• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1377/02/22

«آ باکلاه، آ بی‌‌کلاه»

گاهی نشانه‌‌های خیلی کوچکی از آنها [روشنفکرها] پیدا می‌‌شد؛ اما وقتی که دستگاه یک تشر می‌زد، برمی‌‌گشتند می‌‌رفتند! یکی از نمونه‌‌های جالبش، آدم معروفی بود که چند سالی است فوت شده است - حالا نمی‌خواهم اسمش را بیاورم؛ کتابش را می‌گویم؛ هر کس فهمید، که فهمید - این شخص، قبل از انقلاب نمایشنامه‌‌ای به نام: «آ باکلاه، آ بی‌‌کلاه» نوشته بود. آن وقتها ما این نمایشنامه را خواندیم. او نقش روشنفکر را در این نمایشنامه مشخّص کرده بود. در آن بیان سمبلیک، منظور از «آ بی‌‌کلاه» انگلیسی‌ها بودند و منظور از «آ باکلاه» امریکاییها! در پرده اوّل، نمایشنامه نشان‌‌دهنده دوره نفوذ انگلیسیها بود و در پرده دوم، نشان‌‌دهنده دوره نفوذ امریکاییها و در هر دو دوره، قشرهای مردم به حسب موقعیت خودشان، حرکت و تلاش دارند؛ اما روشنفکر - که در آن نمایشنامه «آقای بالای ایوان» نام دارد - به‌‌کل برکنار می‌‌ماند! می‌‌بیند، احیاناً کلمه‌‌ای هم می‌گوید، اما مطلقاً خطر نمی‌کند و وارد نمی‌شود. این نمایشنامه را آن آقا نوشت. من همان وقت در مشهد بعد از نماز برای دانشجویان و جوانان صحبت می‌کردم؛ این کتاب به دست ما رسید، من گفتم که خود این آقای نویسنده کتاب هم، همان «آقای بالای ایوان» است! در حقیقت خودش را تصویر و توصیف کرده است؛ به‌‌کلّی برکنار!

بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران  1377/2/22