• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1369/10/10

بیانات در دیدار فرماندهان و جمعی از پاسداران کمیته‌های انقلاب اسلامی

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

یکی از چیزهایی که در طول دوران دوازده ساله، مسؤولان نظام جمهوری اسلامی و حتّی شخص شخیص امام بزرگوار را - که تحقیقاً انسان برتر و فوق انسانهای متعارف بود - خشنود و خوشدل میکرد و خستگیها را از تن آنها میزدود، دیدار جوانان مؤمن و مخلص و پولادین و سربازان جان بر کف انقلاب اسلامی بود، که حقیقتاً ارزشمندترین فرآورده و دستاورد این انقلاب محسوب میشوند. از جمله‌ی آنها، شما برادران عزیز کمیته‌ی انقلاب اسلامی هستید؛ مخصوصاً فرماندهان و سابقه‌داران و پیشکسوتان این تشکیلات انقلابی ناب، که مصیبتها دیدید، زحمتها کشیدید، با انقلاب متولد شدید، با انقلاب رشد کردید، از انقلاب تغذیه شدید، جانانه به انقلاب خدمت کردید و جان را - که عزیزترین موجودی هر انسانی است - به چیزی نگرفتید.

خیلیها مدارج تحصیلی را طی کردند، خیلیها مقام گرفتند، خیلیها معروف شدند؛ اما شما مشهور شدن را به چیزی نگرفتید، خط مستقیمی را شناختید و جستید و دست در دست پیر عارفِ آگاهِ واقفِ راه‌شناسِ خطرشناسِ منزل‌شناس گذاشتید و به امید خدا حرکت کردید. در میان برادران کمیته، عناصر بسیاری از این قبیل بوده‌اند و هستند و خیلی باارزشند. من هم امروز دیدار با شما را یک حادثه‌ی شیرین و شادیآور برای خودم میدانم و از چند هفته پیش که صحبت بود با شما ملاقات خواهیم داشت، بسیاری از اوقات به یاد این دیدار شما بودم.

حقیقتاً این واقعیتی است که برای یک انقلاب، انسان‌سازی از همه چیز مهمتر است. اگر انقلاب، انسان‌سازی نکند، هیچ کاری نکرده است. اگر کسی فکر بکند، دلیل این معنا واضح است. یعنی این حرف، واقعاً استدلال نمیخواهد؛ چون دنیا بدون انسان صالح، یک پدیده‌ی بیجان و کور و تاریک است. آن چیزی که به عالم خاکی جان میبخشد، ارزش میدهد، نور میدهد و معنا و مضمون به وجود میآورد، انسان است. «انّی جاعل فیالارض خلیفة»(1). جانشین، عنوانی است که خدا به انسان داده است. این جانشین را کجا گذاشته‌اند؟ «فیالارض». ارض بدون این جانشین، چیست و چه ارزشی دارد؟

تمام پیامبران و عباداللَّه الصّالحین، همّشان این بوده که انسان صالح را در این زمین به وجود بیاورند، حفظ کنند، رشد بدهند و تکثیر نمایند. هدف اسلام هم این است. این‌که شما دیدید، امام در بیانیه‌یی در چند سال قبل فرمودند، فتح‌الفتوح انقلاب اسلامی، ساختن جوانانی از این قبیل است، یک حرف نبود که همین‌طور بر قلم امام جاری شده باشد. این، یک مبنای اسلامی و الهی بسیار مستحکم دارد. واقعاً فتح‌الفتوح، یعنی ساختن انسان صالح.

این بدبختیهایی که شما میبینید روی زمین را فراگرفته است و در زیارتها و آثار مربوط به ولىّ‌عصر(ارواحنالتراب‌مقدمه‌الفداء) آمده است: «کما ملئت ظلما و جورا»(2)؛ زمین در تمام دوره‌های تاریخ، پُر از ظلم و جور شده است و میشود و آن بزرگوار می‌آید، همه‌ی زمین را از قسط و عدل پُر میکند، این ظلم و جور روی زمین، بر اثر چیست؟ بر اثر نبود یا کمبود انسان صالح، بر اثر سروری و خدایگانی انسانهای ناصالح.

دنیا امروز از چه مینالد؟ پاسخش روشن است. دنیا امروز از تبعیض مینالد، از محرومیتهای تحمیل شده بر انسانها مینالد، از تحقیر انسان مینالد، از پُر شدن فضا از گند غرور متکبرانه‌ی قشری خاص در عالم مینالد. بشریت، در فشار این حوادث تلخ است. پنج هزار سال پیش، دنیا از چه مینالید؟ آیا از نداشتن هواپیما مینالید؟ از نداشتن کامپیوتر مینالید؟ مگر کامپیوتر، کسی را سعادتمند میکند؟ پنج هزار سال پیش هم دنیا از همین تبعیضها و ظلمها و از همین تحقیر جوهر انسانیت و سلطه‌ی نامردمان بر زندگی و سرنوشت انسانها مینالید.

تا وقتی که عدالت و دین خالص و ناب بر دنیا مستقر نشود، بشریت همیشه از همان چیزها مینالد؛ والّا بشریت نمیتواند بگوید، آن روزی که قطار برقی و جت نداشتم، بدبخت بودم؛ امروز که اینها را دارم، خوشبختم. آیا امروز بشریت خوشبخت است؟ آیا امروز انسان مظلوم در دنیا در اکثریت نیست؟ آیا امروز یک مجموعه‌ی تبهکار - که در عالم، در اقلیت مطلقند - بر سرنوشت انسانها حکومت نمیکنند؟ همین حرفها در همیشه‌ی تاریخ بوده و این، آن سرشت دگرگونگیناپذیر انسان است. گوهر انسانیت، همیشه یک گوهر است و همواره در مقابل یک جریان فاسد ایستاده است.

انقلاب ما آمد، تا انسان صالح تربیت کند. نقش انسان صالح، این است. برادران عزیز من! آن چیزی که این انقلاب را تا امروز نگهداشته است، عبارت از صلاح انسانهاست؛ همان مقدار مایه‌ی صلاحی که ما ملت داریم. در حق ملتمان هم مبالغه نمیکنیم. امروز صلاح غلبه دارد و پرچم را به دست گرفته و حاکم است و حرکت به سمت صلاح، برنامه‌ریزی شده است. البته تا صلاح مطلق هم فاصله بسی طولانی است.

این‌که شما و آن کسی که زیر دستتان و با شما کار میکند، به عنوان جوان کمیته‌یی، اگر توطئه‌ی دشمن در شکل قاچاقچی ظاهر میشود، در آن‌جا حاضرید؛ اگر به شکل جنگ تحمیلی ظاهر میشود، در آن‌جا حاضرید؛ اگر به شکل رواج فحشا و فساد ظاهر میشود، در آن‌جا حاضرید؛ اگر به شکل ترویج بیهودگی و مواد مخدر و پوچیها و پوسیدگیها ظاهر میشود، در آن‌جا حاضرید؛ معنایش همین تولیت انسانهای صالح و جوانان صالح نسبت به انقلاب و دستاوردهای آن و از خود دانستن و نگهداری و پاسداری محکم از آن است؛ مخصوص شما هم نیست. همه‌ی جوانان صالح، همه‌ی انسانهای خوب و همه‌ی برادران مؤمن از قشرهای مختلف، این‌طورند. البته مسؤولیتها سنگین و سبک دارد، آدمها یکسان نیستند و تجربه‌ها جوهرها را آشکار میکند.

این مجموعه است که امریکا و استکبار را پشت در نگهداشت و نفوذ پول و زور و تبلیغات را کُند کرد. کجای دنیاست که در مقابل توطئه‌هایی از قبیل توطئه‌هایی که نسبت به جمهوری اسلامی شد، بتواند بایستد و مقاومت کند؟ جمهوری اسلامی، نه فقط ایستاد و مقاومت کرد و خود را حفظ نمود، بلکه دشمن را متزلزل کرد. امروز نقش رهبری قلابییی که امریکاییها در دنیا برای خود ادعا میکردند، بشدت متزلزل شده و زیر سؤال رفته است. بدعمل‌ترین دولتها نسبت به بشریت، ادعای رهبری بشریت را میکند! این، بدترین فاجعه برای بشریت است.

شما چه حق دارید که در شرق آسیا، آن فجایع را به بار آوردید؛ در امریکای لاتین، آن همه بدی و نامردمی کردید؛ در آفریقا، متحدان و پرورده‌های دستتان، این‌قدر به مردم ظلم کردند؛ در خاورمیانه، خودتان و دست‌پرورده‌ی پلیدتان - یعنی اسرائیل - این‌قدر منشأ جنایت و ظلم شده‌اید؟ در کشوری مثل ایران چه کردید؟ در جاهای دیگر چه کردید؟ شما سردمداران سیاست امریکا، چه حق دارید که ادعای رهبری دنیای امروز را بکنید؟ این، چه حرف چرند و مهملی است که به گوش امریکاییها خوش‌آهنگ آمده و دایماً خودشان و متملقانشان هم تکرار میکنند؟ چه رهبرییی؟! رهبری، متعلق به پیامبران است. رهبری بشر، متعلق به پیمایندگان راه عدالت بشری است.

آیا شما در داخل کشور امریکا توانسته‌اید عدالت را برقرار کنید؟ آیا میتوانید ادعا بکنید، سیاهان امریکا - که چهل، پنجاه میلیون نفر جمعیت دارند - در آخر قرن بیستم، از حقوقی برابر با سفیدها برخوردارند؟ کدام رهبرییی؟! به صرف این‌که هرجا حادثه‌یی پیش می‌آید - چه مربوط به آنها و چه نامربوط به آنها - فوراً سینه سپر میکنند و جلو میروند، خود را رهبر جهان میدانند! مثل این لاتهای محله‌ها که از قدیم دیده بودیم، هرجا هر کسی با کسی حرفی میزد، اینها در آن‌جا حاضر بودند و خودشان را وارد معرکه میکردند و حرف میزدند و دخالت میکردند! این، ژاندارمی و سرگردنه‌بگیری و قزاق‌بازی است. کدام رهبرییی؟!

امریکاییها بدانند که حضور آنها در منطقه‌ی خلیج فارس و در کشورهای اسلامىِ حول وحوش خلیج فارس، امروز از نظر تمام ملتهای مسلمان جهان، یک امر منفور و مورد انزجار است. هیچ ملتی - چه آنهایی که نزدیکند و چه آنهایی که دورند - روی این قضیه صحه نگذاشته است. خیال نکنند به صرف این‌که در محافل سیاسی و در مجموعه‌های اقتصادی خودشان مینشینند و فکر میکنند که فتوحات کرده‌اند، واقعاً فتوحاتی کرده‌اند. ما البته تجاوز به کویت از سوی عراق را محکوم کردیم و میکنیم؛ کار غلطی است و هیچ‌کس از آن دفاع نمیکند؛ اما در منطقه‌ی اسلامی خلیج فارس، تجاوز و زورگویی و گردن‌کلفتی و قلدری ممنوع است. آن کسی که باید این ممنوعیت را اعمال کند، خود ملتهای این منطقه‌اند. اگر دولتهای این منطقه، به ملتهای خودشان متکی باشند، میتوانند این منطقه را امن و آرام بکنند. ما میتوانیم این کار را بکنیم.

این زمزمه‌هایی که چندی پیش از زبان امریکاییها شنیده شد و بعد انکار کردند، باز حالا مجدداً شروع شده است و میگویند که میخواهند در این‌جا بمانند و فلان جا (3) را نودونه‌ساله اجاره کنند و نظم امنیتی جدیدی در خلیج فارس برقرار نمایند! یکایک امریکاییها و متحدانشان بدانند که ملتهای این منطقه، قلم پای متجاوز را خرد خواهند کرد. مگر اجازه میدهند که امریکا به بهانه‌ی حفظ امنیت یک کشور یا یک منطقه‌ی خاص، به این‌جا بیاید و ژاندارم بشود و برای خودش پاسگاه درست کند؟! این، چه حرفی است؟ هر دولتی هم که چنین اجازه‌یی را بدهد، ملت آن کشور، آن دولت را از سریر قدرت پایین خواهند کشید؛ مگر میگذارند؟

امریکاییها تجربه کرده‌اند و فهمیده‌اند که تجهیزات و بمب اتم و بقیه‌ی چیزها، برای مقابله با ملتها و اراده‌ی آنها، چیزهای بسیار کوچک و ناچیزی هستند. دولتها را میترساند، ارتشها را میترساند؛ ولی ملتها را ابداً. اگر ملتها نخواهند بگذارند که امریکا در این سواحل عربی خلیج فارس باقی بماند، مگر کسی جرأت دارد در آن‌جا بماند؟ مگر میتوانند بمانند؟ مگر میگذاریم بمانند؟ من اعلام میکنم، ملتها و شخصیتهایی که تجاوز عراق به کویت را محکوم کردند و باید هم میکردند، ماندن امریکاییها در هر نقطه‌یی از این منطقه را تجاوز تلقی خواهند کرد و ده برابرِ تجاوز عراق به کویت، او را محکوم خواهند کرد و با او مقابله خواهند نمود.

آنچه برای ملتهای این منطقه مطرح است، اسلام است. ملتها مسلمانند. بله، گاهی ممکن است که در ملتی، به خاطر تلقینات دشمنان، فرهنگ غیراسلامی رایج بشود و عده‌یی را گول بزند؛ اما دلهای مردم، در قبضه‌ی قدرت اسلام و قرآن است. شما دیدید که ملتهای مسلمان در همه جا - اروپا و آسیا و بخصوص در پاکستان - در مقابل اهانت آن بلندگوی شیطان، که آیات شیطانی را بر دل مجرمان نازل میکرد، چه کردند؛ مخصوص جمهوری اسلامی هم نبود. این اسلام، اعتقاد و ایمان اسلامی مردم است. ملتها این‌گونه‌اند. ممکن است بعضی از سران، دلهای ناباور و کافرپیشه‌یی داشته باشند و فقط مصالح خودشان را بسنجند؛ اما ملتها این‌طور نیستند. پرچم این اسلام، امروز در دست شما جوانان ساخته‌شده‌ی انقلاب، از جمله شما برادران عزیز پاسدار کمیته‌هاست.

من به شما - در هر شأنی که هستید - نصیحتی عرض میکنم. البته این نصیحت، در درجه‌ی اول، به خود من متوجه است و آن، حفظ حدود الهی است. اصل قضیه، این است. بعد از ایمان آوردن به اسلام، آنچه که مطرح میشود، حفظ خطکشیهای اسلام است. «و من یتعدّ حدوداللَّه فاولئک هم الظّالمون»(4). تعدی از حدود الهی، جایز نیست. اسلام و خطکشیها را دقیق معین کرده است. اگر کسی هم فکر کند که اسلام خطکشی نکرده است، باید خودش را ملامت کند و برود معلوماتش را زیاد نماید. حکومت اسلامی و نظام جمهوری اسلامی، آن وقتی سربلند است که بتواند حدود الهی را حفظ کند.

عبّاد بصری، امام سجاد(سلام‌اللَّه‌علیه) را در راه حج دید و عرض کرد: «ترکت الجهاد و صعوبته و اقبلت علی الحجّ و لینه»(5). یعنی جهاد و سختیهایش را رها کرده‌ای و سراغ حج آمده‌ای که کار آسانی است؟! این آیه را هم برای حضرت خواند: «انّ اللَّه اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بانّ لهم الجنّة یقاتلون فی سبیل‌اللَّه فیقتلون و یقتلون»(6). او برای امام سجاد(ع) آیه‌ی قرآن میخواند که چرا شما عوض جهاد، به حج میآیید؟! جهاد زیر پرچم چه کسی؟ عبدالملک مروان! یعنی امام سجاد(ع) زیر پرچم عبدالملک برود و جهاد کند؟ آیا این جهاد است؟ حضرت فرمود: دنباله‌ی این آیه را بلدی؟ عرض کرد: بله. فرمودند: بخوان. خواند: «التّائبون العابدون الحامدون السّائحون الرّاکعون السّاجدون الامرون بالمعروف و النّاهون عن المنکر و الحافظون لحدود اللَّه»(7). حضرت فرمود: هر وقت که تائبون، عابدون، حامدون، سائحون، راکعون، ساجدون، امرون بالمعروف، ناهون عن المنکر و حافظون لحدوداللَّه سر کار آمدند، من زیر پرچم آنها میروم و آنگاه جهاد خواهم کرد؛ حالا روز جهاد نیست.

حدود را بشناسید و طبق آن عمل کنید. هرچه که حد الهی است، آن درست است. سلایق شخصی باید دخالت نکند. من به برادران کمیته مکرر توصیه میکردم و حالا هم همین توصیه را میکنم که حد رعایت بشود؛ هرچه که هست. با کسی رودربایستی هم که نداریم. یک وقت ممکن است حد الهی، زید را عصبانی کند؛ بکند. یکی خوشش نیاید؛ نیاید. نباید ملاحظه کرد. یک وقت هم ممکن است حد الهی، خود من را راضی نکند. من که میخواهم عمل بکنم، باید بدانم حد الهی که باید رعایت کرد، همیشه آن نیست که دیگری را ممکن است خوش نیاید؛ یک وقت هم حد الهی آن است که من را خوش نمی‌آید. مرد آن است که در این‌جا هم بگوید، بیخود کرده‌ام که خوشم نیامده؛ حد الهی مقدم است. نباید زیاده‌روی کرد، کم هم نباید گذاشت؛ دقیق روی مرز باید حرکت کرد. این، آن توصیه‌ی من است.

کارهای حساسی در دستتان است. مبارزه‌ی با منکرات، حساس است. مبارزه‌ی با مواد مخدر، حساس است. مبارزه‌ی با ضد انقلاب، حساس است. مواجهه‌ی با انسانها، حساس است. هر انسانی، دنیایی است. اینها خیلی حساس و مهم است. اگر در نظرمان، قاعده‌ی شرعی را روشن و مسلّم فهمیدیم و به آن اتکا کردیم، هرکه هرچه میخواهد بگوید، بگوید؛ هر کس بدش می‌آید، بیاید؛ هر کس خوشش می‌آید، بیاید. «انّ رضی النّاس لایملک»(8). مگر میشود همه‌ی دلها را دانه دانه به دست آورد؟ باید دید حق چیست و حکم خدا کدام است.

اعتقادم این است که مهمترین خصلت امام بزرگوار ما این بود که خویش و بیگانه و دوست و آشنا، برایش فرقی نداشت. حقیقتاً خدا میداند که آن بزرگوار در این دنیای تاریک ظلمانی، مثل یک خورشید، چند صباحی آمد درخشید و رفت، تا مردم بدانند که خورشیدی هم هست. دیگر بعد از ائمه و معصومین، ما و دیگران هم مثل آن آدم سراغ نداریم. اگر کسی هم بگوید، به نظر من بی‌انصافی کرده است. انسانیت باید بفهمد که این گوهر در خزانه‌ی الهی وجود دارد. آن مرد، اگر میفهمید که تکلیف است، عمل میکرد. نگفت که اگر من تنها بمانم، راه حق را خواهم پیمود؟ او، این را راست میگفت.

آن روزی که او به مردم خطاب کرد و مبارزه را شروع نمود، در بین علما و بزرگان و شخصیتهای برجسته و انسانهای لایقی که بودند، انصافاً هیچ‌کس گمان نمیکرد که مردم پشت سر کسی که صاحب این دعوت و فریاد است، راه بیفتند. البته امام به مردم ایمان داشت و معتقد بود که میآیند؛ اما در عین حال، آن دریادلی از توکل به خدا و این‌که من تکلیفم را عمل میکنم، میخواهند بیایند، میخواهند نیایند، مهم بود. خدای متعال هم قاعده‌یی دارد: «من کان للَّه کان اللَّه له»(9). «من اصلح فیما بینه و بین اللَّه اصلح اللَّه فیما بینه و بین النّاس»(10). هر کس بین خود و خدا را درست و اصلاح کند، خدا بین او و مردم را درست خواهد کرد.

در زندانهای فلسطین، در گوشه‌ی کشورهای آفریقایی، در تونس و مراکش، تحت اختناق به نام او شعار میدهند. چه کسی این کار را کرده است؟ ما تبلیغ کرده‌ایم؟ آیا دستگاههای تبلیغی میتوانند بگویند که این کارها را ما کرده‌ایم؟ من هشت سال رئیس جمهور بودم؛ میدانم که در این مملکت چه خبر است. هیچ‌کس نمیتواند بگوید که اسم امام را من در فلان جا بردم. اسم امام، خودش مثل سرازیر شدن آب در یک سرزمین صاف و مستعد رفت. نمیخواهد کسی آن را پارو بزند؛ خودش سرازیر میشود و میرود، تا چشنده و نوشنده‌ی خودش را پیدا کند.

در ایام ریاست جمهوری، به یکی از کشورهای آفریقایی سفر رسمی داشتم. از پلکان هواپیما که پایین آمدم، دیدم که رئیس‌جمهور آن کشور، مرعوب من شده است. این وضعیت، در چهره‌اش کاملاً آشکار بود. در ماشین تشریفاتی نشستیم، تا ما را به محل مهمانسرا ببرند. در ماشین دیدم که این شخص، بدون آن‌که خودش بخواهد، یک طرف نشسته و جرأت نمیکند به صورت من نگاه کند! من با زحمت و با تبسم و خنده و نرمگویی، یواش یواش او را به صحبت آوردم. وقتی به ایران برگشتم، به امام گفتم، من در آن‌جا دیدم که اینها در ما رشحه‌یی از وجود شما را میبینند.

آن رئیس‌جمهور، در مقابل من که این‌طور خاضع نبود - من که کسی نبودم - او در مقابل امام خاضع بود؛ امامی که مظهر انقلاب بود. آن شخص - که نمیخواهم اسمش را بیاورم - نمیتوانست خودش را نگهدارد. او یک رئیس‌جمهور گردن کلفت و معروفِ حسابی هم است؛ از این آدمهای خرده‌ریز نیست؛ اما از هیأت ایرانی، امام را میدید و بویش را میشنید.

شما در آن‌جایی که باید طبق تکلیف شرعی عمل کنید، هیچ ملاحظه نکنید که کسی خواهد گفت، برو تند عمل کن، این چه ملاحظه‌یی است که میکنی. ابداً. در میدان جنگ هم وقتی با دشمن طرفید، آن‌جایی که باید خشونت بکنید، به تکلیف شرعی خود عمل کنید و ملاحظه نکنید که کسی شما را بر تندی ملامت بکند؛ باید حد را بشناسید.

این روزها، مسأله‌ی ادغام نیروهای انتظامی مطرح است. من هم نوشتم که ادغام را قانون بدانید. قانون جمهوری اسلامی، جزو حدوداللَّه است که باید به بهترین وجه رعایت بشود. البته این را شما بدانید که من به برادر عزیزمان آقای نوری (11)، صددرصد اعتماد دارم و خاطرجمع هستم. من ایشان را حقیقتاً یکی از آن شایستگان این انقلاب میشناسم و میدانم. البته در این قضیه، من در جزییات دخالت نکردم. بعضی از برادران کمیته، طرحی فراهم کرده بودند و برای من فرستادند که آن را نگاه کردم. طرح وزارت کشور را هم دیدم؛ اما دأبم نیست و بنا ندارم که در جزییات وارد شوم و بگویم این چارت را به این شکل کنید، آن را به این‌جا بیاورید، این را به آن‌جا ببرید. باید خودشان تنظیم و اداره کنند و من هم در آن‌جایی که مسؤولیتم هست، وارد میشوم و اقدام میکنم؛ ولی در این مرحله، مسؤولیتم نیست.

پاسدار هستید، پاسدار بمانید و خواهید ماند. عنوان افتخارآمیزی است؛ این عنوان را باید نگهدارید. برنامه‌ی برادران هم همین است. مطابق شأنتان و مطابق وظایف انقلابی، مأموریت و مسؤولیتی خواهند داد؛ انجام بدهید. مهمتر از نام پاسدار، عنوان واقعی و زی و روحیه‌ی پاسداری است. بد است که ما با نام پاسدار، کسی را داشته باشیم که آنچه در ذهنش نمیگذرد، پاسداری از اسلام باشد و برایش مسایل شخصی و خودی مطرح باشد. اینها ارزشی ندارد. این‌طور آدمی، اصلاً نبودنش بهتر از بودن است. باید مسایل انقلاب اسلامی - همان چیزی که شما میگویید پاسدار آن هستیم - محور باشد. اصل قضیه، این است.

هرجا هستید، سعی کنید که این‌طور باشید. سعی کنید که دیگران را هم پاسدار کنید. سعی کنید که روحیه‌ی پاسداری را در دیگران هم بدمید. من همیشه قبل از انقلاب در دوران اختناق، برای جوانان مثال میزدم و میگفتم، در یک خرمن ذغال، مثل گُل آتش باشید. مگر دور و بر خودش را رها میکند؟ مگر به این‌که من روشنم، اکتفا میکند؟ نخیر، تمام این خرمن را به یک گُل آتش تبدیل میکند. این‌طوری باشید. آن روز، کمبودمان این بود. میگفتم، متأسفانه باد ملایمِ مناسبی که بوزد و تسریع کند، نیست؛ اما امروز که هست. امروز نسیم جانبخش اسلام و کلمات آن مفسر اسلام و آن حکیم عالیقدر و عظیم‌الشأن و آن مرد خدا و بنده‌ی خدا - که از همه‌ی عنوانها بالاتر است - در اختیار ماست. این خرمن آتش را باید به وجود بیاورید و روشن کنید و با اخلاق و عملتان، همه را منوّر و گرم نمایید.

نگذارید با عمل یک فرد، نام پاسداری مخدوش بشود. این‌که برادر عزیزمان آقای مختار کلانتری (12) گفتند، ناظر به این است. من به ایشان مکرر این تذکرات را داده‌ام. مواظب باشید، یک پاسدار از روی بیتوجهی، از روی احساسات و عدم رعایت شؤون پاسداری، کاری نکند که این‌همه جوان خوب، زیر سؤال بروند. الحمدللَّه ایشان چند روز قبل هم به من خصوصی گفتند؛ امروز هم جلوی شماها مژده‌اش را دادند که اقدام کرده‌اند. بله، اقدام کنید. با بدیها مقابله و برخورد نمایید.

وقتی میآیند به من گزارش میدهند که در فلان شهر، ما پاسدار کمیته‌یی را دیدیم که این‌طوری عمل میکرد، خدا میداند به قلبم فشار می‌آید؛ نه فقط برای این‌که حرکت بدی انجام گرفته - این، یک بخش از بدی است و تنها این نیست - بلکه برای آن است که این همه اخلاص و تلاش و مجاهدت در نهادی خرج شده و این همه خون عزیز بر خاک ریخته شده؛ ولی به خاطر یک نفر زیر سؤال میرود؛ حیف است. کار اینها، مثل آن آخوندهای درباری دوران گذشته است که روحانیت به این عظمت را زیر سؤال قرار میدادند. آنها میرفتند کار زشتی میکردند، با ظلم میساختند و به خاطر حُطام دنیا و یک لقمه نان - مثل این‌که آن جباران، جلوی سگها و غلامهایشان میانداختند، جلوی اینها هم میانداختند - مدح و تملق آنها را میگفتند. به خاطر عمل یک آدم این‌طوری، آن همه طلبه‌ی شریف که در حجره‌ها و مدرسه‌ها، با فقر و گرسنگی و آبرومندی درس میخواندند و زیر بار فلک هم نمیرفتند، زیر سؤال میرفتند؛ خوب بود؟ امام که در بیانات خود، این‌قدر روی شانه‌ی آخوند درباری شلاق کوبیده، به همین خاطر است؛ مواظبت کنید.

در این‌جا، من به برادران عزیز روحانی هم که تشریف دارند، یک جمله عرض بکنم. مسؤولیت حفظ معنویت و روح و حال این برادران، به عهده‌ی شماست. انسان، سایش‌پذیر است. هر انسان دیگری جز معصومین، در برخوردها و سایشها و اصطکاکها، ساییده و کم میشود و برجستگیهای روحیش تغییر میکند؛ باید مراقبش بود. این‌که ذکر دایمی گفته‌اند، برای خاطر این است. انسان دایماً باید متذکر باشد؛ والّا خراب خواهد شد.

بزرگان و ائمه و معصومین ما، مواظب خودشان، خودسازیشان، نمازشان، ذکرشان، دعایشان، توجهات و توسلاتشان بودند؛ برای این‌که ضایع و خراب نشوند. ماها خراب میشویم. اگر مواظب خودتان نباشید، ضایع و خراب میشوید. این برادران عزیز روحانی، بایستی به این جهت توجه کنند.

خداوند ان‌شاءاللَّه به شما توفیق بدهد و تأیید و کمکتان کند. ان‌شاءاللَّه که در این مرحله‌ی کنونی انقلاب و کشور و نیز در آینده، شأن شایسته و وظیفه‌ی خداپسند خودتان را انجام بدهید و صمیمانه و برادرانه و در خدمت به اهداف و آرمانهای انقلاب اسلامی، مثل همیشه بانشاط و سرحال و کاملاً در راه و مواظب حدود الهی، حرکت بکنید. خدای متعال هم کمک خواهد کرد و ان‌شاءاللَّه شر دشمنان از عالم اسلام کم شود.

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 

 


 

1) بقره: 30

2) بحارالانوار، ج 27 ، ص 119

3) اشاره به جزیره‌ی بوبیان کویت‌

4) بقره: 229

5) بحارالانوار، ج 46 ، ص 116

6) توبه: 111

7) توبه: 112

8) بحارالانوار، ج 70 ، ص 2

9) بحارالانوار، ج 85 ، ص 319

10) بحارالانوار، ج 68 ، ص 366

11) وزیر کشور وقت‌

12) فرمانده‌ی کمیته‌ی انقلاب اسلامی