1392/06/18
گفتاری از حجتالاسلام دکتر احمد مبلغی
تفکر امتبرانداز تکفیر
«اختلاف» همواره یکی از سیاستهای ثابت دشمنان جهان اسلام برای تضعیف قدرت کشورهای اسلامی بوده است. یکی از بزرگترین ثمرههای این سیاست، تأمین امنیت رژیم صهیونیستی در منطقه است. رهبر انقلاب اسلامی در دیدار اخیر خود با اعضای مجلس خبرگان رهبری به این مسأله اشاره کردند: «یکی از راهبردهای اساسی دشمنان اسلام و بخصوص دشمنان نظام اسلامی در منطقه، راهبرد ایجاد اختلاف فرقهای و مذهبی و مسئلهی شیعه و سنّی است؛ این را توجه داشته باشید. و دو دسته عامل و مزدور دشمن در این زمینه شدند: یک دسته از سنّیها، یک دسته از شیعهها؛ یک دسته آن تکفیریهای منحرفِ از حقیقت دین، یک دسته هم از کسانی که برای دشمن کار میکنند، زیر اسم شیعه و به نام شیعه» حجتالاسلام والمسلمین دکتر احمد مبلغی، رئیس دانشگاه مذاهب اسلامی در گفتاری به تبیین خطرات تکفیر برای جهان اسلام و معرفی ابزارهای لازم برای مبارزه با آن پرداخته است.
وجوه تمایز تکفیر در عصر حاضر
امروزه بزرگترین عامل تهدیدکنندهی کیان امت و مذاهب اسلامی «تکفیر» است. تکفیر یک پدیدهی رو به فزونی است که در صورت عدم کنترل و مهار، امکان رشد مییابد. گسترش این پدیدهی خطرناک موجب وارد آمدن آسیبهایی بر فطرت انسانها، آیندهی جامعه و امت اسلامی میشود و به مرور ابعاد بیشتر و کوبندهتری پیدا میکند. تکفیر مناسبات امت اسلامی را به هم میزند و امت بیمناسبات رو به زوال است. آنچه میتواند اجزای این امت را به همدیگر متصل کند و آنها را در کنار هم، در یک جو آرام، پر نشاط و پرعلاقه نسبت به هم و در ارتباط با هم قرار دهد مناسبات است. اگر این مناسبات به خاطر تکفیر از بین برود، رفتارهای ناهنجار تا سرحد کشت و کشتار جایگزین آن میشود.
تکفیر، اما پدیدهای نوظهور در تاریخ اسلام نیست، بلکه در دل تاریخ، در پارهای از مقاطع، به دلایل اجتماعی و فکری و زمینههای موجود روی داده است. بنابراین تکفیر ماهیتاً همانی است که در گذشته هم بوده؛ اما آنچه که تکفیر عصر حاضر را از گذشته متمایز میکند چهار خصوصیت است. یک: ابعاد جهانی آن، دو: شبکهای شدن تکفیریها، سه: اقدام به کشتارهای نامتعارف و وحشیانه و چهار: مشوش و مشوه نمودن چهرهی اسلام رحمانی در اذهان مردم دنیا.
آسیبهای ناشی از عمل تکفیریها از مرزهای اسلام عبور میکند. تکفیر بر تن عمل زشت کشتن انسانها لباس تقدس و دین را پوشانده و با این کار دست به نسلکشی میزند. این اقدامات همهچیز را بر باد فنا خواهد داد. امروز اگرچه سخن از مبارزه با تکفیریها گاه و بیگاه شنیده میشود، اما به نظر میرسد گامهای عملی و نظری قابل توجهی برای مقابله با آنها برداشته نشده است.
ابزارهای مقابله با تکفیر
عموم واکنشها به مسألهی تکفیر دوگونه است: واکنش نخست برانگیخته شدن یک احساس تنفر در مردم است. وضعیت دوم آن است که عدهای میگویند تکفیر بد و حرام است، و این موضع آنان پایان ماجرا است؛ دیگر بحثی از تکفیر، ریشهها و مؤلفههای آن و راهکارهای مبارزه با آن نمیشود. ما باید به سمت پایان دادن به تحریم کردن صرف و آغاز بحثهای جدی مبارزه با تکفیر حرکت کنیم.
اما برای مبارزه با تکفیر ابزارهایی لازم است. نخستین ابزار، آشنایی با شاخصها و ملاکهای تفکر و اقدامات تکفیری است. ابزار دوم، شناختن مؤلفهها و عناصر تشکیلدهندهی تکفیر است. پس از بدست آوردن این دو ابزار باید با شناسایی زمینهها و بسترهای ایجاد و رشد تکفیر، به ارائهی راهحلهای مقابله با آن پرداخت. راهحلهایی که باید از مختصاتی مانند فراگیر بودن، مشارکت همهی مذاهب، اتفاق نظر همگان و ملتزم شدن به رعایت آنها بهرهمند باشد.
شاخصههای تکفیر
شاخصههای تکفیر عبارت است از اوصافی که اگر در جامعهای مشاهده شد بهراحتی و به سادگی میتوان از دیدن آن اوصاف پی برد به اینکه: یک. تکفیر وجود دارد، دو. تکفیر در چه سطحی است؟ سه. عمق تکفیر چقدر است؟ چهار. مسیر و مقصد تکفیر کجاست؟ با این توضیح، شاخصههای تکفیر عبارتند از:
۱. خشونت عریان و دائمی
خشونت، آشکارترین مشخصهای است که یک تکفیری با آن شناخته میشود و در واقع تابلوی اوست. امام علی علیهالسلام دربارهی تکفیریهای زمان خود میفرمایند: «سیوفکم علی عواتقکم»۱ یعنی شمشیرهایتان بر گردنهایتان آویخته است. محل قرارگیری شمشیر در نیام است، اما وقتی برود روی گردن، یعنی من میخواهم کسی را بکشم.
۲. آسیب زدن به افراد بیگناه و غیر دخیل در موضوع
خلط کردن افراد یک مجموعه و کشتن همگی آنها برخلاف آیهی شریفهی «وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی»۲. اسلام دقت دارد که اگر خطایی از پدر سر زد، گناه آن به پای پسر نوشته نشود. مشخصهی تکفیر آن است که نمیتواند اینگونه باشد. هر جا که یک تکفیری حضور داشته باشد، یک منطقه را به آتش میکشد. او نمیتواند اقدامات افراد را به دیگران سرایت ندهد.
۳. حرکت تصاعدی در تکفیر دیگران
آنها ابتدا دیگران را گمراه میخوانند، سپس آنها را تکفیر میکنند و در مرحلهی سوم آنها را بدون متمایز نمودن از یکدیگر میکشند و در این مسیر خود ابتدا از یک نفر یا یک جمعیت کم شروع میکنند و سپس دایرهی گمراهان و کافران را گسترش میدهند. در فرد تکفیری تصاعد و افزایش نهادینه شده است؛ او همیشه دایرهی متدینان را تنگتر میکند. چنانکه امیرالمؤمنین علیهالسلام خطاب به تکفیریهای زمان خود فرمودند: اگر مخالفت با من از این روست که میپندارید من خطا کردهام و گمراه شدهام، پس چرا همه را از دم شمشیرهایی که بر شانه حمایل کردهاید، میگذرانید و کسی که گناه کرده با کسی که گناه نکرده درهم میآمیزید؟۳
۴. کشتن اهل اسلام
این مشخصه برای تکفیریها وجود دارد که میدان و محل کشتار را داخل امت مسلمان قرار میدهند و کشتن را متوجه مسلمانان میکنند. آنان عطشی سیرناشدنی در مسلمانکشی و برادرکشی دارند. در کتب اهلسنت روایتی است از قول پیامبر صلیاللهعلیهوآله در وصف خوارج که فرمودند: «یقتلون اهل الاسلام» آنان اهل اسلام را میکشند.
۵. فاصله گرفتن از دین
مستندات روایی این شاخص در کتب شیعه و اهلسنت آمده است. تعبیر دینی آن «مروق» به معنای عبور کردن از اسلام است: «یَمْرُقُونَ مِنَ الْإِسْلَامِ کَمَا یَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِیَّةِ»۴ این فرمایش پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله است. یعنی مشخصهی فکری اینها آن است که در محدودهی اسلام باقی نمیمانند؛ چراکه حدود را علما مشخص میکنند و تکفیریها اصلاً کاری با علما ندارند.
مؤلفههای تکفیر
تکفیر از چه عناصری تشکیل شده است؟ شناختن این عناصر به افراد و مجموعهها کمک میکند تا از نزدیک شدن به فضای تکفیر پرهیز کنند. دو مؤلفهی مهم تکفیر عبارت است از «جهل» و «عنصر روحی و روانی».
۱. جهل
«جهل» گاهی در مقابل «عقل»، گاهی در مقابل «علم» و گاهی در مقابل «فقه» به کار گرفته میشود. البته همپوشانیهایی هم بین این مفاهیم وجود دارد. در اینجا منظور ما از جهل، مفهومی در مقابل فقه است. تکفیریها فقیه نیستند و فقهی هم ندارند. اصولاً تکفیر نه در فضای فقه، بلکه در فضای جهل شکل میگیرد. منظور ما از فقه در اینجا معنای مصطلح امروزین آن نیست، بلکه همان فقهی مقصود ما است که در صدر اسلام بوده و سه شعبه داشته است: فقه رفتار، فقه نفس و فقه وجود.
فقه رفتار، احکام پنجگانهی واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح را تبیین میکند. فقه نفس، انسان را از گرفتار شدن در زندگی دنیایی و غفلت از سعادت اخروی بازمیدارد و او را به تهذیب و توجه به آخرت سفارش میکند. اما فقه وجود، فقهی است که به انسان سعه و گستره میبخشد. فقه وجود، فرد را به خدا به عنوان منشأ وجود، رحمت و لطافت و خالق همهی زیباییها و جمالها و خوبیها مرتبط میکند. کسی که از فقه وجود بیبهره باشد ارتباط او با خدا ارتباطی تشریفاتی است. اعمال دینی او باعث تحول در او نمیشود. او نمیتواند تجلی زیباییهای ارتباط با خدا و وجه معنوی و رحمانی خدا باشد.
فقه وجود باعث میشود که دین برای انسانها صرفاً یک مناسک نباشد. در روایات داریم که: «هل الدین الا الحب»۵ آیا دین چیزی جز محبت و علاقه است؟ دین میخواهد یک محبت ویژه در انسان نسبت به خدا ایجاد کند تا او کانون محبت به خدا باشد و از آن محبت، محبتهایی به دیگر انسانها بتراود. در روایت دیگری به نقل از حضرت امیر علیهالسلام آمده است که «الْفَقِیهُ کُلُّ الْفَقِیهِ مَنْ لَمْ یُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ وَ لَمْ یُؤْیِسْهُمْ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ»۵ یعنی آن کسی فقیه کامل است که مردم را از رحمت خدا مأیوس نکند. این آموزهها جزء ادبیات دینی ما است.
ما باید مراقب باشیم که فقط فقه رفتار را به میدان نیاوریم. اگر فقه رفتار که خیلی هم لازم است به تنهایی به میدان بیاید و آن فقه وجود و فقه اساسی که انسان را با خدا از درون مرتبط میکند نه از بیرون و به عنوان مناسک، ممکن است انسانها با رحمت خدا نتوانند ارتباط قلبی و درونی پیدا کنند. متأسفانه این ادبیات دینی، به دلیل تعطیل شدن فقه وجود کمرنگ شده است. ما امروز نیازمند آن هستیم که اولیای جامعهی اسلامی برای ایجاد یک تحول اساسی در نوع و کیفیت ارتباط انسانها با خدا برنامهریزی کنند. انسان عصر حاضر تشنهی زیبایی، محبت و آرامش درونی است. و این چیزی است که تنها با ارتباط واقعی با خدا حاصل میشود نه با ارتباط تشریفاتی.
باید کاری کرد تا خشکیها و عطشهای روحی جامعه برطرف شود. جامعهی خشک و تشنه زمینهساز شکلگیری تکفیر است. محبت خدا در دلهای خشن جایی ندارد. خدا در این جامعه وسیلهای میشود صرفاً برای سختگیری. مشکل تکفیریها چیست؟ مشکلشان این است که به هیچ کدام از این سه شعبهی فقهی قائل نیستند. اگر کسی با دین مرتبط بشود و به فقه کاری نداشته باشد، این ارتباط او میشود جهل و دین او میشود منشأ سختگیری. او گمان میکند به دین متصل است، در حالی که آنچه او دارد دین نیست. او نه با خدای این دین مرتبط شده، نه احکام این دین را فهمیده، نه به مسیر آینده که آخرت است مرتبط شده و نه از جهنم هراس دارد.
۲. عنصر روحی و روانی
فرد تکفیری دچار یک تنگنای فکری و روحی و یک عقدهی متراکم در درون خود است. این عقدهی متراکم تاریخی هم ظهور فردی دارد و هم ظهور جمعی. فرد تکفیری دچار یک وضعیت روحی است که باعث میشود به مسائل تنگ نگاه کند و به همین خاطر با تنگنا مواجه است. خوارج هم همینگونه بودند و بیهوده دنیا و دین را بر خود سخت میگرفتند. در حالی که دین سخت نیست. در واقع نوع نگاه او و تماس روحی او با مسائل که ناشی از همان فقدان فقه است باعث شده تا حرکت او به سمت تکفیر سرعت یابد.
فرد تکفیری برخلاف روحیهی اسلامی که روحیهی گشادهرویی و آمادگی برای خدمت به مردم و رفع مشکلات آنها است، به فکر کشتن انسانهای بیگناه است. البته بخشی از این مشکل به مسألهی اخلاق برمیگردد. اخلاق تلطیفکنندهی روح است. اگر اخلاق به شدت فردی شود و اجتماعی نباشد و یا به شکل گزینشی عمل بشود، در جامعه تولید روحیهی خشن و انتقامجویانه میکند. بنابراین میتوان گفت تکفیر محصول بیاخلاقی است.
پایان رستگاری، آرامش و معنویت
اگر در یک جامعهای «تکفیر» لباس یک پدیدهی اجتماعی را بر تن بپوشد و تبدیل به یک تشکیلات منسجم بشود، دیگر این جامعه نمیتواند روی رستگاری، آرامش و حرکت به سمت معنویت را ببیند. این جامعه به خودش مشغول میشود تا زمانی که بتواند مشکل تکفیر را حل کند. امروز نیز مشکل تکفیریها با خواست و ارادهی علما و امت اسلامی قابل حل است. راه حلهایی برای این مشکل وجود دارد که اگر علمای جهان اسلام اعم از شیعه و سنی این راهحلها را تأیید کنند و یک سند واحد را مبنای عمل قرار دهند، این مشکل از جهان اسلام رخت برخواهد بست. ضعیف شدن جامعهی اسلامی منجر به بازگشت نگاه حقارتآمیز به مسلمانان میگردد. ما باید بدانیم که اگر مواد مخدر خانمانبرانداز است، تکفیر امتبرانداز و اسلامبرانداز است.
تدبیر برای تکفیر
بنابراین حرمت تکفیر از خاستگاه دین کاملاً مورد تأیید قرار گرفته است. با وجود این حرمت ضروری است تا ما از ساختارهای رسانهای و دیپلماتیک برای از بین بردن تکفیر بیشترین استفاده را ببریم. عدم اقدام لازم در این زمینه موجب بازشدن فضا برای گروههای تکفیری میشود و باز بودن فضای تنفس تکفیریها برای بسیاری از بدخواهان اسلام و مسلمانان خوشایند و مطلوب خواهد بود.
البته در برخورد با تکفیریها بایستی رعایت تقوا صورت بگیرد. اگر تکفیر که نسبت دادن بیقاعدهی کفر به عدهای است، اقدامی نادرست است، از آن طرف هم نسبت دادن بیقاعدهی تکفیری بودن به عدهای نادرست است. اینگونه نباشد که ما نیز هر کسی را که یک قدری رابطهاش با ما خوب نبود بگوییم تکفیری است. از این نظر باید دقت کرد که حساب سلفیها را از تکفیریها جدا نمود. تکفیر و تکفیری را باید آنچنان که هستند و در همان سطح و حدی که قرار دارند معرفی کرد و با آنها به مبارزه پرداخت.
در مواجهه با تکفیریها باید دقت داشت که این گروه از دو بخش تشکیل میشوند. یک بخش سران آنها هستند که حکم تکفیر و قتل را صادر میکنند. بخش دوم، پیروان چشم و گوش بسته و تسلیمشدهی سران هستند. افراد بخش اول به هیچوجه اهل گفتوگو نیستند، یعنی فهم ندارند، لذا خود مسلمانان و علما و مؤمنان باید آنها را در محاق قرار دهند. اما ممکن است بتوان بعضی از پیروان تکفیریها را که چشم و گوش بسته بودند با گفتوگو به راه آورد.
پینوشتها:
۱. سید رضی، نهجالبلاغه، خطبهی ۱۲۷
۲. بخشی از آیهی ۷ سورهی مبارکهی زمر؛ و هیچ گناهکاری بار [گناه] دیگری را بر نمیدارد.
۳. سید رضی، نهجالبلاغه، خطبهی ۱۲۷؛ «فان ابیتم الا ان تزعموا انی اخطات و ضللت فلم تضللون عامه امه محمد بضلالی و تأخذونهم بخطئی و تکفرونهم بذنوبی»
۴. از دین خارج میشوند همانگونه که تیر از کمان خارج میگردد.
۵. سید رضی، نهجالبلاغه، بخشی از حکمت ۹۰ نهجالبلاغه
وجوه تمایز تکفیر در عصر حاضر
امروزه بزرگترین عامل تهدیدکنندهی کیان امت و مذاهب اسلامی «تکفیر» است. تکفیر یک پدیدهی رو به فزونی است که در صورت عدم کنترل و مهار، امکان رشد مییابد. گسترش این پدیدهی خطرناک موجب وارد آمدن آسیبهایی بر فطرت انسانها، آیندهی جامعه و امت اسلامی میشود و به مرور ابعاد بیشتر و کوبندهتری پیدا میکند. تکفیر مناسبات امت اسلامی را به هم میزند و امت بیمناسبات رو به زوال است. آنچه میتواند اجزای این امت را به همدیگر متصل کند و آنها را در کنار هم، در یک جو آرام، پر نشاط و پرعلاقه نسبت به هم و در ارتباط با هم قرار دهد مناسبات است. اگر این مناسبات به خاطر تکفیر از بین برود، رفتارهای ناهنجار تا سرحد کشت و کشتار جایگزین آن میشود.
تکفیر، اما پدیدهای نوظهور در تاریخ اسلام نیست، بلکه در دل تاریخ، در پارهای از مقاطع، به دلایل اجتماعی و فکری و زمینههای موجود روی داده است. بنابراین تکفیر ماهیتاً همانی است که در گذشته هم بوده؛ اما آنچه که تکفیر عصر حاضر را از گذشته متمایز میکند چهار خصوصیت است. یک: ابعاد جهانی آن، دو: شبکهای شدن تکفیریها، سه: اقدام به کشتارهای نامتعارف و وحشیانه و چهار: مشوش و مشوه نمودن چهرهی اسلام رحمانی در اذهان مردم دنیا.
آسیبهای ناشی از عمل تکفیریها از مرزهای اسلام عبور میکند. تکفیر بر تن عمل زشت کشتن انسانها لباس تقدس و دین را پوشانده و با این کار دست به نسلکشی میزند. این اقدامات همهچیز را بر باد فنا خواهد داد. امروز اگرچه سخن از مبارزه با تکفیریها گاه و بیگاه شنیده میشود، اما به نظر میرسد گامهای عملی و نظری قابل توجهی برای مقابله با آنها برداشته نشده است.
ابزارهای مقابله با تکفیر
عموم واکنشها به مسألهی تکفیر دوگونه است: واکنش نخست برانگیخته شدن یک احساس تنفر در مردم است. وضعیت دوم آن است که عدهای میگویند تکفیر بد و حرام است، و این موضع آنان پایان ماجرا است؛ دیگر بحثی از تکفیر، ریشهها و مؤلفههای آن و راهکارهای مبارزه با آن نمیشود. ما باید به سمت پایان دادن به تحریم کردن صرف و آغاز بحثهای جدی مبارزه با تکفیر حرکت کنیم.
اما برای مبارزه با تکفیر ابزارهایی لازم است. نخستین ابزار، آشنایی با شاخصها و ملاکهای تفکر و اقدامات تکفیری است. ابزار دوم، شناختن مؤلفهها و عناصر تشکیلدهندهی تکفیر است. پس از بدست آوردن این دو ابزار باید با شناسایی زمینهها و بسترهای ایجاد و رشد تکفیر، به ارائهی راهحلهای مقابله با آن پرداخت. راهحلهایی که باید از مختصاتی مانند فراگیر بودن، مشارکت همهی مذاهب، اتفاق نظر همگان و ملتزم شدن به رعایت آنها بهرهمند باشد.
شاخصههای تکفیر
شاخصههای تکفیر عبارت است از اوصافی که اگر در جامعهای مشاهده شد بهراحتی و به سادگی میتوان از دیدن آن اوصاف پی برد به اینکه: یک. تکفیر وجود دارد، دو. تکفیر در چه سطحی است؟ سه. عمق تکفیر چقدر است؟ چهار. مسیر و مقصد تکفیر کجاست؟ با این توضیح، شاخصههای تکفیر عبارتند از:
۱. خشونت عریان و دائمی
خشونت، آشکارترین مشخصهای است که یک تکفیری با آن شناخته میشود و در واقع تابلوی اوست. امام علی علیهالسلام دربارهی تکفیریهای زمان خود میفرمایند: «سیوفکم علی عواتقکم»۱ یعنی شمشیرهایتان بر گردنهایتان آویخته است. محل قرارگیری شمشیر در نیام است، اما وقتی برود روی گردن، یعنی من میخواهم کسی را بکشم.
فرد تکفیری دچار یک تنگنای فکری و روحی و یک عقدهی متراکم در درون خود است. او برخلاف روحیهی اسلامی که روحیهی گشادهرویی و آمادگی برای خدمت به مردم و رفع مشکلات آنها است، به فکر کشتن انسانهای بیگناه است. بخشی از این مشکل به مسألهی اخلاق برمیگردد. بنابراین میتوان گفت تکفیر محصول بیاخلاقی است.
۲. آسیب زدن به افراد بیگناه و غیر دخیل در موضوع
خلط کردن افراد یک مجموعه و کشتن همگی آنها برخلاف آیهی شریفهی «وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی»۲. اسلام دقت دارد که اگر خطایی از پدر سر زد، گناه آن به پای پسر نوشته نشود. مشخصهی تکفیر آن است که نمیتواند اینگونه باشد. هر جا که یک تکفیری حضور داشته باشد، یک منطقه را به آتش میکشد. او نمیتواند اقدامات افراد را به دیگران سرایت ندهد.
۳. حرکت تصاعدی در تکفیر دیگران
آنها ابتدا دیگران را گمراه میخوانند، سپس آنها را تکفیر میکنند و در مرحلهی سوم آنها را بدون متمایز نمودن از یکدیگر میکشند و در این مسیر خود ابتدا از یک نفر یا یک جمعیت کم شروع میکنند و سپس دایرهی گمراهان و کافران را گسترش میدهند. در فرد تکفیری تصاعد و افزایش نهادینه شده است؛ او همیشه دایرهی متدینان را تنگتر میکند. چنانکه امیرالمؤمنین علیهالسلام خطاب به تکفیریهای زمان خود فرمودند: اگر مخالفت با من از این روست که میپندارید من خطا کردهام و گمراه شدهام، پس چرا همه را از دم شمشیرهایی که بر شانه حمایل کردهاید، میگذرانید و کسی که گناه کرده با کسی که گناه نکرده درهم میآمیزید؟۳
۴. کشتن اهل اسلام
این مشخصه برای تکفیریها وجود دارد که میدان و محل کشتار را داخل امت مسلمان قرار میدهند و کشتن را متوجه مسلمانان میکنند. آنان عطشی سیرناشدنی در مسلمانکشی و برادرکشی دارند. در کتب اهلسنت روایتی است از قول پیامبر صلیاللهعلیهوآله در وصف خوارج که فرمودند: «یقتلون اهل الاسلام» آنان اهل اسلام را میکشند.
۵. فاصله گرفتن از دین
مستندات روایی این شاخص در کتب شیعه و اهلسنت آمده است. تعبیر دینی آن «مروق» به معنای عبور کردن از اسلام است: «یَمْرُقُونَ مِنَ الْإِسْلَامِ کَمَا یَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِیَّةِ»۴ این فرمایش پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله است. یعنی مشخصهی فکری اینها آن است که در محدودهی اسلام باقی نمیمانند؛ چراکه حدود را علما مشخص میکنند و تکفیریها اصلاً کاری با علما ندارند.
مؤلفههای تکفیر
تکفیر از چه عناصری تشکیل شده است؟ شناختن این عناصر به افراد و مجموعهها کمک میکند تا از نزدیک شدن به فضای تکفیر پرهیز کنند. دو مؤلفهی مهم تکفیر عبارت است از «جهل» و «عنصر روحی و روانی».
۱. جهل
«جهل» گاهی در مقابل «عقل»، گاهی در مقابل «علم» و گاهی در مقابل «فقه» به کار گرفته میشود. البته همپوشانیهایی هم بین این مفاهیم وجود دارد. در اینجا منظور ما از جهل، مفهومی در مقابل فقه است. تکفیریها فقیه نیستند و فقهی هم ندارند. اصولاً تکفیر نه در فضای فقه، بلکه در فضای جهل شکل میگیرد. منظور ما از فقه در اینجا معنای مصطلح امروزین آن نیست، بلکه همان فقهی مقصود ما است که در صدر اسلام بوده و سه شعبه داشته است: فقه رفتار، فقه نفس و فقه وجود.
فقه رفتار، احکام پنجگانهی واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح را تبیین میکند. فقه نفس، انسان را از گرفتار شدن در زندگی دنیایی و غفلت از سعادت اخروی بازمیدارد و او را به تهذیب و توجه به آخرت سفارش میکند. اما فقه وجود، فقهی است که به انسان سعه و گستره میبخشد. فقه وجود، فرد را به خدا به عنوان منشأ وجود، رحمت و لطافت و خالق همهی زیباییها و جمالها و خوبیها مرتبط میکند. کسی که از فقه وجود بیبهره باشد ارتباط او با خدا ارتباطی تشریفاتی است. اعمال دینی او باعث تحول در او نمیشود. او نمیتواند تجلی زیباییهای ارتباط با خدا و وجه معنوی و رحمانی خدا باشد.
فقه وجود باعث میشود که دین برای انسانها صرفاً یک مناسک نباشد. در روایات داریم که: «هل الدین الا الحب»۵ آیا دین چیزی جز محبت و علاقه است؟ دین میخواهد یک محبت ویژه در انسان نسبت به خدا ایجاد کند تا او کانون محبت به خدا باشد و از آن محبت، محبتهایی به دیگر انسانها بتراود. در روایت دیگری به نقل از حضرت امیر علیهالسلام آمده است که «الْفَقِیهُ کُلُّ الْفَقِیهِ مَنْ لَمْ یُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ وَ لَمْ یُؤْیِسْهُمْ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ»۵ یعنی آن کسی فقیه کامل است که مردم را از رحمت خدا مأیوس نکند. این آموزهها جزء ادبیات دینی ما است.
ما باید مراقب باشیم که فقط فقه رفتار را به میدان نیاوریم. اگر فقه رفتار که خیلی هم لازم است به تنهایی به میدان بیاید و آن فقه وجود و فقه اساسی که انسان را با خدا از درون مرتبط میکند نه از بیرون و به عنوان مناسک، ممکن است انسانها با رحمت خدا نتوانند ارتباط قلبی و درونی پیدا کنند. متأسفانه این ادبیات دینی، به دلیل تعطیل شدن فقه وجود کمرنگ شده است. ما امروز نیازمند آن هستیم که اولیای جامعهی اسلامی برای ایجاد یک تحول اساسی در نوع و کیفیت ارتباط انسانها با خدا برنامهریزی کنند. انسان عصر حاضر تشنهی زیبایی، محبت و آرامش درونی است. و این چیزی است که تنها با ارتباط واقعی با خدا حاصل میشود نه با ارتباط تشریفاتی.
باید کاری کرد تا خشکیها و عطشهای روحی جامعه برطرف شود. جامعهی خشک و تشنه زمینهساز شکلگیری تکفیر است. محبت خدا در دلهای خشن جایی ندارد. خدا در این جامعه وسیلهای میشود صرفاً برای سختگیری. مشکل تکفیریها چیست؟ مشکلشان این است که به هیچ کدام از این سه شعبهی فقهی قائل نیستند. اگر کسی با دین مرتبط بشود و به فقه کاری نداشته باشد، این ارتباط او میشود جهل و دین او میشود منشأ سختگیری. او گمان میکند به دین متصل است، در حالی که آنچه او دارد دین نیست. او نه با خدای این دین مرتبط شده، نه احکام این دین را فهمیده، نه به مسیر آینده که آخرت است مرتبط شده و نه از جهنم هراس دارد.
۲. عنصر روحی و روانی
فرد تکفیری دچار یک تنگنای فکری و روحی و یک عقدهی متراکم در درون خود است. این عقدهی متراکم تاریخی هم ظهور فردی دارد و هم ظهور جمعی. فرد تکفیری دچار یک وضعیت روحی است که باعث میشود به مسائل تنگ نگاه کند و به همین خاطر با تنگنا مواجه است. خوارج هم همینگونه بودند و بیهوده دنیا و دین را بر خود سخت میگرفتند. در حالی که دین سخت نیست. در واقع نوع نگاه او و تماس روحی او با مسائل که ناشی از همان فقدان فقه است باعث شده تا حرکت او به سمت تکفیر سرعت یابد.
امروز کسانی هستند که سلاحشان تکفیر است؛ ابائی هم ندارند که بگویند ما تکفیری هستیم؛ اینها سماند. خب، این سم را باید از محیط اسلامی خارج کرد. یکی او را تکفیر کند، یکی او را تفسیق کند؛ این در سخنرانی و در منبر یک حرفی بزند که تعریض به او باشد، او یک چیزی بگوید که تعریض به این باشد؛ این همین چیزی میشود که دشمن میخواهد. (بیانات رهبر انقلاب در جمع روحانیون کرمانشاه ۱۳۹۰/۷/۲۰)
فرد تکفیری برخلاف روحیهی اسلامی که روحیهی گشادهرویی و آمادگی برای خدمت به مردم و رفع مشکلات آنها است، به فکر کشتن انسانهای بیگناه است. البته بخشی از این مشکل به مسألهی اخلاق برمیگردد. اخلاق تلطیفکنندهی روح است. اگر اخلاق به شدت فردی شود و اجتماعی نباشد و یا به شکل گزینشی عمل بشود، در جامعه تولید روحیهی خشن و انتقامجویانه میکند. بنابراین میتوان گفت تکفیر محصول بیاخلاقی است.
پایان رستگاری، آرامش و معنویت
اگر در یک جامعهای «تکفیر» لباس یک پدیدهی اجتماعی را بر تن بپوشد و تبدیل به یک تشکیلات منسجم بشود، دیگر این جامعه نمیتواند روی رستگاری، آرامش و حرکت به سمت معنویت را ببیند. این جامعه به خودش مشغول میشود تا زمانی که بتواند مشکل تکفیر را حل کند. امروز نیز مشکل تکفیریها با خواست و ارادهی علما و امت اسلامی قابل حل است. راه حلهایی برای این مشکل وجود دارد که اگر علمای جهان اسلام اعم از شیعه و سنی این راهحلها را تأیید کنند و یک سند واحد را مبنای عمل قرار دهند، این مشکل از جهان اسلام رخت برخواهد بست. ضعیف شدن جامعهی اسلامی منجر به بازگشت نگاه حقارتآمیز به مسلمانان میگردد. ما باید بدانیم که اگر مواد مخدر خانمانبرانداز است، تکفیر امتبرانداز و اسلامبرانداز است.
تدبیر برای تکفیر
بنابراین حرمت تکفیر از خاستگاه دین کاملاً مورد تأیید قرار گرفته است. با وجود این حرمت ضروری است تا ما از ساختارهای رسانهای و دیپلماتیک برای از بین بردن تکفیر بیشترین استفاده را ببریم. عدم اقدام لازم در این زمینه موجب بازشدن فضا برای گروههای تکفیری میشود و باز بودن فضای تنفس تکفیریها برای بسیاری از بدخواهان اسلام و مسلمانان خوشایند و مطلوب خواهد بود.
البته در برخورد با تکفیریها بایستی رعایت تقوا صورت بگیرد. اگر تکفیر که نسبت دادن بیقاعدهی کفر به عدهای است، اقدامی نادرست است، از آن طرف هم نسبت دادن بیقاعدهی تکفیری بودن به عدهای نادرست است. اینگونه نباشد که ما نیز هر کسی را که یک قدری رابطهاش با ما خوب نبود بگوییم تکفیری است. از این نظر باید دقت کرد که حساب سلفیها را از تکفیریها جدا نمود. تکفیر و تکفیری را باید آنچنان که هستند و در همان سطح و حدی که قرار دارند معرفی کرد و با آنها به مبارزه پرداخت.
در مواجهه با تکفیریها باید دقت داشت که این گروه از دو بخش تشکیل میشوند. یک بخش سران آنها هستند که حکم تکفیر و قتل را صادر میکنند. بخش دوم، پیروان چشم و گوش بسته و تسلیمشدهی سران هستند. افراد بخش اول به هیچوجه اهل گفتوگو نیستند، یعنی فهم ندارند، لذا خود مسلمانان و علما و مؤمنان باید آنها را در محاق قرار دهند. اما ممکن است بتوان بعضی از پیروان تکفیریها را که چشم و گوش بسته بودند با گفتوگو به راه آورد.
پینوشتها:
۱. سید رضی، نهجالبلاغه، خطبهی ۱۲۷
۲. بخشی از آیهی ۷ سورهی مبارکهی زمر؛ و هیچ گناهکاری بار [گناه] دیگری را بر نمیدارد.
۳. سید رضی، نهجالبلاغه، خطبهی ۱۲۷؛ «فان ابیتم الا ان تزعموا انی اخطات و ضللت فلم تضللون عامه امه محمد بضلالی و تأخذونهم بخطئی و تکفرونهم بذنوبی»
۴. از دین خارج میشوند همانگونه که تیر از کمان خارج میگردد.
۵. سید رضی، نهجالبلاغه، بخشی از حکمت ۹۰ نهجالبلاغه