1392/05/22
یادداشتی از دکتر ابراهیم برزگر، استاد علوم سیاسی
معمای تکلیف و نتیجه در عقلانیت معنوی
|یادداشتی از دکتر ابراهیم برزگر، استاد گروه علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی دربارهی موضوع عمل به تکلیف و توجه به نتیجه در رفتار سیاسی|
رفتار سیاسی مؤمنانه تابع عقلانیت معنوی مستتر در دین اسلام است. از دیرباز موازنهی واقعیتنگری و آرماننگری یکی از پرسشهای اساسی در رفتار سیاسی بوده است. اسلام آمده است تا واقعیات را تغییر دهد. زحمات و آزارهایی که پیامبران عظام الهی متحمل شدند همه به همین منظور بوده است. از اینجاست که «رفتار سیاسی معطوف به تکلیف» یا «نظریهی تکلیف» حلقهی واسط این تعاملات را برعهده داشته است. این دیدگاه در اندیشه و رفتار سیاسی امام خمینی رحمهالله به خوبی تئوریزه شده است. با این همه مسألهوارهای به نام «معمای تکلیفگرایی یا نتیجهگرایی» طرح شده است. اگرچه امام خمینی رحمهالله بارها با صراحت از ترجیح تکلیف بر نتیجه سخن فرمودهاند، با این همه برای بسیاری از دانشجویان مذهبمحور به ویژه در نسل دوم و سوم انقلاب اسلامی این پرسش مطرح بوده است که جایگاه «نتیجه» در نظریهی تکلیف چیست؟ آیا اصالت به تکلیف شرعی موجب بیاعتنایی به واقعیات عینی و بیتوجهی به نتیجهگرایی نمیشود؟ این گره ذهنی در بیانات رهبری معظم در دیدار اخیر ایشان با دانشجویان پاسخ داده شد.
چگونگی تحقق تکلیف
تکلیف شرعی چگونه تحقق عینی پیدا میکند؟ ارکان یک تکلیف چیست؟ کالبدشکافی اجمالی «رفتار سیاسی معطوف به تکلیف» میتواند این ابهام را برطرف سازد. کنش معطوف به تکلیف شرعی سه رکن دارد:
یکم: تکلیفشناسی (رکن بینشی)
برای انجام تکلیف توسط مکلف، گام اول شناسایی تکلیف شرعی است که در متون دینی، قرآن، احادیث و سیرهی معصومین علیهمالسلام و یا در راهنماییهای راهبردی رهبر معظم به چشم میخورد. البته تکلیفشناسی خود دارای دو بعد موضوعشناسی و حکمشناسی است. بنابراین تکلیفشناسی یعنی معرفت فرد به حکم خداوند در موقعیتهای سیاسی گوناگون. اینکه موحد بداند خدا از او چه خواسته و چه حکم و دستوری در موضوع خاص سیاسی مورد بحث داده است تا بتواند امتثال امر کند.
شناخت موضوع مرحلهای مهم در تکلیفشناسی است. ابهام در آن به ابهام در انطباق حکم شرعی مناسب در حکمشناسی میانجامد. اما در صورت کاستی رکن شناختی، فرد به رفتارهایی کشیده میشود که خود خلاف تکلیف است. نظیر حرکات برخی مؤمنان در برهم زدن یک اجتماع یا سخنرانی.
دوم: انگیزهی اخلاص الهی (رکن اخلاقی)
رکن دیگر تحقق تکلیف شرعی، حضور انگیزهی ناب و خلوص نیت در عمل به تکلیف شرعی است. صرف شناخت تکلیف یا عمل به آن کفایت نمیکند، بلکه باید روح عمل یا همان قصد قربت و نیت الهی و قیام برای خدا حضور داشته باشد تا تکلیف در عالم خارج تحقق عینی پیدا کند. این مرحله میتواند به صورت شناور قبل یا بعد از عمل قرار گیرد. به طور کلی در عمل به تکلیف گرایش مؤمنانه لازم است.
رفتار سیاسی مؤمنانه تابع عقلانیت معنوی مستتر در دین اسلام است. از دیرباز موازنهی واقعیتنگری و آرماننگری یکی از پرسشهای اساسی در رفتار سیاسی بوده است. اسلام آمده است تا واقعیات را تغییر دهد. زحمات و آزارهایی که پیامبران عظام الهی متحمل شدند همه به همین منظور بوده است. از اینجاست که «رفتار سیاسی معطوف به تکلیف» یا «نظریهی تکلیف» حلقهی واسط این تعاملات را برعهده داشته است. این دیدگاه در اندیشه و رفتار سیاسی امام خمینی رحمهالله به خوبی تئوریزه شده است. با این همه مسألهوارهای به نام «معمای تکلیفگرایی یا نتیجهگرایی» طرح شده است. اگرچه امام خمینی رحمهالله بارها با صراحت از ترجیح تکلیف بر نتیجه سخن فرمودهاند، با این همه برای بسیاری از دانشجویان مذهبمحور به ویژه در نسل دوم و سوم انقلاب اسلامی این پرسش مطرح بوده است که جایگاه «نتیجه» در نظریهی تکلیف چیست؟ آیا اصالت به تکلیف شرعی موجب بیاعتنایی به واقعیات عینی و بیتوجهی به نتیجهگرایی نمیشود؟ این گره ذهنی در بیانات رهبری معظم در دیدار اخیر ایشان با دانشجویان پاسخ داده شد.
چگونگی تحقق تکلیف
تکلیف شرعی چگونه تحقق عینی پیدا میکند؟ ارکان یک تکلیف چیست؟ کالبدشکافی اجمالی «رفتار سیاسی معطوف به تکلیف» میتواند این ابهام را برطرف سازد. کنش معطوف به تکلیف شرعی سه رکن دارد:
تکلیفگرایی به معنای بیاعتنایی به عدم تدارک تمهیدات جهت نیل به نتیجه نیست. نتیجهگرایی امام رحمهالله در تکلیفگرایی موجب شده است که به «وحدت» به مثابه یک ارزش تردیدناپذیر توجه کند. با «وحدت» قدرت تولید میشود و با تجمیع قطرهها در قالب وحدت، «سیل بنیانکن» برای نفی ظالمان و رسیدن به پیشرفت اجتماعی ایجاد میشود.
یکم: تکلیفشناسی (رکن بینشی)
برای انجام تکلیف توسط مکلف، گام اول شناسایی تکلیف شرعی است که در متون دینی، قرآن، احادیث و سیرهی معصومین علیهمالسلام و یا در راهنماییهای راهبردی رهبر معظم به چشم میخورد. البته تکلیفشناسی خود دارای دو بعد موضوعشناسی و حکمشناسی است. بنابراین تکلیفشناسی یعنی معرفت فرد به حکم خداوند در موقعیتهای سیاسی گوناگون. اینکه موحد بداند خدا از او چه خواسته و چه حکم و دستوری در موضوع خاص سیاسی مورد بحث داده است تا بتواند امتثال امر کند.
شناخت موضوع مرحلهای مهم در تکلیفشناسی است. ابهام در آن به ابهام در انطباق حکم شرعی مناسب در حکمشناسی میانجامد. اما در صورت کاستی رکن شناختی، فرد به رفتارهایی کشیده میشود که خود خلاف تکلیف است. نظیر حرکات برخی مؤمنان در برهم زدن یک اجتماع یا سخنرانی.
دوم: انگیزهی اخلاص الهی (رکن اخلاقی)
رکن دیگر تحقق تکلیف شرعی، حضور انگیزهی ناب و خلوص نیت در عمل به تکلیف شرعی است. صرف شناخت تکلیف یا عمل به آن کفایت نمیکند، بلکه باید روح عمل یا همان قصد قربت و نیت الهی و قیام برای خدا حضور داشته باشد تا تکلیف در عالم خارج تحقق عینی پیدا کند. این مرحله میتواند به صورت شناور قبل یا بعد از عمل قرار گیرد. به طور کلی در عمل به تکلیف گرایش مؤمنانه لازم است.
سوم: عمل به تکلیف (رکن رفتاری)
رکن سوم تحقق تکلیف، عمل به تکلیف شناسایی شده است. به عمل کار برآید به سخندانی نیست. بیشتر آسیبها از ناحیهی عدم عمل به تکالیف است. در این مرحله:
اولاً باید تکلیف را «برونیسازی» کرد و در عالم خارج آن را محقق ساخت. باید رنگ ارزشهای دینی را بر واقعیات خارجی زد.
ثانیاً نباید عمل خلاف تکلیف انجام داد. یعنی برای رسیدن به «نتیجه» از ابزارهای غیرمشروع نباید استفاده کرد.
ثالثاً بایستی برای رسیدن به نتیجه حداکثر تلاش و کوشش را انجام داد. اهمال و مسامحه و قصور و تقصیر در انجام تکالیف جایز نیست و به معنای عدم انجام تکلیف است.
رابعاً نباید به جای انجام تکلیف، تواکل نمود؛ یعنی انجام آن را به یکدیگر واگذاشت و از آن سر باز زد. اگر هر کس به انتظار دیگری بنشیند تا او آن کار را انجام دهد، در عمل هیچ کس آن کار را انجام نمیدهد.
فرد مکلف باید بکوشد تا نه تنها به تکلیف خود عمل کند بلکه «حداکثر تلاش» خود را به کار ببندد و در واقع به گونهای عمل کند که تا آنجا که تکلیف به او در نقش «کارگزار» مربوط میشود، نهایت همت و تلاشش را برای تحقق آن انجام دهد.
پیامدهای تحقق تکلیف
وقتی فرد مؤمن در رفتار سیاسی، اولاً تکلیفشناسی کرد، ثانیاً به تکلیف شناسایی شده به نحو احسن عمل کرد و ثالثاً این کار را به طور خالصانه و برای خدا انجام داد، تا این لحظه سه فعالیتی که در اختیار او به عنوان کارگزار خودمختار بوده انجام داده است. اما واقعیتهای جهان سیاست چهرهی دیگری جز کارگزاری دارد و آن ساختارگرایی است.
بنابراین همهی نتیجههای سیاست در حیطهی انتخاب و مدیریت کارگزار سیاسی نیست. حتی گاه نتیجهی عملی در سیاست به نتایجی خلاف انتظار و خلاف برنامهریزیهای انجام شده میانجامد. اینجاست که کارگزار مؤمن به محض تحقق ارکان سهگانهی تکلیف به نتیجهی اساسی رسیده و در واقع «پیروزی» را به دست آورده است و به موقعیت «إحدیالحسنیین» و دوراهی خیر اول یا خیر دوم یا دوراهی برد - برد دست یافته است. یعنی یا به نتیجهی مورد انتظار در سیاست داخلی و سیاست خارجی دست مییابد و یا اینکه به این نتیجه دست نمییابد. اما چون تکلیف شرعی خود را به نحو احسن انجام داده است، باز هم پیروز واقعی است، هر چند در عالم سیاست شکست خورده باشد.
از این رو نتیجه و تکلیف از تناقضنمایی خارج میشود. یعنی تعارض «نتیجه، در نظریهی تکلیفگرایی مهم است» و «نتیجه، در نظریهی تکلیفگرایی مهم نیست» و اینکه این گزارههای دوگانه چگونه با هم در زمان واحد قابل جمع و سازگار میشوند؟
رکن سوم تحقق تکلیف، عمل به تکلیف شناسایی شده است. به عمل کار برآید به سخندانی نیست. بیشتر آسیبها از ناحیهی عدم عمل به تکالیف است. در این مرحله:
اولاً باید تکلیف را «برونیسازی» کرد و در عالم خارج آن را محقق ساخت. باید رنگ ارزشهای دینی را بر واقعیات خارجی زد.
ثانیاً نباید عمل خلاف تکلیف انجام داد. یعنی برای رسیدن به «نتیجه» از ابزارهای غیرمشروع نباید استفاده کرد.
ثالثاً بایستی برای رسیدن به نتیجه حداکثر تلاش و کوشش را انجام داد. اهمال و مسامحه و قصور و تقصیر در انجام تکالیف جایز نیست و به معنای عدم انجام تکلیف است.
رابعاً نباید به جای انجام تکلیف، تواکل نمود؛ یعنی انجام آن را به یکدیگر واگذاشت و از آن سر باز زد. اگر هر کس به انتظار دیگری بنشیند تا او آن کار را انجام دهد، در عمل هیچ کس آن کار را انجام نمیدهد.
فرد مکلف باید بکوشد تا نه تنها به تکلیف خود عمل کند بلکه «حداکثر تلاش» خود را به کار ببندد و در واقع به گونهای عمل کند که تا آنجا که تکلیف به او در نقش «کارگزار» مربوط میشود، نهایت همت و تلاشش را برای تحقق آن انجام دهد.
پیامدهای تحقق تکلیف
وقتی فرد مؤمن در رفتار سیاسی، اولاً تکلیفشناسی کرد، ثانیاً به تکلیف شناسایی شده به نحو احسن عمل کرد و ثالثاً این کار را به طور خالصانه و برای خدا انجام داد، تا این لحظه سه فعالیتی که در اختیار او به عنوان کارگزار خودمختار بوده انجام داده است. اما واقعیتهای جهان سیاست چهرهی دیگری جز کارگزاری دارد و آن ساختارگرایی است.
بنابراین همهی نتیجههای سیاست در حیطهی انتخاب و مدیریت کارگزار سیاسی نیست. حتی گاه نتیجهی عملی در سیاست به نتایجی خلاف انتظار و خلاف برنامهریزیهای انجام شده میانجامد. اینجاست که کارگزار مؤمن به محض تحقق ارکان سهگانهی تکلیف به نتیجهی اساسی رسیده و در واقع «پیروزی» را به دست آورده است و به موقعیت «إحدیالحسنیین» و دوراهی خیر اول یا خیر دوم یا دوراهی برد - برد دست یافته است. یعنی یا به نتیجهی مورد انتظار در سیاست داخلی و سیاست خارجی دست مییابد و یا اینکه به این نتیجه دست نمییابد. اما چون تکلیف شرعی خود را به نحو احسن انجام داده است، باز هم پیروز واقعی است، هر چند در عالم سیاست شکست خورده باشد.
از این رو نتیجه و تکلیف از تناقضنمایی خارج میشود. یعنی تعارض «نتیجه، در نظریهی تکلیفگرایی مهم است» و «نتیجه، در نظریهی تکلیفگرایی مهم نیست» و اینکه این گزارههای دوگانه چگونه با هم در زمان واحد قابل جمع و سازگار میشوند؟
انسان موحد چون به تکلیف خود عمل کرد (در حیطهی اختیار انسان و کارگزار فعال) و رابطهی خود با خداوند را اصلاح کرد، خداوند رابطهی او با مردم و جامعه را اصلاح میکند و در واقع ساختارهای جبری و خارج از اراده و توان مدیریتی او را نیز به نفع مؤمن همسو میکند و به این ترتیب معمای ساختار و کارگزار حل میشود.
نتیجه مهم است
«نتیجهگرایی خود بخشی از نظریهی تکلیف است» بنابراین نتیجهگرایی مهم است. این مسأله در مرحلهی نخست یعنی مرحلهی تحقق تکلیف و ارکان سهگانهی آن به ویژه در رکن رفتاری است. در رکن رفتاری، مکلف باید حداکثر تلاش خود را انجام دهد تا به نتیجهی واقعی در سیاست دست یابد. مانند تلاش انقلابیون برای سرنگون کردن شاه یا تلاش رزمندگان برای سقوط صدام. اگر مکلف در این راه کوتاهی کند تکلیف شرعی خود را انجام نداده است. رهبری معظم در پاسخ به سؤال دانشجویی دربارهی جایگاه «نتیجهگرایی» در نظریهی تکلیف به این نکته تأکید کردند که همان امام خمینی رحمهالله که همواره اشاره میفرمودند «تکلیف برای ما اصل است و نتیجه فرع آن» در همان لحظه به دنبال نتیجه بودند و «با آن شدت، با آن حدّت، در سنین کهولت، این همه سختیها را دنبال کرد، برای اینکه نظام اسلامی را بر سر کار بیاورد و موفق هم شد.»
این نکته یکی از نکات بسیار جالب در شرح نظریهی تکلیف امام خمینی رحمهالله از سوی رهبری معظم و اصلاح یکی از کجفهمیهای رایج در نظریهی تکلیف است که عدم دقت در آن به بروز خسارتهایی در رفتار سیاسی مردم و حتی بزرگان میانجامد. بنابراین نتیجهگرایی در مرحلهی تحقق تکلیف و رکن رفتاری آن مهم است و خود جزء مقوم تحقق تکلیف در رفتار سیاسی و جهان خارج است.
نتیجه مهم نیست!
از سوی دیگر نتیجهگرایی آنگونه که بارها در بیانات امام خمینی رحمهالله و رهبری معظم به آن اشاره شده است نکتهای فرعی محسوب میشود؛ یعنی گزارهی «نتیجهگرایی در نظریهی تکلیف مهم نیست» رخ مینماید. این مرحله، مرحلهی پیامد تحقق تکلیف یعنی مرحلهی دوم است. مرحلهای که انجام عملیات اختیاری و کارگزاری پایان یافته و مرحلهی تسلیم تقدیر الهی شدن و توجه به ساختارهای سیاست داخلی، منطقهای و بینالمللی است. این ساختارها بعضاً جبریتی را بر رفتار سیاسی دیکته میکنند که خارج از ارادهی فرد است.
نکتهی مهم در این مرحله، آرامش روانی حاصل از انجام تکلیف حتی در وضعیت ناکامیهای کوتاهمدت است. مؤمن در این حالات از آرامش خاطر برخوردار است. انجام عمل به تکلیف برای مؤمن، بهداشت روانی تولید میکند. آنگونه که در رفتار سیاستمداران الهی مشاهده میشود، «انسانی که برای رسیدن به نتیجه بر اساس تکلیف عمل میکند، اگر به نتیجهی مطلوب هم نرسید احساس پشیمانی و خسارت نمیکند.»
انسان موحد چون به تکلیف خود عمل کرد (در حیطهی اختیار انسان و کارگزار فعال) و رابطهی خود با خداوند را اصلاح کرد، خداوند رابطهی او با مردم و جامعه را اصلاح میکند و در واقع ساختارهای جبری و خارج از اراده و توان مدیریتی او را نیز به نفع مؤمن همسو میکند و به این ترتیب معمای ساختار و کارگزار حل میشود. چون شریعت و تکلیف «حق» است و همسو با جهت حرکت کل هستی، انسان و جهان است، ساختارها هم در نهایت به نفع مؤمن خواهد بود. به طور مثال امام خمینی رحمهالله در جنگ تحمیلی مرتب بر تکلیفگرایی تأکید میکردند و نتیجه را در مرحلهی بعد از تحقق تکلیف فرع میدانستند. ایشان در پیام مشهور قطعنامهی ۵۹۸ هم برای تبیین عقبنشینی ظاهری از موضع خود از منطق اصالت تکلیف و فرعی بودن نتیجه (پیروزی در جنگ) استفاده کردند. چند سال بعد با حملهی صدام به کویت و پذیرش قرارداد ۱۹۷۵ و آزادی اسرا و ... نتیجهی جنگ با پیروزی ایران آشکار شد.
«نتیجهگرایی خود بخشی از نظریهی تکلیف است» بنابراین نتیجهگرایی مهم است. این مسأله در مرحلهی نخست یعنی مرحلهی تحقق تکلیف و ارکان سهگانهی آن به ویژه در رکن رفتاری است. در رکن رفتاری، مکلف باید حداکثر تلاش خود را انجام دهد تا به نتیجهی واقعی در سیاست دست یابد. مانند تلاش انقلابیون برای سرنگون کردن شاه یا تلاش رزمندگان برای سقوط صدام. اگر مکلف در این راه کوتاهی کند تکلیف شرعی خود را انجام نداده است. رهبری معظم در پاسخ به سؤال دانشجویی دربارهی جایگاه «نتیجهگرایی» در نظریهی تکلیف به این نکته تأکید کردند که همان امام خمینی رحمهالله که همواره اشاره میفرمودند «تکلیف برای ما اصل است و نتیجه فرع آن» در همان لحظه به دنبال نتیجه بودند و «با آن شدت، با آن حدّت، در سنین کهولت، این همه سختیها را دنبال کرد، برای اینکه نظام اسلامی را بر سر کار بیاورد و موفق هم شد.»
این نکته یکی از نکات بسیار جالب در شرح نظریهی تکلیف امام خمینی رحمهالله از سوی رهبری معظم و اصلاح یکی از کجفهمیهای رایج در نظریهی تکلیف است که عدم دقت در آن به بروز خسارتهایی در رفتار سیاسی مردم و حتی بزرگان میانجامد. بنابراین نتیجهگرایی در مرحلهی تحقق تکلیف و رکن رفتاری آن مهم است و خود جزء مقوم تحقق تکلیف در رفتار سیاسی و جهان خارج است.
نتیجه مهم نیست!
از سوی دیگر نتیجهگرایی آنگونه که بارها در بیانات امام خمینی رحمهالله و رهبری معظم به آن اشاره شده است نکتهای فرعی محسوب میشود؛ یعنی گزارهی «نتیجهگرایی در نظریهی تکلیف مهم نیست» رخ مینماید. این مرحله، مرحلهی پیامد تحقق تکلیف یعنی مرحلهی دوم است. مرحلهای که انجام عملیات اختیاری و کارگزاری پایان یافته و مرحلهی تسلیم تقدیر الهی شدن و توجه به ساختارهای سیاست داخلی، منطقهای و بینالمللی است. این ساختارها بعضاً جبریتی را بر رفتار سیاسی دیکته میکنند که خارج از ارادهی فرد است.
نکتهی مهم در این مرحله، آرامش روانی حاصل از انجام تکلیف حتی در وضعیت ناکامیهای کوتاهمدت است. مؤمن در این حالات از آرامش خاطر برخوردار است. انجام عمل به تکلیف برای مؤمن، بهداشت روانی تولید میکند. آنگونه که در رفتار سیاستمداران الهی مشاهده میشود، «انسانی که برای رسیدن به نتیجه بر اساس تکلیف عمل میکند، اگر به نتیجهی مطلوب هم نرسید احساس پشیمانی و خسارت نمیکند.»
انسان موحد چون به تکلیف خود عمل کرد (در حیطهی اختیار انسان و کارگزار فعال) و رابطهی خود با خداوند را اصلاح کرد، خداوند رابطهی او با مردم و جامعه را اصلاح میکند و در واقع ساختارهای جبری و خارج از اراده و توان مدیریتی او را نیز به نفع مؤمن همسو میکند و به این ترتیب معمای ساختار و کارگزار حل میشود. چون شریعت و تکلیف «حق» است و همسو با جهت حرکت کل هستی، انسان و جهان است، ساختارها هم در نهایت به نفع مؤمن خواهد بود. به طور مثال امام خمینی رحمهالله در جنگ تحمیلی مرتب بر تکلیفگرایی تأکید میکردند و نتیجه را در مرحلهی بعد از تحقق تکلیف فرع میدانستند. ایشان در پیام مشهور قطعنامهی ۵۹۸ هم برای تبیین عقبنشینی ظاهری از موضع خود از منطق اصالت تکلیف و فرعی بودن نتیجه (پیروزی در جنگ) استفاده کردند. چند سال بعد با حملهی صدام به کویت و پذیرش قرارداد ۱۹۷۵ و آزادی اسرا و ... نتیجهی جنگ با پیروزی ایران آشکار شد.
سه رکن کنش معطوف به تکلیف شرعی
کجفهمیها و پیچیدگیها
نسل دوم و سوم انقلاب و دانشجویان این دو نسل در موقعیتی قرار دارند که جهت عملیاتیسازی و برونیسازی تکالیف شرعی در جهان سیاست و رفتار سیاسی با پیچیدگیهای بیشتری مواجهاند و پرسشهای جدیدی را پیش روی دارند. عدم عنایت به این معضلات نظری پیامدهای ناگواری ایجاد میکند.
تکلیفگرایی در محور حکمشناسی معطوف به آرمانها و آرمانگرایی است؛ یعنی میکوشد درونیسازی آن در جهان تن و روان فردی و بیرونیسازی آن در جامعه، دولت و نظام بینالملل را محقق کند؛ اما در این حال باید به موضوعشناسی یعنی رکن واقعیات و واقعگرایی هم توجه داشته باشد.
تکلیفگرایی موجب میشود تا برای رسیدن به نتیجه به صورت «هدف، وسیله را توجیه میکند.» اقدام نشود. برای انجام تکلیف نمیتوان خلاف تکلیف انجام داد. بیتوجهی به این اصل موجبات افت شدید اخلاق در سیاست عملی شده و میشود. همچنین توجه به این اصل، فرد را به آرامش روانی از اقدامات گذشته (عدم حزن) و عدم نگرانی از آینده (عدم خوف) میرساند.
تکلیفگرایی به معنای بیاعتنایی به عدم تدارک تمهیدات جهت نیل به نتیجه نیست. نتیجهگرایی امام رحمهالله در تکلیفگرایی موجب شده است که به «وحدت» به مثابه یک ارزش تردیدناپذیر توجه کند. با «وحدت» قدرت تولید میشود و با تجمیع قطرهها در قالب وحدت، «سیل بنیانکن» برای نفی ظالمان و رسیدن به پیشرفت اجتماعی ایجاد میشود. وقتی نتیجهگرایی در تکلیف کمرنگ شد، آنگاه وحدت دیگر ارزش مطلق نیست و قابل تردید میشود.
تکلیفگرایی و اصالت به تکلیف یکی از معجزات نظری امام خمینی رحمهالله برای شکست واقعیات متصلب در سیاست داخلی و خارجی است. امام رحمهالله با توسل به آن موفق شد عقلانیت معنوی اسلام را روزآمد و عقلانیت ابزاری دنیای مدرن حاکم بر مغرب زمین با عنوان «انتخاب عقلایی» را فلج کرده و از کار بیندازد.
در عقلانیت ابزاری دنیای مدرن اولاً گفته میشود شما با توجه به وضع موجود نمیتوانید به نتیجههای مورد نظر خود در سیاست دست یابید. این عقلانیت ابزاری میکوشد آنان را از دستیابی به نتایج مورد نظر ناامید و منصرف کند. ثانیاً این عقلانیت ابزاری بر آن است تا در توازن هزینه و نفع، هزینه را افزایش داده و نفع حاصلهی احتمالی را غیرعقلانی جلوه داده و در نهایت بر رفتار سیاسی عاملان اثرگذاری کند.
امام خمینی رحمهالله در سرنگونی شاه با منطق نظریهی تکلیف و اینکه ما به دنبال انجام تکلیف هستیم و نتیجهی «سرنگونی شاه» فرعی است، «انتخاب عقلانی» شاه و حامیان او و حتی برخی خیراندیشان را فلج میکند و امکان نفوذ به واقعیت متصلب و تغییر در آن را پیدا مییابد.
امروزه همین منطق تکلیفمدارانه در بحرین در حال فلج کردن منطق «انتخاب عقلانی» مغرب زمین و حاکمان بحرین و حامیان منطقهای آنان است. آنان میکوشند تا با افزایش هزینه برای انقلابیون بحرین و ناامید کردنشان، آنان را از پیگیری مطالبات منصرف کنند؛ اما منطق رفتار سیاسی تکلیفمدار اصالت را به تکلیف میدهد نه به نتیجهی مورد عنایت رقیب.
رفتار سیاسی در تحولات جاری جهان اسلام میدان کارزار دو نظریهی رقیب «انتخاب عقلایی» مغرب زمین از یک سو و «انتخاب عقل معنوی تکلیفمدار» از سوی دیگر است.
گزارهی «تکلیف، اصل است و نتیجه (تحقق مطلوب سیاسی) فرع بر آن است» به معنای بیاعتنایی به «نتیجه» نیست؛ زیرا تلاش مؤمنانه در سیاست، معطوف به تغییر واقعیات نامطلوب و درونیسازی اهداف دین در جهان فردی خود و سپس برونیسازی آن در جهان جامعه و سیاست است. بنابراین گزارهی دوم یعنی «نتیجه، در رفتار سیاسی معطوف به تکلیف مهم است.» هم موضوعیت پیدا میکند. این گزاره خود جزء مقوم و به تعبیری شکلدهندهی خود تکلیف است.
«رفتار سیاسی معطوف به تکلیف» در عقل معنوی سه آسیبشناسی دارد. آسیب نخست در رکن شناختی و ضعف بصیرت است؛ نظیر دست زدن به عملیات تروریستی، آدمکشی، مسلمانکشی و شیعهکشی با انگیزهی دینی و برای ورود به بهشت!
آسیب دوم ضعف انگیزهی الهی و ناخالصی و نیت فاسد در عمل که فرد را در رفتار سیاسی از درون پوک میکند و صفای درون را از او میگیرد. این آسیب هم خود او و هم دیگران را ضایع و ظلمانی میکند.
آسیب سوم عدم توازن در نسبتسنجی «تکلیف و نتیجه» در عمل است. از یکسو مسامحه و کوتاهی در عمل موجب عدم تحقق تکلیف است. از سوی دیگر «نتیجه» فرع و انجام خود تکلیف اصل است. نباید برای رسیدن به مطلوب سیاسی که بعضاً خارج از قدرت کارگزارانه و اختیارمدارانهی ماست دست به عمل غیرشرعی زد و سیاست را با گناه آلوده ساخت. در این صورت است که فرع بودن نتیجه موجب آرامش درونی و آسیب ندیدن فرد در طوفان دنیای پر استرس سیاست میشود.
نسل دوم و سوم انقلاب و دانشجویان این دو نسل در موقعیتی قرار دارند که جهت عملیاتیسازی و برونیسازی تکالیف شرعی در جهان سیاست و رفتار سیاسی با پیچیدگیهای بیشتری مواجهاند و پرسشهای جدیدی را پیش روی دارند. عدم عنایت به این معضلات نظری پیامدهای ناگواری ایجاد میکند.
تکلیفگرایی در محور حکمشناسی معطوف به آرمانها و آرمانگرایی است؛ یعنی میکوشد درونیسازی آن در جهان تن و روان فردی و بیرونیسازی آن در جامعه، دولت و نظام بینالملل را محقق کند؛ اما در این حال باید به موضوعشناسی یعنی رکن واقعیات و واقعگرایی هم توجه داشته باشد.
تکلیفگرایی موجب میشود تا برای رسیدن به نتیجه به صورت «هدف، وسیله را توجیه میکند.» اقدام نشود. برای انجام تکلیف نمیتوان خلاف تکلیف انجام داد. بیتوجهی به این اصل موجبات افت شدید اخلاق در سیاست عملی شده و میشود. همچنین توجه به این اصل، فرد را به آرامش روانی از اقدامات گذشته (عدم حزن) و عدم نگرانی از آینده (عدم خوف) میرساند.
تکلیفگرایی به معنای بیاعتنایی به عدم تدارک تمهیدات جهت نیل به نتیجه نیست. نتیجهگرایی امام رحمهالله در تکلیفگرایی موجب شده است که به «وحدت» به مثابه یک ارزش تردیدناپذیر توجه کند. با «وحدت» قدرت تولید میشود و با تجمیع قطرهها در قالب وحدت، «سیل بنیانکن» برای نفی ظالمان و رسیدن به پیشرفت اجتماعی ایجاد میشود. وقتی نتیجهگرایی در تکلیف کمرنگ شد، آنگاه وحدت دیگر ارزش مطلق نیست و قابل تردید میشود.
تکلیفگرایی و اصالت به تکلیف یکی از معجزات نظری امام خمینی رحمهالله برای شکست واقعیات متصلب در سیاست داخلی و خارجی است. امام رحمهالله با توسل به آن موفق شد عقلانیت معنوی اسلام را روزآمد و عقلانیت ابزاری دنیای مدرن حاکم بر مغرب زمین با عنوان «انتخاب عقلایی» را فلج کرده و از کار بیندازد.
در عقلانیت ابزاری دنیای مدرن اولاً گفته میشود شما با توجه به وضع موجود نمیتوانید به نتیجههای مورد نظر خود در سیاست دست یابید. این عقلانیت ابزاری میکوشد آنان را از دستیابی به نتایج مورد نظر ناامید و منصرف کند. ثانیاً این عقلانیت ابزاری بر آن است تا در توازن هزینه و نفع، هزینه را افزایش داده و نفع حاصلهی احتمالی را غیرعقلانی جلوه داده و در نهایت بر رفتار سیاسی عاملان اثرگذاری کند.
«رفتار سیاسی معطوف به تکلیف» در عقل معنوی سه آسیبشناسی دارد. آسیب نخست در رکن شناختی و ضعف بصیرت است؛ آسیب دوم ضعف انگیزهی الهی و ناخالصی و نیت فاسد در عمل که فرد را در رفتار سیاسی از درون پوک میکند و آسیب سوم عدم توازن در نسبتسنجی «تکلیف و نتیجه» در عمل است.
امام خمینی رحمهالله در سرنگونی شاه با منطق نظریهی تکلیف و اینکه ما به دنبال انجام تکلیف هستیم و نتیجهی «سرنگونی شاه» فرعی است، «انتخاب عقلانی» شاه و حامیان او و حتی برخی خیراندیشان را فلج میکند و امکان نفوذ به واقعیت متصلب و تغییر در آن را پیدا مییابد.
امروزه همین منطق تکلیفمدارانه در بحرین در حال فلج کردن منطق «انتخاب عقلانی» مغرب زمین و حاکمان بحرین و حامیان منطقهای آنان است. آنان میکوشند تا با افزایش هزینه برای انقلابیون بحرین و ناامید کردنشان، آنان را از پیگیری مطالبات منصرف کنند؛ اما منطق رفتار سیاسی تکلیفمدار اصالت را به تکلیف میدهد نه به نتیجهی مورد عنایت رقیب.
رفتار سیاسی در تحولات جاری جهان اسلام میدان کارزار دو نظریهی رقیب «انتخاب عقلایی» مغرب زمین از یک سو و «انتخاب عقل معنوی تکلیفمدار» از سوی دیگر است.
گزارهی «تکلیف، اصل است و نتیجه (تحقق مطلوب سیاسی) فرع بر آن است» به معنای بیاعتنایی به «نتیجه» نیست؛ زیرا تلاش مؤمنانه در سیاست، معطوف به تغییر واقعیات نامطلوب و درونیسازی اهداف دین در جهان فردی خود و سپس برونیسازی آن در جهان جامعه و سیاست است. بنابراین گزارهی دوم یعنی «نتیجه، در رفتار سیاسی معطوف به تکلیف مهم است.» هم موضوعیت پیدا میکند. این گزاره خود جزء مقوم و به تعبیری شکلدهندهی خود تکلیف است.
«رفتار سیاسی معطوف به تکلیف» در عقل معنوی سه آسیبشناسی دارد. آسیب نخست در رکن شناختی و ضعف بصیرت است؛ نظیر دست زدن به عملیات تروریستی، آدمکشی، مسلمانکشی و شیعهکشی با انگیزهی دینی و برای ورود به بهشت!
آسیب دوم ضعف انگیزهی الهی و ناخالصی و نیت فاسد در عمل که فرد را در رفتار سیاسی از درون پوک میکند و صفای درون را از او میگیرد. این آسیب هم خود او و هم دیگران را ضایع و ظلمانی میکند.
آسیب سوم عدم توازن در نسبتسنجی «تکلیف و نتیجه» در عمل است. از یکسو مسامحه و کوتاهی در عمل موجب عدم تحقق تکلیف است. از سوی دیگر «نتیجه» فرع و انجام خود تکلیف اصل است. نباید برای رسیدن به مطلوب سیاسی که بعضاً خارج از قدرت کارگزارانه و اختیارمدارانهی ماست دست به عمل غیرشرعی زد و سیاست را با گناه آلوده ساخت. در این صورت است که فرع بودن نتیجه موجب آرامش درونی و آسیب ندیدن فرد در طوفان دنیای پر استرس سیاست میشود.