• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1392/08/24

داغی‌ست ز داغ تو به هر برگ شقایق / آقای سید علی سادات‌رضوی


 
https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_moharam2/images/home/rect-1-n.gif یک
باغ خلد مخلّد است حسین
حامی دین احمد است حسین
سرو بستان حیدر و زهرا
گل باغ محمد است حسین
 
https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_moharam2/images/home/rect-1-n.gif دو
ای مهر سپهر ازل از چهره مشعشع
وی عرش حق از خون رضیع تو مرصع
ارباب حقایق همه بی پرده و برقع
چون کعبه به درگاه تو بنشسته مربع
یعنی که تویی کعبه ارباب حقایق
 
ای پیر و مراد دل هفتاد و دو سالک
آن شب که شدی ساقی و دادی یه یکایک
از جام شرف باده حلّت بفنائک
یا لیتنی إنّا معک از خیل ملائک
برخاست که معشوق خدا بود و تو عاشق
 
زان زمره یکی گفت أیا ساقی سرمست
من برخیِ جان تو که جان بی تو نشایست
آن یک به نوا بود که من عبدم و پابست
وین یک به ترنم که نبرّم ز تو من دست
گر دست مرا تیغ ببرّد ز مرافق
 
آنان که ز مهر تو قد افراخته بودند
سر در قدم عشق تو انداخته بودند
در نرد غمت نقد جهان باخته بودند
ماندند که دل از همه پرداخته بودند
ماندند و از آن بزم وفا رفت منافق
 
آن شب که لبت شد مترنّم به مناجات
حاجات چو بردی به درِ قاضی حاجات
دانستم‌ت ای شاه که دیگر شده‌ای مات
مستغرق توحیدی و مستغنی بالذات
چون ذات تو با ذات خدا گشت موافق
 
ای بر دم شمشیر بلا کرده سر ایثار
از تیغ دریغی نشد از بهر تو یک بار
یک تن نشنیدیم بر او این همه آثار
ای زخم تو افزون به تن از لاله به کهسار
داغی‌ست ز داغ تو به هر برگ شقایق
 
تا تیغ ستم خون تو را در دهن آغشت
تیغ غمت احرار جهان را به عزا کشت
تنها نه منم کوفته بر رخ ز غمت مشت
هفتاد و ملت همه از ارمن و زرتشت
دل‌باخته توست به هر دین و سلایق
 
کس چون تو نداده‌ست پسر فدیه به خلاق
کس چون تو نکرده‌ست ز محبوب خود انفاق
سرسلسله عشقی و سرحلقه عشاق
کس چون تو نمانده‌ست چنین بر سر میثاق
کس چون تو نگشته‌ست بدین مرحله واثق
 
آن روز که با کودک شش‌ماهه در آغوش
تو گرم نوا بودی و او واله و خاموش
تیر آمد و زد بوسه از این گوش به آن گوش
افتاد سر طفل از این دوش به آن دوش
آن خون گلو از چه سپردی تو به خالق
 
گویند که سقای حرم قدّ رسا داشت
پایش به زمین اندر و گردن به سما داشت
اسپهبد لشگر بُد و در پنجه لوا داشت
در صولت خود هیمنه شیر خدا داشت
کوچک ز چه شد مضجع آن سرو حدائق
 
دو روز و سه شب جسم تو بر خاک چرا بود
رأس تو به نی زینت افلاک چرا بود
لعل لبت از چوب جفا چاک چرا بود
گر بود بر او خون دل تاک چرا بود
آن هم لب پاکی که به قرآن شده ناطق
 
ای زاده آزاده پیغمبر مرسل
ای سینه بی‌کینه‌ات از مهر مؤمل  
بی غسل و کفن از چه تنت ماند معطل
چون شد که در آن دشت تنت گشت مرمّل
چون شد که سرت گشت از آن جسم مفارق
 
https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_moharam2/images/home/rect-1-n.gif سه
ای یاوران آل پیمبر بنی‌أسد
اجر شما و ساقی کوثر بنی‌أسد
در این زمین به دست شما دفن می‌شود
تنهای پاره پاره و بی سر بنی‌أسد
بهر شما شناختن این همه شهید
در این دیار نیست میسّر بنی‌أسد
من می‌شناسم این شهدا را در این دیار
با آن که بی سرند سراسر بنی‌أسد
انصار أهل بیت خدا و پیمبرند
این جسم‌های پاک و مطهر بنی‌أسد
این بی‌زره‌بدن گل گلزار مجتباست
کز حمله خزان شده پرپر بنی‌أسد
این صحف ورق‌ورق ریخته به خاک
باشد برادرم علی اکبر بنی‌أسد
این جسم چاک‌چاک علمدار کربلاست
عباس نور دیده حیدر، بنی‌أسد
 
https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_moharam2/images/home/rect-1-n.gif چهار
به تاب و تبم من، ز غم لبالم من
اگر که زنده ماندم، رهین زینبم من
 
منم یوسف زهرا، منم یوسف زهرا
که مانده‌ام به صحرا، که مانده‌ام به صحرا  

 
اگر که زنده ماندم، نه این که بود امانم
عدو گمان نمی‌کرد، که من زنده بمانم
 
منم یوسف زهرا، منم یوسف زهرا
که مانده‌ام به صحرا، که مانده‌ام به صحرا 

 
چنان عدو دو پایم، به زیر ناقه بسته
که دانه‌های زنجیر، به استخوان نشسته
 
منم یوسف زهرا، منم یوسف زهرا
که مانده‌ام به صحرا، که مانده‌ام به صحرا 

 
https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_moharam2/images/home/rect-1-n.gif پنج
از آن به دیر مغانم عزیز می‌دارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست