این منطقه ورق خورده است و فصل جدیدی شروع شده است.»[3]
مسئله ورق خوردن تاریخ، را بی تردید نمی توان تنها یک تشبیه ادبی برای جذاب تر شدن بیان، قلمداد کرد، چرا که شواهد موجود در لابلای کلام رهبری به خوبی حاکی از این نگاه است، که عالم هستی مسیری مشخص را دنبال کرده و مقصد و منزلگاهی معین را پیش رو دارد.
ایشان شهریور ماه سال 90 هم در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی خاطرنشان کردند: «امروز امت اسلامی درگیر حوادث بزرگی است. آن جوری که ما می فهمیم و ما احساس می کنیم، این تجربهای که امروز در کشورهائی از دنیای اسلام تحقق پیدا کرده و بیداری اسلامی منجر به حضور مردم در عرصهی تعیین سرنوشت خود شده، یکی از آن تجربههای بسیار مهم و ارزشمند تاریخ اسلام است. آنچه که شما ملاحظه می کنید در مصر، در تونس، در لیبی، در یمن، در بحرین و در برخی از کشورهای دیگر اتفاق افتاده است، که مردم خودشان وارد صحنه شدهاند، ملت ها خودشان همت گماشتهاند بر اینکه سرنوشت خودشان را در دست بگیرند، این از آن حوادث فوقالعاده بزرگ و تعیین کننده است؛ این می تواند برای مدتهای طولانی، مسیر تاریخ امت اسلام و مسیر این منطقه را تعیین کند.»
روشن ترین عبارت اما تعبیری است که رهبر انقلاب در رو ز اول سفر خود به کرمانشاه ایراد کردند، که با صراحت تمام، گویای دیدگاه کلان نگر ایشان به روند حرکت تاریخ و حتی تغییر مسیر این حرکت تاریخ است؛ رهبری در سفر به کرمانشاه تصریح داشتند: «دنیا در حال یک پیچ تاریخی است.[که در این راستا] ملت عزیز ما، ملت های مسلمان، امت عظیم اسلامی، می توانند نقش ایفا کنند.»[4]
فهم فرا رخدادی پدیدهها و پیوسته انگاری رویدادها، دقیقا همان مقولهای است که تنها از زاویه نگاه فلسفهی تاریخ به هستی، میسر خواهد شد.
در این میان فهم و تفسیر مقوله "بیداری اسلامی" نیز از این قاعده مستثنی نیست، درک ابعاد و مقومات ماهوی این حرکت عظیم، عوامل محرک آن، سمت وسوی حرکت چنین خیزش تاریخ سازی و مسیر سیر آن، همگی پرسشهایی است که رسالت پاسخگویی به آنها را فلسفهی تاریخ به عهده گرفته؛ بر این اساس فرضیه این مقاله نیز بر آن است که دیدگاههای آیت الله خامنهای در خصوص بیداری اسلامی، به طور کامل بر یک هندسه معرفتی از شناخت سیر تطور تاریخ، استوار است و باز خوانی نظاممند این نظریات در این دستگاه معرفتی، میتواند تصویری گویاتر از این واقعیت را به نمایش بگذارد.
2-چیستی فلسفهی تاریخ
فلسفهی تاریخ علمی است نظری که به تحلیل و تعلیل تاریخ به مثابهی کلیتی فراگیر و منسجم و مبتنی بر روابط قاعدهمند میپردازد. به گونهای که نتایج آن معطوف به کارکردهای عینی است و در آن سوالاتی همانند علل پیدایش و تکامل تاریخ و مراحل آن، آغاز تاریخ و فرجام آن، نقش خالقیت و ربوییت الهی و نیز ارادههای انسانی در پیدایش و تحولات تاریخ، جبههبندی و مرزبندیهای اصلی و فراگیر درون تاریخ و عوامل و ریشههای آن و ... مورد بحث و بررسی قرار میگیرند و پاسخ مییابند.[5]شهید مطهری به عنوان یکی از معدود علمای دینی که در حوزهی فلسفهی تاریخ مباحث مبسوطی را طرح کرده، از سه علم مجزا مربوط به تاریخ سخن میگوید که البته با یکدیگر رابطهی نزدیکی دارند و عبارتند از تاریخ نقلی، تاریخ علمی و فلسفهی تاریخ .
ااو در یک تعریف اولیه تصریح میکند:
«فلسفهی تاریخ یعنی علم به تحولات و تطورات جامعهها از مرحلهای به مرحلهی دیگر و قوانین حاکم بر این تطورات و تحولات؛ به عبارت دیگر علم به شدن جامعهها نه بودن آنها.»[6]
شهید مطهری در توضیح چگونگی جمع میان بودن و شدن در تاریخ و اعتقاد به این که تاریخ را میتوان از یک جهت به لحاظ بودن آن مطالعه کرد و از سوی دیگر به لحاظ شدن آن، عنوان میکند که جامعه مانند هر موجود زندهی دیگری دو نوع قانون دارد؛ یک نوع قوانینی که در محدودهی نوعیت هر نوع، بر آن حکفرماست و یک نوع قوانینی که به تحول و تطور انواع و تبدلشان به یکدیگر مربوط میشود. ما نوع اول را قوانین بودن و نوع دوم را قوانین شدن اصطلاح می کنیم.[7] همچنین وی تصریح میکند:
«آنچه به علل پیدایش تمدنها و علل انحطاط آنها و شرایط حیات اجتماعی و قوانین کلی حاکم بر همهی جامعهها و همهی اطوار و تحولات مربوط میشود، ما آنها را قوانین بودن جامعهها اصطلاح میکنیم و آنچه به علل ارتقا جامعهها از دورهای به دورهای و از نظامی به نظامی مربوط میشود ما آنها را قوانین شدن جامعه اصطلاح میکنیم.»[8]
به این ترتیب استاد مطهری به جمع بندی تعریف خود از فلسفهی تاریخ پرداخته و مینویسد:
«فلسفهی تاریخ، مانند تاریخ علمی، کلی است نه جزئی، عقلی است نه نقلی؛ اما بر خلاف تاریخ علمی، علم به شدن جامعههاست نه علم به بودن آنها و نیز بر خلاف تاریخ علمی، مقوم تاریخی بودن مسائل فلسفهی تاریخ این نیست که به زمان گذشته تعلق دارند، بلکه این است که علم به یک جریان است که از گذشته آغاز شده و ادامه دارد و تا آینده کشیده میشود. زمان برای این گونه مسائل ظرف نیست، بلکه بُعدی از ابعاد این مسائل را تشکیل میدهد.»[9]
3-ماهیت اسلامی خیزش ها
نخستین گام برای پیکربندی دیدگاههای آیت الله خامنهای پیرامون بیداری اسلامی را میبایست از رویکرد ماهیت شناسانه ایشان نسبت به این تحولات آغاز کرد. تاکید رهبر انقلاب بر اسلامی بودن این خیزشها که از روزهای ابتدایی پیدایش آن، به روشنی عنوان شد، بیش از آنکه در نگاه اولیه، نظریه ای رقیب برای مفاهیمی چون "بیداری انسانی" یا "بهار عربی" تلقی گردد، حاکی از نظرگاه عمیق ایشان راجع به تقدیر دینی و فرجام قدسیِ تاریخ است.تعبیر صریح مقام معظم رهبری که در اولین روزهای سال 1390 در حرم مطهر رضوی عنوان شد به خوبی میتواند گویای این واقعیت باشد: «آنچه که من به طور قاطع عرض میکنم، این است که به توفیق پروردگار یک حرکت جدیدی در این منطقه آغاز شده است. این حرکت، حرکت ملتهاست؛ حرکت امت اسلامی است؛ حرکت با شعار اسلام است؛ حرکت به سمت اهداف اسلامی است؛ نشاندهندهی بیداری عمومی ملتهاست و طبق وعدهی الهی، این حرکت قطعاً و یقیناً به پیروزی خواهد رسید»
ایشان همچنین در همان سخرانی تاکید داشتند: «دو خصوصیت در این تحولات وجود دارد: یکی عبارت است از حضور مردم، و دیگری عبارت است از سمت و سوی دینی در این حرکتها. این، دو عنصر اساسی است.»
این گونه برداشت و تفسیر، ریشه در پارادایمی خاص در قلمرو «فلسفهی تاریخ»[10] دارد، که دلالت بر تقدیر دینی تاریخ داشته و از متن تعالیم و معارف اسلامی برمیخیزد و به راستی باید آن را «فلسفهی دینی تاریخ»[11] نام نهاد، که آیتالله مطهری موفق به استنباط آن گردید.[12] ایشان این شیوهی توجیه و تئوریزه کردن تکامل تاریخ را، نظریهی «انسانی» یا «فطری» می خواند[13] و در توصیف ویژگیهای انسانشناختی[14] آن مینویسد: از نظر بینش انسانی و فطری، هر چند انسان در آغاز پیدایش، شخصیت انسانی بالفعل ندارد، ولی بذر یک سلسله بینشها و یک سلسله گرایشها در نهاد او نهفته است. از این رو، انسان مانند مادّهی خام و یا ظرف و نوار خالی نیست که تنها خاصیتش، پذیرندگی از بیرون باشد، بلکه همچون یک نهال است که استعداد ویژهای برای برگ و بار ویژهای در او نهفته است.[15] از نظر روانشناختی نیز، افراد انسان مرکّب هستند از یک سلسله غرایز حیوانی که وجه مشترک انسان یا حیوان است و یک سلسله غرایز عالی، و از آن جمله است غریزهی دینی، غریزهی اخلاقی، غریزهی حقیقتجویی و غریزهی زیبایی که ارکان اولین شخصیت انسانی انسان و مابهالامتیاز انسان از سایر حیواناتاند.[16] برحسب این نظریه، تاریخ مانند خود طبیعت، به حکم سرشت خود، متحول و متکامل است، اما آنچه اهمیت ویژه دارد این است که حرکت کلی تاریخ، حرکت به سوی کمال است:
«حرکت به سوی کمال، لازمهی ذات اجزاء طبیعت و از آن جمله، تاریخ است.»[17]
آیتالله شهید تأکید میکند که انسان در اثر همهجانبه بودن تکاملش، تدریجاً از وابستگیش به محیط طبیعی و اجتماعی، کاسته و به نوعی وارستگی که مساوی است با وابستگی به عقیده و ایمان و ایدئولوژی، افزوده است و در آینده، به «آزادی کامل معنوی» یعنی وابستگی کامل به عقیده و ایمان و مسلک و ایدئولوژی خواهد رسید.[18] نبرد میان انسان رسیده به عقیده و ایمان و جویای آرمان و وارسته از اسارت طبیعت و محیط و غرایز حیوانی، با انسانهای منحط و حیوانصفت، همواره وجود داشته و نقش اصلی در پیشبرد و تکامل تاریخ داشته است.[19] اگرچه نبردهای تاریخ دارای شکلها و ماهیتهای مختلف، و معلول علل متفاوتی بوده است، ولی باید اضافه کرد که:
«در طول تاریخ گذشته و آینده، نبردهای انسان تدریجاً بیشتر جنبهی ایدئولوژیک پیدا کرده و میکند و انسان تدریجاً از لحاظ ارزشهای انسانی به مراحل کمال خود؛ یعنی به مرحلهی انسان ایدهآل و جامعهی ایدهآل، نزدیکتر میشود تا آن جا که در نهایت امر، حکومت و عدالت، یعنی حکومت کامل ارزشهای انسانی که در تعبیرات اسلامی از آن به "حکومت مهدی" تعبیر شده است، مستقر خواهد شد و از حکومت نیروهای باطل و حیوانمآبانه و خودخواهانه و خودگرایانه، اثری نخواهد بود.»[20]
البته شهید مطهری به این نکته نیز اشاره میکند که هر چند در مجموع، حرکت تاریخ، تکاملی است ولی سیر تکاملی تاریخ، جبری و لایتخلف نیست؛ یعنی چنین نیست که هر جامعه در هر مرحلهی تاریخی، لزوماً نسبت به مرحلهی قبل از خود، کاملتر بوده باشد. از آنجا که عامل اصلی این حرکت، انسان است و انسان موجودی مختار و آزاد و انتخابگر است؛ تاریخ در حرکت خود نوسانات دارد؛ به صورتی که گاهی پیش میرود و گاهی پس. به این سبب، یک جامعه، همچنان که تعالی مییابد، انحطاط هم پیدا میکند؛ به گونهای که باید گفت تاریخ تمدنهای بشری، جز یک سلسله تعالیها و سپس انحطاطها و انقراضها نیست.[21]
متفکر شهید بر این باور است که ریشهی فسادها و تباهیها، «نقص روحی و معنوی انسان» است و انسان هنوز دورهی جوانی و ناپختگی را طی میکند و خشم و شهوت بر او و عقل او حاکم است، اما انسان بالفطره، در راه تکامل فکری و اخلاقی و معنوی پیش میرود[22] و جهان آینده، جهانی دینی و عادلانه خواهد بود که در سایهی حکومت الهی و فراگیر حضرت مهدی(عج) رقم خواهد خورد:
«آیندهای بس روشن و سعادتبخش و انسانی، که در آن شرّ و فساد از بیخ و بن برکنده خواهد شد در انتظار بشریت است. این نظریه، الهامی است که دین میکند. نوید مقدس قیام و انقلاب مهدی موعود در اسلام، در زمینهی این الهام است.»[23]
بر اساس تعالیم و معارف اسلامی، «پیروزی نهایی صلاح و تقوا و صلح و عدالت و آزادی و صداقت بر زور و استکبار و ظلم و اختناق و دجل»[24] و همچنین تشکیل «حکومت جهانی واحد»[25] در همین مقطع از تاریخ بشریت تحقق خواهد یافت. برپایی چنین جامعه و حکومتی به معنی پایان یافتن سلسله نزاعها و کشمکشهای میان دو جریان تاریخی حق و باطل است؛ چراکه فرجام جریان باطل، نابودی و اضمحلال است و تقدیر تاریخی جامعه و تاریخ، چیزی جز غلبهی حق و حاکمیت دین الهی نیست:
«از مجموع آیات و روایات استنباط میشود که قیام مهدی موعود(عج)، آخرین حلقه از مجموع حلقات مبارزات حق و باطل است که از آغاز جهان، برپا بوده است. مهدی موعود، تحققبخش ایدهآل همهی انبیاء و اولیاء و مردان مبارز راه حق است.»[26]
به نظر میرسد بر همین اساس است که رهبر انقلاب ضمن تاکید چندین باره بر اسلامی بودن این خیزشهای مردمی منطقه، بر پیروزی نهایی این حرکتها اطمینان کامل دارند. ایشان در این راستا همچنین خاطر نشان کرده اند: «. این حرکاتی که امروز در برخی کشورهای شمال آفریقا و منطقهی خاورمیانه مشاهده میشود، همان استفاده و استضائهی از نور اسلام و استفادهی از جهتگیری دست مبارک پیغمبر اکرم است. لذاست که آیندهی این منطقه، آیندهی این کشورها، به توفیق الهی، به حول و قوهی الهی، آیندهی روشنی است.»[27]
4-نبرد حق و باطل در تاریخ
مفهوم نبرد حق وباطل برای تحقق فرجام قدسی تاریخ یکی دیگر از ارکان اساسی فلسفهی تاریخ برخواسته از ادبیات دینی است که در بخش پیشین نیز به اجمال به آن اشاره شد و در بازشناسی نظر گاه آیت الله خامنهای پیرامون بیداری اسلامی، تاثیر ویژهای دارد.از همین جاست که حرکت تاریخ دو سمت پیدا کرده و به دو جبهه تقسیم میشود: در یک جبهه، ارادههایی عمل میکنند که بر محور عبودیت خداوند متعال و خضوع و خشوع و تذلّل در برابر او قرار دارند. یعنی با اینکه حرکت ارادی است اماهماهنگ با ربوبیت تشریعی خداوند متعال واقع میشود و چون ربوبیت تشریعی با ربوبیت تکوینی هماهنگ میباشد، هماهنگی بین مشیّت بالغه و فعل عباد در این منزلت اتفاق میافتد. از سوی دیگر اما این اراده و اختیار موجب میشود که طغیان هم اتفاق می افتد و جبههی دوم که از آن به جبههی سرکشی در برابر خداوند متعال تعبیر میشود، به وجود میآید. هر یک از این دو جبهه در حرکت خود به دنبال گسترش خویش هستند وبه همین دلیل حق و باطل در تاریخ درگیر میشوند.[28]
بر همین اساس مقام معظم رهبری هم به روشنی بر چنین مفهومی اشاره داشته و افقی ژرف را در این راستا به نمایش می گذارند:« مبارزه، مبارزه ی همت ها و عزم ها و اراده هاست. هر طرف اراده ی قویتری داشته باشد، او غالب است. آن کسی که دلش متکی به خدای متعال است، او غالب است. «ان ینصرکم اللَّه فلا غالب لکم»؛ اگر نصرت خدائی را به دست بیاورید، هیچ کس بر شما غلبه نخواهد کرد؛ شما پیش خواهید رفت. ما می خواهیم ملتهای مسلمان که تشکیل دهنده ی امت بزرگ اسلامی اند، آزاد باشند، مستقل باشند، عزیز باشند، تحقیر نشوند؛ با احکام مترقی و متعالی اسلام، زندگی خودشان را سامان بدهند؛ و اسلام می تواند.»[29]
در این میان شهید مطهری در رابطه با این رویارویی حق و باطل براین باور است که قرآن جریان هستی را براساس حق میداند و حق را اصیل معرفی میکند و در مقابل، هر چند باطل را نفی نمیکند اما آن را اصیل نمیداند. از این رو قرآن به تاریخ خوشبین است و برای انسان اصالت قائل است. قرآن نمیگوید انسان فقط یک ابزار است و در مسیر یک جبر کور واقع شده است، چون برای ایمان اصالت قائل است . اسلام برای انسان یک گرایش ذاتی به صداقت و امانت و عدالت معتقد است. به تعبیر قرآن انسان حنیف است، حقگرا است، یعنی میل به کمال و خیر و حق بالفطره در او وجود دارد. در عین حال از آزادی و اختیار برخوردار است و لذا ممکن است از مسیر خودش منحرف شود و حق کشی کند، ظلم کند، دروغ بگوید. قرآن اینها را به صورت یک جریانهای موقت میپذیرد. پس در این بینش، باطل به عنوان یک امر نسبی و تبعی و به عنوان یک نمود و یک امر طفیلی مطرح میشود. ظالم از کجا پیدا میشود؟ از اینجا که ستمگران حس ملکوتی و خدایی خودشان را به جای آنکه در مسیر خدا ارضاء کنند در مسیر غیر خدایی و شیطانی ارضاء میکنند. بطلان و شر از یک نوع تغییر مسیر پیدا میشود که لازمهی مرتبهی وجودی انسان یعنی مختار و آزاد بودن انسان است. حق اصیل است و باطل غیر اصیل، و همیشه بین امر اصیل و غیر اصیل اختلاف و جنگ است، ولی این طور نیست که حق همیشه مغلوب باشد و باطل همیشه غالب. آنچیزی که استمرار داشته و زندگی و تمدن را ادامه داده حق بوده است، و باطل نمایشی بوده که جرقهای زده، بعد خاموش شده و از بین رفته است.[30]
مطهری بر روی این نکته اصرار میورزد که آن چه جامعه و تاریخ بشری را پیش میبرد، همین گونه از تضادها و کشمکش هاست:
«نبردهای تاریخ دارای شکل ها و ماهیت های مختلف و معلول علل متفاوتی بوده است، ولی نبردهای پیش برنده که تاریخ و انسانیت را به جلو برده و تکامل بخشیده است، نبرد میان انسان متعالی مسلکی وارسته از خودخواهی و منفعت پرستی و وابسته به عقیده و ایمان و ایدئولوژی، با انسان بی مسلک خودخواه منحط حیوان صفت و فاقد حیات عقلانی و آرمانی بوده است»[31]
«در طول تاریخ، در کنار نبردهایی که بشر به خاطر حوائج مادی خوراک و پوشاک و مسکن و مسائل جنسی و تفوق طلبی انجام داده – که البته فراوان است – یک سلسله نبردهای دیگر هم داشته که باید آنها را نبرد حق و باطل یا خیر و شر خواند، یعنی نبردهایی که در یک سو، پایگاه عقیدتی و انگیزهی انسانی و ماهیت آرمانی و جهت گیری به سوی خیر و صلاح عموم و هماهنگی با نظام تکاملی خلقت و پاسخگویی به فطرت در کار بوده و در سوی دیگر، انگیزههای حیوانی و شهوانی و جهت گیری فردی و شخصی و موقت؛ به تعبیر دیگر، نبرد میان انسان مترقّی متعالی که در او ارزشهای انسانی رشد یافته، با انسان پست منحرف حیوان صفت که ارزشهای انسانیاش مرده و چراغ فطرتش خاموش گشته است؛ به تعبیر قرآن، نبرد میان “جندالله” و “حزب الله” با “جند الشیطان” و “حزب الشیطان”»[32]
حال براساس این مبانی، تحلیل مقام معظم رهبری از ماهیت این مبارزات معنای متفاوتی را به نمایش خواهد گذاشت. آنجا که ایشان تصریح دارند: « آنچه که شما امروز از بیداری اسلامی در برخی از کشورهای اسلامی مثل مصر و تونس ملاحظه میکنید، یک نشانه و نمونهای از بهستوهآمدگی بشریت است. وقتی شیاطین بر زندگی مردم غالب میشوند - که شیاطین انس از شیاطین جن خطرناکترند - مستکبران عالم که در زندگی اجتماعی مردم، زندگی خصوصی مردم، در اقتصاد مردم، در فهم و بینش مردم دخالت میکنند و آنها را به راههای بیراهه میکشانند، زندگی فضای تاریک پیدا میکند و این فضای سنگین و تاریک با فطرت انسانها ناسازگار است و بالاخره فطرت انسان بیدار میشود؛ این آن چیزی است که امروز دارد در دنیا اتفاق میافتد.»[33]
در این جا البته ضرورت دارد به یکی دیگر از اختلاف های جهان بینی مادّی و جهان بینی الهی اشاره شود و آن این است که بر مبنای جهان بینی الهی، نظام جهان در برابر خیر و شرّ، صلاح و فساد، عدل و ظلم و... بیتفاوت نیست و این دو را یکسان نمیانگارد. این قاعده هم بر رابطهی میان انسان و نظام جهان حاکم است و هم بر رابطهی میان جامعه و نظام جهان:
«رابطهی انسان و جهان این چنین است که اگر انسان در آن مسیر کمالی و انسانی خودش قرار بگیرد، طبیعت با انسان، هماهنگتر، سر آشتی میگیرد. [...] و اگر انسان برضد مسیر خاص طبیعت قرار بگیرد، یعنی برضد مسیر تکامل قرار بگیرد، کشیده بشود به سوی فسق و فجور و آن چیزهایی که انسان برای آنها نیست، کمال انسان نیست و ضد انسان است، آن گاه طبیعت مثل بدنی که جزء بیگانه را از خود دفع و رد میکند یک عکس العمل این چنینی نشان میدهد که این عکس العملهاست که به نام عذابها گفته شده است»[34].
«مجموع جهان نسبت به جامعهی انسان بیتفاوت نیست، به این معنی که اولاً جامعهی انسان رسالتی دارد که آن رسالت به سوی غائیت و به سوی تکامل است و در این مسیر اگر درست گام بردارد، عکسالعمل جهانی نسبت به او یک عکسالعمل موافق است، و اگر منحرف بشود عکسالعمل جهانی یک عکسالعمل مخالف است، پس جامعه از جهان جدا نیست»[35]
از نظر جهان بینی الهی، علاوه بر عوامل مادّی و محسوس، عوامل معنوی نیز بر سرنوشت فرد و تحولات اجتماعی تأثیر مینهند و این تأثیرگذاری، وابسته به قرار داشتن فرد و جامعه در مسیر صلاح یا فساد است.[36] در جهان بینی الهی، نظام جهان یک واحد باشعور و زنده است و حق و باطل را در کنار هم نمینشاند و نسبت به آنها، بی طرف و بی جهت نیست:
تحلیل مقولهی نیرد حق وباطل در سطحی عمیق تر، نشان از تقابل دو گروه از "ارادهها" در تاریخ و تلاش هر یک، برای غلبه دیگری دارد که این مسئله یکی از جدی ترین بحثها در فلسفهی تاریخ، تحت عنوان نظام ارادهها در پیشبرد تاریخ را به دنبال دارد.
بیانات رهبر انقلاب هم به خوبی حاکی از توجه ویژه ایشان به همین مفهوم است: « روز امتحان بزرگی است برای کشورهای اسلامی و ملتهای مسلمان. تاکنون خود ملتها هم تا این حد به توانائیهای خودشان واقف نبودند. امروز ملتها میدانند که چه قدرتی دارند و ارادهی آنها چقدر میتواند کارساز باشد. این شناخت ملتها از خود، نعمت بزرگی است. البته سلطهگران عالم و سردمداران امپراتوریهای سلطه و قدرت هم فهمیدهاند در دنیای اسلام چه خبر است؛ لذا بیکار نمیمانند، آنها هم نقشه میکشند[...] اگر ملتهای مسلمان در این حرکتی که آغاز کردهاند، انشاءالله بتوانند مراقبت کنند، بتوانند ارادهی خودشان را بر ارادهی کسانی که سعیشان مداخلهی در کشورهای اسلامی است، غلبه بدهند، تا مدتهای طولانی کشورهای اسلامی یک حرکت پیشرونده را خواهند داشت.»[37]
5-نظام ارادهها در فلسفهی تاریخ
مسئله عوامل محرک تاریخ موضوعی است که با تبیین دقیق مکانیزم "نظام اراده ها" در تطور تاریخ قابل فهم و تفسیر خواهد بود.سوال اساسی در این نقطه این است که حرکت تاریخ، متاثر از ارادهی چه عواملی صورت میگیرد؟ روشن شدن این موضوع که البته کاملا منطبق بر زیرساختهای هستی شناختی خواهد بود، به خوبی میتواند در تبیین عوامل و ارادههای موثر در شکل گیری بیداری اسلامی مثمر ثمر باشد.اراده های موثر در روند تاریخ را می توان از "حیث عمق، جهت و قوت اثر گذاری" به بخش های مختلفی تقسیم کرد.آنچه تا این بخش از مقاله به آن اشاره شد، تقسیم ارادههای انسانی در تاریخ، از حیث جهت بود که دو گروه از ارادهها را در تقابل با یکدیگر به نمایش گذاشت.در ادامه به محورهای دیگری که می تواند ابعاد این نظام را در دستگاه فلسفهی تاریخ تکمیل کند، خواهیم پرداخت.
1-5 محوریت خالقیت و ربوبیت خداوند در تاریخ
طبق تعریف ارائه شده، یکی از پرسشهای اساسی در فلسفه تاریخ، شناخت عوامل پیشبرندهی جهان و علل موجد تحولات دنیا است، که در بیان کلیتر آن را ارادههای مؤثر در حرکت تاریخ عنوان میکنند. پاسخ جهان مادیِ امروز به این پرسش اما منحصر در معادلات قابل فهم عقل بشری است، در حالی که نگاه دین به هستی، فرسنگها از این نقطه جلوتر بوده و حرکت تاریخ را حاصل تعامل نظام ارادههای الهی و انسانی میداند.بر همین اساس است که رهبر انقلاب نیز بیداری اسلامی را این گونه تبیین می کنند: « اراده ی خداوند به بیداری ملت ها تعلق گرفته است و قرن اسلام و عصر ملت ها فرا رسیده و در آینده، سرنوشت کل بشریت را تحت تأثیر قرار خواهد داد.»[38]
بر اساس تفکر اسلامی و شیعی «خدای متعال هم خالق کل هستی است و هم بر اساس ربوبیت خود عهدهدار سرپرستی و تکامل تاریخ بشری است؛ چنانکه قرآن کریم میفرماید: ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی؛[39] ربوبیت الهی عهدهدار تکامل و هدایت انسان به سمت کمال است [بنابراین] خلقت عالم و تاریخ ناشی از خالقیت حضرت حق و تکامل آن ناشی از ربوبیّت الهی است.»[40]
جریان ربوبیت حضرت حق تنها به تکوین عالم منحصر نیست، بلکه حرکت تاریخ و جامعه انسانی هم تابع ربوبیّت اوست و این امداد الهی است که شامل حرکت تمامی جوامع کفر و ایمان میگردد؛ «کلاً نمد هؤلاء و هولاء و ما کان عطاء ربک محظورا»[41]
شهید مطهری نیز ضمن پذیرش و تصریح بر بُعد الهی تاریخ مباحث خود ناظر به دفع شبههای در این رابطه طرح میکند. وی معتقد است که معنای بُعد الهی تاریخ این نیست که هیچ عاملی در کار نباشد و خدا به طور جبری و به صورت عاملی بیرون از تاریخ وضع تاریخ را تغییر دهد.[42]
استاد مطهری در این زمینه تأکید میکند:
«[عامل الهی] خارج از تاریخ هست، داخل آن هم هست. خارج است به معنای اینکه عکس العملی است حکیمانه که این جهان در مقابل آن نشان میدهد و داخل است به این معنا که اصلاً تاریخ به صورت یک امر مجزا از سایر اجزاء دستگاه عالم وجود ندارد.»[43]
وی تصریح میکند که بعد الهی تاریخ معنایش این است که جامعهی انسانی باید خود را به منزلهی عضوی از کل جهان هستی بداند.[44]
از سوی دیگر اما برخی در تصور این معنی که دیدگاه اسلام برای سنتهای تاریخ طبیعتی الهی قائل است، گرفتار توهمی نادرست شدهاند و تصور میکنند که این طبیعت غیرمادی موجب آن میشود که این رویکرد از تفسیر علمی و تجزیه و تحلیل موضوعی تاریخ دور شده و تاریخ و حوادث آن را با گرایش صرفاً الهی تفسیر میکند.
شهید صدر در تقریر این اشکال تصریح دارد که طرح این مسئله که قرآن سنتهای تاریخ را خدایی میداند، با همان تفسیر الهی که آگوستین و دیگر متفکران لاهوتی بدان گرایش دارند، همانندی پیدا میکند و در نتیجه حمل طبیعت غیبی بر یک قانون تاریخی، تاریخ را به یک مسئلهی ایدئولوژیک و مربوط به عالم غیب مبّدل میسازد.[45] ولی حقیقت این است که گرایش اسلامی در ارتباط دادن تاریخ به عالم غیب با آنچه که به اصطلاح تفسیر تاریخ با زمینهی الهی نامیده میشود و مکتب فکری لاهوتی آن را پیریزی کرده است تفاوت دارد.
آیت الله شهید در این رابطه هم مینویسد: [46]
«گرایش لاهوتی، یعنی تفسیر یک رویداد براساس امور غیبی، شامل خود آن رویداد میشود و آن را عینا به خداوند متعال منسوب داشته و ارتباط و نسبت آن را با دیگر رویدادها قطع میدکند و پیوستگی و ربط آن با خداوند را جایگزین رابطه و تناسب آن با بقیهی حوادث و نیز جایگزین هرگونه ارتباط آن با تاریخ و قوانین و سنن تاریخی قرار میدهد. در صورتی که قرآن کریم در مورد یک رویداد، طبیعت غیبی آن را عینا حمل برخود آن رویداد نمیکند و همچنین یک حادثهی تاریخی را از سیاق و روند طبیعی آن جدا نمیسازد تا مستقیما به خداوند مربوطش کند. قرآن در یک زمینهی تاریخی، ارتباط یک رویداد با امور الهی و آسمانی را به عنوان جایگزین روابط طبیعی سبب و مسبب و کنش و واکنش قلمداد نمیکند بلکه تنها سنت تاریخ و وجود روابط و مناسبتها را به خدا نسبت میدهد.»
بنابراین اعتقاد به نقش خداوند و اثر آن در جامعه و تاریخ نه تنها نافی تفسیر و تحلیل طبیعی پدیدهها نبوده، بلکه به نوعی در شناخت و فهم علت العلل آن رویداد نیز موثر خواهد بود، چرا که آنگاه که نظرها فقط به زمین بوده و به تجزیه و تحلیل بسترها و زمینههای پیدایش یک رویداد اجتماعی مشغول است، تنها خواهد توانست دستاوردی به همین اندازه، در شناخت عوامل پدید آورنده، کسب کند و غافل از عاملی است که علت العلل این عوامل به شمار میرود. اما آن زمان که نظر از زمین فراتر آمده و افق را نظارهگر شود-آنجا که تلاقی آسمان و زمین مفهومی بلند را پدید آورده است-آنگاه نه تنها از کشف عوامل درون دنیایی باز نخواهد ماند بلکه در کنار آنها و چه بسا فراتر از آنها علتی را خواهد یافت که دارای نقشی به مراتب تعیین کنندهتر از عوامل پیشین است.
این همان مبنایی است که آیت الله خامنهای بر اساس آن عامل تحولات منطقه را اینگونه تبیین کردند: «جز دست قدرت الهی، کسی قادر نیست یک چنین وضعی را به وجود بیاورد. زمینهها فراهم میشود، افراد نقش ایفاء میکنند - در اینها شکی نیست - اما این دست قدرت خداوند است که مالک دلهاست؛ که «قلب المرء بین اصبعی الرّحمن». خدای متعال است که دلها را عازم میکند، جازم میکند، ارادهها را بسیج میکند و این اتفاق میافتد. در این حوادث، دست قدرت خداوند محسوس است. چون دست قدرت الهی هست، بنابراین پیروزی هم در آن قطعی است.»
به هر روی هنگامی که از بعد الهی تاریخ سخن به میان میآید، ادبیات دینی ما بحث را در جهت سنتهای الهی در جامعه و تاریخ هدایت میکند و این مسئله البته امری است که عدم توجه به آن مقولهی تفسیر الهی تاریخ را با مجموعهای از کلیات رها میسازد. از همینرو شایسته است به منظور تعمیق این مباحث اندکی در موضوع این سنتها در تاریخ تامل نماییم.
با توجه به دیدگاه الهی و اصل مسلمی که هرگونه حرکت و تحولی را در حیطهی قدرت الهی دانسته، آگاهی از تاثیرگذاری اراده و رفتار الهی و به دنبال آن تنظیم و تنسیق رفتار و اعمال فردی و اجتماعی انسان براساس آن آگاهی، اهمیت شناخت و بحث از سنتهای الهی را آشکار مینماید و به یقین، بهترین و مهمترین منبع برای بیان سنتها و عمل و عکس العملهای خداوند سبحان در عالم هستی، همانا قرآن کریم میباشد. همچنین از آنجایی که بحث از سنتهای اجتماعی الهی در واقع به تحلیل و بررسی کنش و واکنشهایی که خداوند سبحان به منظور تدبیر امور اجتماعی انسانها انجام میدهد، میپردازد. توضیح، تفصیل و بسط همین تعریف، عناصر تشکیل دهندهی بحث را معین مینماید.
رفتارهای خداوند سبحان، که از ثبات و استمرار برخوردار میباشد به گونهای است که جنبهی قاعده و قانون (سنت الاهی) به خود گرفته است.
از جمله ویژگیهای سنت تاریخی، از منظر قرآن، این ویژگی است که سنت های الهی در حقیقت، مصادیقی از اصل علیت میباشند. پذیرش سنتهای الهی، یعنی قوانین حاکم بر جوامع، نه تنها به معنای نقض قانون علیت نمیباشد؛ بلکه به معنای بیان روابط ضابطهمند، بین حوادث تاریخی به عنوان یک پدیده و بیان معلولاتی است که به دنبال علل خود ظاهر میگردند، یعنی همانگونه که بین حرارت، سوزاندن، برودت و سرما رابطهی علیت برقرار میباشد، بین عذابها و یا تقلیل نعمتها با گناه و افزایش نعمتها با اطاعت اوامر الهی نیز، این رابطه برقرار میباشد، اعم از اینکه آن طاعت و معصیت، اطاعت و معصیت فردی باشد، و یا یک گناه و اطاعت جمعی و اجتماعی باشد.[47]
از نکات قابل توجه قانون علیت و سنن الهی، این امر است که سنن الهی، بدون قالب قانون علیّت، معنا پیدا نمیکند؛ زیرا استفاده از تجربه در صورتی ممکن است که وجود اشیای مورد تجربه یقینی و شناخت دقیق آنها نیز میسر باشد، و این امر نیازمند قبول اصل علیّت است. از آنچه بیان گردید، روشن میشود که سنن الهی و نسبت آن به خداوند سبحان، به معنای نفی قانون علیّت نمیباشد؛ زیرا اشراب و اشراف ارادهی الهی و نقش آن در تحقق حوادث، طبق اصل قانون علیّت است؛ زیرا این قانون، بیان میکند که: «هر پدیده و حادثهای، به عنوان یک امر ممکن، دارای علت میباشد و علت میخواهد» در بحث مورد نظر نیز، طبق فرض، ارادهی خداوند، علت تحقق حوادث است؛ پس قانون علیت هم نقض نمیگردد. نکتهی دیگری که بیان آن ضروری است توجه به قانون سنخیت است؛ زیرا شکی در معلول بودن حوادث برای ارادهی خداوند سبحان نیست، زیرا تمام حوادث به طور مستقیم و یا از طریق عوامل مادی به ارادهی خداوند صورت میگیرد و این امر هیچ منافاتی با قانون سنخیت علیت ندارد؛ زیرا مفاد این قانون عبارت است از اینکه: «هر حادثهای علت خاص خود را دارد» در سنن الهی نیز، این اصل تحت عنوان عدم تبدیل و تحویل سنن الهی مورد تایید قرار گرفته است.[48]
آنچه به عنوان سنن الهی وجود دارد به صورت چیزی است که پس از تحقق علل آن، که در اختیار انسان است، تحقق مییابد و نقش ارادهی انسان تنها در شیوه و عملی است که او در زندگی فردی یا اجتماعی خویش اختیار مینماید، که یکی از آن شیوهها، میتواند شیوه و روش شریعت باشد که به صورت احکام برای انسانها وضع گردیده است، تا انسان در پرتوی آن احکام، بتواند رفتارهای مناسب را در مقابل تدابیر الهی به جا بیاورد.
این تفصیل اما ضمن اینکه در جهت تبیین بیانات نقل شده از رهبر انقلاب بود، زمینه را برای اشاره به بخش دیگری از فرمایشات ایشاندر سال 89 و در جمع اعضای خبرگان فراهم آورد؛ آنجا که از سنتی الهی سخن به میان آورده و تاکید می کنند: « مستبدینِ فاسدِ وابستهای در یک جاهایی در رأس کار بودند. خدای متعال وعده کرده است: «سیصیب الّذین اجرموا صغار عند اللَّه و عذاب شدید بما کانوا یمکرون». مکرشان فایدهای برای آنها ندارد، بلکه به خاطر همین مکر، خدای متعال ذلت و خاکنشینی را بر اینها تحمیل می کند. این اتفاق افتاده است، این شده است، این جلوی چشم ماست. این هم یکی دیگر از آن مواردی است که ما آیات الهی قرآن را در مقابل چشم خودمان تجربهاش را مشاهده کردیم؛ که این مال زمان ماست، این خیلی باارزش است. آنچه را که خدای متعال در قرآن وعده داده است، ما داریم اینها را جلوی چشم خودمان، در تجربیات خودمان مشاهده میکنیم.»
ایشان همچنین در جای دیگر هم فرمودند: «سقوط رژیم خائن و فاسد حسنی مبارک، نصرت الهی بود. پدید آمدن موج پرقدرت بیداری اسلامی در منطقه، نصرت الهی است. برافتادن پردهی نفاق و تزویر از چهرهی آمریکا و انگلیس و فرانسه و تنفر روزافزون ملتهای منطقه از آنان، نصرت الهی است.»[49]
2-5 نقش ارادهی انسان در پیشبرد تاریخ
ارادههای انسان هم در حرکت تاریخ نقش ایفا میکند؛ البته نه به این معنا که چیزی به انسان در عرض ارادهی خدای متعال، تفویض شده بلکه به همان معنایی که در مبحث جبر و اختیار در مسلک شیعی، متناسب با معارف اهل بیت (علیهم السلام) تبیین شده است؛ یعنی نه جبر است و نه تفویض، بلکه امری بین این دو میباشد. خداوند متعال به انسانها اراده داده و به میزانی که مشیّت او اجازه دهد و به میزانی که امداد کند ارادههای انسانی در تحقق حوادث عالم به ایفای نقش میپردازند.[50]به دیگر سخن جریان تکامل عالم یک جریان جبری مشخص و تنها متقوّم به ارادهی حضرت حق نمیباشد. بلکه ارادهی حضرت حق به این تعلق گرفته است که جریان تکامل تاریخ محصول نظام ارادهها باشد و بالطبع در این نظام ارادهها، سطوحی از اراده مطرح است که همعرض هم نیستند و هر یک جایگاه و سهم و تأثیر خاصی دارند.
به باور شهید صدر، یک سلسله مواضع مثبت برای انسان وجود دارد که در آزادی، اراده و تصمیم او جلوهگر است و این مواضع بر مبنای روابط سنن و قوانین تاریخ، نتایج لازم خود را به بار میآورد و معلولهای مناسب خود را به دنبال دارد. با این حساب میبینیم که اراده و اختیار انسان از دیدگاه و برداشت قرآن، موضع اساسی و جایگاه تعیینکننده و اصلی را به خود اختصاص داده است.[51]
تبیین و تفسیر شهید مطهری در چگونگی حضور ارادههای انسانی اما با رهیافتی دیگر همراه است. وی با طرح نظریهی فطرت توانسته بسیاری از کاستیهای این بحث را ترمیم سازد، مضاف بر با تصریح بر اصالت توأمان فرد و جامعه، نقش انسانها در این عرصه را به راحتی تبیین نمود.
استاد شهید در این رابطه معتقد است که اگر هم فرد را اصیل بدانیم و هم جامعه را، هرچند جامعه نیرویی دارد غالب بر نیروی افراد، اما این نیرو مستلزم مجبور بودن افراد در مسائل انسانی و امور اجتماعی نیست. جبرگرایی برخی افراد، ناشی از آن است که از اصالت فطرت انسانی که ناشی از تکامل جوهری انسان در متن طبیعت است، غفلت شده است. این فطرت به انسان نوعی حریّت و امکان آزادی می دهد که او را بر عصیان در برابر تحمیلات اجتماع توانا میسازد. این است که در رابطه ی فرد و جامعه، نوعی «امر بین الامرین» حکم فرماست.[52] وی در خصوص تایید این نظریه از جانب قرآن هم مینویسد:
«قرآن کریم در عین اینکه برای جامعه، طبیعت و شخصیت و عینیّت و نیرو و حیات و مرگ و اجل و وجدان و طاعت و عصیان قائل است، صریحا فرد را از نظر امکان سر پیچی از فرمان جامعه توانا میداند. تکیهی قرآن برآن چیزی است که آن را «فطره الله» مینامد. […] تعلیمات قرآن یکسره براساس مسئولیت است، مسئولیت خود و مسئولیت جامعه. امر به معروف و نهی از منکر دستور طغیان فرد است علیه فساد و تبهکاری جامعه. قصص و حکایات قرآن غالبا متضمن عنصر طغیان و عصیان فرد در برابر محیطها و جوهای فساد اجتماعی است.»[53]
این مقوله البته روشنتر از دیگر مباحث این مقاله به نظر میرسد و شواهد فراوانی نیز تا همین قسمت از بحث، از بیانات رهبری مطرح شد که نقش ارادههای انسانی را در مفاهیمی همچون "حرکت ملتها و حضور مردم"، بسیار پررنگ به تصویر میکشید. به عنوان مثال تعبیری که در اجلاس بیداری اسلامی به کار بردند، از این قرار بود: «به نظر من مهمترین عنصر در این انقلابها، حضور واقعی و عمومی مردم در میدان عمل و صحنهی مبارزه و جهاد است، نه فقط با دل و خواست و ایمانشان، بلکه علاوه بر آن، با جسم و تنشان.»
3-5 نقش نوابغ در تاریخ
«مخاطب سوم ما، احزاب و نخبگان سیاسی در مصر و سایر کشورهای به پا خاسته اند. متفکران و مبارزان اسلامی در شمال آفریقا، از مصر و تونس تا الجزائر و مغرب، و بویژه مصر، از پدران فکر بیداری اسلامی و داعیان به وحدت و عزت امت و سپس رهائی قدس بوده اند. امروز شما وارثان خون هزاران شهید و دهها هزار زندان کشیدگان و تبعیددیدگان و شکنجه شدگان و مجاهدان و مبارزانی هستید که ظرف دهه های متوالی برای چنین روزها و پیروزی هائی فداکاری کردند.»[54]مخاطب قرار دادن نخبگان کشورها به عنوان یکی از گروه های تاثیر گذار در فرایند خیزش ملت ها از سوی رهبر انقلاب، گویای وجهی دیگر از نظام اراده ها در فلسفه ی تاریخ است.
در این نگاه، چه در جبههی حق و چه در جبههی باطل همه ارادهها یکسان، یکنواخت و هم عرض نیستند. بلکه جریان ارادههای انسانی در طول تاریخ، دارای یک نظام میباشد. این نکتهی بسیار مهمی است که در تحلیل فلسفهی تاریخ اسلامی باید مورد توجه قرار گیرد. بعضی از ارادهها، ارادههای محوری در کل تاریخ هستند؛ یعنی کل حرکت تاریخ تحت تأثیر آنها واقع میشود. ما در جبههی حق انبیاء و اولیای الهی را داریم که محور حق در طول تاریخاند و باقی ارادهدها به اشتداد و قوت این ارادههاست که در مسیر بندگی خدای متعال قرار میگیرند. در سطوح بعدی، دیگر ارادهها هم نقش دارند. بعضی ارادهها، ارادههای تبعیاند و تأثیر آنها در فرآیندهای تاریخ بسیار محدود است؛ بعضی دیگر از ارادههایی وجود دارد که محور جریان کفر در عالم هستند. محوریت آنها گاهی در سطح یک گروه و جامعهی کوچک و گاهی هم در سطح جامعهی بزرگ کفر در یک عصر و گاهی در سطح تاریخ میباشد.[55]
این مباحث البته ضمن اینکه مبنای مستقلی داشته و از مفاهیم دینی استخراج شده است اما بیتردید از شباهت قابل توجهی با نظریهی “نقش نوابغ در تاریخ“ که طرفدارانی را نیز در میان فیلسوفان تاریخ غیردینی داشته، برخوردار است. این نظریه البته آنچنان که شهید مطهری نیز به آن پرداخته، به کلی مردود و غیرقابل پذیرش نیست و با لحاظ نکاتی میتواند تا حد خود تبیینگر برخی حرکتها در تاریخ باشد.
شهید مطهری در این زمینه تصریح میکند؛ همین که بعضی افراد بیشتر رهبر و فاعل آفریده شدهاند و بعضی افراد بیشتر منفعل آفریده شدهاند نقش قهرمانان را روشن میکند.[56] وی البته خاطرنشان می کند که نوابغ تاریخ نبوغشان به این است که بهتر از دیگران طبیعت تاریخ را شناخته و خود را با طبیعت تاریخ هماهنگ کردهاند . پس نه آنها در واقع جهت تاریخ را انتخاب کردهاند (بلکه تاریخ خودش جهتی دارد به سوی تکامل) و نه ملتها و تودهها در این میان هیچ نقشی نداشتهاند؛ چرا که اگر افرادی نبودند که ارادهی او را اجرا کنند، کاری انجام نمیشد.[57] نوابغ تنها حرکت تاریخ را سریعتر میکنند.
استاد مطهری در ادامه تاکید میکند که قهرمانان تاریخ هم در مقابل این تاثیرگذاری در جامعه، خود نیز تا حدی از جامعه تاثیر میپذیرند، جز پیغمبران که آن هم اعتقاد ماست که هیچ از جامعهی خود متاثر نمیشوند. اینها موجوداتی هستند به قول حکما «مکتفی بذاته» یعنی فقط از درون خودشان مدد میگیرند و روی جامعهی خود اثر میگذارند.[58]
استاد شهید این نظریهی اخیر را با مقولهی فطرت هم پیوند میدهد و در مقام جمعبندی عنوان میکند:
«ما آن جنبهی نیاز واقعی و خواست درونی را انکار نمیکنیم ولی در عینحال میگوییم در واقع آن خواست درونی همان قوهی منفعله است و نابغه قوهی فاعله، یعنی آن خواست درونی حالت پذیرایی است؛ در او یک دغدغهای هست، میخواهد در این جهت حرکت کند، اقتضای حرکت دارد ولی یک نیرو میخواهد که او را حرکت بدهد؛ نابغه آن نیرویی است که میآید او را حرکت میدهد.»[59]
توجه ویژه به این عامل پیشبرنده تاریخ نیز هم در توصیههای آیت الله خامنهای و هم در تبیین ماهوی ایشان درباره بیداری اسلامی، به خوبی نمایان است. ادبیات رهبر انقلاب در این خصوص متمرکز بر نقش" نخبگان" است و توصیههای مکرر ایشان به قشر تاثیر گذار نیز گویای فهم عمیق ایشان نسبت به میزان اثر بخشی چنین عاملی دارد. بنا به گفته رهبر انقلاب: «وظیفهی عالمان دین، نخبگان سیاسی، نخبگان علمی و دانشگاهی خیلی سنگین است. امروز مردم در این کشورها احتیاج دارند به هدایت این نخبگان؛ چه نخبگان سیاسی، چه نخبگان علمی، چه دانشگاهی و چه دینی. وظیفهی سنگینی بر عهدهی اینهاست. اینها باید نگذارند دستگاه استکبار با وسائل گوناگونی که دارد، این حرکت عظیم ملتها را مصادره کند، قیام مردم را از آنها سرقت کند؛ باید مراقب باشند. اینها باید مردم را به سمت اهداف عالیهای که برای هر کشوری این اهداف، اهداف و آرمانهای والاست، هدایت کنند. اگر این شد، آیندهی این منطقه، آیندهی روشنی است؛ آیندهی امت اسلامی، آیندهی روشنی خواهد.»[60]
6-نتیجه گیری
«تصمیمات، مواضع و اقدامات شما، ابعاد تاریخی خواهد یافت و این دوره، «شب قدر» تاریخ کشورهای شماست.»[61]تعبیر "شب قدر تاریخ" که در بیانات رهبری به آن اشاره شد بی تردید ناشی از پشتوانه تئوریکی است که در این مقاله تلاش شد گوشه ای از آن به نمایش گذاشته شود. تاریخ اما در این نگاه نسبت به پدیده ها، بی تفاوت نیست و فهم عوامل موثر در پیشبرد تاریخ نیز متوقف بر شناخت نظام اراده هاست.
اهتمام این نوشته البته بر آن بود تا نقش اراده الهی در سیر تاریخ را آنچنان که باید به نظاره آورد، در این میان همچنین بر نقش اراده انسانی و فراتر از اثر گذاری نوابغ در تاریخ اشاره شد که مجموع آنها قطعات یک پازل برای تبیین پدیده بیداری اسلامی را تکمیل می کرد.
جاگذاری نقطه نظرات رهبر معظم انقلاب در جای جای این دستگاه معرفتی هم بخش دیگری از رسالت این مقاله بود که نشان داد ایشان نیز بر همین اساس بیداری اسلامی را فهم و تفسیر می کنند. گام فراتر در زمینه پیکربندی دیدگاه های رهبر انقلاب پیرامون بیداری اسلامی، نیم نگاهی به افق تمدنی پیشروی ایشان است که رگه های فراوانی در بیانات ایشان قابل بازیابی است.
این بیان در اولین اجلاس بیداری اسلامی اینگونه عنوان شده است: «خواست عمومی ملت هایتان بازگشت به اسلام است؛ که البته به مفهوم «بازگشت به گذشته» نیست. اگر انقلاب ها باذن اللّه واقعی بمانند و ادامه یابند و دچار توطئه یا استحاله نگردند، مسئله ی اصلی شما، چگونگی نظام سازی، قانون نویسی و مدیریت کشور و انقلاب ها خواهد بود؛ این همان مسئله ی مهم تمدن سازیِ اسلامی مجدد در عصر جدید است.»[62]
انباشت تجربه های تاریخی و سیر تمدنی نیز در همان سخنرانی بار دیگر مورد تاکید قرار گرفته:«شک نیست که تحولات بزرگ اجتماعی، همواره متکی به پشتوانه های تاریخی و تمدنی و محصول تراکم معرفت ها و تجربه ها است. در صدوپنجاه سال اخیر حضور شخصیت های فکری و جهادی بزرگ جریان ساز اسلامی در مصر و عراق و ایران و هند و کشورهای دیگری از آسیا و آفریقا، پیش زمینه های وضع کنونی دنیای اسلامند.»
و این همه البته در راستای یک هدف غایی و کلان باید صور بگیرد که ایشان با تاکید فراوان به آن اشاره داشته اند:« هدف نهائی را باید امت واحده ی اسلامی و ایجاد تمدن اسلامی جدید بر پایه ی دین و عقلانیت و علم و اخلاق، قرار داد.»[63]
منابع و ماخذ:
- قرآن کریم
- بیانات رهبر معظم انقلاب از پایگاه اینترنتی www.khamenei.ir.
- صدر، محمدباقر، سنتهای تاریخ و فلسفهی اجتماعی در مکتب قرآن، ترجمهی حسین منوچهری، بیجا، مرکز نشر فرهنگی رجاء، ١٣٦٩.
- مرادخانی تهرانی، احمد، سنتهای اجتماعی-الهی در قرآن، قم، انتشارات مرکز جهانی علوم اسلامی، ١٣٨٦.
- مطهری، مرتضی، جامعه و تاریخ، تهران، صدرا، ١٣٨٧.
- همو، قیام و انقلاب مهدی(ع) از دیدگاه فلسفهی تاریخ، تهران، صدرا، 1387.
- همو، نبرد حق و باطل، تهران، صدرا، 1388.
- همو، قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفهی تاریخ، تهران، صدرا، 1388.
- همو، فلسفهی تاریخ، ج ١، تهران، صدرا، ١٣٨٧.
- میر باقری، سید محمد مهدی، «فلسفهی تاریخی شیعی و جایگاه ظهور در آن، [On line]. باشگاه اندیشه، www.bashgah.net
[1] . بیانات مقام معظم رهبری در جمع اعضای خبرگان 1389
[2] . بیانات مقام معظم رهبری در اولین اجلاس بین المللی بیداری اسلامی1390/06/26
[3] . بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مسئولین نظام در روز عید مبعث 1390
[4] . بیانات مقام معظم رهبری در جمع مردم کرمانشاه 1390
[5] . میر باقری، سید محمد مهدی، «فلسفهی تاریخی شیعی و جایگاه ظهور در آن، [On line]. باشگاه اندیشه، www.bashgah.net، ص ١.
[6] . مطهری، مرتضی، جامعه و تاریخ، تهران، صدرا، ١٣٨٧، صص ٦٨-٦٧..
[7] . ر. ک. به: همانجا.
[8] . همان، ص ٧٢.
[9] . همان، ص ٧٣.
[10]. Philosophy of history.
[11] . The religious philosophy of history.
[12] . ر.ک: جمشیدی، مهدی، تحلیل الهیاتی- جامعه¬شناختی علامه مطهری(ره) از سکولاریسم، ارائه شده به همایش اسلام و سکولاریسم.
[13].مطهری، مرتضی، قیام و انقلاب مهدی(ع) از دیدگاه فلسفهی تاریخ، تهران، صدرا، صص 14-15.
[14] . Anthropological.
[15]. همان؛ ص 35.
[16]. همان؛ ص 36.
[17]. همان.
[18]. همان؛ ص 37.
[19]. همان؛ ص 40.
[20]. همان؛ ص 44.
[21]. همان؛ صص 47-48.
[22]. همان؛ ص 60.
[23]. همان.
[24]. همان.
[25]. همان.
[26]. همان؛ ص 68.
[28] . میرباقری، ص ٣.
[29] . بیانات در دیدار شرکت کنندگان در اجلاس جهانی «جوانان و بیداری اسلامی»1390/11/10
[30] . ر. ک. به: مطهری، نبرد حق و باطل، صص ٣٣-٣٢.
. [31] مطهری، قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفهی تاریخ، صص ٤٢-٤١.
[32] . همان، ص ٣٨.
[34] . مطهری، فلسفهی تاریخ، ج ١، ص ٢٧.
[35] . همان، ص ٢٨.
[36] . همان، ص ٧٨.
[38] . خطبه های نماز جمعه تهران ، ترجمه خطبه عربی1390/11/14
[39] . طه، آیهی ٥٠.
[40] . میرباقری، ص ٢.
[41] . اسراء، آیهی ٢٠.
[42] . ر. ک. به: مطهری، فلسفهی تاریخ، ج ١، ص ٢٢١.
[43] . همانجا.
[44] . ر. ک. به: همان، ص ٢٢٢.
[45] . ر. ک. به: صدر، محمدباقر، سنتهای تاریخ و فلسفهی اجتماعی در مکتب قرآن، ترجمهی حسین منوچهری، بیجا، مرکز نشر فرهنگی رجاء، ١٣٦٩، ص ١١٦.
[46] . همان، ص ١١٧.
[47] . ر. ک. به: مرادخانی تهرانی، احمد، سنتهای اجتماعی-الهی در قرآن، قم، انتشارات مرکز جهانی علوم اسلامی، ١٣٨٦، ص ١٠٤.
[48] . ر. ک. به: همان، ص ١٠٦.
[50] . ر. ک. به: میرباقری، ص ٣.
[51] . ر. ک. به: صدر، ص ١٢٣.
[52] . ر. ک. به: مطهری، جامعه و تاریخ، ص ٣٩.
[53] . همان، ص ٤٠.
[54] . خطبه های نماز جمعه تهران ، ترجمه خطبه عربی1390/11/14
[55] . ر. ک. به: میرباقری، ص ٤٥.
[56] . ر. ک. به: مطهری، فلسفهی تاریخ، ج ١، ص ٥٩.
[57] . ر. ک. به: همان، ص ٥٠.
[58] . ر. ک. به: همان، ص ١٥٨.
[59] . همان، ص ١٦٠.
[61] . خطبه های نماز جمعه تهران ، ترجمه خطبه عربی1390/11/14
[62] . بیانات در اجلاس بین المللی بیداری اسلامی1390/06/26
[63] . بیانات در اجلاس بین المللی بیداری اسلامی1390/06/26