بیانات در خطبههای نماز جمعه
بسماللهالرّحمنالرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین نحمده و نستعینه و نستغفره و نؤمن به و نتوکّل علیه و نصلّی و نسلّم علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین سیّما بقیّةالله فی الارضین و صلّ علی ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین. قالالله الحکیم فیکتابه: لقد کان لکم فی رسولالله اسوة حسنة لمن کان یرجوا الله والیوم الاخر و ذکرالله کثیرا(۱)
همهی برادران و خواهران نمازگزار عزیز را به رعایت تقوا و پرهیزگاری و تبعیت از راه روشنی که نبىّاکرم اسلام و همهی انبیای الهی و اولیای دین (علیهمالسّلام) در پیش پای بشریت قرار دادهاند، توصیه میکنم. به یاد خدا باشید و خدا را در همهی افعال و گفتار و رفتار و حتّی خاطرات و ذهنیات و اندیشههای خود به یاد داشته باشید و رعایت کنید.
امروز، روز ولادت نبىّاکرم اسلام، منجی بزرگ بشریت، معلم انسان و برافرازندهی پرچم فلاح و رستگاری بشر، حضرت محمّدبنعبدالله (صلّیاللهعلیهوالهوسلّم) و نیز روز ولادت فرزند آن بزرگوار، امام شیعیان و حجت خدا بر مسلمین و بر همهی اهل زمین، حضرت امام صادق (ع) است. این روز پُربرکت و این دو میلاد را به همهی شما برادران و خواهران و به همهی ملت بزرگ ایران و همهی مسلمین تبریک عرض میکنم.
خطبهی اول را به بیان جملاتی از زندگی نبىّاکرم اختصاص میدهم. خدای متعال به ما مسلمانان دستور داده است که از پیامبر تبعیت کنیم. این تبعیت، در همه چیز زندگی است. آن بزرگوار، نه فقط در گفتار خود، بلکه در رفتار خود، در هیأت زندگی خود، در چگونگی معاشرت خود با مردم و با خانواده، در برخوردش با دوستان، در معاملهاش با دشمنان و بیگانگان، در رفتارش با ضعفا و با اقویا، در همه چیز اسوه و الگوست. جامعهی اسلامی ما آن وقتی به معنای واقعی کلمه جامعهی اسلامىِ کامل است، که خود را بر رفتار پیامبر منطبق کند. اگر به طور صددرصد مثل رفتار آن حضرت عملی نیست - که نیست - لااقل شباهت به آن بزرگوار باشد؛ عکس جریان زندگی نبىّاکرم بر زندگی ما حاکم نباشد؛ در آن خط حرکت بکنیم.
در سه صحنه از صحنههای مهم زندگی، جملات مختصری از آن بزرگوار عرض میکنم. البته در این باب کتابهای مفصل نوشته شده است و سخن، طولانیتر و مبسوطتر از آن است که در گفتارهایی از این قبیل بشود حق آن را ادا کرد. از هر خرمن گلی، خوشهیی باید چید؛ برای اینکه در ذهن ما یاد آن بزرگوار همیشه زنده باشد.
صحنهی اول از زندگی پیامبر، صحنهی دعوت و جهاد بود. کار مهم پیامبر خدا، دعوت به حق و حقیقت، و جهاد در راه این دعوت بود. در مقابل دنیای ظلمانی زمان خود، پیامبر اکرم دچار تشویش نشد. چه آن روزی که در مکه تنها بود، یا جمع کوچکی از مسلمین او را احاطه کرده بودند و در مقابلش سران متکبر عرب، صنادید قریش و گردنکشان، با اخلاقهای خشن و با دستهای قدرتمند قرار گرفته بودند، و یا عامهی مردمی که از معرفت نصیبی نبرده بودند، وحشت نکرد؛ سخن حق خود را گفت، تکرار کرد، تبیین کرد، روشن کرد، اهانتها را تحمل کرد، سختیها و رنجها را به جان خرید، تا توانست جمع کثیری را مسلمان کند؛ و چه آن وقتی که حکومت اسلامی تشکیل داد و خود در موضع رئیس این حکومت، قدرت را به دست گرفت. آن روز هم دشمنان و معارضان گوناگونی در مقابل پیامبر بودند؛ چه گروههای مسلح عرب - وحشیهایی که در بیابانهای حجاز و یمامه، همهجا پراکنده بودند و دعوت اسلام باید آنها را اصلاح میکرد و آنها مقاومت میکردند - و چه پادشاهان بزرگ دنیای آن روز - دو ابرقدرت آن روز عالم؛ یعنی ایران و امپراتوری روم - که پیامبر نامهها نوشت، مجادلهها کرد، سخنها گفت، لشکرکشیها کرد، سختیها کشید، در محاصرهی اقتصادی افتاد و کار به جایی رسید که مردم مدینه گاهی دو روز و سه روز، نان برای خوردن پیدا نمیکردند. تهدیدهای فراوان از همه طرف پیامبر را احاطه کرد. بعضی از مردم نگران میشدند، بعضی متزلزل میشدند، بعضی نق میزدند، بعضی پیامبر را به ملایمت و سازش تشویق میکردند؛ اما پیامبر در این صحنهی دعوت و جهاد، یک لحظه دچار سستی نشد و با قدرت، جامعهی اسلامی را پیش برد، تا به اوج عزت و قدرت رساند؛ و همان نظام و جامعه بود که به برکت ایستادگی پیامبر در میدانهای نبرد و دعوت، در سالهای بعد توانست به قدرت اول دنیا تبدیل شود.
صحنهی دوم از زندگی پیامبر، رفتار آن حضرت با مردم بود. هرگز خلق و خوی مردمی و محبت و رفق به مردم و سعی در استقرار عدالت در میان مردم را فراموش نکرد؛ مانند خود مردم و متن مردم زندگی کرد؛ با آنها نشستوبرخاست کرد؛ با غلامان و طبقات پایین جامعه، دوستی و رفاقت کرد؛ با آنها غذا میخورد؛ با آنها مینشست؛ با آنها محبت و مدارا میکرد؛ قدرت، او را عوض نکرد؛ ثروت ملی، او را تغییر نداد؛ رفتار او در دوران سختی و در دورانی که سختی برطرف شده بود، فرقی نکرد؛ در همه حال با مردم و از مردم بود؛ رفقِ به مردم میکرد و برای مردم عدالت میخواست.
در جنگ خندق، وقتی که مسلمین در مدینه از همه طرف تقریباً محاصره بودند و غذا به مدینه نمیآمد و آذوقهی مردم تمام شده بود، به طوری که گاهی دو روز، سه روز کسی غذا گیرش نمیآمد که بخورد، در همان حال پیامبر اکرم خودش در خندق کندن در برابر دشمن، با مردم مشارکت میکرد و مانند مردم گرسنگی میکشید.
در روایت دارد، فاطمهی زهرا(سلاماللهعلیها) که برای حسن و حسین - که کودکان خردسالی بودند - مقداری آرد دست و پا کرده بود و نان مختصری پخته بود، دلش نیامد که پدر خود را گرسنه بگذارد. تکهیی از آن نانی که برای بچهها پخته بود، برای پدرش برد. پیامبر فرمود: دخترم! از کجا آوردهای؟ گفت: مال بچههاست. پیامبر لقمهیی در دهانشان گذاشتند و خوردند. طبق روایت - که گمان میکنم سند روایت هم سند معتبری است - پیامبر فرمود: من سه روز است که هیچ چیز نخوردهام! بنابراین، او مثل خود مردم و در کنار مردم بود و با آنها رفق و مدارا میکرد؛ چه در این حالت، و چه در دورانی که سختیها برطرف شده بود، مکه فتح شده بود، دشمنان منکوب شده بودند و همه سر جای خود نشسته بودند.
بعد از فتح طائف، غنایم زیادی به دست پیامبر رسید و او آنها را بین مسلمین تقسیم میکرد. عدهیی از مسلمانان ایمانهای راسخ داشتند، که آنها کنار بودند؛ عدهیی هم از این تازهمسلمانان و قبایل اطراف مکه و طائف بودند، که بر سر پیامبر ریختند و غنیمت خواستند؛ پیامبر را اذیت کردند، محاصره کردند؛ پیامبر میداد، میگرفتند؛ اما باز میخواستند! کار به جایی رسید که عبای روی دوش پیامبر هم به دست این عربهای تازه مسلمانِ ناهموار و خشن افتاد! اینجا هم که در اوج عزت و قدرت بود، پیامبر باز با مردم با همان رفق، با همان مدارا و با همان خوشرویی رفتار کرد؛ با خوشاخلاقی و خوشخلقی صدایش را بلند کرد و گفت: «ایهاالنّاس ردّوا علىّ بردی»(۲)؛ ای مردم! عبایم را به من برگردانید! این، وضع معاشرت پیامبر با مردم بود.
پیامبر با غلامان نشستوبرخاست میکرد و با آنها غذا میخورد. او بر روی زمین نشسته بود و با عدهیی از مردمان فقیر غذا میخورد. زن بیاباننشینی عبور کرد و با تعجب پرسید: یا رسولالله! تو مثل بندگان غذا میخوری؟! پیامبر تبسمی کردند و فرمودند: «ویحک ای عبد اعبد منّی»(۳)؛ از من بندهتر کیست؟
او لباس ساده میپوشید. هر غذایی که در مقابل او بود و فراهم میشد، میخورد؛ غذای خاصی نمیخواست؛ غذایی را به عنوان نامطلوب رد نمیکرد. در همهی تاریخ بشریت، این خلقیات بینظیر است. در عین معاشرت، او در کمال نظافت و طهارت ظاهری و معنوی بود، که عبداللهبنعمر گفت: «ما رأیت احدا اجود و لا انجد و لا اشجع و لا اوضأ من رسولالله»(۴)؛ از او بخشندهتر و یاریکنندهتر و شجاعتر و درخشانتر کسی را ندیدم. این، رفتار پیامبر با مردم بود؛ معاشرت انسانی، معاشرت حَسَن، معاشرت مانند خود مردم، بدون تکبر، بدون جبروت. با اینکه پیامبر هیبت الهی و طبیعی داشت و در حضور او مردم دست و پای خودشان را گم میکردند، اما او با مردم ملاطفت و خوشاخلاقی میکرد. وقتی در جمعی نشسته بود، شناخته نمیشد که او پیامبر و فرمانده و بزرگ این جمعیت است. مدیریت اجتماعی و نظامی او در حد اعلی بود و به همه کار سر میکشید. البته جامعه، جامعهی کوچکی بود؛ مدینه بود و اطراف مدینه، و بعد هم مکه و یکی، دو شهر دیگر؛ اما به کار مردم اهتمام داشت و منظم و مرتب بود. در آن جامعهی بدوی، مدیریت و دفتر و حساب و محاسبه و تشویق و تنبیه را در میان مردم باب کرد. این هم زندگی معاشرتی پیامبر بود، که باید برای همهی ما - هم برای مسؤولان کشور، هم برای آحاد مردم - اسوه و الگو باشد.
و بالاخره صحنهی سوم از زندگی پیامبر، ذکر و عبادت الهی آن حضرت بود. پیامبر با آن مقام و با آن شأن و عظمت، از عبادت خود غافل نمیشد؛ نیمهی شب میگریست و دعا و استغفار میکرد. امسلمه یک شب دید پیامبر نیست؛ رفت دید مشغول دعا کردن است و اشک میریزد و استغفار میکند و عرض میکند: «اللّهم و لا تکلنی الی نفسی طرفة عین»(۵). امسلمه گریهاش گرفت. پیامبر از گریهی او برگشت و گفت: اینجا چه میکنی؟ عرض کرد: یا رسولالله! تو که خدای متعال اینقدر عزیزت میدارد و گناهانت را آمرزیده است - «لیغفرلک الله ما تقدّم من ذنبک و ما تأخّر»(۶) - چرا گریه میکنی و میگویی خدایا ما را به خودمان وانگذار؟ فرمود: «و ما یؤمننی»(۷)؛ اگر از خدا غافل بشوم، چه چیزی من را نگه خواهد داشت؟ این برای ما درس است. در روز عزت، در روز ذلت، در روز سختی، در روز راحتی، در روزی که دشمن انسان را محاصره کرده است، در روزی که دشمن با همهی عظمت، خودش را بر چشم و وجود انسان تحمیل میکند، و در همهی حالات خدا را به یاد داشتن، خدا را فراموش نکردن، به خدا تکیه کردن، از خدا خواستن؛ این، آن درس بزرگ پیامبر به ماست.
خدای متعال در همهی صحنهها به یاد پیامبر بود، و رسول اکرم در همهی صحنهها از خدا استمداد کرد، از خدا خواست و از غیر خدا نترسید و نهراسید. راز اصلی عبودیت پیامبر در مقابل خدا این است؛ هیچ قدرتی را در مقابل خدا به حساب نیاوردن، از او واهمه نکردن، راه خدا را به خاطر اهوای دیگران قطع نکردن. جامعهی ما با درس گرفتن از این اخلاق نبوی، باید به یک جامعهی اسلامی منقلب شود.
انقلاب برای این نیست که کسانی بروند و کسان دیگری بیایند؛ انقلاب برای این است که ارزشها در جامعه تغییر کند؛ اعتبار و ارزش انسان به عبودیت خدا باشد؛ انسان بندهی خدا باشد، برای خدا کار کند، از خدا بترسد، از غیر خدا نترسد، از خدا بخواهد، در راه خدا کار و تلاش کند، در آیات خدا تدبر کند، عالم را درست بشناسد، کمر به اصلاح مفاسد جهانی و بشری ببندد و از خود شروع کند؛ هر کدام ما از خودمان شروع کنیم.
پروردگارا ! تو را به حق حرمت مقام پیامبر سوگند میدهیم، در درون و دل و جان ما تحولی عمیق و اسلامی پدید بیاور. پروردگارا ! ما را شایستهی نام امت پیامبر قرار بده. پروردگارا ! امام زمانمان را که جانشین پیامبر و حجت خدا در زمان ماست، از ما راضی کن. پروردگارا ! ما را در میدان جهاد و مقاومت همواره سرافراز بدار.
بسماللهالرّحمنالرّحیم
والعصر. انّ الانسان لفی خسر. الّا الّذین امنوا و عملوا الصّالحات
و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.
بسماللهالرّحمنالرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم محمّد و علی علىّ امیرالمؤمنین و علی الصّدّیقة الطّاهرة سیّدة نساءالعالمین و علی الحسن والحسین سبطی الرّحمة و امامی الهدی و علی علىّبنالحسین و محمّدبنعلىّ و جعفربنمحمّد و موسیبنجعفر و علىّبنموسی و محمّدبنعلىّ و علىّبنمحمّد والحسنبنعلىّ والخلف القائم المهدی حججک علی عبادک و امنائک فی بلادک و صلّ علی ائمّةالمسلمین و حماةالمستضعفین و هداةالمؤمنین. اوصیکم عبادالله بتقوی الله
امروز دو مسألهی مهم و مؤثر در وضع جامعه و کشور ما، به عنوان دو یادگار و دو خاطره برای ما مطرح است: یکی یادبود سالهای دفاع مقدس در برابر جنگ تحمیلی، و دیگری یادبود هفتهی وحدت، که دربارهی هر کدام به اختصار مطالبی را عرض میکنم. قبلاً از شهدایی که در این روزها نامشان را معمولاً گرامی میداریم - شهید هاشمینژاد(۸)، دانشمند مبارز فداکار؛ و سرداران(۹) عزیزی که در این روزها به شهادت رسیدند - یاد میکنیم و خاطرهی ارجمند آنان را گرامی میداریم.
دربارهی دفاع مقدس، آنچه که ملت ما پس از گذشتن دوران سخت جنگ هشتساله باید مورد تدبر قرار بدهد، این است که این جنگ را چه کسی به وجود آورد، و چرا به وجود آورد، و چه شد که موفق نشد؟ این، سه نقطهی اساسی است.
سؤال اول: جنگ را چه کسی به وجود آورد؟ نمیشود گفت جنگ را فقط عراق به وجود آورد. همهی قراین از اول کار نشان میداد که استکبار پشت سر عراق است؛ او را کمک نظامی کردند؛ از لحاظ تبلیغاتی به او کمک کردند و شورای امنیت را در خدمت متجاوز قرار دادند. با اینکه جنگِ به این اهمیت در این نقطهی حساس واقع شده بود، اما روزهایی گذشت که سازمان ملل در آن روزها، هیچ عکسالعملی نشان نداد؛ این عادی نیست. در حملهی عراق به کویت، بعد از چند ساعت شورای امنیت موضعگیری کرد؛ اما در حملهی عراق به ایران، تا وقتی که تانکهای عراقی پیشروی میکردند، شورای امنیت ساکت و تماشاچی نشست؛ بعد از آنکه هزاران کیلومتر را تصرف کرده بودند، شورای امنیت یک کلمه حرف زد، که آن هم تقبیح تجاوز نبود؛ عراق را ملامت نکرد که چرا تجاوز کرده و جنگ را شروع کرده است؛ به دو طرف گفت که حالا بیایید دست از جنگ بکشید و آتشبس کنید! یعنی درحقیقت، تثبیت عراق در اراضی اشغالی ما. البته ما قبول نکردیم و آن قطعنامه را رد کردیم.
شورای امنیت به خاطر اینکه در دست قدرتهای بزرگ بود و آنها هم پشت سر رژیم عراق بودند، تا آخر هم هیچوقت نسبت به جنگ یک موضع کاملاً و صددرصد عادلانه نگرفت؛ تا اینکه در این اواخر، آن هم با زحمات زیاد و با تلاشهای فراوانی که از همه طرف کشیده شد، قطعنامهی ۵۹۸ از شورای امنیت صادر شد.
شرق و غرب پشت سر عراق قرار داشتند. تقریباً تمام اروپا به عراق کمک کردند. در ایام جنگ، ما اینها را از روی حدس میگفتیم، قراین دلالت میکرد؛ ولی در این یکی، دو سال اخیر، شواهد قطعی برای آن پیدا شد؛ همه اعتراف کردند و یکی یکی سندها بیرون آمد؛ کمک امریکا، کمک ناتو، کمک شوروی هم که از روز اول معلوم بود. بلوک شرق، همین کشورهای اروپای شرقی که امروز دچار این مصیبتها(۱۰) هستند، بزرگترین خدمت را در طول جنگ به رژیم عراق کردند؛ ارتجاع منطقه هم که جای خود دارد. بنابراین، جنگ را رژیم عراق به تنهایی به وجود نیاورد - رژیم عراق یک عامل بود - جنگ را همهی دنیای استکباری و من تبع او به وجود آوردند؛ این امروز چیز روشنی است و احتیاج به بحث زیادی ندارد.
سؤال دوم: چرا جنگ را به وجود آوردند؟ این هم امر روشنی است: جنگ را به وجود آوردند، تا نظام اسلامی را از بین ببرند، یا وادار به تسلیم کنند؛ برای آنها فرقی نمیکرد. میخواستند یا جمهوری اسلامی به خاطر اشغال و گرفتاریهای جنگ ساقط بشود، یا اگر ساقط نمیشود، همانطوری که بیشتر کشورهایی که به این مصیبتها دچار میشوند و بالاخره رو به یک قدرتمند میکنند و پیش او دست دراز میکنند، شاید ملت ایران و امام عظیمالشأن این ملت هم مجبور بشوند در مقابل دشمنان تسلیم بشوند، دست دراز کنند و بگویند خیلی خوب، ما تسلیم هستیم؛ نگذارید دیگر عراق اینقدر ما را بکوبد. بدون تردید هدفشان این بود؛ اما این آرزو هم به دلشان ماند.
اگر ایران در مقابل امریکا تسلیم میشد، جنگ زود تمام میشد. البته مصیبت سلطهی امریکا، صد برابر از مصیبت جنگ سختتر است. مصیبت تسلط بیگانه، از مصیبت هر گونه جنگی با هر خسارتی، برای یک ملت سنگینتر و سختتر است. امروز ببینید با رژیم عراق چگونه برخورد میکنند. همین که مسلط شدند، همینکه در مقابلشان تسلیم انجام گرفت، استکبار دیگر هیچ حدی نمیشناسد. از ایستادگی مردم است که اینها حساب میبرند و مجبورند حریم بگیرند. هر ملتی که کوچکترین نشانهی تسلیمی از خود در مقابل استکبار نشان داد، باخت؛ باختی بسیار سنگین. هدفشان این بود که جمهوری اسلامی را وادار به تسلیم کنند؛ ولی نتوانستند.
بعد از هشت سال جنگ، لازم نیست ما قسم و آیه بخوریم که در جنگ پیروز شدهایم. پیروزی در جنگ مگر چیست؟ اگر دشمنی با آن حجم قدرت و با آن عظمت مادّی به یک ملت حمله کند، هشت سال هم علیه او مبارزه کند، اما بعد از هشت سال همه چیز مثل روز اول باشد؛ نه یک قدم از سرزمین این ملت دست دیگری باشد، نه این ملت کوچکترین تحمیلی را از دشمن قبول کرده باشد، آیا این پیروزی این ملت نیست؟ ملت ما با جوانانش، با رزمندگانش، با ارتش و سپاه و بسیج مردمیش، با عشایر دلاورش، با مردم کوچه و بازارش، با خانوادههای ایثارگرش، با زنان و مردان آگاه و هوشیارش، با شجاعت و ایمان و توکل بینظیر رهبر عظیمالشأنش، توانست در مقابل امریکا و اروپا و شوروىِ آن روز و امپراتوری شرق و غرب بایستد و بعد از هشت سال همهی آنها را وادار بکند که به پیروزی ملت ایران و به شکست خودشان اعتراف کنند.
و اما سؤال سوم: چه شد که این پیروزی به دست آمد؟ برادران و خواهران عزیز در سراسر کشور! چه شد که شما پیروز شدید؟ آیا جز ایمان شما، توکل شما به خدا، تصمیم شما برای ایستادگی در مقابل دشمنان خدا، وحدت کلمهی شما - که به هیچ وسیلهیی نتوانستند آن را در هم بشکنند - فداکاری قهرمانانهی جوانان شما؛ جوانانی که در عین جوانی، از لذتهای دنیا گذشتند و تسلیم وسوسهها نشدند؛ و پدر و مادری که از جوانانشان گذشتند و تسلیم وسوسهی محبت و عشق به اولادشان نشدند؛ و بیاعتنایی به زخارف دنیا و نگریستن به هدف عالی - یعنی سربلندی اسلام و مسلمین - پیروزی ملت ایران عامل دیگری داشت؟ اگر ایران در آن روزی که دشمن از همه طرف به آن حمله کرد، به شرق یا به غرب، به امریکا، به اروپا، به شوروی رو میآورد، باز هم پیروز شده بود؟ نمیگذاشتند پیروز بشود. جنگ تمام میشد، اما جنگ بدون پیروزی و بدون افتخار؛ سلطهی خودشان را بر این ملت از سر میگرفتند.
برادران و خواهران عزیز! تقریباً سیزده سال از پیروزی انقلاب و ریشهکن شدن سلطهی امریکا از این کشور میگذرد؛ اما امریکا و استکبار جهانی همچنان در فکر این هستند که سلطهی خودشان را به هر شکلی که بتوانند، به این ملت برگردانند. بدانید که دشمنان خدا از اسلام و ایمان و وحدت کلمهی شما مردم راضی نیستند؛ از اینکه شما پشت سر مسؤولان کشور، پشت سر قرآن و اسلام، پشت سر نشانهها و پرچمهای دین حرکت کنید، ناراضی هستند. دشمن، اینطور زندگی را نمیپسندد. شما فرهنگ استکباری را در دنیا به هم زدهاید. امروز کار بر استکبار مشکل شده است.
این «نظم نوین جهانی»(۱۱) که استکبار بیان میکند، سخنی است که نیتهای بسیار خائنانه و خباثتآمیزی پشت سر آن است. نظم نوین جهانی یعنی چه؟ یعنی نظام دو قطبی عالم تمام شد، درگیریهای شرق و غرب تمام شد؛ بله، تمام شد؛ اما آیا نتیجهی تمامشدن درگیری شرق و غرب باید قدرت مطلقه و روزافزون امریکا بر ملتهای ضعیف باشد؟! یعنی دیگر اسلامخواهان و آزادیخواهان در هیچ نقطهی دنیا حق نداشته باشند نفس بکشند؟! یعنی مسألهی فلسطین باید به قیمت فروختن فلسطین و فروختن فلسطینیان تمام بشود؟! معنای نظم نوین جهانی این است؟! امریکا این را میخواهد. ملت اسلام به خاطر بیدارییی که بر اثر انقلاب و ایستادگی شما در جنگ به دست آورده است، تسلیم این خواست امریکا و استکبار نخواهد شد.
البته جنگ خسارتهای زیادی داشت؛ دشمن هم این را میدانست؛ امروز هم میداند. خسارت جنگ فقط در آن لحظهیی نیست که گلولهی توپ یا بمب یا موشک به جایی اصابت میکند. این اصابت، ویرانی به بار میآورد. این خسارت تا هنگامی هست که این ویرانی را بشود جبران کرد.
ما هشت سال جنگ داشتیم. سالهای متمادی باید همهی شما ملت پشت سر دولت حرکت کنید و دولتمردان با همهی توان و کوشش و با همهی خلوص نیت کار کنند و ثروت ملی این کشور صرف بازسازی بشود، تا بتوانیم جبران این خسارتها و ویرانیها را بکنیم. ویرانی جنگ، به این آسانی برطرف نمیشود.
آیا میدانید که جنگ دوم جهانی برای اروپا و ژاپن و بقیهی کشورها به چه قیمتی تمام شد؟ آیا میدانید که چند سال طول کشید تا توانستند خودشان را از زیر این بار خلاص کنند؟ در حالی که ثروت امریکا و جاهای دیگر هم پشت سر و در اختیارشان بود.
ما میخواهیم روی پای خودمان بایستیم. ما میخواهیم کشور را خودمان آباد کنیم. ما میخواهیم همت و اراده و پول خودمان این کشور را آباد کند. مسؤولان دلسوز کشور مشغول تلاشند. آنها با تدبیر و ارادهی صحیح و با کمک ملت خواهند توانست انشاءالله این ویرانیها را جبران کنند؛ البته مقداری طول میکشد. جنگ سختی داشت، دوران بازسازی هم سختی دارد؛ این هم جزو سختی دوران جنگ است. امروز مبارزهی شما، در راه بازسازی و سازندگی و تلاش برای حفظ وحدت است.
هفتهی وحدت، وحدت میان امت اسلام است. دشمن میخواهد میان فرقههای اسلامی نزاع باشد؛ بخصوص بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دشمن خواسته است بین ایران انقلابی و اسلامی و بقیهی ملتها جدایی بیندازد. از خدا میخواهند که در دنیای اسلام گفته شود: «اینها شیعه هستند و انقلابشان انقلاب شیعی است و به ما سنیها ربطی ندارد»! ملت ایران از اول انقلاب گفته است بله، ما شیعه و موالیان اهلبیت پیامبریم؛ اما این انقلاب، یک انقلاب اسلامی بر اساس قرآن، بر اساس توحید، بر اساس اسلام خالص و ناب، بر اساس وحدت و برادری بین همهی مسلمین است. این را از اول ملت ما گفتند و امام ما نیز این را فریاد کشید و بیان کرد.
نگذارید این وحدت خدشهدار بشود. سایر ملتهای مسلمان در کشورهای دیگر نگذارند که نویسندگان و قلمبهدستهای مزدور، علیه ملت ایران و انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی مطلب بنویسند و تهمت و افتراء پخش کنند؛ آنها دارند این کار را میکنند. نویسندگان خود ما هوشیاری بخرج دهند و نگذارند دشمن بهانه به دست بیاورد، تا این شکاف وسیع بشود. صدا و سیما، رسانهها، روزنامهها، کتابنویسها، همه و همه مواظب باشند بهانهیی به دست دشمن ندهند، تا اختلاف بین مسلمین ایجاد کند. ما گفتیم که برادران مسلمان در هرجا هستند و مذهبشان هرچه هست، باشند؛ اما همه برادر باشند و در راه اسلام و توحید و قرآن، با استکبار - که ضد اسلام و ضد توحید و ضد قرآن است - مبارزه کنند.
مسألهی بسیار تلخ این روزهای ما، مسألهی فلسطین است. قصد دارند فلسطین را معامله کنند و بفروشند. این کنفرانس به اصطلاح بینالمللی(۱۲)، درحقیقت کنفرانسی در جهت خواست صهیونیستهاست؛ منتها مسلمانان و بخصوص بعضی از سران فلسطینی از بس ضعف نشان دادند، حالا صهیونیستها هم ناز میکنند! آنها میگویند ما در این کنفرانس، به فلان شرط و فلان شرط شرکت میکنیم. شرط کدام است؟! مسلمان غیور نمیتواند در آن کنفرانسی که بناست ملت فلسطین و کشور فلسطین را به دشمن بفروشند، شرکت کند؛ بلکه مسلمان غیور نمیتواند ساکت بنشیند. من این مطلب را در پیامی که برای برادران و خواهران مسلمان در سراسر جهان به زبان عربی آماده کردهام، میخوانم.
السّلام علی أبناء أمّتنا الاسلامیة رجالا و نساء فی کل مکان. القضیة الفلسطینیة کانت منذ نصف قرن حتی الآن تمثّل مأساة للمسلمین و ذروة آلامهم وأمرّ حادثة فی تاریخهم الحدیث، غیر أنّه بعد وعد بلفور المشؤوم الذی شکّل الخطوة الاولی فی تشرید الفلسطینیین لمتتعرّض فلسطین المحتلّة و لمیتعرّض شعبها لأخطر من هذه المؤامراة التی تحیک خیوطها الیوم أمریکا تساندها بعض الدّول الاخری و یدعمها سکوت و تعاون بعض بلدان المنطقة العربیة.
الخطة المعدّة لفلسطین الآن هی تصفیة القضیة و بیع کلّ الارض الاسلامیة الفلسطینیة الی الجناة الغاصبین الصهاینة، و هذا خطر فادح یتهدّد المسلمین و مأساة ماحقة شاملة تحلّ بهم، لوقّدر للخطة أن تتحقّق لاسمح الله.
کلّ قبول و رضوخ لهذا الّذی یراد له أن یتحقّق من خلال المؤتمر المدبّر لقضیة فلسطین هو فی رأی الاسلام، حرام و معارض لاحکام الشّریعة المقدسة.
و هذه الحادثة من النّاحیة السیاسیة تشکّل أکبر إهانة للشعوب المسلمة والحکومات المسلمة و أوسع باب للتوغّل فی البلدان الاسلامیة و للعبث بمقدّراتها و أفظع استهانة بکرامة کلّ دعاة الحق و التحرّر و أبشع مقدمة لقمع کلّ مظاهر الصّحوة والیقظة فی منطقة الشرق الاوسط و فی جمیع أرجاء العالم الاسلامی، و هی بالتالی تمهید لتحقّق نوایا الاحتلال الصّهیونی فیالتوسع من النیل إلی الفرات. إنّها من الناحیة الانسانیة والاخلاقیة استهزاء بکل الشّهداء والمجاهدین الّذین بذلوا النفس والنفیس علی طریق فلسطین خلال نصف القرن الماضی و ظلم بکل العوائل المشرّدة الّتی عانی جیلان منها حیاة المخیّمات و آلام اغتصاب البیت و التراب. إنها حکم بذبح آلاف الشّباب الفلسطینیین المقاومین و بهتک حرمة آلاف النّساء الفلسطینیّات الصّابرات فی المستقبل، إنّها تعنی استمرار ما یعانیه شعب من فقر و فاقة و سقم و تشرید.
مع کل هذا، أیّ مسلم غیور من الحکّام و من سائر أبناء هذه الامة یجیز لنفسه أن یؤیّد المؤتمر الامریکی المرتبط بفلسطین أو یشترک فیه أو یرضخ لنتائجه، إنها خیانة بالشّعب الفلسطینی و خیانة بالقضیة الفلسطینیة و خیانة بالاسلام. السکوت عنه مأساة والاشتراک فیه جریمة کبری. لو أن أمریکا ظنّت أنّ مثل هذه المؤتمرات قادرة علی إخماد اللّهب الاسلامی المقدّس المتصاعد فی فلسطین فهی خاطئة تماما، ولو أنّ فئة من ساسة العرب فلسطینیین کانوا أم غیر فلسطینیین، یتصوّرون أن الشّعب الفلسطینی و شعوبهم سوف تغفر لهم اشتراکهم فی هذه المؤامرة، فهم مخطئون جدّا.
فلسطین، ملک للشعب الفلسطینی و جزء من الارض الاسلامیة. الکیان الغاصب لابدّ أن یضمحل، و هذا هو قدر فلسطین الّذی سیتحقّق عاجلا أم آجلا، والله غالب علی أمره و لکن أکثر الناس لایعلمون.
و لایفوتنی أیّها الاخوة و الاخوات أن اُبارک للأمّة الاسلامیة جمعاء ذکری مولد المصطفی(علیهأفضل الصّلاةوالسّلام) و ذکری مولد حفیدة الامام جعفربنمحمّدالصّادق (علیهالسّلام) سائلا الله تعالی أن یجعل هذه الذّکری العطرة مصدر إلهام یزید المسلمین عزما علی تحقیق وحدتهم و عزّتهم و کرامتهم.
عبادالله اتقوا الله و علیکم بالجد و الاجتهاد والتّأهبّ والاستعداد والتّزوّد فی منزل الزّاد واستغفروالله لی و لکم.
بسماللهالرّحمنالرّحیم
اذا جاء نصرالله والفتح. و رأیت النّاس یدخلون فی دینالله افواجا. فسبّح بحمد ربّک واستغفره انّه کان توّابا.
والسّلام علیکم و رحمةالله
۱) احزاب: ۲۱
۲) بحارالانوار، ج ۱۶ ، ص ۲۲۶
۳) بحارالانوار، ج ۱۶ ، ص ۲۲۵
۴) بحارالانوار، ج ۱۶ ، ص ۲۳۱
۵) و ۳. بحارالانوار، ج ۱۴ ، ص ۳۸۴
۶) فتح: ۲
۷)
۸) ۱۳۶۰ - ۱۳۱۱ ش
۹) شهید فلاحی، شهید فکوری، شهید نامجو، شهید کلاهدوز، شهید جهانآرا
۱۰) با آغاز فصل جدید در حیات سیاسی شوروی، که ابتکار عمل آن را گورباچف تحت عنوان سیاست «گلاسنوست» (در زمینهی ارتباط با دنیای خارج)، و سیاست «پروستریکا» (در خصوص سیاستهای داخلی) بهعهده داشت، اروپای شرقی که تا قبل از این، زیر سلطه و حاکمیت کرملین بود، شاهد وقوع جنبشهای استقلالطلبانهیی شد که هدف آن، خروج از دایرهی قدرت شوروی بود. این امر، به وقوع آشوبها و بروز مشکلات اقتصادی و سیاسی در اغلب کشورهای بلوک شرق منجر گردید. امریکا و کشورهای غربی، تلاشهای زیادی در جهت خروج این کشورها از سلطهی شوروی به عمل آوردند و در حال حاضر چند کشور که سابقاً عضو بلوک شرق بودند، رسماً به عضویت پیمان ناتو در آمدهاند.
۱۱) نظم نوین جهانی (New world order ) عنوان نظریهیی بود که بلافاصله پس از پایان جنگ آزادسازی کویت و شکست عراق، از سوی «جورج بوش» - رئیس جمهور وقت امریکا - مطرح گردید. بر اساس این نظریه، امریکا خود را بهعنوان سامانده روابط بینالمللی مطرح ساخت، تا با اتکاء به توان نظامی و نفوذ سیاسی خود، بهعنوان تنها صحنهگردان مسائل منطقهیی و بینالمللی معرفی شود. با شکست «جورج بوش» در انتخابات ریاست جمهوری امریکا و به قدرت رسیدن «بیل کلینتون»، این نظریه نیز از قاموس سیاسی جهان حذف شد.
۱۲) کنفرانس مادرید. ایدهی این کنفرانس، در فردای جنگ آزاد سازی کویت از سوی امریکا، تحت عنوان کلی «زمین در برابر صلح» مطرح شد. در این کنفرانس که در ۳۰ اکتبر ۱۹۹۱ میلادی برگزار گردید، نمایندگان اسرائیل، سوریه، اردن، فلسطین، لبنان و مصر به طور رسمی، و نمایندگان جامعهی مشترک اروپا، سازمان ملل متحد، عربستان سعودی (از طرف کشورهای عرب حوزهی خلیج فارس)، جورج بوش و میخائیل گورباچف بهعنوان ناظر شرکت کردند. این کنفرانس، با نظارت و سرپرستی مستقیم امریکا و روسیه آغاز شد؛ ولی عملاً نتایجی از آن حاصل نگردید؛ زیرا صلح فلسطین و اسرائیل، خارج از این روند بهدست آمد، و اردن و اسرائیل نیز بهطور جداگانه با یکدیگر سازش کردند؛ فقط سوریه بهاین ایده پایبند است، که آن هم به علت عدم تمایل اسرائیل به عقب نشینی از سرزمینهای اشغالی، نتیجهیی در بر نداشته است.