• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1392/07/08
گفت‌وگو با معصومه آباد، راوی کتاب «من زنده‌ام»

خاطرات‌مان را فراموش نمی‌کنیم

|گفت‌وگو با خانم معصومه آباد، امدادگر و آزاده‌ی دوران دفاع مقدس و راوی کتاب «من زنده‌ام»|

* انتشار خاطرات شما چه تأثیری بر زندگی شخصی‌تان گذاشته است؟
در واقع نه‌ بخشی از زندگی، که تمام زندگی خودم را مدیون و مرهون روزهای اسارتم در دوران جنگ می‌دانم. من در تمام لحظه‌های زندگی با آن خاطرات زندگی می‌کنم. فکر می‌کنم در سالیانی که گذشته است، جنگ برای خیلی‌ها تمام شده باشد، ولی سفره‌ی جنگ هنوز برای ما پهن است، چرا که نگاه ‌ما به جنگ  بیشتر از منظر دفاع و پایداری و مقاومت است و نه جنگ.

فکر می‌کنم که زمان و عمر ما می‌گذرد، اما ما بزرگ نمی‌شویم. یعنی انگار هنوز در ۱۷ سالگی و در آن لحظه‌هایی هستم که اسارت برای من اتفاق افتاد و اسیر شدم. در تمام برهه‌های زندگی همین احساس را دارم.

نه‌تنها خاطراتی که متعلق به خودم است، تمام شواهدی که در اطرافم اتفاق افتاد، تمام اتفاقات شهدا و جانبازان و بقیه‌ی آزادگان را با تمام وجودم حس می‌کنم و سعی می‌کنم آن‌ها را هیچ‌وقت فراموش نکنم. گاهی حتی در بعضی محافل یک تلنگری می‌زنم و برخی از این شواهد و خاطرات را بازگو می‌کنم تا به یاد خیلی‌ها بیاورم که آن‌چه امروز داریم و این‌که ما در آرامش کامل زندگی ‌می‌کنیم، حاصل چه رنج‌ها و دلاوری‌ها و رشادت‌هایی است.
 
* انتشار این خاطرات، قطعاً تأثیرات و برکاتی برای اشخاص دارد. می‌خواستم ببینیم آیا چنین چیزی برای شما نیز اتفاق افتاده است؟
برکات این خاطرات در توفیق نوشتن آن است. همیشه فکر می‌کردم برای این‌که بتوانم این خاطرات را بنویسم، شاید خودم قدرت توانایی نوشتن را به دست بیاورم، ولی نمی‌توانستم. شما چقدر باید بگردید دنبال کلمه‌ای که بتواند آن احساس را انتقال دهد. نوشتن این کتاب درواقع بازخوانی یک احساس دوباره بود. یعنی من باید دوباره همه‌ی این لحظه‌ها را مرور می‌کردم و از آن‌جایی که هیچ‌وقت آن را فراموش نکرده بودم -یعنی در همه‌ی این سال‌ها با این‌ها می‌خوابیدم، بیدار می‌شدم، به آن‌ها فکر می‌کردم و هیچ‌وقت برایم کهنه نشده بود و هیچ بخشی از یادم نرفته بود- فقط دنبال فرصتی بودم که آمادگی روحی و عاطفی پیدا کنم تا بر خودم مسلط شوم و این خاطرات را بنویسم. اگرچه در چند ماهی که پی‌در‌پی و بی‌وقفه می‌نوشتم، قدری دچار مشکلات جسمی شدم، اما فکر می‌کنم توفیق و عنایت الهی بود که در فرصت و فاصله‌ی زمانی فشرده این کتاب نوشته شد.

* واکنش‌های اطرافیان نسبت به انتشار این خاطرات چه بود؟
خیلی سخت بود؛ به‌خصوص برای اطرافیان درجه‌یک مثل همسر و فرزندانم، چون احساس نمی‌کردند که از خاطراتم فاصله گرفته‌ام. علی‌رغم این‌که سالیان زیادی گذشته بود، احساس می‌کردم این روزهایی که الان در آن قرار داریم، غیر واقعی است و من انگار خوابم. همیشه وحشت دارم از این‌که روزی از خواب بیدار شوم و ببینم هنوز در زندان‌های بغداد و استخبارات هستم و روزگاری که الان هست، در خواب است. به این خاطر چون با تمام وجود احساس می‌کردم و می‌نوشتم، سعی ‌کردم همان احساس را به مخاطب انتقال دهم. در این وضعیت، اطرافیانم رنج می‌بردند و سعی می‌کردند من را از نوشتن دور کنند یا لااقل فاصله‌ای ایجاد کنند که کمتر اذیت شوم، ولی تنها با عنایت و لطف خداوند بود که توانستم این مسیر را به پایان برسانم.

*رهبر انقلاب بر انتشار و نشر چنین خاطراتی در جامعه تأکید ویژه‌ای دارند. به نظر شما دلیل این اصرار ایشان چه می‌تواند باشد؟
اصلاً دلیل نوشتن این خاطرات، پاسخ به اجابت فرمان رهبر معظم انقلاب درباره‌ی ثبت خاطرات خوب دفاع مقدس بود. به خاطر این‌که این خاطرات یک مستند تاریخی محکمی برای نسل‌های بعدی ما باشد. سرباز اگر خاطرات جنگ خود را نگوید، انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است و از این منظر برای اجابت نظر ایشان وظیفه‌ی خودم می‌دانستم این خاطرات را یک روز بازگو کنم که الحمدالله توفیق آن شد.

اگرچه ما چهار زن اسیر بودیم و در زندان روزهای سخت و پرمرارتی داشتیم، اما برای ما یک اتفاق بود و برای دشمن رسوایی. باید سند این رسوایی در تاریخ می‌ماند و مدال افتخاری می‌شد برای زنان جامعه‌ی ما.

من در راستای تأکیدات حضرت آقا تلاش کردم این سند را مکتوب کنم و به عنوان پیام به نسل بعد و به فرزندان خودم انتقال دهم. گاهی که من در محافل مختلف می‌رفتم، خیلی سؤال می‌پرسیدند و من باید به تک‌تک آن‌ها پاسخ می‌دادم، ولی با تألیف کتاب، نه‌تنها به سؤالات نسل امروز و فردا پاسخ داده شد، بلکه بر قضاوت دنیا درباره‌ی هشت سال دفاع مقدس ما نیز قطعاً تأثیر خواهد داشت.

در این خاطرات مخاطبم سازمان‌های حقوق بشر و سازمان‌های بین‌المللی هم بود که در طول هشت سال دفاع ایران، آن‌ها داعیه‌دار عدالت و حقوق بشر بودند، اما تنها نظاره‌گر شدند. ما خاطرات‌مان را فراموش نمی‌کنیم. ما هنوز زنده‌ایم و این «من زنده‌ام» من حقیقی نیست، بلکه من حقوقی است به عنوان نماینده‌ی یک نسل که هنوز زنده است و تا زمانی که ما زنده هستیم، قطعاً اجازه نخواهیم داد که هیچ پرنده‌ای از آسمان کشور ما عبور کند، مگر این‌که حقوق نسل ما را ادا کند.