• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1392/04/29
درباره چرایی تحولات مصر

«شب قدری» که قدر دانسته نشد

|درباره چرایی تحولات مصر|
رهبر انقلاب اسلامی در نماز جمعه‌ی ۱۵ بهمن ۱۳۸۹ اولین‌بار واژه‌ی «بیداری اسلامی» را در مورد چیستی و هویت تحولات منطقه مطرح کردند. در همان نماز جمعه نیز گفتند که باید برای تحقق این انقلاب‌ها، به تجربیات انقلاب‌های دیگر و از جمله انقلاب اسلامی ایران توجه گردد. متأسفانه اما عدم شناخت صحیح نسبت به مقطع حساس بروز انقلاب‌ها -یعنی آن‌چه که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای آن را «شب قدر» تاریخ کشورها نامیدند- نقشی جدی در این تحولات داشت. انگار که آن‌ها  قدرِ شب قدر مصر را ندانستند. یادداشت زیر از آقای علی‌رضا رضاخواه، کارشناس مسائل منطقه، تحولات اخیر مصر را بررسی می‌کند:

قاهره در اولین سالگرد پیروزیِ نخستین رئیس‌جمهور منتخب مصر در انتخابات، شاهد برکناری او است. محمد مرسی و بسیاری از رهبران اخوان‌المسمین در مصر توسط ارتش بازداشت شده‌اند. بار دیگر میادین شهرهای مختلف مصر -از پورت‌سعید و سوئز گرفته تا اسکندریه و قاهره- کانون توجه رسانه‌های خبری جهان قرار گرفته است. بسیاری تحلیل‌گران نیز از آغاز یک پایان و از ناکامی الگوی اخوان‌المسلمین در مصر سخن می‌رانند.

در این یادداشت می‌کوشیم تا به بررسی چرایی بروز این مسائل و افول دولت مرسی  در چهارچوب هشدارهای رهبر انقلاب اسلامی در قبال خطرات پیش روی جریان بیداری اسلامی در منطقه بپردازیم.
مُرسی که تجربه‌ی برادران خود در ترکیه را نیز پیش روی خود داشت، نه‌تنها سفارت خود در اسرائیل را تعطیل نکرد، بلکه مرسی نیز همچون مبارک خود را در تأمین امنیت رژیم صهیونیستی متعهد نشان داد، پرز را برادر خواند و ارتش مصر را به تخریب تونل‌های فلسطینیان در سینا گماشت.

رهبر انقلاب اسلامی درباره‌ی انواع آسیب‌ها و خطرات راه بیداری اسلامی عنوان کرده‌اند: «من این آسیب‌ها را به دو قسم می‌کنم؛ آنها که در درون خودِ ما ریشه دارد و از ضعف‌های ما برمی‌خیزد، و آنها که دشمن به‌طور مستقیم آن را برنامه‌ریزی می‌کند.» آسیب‌های ناشی از این قسم اول را می‌توان در فهرست زیر دسته‌بندی کرد:

۱. غفلت، مغرورشدن و غافل‌دانستن دشمن
«احساس و گمان این‌که با سقوط حاکم وابسته و فاسد و دیکتاتور، کار تمام شد. راحتیِ خیالِ ناشی از احساس پیروزی و به دنبال آن، کم‌شدن انگیزه‌ها و سست‌شدن عزم‌ها، نخستین خطر است. و آن‌گاه این خطر مهیب‌تر می‌شود که اشخاص در صدد تصاحب سهم ویژه در غنیمتِ به دست آمده باشند. ماجرای جنگ اُحد و غنیمت‌جویی مدافعان تنگه  که به شکست مسلمانان انجامید و مجاهدان از سوی خداوند متعال سرزنش شدند، یک نمونه‌ی نمادین است که هرگز نباید از یادها بُرد [...] روی دیگر این صفحه، مغرور‌شدن و دشمن را غافل‌‌دانستن است؛ شجاعت را باید با تدبیر و حزم در هم آمیخت.»

۲. مرعوب‌شدن و اعتماد به دشمن
«مرعوب‌شدن از هیمنه‌ی ظاهری مستکبران و احساس ترس از آمریکا و دیگر قدرت‌های مداخله‌گر، آسیب دیگری از این دسته است که باید از آن پرهیز کرد. نخبگان شجاع و جوان‌ها باید این ترس را از دل‌ها بیرون کنند. اعتماد به دشمن و در دام لبخندها و وعده‌ها و حمایت‌های آنها افتادن نیز آسیب بزرگ دیگری است که به طور ویژه باید پیشروان و نخبگان از آن بر‌حذر باشند. دشمن را با علاماتش در هر لباس باید شناخت و از کید او که در مواردی  در پسِ ظاهرِِ دوستی و کمک پنهان می‌شود، باید ملت و انقلاب را مصون ساخت.»
در ماجرای سوریه هرچند مُرسی ابتدا بر راه حل سیاسی تأکید می‌کرد، اما کم‌کم به ‌سوی حمایت از مداخله‌ی نظامی کشیده شد، تا جایی که این اواخر با حضور در کنفرانسی از علمای تکفیری در قاهره، از لزوم جهاد در سوریه سخن راند؛ سخنانی که یک هفته‌ی بعد آثار خود را در قتل فجیع «حسن شحاته» از رهبران شیعه‌ی مصر و همراهانش نشان داد.

۳. اختلاف در صف انقلابیون
«ایجاد اختلاف و به جان هم انداختن انقلابیون و رخنه در پشت جبهه‌ی مبارزه  نیز آفتی بزرگ است که با همه‌ی توان باید از آن گریخت.»

در ادامه، به تبیین بخش اول از آسیب‌های پیش روی بیداری اسلامی (ضعف‌های درونی) با تأکید بر موارد فوق و با توجه به روند تحولات مصر خواهیم پرداخت.

https://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif غفلت و غرور
نظام تک‌حزبی و فضای بسته‌ی سیاسی مصر در دوران مبارک باعث شده بود که «حزب ملی دموکراتیک» به مدت ۳۰ سال تنها تشکّل سازمان‌یافته‌ی سیاسی مصر باشد. از همین رو و به دنبال سقوط حُسنی مبارک در انقلاب پنجم بهمن (۲۵ ژانویه‌ی ۲۰۱۱)، دوگانه‌ی «إخوان‌المسلمین-ارتش» به عنوان دو نهاد سازمان‌یافته و متشکل، فضای سیاسی مصر پس از مبارک را تحت نفوذ خود گرفتند. رقابت نزدیک احمد شفیق -به عنوان نماینده‌ی جریان نظامی- با محمد مُرسی -به عنوان نماینده‌ی جریان انقلابی- در انتخابات ریاست‌جمهوری و نمود کمرنگ دیگر جریان‌های سیاسی  شاهد این مدعا است. پیروزی ناپلئونیِ مُرسی در این انتخابات با به‌دست‌آوردن ۵۱.۷ درصد آراء در حالی صورت گرفت که تنها نیمی از واجدین شرایط مصزی در انتخابات ریاست‌جمهوری شرکت کرده بودند. به بیان دیگر، هرچند کاملاً مشروع و دموکراتیک، اما مُرسی تنها یک‌چهارم مردم مصر را نمایندگی می‌کرد. این در حالی بود که بازماندگان رژیم مبارک و اعضای حزب ملی دموکراتیک -موسوم به فلول-  با اتکا به ساختارهای دست‌نخورده در جریان انقلاب و نفوذ گسترده در سیستم حکومتی مصر، در حال سازماندهی مجدد نیروهایشان بودند. در مقابل، محمد مُرسی تنها به جابه‌جایی‌هایی در رأس ساختار سیاسی و امنیتی بسنده کرد.
سلفی‌ها در حالی مرسی را تنها گذاشتند که قرار بود در کنار او باشند. امیر جدید قطر نیز صریحاً اعلام کرد حاضر نیست به خاطر یک حزب روابطش را با کشورهای منطقه خراب کند. آمریکا هم نتوانست هیچ تضمینی به مرسی بدهد.

حکومت جدید که انقلابیون آن را مدیریت می‌کردند، در روند انتقال سیاسی مصر جدید دو راه در پیش داشت: نخست اتخاذ سیاست‌هایی که اولاً منجر به ایجاد تعادل و اعتمادسازی در بین نیروهای سیاسی شود و در سایه‌ی آن، با یک روند تدریجی  جایگاه جریان خود را در ساختار قدرت مصر تثبیت کند. ثانیاً انتخاب رویکردهایی که اولویت را به تثبیت قدرت حزب و جریان خود بدهد. دولت مرسی اما با احساس اتمام کار با سقوط حاکم وابسته، رویکرد دوم را برگزیده و به سهم‌خواهی و میراث‌برداری از انقلاب مصر مشغول شد. انتصاب‌های گسترده‌ی افراد وابسته به این جماعت در سازمان‌های دولتی، نمونه‌ای از این عملکرد بود. این رویکرد در جریان همه‌پرسی قانون اساسی نیز در این کشور کاملاً مشهود بود. در حالی که فقط حدود ۳۳ درصد واجدان شرایط رأی‌دهی در این همه‌پرسی شرکت کردند، پیش‌نویس این قانون اساسی با رأی ۶۳.۸ درصد شرکت‌کنندگان به تصویب رسید. به این ترتیب فقط حدود ۲۱ درصد مردم مصر به قانون اساسی این کشور رأی داده‌اند. هرچند نمی‌توان تمامی آن‌هایی را که در انتخابات شرکت نکرده‌اند، مخالف دولت دانست،  با این حال روند کاهش مشارکت مردم نشان افزایش از نارضایتی‌ها داشت.

از طرف دیگر، حزب دموکراتیک ملی که پس از دوره‌ی مبارک به حاشیه رفته بود و از قدرت ساختاری و رسانه‌ای بسیار بالایی برخوردار بود، از آن‌جا که قادر نبود با دولت محمد مرسی مبارزه کند، در ائتلافی با جریان سکولار (چپ‌ها، ملی‌گراها و لیبرال‌ها) در کنار ارتش قرار گرفتند تا برکناری مرسی از مسند ریاست‌جمهوری را طراحی کنند. این در حالی است که دولت مصر با درک صحیح شرایط سیاسی اجتماعی مصر و توجه به واقعیات موجود در شطرنج سیاسی این کشور، می‌توانست از این تحولات سیاسی پیشگیری کند.

https://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif مرعوب‌شدن و اعتماد به دشمن
نوع نگاه و درک جریان تازه‌به‌قدرت‌رسیده از دشمن را می‌توان دومین عامل تحولات اخیر در این کشور دانست. مرسی به عنوان نماینده‌ی گفتمانی که به قول توماس هیگامر -نویسنده‌ی کتاب جهاد در عربستان- «با مذهب وهابی تعارض دارد» اولین سفر خارجی خود را به عربستان سعودی انجام داد و کوشید تا نوعی اعتماد میان اخوان‌المسلمین و جدی‌ترین رقیب سیاسی آن در درون مذهب سنّی ایجاد کند. حضور بیش از یک میلیون کارگر مصری در عربستان و موفقیت‌های سلفی‌ها به‌ویژه حزب النّور -جریان وابسته به عربستان- در انتخابات پارلمانی مصر، اصلی‌ترین عواملی بودند که مرسی را به دیدار پادشاهی سعودی کشاند. البته این اولین‌باری نبود که اخوانی‌ها به سعودی‌ها اعتماد می‌کردند. پیش از این و در زمان ناصر هم آن‌ها که از سوی رئیس‌جمهور وقت تحت تعقیب قرار گرفته بودند، به دامان سعودی‌ها پناه بردند و سعودی‌ها که از جانشینی ریاض توسط قاهره در جهان عرب بیمناک بودند، با آن‌ها پیوند برداری بستند؛ تجربه‌ای که برای طرفین پایان خوشی نداشت.

مُرسی که تجربه‌ی برادران خود در ترکیه را نیز پیش روی خود داشت، به‌اشتباه تصور می‌کرد چنان‌چه روابط خود را با کشورهای غربی و به‌ویژه ایالات متحده‌ی آمریکا سرو‌سامان دهد، خواهد توانست علاوه بر برخورداری از درآمد سالانه‌ی یک‌ونیم میلیاردی از کمک‌های آمریکا به مصر نوعی مصونیت نیز در مقابل برنامه‌های مخالفین به ‌دست آورد. از همین رو بود که نه‌تنها قاهره سفارت خود در اسرائیل را تعطیل نکرد، بلکه مرسی نیز همچون مبارک خود را در تأمین امنیت رژیم صهیونیستی متعهد نشان داد، پرز را برادر خواند و ارتش مصر را به تخریب تونل‌های فلسطینیان در سینا گماشت.

از سوی دیگر، دولت جدید مصر پس از انقلاب، به شکل غیر منطقی حیات خود را به حمایت اقتصادی قطر گره زد. قرار بود قطر نزدیک به ۸ میلیارد دلار در مصر سرمایه‌گذاری کند و متقابلاً قطری‌ها به دنبال کنترل بر کانال سوئز و مدیریت آثار باستانی مصری‌ها بودند. با این حال، تحولات اخیر نشان داد که سیاست در‌پیش‌گرفته‌ی این جریان در چگونگی تعامل با دشمنانشان اشتباه بود. عربستان اولین کشوری بود که به دولت پس از مُرسی تبریک گفت. سلفی‌ها در حالی مرسی را تنها گذاشتند که قرار بود در کنار او باشند. امیر جدید قطر نیز صریحاً اعلام کرد حاضر نیست به خاطر یک حزب روابطش را با کشورهای منطقه خراب کند. آمریکا هم نتوانست هیچ تضمینی به مرسی بدهد.

پایگاه خبری میدل‌ایست‌آنلاین در این باره نوشت: «خودباختگی إخوان در برابر سیاست و اوامر آمریکا و نرمش شدید در رفتار با اسرائیل، نه‌تنها آمریکا را قانع نکرد، بلکه نتوانست رضایت مردم مصر را نیز جلب کند. این رفتار سبب شد آن‌ها نزد آمریکا به عنوان منافقانی شناخته شوند که رفتار ظاهریِ مغایر با تفکرات درونی دارند. نزد مردم طرفدار خود نیز به عنوان دروغ‌گویانی شناخته شدند که رویکردی خلاف غرب‌ستیزی دارند که در سخنانشان موج می‌زند.» در ادامه‌ی این گزارش آمده است: «آن‌ها همچنین همواره برای آزادی قدس و پشتیبانی از مقاومت شعار سر‌می‌دادند، اما به محض آن‌که به قدرت رسیدند، سفیر مصر را از سوریه فراخواندند و برای مصر در اسرائیل سفیر تعیین کردند و به نام ملت مصر، نامه‌های محبت‌آمیز به اسرائیل نوشتند.»

روابط خارجی مصر در یک سال گذشته با کشورهای مختلف حول دو محور رعب از دشمن و تلاش برای جلب اعتماد او می‌چرخید. از همین رو تفاوت جدی میان سیاست خارجی یک سال گذشته‌ی مصر و دوران مبارک دیده نمی‌شود.

https://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif اختلاف در صف انقلابیون
محمد مُرسی هنگامی که به عنوان اولین رئیس‌جمهور منتخب مصر انتخاب شد، قول داد رئیس‌جمهورِ همه‌ی مصر و مصریان باشد، اما خیلی زود به دامان جریان افراطی در مصر افتاد. در ماجرای سوریه هرچند او ابتدا بر راه حل سیاسی تأکید می‌کرد، اما کم‌کم به ‌سوی حمایت از مداخله‌ی نظامی کشیده شد، تا جایی که این اواخر با حضور در کنفرانسی از علمای تکفیری در قاهره، از لزوم جهاد در سوریه سخن راند؛ سخنانی که یک هفته‌ی بعد آثار خود را در قتل فجیع «حسن شحاته» از رهبران شیعه‌ی مصر و همراهانش نشان داد. بی‌توجهی به جریان‌های سیاسی رقیب، اولویت‌دادن منافع حزب خود بر منافع مصر، تکروی سیاسی و بی‌تدبیری در برخورد با نهادهایی همچون دادگاه قانون اساسی و درک غلط از جایگاه ارتش  باعث شد تا جامعه‌ی مصر در یک سال گذشته دو شقّه شود؛ اتفاقی که دو میدان اصلی مصر -التحریر و رابعة‌العدویة- امروز نماد آن هستند. اختلاف میان صفوف انقلابیون ۲۵ ژانویه  خود را در ۳۰ ژوئن با بازگشت نظامیان به قدرت نشان داد.

عدم شناخت صحیح نسبت به مقطع حساس بروز انقلاب‌ها -یعنی آن‌چه که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای آن را «شب قدر» تاریخ کشورها نامیدند- نقشی جدی در این تحولات داشت. انگار که آن‌ها  قدرِ شب قدر مصر را ندانستند.