بیانات در دیدار اعضای کنگرهی شعر حوزه
بسماللهالرّحمنالرّحیم
اگر این فکر انقلابی که با هزار زبان، چه به شکل خطابه، چه به شکل درس، چه به شکل افکار فلسفی، چه به شکل نظرات فقهی، از سال ۱۳۴۱ در بیانات حضرت امام ارائه شده، در قالب هنر عرضه نشود، برای نسلهای آینده چیز بیگانهیی خواهد بود. هنر خصوصیتش این است.
این منظرهیی که الان در مقابل ما هست -جمعی دور هم نشستهایم؛ در سنین مختلف، در سطوح علمی مختلف، در اوضاع اجتماعی مختلف، با نظرات و افکار مختلف- این را چه کسی خواهد توانست برای کسی که در این جلسه نیست، آنچنان توصیف کند که گویی او در این جلسه هست؛ حتّی از بعضی کسانی که در این جلسه هم هستند، بهتر و دقیقتر و ریزتر حقایق را ببیند؛ در حالی که اینجا هم نبوده است؟ آیا اصلاً چنین چیزی ممکن است، یا نه؟ بله، ممکن است. به چه وسیله؟ به زبان هنر. زبان هنر یعنی چه؟ یعنی توصیف با عکس، با فیلم، با مجسمه، با شعر، با رمان.
اینکه شما میبینید سیاستهای استعماری، علیه انقلاب و علیه همهی ارزشهایی که آنها با آن بدند، اینقدر روی هنر سرمایهگذاری میکنند، به علت همین کارایی هنر است. شما بیرون بروید و شروع کنید به نقل کردن: بله، فلانجا بودیم، کسی اینطور شعری خواند، کسی اینگونه گفت، کسی اینطور نشسته بود؛ اصلاً ممکن نیست آنطوری که هست، انعکاس پیدا کند؛ آن شخص، فقط خبری میشنود. اما با زبان هنر میتوان همین جلسه را منعکس کرد؛ به طوری که اگر مثلاً عکاس هنرمندی از زوایای خوبی از این جلسه عکس بردارد یا فیلم تهیه کند، بعد کسی که آن عکس یا فیلم را نگاه میکند، اگر صاحبنظر و صاحبذوق و ریزبین باشد، چیزهایی را خواهد دید که ماها الان شاید متوجه آنها نباشیم؛ مثلاً اینجا چند لباس فلان رنگ وجود دارد و کدام رنگها پهلوی هم نشستهاند. ببینید، اینها استنتاجهایی است که ما که در اینجا نشستهایم، اصلاً از آن غافلیم؛ اما نگاه هنرمند آن را فوراً حس میکند و میفهمد.
برادران! اگر اینطور است، پس بدانید که ما این سلاح را آنچنان که باید، درست به دست نگرفتهایم. البته کشور و سرزمین ما، سرزمین هنر است؛ یعنی هنر جهانی از هزار سال پیش به این طرف، در مجموع مدیون سرزمین ماست، مدیون زبان فارسی است، مدیون هنرمندان ایرانی است؛ لیکن ما این سلاح را در اختیار نگرفتهایم. علت هم این است که عدهیی بودند، هنرمند هم بودند، صاحب جوهر هم بودند، اما نتوانستند خودشان را با انقلاب تطبیق بدهند؛ چون هنرمندی به معنای بقیهی خصال خوب که نیست. ای بسا هنرمندی که هنرش خیلی بالاست، اما آدم پست و حقیر و بد و فاسق و فاسد و خیانتکاری است. از این قبیل زیاد داشتیم، الان هم داریم و جلوی چشممان فراوان قرار دارند.
انقلاب آن وقتی میتواند خودش را در قالب هنر بیاورد، که هنرمندِ خودی داشته باشد و خودش هنرمند را پرورش بدهد. البته یک عده از جوانان دارند این کارها را میکنند؛ خیلی هم خوب است؛ شما هم در هرجا و به هر شکل هستید، این کار را بکنید. به برّایی این سلاح توجه کنید. به بهرهوری فراوان دشمن انقلاب از این سلاح توجه کنید. به اینکه مفاهیم انقلاب، خوب میتوانند در قالب هنرهای گوناگون واقع بشوند، توجه کنید و احساس نمایید که این یک ارزش است.
زمان نبىّاکرم (صلّیاللهعلیهوالهوسلّم) شاعر برجستهیی مثل «حسانبنثابت» (۱) در خدمت آن حضرت بود، بعد در خدمت امیرالمؤمنین بود؛ قدر او را میدانستند و از او کار میخواستند. خود امیرالمؤمنین یک هنرمند فوقالعاده است. خود پیامبر یک هنرمند فوق معمولی است. قرآن یک اثر هنری فوق بشری است؛ الهی است. اسلام از اول با هنر شروع شده است. اگر قرآن این زبان هنری را نداشت، شاید یک گوشهی کار میلنگید.
خدای متعال هیچ چیزی را بیمصلحت و حکمت که نمیآورد. حکمتی بود در این که این هنر قوی و کارآمد، مفاهیم الهی را اینطور به انسانها ارائه کند، تا الان که حدود هزاروچهارصد سال از زمان نزول قرآن گذشته، باز موجب خیزش انسانها شود. الان شما برای حرکت دادن یک جامعهی مسلمان، بهترین ابزارتان آیات قرآن است. این، چیز خیلی عجیبی است؛ کهنه نشده و کهنه نمیشود. با توجه به اینها، هرجا هستید، برای صیقل زدن به این سلاح و کامل کردن و در دست گرفتن آن تلاش کنید.
ضمناً برادرانی که اهل شعر و هنر هستند، بدانند که این وادی، یک وادی خیلی طولانی و پُردامنه است. شما نباید خیال کنید که مثلاً صد غزل و قصیده و قطعه و امثال اینها گفتهاید و حالا شاعر درجهی پنجمی شدهاید که درجهی یکش سعدی(۲) یا فردوسی(۳) است؛ نه، شما هر وقت خواستید خودتان را محاسبه کنید، حالا بدون اینکه من بخواهم یک عیار همهجایی به شما ارائه کنم، همینطور تقریبی و میانگین و با حذف تعارفات میگویم که باید مثلاً فرض کنید او ۱۰۰ است و شما مثلاً ۸ یا ۹ هستید. البته ممکن است بیشتر هم باشید؛ مثلاً ممکن است در مقابل ۱۰۰ او، شما ۱۹ باشید؛ اما شما اینگونه فرض نکنید، تا بتوانید خودتان را به آن ۱۰۰ نزدیک کنید؛ و این میشود.
الان این زبانهایی که شماها دارید و من میشنوم و قبلاً شنیدهام و بعضی از اشعار بچههای گویندهی شاعر حوزه را دیدهام، میبینم که میشود شما ترقی و حرکت کنید؛ به شرطی که متوقف نشوید.
ما متأسفانه بعد از انقلاب، در باب ادبیات و هنر، دچار بلیهیی هستیم. این مراحل چندینگانهی هنر را اگر ده پله فرض کنیم، پلهی اول و دوم و سوم و چهارم را خوب و سریع میپیمایند؛ اما به آن پلههای پنجم و ششم که رسیدند، ناگهان میبینید که ایستادند! ما توقفکردهی در پلههای وسط خیلی داریم؛ یعنی آن شور و جوش انقلابی، فقط همان چند پلهی اول را حرکت داد! آیا شور انقلابی تمام شده است؟ نه، آنجا مانع وجود دارد. مانع چیست؟ بدگمانی و تصور اینکه انسان دیگر به بیشتر از این احتیاج ندارد! البته یک احتمالش هم این است که کسانی خیال کنند نمیتوانند برسند. نه، الحمدلله بچههای انقلابی ما همتشان خیلی بالاست؛ اما گاهی دربارهی خود در اشتباه هستند و خیال میکنند که حالا دیگر بس است؛ الحمدلله شعر خواندیم و تحسین هم که شد و در رادیو هم که خوانده شد!
در دنیا هر شعری را در رادیو نمیخوانند؛ اما چون همهی دستگاههای جمهوری اسلامی مردمی است، تقریباً همه نوع شعر خوانده میشود؛ حتّی در همین برنامهی «در انتهای شب» -که حالا آقایان اینجا هستند- شعرهای خیلی سست و سطح پایینی خوانده میشد! سابقها من این برنامه را بیشتر میشنیدم و تا آنوقت قهراً بیدار میماندم و گوش میکردم؛ اما حالا شاید یک سال بشود که نشنیدهام، یا کمتر شنیدهام؛ چون حالا میخواهم زودتر بخوابم. آدم حیفش میآمد که آن گویندههای به آن خوبی، این شعرهای سست را بخوانند؛ مثل اینکه آدم با خط خوشی بردارد شعر بدی را بنویسد!
پس، شما برای رسیدن به آن بالا بالاها همت بگمارید و هیچ قانع نشوید. اگر من تحسین کنم، یا دیگری تحسین کند، این تحسین را نباید به معنای این فرض کرد که این شعر بیعیب است؛ نه، الان ممکن است که فرضاً در یک مجمع ادبی، شاعر استادی هم شعری بخواند، انسان اعتراض کند؛ یک شاعر متوسطی هم شعری بخواند، آدم احسنت بگوید. این احسنت، ناظر به چیز دیگر است؛ آن اشکال هم ناظر به یک چیز دیگر. توجه کنید که شعرهای شما باید حتماً صیقل بخورد. غیر از صیقل خوردن، اصلاً شما باید کاملاً بتنید؛ اینقدر بتنید که شعر پخته بشود و قدرت پیدا کند.
از زیارت آقایان خوشحال شدیم و دوست داریم که بیشتر بگویند؛ منتها طلبه و دانشجو ضمناً باید مواظب باشند که از درس و کارشان هم باز نمانند؛ یعنی شعر را مقدم نکنند. در بعضی از سنین ممکن است «شاعری» کار اصلی انسان بشود؛ اما در سنین شماها مناسب نیست که بر کارهای دیگر مقدم بشود. پرداختن به شعر در کنار کارهای دیگر اشکالی ندارد.
من شنیدم که حضرت امام (ره) که شعر میسرودند، هنگامی بوده است که مثلاً پس از مطالعهی روزنامهیی، اگر مطلبی به ذهنشان میرسید، در حاشیهی آن یادداشت میکردند و بعداً هم آن را کناری میانداختند؛ سپس انسانهای نکتهسنجِ چیزفهمی آنها را دیدند و جمع کردند و به نظر خود ایشان رساندند. غرض، اینطور تصور نشود که انسان -بخصوص در سنین آقایان- میباید همهی وقتش را صرف شعر بکند.
انشاءالله موفق باشید
۱) ۵۴ ق -؟
۲) ۶۹۱ ق -؟
۳) ۴۱۶ - ۳۲۹ ق