بیانات در دیدار با رهبران گروههای جهادی افغانستان و جمعی از مسؤولان وزارت امور خارجه
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
من هم به عنوان یک برادر مسلمان، از شما برادران عزیز، به خاطر تلاشها و مجاهدتهایی که کردهاید و زحماتی که متقبل شدهاید و به خاطر این گردهماییها و بحثهای مخلصانهیی که داشتهاید و به دنبال راههای علاجی برای سرنوشت جهاد عظیم ملت مسلمان افغانستان هستید، صمیمانه تشکر میکنم و از زیارتتان خیلی خوشحالم. هر کس که در جهاد اسلامی یک ملت، به نحوی از انحاء شرکت داشته باشد، برای او یک ارزش است. امروز بحمداللَّه شماها این جهاد را انجام میدهید. انشاءاللَّه که خداوند همهی شما را تأیید کند و توفیق بدهد.
من فقط یک جمله در باب این جهاد بزرگ شما عرض بکنم و آن، این است که اگر بخواهیم راز اصلی پیروزی را برای ملتهای اسلامی جستجو و پیدا کنیم، بعد از همهی مطالعات تاریخی و جامعهشناسی، به اینجا میرسیم که ملتهای مسلمان برای نجات خودشان، هیچ راهی جز تمسک به اسلام ندارند. امکان ندارد که هیچ ملت مسلمانی، بدون تمسک به اسلام بتواند، در این جنگل عظیم مشکلاتی که استکبار درست کرده است، راه خودش را پیدا کند و به سلامت عبور نماید. ایران هم، همینطور شد و تمسک به اسلام نجاتش داد. الان هم ما ایرانیها اگر بخواهیم این راه را - که راه خیلی دشواری هم است - انشاءاللَّه تا قدم آخر با پیروزی پیش برویم، باید این تمسک به اسلاممان را دودستی بچسبیم و حفظ کنیم. افغانستان هم راهی جز تمسک به اسلام ندارد.
ملت افغانستان، ملت مسلمانی است؛ شیعه و سنیش فرقی نمیکند. شیعهاش هم مسلمان است، سنیش هم مسلمان است؛ مسلمانانِ متعصب و پایبندی هم هستند. یعنی همیشه تمسک شرق عالم اسلام نسبت به اسلام، از غرب عالم اسلام بیشتر بود. شما این تمسکی را که به اسلام، در نقاطی از آسیا - ایران و افغانستان و ترکستان - میبینید، هرگز در آفریقا - آن مناطق غربی عالم اسلام - مشاهده نمیکنید. دنیای اسلام، چنین چیزی را هیچوقت تجربه نکرده است.
البته این هم یک علل تاریخی دارد. شما نگاه کنید، شصت، هفتاد درصد محدثان و علمای اسلام، از صدر اول تا حالا، متعلق به همین منطقهی شرقند. این، چیز کوچکی نیست. بعضی از قسمتهای این منطقه، الان هزاروصد سال، بعضی هزارودویست سال و بعضی هزاروسیصد سال است که با اسلام انس گرفتهاند و اسلام جزو فرهنگ اینهاست. دو روز کمند حکومت مارکسیستی در منطقهی ترکستان ضعیف شد، شما ببینید در این چند جمهوری شمال خراسان و افغانستان، چه خبر است. هفتاد، هشتاد سال کمند این نظام دیکتاتوری و استبداد مارکسیستی بالای سر آن مردم بود؛ یک ذره شل شد، شما ببینید که ازبکستانش چهطور است، قرقیزستانش چگونه است و... .
مردم شما هم از اعماق وجود مسلمانند. مسایل سیاسی و امثال اینها، در درجهی دوم است. اگر بخواهید به پیروزی برسید، باید این مردم دنبال سر شما باشند. اگر بخواهید این مردم دنبال سر شما باشند، راهش این است که مردم در رهبران، احساس ایمان و صدق و صفا بکنند. بحمداللَّه این ویژگیها در شما هست. شماها اهل دین و ایمانید. بعضی از شما جزو علما و بعضی از غیرعلما و بههرحال جزو کسانی هستید که در راه اسلام حرکت کردهاید. باید این احساس ایمان در رهبران به وسیلهی مردم در حد اعلی باشد، تا شایبهیی به وجود نیاید. شایبهی سیاسیکاری باید وجود نداشته باشد. اگر مردم این را ببینند، دنبال شما هستند. تکیهتان هم فقط به نیروهای مسلحتان نخواهد بود؛ آحاد مردم دنبال شما حرکت میکنند.
شما به این توجه و کمک آحاد مردم، احتیاج دارید. نیروهای مسلح شما، وقتی میتوانند در شهرها کار کنند، که مردم با آنها باشند. در روستاها هم همینطور است. فردا که انشاءاللَّه شما پیروز شدید و حکومت تشکیل دادید، اولِ دردسر شماست. آن وقت، در حالی میتوانید با دشمنیهای دشمنانتان مقابله کنید، که مردم با شما باشند. مردم شما هم جز به ایمان، به چیز دیگر و به جای دیگری دل نخواهند داد. اصل قضیه، این است.
باید آن اسلام همهجانبه، آن ایمان خالص و آن اخلاص للَّه را، در کسانی که با شما همکاری و همفکری و کمک میکنند، تقویت بکنید. باید رفتارها، گفتارها و اظهارها، با خط اسلامی منطبق باشد. در این صورت، البته مردم با شما هستند.
یکی از اصول اسلام، وحدت مسلمین و اخوت اسلامی است. «واعتصموا بحبلاللَّه»(1). نقاط مشترک را هم باید چسبید. در افغانستان، اتفاقاً اختلافات مذهبی و فرقهیی و قومی هم هست. اقوام افغانستان، در طول این تاریخ دویستوپنجاهسالهیی که ما میدانیم، غالباً با هم درگیری داشتهاند. از لحاظ قومی هم، شیعه و سنی با یکدیگر اختلافات داشتهاند. باید همهی اینها را در هم هضم کنیم و فقط اسلام را در همهی این گروهها و دستهجات مختلف حاکم نماییم. در رأسش هم شما آقایان - اعم از شیعه یا سنی - که هر کدام بحمداللَّه جمعیتی را دنبال سر خودتان دارید، باید در جهت ایجاد حکومت اسلامی وحاکمیت اسلام در افغانستان تلاش کنید و به کمتر از این هم بایستی قانع و راضی نشوید.
یک حکومت لاییک، یا یک حکومت بیطرف نسبت به مذهب، مردم افغانستان را راضی نخواهد کرد. چند روزی میگذرد، ولی مشکل بزرگتری به وجود میآید. حکومتی که دولتها و قدرتها و سیاستهای بزرگ بخواهند آن را درست کنند، به درد نمیخورد. حکومت تشکیل میشود، اما حکومت پایداری که برایش دوازده سال مبارزه و جهاد و کشته شدن لازم باشد - مثل مبارزهی ملت افغانستان که واقعاً کم نظیر است - نیست. مگر ویتنام با امریکا چند سال مبارزه کرد؟ مگر الجزایر با فرانسه چند سال مبارزه کرد؟ شما از اینها بیشتر مبارزه کردهاید. طول مدت مبارزهی ملت افغانستان بیشتر بوده است. به همین خاطر، آنچه که در نهایت به دست میآید، بایستی متناسب با دوران مبارزه باشد.
نکتهی دیگر این است که اوضاع جهانی به سمتی میرود که پیروزی مسلمین در افغانستان، حتمی و قطعی است. دوسال پیش، ما نمیتوانستیم اینطور حرف بزنیم. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، من با آقایانِ افغانیهای مبارز، دوست بودم. وقتی که «تَرَکی» کودتا کرد، من در ایرانشهر تبعید بودم. ماجرا را شنیدیم، ولی نمیدانستیم که چه خبر است؛ چون خبری به ما نرسید. ما فقط فهمیدیم که در افغانستان، حادثهیی اتفاق افتاده است. علاقهمند شده بودیم که ببینیم در آنجا چه خبر است. یعنی ارتباطات ما با افغانستان، به این شدت بود. البته بعد فهمیدیم که اینها کمونیستند؛ ولی اول روشن نبود. بنابراین، پیوندهای قلبی و عاطفی من با افغانستان و با برادران افغانی، خیلی زیاد است. از قدیم که در مشهد بودم، این ارتباطات را با برادران داشتم.
من هر وقت به یاد مسألهی افغانستان میافتادم، دلم بر مظلومیت مردم افغانستان میسوخت و میگفتم، اینها چه راهی برای پیروزی دارند؟ چون همهی راهها به حسب ظاهر بسته بود و هرچه نگاه میکردیم، بنبست بود. آن قدرت اهریمنی مارکسیستی، با آن همه نیرو و با اهداف بلندمدت، تنها به افغانستان قانع نبود. مسألهی او، مسألهی استراتژیک بود؛ رسیدن به آبهای جنوب. دویست سال، روسیهی تزاری و شوروی، مجموعاً دنبال این هدف بودند. حالا از افغانستان قدم جلو گذاشتند و روزبهروز هم دارند تقویت میکنند. تمام این راهها، به حسب ظاهر بسته بود. به عراق هم که فکر میکردیم، میدیدیم که از افغانستان آسانتر است. به کشورهای دیگر هم که فکر میکردیم، میدیدیم آسانتر است. من همیشه هر وقت به یاد افغانستان میافتادم، قلبم برای این ملت واقعاً میسوخت و میگفتم: پروردگارا! به این مردم که اینطور مبارزه میکنند، ترحمی بکن.
با لطف الهی و بر اثر مجاهدتها و ایمان و اخلاص مردم، تمام محاسبات جهانی به هم خورد. کار خدا این است. این را چه کسی کرد؟ شما کردید؟ آیا کسی میتواند بگوید این کار را من کردم؟ اصلاً امکان ندارد. این را حرکت مخلصانه و مجاهدانهی عموم کرد. کمااینکه پیروزی انقلاب اسلامی را هیچکس به خودش نسبت نمیدهد. امام با آن عظمت، که شخصیت و رهبریش، قابل قیاس با هیچیک از رهبریهای امروز و دیروز دنیا نبود و واقعاً حق حیات بر ما داشت، هیچوقت پیروزی را به خودش نسبت نمیداد. اگر تحلیل کنیم، حق هم همین بود. در حقیقت، ایشان برای مردم یک وسیلهی الهی بود. آن حرکت عظیم مردم و این اخلاص و فداکاری، پیروزی را در اینجا هم به وجود آورد. خود ایشان، در افغانستان هم راهها را باز کرده است؛ منتها شما هنوز یک قدم به آخر راهید؛ این یک قدم هم باید همانطور برداشته بشود. اگر در این یک قدم، سیاسیکاری و دخالتهای گوناگون آمد، همین یک قدم برداشته نمیشود. خدایی که صدها قدم دشوار را توانست با طرفةالعینی طی کند، همین یک قدم را میتواند ده سال نگهدارد. قدرت الهی است دیگر. این هم، راهش اخلاص است. این یک قدم را هم باید با اخلاص و گذشت و وحدت و برادری طی کنید. هیچکس به قصد قدرت حرکت نکند. همه برای خدا حرکت کنند. هرکاری میخواهند بکنند، نیت الهی بکنند. اگر چنین شود، خدای متعال همین یک قدم را با بهترین وجهی طی خواهد کرد.
امیدواریم که خداوند توفیق بدهد. من تا حدودی در جریان این نشستها و دیدارها و مذاکرات همهی شما آقایان قرار گرفتهام. هم جناب آقای ابراهیمی برای ما گزارش دادند و هم از جاهای مختلفی خبرها به گوشم رسیده و اطلاع دارم. آنچه را که فکر کردید و حرکت نمودید، انشاءاللَّه مبارک است و امیدوارم که رو به خیر و صلاح باشد. خداوند کمک کند و ما و شما را یک آن به خودمان وانگذارد و از هدایت و کمک خودش محروم نکند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) آلعمران: 103