1392/05/19
گفتاری از حجتالاسلام و المسلمین شبزندهدار
توصیهای برای عبور از تلاطمات فردی و اجتماعی
ماه رمضان به پایان رسید. ماه خودسازی و تهذیب نفس. رمضان فرصتی بود برای کسب فضایل ایمانی و اخلاقی. یکی از این فضایل «آرامش و سکینه» است. رهبر معظم انقلاب دربارهی وجود این حالت در فرد مسلمان فرمودهاند: «سکینه، یعنی حالت استقرار، حالت آرامش؛ آرامش روانی، آرامش فکری. نقطهی مقابل این اطمینان، حالت تشنّج فکری و آشوب فکری و بیانضباطی فکر و اندیشه و احساسات در وجود یک فرد است که او را به انواع و اقسام بدبختیهای شخصی و اختلالات اجتماعی میکشاند.» حجتالاسلام والمسلمین محمد مهدی شبزندهدار، استاد درس خارج فقه و اصول و عضو فقهای شورای نگهبان در گفتاری به بررسی آثار و خصوصیات حالت «سکینه و آرامش» در فرد مسلمان و جامعهی اسلامی میپردازد.
معنی آرامش و سکینه
بحث اول در معنای سکینه است. سکینه در لغت عرب از مادهی «سُکون» مشتق شده است. سکون در مقابل حرکت، تذبذب و اضطراب است. اگر در چیزی حرکت نباشد، میگویند ساکن است و سکینه دارد. عوامل تشویش و اضطراب و ناآرامی -چه در اندامهای بیرونی و چه در قلب و نهاد انسان- مختلف و گوناگون است. یکی از این عوامل ممکن است جهل آدمی باشد. مثلاً کسی در محاسبهای گیر افتاده، لذا اضطراب دارد و نگران است. یا مثلاً یک مهندس میخواهد برای یک زمینی نقشهای ارائه دهد، اطلاعات او در جهات مختلفی که مثلاً این زمین چقدر استحکام دارد، طول و عرض آن چقدر است و ... کافی نیست ولذا اضطراب دارد.
زمانی ممکن است جهت دیگری موجب رعب و وحشت شود. مثلاً خبری منتشر شده که گسلهای یک منطقه و یک شهر در آستانهی لرزش است و ممکن است زلزلهی شدیدی رخ بدهد. همهی دلها مضطرب میشود و وحشت در آنها میافتد. یا مثلاً اعلام جنگ میکنند یا کشوری در آستانهی جنگ با کشوری دیگر، یا منطقهای با منطقهای دیگر یا مذهبی با مذهبی دیگر قرار میگیرد. اینها میتواند از عواملی باشد که در درون اغلب انسانها ایجاد ناآرامی میکند.
از طرفی، حرکات مختلف میتواند قوای واهمه و خیال آدمی را به این سو و آن سو ببرد. اینها همه حرکت هستند و به این دلیل است که آدمی مضطرب است. سکینه در اینجا این است که یا این عوامل زدوده شود و عوامل موجد اضطراب از بین برود، یا اینکه انسان آنچنان سعهی صدر و ایمانی داشته باشد که ولو این عوامل از بین نرفته، اما از چنان ظرفیت بالایی برخوردار باشد که همهی این اتفاقات را تحمل کند و اضطراب نداشته باشد.
در حرکات ظاهری هم باز همینطور است. کسی که مثلاً در رفتارش گاهی میدود یا اینطرف و آنطرف را نگاه میکند یا میچرخد و ... این فرد حرکت آرامی ندارد. در مقابل کسی که اینطور نیست و با گامهای استوار حرکت میکند و مدام به اینطرف و آنطرف مایل نمیشود، میگویند او انسانی باسکینه است.
ترغیبهای فراوان به آرامش و سکینه دل
تحریضات و ترغیبهای فراوانی هست که به زبانها و به بیانهای مختلفی در قرآن شریف و روایات اهلبیت علیهمالسلام و ادعیهی مأثوره از آن بزرگواران آمده است و ذهنها را متوجه این ارزش نموده و مردم را تحریض و ترغیب کرده که واجد این صفت مهم شوند.
امام صادق علیهالسلام نامهای دارند که در کتاب شریف کافی -معتبرترین منبع حدیثی شیعه- آمده. نامهی نسبتاً مفصلی هم هست. بر حسب این نقل، امام صادق علیهالسلام برای اصحاب و شیعیان خود نوشتهاند و دستور فرمودهاند که پیوسته به این نامه مراجعه و در آن تأمل و به آن عمل کنند. ایشان نامه را اینطور شروع کردهاند: «بسماللهالرّحمنالرّحیم، أما بعدُ فاسئَلُوا رَبّکُم العافِیة وَ عَلَیکُم بالدَّعة و الوقار و السکینة» حضرت در اینجا امر میفرمایند و طلب وقار و سکینه را بر عهدهی اصحاب خود میگذارند. البته نامهی طولانی و بلندی است و ما این قسمت را به مناسبت آوردیم. در اینجا امام صادق علیهالسلام شیعیان و اصحابشان را به این مهم امر کردهاند و میتوان از این سفارش عمومی اینگونه برداشت کرد که هم بُعد سکینهی فردی مدّ نظر امام علیهالسلام است و هم بُعد اجتماعی آن. یعنی ایشان میخواهند تکتک افراد دارای این صفت شوند و با توجه به اینکه دستور همگانی دادهاند، گویی میخواهند جامعهی شیعه هم یک جامعهی باسکینه و باوقار باشد. این سکینه و وقار باعث میشود که مذاهب و نحلهها و جوامع دیگر به جامعهی شیعی جذب شوند؛ همچنانکه در روایت دیگری هست که «کُونوا لَنا زَیناً وَ لا تَکُونوا عَلَینا شَیناً» چون وجههی اجتماعی یک جامعه بسیار مهم است.
شما میبینید که در یکی از ادعیهی حضرت بقیةالله عجّلاللهتعالیفرجهالشّریف نقل است که ایشان برای اصناف مختلف به درگاه خدای متعال دعا فرمودهاند و صفات و ویژگیهایی را تقاضا کردهاند. در آن دعا اینطور آمده که: «وَ عَلی مَشایِخِنا بِالوقارِ وَ السَّکینة» حضرت علیهالسلام از خدای متعال برای مشایخ -یعنی کهنسالها و بزرگسالان و پیشکسوتها- وقار و سکینه آرزو میکنند. جالب است که این دعا را برای مشایخ آوردهاند، زیرا وقار موجب نفوذ کلام میشود. کسی که در چشمهای دیگران بزرگ و محترم باشد، حرفش هم نافذ است، اما اگر برای کسی اهمیتی قائل نباشند، برای حرفهای او هم اهمیتی قائل نمیشوند.
میرزای شیرازی قدّسسرّه در مسألهی تحریم تنباکو نفوذ کلام داشتند وگرنه ایشان نه اسلحهای داشتند و نه قدرت مادّی. این نفوذ کلام از کجا آمد؟ از وقار و سکینه؛ از اینکه در چشمها محترم و معزّز بود. این دعا و طلب وقار و سکینه برای مشایخ نیز به همین دلیل است که ابّهت و بزرگی آنها محفوظ بماند تا آنها بتوانند امر و نهی و هدایت داشته باشند تا دیگران به حرف آنها گوش کنند و الگو باشند و بقیهی افراد رفتار خود را با رفتار آنان منطبق کنند. اینکه حضرت در دعایشان بر این مسأله تأکید کردهاند، بر این موضوع دلالت دارد که وقار و سکینه یک نقش اساسی و محوری دارد.
در دیگر ادعیه هم این مسأله هست که مثلاً «اللّهم و أنزِل عَلَیَّ مِن السَّکینةِ» به ما دستور دادهاند که این دعا را بخوانیم و از خدای متعال بخواهیم. چرا؟ چون این یک روش و راهی است برای اینکه کسی را متوجه کنند. میدانیم که ادعیهی وارده حداقل دومنظوره است؛ اگر نگوییم که چندمنظوره است. یکی از این منظورها، وسیلهی ارتباط و اُنس با خدای متعال است و دوم اینکه معانی و مضامین گنجاندهشده در این دعاها نشانگر و معرّف کمالات و قلههای معرفت است. یعنی ما باید عقاید و روشهای اخلاقی و تربیتی خود را از این ادعیه بگیریم. بنابراین دستیابی به سکینه و وقار هم باید جزو برنامههای ما قرار بگیرد.
همچنین شیخ صدوق قدّسسّره در کتاب «مَن لا یَحضُرُه الفقیه» از امام صادق علیهالسلام حدیثی نقل فرموده که «أحسنُ زینةِ الرّجلِ السّکینَة مَعَ الأیمانِ» زیباترین زینت مرد، «سکینه» همراه با ایمان است.
آرامش فردی؛ آرامش اجتماعی
گاهی قلبِ یک فرد دارای سکینه است و او اینچنین است، در حالی که بقیهی مردم و جامعهی او اینطور نیستند. یعنی در رفتارها و حرکات و سکنات و صحبتهای او یک آرامش و سکینهای وجود دارد، اما ممکن است جامعهی او مضطرب و دارای رعب و وحشت و دلهره و ... باشد و از نظر باطنی و ظاهری پر از رفتارهای ناهنجار باشد. وقار و سکینه یک ابّهت و عظمتی به اینچنین افراد آرام و باسکینه میدهد.
من وقتی بچه بودم، با پدرم به درسهای مراجع یا نماز مراجع میرفتیم. آن زمان درس مرحوم امام خمینی قدّسسرّه ابتدای صبح در مسجد سلماسی بود و من با پدرم به آنجا میرفتیم. امام خمینی قدّسسرّه وقتی میآمدند، بسیار باوقار بودند، البته تکبر نداشتند. وقار غیر از تکبر است. در احوالات حضرت سجّاد علیهالصلوةوالسلام آمده که ایشان باوقار و باسکینه راه میرفتند و دستهایشان را بالا میگرفتند. مرحوم امام خمینی قدّسسرّه هم همینطور بودند و عبای خود را بالا میگرفتند. بسیار باوقار بودند. انسان وقتی نگاه میکرد، لذت میبرد. ما در آن سن، عظمت امام خمینی قدّسسرّه و علم امام خمینی قدّسسرّه را درک نمیکردیم، اما همین رفتار که چطور باوقار به درس میآمدند یا وقتی بیرون بودند، چطور باوقار بودند، این جاذبهاش باعث میشد که انسان ایشان را دنبال کند و کمکم نزدیک شود و متوجه فضائل او شود و به آن فضائل اقتدا کند. دیدن این سکینه و وقار از خیلی از این گفتارها و رفتارهای عملی موثرتر بود. رفتار عملی بسیار اثرگذارتر است. بنابراین و به همین خاطر است که اسلام دستور میدهد جامعهی خود را جامعهای باوقار و باسکینه قرار بدهید.
اما سکینهی اجتماعی و جمعی این است که غالب یک جامعه، چه از نظر باطنی دارای سکون و آرامش باشند و چه از نظر رفتاری دارای وزانت و وقار باشند. البته ممکن است افرادی هم در این جامعه پیدا شوند که اینگونه نباشند، اما معیار، روحیه و فرهنگ غالب در آن جامعه است.
برکات آرامش
آثار و خواص و منافعی مترتب میشود بر این صفت محموده که آنها را بر حسب اصطلاح اصولی، به آثار ذاتی و آثار طریقی تقسیم میکنند. یعنی سکینه یک آثار ذاتی دارد، یعنی خودش مطلوب است. آرامش دل، اضطرابنداشتن، محزون و مغمومنبودن خودش مطلوب است. لذا به آن یک اثر ذاتی میگوییم.
از سوی دیگر، کسی که دارای صفت سکینه شد، این مقدمه و سبب رسیدن او به ارزشهای بالاتر هم میشود که به آن «آثار طریقی» میگویند. مثلاً همانطور که در آیهی شریفهی «هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَّعَ إِیمَانِهِمْ» آمده است، خداوند متعال سکینه را بر قلوب مؤمنین نازل فرموده تا ایمان آنها افزون گردد. این غیر از آن اثر ذاتی و مطلوبیت ذاتی است، بلکه از باب مقدمه است برای اینکه به ارزش بالاتری –ایمان برتر- نائل شود. یا جامعه را به سکون و آرامش و سکینه ترغیب میکند برای اینکه در چشم عالمیان عزیز و مورد احترام باشد. هرکدام از این ارزشها ممکن است طریقی و ذاتی باشند. چرا عزیز باشد؟ برای اینکه آنها در اثر آن به این جامعه نزدیک شوند و در اثر نزدیکشدن به این جامعه، با اعتقادات و افکار و اندیشهها و ارزشهای آن آشنا شوند و متحول شوند و آنها هم در طریق الهی واقع شوند.
رابطهی متقابل آرامش و ایمان
یکی از عواملی که سکینه و آرامش را ایجاد میکند، ایمان است. ایمان موجب سکینه میشود. مثلاً کسی که مضطرب است، اما اگر ایمان به خدا داشته باشد، میگوید خدا مهربان است، پس من چرا باید مضطرب باشم؟ روزیرسان خدا است. این اضطرابی که وجود داشت و در قرآن هم هست که اگر فرزند میخواستند، میگفتند که ما چطور روزی و زندگی فرزندان را تأمین کنیم، خدا فرموده که روزی بندگان با من است و شما وسیله هستید. کسی که اینچنین ایمانی دارد، این اضطراب در او از بین میرود. متقابلاً کسی که گناهانی دارد و ناامید است و مدام اضطراب دارد که من اهل جهنم هستم و آیندهی تاریکی دارم، اگر توجه و ایمان داشته باشد که خداوند غفار و رحیم است و خداوند از کسی توبهکنندهی واقعی میگذرد، او هم آرامش پیدا میکند.
پس همین ایمانها موجب و موجد سکینه است. در واقع بین سکینه و ایمان، رابطهی دوسویه برقرار است. یعنی وقتی سکینه ایجاد شود، مرتبهی ایمان بالا میرود. بنابراین اصل ایمان، سکینه است و سکینه هم مرتبهی بالاتری از ایمان را ایجاد میکند. باز همینطور تصاعدی ادامه پیدا میکند؛ آنمرتبه از ایمان که در اثر سکینه ایجاد شد، سکینهی جدیدی را ایجاد میکند و آن سکینه جدید هم به ایمان جدیدی میانجامد، چون مراتب ایمان غیر متناهی است. بنابراین ایمان و سکینه اینچنین خدمات متقابلی دارد و هرکدام میتواند بر دیگری تأثیر بگذارد.
معنی آرامش و سکینه
بحث اول در معنای سکینه است. سکینه در لغت عرب از مادهی «سُکون» مشتق شده است. سکون در مقابل حرکت، تذبذب و اضطراب است. اگر در چیزی حرکت نباشد، میگویند ساکن است و سکینه دارد. عوامل تشویش و اضطراب و ناآرامی -چه در اندامهای بیرونی و چه در قلب و نهاد انسان- مختلف و گوناگون است. یکی از این عوامل ممکن است جهل آدمی باشد. مثلاً کسی در محاسبهای گیر افتاده، لذا اضطراب دارد و نگران است. یا مثلاً یک مهندس میخواهد برای یک زمینی نقشهای ارائه دهد، اطلاعات او در جهات مختلفی که مثلاً این زمین چقدر استحکام دارد، طول و عرض آن چقدر است و ... کافی نیست ولذا اضطراب دارد.
زمانی ممکن است جهت دیگری موجب رعب و وحشت شود. مثلاً خبری منتشر شده که گسلهای یک منطقه و یک شهر در آستانهی لرزش است و ممکن است زلزلهی شدیدی رخ بدهد. همهی دلها مضطرب میشود و وحشت در آنها میافتد. یا مثلاً اعلام جنگ میکنند یا کشوری در آستانهی جنگ با کشوری دیگر، یا منطقهای با منطقهای دیگر یا مذهبی با مذهبی دیگر قرار میگیرد. اینها میتواند از عواملی باشد که در درون اغلب انسانها ایجاد ناآرامی میکند.
از طرفی، حرکات مختلف میتواند قوای واهمه و خیال آدمی را به این سو و آن سو ببرد. اینها همه حرکت هستند و به این دلیل است که آدمی مضطرب است. سکینه در اینجا این است که یا این عوامل زدوده شود و عوامل موجد اضطراب از بین برود، یا اینکه انسان آنچنان سعهی صدر و ایمانی داشته باشد که ولو این عوامل از بین نرفته، اما از چنان ظرفیت بالایی برخوردار باشد که همهی این اتفاقات را تحمل کند و اضطراب نداشته باشد.
در حرکات ظاهری هم باز همینطور است. کسی که مثلاً در رفتارش گاهی میدود یا اینطرف و آنطرف را نگاه میکند یا میچرخد و ... این فرد حرکت آرامی ندارد. در مقابل کسی که اینطور نیست و با گامهای استوار حرکت میکند و مدام به اینطرف و آنطرف مایل نمیشود، میگویند او انسانی باسکینه است.
ترغیبهای فراوان به آرامش و سکینه دل
تحریضات و ترغیبهای فراوانی هست که به زبانها و به بیانهای مختلفی در قرآن شریف و روایات اهلبیت علیهمالسلام و ادعیهی مأثوره از آن بزرگواران آمده است و ذهنها را متوجه این ارزش نموده و مردم را تحریض و ترغیب کرده که واجد این صفت مهم شوند.
امام صادق علیهالسلام نامهای دارند که در کتاب شریف کافی -معتبرترین منبع حدیثی شیعه- آمده. نامهی نسبتاً مفصلی هم هست. بر حسب این نقل، امام صادق علیهالسلام برای اصحاب و شیعیان خود نوشتهاند و دستور فرمودهاند که پیوسته به این نامه مراجعه و در آن تأمل و به آن عمل کنند. ایشان نامه را اینطور شروع کردهاند: «بسماللهالرّحمنالرّحیم، أما بعدُ فاسئَلُوا رَبّکُم العافِیة وَ عَلَیکُم بالدَّعة و الوقار و السکینة» حضرت در اینجا امر میفرمایند و طلب وقار و سکینه را بر عهدهی اصحاب خود میگذارند. البته نامهی طولانی و بلندی است و ما این قسمت را به مناسبت آوردیم. در اینجا امام صادق علیهالسلام شیعیان و اصحابشان را به این مهم امر کردهاند و میتوان از این سفارش عمومی اینگونه برداشت کرد که هم بُعد سکینهی فردی مدّ نظر امام علیهالسلام است و هم بُعد اجتماعی آن. یعنی ایشان میخواهند تکتک افراد دارای این صفت شوند و با توجه به اینکه دستور همگانی دادهاند، گویی میخواهند جامعهی شیعه هم یک جامعهی باسکینه و باوقار باشد. این سکینه و وقار باعث میشود که مذاهب و نحلهها و جوامع دیگر به جامعهی شیعی جذب شوند؛ همچنانکه در روایت دیگری هست که «کُونوا لَنا زَیناً وَ لا تَکُونوا عَلَینا شَیناً» چون وجههی اجتماعی یک جامعه بسیار مهم است.
شما میبینید که در یکی از ادعیهی حضرت بقیةالله عجّلاللهتعالیفرجهالشّریف نقل است که ایشان برای اصناف مختلف به درگاه خدای متعال دعا فرمودهاند و صفات و ویژگیهایی را تقاضا کردهاند. در آن دعا اینطور آمده که: «وَ عَلی مَشایِخِنا بِالوقارِ وَ السَّکینة» حضرت علیهالسلام از خدای متعال برای مشایخ -یعنی کهنسالها و بزرگسالان و پیشکسوتها- وقار و سکینه آرزو میکنند. جالب است که این دعا را برای مشایخ آوردهاند، زیرا وقار موجب نفوذ کلام میشود. کسی که در چشمهای دیگران بزرگ و محترم باشد، حرفش هم نافذ است، اما اگر برای کسی اهمیتی قائل نباشند، برای حرفهای او هم اهمیتی قائل نمیشوند.
میرزای شیرازی قدّسسرّه در مسألهی تحریم تنباکو نفوذ کلام داشتند وگرنه ایشان نه اسلحهای داشتند و نه قدرت مادّی. این نفوذ کلام از کجا آمد؟ از وقار و سکینه؛ از اینکه در چشمها محترم و معزّز بود. این دعا و طلب وقار و سکینه برای مشایخ نیز به همین دلیل است که ابّهت و بزرگی آنها محفوظ بماند تا آنها بتوانند امر و نهی و هدایت داشته باشند تا دیگران به حرف آنها گوش کنند و الگو باشند و بقیهی افراد رفتار خود را با رفتار آنان منطبق کنند. اینکه حضرت در دعایشان بر این مسأله تأکید کردهاند، بر این موضوع دلالت دارد که وقار و سکینه یک نقش اساسی و محوری دارد.
در دیگر ادعیه هم این مسأله هست که مثلاً «اللّهم و أنزِل عَلَیَّ مِن السَّکینةِ» به ما دستور دادهاند که این دعا را بخوانیم و از خدای متعال بخواهیم. چرا؟ چون این یک روش و راهی است برای اینکه کسی را متوجه کنند. میدانیم که ادعیهی وارده حداقل دومنظوره است؛ اگر نگوییم که چندمنظوره است. یکی از این منظورها، وسیلهی ارتباط و اُنس با خدای متعال است و دوم اینکه معانی و مضامین گنجاندهشده در این دعاها نشانگر و معرّف کمالات و قلههای معرفت است. یعنی ما باید عقاید و روشهای اخلاقی و تربیتی خود را از این ادعیه بگیریم. بنابراین دستیابی به سکینه و وقار هم باید جزو برنامههای ما قرار بگیرد.
همچنین شیخ صدوق قدّسسّره در کتاب «مَن لا یَحضُرُه الفقیه» از امام صادق علیهالسلام حدیثی نقل فرموده که «أحسنُ زینةِ الرّجلِ السّکینَة مَعَ الأیمانِ» زیباترین زینت مرد، «سکینه» همراه با ایمان است.
آرامش فردی؛ آرامش اجتماعی
گاهی قلبِ یک فرد دارای سکینه است و او اینچنین است، در حالی که بقیهی مردم و جامعهی او اینطور نیستند. یعنی در رفتارها و حرکات و سکنات و صحبتهای او یک آرامش و سکینهای وجود دارد، اما ممکن است جامعهی او مضطرب و دارای رعب و وحشت و دلهره و ... باشد و از نظر باطنی و ظاهری پر از رفتارهای ناهنجار باشد. وقار و سکینه یک ابّهت و عظمتی به اینچنین افراد آرام و باسکینه میدهد.
من وقتی بچه بودم، با پدرم به درسهای مراجع یا نماز مراجع میرفتیم. آن زمان درس مرحوم امام خمینی قدّسسرّه ابتدای صبح در مسجد سلماسی بود و من با پدرم به آنجا میرفتیم. امام خمینی قدّسسرّه وقتی میآمدند، بسیار باوقار بودند، البته تکبر نداشتند. وقار غیر از تکبر است. در احوالات حضرت سجّاد علیهالصلوةوالسلام آمده که ایشان باوقار و باسکینه راه میرفتند و دستهایشان را بالا میگرفتند. مرحوم امام خمینی قدّسسرّه هم همینطور بودند و عبای خود را بالا میگرفتند. بسیار باوقار بودند. انسان وقتی نگاه میکرد، لذت میبرد. ما در آن سن، عظمت امام خمینی قدّسسرّه و علم امام خمینی قدّسسرّه را درک نمیکردیم، اما همین رفتار که چطور باوقار به درس میآمدند یا وقتی بیرون بودند، چطور باوقار بودند، این جاذبهاش باعث میشد که انسان ایشان را دنبال کند و کمکم نزدیک شود و متوجه فضائل او شود و به آن فضائل اقتدا کند. دیدن این سکینه و وقار از خیلی از این گفتارها و رفتارهای عملی موثرتر بود. رفتار عملی بسیار اثرگذارتر است. بنابراین و به همین خاطر است که اسلام دستور میدهد جامعهی خود را جامعهای باوقار و باسکینه قرار بدهید.
اما سکینهی اجتماعی و جمعی این است که غالب یک جامعه، چه از نظر باطنی دارای سکون و آرامش باشند و چه از نظر رفتاری دارای وزانت و وقار باشند. البته ممکن است افرادی هم در این جامعه پیدا شوند که اینگونه نباشند، اما معیار، روحیه و فرهنگ غالب در آن جامعه است.
برکات آرامش
آثار و خواص و منافعی مترتب میشود بر این صفت محموده که آنها را بر حسب اصطلاح اصولی، به آثار ذاتی و آثار طریقی تقسیم میکنند. یعنی سکینه یک آثار ذاتی دارد، یعنی خودش مطلوب است. آرامش دل، اضطرابنداشتن، محزون و مغمومنبودن خودش مطلوب است. لذا به آن یک اثر ذاتی میگوییم.
از سوی دیگر، کسی که دارای صفت سکینه شد، این مقدمه و سبب رسیدن او به ارزشهای بالاتر هم میشود که به آن «آثار طریقی» میگویند. مثلاً همانطور که در آیهی شریفهی «هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَّعَ إِیمَانِهِمْ» آمده است، خداوند متعال سکینه را بر قلوب مؤمنین نازل فرموده تا ایمان آنها افزون گردد. این غیر از آن اثر ذاتی و مطلوبیت ذاتی است، بلکه از باب مقدمه است برای اینکه به ارزش بالاتری –ایمان برتر- نائل شود. یا جامعه را به سکون و آرامش و سکینه ترغیب میکند برای اینکه در چشم عالمیان عزیز و مورد احترام باشد. هرکدام از این ارزشها ممکن است طریقی و ذاتی باشند. چرا عزیز باشد؟ برای اینکه آنها در اثر آن به این جامعه نزدیک شوند و در اثر نزدیکشدن به این جامعه، با اعتقادات و افکار و اندیشهها و ارزشهای آن آشنا شوند و متحول شوند و آنها هم در طریق الهی واقع شوند.
رابطهی متقابل آرامش و ایمان
یکی از عواملی که سکینه و آرامش را ایجاد میکند، ایمان است. ایمان موجب سکینه میشود. مثلاً کسی که مضطرب است، اما اگر ایمان به خدا داشته باشد، میگوید خدا مهربان است، پس من چرا باید مضطرب باشم؟ روزیرسان خدا است. این اضطرابی که وجود داشت و در قرآن هم هست که اگر فرزند میخواستند، میگفتند که ما چطور روزی و زندگی فرزندان را تأمین کنیم، خدا فرموده که روزی بندگان با من است و شما وسیله هستید. کسی که اینچنین ایمانی دارد، این اضطراب در او از بین میرود. متقابلاً کسی که گناهانی دارد و ناامید است و مدام اضطراب دارد که من اهل جهنم هستم و آیندهی تاریکی دارم، اگر توجه و ایمان داشته باشد که خداوند غفار و رحیم است و خداوند از کسی توبهکنندهی واقعی میگذرد، او هم آرامش پیدا میکند.
پس همین ایمانها موجب و موجد سکینه است. در واقع بین سکینه و ایمان، رابطهی دوسویه برقرار است. یعنی وقتی سکینه ایجاد شود، مرتبهی ایمان بالا میرود. بنابراین اصل ایمان، سکینه است و سکینه هم مرتبهی بالاتری از ایمان را ایجاد میکند. باز همینطور تصاعدی ادامه پیدا میکند؛ آنمرتبه از ایمان که در اثر سکینه ایجاد شد، سکینهی جدیدی را ایجاد میکند و آن سکینه جدید هم به ایمان جدیدی میانجامد، چون مراتب ایمان غیر متناهی است. بنابراین ایمان و سکینه اینچنین خدمات متقابلی دارد و هرکدام میتواند بر دیگری تأثیر بگذارد.