1370/04/10
بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران و اقشار مختلف مردم به مناسبت عید سعید غدیر
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
بنده هم این عید سعید و بزرگ را به همهى مسلمانان و حقجویان عالم و به ملّت شریف و عظیمالشّأن ایران و به شما برادران و خواهران که اینجا تشریف دارید، تبریک و تهنیت عرض میکنم. خداوند ما را از برکات این روز و درسهاى بزرگى که به ما میدهد برخوردار کند.
در روز غدیر این حرکت عظیمى که به وسیلهى نبىّ اکرم (صلّى الله علیه و آله و سلّم) ــ طبق روایات متواتره ــ انجام شد، داراى ابعادى بود: یک بُعد، البتّه فضیلت امیرالمؤمنین بود. مردم هم میدانستند، میدیدند، مشاهده میکردند از نزدیک این فضایل را در آن بزرگوار؛ پیغمبر اکرم و در واقع ارادهى الهى هم همان فضایل و ارزشها را معتبر دانست و بر اساس آن ارزشها، ولایت را و حاکمیّت را بعد از پیغمبر تعیین کرد. معلوم شد که آن کسى میتواند در مرتبهى حکومت بر مسلمین قرار بگیرد که داراى آن ارزشها باشد. لازم نبود که پیغمبر اکرم فضایل امیرالمؤمنین را در آن روز بیان کنند؛ مردم میدانستند. ابنابىالحدید میگوید به طورى فضایل علىّبنابىطالب در آن روز براى مردم واضح بود که بعد از رحلت پیغمبر، احدى از مهاجرین و اغلب انصار، شک نداشتند که مسئلهى خلافت بر على قرار خواهد گرفت؛(۲) جزو مسلّمات بود در نظر آنها. خود رسول اکرم هم در موارد دیگر راجع به امیرالمؤمنین چیزهاى زیادى فرموده است؛ چه آنچه از طرق ما شیعه روایت شده متواترند، چه آنچه از طرق فریقین روایت شده است. خیلى از فضایل را شیعه و سنّى ــ هر دو ــ به شکل متواتر روایت کردهاند؛ مخصوص شیعه نیست. حتّى یکى از مورّخین قدیمى معروف که ابناسحاق است ــ صاحب سیرهى معروف(۳) ــ میگوید که پیغمبر به امیرالمؤمنین فرمود: لَو لا اَن اُشفِقَ عَلىٰ اُمَّتى؛ اگر بیم این را نداشتم که مردم در باب تو حرفهایى را بزنند که پیروان عیسىٰ دربارهى او زدند، چیزى دربارهى تو میگفتم که هر جا عبور میکنى، مردم خاک زیر پاى تو را به عنوان تبرّک بردارند.(۴) این را ابناسحاق نقل میکند ــ نمیدانم از طرق شیعه هم نقل شده یا نشده؛ بنده ندیدم ــ و ابنابىالحدید از ابناسحاق نقل میکند؛ یعنى کسانى که معتقد به نصب امیرالمؤمنین هم نیستند، این حرفها را در فضایل آن حضرت دارند. این یک بُعد واقعهى غدیر است؛ یعنى امضا و اثباتِ این فضایل و اینکه این فضایل و ارزشها منتهى میشود به حکومت، به این ارزش قراردادى در جامعهى اسلامى، که این بُعد، بسیار بُعد مهمّى است و معلوم میشود که در اسلام، طبق دید پیغمبر و وحى الهى، حکومت تابع ارزشها است و تابع چیزهاى دیگر نیست. این خودش یک اصل اسلامى است.
یک بُعد دیگر در قضیّهى غدیر و حدیث غدیر، همین مسئلهى «ولایت» است، یعنى تعبیر از حکومت به ولایت؛ مَن کُنتُ مَولاهُ فَهٰذا عَلِىٌّ مَولاه.(۵) آن وقتى که پیغمبر در مقام تعیین حقّ حاکمیّت براى یک شخصى است، تعبیر مولا را براى او به کار میبرد و ولایت او را به ولایت خود مقترن(۶) میکند. خود این جملهى ولایت و این مفهومى که در ولایت هست، بسیار حائز اهمّیّت است؛ یعنى اسلام هیچ حاکمیّتى را بر مردم منهاى همین مفهوم ولایت که یک مفهوم مردمى و متوجّه به جهت حقوق مردم و رعایت مردم و حفظ جانب انسانها است، در باب حکومت قائل نیست. آن کسى که ولىّ مردم و حاکم مردم است، یک سلطان نیست؛ یعنى عنوان حکومت از بُعد اقتدار او و قدرت او بر تصرّف ملاحظه نمیشود؛ از بُعد اینکه او هر کارى که میخواهد، میتواند بکند، مورد توجّه و رعایت نیست؛ از باب ولایت و سرپرستى او، این حق یا این شغل یا این سِمت مورد توجّه قرار میگیرد؛ از باب اینکه ولىّ مؤمنین است یا ولىّ امور مسلمین است ــ از این جهت ــ قضیّهى حکومت در اسلام مورد توجّه است.
اگر این مفهوم ولایت و آنچه اسلام براى ولى و والى به عنوان شرط و وظیفه قرار داده است ــ که در کلمات ائمّهى معصومین در این باب خیلى حرفهاى آموختنى هست و در همین نامهى امیرالمؤمنین به مالکاشتر(۷) و آن توصیههاى بزرگ، مفاهیم ارزندهى زیادى هست ــ این معنا و این مفهوم را اگر ما بشکافیم، خواهیم دید که مردمىترین نوع حکومت این است. در مفهوم ولایت هیچ چیزى که در فرهنگ بشرى ــ فرهنگ آزادىخواهان عالم در طول تاریخ ــ از حکومت زشت باشد وجود ندارد. مفهوم استبداد یا خودسرى یا به میل خود تصمیم گرفتن یا به ضرر مردم تصمیم گرفتن، مطلقاً در معناى ولایت اسلامى نیست. نه اینکه یک شخصى به نام ولایت نمیتواند از این کارها بکند؛ چرا، با همهى نامهاى خوب، همهى کارهاى بد را کسانى در دنیا کردهاند، شیاطینى این کارها را کردهاند؛ مقصود این است که آموزش اسلامى و درس اسلامى و راه اسلامى چیست. البتّه کسانى که دلباختهى مفاهیم غربى و بیگانهى از اسلام هستند، ممکن است حرفهایى بزنند یا تصوّراتى بکنند لکن اینها بر اثر نشناختنِ مفهوم ولایت است.
ولایت در اسلام ناشى از ارزشها است؛ ارزشهایى که وجود آنها مصونیّت میبخشد، هم آن سِمت را، هم مردم را. مثلاً عدالت به معناى خاص ــ یعنى آن ملکهى نفسانى ــ از جملهى شرایط ولایت است. اگر این شرط تأمین شد، ولایت یک چیز آسیبناپذیرى است؛ زیرا به مجرّد اینکه کمترین عمل خلافى که خارج از محدوده است و خارج از اوامر و نواهى اسلامى است، از طرف آن ولى یا والى تحقّق پیدا کرد، شرط عدالت سلب میشود؛ کوچکترین ظلمى، عدالت را سلب میکند؛ کوچکترین کجرفتارىاى که خلاف شرع باشد، عدالت را سلب میکند؛ هر تبعیضى، هر عمل خلافى، هر گناهى، هر ترک وظیفهاى، عدالت را از والى سلب میکند، و وقتى عدالت سلب شد، او از منصب منعزل(۸) میشود. در کدام سیستم حکومتى دنیا یک چنین شکلى وجود دارد؟ در کدام طریقهى ضمانت و نظارت مردمى یک چنین روشى وجود دارد که در آن، خیر انسانیّت و خیر جامعه و مصالح بشرى و ارزشها باشد؟ البتّه تخلّف از معیارها در همهى شکلها میتواند صورت بگیرد؛ بر فرض حفظ معیارها، شما ملاحظه کنید ببینید این چه شکل متینى است که اسلام مقرّر کرده.
ما مسلمین باید ولایت را تجربه کنیم. در طول قرنهاى متمادى نگذاشتند؛ چه کسانى نگذاشتند؟ همان کسانى که حکومت به سبک ولایت، آنها را از مسند قدرت و حکومت کنار میزند؛ وَالّا [ولایت] به نفع مردم است. کدام کشورها هستند ــ هر ملّتی(۹) و هر مذهبی میخواهند داشته باشند ــ که اگر در رأس حاکمیّتشان یک انسانِ پرهیزکارِ پارساى مؤمنِ مراعاتکنندهى اوامر و نواهى الهى و عامل به صالحات و حسنات باشد، برایشان بهتر نباشد از اینکه یک فرد میگسارِ شهوترانِ پولپرستِ دنیاپرستى بر سر کار باشد؟ ولایت یعنى حاکمیّت آنچنان کسى؛ حاکمیّت انسانهاى پارسا، انسانهاى مخالف با شهوات نفْس ــ شهوات خودشان، نفْس خودشان ــ انسانهاى عامل به صالحات؛ این معناى ولایت اسلامى است. کدام ملّت و کدام کشورند که این را نخواهند و این به نفعشان نباشد؟ مفهوم آن را تصوّر کنند و تصدیق نکنند؟ چه کسانى مخالفند با این اصل و با این روش؟ خب معلوم است: کسانى که در نفْس خودشان و آن قدرتطلبانى که در وجود خودشان، تحقّق آن معیارها را ــ تحقّق پارسایى را، تحقّقِ تخلّى از شهوات را، تحقّق بىاعتنائى به زخارف(۱۰) دنیا را ــ عملى نمىبینند. این قدرتمندانى که امروز زمامهاى امور را در دنیا به دست گرفتهاند، کدامشان حاضرند اساس حکومت، اساس ولایتى باشد که اسلام گفته؟ لذاست که ما همیشه این را گفتهایم و این جزو مسلّمات انقلاب ما است که انقلاب اسلامى و نظام جمهورى اسلامى یک تعرّض عمومى به فرهنگ غیر اسلامى و ضدّ اسلامیای است که امروز بر قدرتهاى جهانى حاکم است و ارکان قدرت جهانى بر اساس آن شکل گرفته؛ لذاست با اسلام مخالفند. با این انقلاب و با این نظام مخالفند به خاطر اینکه اجزاى فرهنگ سیاسى رایج بین قدرتمندان عالم را زیر سؤال برده. فرهنگ ما یک فرهنگى است مغایر با آن فرهنگها؛ کمااینکه مشاهده میکنید وضع حکومت سیاسى، قدرت سیاسى، رابطهى آن قدرت با مردم، پیوندهاى بین آنها و مردم و این چیزهایى که ناشى از اصل ولایت در اسلام است، چقدر مفید، پُردرخشش، زیبا و براى انسانها ــ هر کسى که میبیند از هر جاى دنیا ــ جاذبهدار است؛ همین چیزهایى که در زندگى امام بزرگوارمان و آنچه این ملّت به آن عادت کردهاند در طول این ده دوازده سال مشاهده میشود. این معناى ولایت است.
و ما عرض میکنیم ملّتها اگر بخواهند با قطع نظر از مذاهبشان و با قطع نظر از ادیانى که بر آنها حاکم است، راه سعادت را پیدا کنند، باید به ولایت اسلامى برگردند. البتّه این ولایت اسلامى به شکل کامل در یک جامعهى اسلامى عملى است، چون ولایت بر اساس ارزشهاى اسلامى است: عدالت اسلامى، علم اسلامى، دین اسلامى؛ امّا به شکل غیر کامل در همهى ملّتها و در میان همهى جوامع عملى است. اگر میخواهند کسى را به عنوان رهبر و حاکم بر جامعه انتخاب کنند، نروند سراغ آن کسى که سرمایهدارها او را معرّفى میکنند؛ بروند سراغ پارساترین انسانها، پاکترین انسانها، بىاعتناترین انسانها به دنیا، آن کسى که قدرت را سرمایهى شخصى خود به حساب نمىآورد و از آن براى سود شخصى خود استفاده نمیکند. این یک رشحهاى(۱۱) از رشحات ولایت است در اسلام، و دموکراسىهاى جارى عالم از آن بىنصیبند، و این از برکات اسلام است. لذا از اوّل انقلاب هم علیه همین عنوان «ولایت» و «ولایت فقیه» ــ که اینها دو مفهوم است؛ یکى خود مفهوم ولایت، یکى اینکه این ولایت، متعلّق به کیست که متعلّق به فقیه و دینشناس و عالِم دین است ــ [کار میکردند] و این اصل از اوّل انقلاب از طرف کسانى که در حقیقت این بافت ارزشى کامل را نمیتوانستند تحمّل بکنند و نمیتوانند بکنند، مورد تعرّض شدید قرار گرفت؛ امروز هم همینجور است. خوشبختانه مردم این راه را شناختهاند و این از برکات غدیر، از برکات اسلام، از برکات زندگى امیرالمؤمنین و حکومت کوتاه آن بزرگوار است.
امیدواریم خداوند ماها را اهل و لایق براى این راه و این تفکّر اسلامى قرار بدهد و همهى ما را قدردان مفهوم ولایت بسازد و شایستهى اسمِ ملّتِ اهل ولایت انشاءالله باشیم.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
بنده هم این عید سعید و بزرگ را به همهى مسلمانان و حقجویان عالم و به ملّت شریف و عظیمالشّأن ایران و به شما برادران و خواهران که اینجا تشریف دارید، تبریک و تهنیت عرض میکنم. خداوند ما را از برکات این روز و درسهاى بزرگى که به ما میدهد برخوردار کند.
در روز غدیر این حرکت عظیمى که به وسیلهى نبىّ اکرم (صلّى الله علیه و آله و سلّم) ــ طبق روایات متواتره ــ انجام شد، داراى ابعادى بود: یک بُعد، البتّه فضیلت امیرالمؤمنین بود. مردم هم میدانستند، میدیدند، مشاهده میکردند از نزدیک این فضایل را در آن بزرگوار؛ پیغمبر اکرم و در واقع ارادهى الهى هم همان فضایل و ارزشها را معتبر دانست و بر اساس آن ارزشها، ولایت را و حاکمیّت را بعد از پیغمبر تعیین کرد. معلوم شد که آن کسى میتواند در مرتبهى حکومت بر مسلمین قرار بگیرد که داراى آن ارزشها باشد. لازم نبود که پیغمبر اکرم فضایل امیرالمؤمنین را در آن روز بیان کنند؛ مردم میدانستند. ابنابىالحدید میگوید به طورى فضایل علىّبنابىطالب در آن روز براى مردم واضح بود که بعد از رحلت پیغمبر، احدى از مهاجرین و اغلب انصار، شک نداشتند که مسئلهى خلافت بر على قرار خواهد گرفت؛(۲) جزو مسلّمات بود در نظر آنها. خود رسول اکرم هم در موارد دیگر راجع به امیرالمؤمنین چیزهاى زیادى فرموده است؛ چه آنچه از طرق ما شیعه روایت شده متواترند، چه آنچه از طرق فریقین روایت شده است. خیلى از فضایل را شیعه و سنّى ــ هر دو ــ به شکل متواتر روایت کردهاند؛ مخصوص شیعه نیست. حتّى یکى از مورّخین قدیمى معروف که ابناسحاق است ــ صاحب سیرهى معروف(۳) ــ میگوید که پیغمبر به امیرالمؤمنین فرمود: لَو لا اَن اُشفِقَ عَلىٰ اُمَّتى؛ اگر بیم این را نداشتم که مردم در باب تو حرفهایى را بزنند که پیروان عیسىٰ دربارهى او زدند، چیزى دربارهى تو میگفتم که هر جا عبور میکنى، مردم خاک زیر پاى تو را به عنوان تبرّک بردارند.(۴) این را ابناسحاق نقل میکند ــ نمیدانم از طرق شیعه هم نقل شده یا نشده؛ بنده ندیدم ــ و ابنابىالحدید از ابناسحاق نقل میکند؛ یعنى کسانى که معتقد به نصب امیرالمؤمنین هم نیستند، این حرفها را در فضایل آن حضرت دارند. این یک بُعد واقعهى غدیر است؛ یعنى امضا و اثباتِ این فضایل و اینکه این فضایل و ارزشها منتهى میشود به حکومت، به این ارزش قراردادى در جامعهى اسلامى، که این بُعد، بسیار بُعد مهمّى است و معلوم میشود که در اسلام، طبق دید پیغمبر و وحى الهى، حکومت تابع ارزشها است و تابع چیزهاى دیگر نیست. این خودش یک اصل اسلامى است.
یک بُعد دیگر در قضیّهى غدیر و حدیث غدیر، همین مسئلهى «ولایت» است، یعنى تعبیر از حکومت به ولایت؛ مَن کُنتُ مَولاهُ فَهٰذا عَلِىٌّ مَولاه.(۵) آن وقتى که پیغمبر در مقام تعیین حقّ حاکمیّت براى یک شخصى است، تعبیر مولا را براى او به کار میبرد و ولایت او را به ولایت خود مقترن(۶) میکند. خود این جملهى ولایت و این مفهومى که در ولایت هست، بسیار حائز اهمّیّت است؛ یعنى اسلام هیچ حاکمیّتى را بر مردم منهاى همین مفهوم ولایت که یک مفهوم مردمى و متوجّه به جهت حقوق مردم و رعایت مردم و حفظ جانب انسانها است، در باب حکومت قائل نیست. آن کسى که ولىّ مردم و حاکم مردم است، یک سلطان نیست؛ یعنى عنوان حکومت از بُعد اقتدار او و قدرت او بر تصرّف ملاحظه نمیشود؛ از بُعد اینکه او هر کارى که میخواهد، میتواند بکند، مورد توجّه و رعایت نیست؛ از باب ولایت و سرپرستى او، این حق یا این شغل یا این سِمت مورد توجّه قرار میگیرد؛ از باب اینکه ولىّ مؤمنین است یا ولىّ امور مسلمین است ــ از این جهت ــ قضیّهى حکومت در اسلام مورد توجّه است.
اگر این مفهوم ولایت و آنچه اسلام براى ولى و والى به عنوان شرط و وظیفه قرار داده است ــ که در کلمات ائمّهى معصومین در این باب خیلى حرفهاى آموختنى هست و در همین نامهى امیرالمؤمنین به مالکاشتر(۷) و آن توصیههاى بزرگ، مفاهیم ارزندهى زیادى هست ــ این معنا و این مفهوم را اگر ما بشکافیم، خواهیم دید که مردمىترین نوع حکومت این است. در مفهوم ولایت هیچ چیزى که در فرهنگ بشرى ــ فرهنگ آزادىخواهان عالم در طول تاریخ ــ از حکومت زشت باشد وجود ندارد. مفهوم استبداد یا خودسرى یا به میل خود تصمیم گرفتن یا به ضرر مردم تصمیم گرفتن، مطلقاً در معناى ولایت اسلامى نیست. نه اینکه یک شخصى به نام ولایت نمیتواند از این کارها بکند؛ چرا، با همهى نامهاى خوب، همهى کارهاى بد را کسانى در دنیا کردهاند، شیاطینى این کارها را کردهاند؛ مقصود این است که آموزش اسلامى و درس اسلامى و راه اسلامى چیست. البتّه کسانى که دلباختهى مفاهیم غربى و بیگانهى از اسلام هستند، ممکن است حرفهایى بزنند یا تصوّراتى بکنند لکن اینها بر اثر نشناختنِ مفهوم ولایت است.
ولایت در اسلام ناشى از ارزشها است؛ ارزشهایى که وجود آنها مصونیّت میبخشد، هم آن سِمت را، هم مردم را. مثلاً عدالت به معناى خاص ــ یعنى آن ملکهى نفسانى ــ از جملهى شرایط ولایت است. اگر این شرط تأمین شد، ولایت یک چیز آسیبناپذیرى است؛ زیرا به مجرّد اینکه کمترین عمل خلافى که خارج از محدوده است و خارج از اوامر و نواهى اسلامى است، از طرف آن ولى یا والى تحقّق پیدا کرد، شرط عدالت سلب میشود؛ کوچکترین ظلمى، عدالت را سلب میکند؛ کوچکترین کجرفتارىاى که خلاف شرع باشد، عدالت را سلب میکند؛ هر تبعیضى، هر عمل خلافى، هر گناهى، هر ترک وظیفهاى، عدالت را از والى سلب میکند، و وقتى عدالت سلب شد، او از منصب منعزل(۸) میشود. در کدام سیستم حکومتى دنیا یک چنین شکلى وجود دارد؟ در کدام طریقهى ضمانت و نظارت مردمى یک چنین روشى وجود دارد که در آن، خیر انسانیّت و خیر جامعه و مصالح بشرى و ارزشها باشد؟ البتّه تخلّف از معیارها در همهى شکلها میتواند صورت بگیرد؛ بر فرض حفظ معیارها، شما ملاحظه کنید ببینید این چه شکل متینى است که اسلام مقرّر کرده.
ما مسلمین باید ولایت را تجربه کنیم. در طول قرنهاى متمادى نگذاشتند؛ چه کسانى نگذاشتند؟ همان کسانى که حکومت به سبک ولایت، آنها را از مسند قدرت و حکومت کنار میزند؛ وَالّا [ولایت] به نفع مردم است. کدام کشورها هستند ــ هر ملّتی(۹) و هر مذهبی میخواهند داشته باشند ــ که اگر در رأس حاکمیّتشان یک انسانِ پرهیزکارِ پارساى مؤمنِ مراعاتکنندهى اوامر و نواهى الهى و عامل به صالحات و حسنات باشد، برایشان بهتر نباشد از اینکه یک فرد میگسارِ شهوترانِ پولپرستِ دنیاپرستى بر سر کار باشد؟ ولایت یعنى حاکمیّت آنچنان کسى؛ حاکمیّت انسانهاى پارسا، انسانهاى مخالف با شهوات نفْس ــ شهوات خودشان، نفْس خودشان ــ انسانهاى عامل به صالحات؛ این معناى ولایت اسلامى است. کدام ملّت و کدام کشورند که این را نخواهند و این به نفعشان نباشد؟ مفهوم آن را تصوّر کنند و تصدیق نکنند؟ چه کسانى مخالفند با این اصل و با این روش؟ خب معلوم است: کسانى که در نفْس خودشان و آن قدرتطلبانى که در وجود خودشان، تحقّق آن معیارها را ــ تحقّق پارسایى را، تحقّقِ تخلّى از شهوات را، تحقّق بىاعتنائى به زخارف(۱۰) دنیا را ــ عملى نمىبینند. این قدرتمندانى که امروز زمامهاى امور را در دنیا به دست گرفتهاند، کدامشان حاضرند اساس حکومت، اساس ولایتى باشد که اسلام گفته؟ لذاست که ما همیشه این را گفتهایم و این جزو مسلّمات انقلاب ما است که انقلاب اسلامى و نظام جمهورى اسلامى یک تعرّض عمومى به فرهنگ غیر اسلامى و ضدّ اسلامیای است که امروز بر قدرتهاى جهانى حاکم است و ارکان قدرت جهانى بر اساس آن شکل گرفته؛ لذاست با اسلام مخالفند. با این انقلاب و با این نظام مخالفند به خاطر اینکه اجزاى فرهنگ سیاسى رایج بین قدرتمندان عالم را زیر سؤال برده. فرهنگ ما یک فرهنگى است مغایر با آن فرهنگها؛ کمااینکه مشاهده میکنید وضع حکومت سیاسى، قدرت سیاسى، رابطهى آن قدرت با مردم، پیوندهاى بین آنها و مردم و این چیزهایى که ناشى از اصل ولایت در اسلام است، چقدر مفید، پُردرخشش، زیبا و براى انسانها ــ هر کسى که میبیند از هر جاى دنیا ــ جاذبهدار است؛ همین چیزهایى که در زندگى امام بزرگوارمان و آنچه این ملّت به آن عادت کردهاند در طول این ده دوازده سال مشاهده میشود. این معناى ولایت است.
و ما عرض میکنیم ملّتها اگر بخواهند با قطع نظر از مذاهبشان و با قطع نظر از ادیانى که بر آنها حاکم است، راه سعادت را پیدا کنند، باید به ولایت اسلامى برگردند. البتّه این ولایت اسلامى به شکل کامل در یک جامعهى اسلامى عملى است، چون ولایت بر اساس ارزشهاى اسلامى است: عدالت اسلامى، علم اسلامى، دین اسلامى؛ امّا به شکل غیر کامل در همهى ملّتها و در میان همهى جوامع عملى است. اگر میخواهند کسى را به عنوان رهبر و حاکم بر جامعه انتخاب کنند، نروند سراغ آن کسى که سرمایهدارها او را معرّفى میکنند؛ بروند سراغ پارساترین انسانها، پاکترین انسانها، بىاعتناترین انسانها به دنیا، آن کسى که قدرت را سرمایهى شخصى خود به حساب نمىآورد و از آن براى سود شخصى خود استفاده نمیکند. این یک رشحهاى(۱۱) از رشحات ولایت است در اسلام، و دموکراسىهاى جارى عالم از آن بىنصیبند، و این از برکات اسلام است. لذا از اوّل انقلاب هم علیه همین عنوان «ولایت» و «ولایت فقیه» ــ که اینها دو مفهوم است؛ یکى خود مفهوم ولایت، یکى اینکه این ولایت، متعلّق به کیست که متعلّق به فقیه و دینشناس و عالِم دین است ــ [کار میکردند] و این اصل از اوّل انقلاب از طرف کسانى که در حقیقت این بافت ارزشى کامل را نمیتوانستند تحمّل بکنند و نمیتوانند بکنند، مورد تعرّض شدید قرار گرفت؛ امروز هم همینجور است. خوشبختانه مردم این راه را شناختهاند و این از برکات غدیر، از برکات اسلام، از برکات زندگى امیرالمؤمنین و حکومت کوتاه آن بزرگوار است.
امیدواریم خداوند ماها را اهل و لایق براى این راه و این تفکّر اسلامى قرار بدهد و همهى ما را قدردان مفهوم ولایت بسازد و شایستهى اسمِ ملّتِ اهل ولایت انشاءالله باشیم.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
(۱ در ابتدای این دیدار، حجّتالاسلام والمسلمین اکبر هاشمیفسنجانى (رئیسجمهور) مطالبی بیان کرد.
(۲ ابنابیالحدید. شرح نهجالبلاغه، ج ۵، ص ۲۱
(۳ سیرهى رسولاللّه
(۴ ابنابیالحدید. شرح نهجالبلاغه، ج ۵، ص ۴
(۵ کافى، ج ۱، ص ۴۲۰؛ «هر که من مولاى او هستم، این على مولاى او است.»
(۶ همراه
(۷ نهجالبلاغه، نامهى ۵۳
(۸ برکنار
(۹ دین، آئین
(۱۰ چیزهای آراسته و زیبا، و بهمجاز، مال دنیا و هر آنچه مربوط به زندگی اینجهانی است.
(۱۱ قطره
