1392/05/01
دیدار شاعران ۹۲ | شعرخوانی آقای خلیل ذکاوت
در شب ولادت حضرت امام حسن مجتبی علیهالسلام محفل شعرخوانی جمعی از شاعران کشور در حضور حضرت آیتالله خامنهای برگزار شد. آقای خلیل ذکاوت، از شاعران کشورمان در این دیدار شعری را قرائت نمود که پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR متن و صوت و فیلم این شعر را منتشر میکند.
[برای دریافت فایل صوتی به این صفحه مراجعه کنید]
[برای دریافت فایل صوتی به این صفحه مراجعه کنید]
گم شدهام بس که زدم پرسه به پستوی خودم
چه کنم تا بروم یک قدم آن سوی خودم
گوشه گوشه همه جا گشتم و گشتم گویا
خلوتی گمشدهام پشت هیاهوی خودم
چند هفتهست که از چارطرف بابت یک
پنجره دربهدر کوچه نهتوی خودم
شرمسارم، همه عمر به جای پرده
گرده برداشتم ای آینه از روی خودم
همه را یکسره سنجیدم و یک بار نشد
که خودم را بکشم پای ترازوی خودم
قهرمانبازیام آخر به سر آمد اما
باز با برد خیالی سر سکوی خودم
دائماً دعوی دریادلیام داغ و دریغ
یخ زدم قطره پس قطره پس جوی خودم
خواستم ناز و نیازی بکنم وقت نماز
خود گرفتار شدم در خم ابروی خودم
کفش عقل از پیات از پای درآمد ای عشق
من دیوانه ولی گرم تکاپوی خودم
آرش دیگری از من تو بسازی، ورنه
من خودم باخبر از سستی بازوی خودم
این همه شانه مینداز به بالا، پس از این
میگذارم سر خود را روی زانوی خودم
هرچه از دوست رسد نیکوی نیکوست بیا
بنشین دشنه غربتزده پهلوی خودم
تو ببخشای اگر مستم و مغرور ای صبح
شمعم و سرخوشم از نمنم سوسوی خودم
شعلهام پر بگشاید که برآید شاید
باطلالسحر خودم از پس جادوی خودم
من به چشم همگان قیمتیام غیر از خود
شیشه عطرم و خود بیخبر از بوی خودم
چمنآرای سر زلف تو ای شعرم و شکر
نزدم برگ گلی گرچه به گیسوی خودم
به غزلمثنوی موی تو سوگند امروز
منم و شعر سپیدم خودم این موی خودم
نوشها هست به نیش قلمم اما حیف
نچشیدم خودم از شربت کندوی خودم
چه کنم تا بروم یک قدم آن سوی خودم
گوشه گوشه همه جا گشتم و گشتم گویا
خلوتی گمشدهام پشت هیاهوی خودم
چند هفتهست که از چارطرف بابت یک
پنجره دربهدر کوچه نهتوی خودم
شرمسارم، همه عمر به جای پرده
گرده برداشتم ای آینه از روی خودم
همه را یکسره سنجیدم و یک بار نشد
که خودم را بکشم پای ترازوی خودم
قهرمانبازیام آخر به سر آمد اما
باز با برد خیالی سر سکوی خودم
دائماً دعوی دریادلیام داغ و دریغ
یخ زدم قطره پس قطره پس جوی خودم
خواستم ناز و نیازی بکنم وقت نماز
خود گرفتار شدم در خم ابروی خودم
کفش عقل از پیات از پای درآمد ای عشق
من دیوانه ولی گرم تکاپوی خودم
آرش دیگری از من تو بسازی، ورنه
من خودم باخبر از سستی بازوی خودم
این همه شانه مینداز به بالا، پس از این
میگذارم سر خود را روی زانوی خودم
هرچه از دوست رسد نیکوی نیکوست بیا
بنشین دشنه غربتزده پهلوی خودم
تو ببخشای اگر مستم و مغرور ای صبح
شمعم و سرخوشم از نمنم سوسوی خودم
شعلهام پر بگشاید که برآید شاید
باطلالسحر خودم از پس جادوی خودم
من به چشم همگان قیمتیام غیر از خود
شیشه عطرم و خود بیخبر از بوی خودم
چمنآرای سر زلف تو ای شعرم و شکر
نزدم برگ گلی گرچه به گیسوی خودم
به غزلمثنوی موی تو سوگند امروز
منم و شعر سپیدم خودم این موی خودم
نوشها هست به نیش قلمم اما حیف
نچشیدم خودم از شربت کندوی خودم