1392/09/25
گفتوگو با دکتر بنیانیان
پیوست فرهنگی باید به انگیزه مدیران کشور متکی باشد
یکی از نخستین کسانی که موضوع پیوست فرهنگی را به عنوان یک امر راهبردی دنبال نموده، دکتر حسن بنیانیان، رییس کمیسیون فرهنگی-اجتماعی شورای عالی انقلاب فرهنگی است. با توجه به به اهمیت ویژهی این مسأله در بیانات رهبر انقلاب در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی با وی گفتوگویی داشتیم. او در پاسخ به سؤالهای ما از مثالهای روشن و واضحی استفاده کرد و به تبیین اهمیت پیوست فرهنگی پرداخت. موضوعی که علیرغم مطالبههای مصرانهی رهبر معظم انقلاب اسلامی، هنوز قدر و اعتبار اصلی خود را بازنیافته است:
یکی از موضوعاتی که هنوز فهم مشترک اجتماعی دربارهی آن به وجود نیامده و حتی در نهادهای اجرایی ما هم همچنان مغفول است، بحث پیوست فرهنگی است. لطفاً کمی در این باره برای ما توضیح دهید.
نظام ما نظام جمهوری اسلامی است و این قید اسلامی یعنی که اعتقادات، ارزشها و الگویهای رفتاری مبتنی بر این اعتقادات و ارزشها برایمان از یک منبع الهی و خارج از روابط انسانها ابلاغ شده و علاقهمندیم که در همهی روابط زندگی آنها را جاری و ساری کنیم. مثلاً اگر میگوییم «مادری کردن» یک امر ارزشمند و انسانسازی است، یعنی هیچ زنی در ایران از اینکه بگوید به دلیل اینکه کودکی دارم، فعلاً خانهدار هستم، احساس نکند چیزی کم دارد. او باید احساس افتخار کند که در خانه نشسته و فرزندش را تربیت میکند. آن وقت منِ مهندس معمار، خانه را باید طوری طراحی کنم که این مادر احساس آرامش و نشاط از معماری من داشته باشد. این معنا در حوزه فرهنگ (هم در افراد و هم در نهادها) چه عنوان فرهنگی داشته باشد و چه نداشته باشد، نقش مؤثر تغییردهنده دارد. حالا این تغییردهندگی یا مثبت است یا منفی؛ یا ترکیبی از این دو.
رهبر انقلاب اسلامی: گاهی اوقات انسان در یک کاری وارد میشود، یک کار اقتصادی انجام میدهد، [امّا]
لوازم آن و تبعات فرهنگی آن را توجّه ندارد. بله، کار کار بزرگی است؛ کار اقتصادی بزرگی است، منتها بر
آن مترتّب میشود لوازمی و تبعاتی که برای کشور ضرر دارد.
در ۲۰۰ سال اخیر متأثر از القای سازماندهی غلط غربی برای جامعهی ما، القاء کردند که «فرهنگ» سازمان و وزارتخانهی خاص خودش را دارد و شما کار خودت را بکن! تو مهندس مکانیک هستی، کار خودت را بکن و... در حالی که این با مبانی دینی و با مبانی عقلی و فطری انسان منافات دارد. مثالی میزنم، وقتی یک نفر ماشینش خراب است و میبرد مکانیکی و بعد میبیند مکانیک انسان متدینی است با امنیت کلید ماشین را تحویل او میدهد. اینجا او ظاهراً دارد یک کار غیرفرهنگی انجام میدهد، اما اتفاقات، اتفاقات فرهنگی است. در وجود او احترام به دین و به افراد متدین افزایش پیدا میکند. اما اگر خدای نکرده عکس این باشد. یک نفر نمادهای مذهبی را داشت و مثلاً عکس پسر شهیدش آن بالا بود و با شما بداخلاقی کرد! اینجا به شهدا و خانوادههای آنها در ذهن شما لطمه وارد میشود. ابهت پدر شهدا در ذهن شما ریخته میشود. یک کار ظاهراً اقتصادی دارد انجام میگیرد، اما اثرات فرهنگی دارد.
«پیوست فرهنگی» با این تعریف به تمام شئون زندگی ما تعمیم مییابد.
ببینید ما میخواهیم تمدن اسلامی را مجدداً احیا کنیم. مفهوم تمدن این است که اعتقادت و باورهای اصیل ما در قالب ارزشها در همهی روابط زندگی روزمره ما جاری شود و عینیت پیدا کند. وقتی میگوییم ما ایرانیان در سابقهی خودمان تمدن عظیمی داشتهایم، افراد را به تخت جمشید میبریم و از علم، شیوهی سازماندهی و خلاقیت دانشمندان آن زمان صحبت میکنیم. امروز هم تمدن اسلامی فقط با فعالیت سازمانهایی که عنوان فرهنگی دارند ساخته نمیشود. بلکه باید ردپای اعتقادات دینی و اخلاقیات اسلامی در تعاملات اقتصادی بازار مسلمین و در سازماندهی اجتماعی احساس شود. اگر بحث الگوی پیشرفت با قید ایرانی ـ اسلامی مطرح میشود یعنی تکنولوژی و علم و نحوهی سازماندهی شهری، معماری، توزیع و تولید و مصرف آب و انرژی و همهی اینها باید ذیل معیارهای اسلامی تجدید ساختار شوند.
اگر خواستیم این آرزوی بلند را محقق کنیم باید از یک نقطهای شروع کنیم. نقطهی شروع این است که به سراغ مدیران اجرایی که طرحی را در دست اجرا دارند برویم و بگوییم شما فعلاً در چارچوب همین طرح خودتان، نسبت آن را با فرهنگ شناسایی کنید. یعنی چه؟ یعنی این طرح توأمان تحت تأثیر فرهنگ جامعه است و هم بعد از اینکه تحقق پیدا کرد حتماً در فرهنگ جامعه تأثیر میگذارد. میگوید چطور من از جامعه تأثیر میپذیرم؟ میگویم جنس فعالیتت را بگو تا بگویم چگونه تأثیر میپذیری. مثلاً میخواهد یک پاساژ با ۱۰۰ مغازه در آن بسازد. او حتماً فکر میکند برای اینکه پاساژش گرانتر شود، بهتر است که آن را به چه شغلهایی واگذار کند. شغلهایی که جنس خارجی بیاورند یا داخلی؟ او با همین یک کارش میتواند به اقتصاد ملی ضرر برساند یا اینکه به آن کمک کند.
تو حق نداری در این شرایطی که بیکاری یکی از معضلات کشور است، یک پاساژی درست کنی که به اشتغال ایرانیان آسیب بزنی. در حالی که جوانان کشور خودت بیکارند و خود شما مرتب به حکومت انتقاد میکنی که برای جوانان تحصلیکرده یک فکری بکند! بنابراین ما یک تصویر فرهنگی داریم که بخشیاش مثبت و بخشیاش منفی است، میتوانیم مثبتها را شناسایی کنیم و آنها را به کار بگیریم.
این نوع بررسی و پیشبینی که در پیوست فرهنگی فرمودید کاری شبیه ارزیابی اقتصادی است. کاری که قبل از ایجاد تأسیسات زیربنایی و گرانقیمتی مثل نیروگاه و پالایشگاه انجام میشود.
بله؛ هر نوع فعالیتی که روابط آدمها را با هم تنظیم میکند و یا روابط آدمها با محیط را تنظیم میکند، حتماً تأثیرات فرهنگی دارد. وقتی روند «اصلاح فرهنگ عمومی» جامعه آغاز میشود که همهی بازیگران عرصهی فرهنگ نقش سازندهای ایفا کنند. مثلاً شما استخری را تصور کنید که آب آن یک درجهای از آلودگی دارد. شما یک دستگاه میگذارید که آب را سالم تحویل دهد. حالا اگر بدنهای آلوده که در این استخر وارد میشوند آنقدر زیاد باشد که از قدرت تصفیهکنندگی این دستگاه خارج باشد، این آب روز به روز آلودهتر میشود. در مقولهی فرهنگ هم همهی افراد، همهی سازمانها، همهی نهادها، چه در اقتصاد باشند چه در قوهی قضائیه و چه در عالم سیاست، مثل آن دستگاه تصفیه هستند. در فرهنگ جامعه تأثیر میگذارند؛ یا فرهنگ را خراب میکنند یا اصلاح.
باید یک نهضت عمومی بین همهی مدیران و نخبگان جامعه آغاز شود که آن مفهوم محاسبهگری که در تفکر دینی ما اصالت دارد در روابط سازمانها هم کشیده شود. من به عنوان مدیرکل مسکن و شهرسازی، به عنوان مدیر کل اقتصاد و دارایی، سازمانی که تحت پوشش من است در تحولات فرهنگی جامعه چه نقشی ایفا میکند؟ اگر این اتفاق را بتوانیم نهادینه کنیم، میتوانیم در مقابل تهاجم فرهنگی و یا فرایند جهانیشدن که دائم در جامعه تخریب وارد میکند، مقاومت کنیم. اگر این نهضت آغاز نشود، با این میزان که دستگاههای فرهنگی ما کار فرهنگی میکنند ما قدرت مقابله با تهاجم فرهنگی و جهانیسازی را نداریم و این احساس به دست میآید که ما علیرغم کارهای فرهنگی که انجام میدهیم، اما روند استقرار ارزشهای فرهنگیمان در روابط روزمرهمان مشهود نیست.
چه کسی متولی این کار است؟
یک حلقهای وجود دارد که همهی اعضای آن کاستیهایی دارند. اولین حلقه آن است که مدیران ما مطالبهگر نشدهاند. یعنی مدیران اراده نکردند برای کارهای خودشان «پیوست فرهنگی» داشته باشند. به همین ترتیب دستگاههایی مثل آموزش عالی، حوزههای علمیه، مراکز پژوهشی و... که باید پاسخگوی این تقاضا باشند، احساس مسئولیت نکردند که باید خودشان را برای این امر آماده کنند.
نهادهای مطالبهگر هم مثل مجلس شورای اسلامی که انتظار بود همهی کمیسیونهای مجلس از وزرا دربارهی «پیوست فرهنگی» فعالیتهای مختلفشان بپرسند که پیوست فرهنگی طرحهای مهم در بهداشت و درمان، شهرسازی و اقتصاد دارایی چگونه است.
ظاهراً الان یک الزام قانونی برای پیوست فرهنگی وجود دارد؟
هنوز آن الزام قانونی ایجاد نشده است. ما منتظر نظامنامهی مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی بودیم. اخیراً تصویب شده است و بر اساس آن باید معاونت برنامهریزی ریاست جمهوری فهرست طرحهای مهم را اعلام کند. اما مسألهی «پیوست فرهنگی» قبل از اینکه متکی به قانون باشد، باید متکی به انگیزهی دینی و اسلامی مدیران باشد تا او در مرحلهی اجرا این پیوست را با انگیزهها و اعتقادات درونی خودش اجرا کند. ما که منتظر نیستیم که یک سند نوشته بشود و بعد بگذاریم در کتابخانهی دستگاه اجرایی! ما منتظریم یک سند راهنمای اصلاح تصمیمگیریها ایجاد شود. یعنی ۱۰ درصد تکیهگاه پیوست فرهنگی نیازمند دستورالعمل و ابلاغ قانون است، ۹۰ درصدش این است که عزیز من دلیل اینکه شما در جمهوری اسلامی وزیر یا مدیرکل شدی این است که کار روزمرهات را در اختیار احیای اخلاق و معنویت قرار بدهی.
برای مثال وقتی شما به اداره کل اقتصاد و دارایی میروید تا مفاصا حساب مالیاتی بگیرید، نباید خدای نکرده این احساس به تو دست بدهد که چرا بلد نیستی دروغ بگویی؟ چرا بلد نیستی رشوه بدهی؟ حالا که دروغ و رشوه بلد نیستی، باید مالیات زیادی بدهی! اگر اقتصاد و دارایی ما چنین باشد، مالیاتدهندهی ما همزمان با دادن مالیات فرهنگ ما را هم تخریب میکند. بعد شما این مالیات را بگیرید و بدهید به وزارت ارشاد و سازمان تبلیغات که بیایید برای مبارزه با دروغ و رشوه کار فرهنگی کند. آدم عاقل میگوید شما سعی کنید در همان منشئی که این مسأله ایجاد میشود جلویش را بگیرید. همان عزیز ما که مدیر کل اقتصاد و دارایی است یک درصد کوچگی از منابعش را اختصاص بدهد و یک متخصص دانشگاهی را دعوت کند تا او فرهنگ سازمانی آنجا را آسیبشناسی کند. با این کار فضای اداره متفاوت خواهد شد.
ممکن است این تصور وجود داشته باشد که اعمال پیوست فرهنگی هزینهی سربار و اضافهای برای پروژهها ایجاد میکند.
«پیوست فرهنگی» درحقیقت یک نوع سرمایهگذاری برای خود کارفرما است؛ این نیست که این پول بازگشت سرمایه نداشته باشد. جاهایی که پیوست فرهنگی تهیه کردهاند همین که درگیر بحث شدهاند یک دنیای تازهای برای آنها گشوده شده است.
چه موانعی در مسیر تحقق پیوستهای فرهنگی وجود دارد؟
پیوست فرهنگی مستلزم پیوند سه گروه با هم است، یک کار فردی نیست. طلبههای فاضل، اساتید متدین دانشگاه و مدیران اجرایی باتجربهای که به مرحلهی بازنشستگی رسیدهاند؛ اینها باید با همدیگر پیوند بخورند تا سند «پیوست فرهنگی» تهیه شود. این سند که تهیه شد تازه مرحلهی اصلی پیوست فرهنگی شروع میشود.
[گزارش تصویری]
یکی از موانع توسعهی تفکر پیوستنگاری فرهنگی، تجربیات مدیران ما در حوزهی فرهنگ است. تجربیات مختصر، یک نوع احساس بینیازی ایجاد میکند که مثلاً اگر برای یک مجتمع مسکونی، مسجد بسازی میشود پیوست فرهنگی! و تمام شد! در حالی که مسجد جای خودش را دارد. تازه این مسجد کجا و چگونه باید ساخته شود و اطراف آن چطور باشد؟ اینکه معماری سازهی شما چگونه طراحی شده باشد؟ چه نسبتی با خانواده داشته باشد؟ این منطقه چه نیازهایی دارد؟ نیازهای جامعهشناختی و رواشناختی در معماری چیست؟ اینها باید در طرح پیوست فرهنگی لحاظ شود.
یکی از موانع دیگر، همین سوابق تجربی متدینان است! در حالی که این باید بشود موتور حرکت، اما اینگونه نیست. این نیروی متدین در برنامههای فرهنگی خودش مثلاً راهاندازی مجلس روضهی خانگی قانع میشود که ما به اندازهی کافی به دین خدمت میکنیم! از دوستان خودم ماهی یک دفعه خانهشان روضهخوانی راه میاندازند و اهل محل را دعوت میکنند و شام میدهند. وقتی به او میگویم عزیز من این ۵ هزار کارگر که زیر دست تو هستند در محیطی که تو مسئولش هستی، متدینتر میشوند یا بیدینتر؟ میگوید نمیدانم. میگویم به نظر من بیدینتر میشوند. چرا که تو اینها را رها کردی و نگران بچههای محل هستی. نه اینکه اهل محل را رها کنی، ولی وظیفهای که در جمهوری اسلامی داری این است که در قبال دین این ۵ هزار کارگر مسئول هستی. آیا این کارگران میتوانند ارزشهای دینی را به خانواده و فرزندان جوانشان در یک فضای منطقی منتقل کنند تا گرایشات دینی آنها از بین نرود؟ میگوید آقا ما اینهمه دردسر داریم، مشکل ارز داریم، اینها دیگر چیست؟ به او میگویم اگر به این مسائل توجه کنی، مشکل ارز هم حل میشود. اگر تو این خدمات را به کارگرانت ارائه کنی، وقتی به او بگویی الان پول نداریم، پنج روز صبر کن! این آدم حس میکند که برای این مدیر باید پنج روز صبر کرد. برای اینکه این مدیر به فکر خانوادهی ما است.
یکی از موضوعاتی که هنوز فهم مشترک اجتماعی دربارهی آن به وجود نیامده و حتی در نهادهای اجرایی ما هم همچنان مغفول است، بحث پیوست فرهنگی است. لطفاً کمی در این باره برای ما توضیح دهید.
نظام ما نظام جمهوری اسلامی است و این قید اسلامی یعنی که اعتقادات، ارزشها و الگویهای رفتاری مبتنی بر این اعتقادات و ارزشها برایمان از یک منبع الهی و خارج از روابط انسانها ابلاغ شده و علاقهمندیم که در همهی روابط زندگی آنها را جاری و ساری کنیم. مثلاً اگر میگوییم «مادری کردن» یک امر ارزشمند و انسانسازی است، یعنی هیچ زنی در ایران از اینکه بگوید به دلیل اینکه کودکی دارم، فعلاً خانهدار هستم، احساس نکند چیزی کم دارد. او باید احساس افتخار کند که در خانه نشسته و فرزندش را تربیت میکند. آن وقت منِ مهندس معمار، خانه را باید طوری طراحی کنم که این مادر احساس آرامش و نشاط از معماری من داشته باشد. این معنا در حوزه فرهنگ (هم در افراد و هم در نهادها) چه عنوان فرهنگی داشته باشد و چه نداشته باشد، نقش مؤثر تغییردهنده دارد. حالا این تغییردهندگی یا مثبت است یا منفی؛ یا ترکیبی از این دو.
رهبر انقلاب اسلامی: گاهی اوقات انسان در یک کاری وارد میشود، یک کار اقتصادی انجام میدهد، [امّا]
لوازم آن و تبعات فرهنگی آن را توجّه ندارد. بله، کار کار بزرگی است؛ کار اقتصادی بزرگی است، منتها بر
آن مترتّب میشود لوازمی و تبعاتی که برای کشور ضرر دارد.
در ۲۰۰ سال اخیر متأثر از القای سازماندهی غلط غربی برای جامعهی ما، القاء کردند که «فرهنگ» سازمان و وزارتخانهی خاص خودش را دارد و شما کار خودت را بکن! تو مهندس مکانیک هستی، کار خودت را بکن و... در حالی که این با مبانی دینی و با مبانی عقلی و فطری انسان منافات دارد. مثالی میزنم، وقتی یک نفر ماشینش خراب است و میبرد مکانیکی و بعد میبیند مکانیک انسان متدینی است با امنیت کلید ماشین را تحویل او میدهد. اینجا او ظاهراً دارد یک کار غیرفرهنگی انجام میدهد، اما اتفاقات، اتفاقات فرهنگی است. در وجود او احترام به دین و به افراد متدین افزایش پیدا میکند. اما اگر خدای نکرده عکس این باشد. یک نفر نمادهای مذهبی را داشت و مثلاً عکس پسر شهیدش آن بالا بود و با شما بداخلاقی کرد! اینجا به شهدا و خانوادههای آنها در ذهن شما لطمه وارد میشود. ابهت پدر شهدا در ذهن شما ریخته میشود. یک کار ظاهراً اقتصادی دارد انجام میگیرد، اما اثرات فرهنگی دارد.
«پیوست فرهنگی» با این تعریف به تمام شئون زندگی ما تعمیم مییابد.
ببینید ما میخواهیم تمدن اسلامی را مجدداً احیا کنیم. مفهوم تمدن این است که اعتقادت و باورهای اصیل ما در قالب ارزشها در همهی روابط زندگی روزمره ما جاری شود و عینیت پیدا کند. وقتی میگوییم ما ایرانیان در سابقهی خودمان تمدن عظیمی داشتهایم، افراد را به تخت جمشید میبریم و از علم، شیوهی سازماندهی و خلاقیت دانشمندان آن زمان صحبت میکنیم. امروز هم تمدن اسلامی فقط با فعالیت سازمانهایی که عنوان فرهنگی دارند ساخته نمیشود. بلکه باید ردپای اعتقادات دینی و اخلاقیات اسلامی در تعاملات اقتصادی بازار مسلمین و در سازماندهی اجتماعی احساس شود. اگر بحث الگوی پیشرفت با قید ایرانی ـ اسلامی مطرح میشود یعنی تکنولوژی و علم و نحوهی سازماندهی شهری، معماری، توزیع و تولید و مصرف آب و انرژی و همهی اینها باید ذیل معیارهای اسلامی تجدید ساختار شوند.
در ۲۰۰ سال اخیر متأثر از القای سازماندهی غلط غربی برای جامعهی ما، القاء کردند که «فرهنگ» سازمان و وزارتخانهی خاص خودش را دارد و شما کار خودت را بکن! تو مهندس مکانیک هستی، کار خودت را بکن و... در حالی که این با مبانی دینی و با مبانی عقلی و فطری انسان منافات دارد.
اگر خواستیم این آرزوی بلند را محقق کنیم باید از یک نقطهای شروع کنیم. نقطهی شروع این است که به سراغ مدیران اجرایی که طرحی را در دست اجرا دارند برویم و بگوییم شما فعلاً در چارچوب همین طرح خودتان، نسبت آن را با فرهنگ شناسایی کنید. یعنی چه؟ یعنی این طرح توأمان تحت تأثیر فرهنگ جامعه است و هم بعد از اینکه تحقق پیدا کرد حتماً در فرهنگ جامعه تأثیر میگذارد. میگوید چطور من از جامعه تأثیر میپذیرم؟ میگویم جنس فعالیتت را بگو تا بگویم چگونه تأثیر میپذیری. مثلاً میخواهد یک پاساژ با ۱۰۰ مغازه در آن بسازد. او حتماً فکر میکند برای اینکه پاساژش گرانتر شود، بهتر است که آن را به چه شغلهایی واگذار کند. شغلهایی که جنس خارجی بیاورند یا داخلی؟ او با همین یک کارش میتواند به اقتصاد ملی ضرر برساند یا اینکه به آن کمک کند.
تو حق نداری در این شرایطی که بیکاری یکی از معضلات کشور است، یک پاساژی درست کنی که به اشتغال ایرانیان آسیب بزنی. در حالی که جوانان کشور خودت بیکارند و خود شما مرتب به حکومت انتقاد میکنی که برای جوانان تحصلیکرده یک فکری بکند! بنابراین ما یک تصویر فرهنگی داریم که بخشیاش مثبت و بخشیاش منفی است، میتوانیم مثبتها را شناسایی کنیم و آنها را به کار بگیریم.
این نوع بررسی و پیشبینی که در پیوست فرهنگی فرمودید کاری شبیه ارزیابی اقتصادی است. کاری که قبل از ایجاد تأسیسات زیربنایی و گرانقیمتی مثل نیروگاه و پالایشگاه انجام میشود.
بله؛ هر نوع فعالیتی که روابط آدمها را با هم تنظیم میکند و یا روابط آدمها با محیط را تنظیم میکند، حتماً تأثیرات فرهنگی دارد. وقتی روند «اصلاح فرهنگ عمومی» جامعه آغاز میشود که همهی بازیگران عرصهی فرهنگ نقش سازندهای ایفا کنند. مثلاً شما استخری را تصور کنید که آب آن یک درجهای از آلودگی دارد. شما یک دستگاه میگذارید که آب را سالم تحویل دهد. حالا اگر بدنهای آلوده که در این استخر وارد میشوند آنقدر زیاد باشد که از قدرت تصفیهکنندگی این دستگاه خارج باشد، این آب روز به روز آلودهتر میشود. در مقولهی فرهنگ هم همهی افراد، همهی سازمانها، همهی نهادها، چه در اقتصاد باشند چه در قوهی قضائیه و چه در عالم سیاست، مثل آن دستگاه تصفیه هستند. در فرهنگ جامعه تأثیر میگذارند؛ یا فرهنگ را خراب میکنند یا اصلاح.
باید یک نهضت عمومی بین همهی مدیران و نخبگان جامعه آغاز شود که آن مفهوم محاسبهگری که در تفکر دینی ما اصالت دارد در روابط سازمانها هم کشیده شود. من به عنوان مدیرکل مسکن و شهرسازی، به عنوان مدیر کل اقتصاد و دارایی، سازمانی که تحت پوشش من است در تحولات فرهنگی جامعه چه نقشی ایفا میکند؟ اگر این اتفاق را بتوانیم نهادینه کنیم، میتوانیم در مقابل تهاجم فرهنگی و یا فرایند جهانیشدن که دائم در جامعه تخریب وارد میکند، مقاومت کنیم. اگر این نهضت آغاز نشود، با این میزان که دستگاههای فرهنگی ما کار فرهنگی میکنند ما قدرت مقابله با تهاجم فرهنگی و جهانیسازی را نداریم و این احساس به دست میآید که ما علیرغم کارهای فرهنگی که انجام میدهیم، اما روند استقرار ارزشهای فرهنگیمان در روابط روزمرهمان مشهود نیست.
چه کسی متولی این کار است؟
یک حلقهای وجود دارد که همهی اعضای آن کاستیهایی دارند. اولین حلقه آن است که مدیران ما مطالبهگر نشدهاند. یعنی مدیران اراده نکردند برای کارهای خودشان «پیوست فرهنگی» داشته باشند. به همین ترتیب دستگاههایی مثل آموزش عالی، حوزههای علمیه، مراکز پژوهشی و... که باید پاسخگوی این تقاضا باشند، احساس مسئولیت نکردند که باید خودشان را برای این امر آماده کنند.
نهادهای مطالبهگر هم مثل مجلس شورای اسلامی که انتظار بود همهی کمیسیونهای مجلس از وزرا دربارهی «پیوست فرهنگی» فعالیتهای مختلفشان بپرسند که پیوست فرهنگی طرحهای مهم در بهداشت و درمان، شهرسازی و اقتصاد دارایی چگونه است.
ظاهراً الان یک الزام قانونی برای پیوست فرهنگی وجود دارد؟
هنوز آن الزام قانونی ایجاد نشده است. ما منتظر نظامنامهی مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی بودیم. اخیراً تصویب شده است و بر اساس آن باید معاونت برنامهریزی ریاست جمهوری فهرست طرحهای مهم را اعلام کند. اما مسألهی «پیوست فرهنگی» قبل از اینکه متکی به قانون باشد، باید متکی به انگیزهی دینی و اسلامی مدیران باشد تا او در مرحلهی اجرا این پیوست را با انگیزهها و اعتقادات درونی خودش اجرا کند. ما که منتظر نیستیم که یک سند نوشته بشود و بعد بگذاریم در کتابخانهی دستگاه اجرایی! ما منتظریم یک سند راهنمای اصلاح تصمیمگیریها ایجاد شود. یعنی ۱۰ درصد تکیهگاه پیوست فرهنگی نیازمند دستورالعمل و ابلاغ قانون است، ۹۰ درصدش این است که عزیز من دلیل اینکه شما در جمهوری اسلامی وزیر یا مدیرکل شدی این است که کار روزمرهات را در اختیار احیای اخلاق و معنویت قرار بدهی.
اگر خواستیم این آرزوی بلند را محقق کنیم باید از یک نقطهای شروع کنیم. نقطهی شروع این است که به سراغ مدیران اجرایی که طرحی را در دست اجرا دارند برویم و بگوییم شما فعلاً در چارچوب همین طرح خودتان، نسبت آن را با فرهنگ شناسایی کنید.
برای مثال وقتی شما به اداره کل اقتصاد و دارایی میروید تا مفاصا حساب مالیاتی بگیرید، نباید خدای نکرده این احساس به تو دست بدهد که چرا بلد نیستی دروغ بگویی؟ چرا بلد نیستی رشوه بدهی؟ حالا که دروغ و رشوه بلد نیستی، باید مالیات زیادی بدهی! اگر اقتصاد و دارایی ما چنین باشد، مالیاتدهندهی ما همزمان با دادن مالیات فرهنگ ما را هم تخریب میکند. بعد شما این مالیات را بگیرید و بدهید به وزارت ارشاد و سازمان تبلیغات که بیایید برای مبارزه با دروغ و رشوه کار فرهنگی کند. آدم عاقل میگوید شما سعی کنید در همان منشئی که این مسأله ایجاد میشود جلویش را بگیرید. همان عزیز ما که مدیر کل اقتصاد و دارایی است یک درصد کوچگی از منابعش را اختصاص بدهد و یک متخصص دانشگاهی را دعوت کند تا او فرهنگ سازمانی آنجا را آسیبشناسی کند. با این کار فضای اداره متفاوت خواهد شد.
ممکن است این تصور وجود داشته باشد که اعمال پیوست فرهنگی هزینهی سربار و اضافهای برای پروژهها ایجاد میکند.
«پیوست فرهنگی» درحقیقت یک نوع سرمایهگذاری برای خود کارفرما است؛ این نیست که این پول بازگشت سرمایه نداشته باشد. جاهایی که پیوست فرهنگی تهیه کردهاند همین که درگیر بحث شدهاند یک دنیای تازهای برای آنها گشوده شده است.
چه موانعی در مسیر تحقق پیوستهای فرهنگی وجود دارد؟
پیوست فرهنگی مستلزم پیوند سه گروه با هم است، یک کار فردی نیست. طلبههای فاضل، اساتید متدین دانشگاه و مدیران اجرایی باتجربهای که به مرحلهی بازنشستگی رسیدهاند؛ اینها باید با همدیگر پیوند بخورند تا سند «پیوست فرهنگی» تهیه شود. این سند که تهیه شد تازه مرحلهی اصلی پیوست فرهنگی شروع میشود.
[گزارش تصویری]
یکی از موانع توسعهی تفکر پیوستنگاری فرهنگی، تجربیات مدیران ما در حوزهی فرهنگ است. تجربیات مختصر، یک نوع احساس بینیازی ایجاد میکند که مثلاً اگر برای یک مجتمع مسکونی، مسجد بسازی میشود پیوست فرهنگی! و تمام شد! در حالی که مسجد جای خودش را دارد. تازه این مسجد کجا و چگونه باید ساخته شود و اطراف آن چطور باشد؟ اینکه معماری سازهی شما چگونه طراحی شده باشد؟ چه نسبتی با خانواده داشته باشد؟ این منطقه چه نیازهایی دارد؟ نیازهای جامعهشناختی و رواشناختی در معماری چیست؟ اینها باید در طرح پیوست فرهنگی لحاظ شود.
یکی از موانع دیگر، همین سوابق تجربی متدینان است! در حالی که این باید بشود موتور حرکت، اما اینگونه نیست. این نیروی متدین در برنامههای فرهنگی خودش مثلاً راهاندازی مجلس روضهی خانگی قانع میشود که ما به اندازهی کافی به دین خدمت میکنیم! از دوستان خودم ماهی یک دفعه خانهشان روضهخوانی راه میاندازند و اهل محل را دعوت میکنند و شام میدهند. وقتی به او میگویم عزیز من این ۵ هزار کارگر که زیر دست تو هستند در محیطی که تو مسئولش هستی، متدینتر میشوند یا بیدینتر؟ میگوید نمیدانم. میگویم به نظر من بیدینتر میشوند. چرا که تو اینها را رها کردی و نگران بچههای محل هستی. نه اینکه اهل محل را رها کنی، ولی وظیفهای که در جمهوری اسلامی داری این است که در قبال دین این ۵ هزار کارگر مسئول هستی. آیا این کارگران میتوانند ارزشهای دینی را به خانواده و فرزندان جوانشان در یک فضای منطقی منتقل کنند تا گرایشات دینی آنها از بین نرود؟ میگوید آقا ما اینهمه دردسر داریم، مشکل ارز داریم، اینها دیگر چیست؟ به او میگویم اگر به این مسائل توجه کنی، مشکل ارز هم حل میشود. اگر تو این خدمات را به کارگرانت ارائه کنی، وقتی به او بگویی الان پول نداریم، پنج روز صبر کن! این آدم حس میکند که برای این مدیر باید پنج روز صبر کرد. برای اینکه این مدیر به فکر خانوادهی ما است.