• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1369/02/12

بیانات در دیدار جمعی از کارگران و معلّمان سراسر کشور به ‌مناسبت روز جهانى کارگر و روز معلّم

بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)

هم مناسبتهاى امروز مناسبتهاى مهم و قابل تأمّل و توجّهى است براى ملّت ما، هم حضّار عزیزى که تشریف دارید، همه جزو گروهها و قشرهاى مؤثّر در جامعهى اسلامى و در سازندگى انقلابى کشور اسلامى هستید. و لازم است بنده تشکّر و ارادت خودم را به برادران و خواهران معلّم ــ این قشر زحمتکش و صدیق ــ و همچنین به برادران و خواهران کارگر ــ این قشر زحمتکش و خدوم ــ و همچنین به برادرانى که در عقیدتى ـ سیاسى نهاد مقدّس سپاه پاسداران به وظایف مهمّ خودشان مشغول هستند و همچنین به دانشجویان و دانشآموزان و مسئولان حاضر در جلسه، مخصوصاً آنها که با نام امروز و یاد برجستهى امروز، یعنى شهید بزرگوار و فراموشنشدنى انقلاب، شهید مطهّرى، رابطهى ویژهاى دارند ــ یعنى محصّلین و طلّاب مدرسهى عالى و مدارس شهید مطهّرى ــ عرض کنم.

اوّل یک جمله در باب این شهید بزرگوار بگویم. چون مسئلهى عالِم متفکّرِ فیلسوفِ یگانهى ما، مرحوم آیتالله مطهّرى (رضوان الله علیه)، مسئلهى یک یاد خشک و خالى نیست که کسى زحمتى میکشد و از دنیا میرود یا زحمتى میکشد و شهید میشود و ما لازم است از او یاد کنیم و شکرانهى زحمات او را بداریم؛ بلکه مسئله، مسئلهى یک جریان فکرى است در جامعهى ما که هر چه میگذرد، برجستگى بیشترى پیدا میکند. در زمان حیات آن شهید کسانى که او را میشناختند، زیاد نبودند و کسانى که به عمق برجستگى و نورانیّت فکرى او آشنا بودند، باز هم کمتر بودند، امّا امروز در محیط ذهنى انقلاب، جریان فکرى شهید مطهّرى یک جریان ممتازى است. این کتابها و مباحث و گفتارهایى که آن عالِم دلسوز و مؤیّد منعندالله به آنها پرداخته است، مطالبِ یکایکْ لازم و حیاتى براى جامعه است؛ چه مباحث اجتماعى، چه مباحث فکرى، چه مباحث عمومى و چه مباحث فلسفى خاص، همهى اینها چیزهاى لازمى است. البتّه همه نمیتوانند از این کتابها استفاده کنند؛ سطح خاصى دارد، امّا میشود کارى کرد که از این مطالب همهى جامعهى ما و جوانهاى ما استفاده کنند.

باید روى افکار شهید مطهّرى کار فکرى بشود؛ یعنى جمعى از اهل تحقیق و علاقهمند به کار علمى بنشینند و نظرات و تفکّرات شهید مطهرى را در ابواب مختلف استخراج کنند؛ مثلاً در باب وجود، در باب انسان، در باب اختیار، در باب عدالت، در باب تاریخ، در باب قضا و قدر، در باب عرفان و دربارهى موضوعات بیشمارِ متنوّعى که ایشان در مباحثشان مطرح کردهاند، از مجموع آثار، نظر آن شهید را استخراج کنند؛ اگر نظرات مختلفى در طول زمان داشته، مثلاً در یک دورهاى در این مسئله این نظر را داشته، بعد در چند سال بعد نظر او تغییر کرده بر حسب این کتاب، آن را مشخّص کنند و روى آن کار کنند. این راهِ گسترش و پیشرفت و شکوفایى فکرى جامعه بر مبناى آثار شهید مطهّرى است و امیدواریم این کار انجام بگیرد. و در وضع کنونى همهى قشرها باید مسئولیّت خودشان را در قبال این حرکت عظیمى که جامعهى ما به آن سرگرم است پیدا کنند و آن را بخوبى انجام بدهند.

به مناسبت معلّمین و حضور فرهنگیان عزیز عرض میکنم که عناصر فرهنگى جامعه ــ هر که هستند، هر جا هستند، چه وابستگان به دانشگاهها، چه وابستگان به حوزههاى علمیّه و چه دیگران ــ باید بدانند که امروز دشمن بیشترین همّت خود را گذاشته است بر روى تهاجم فرهنگى؛ من به عنوان یک آدم فرهنگى این را عرض میکنم، نه به عنوان یک آدم سیاسى. وقتى نگاه میکنم به صحنهى نبرد ــ یک صحنهی نبردى است ــ بین شما ملّت ایران که طرفدار اسلامید و طرفدار نجات مستضعفین هستید و دشمنِ نظام استکبارى دنیا هستید از یک طرف، و بین دشمنان شما یعنى سردمداران جبههى استکبار و ضدّ اسلام و دنبالهروهایشان و اراذلى که در این بین به خاطر منافع شخصى و هواهاى نفسانى دنبال بوق استکبار و خر دجّال استکبار راه افتادهاند، یک کارزارى الان برپا است؛ شوخى نیست. جنگ نظامى تمام شد؛ تازه دشمن ــ یعنى استکبار جهانى ــ اگر بتواند، حرفى ندارد که جنگ نظامى را هم باز به راه بیندازد؛ منتها برایش آسان نیست.

یک کارزار فکرى، یک کارزار فرهنگى و سیاسى الان در جریان است. هر کسى به این صحنهى کارزار و نبرد بتواند تسلّط پیدا کند، خبرها را بفهمد، احاطهى ذهنى داشته باشد و یک نگاه در صحنه بیندازد، براى او مسلّم خواهد شد که دشمن از طرق فرهنگى، بیشترین فشار خود را الان دارد مىآورد. کم هم نیستند قلمبهمزدها و فرهنگىهاى دین و دل و وجدان باخته و نشستهى پاى بساط فساد استکبار، چه در خارج کشور غالباً و اکثراً، و چه تکوتوکى در داخل کشور که براى مقاصد استکبارى قلم هم بردارند، شعر هم بگویند، کار هم بکنند؛ و دارند میکنند.

نبرد فرهنگى را با مقابلهى به مثل میشود پاسخ داد؛ کار فرهنگى را، هجوم فرهنگى را با تفنگ نمیشود جواب داد؛ تفنگ او قلم است. این را میگویم تا مسئولان فرهنگ کشور و کارگزاران امور فرهنگى در هر سطحى و شما فرهنگیان عزیز، اعمّ از معلّمتان و روحانىتان و طلبهتان و مدرّستان، تا دانشآموزتان و دانشجویتان و تا کسانى که در بیرونِ این نظام آموزشى کشور مشغول کارند، احساس کنید که امروز سرباز این قضیّه شما هستید و بدانید چگونه دفاع خواهید کرد و چه کار خواهید کرد.

مثل جنگ نظامى، چشمها را باید باز کرد و صحنه را شناخت. در جنگ نظامى هم هر طرفى که بدون شناسایى و بدون دیدهبانى و بدون دانستن وضعیّت دشمن، چشمش را ببندد، سرش را پایین بیندازد و جلو برود، شکست خواهد خورد. در جنگ فرهنگى هم همینجور است؛ [اگر] ندانید دشمن چه کار میکند یا از آن که میداند فرمان نبرید، از فرمانده فرهنگى دستور نگیرید یا او از نیروى شما استفاده نکند و مانور را، سازماندهى را درست انجام ندهد، پشت سرش شکست است. رادیو و تلویزیون مسئولیّت دارد، مدارس مسئولیّت دارند، وزارت ارشاد مسئولیّت دارد، روزنامهها مسئولیّت دارند، مجلّات مسئولیّت دارند، مجموعهى بِناى فرهنگى کشور مسئولیّت دارند؛ و سنگر شما معلّمین مشخّص است کجا است، مسئولیّتتان هم بسیار مسئولیّت بزرگى است.

نسلى که رژیم فاسد و مفسد و ظالم و بشدّت پلید گذشته را ندیده، نسلى که مقدّمات انقلاب را ندیده، نسلى که کتک خوردنها را در دوران غربت ندیده، نسلى که محنت جنگ را با گوشت و پوست خودش لمس نکرده، دارد نوبهنو مىآید زیر دست شما معلّمین؛ شما میخواهید از این نسل، انسانهایى بسازید که انقلاب را حفظ کنند؛ کار سختى است؛ اینجور نیست؟ کار بزرگى است. به این کار بزرگ اهمّیّت بدهید و قدر این کار را بدانید.

مردم هم قدر معلّمین و کارگزاران تعلیم و تربیت را بدانند. مسئولین مدارس هم بفهمند که چه چیزى در چنته دارند و چه کار دارند میکنند. و مردم، هم از لحاظ مادّى، هم از لحاظ معنوى، به آموزش و پرورش، به مدرسهسازى، به تعلیم و تربیت کمک کنند تا بشود این صحنهى نبرد و کارزار را پیش برد. شما ملّت ایران، شما ستونهاى انقلاب اسلامى جهانى، شما ملّت شاهد ــ لِتَکونوا شُهَدآءَ عَلَی النّاس،(۲) شما شهدا هستید، گواهان بر جامعهى بشرى هستید ــ این امانت سنگینى را که بر دوش شما است، [باید] بتوانید حفظ کنید، این بار را نگه دارید تا چشم و دل مستضعفان تمام دنیا را و کسانى را که به نحوى زخمدیدهى نظام پلید استکبارى هستند، به خودتان جلب کنید و آنها را امیدوار نگه دارید. این مربوط به شما فرهنگیان و معلّمان.

کارگران هم همینطور. در طول تاریخِ یک جامعهاى، شناختن آن زمانى و آن لحظهاى که نیاز به یک فردى یا یک قشرى خیلى مهم و مؤثّر میشود، گاهى سخت است. من عرض میکنم کمتر دورهاى از دورههاى زندگى این ملّت، احتیاج به نیروى کارِ صادق و مؤمن، به قدر دوران انقلاب بوده و کم زمانى بوده که این قدر به نیروى کار مؤمن و سالم و صادق در دوران انقلاب ــ بخصوص در این دوران فعلى ــ احتیاج داشته و نیاز داشته باشد. و بحمدالله کارگران در کشور ما و جامعهى ما، همانجورى که از آنها انتظار میرفت، عمل کردند.

من از روزهاى هجدهم و نوزدهم و بیستم و بیستویکم بهمن سال ۵۷ خاطرات عجیبى دارم که حالا وقت نقل آن نیست؛ اجمالاً آن روز ما فهمیدیم که سیاستهاى جهانى براى انقلاب اسلامى چه خواب خطرناکى دیدهاند، و این خواب شوم را میخواستند به وسیلهى کارگرها تعبیر کنند؛ و کارگران مسلمان ما، آنچنان با پشت دست در دهان اینها زدند که رفتند که دیگر برگردند. این را من به چشم خودم و از نزدیک مشاهده کردم؛ روایت نیست. گروههاى چپ و گروهکهاى وابسته آن روزى که هنوز این پرچمِ رنگورورفتهى پوسیده، کاملاً مثل امروز سقوط نکرده بود و نیفتاده بود ــ پرچم تفکّرات الحادى مارکسیستى، که بحمدالله دنیا از شرّ افسون این تفکّرات شیطانى خلاص شد ــ تلاش زیادى میکردند تا از کارگرها استفاده کنند؛(۳) اینها از یک طرف، از یک طرف هم عناصر بازماندهى تهماندهى بساط طاغوت به شکلی بسیار موذیانه [تلاش میکردند].
 
کارگران ما دو کار انجام دادند که این در تاریخ ما ماندنى است: یکى اینکه همان مقدارى که ممکن بود، نگذاشتند گردش چرخ کارگاه بخوابد. حالا آنجایى که مسئولان مربوطه نتوانستند امکانات و موادّ اوّلیّه فراهم کنند، آنجا که خب، بحثى نیست، امّا تا آنجایى که موادّ اوّلیّه بود و ماشین بود و ابزار بود، کارگر [هم] بود؛ کارگر نگذاشت کار لنگ بشود. ما در طول این یازده سال، یک روز مسئلهى کارگرى به معنایى که دشمن میخواست، نداشتیم. یعنى کارگران کشور ما به خاطر ایمانشان ــ یک مسئلهى اسلامى و ایمانى است، هیچ چیز دیگر نیست ــ به خاطر عشقشان به اسلام و انقلاب، به خاطر ارادت صادقانهشان به امام عظیمالشّأن ــ که واقعاً مردم، کارگران و دیگر قشرها از اعماق جان به آن مرد ملکوتى و الهى عشق میورزیدند و نمیخواستند خاطر او آزرده بشود و به اسلام ایمان واقعى داشتند ــ موجب شد که این حرکت را انجام بدهند؛ و کار دوّم، حضور در صحنهى جنگ. سختترین دفاع را کارگران کردند؛ چه کارگران شهرى، چه کارگران روستایى. در این جبههها این بسیج عظیم مردم، اغلب همین طبقات پایین جامعه و محرومین جامعه بودند و از جمله طبقات کارگر، که یک اکثریّت عظیمى را اینها تشکیل دادند؛ یعنى غیر از نبرد اقتصادى، به نبرد نظامى هم پرداختند. خیلى ارزش دارد، این را حفظ کنید.

یک جملهاى را مکرّر امام میفرمودند که در این یازده سال آن جمله مکرّر تجربه شد؛ امام این مضمون را همواره تکرار میکردند که این انقلاب و این نظام مدیون پابرهنهها است(۴) و آن نیرویى که آن را حفظ خواهد کرد، همین پابرهنهها و طبقات محروم جامعه هستند. در دوران رژیم فاسد و مفسد پهلوى، فساد را طبقات مرفّه بىدرد، سرمایهداران فاسد، آن کسانى که متّکى بودند به پولى که از راههاى نامشروع و بندوبستهاى سیاسى و فساد در عمل به دست آمده بود، در جامعه رایج میکردند. همانها موجب شدند که آن رژیم ساقط شد، چون رژیم منحوس پهلوى متّکى به آنها بود. این نظام را قشرهاى محروم، قشرهاى متوسّط ــ که غالب مؤمنین را اینها تشکیل میدهند ــ به وجود آوردند و حمایت کردند و از آن دفاع کردند و اینها وفادارند و پشتیبان این نظام هم اینها هستند؛ لذا این نظام به پشتیبانى این تودهى عظیم مردم مؤمن، ماندنى و پایدار و بادوام است.

من به کارگران سفارش میکنم که در هر بخشى مشغول کار هستند ــ کارگاههاى بزرگ، کارگاههاى کوچک، کارهاى دستى، کارهاى ماشینى عظیم، کارهاى کشاورزى و روستایى ــ هر جا هستند، این روزها را روزِ کار بدانند، این دوران را دوران کار جدّى بدانند و کار را هم عبادت بدانند. این کارى که شما براى توسعه و پیشرفت کشور میکنید، یک عبادت قطعى است. به مسئولان هم سفارش میکنم که پاس طبقات کارگر و محروم و مستضعف و این مردم مؤمن را بدارند؛ آنها را در قوانین، در مراجعات ادارى، در کارهاى گوناگونى که با دستگاههاى دولتى دارند، مورد توجّه قرار بدهند.

سیاست ادارهى کشور باید در جهت سود طبقات محروم و رفع محرومیّت از آنها باشد؛ کما اینکه همینجور هم هست. بحمدالله این سیاستهاى اقتصادى که امروز دولت دارد تعقیب میکند ــ و من این سیاستها را میشناسم و میدانم دارند چه کار میکنند ــ در جهت خدمت به محرومین است و از طرف قشرهاى مختلف بایستى انشاءالله همکارى بشود تا کشور بتواند نیازهاى محرومین را برآورده کند.

و یک جملهى کوتاه هم راجع به برادران عقیدتى ـ سیاسى عرض کنم و آن، این است که برادران عقیدتى و سیاسى که در سپاه پاسداران مشغول خدمت هستند، این کار را بایستى خیلى مهم بشمارند؛ زیرا سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، رکن رکین و پایهى محکم دفاع از انقلاب در کشور است؛ یعنى یکى از دو بازوى نیرومند مسلّح جمهورى اسلامى است. به تعبیر امام عزیزمان که دو بازویشان را بلند کردند و به بنده میفرمودند: سپاه و ارتش؛ یک بازو ارتش است، یک بازو سپاه. و قوام سپاه به روحیهى انقلابى و ایمان این جوانان پُرشور و مؤمن است. این ایمان بایستى، هم حفظ بشود، هم تقویت بشود و هم با روشنبینى و عمق فکرى از جهات اعتقادى و سیاسى همراه بشود. این کار را عقیدتى ـ سیاسى میکند؛ وظیفهاى است بسیار مهم؛ و مسئولان سپاه باید همکارى بکنند تا این وظیفه را این برادران بتوانند بخوبى انجام بدهند و انشاءالله خیر و صلاح این کار به انقلاب و کشور برمیگردد.

و امّا این مسئلهاى که در سطح جمعى از اهل فکر و اهل نظر، این روزها در جریان است: مذاکره کردن و مذاکره نکردن؛(۵) بعضى حرفى میزنند، بعضى حرف دیگرى میزنند، اینها چیزى مینویسند، آنها چیز دیگرى مینویسند. راجع به این موضوع من یک جملهى کوتاهى را خیرخواهانه و دلسوزانه باید عرض کنم. قبلاً من این را عرض بکنم به عنوان یک نکته که بنده از اظهار نظر که کسى نظر سیاسى خودش را بیان بکند، نگرانى ندارم. مادامى که در اظهار نظرى که کسى میکند، دروغ و تهمت و فتنه و فریب نباشد، مانعى ندارد. بله، اگر دروغ بود، افترا بود، فریب بود، ما به عنوان مسئول نباید اجازه بدهیم یک نفر بیاید مردم را فریب بدهد، یا به آنها دروغ بگوید، امّا آنجایى که دروغى نیست، تهمتى نیست، فریبى نیست، اهانت به کسى نیست، چه مانعى دارد، هر کسى نظرش را بگوید. و من میخواهم به نویسندگان و صاحبنظران و قلمبهدستان و تریبونداران سفارش کنم که از حرف مخالف آشفته نشوند. چرا ما آشفته بشویم؟ ما منطق داریم، ما استدلال داریم، حرف ما نه فقط براى ملّت خودمان بلکه براى صدها میلیون مسلمان و غیر مسلمان در دنیا قابل قبول است. ما وقتى حرف منطقى داریم، چرا از اینکه کسى یک حرفى بزند، آشفتگى و اضطراب نشان بدهیم؟ بله، بىجواب نباید گذاشت؛ هر حرفى را اگر خلاف است باید جواب داد؛ منتها از جادّهى ادب نباید خارج شد. این به عنوان نکتهى مقدّمه.
 
و امّا مذاکره؛ بنده معتقدم آن کسانى که فکر میکنند ما باید با رأس استکبار، یعنى آمریکا مذاکره کنیم، یا دچار سادهلوحى هستند یا مرعوبند. امّا مرعوب بودن از این باب که بارها من این را عرض کردهام که استکبار بیش از اینکه نان قدرت و توانایى خودش را بخورد، نان هیبت و تشر خودش را میخورد. اصلاً استکبار با تشر زنده است، با [نمایش] ابّهت زنده است، با شکلک درآوردن و ترساندن این و آن زنده است. الان آمریکا با ملّتهاى جهان سوّم، حتّى این اواخر با ملّتهاى ثروتمند و قوى جورى حرف میزند که انگار اگر او نخواهد، اینها نمیتوانند نَفَس بکشند ــ اصلاً امروز با شوروى و با اروپا هم آمریکا همینجور حرف میزند؛ با کشورهاى جهان سوّم در آفریقا و در آسیا که جاى خود ــ آنها هم متأسّفانه باور میکنند ــ ملّتها را نمیگویم، سردمداران باور میکنند ــ در حالى که اگر ده تا از این کشورها ــ نمیگویم همهی آنها؛ ده کشور از کشورهاى فقیر دنیا، نه آن پولدارها ــ بیایند با هم متّحد بشوند و تصمیم بگیرند که از آمریکا نترسند و با آمریکا کار نداشته باشند و به آمریکا باج هم ندهند، و اجازه ندهند او از آنها استفادهى سوقالجیشى، استفادهى نظامى و استفادهى اقتصادى بکند، اگر ده کشور اینجور دستبهدست هم بدهند، آمریکا را وادار میکنند به عقبنشینى؛ نهفقط آمریکا را، بلکه جناح مستکبر دنیا را میتوانند وادار کنند به عقبنشینى. دلیل واضح این امر این است که در همین کشورهاى فقیر، هر جا یک انقلابى به وجود آمد و یک دولتى سرِ کار آمد که به آمریکا باج نمیخواهد بدهد، آمریکا تمام نیرویش را متمرکز کرد براى اینکه آن دولت را از بین ببرد و شکست بدهد و یک دولت طرفدار خودش را بیاورد؛ چرا؟ چون میترسند؛ چون میدانند با یک دولت انقلابى، ولو در آمریکاى لاتین، ولو در انتهاى آفریقا، نمیتوانند منافعشان را تأمین کنند؛ نمیتوانند آن کارى را که میخواهند، انجام بدهند.

در نیکاراگوئه یک دولتى سر کار آمده بود.(۶) با اینکه نیکاراگوئه کشور بسیار فقیرى است، یک کشور کوچک با یک جمعیّت کم و با منابع مالى خیلى ضعیف، آن قدر آمریکا پول داد به ضدّ انقلابیّون آنها و فشار آوردند از اطراف و اکناف که مجبورشان کردند [کنار بروند]. آن بیچارهها پایههاى مردمىشان هم آن قدر محکم نبود، پایههاى ایمانىشان هم آن قدر محکم نبود، قدرت فشار هم نداشتند، از اوّل هم خودشان را متّکى به یک جاى دیگرى بار آورده بودند، نتوانستند و کنار رفتند. اگر آمریکا از دولتهاى انقلابى واهمه ندارد، مقاومت آنها براى او یک مقاومت غیر قابل نفوذ نیست، چرا میخواهد آنها را واژگون کند؟ اگر احتیاج ندارد، خیلى خب، فلان جا یک حکومت انقلابى سرِ کار مىآید، آمریکا بگوید خیلى خب، ما با تو قطع رابطه میکنیم، به تو کمک هم نمیکنیم؛ چرا توطئه میکنند براى اینکه او را از بین ببرند؟ براى خاطر اینکه میدانند که اگر او سرِ کار باشد، اینها دیگر نمیتوانند منافعشان را تأمین کنند؛ نمیتوانند آنجا زور بگویند. پس یک دولت انقلابى هم حتّى میتواند به اندازهى شعاع خودش آمریکا را عقب بزند یا متوقّف کند. اینها غیر قابل شکست نیستند آنجور که وانمود میکنند.

دلیل واضح دیگر بر اینکه استکبار، یعنى آمریکا ــ بحث من راجع به آمریکا است ــ آنجورى که ادّعا میکند، قدرت ندارد و هیبت او ــ هیبتى که آدمهاى ضعیف را میترساند ــ خیلى بیش از قدرت واقعى است، این است که خیلى جاها میخواهند اِعمال قدرت و اِعمال زور کنند، قادر نیستند. به چه دلیل؟ به دلیل اینکه آنجایى که میتوانستند، کردند و آن، پاناما است. اگر آمریکا آن کارى را که در پاناما کرد،(۷) میتوانست در کشورهاى انقلابى دیگر، در همان کوبایى که آن قدر از آن ناراحت و شکار۳ است بکند، انجام میداد؛ پس نمیتواند. اگر میتوانست این کار را در کشورهاى دیگرى که در آن منطقه هستند یا در مناطق دیگر و با سیاست آمریکا مخالفند انجام بدهد، انجام میداد؛ به دلیل اینکه در پاناما انجام داد. اینها که به فکر مسائل انسانى نیستند؛ دولت آمریکا که به فکر قوانین بینالمللى نیست، اینها که احترام به حقوق ملّتها نمیگذارند، [اگر] یک وقت بتوانند، بدون اعتنا به حقوق آن ملّت وارد یک کشورى میشوند، و حکومتش را، دولتش را از بین میبرند. آن فرد(۸) را هم برداشتند بردند و در کشور خودشان زندانى کردند. هر جا بتوانند همین کار را میکنند؛ آنجایى که نمیکنند، [چون] نمیتوانند. این واقعیّت قدرتشان [است].

و نمونهى واضح آن خود کشور انقلابى ما است. خواستند حملهى نظامى کنند، نتوانستند. قضیّهى طبس یادتان است؟ پس آمدند امّا نتوانستند. اگر میتوانستند، ده بار دیگر هم مىآمدند؛ نتوانستند که نیامدند؛ قدرت آن را نداشتند و میدانستند شکست میخورند. آن وقتى [هم] که خیال میکردند میتوانند، ملاحظه نکردند که این، خلاف حقوق ملّت ایران است، این بر خلاف قراردادهاى بینالمللى است، این بر خلاف عرف بینالمللى است که انسان از آن طرف دنیا بیاید این طرف، هلىکوپتر وارد مرزهاى یک کشورى بکند؛ این ملاحظات را نکردند. آن نادان اسبق(۹) خیال میکرد میتواند؛ آمد، بعد دید نمیتواند و شکست خورد؛ اگر میتوانست، باز هم مىآمد؛ نتوانست. شکّى نیست که در این یازده سال آمریکا اگر میتوانست نظام جمهورى اسلامى را از بین ببرد، میبرد؛ نتوانست. این معناى آن حرفى است که امام فرمودند و با همان تعبیر امام درست است که: «آمریکا هیچ غلطى نمیتواند بکند».(۱۰) این از آن طرف قضیّه.

از طرف مثبت هم مرعوب شدن از توانایىها و اقتدارات آمریکا چیز بسیار غلطى است. خیلى از کشورها هستند که وابستهى به آمریکایند، مراود(۱۱) با آمریکایند، سران آنها دوستان آمریکایند، اجازهى کمترین اهانت به آمریکا در آن کشورها داده نمیشود؛ [امّا] آمریکا براى آن کشورها چه کار کرد؟ کدام مشکل آنها را برطرف کرد؟ کدام نقطهى کور زندگى آنها را باز کرد؟ کدام ثروت را روى سرشان ریخت؟ کدام خیر را به طرف آنها سرازیر کرد؟ چرا مرعوب میشوید نسبت به اقتدارات آمریکا؟ بعکس، به آن کشورهایى که درِ خانه را روى این دزد خائن باز گذاشتند، وارد شد، هر چه بود برد. اگر اعتبارى داد، براى این داد که با آن اعتبار بروند در بازارهاى خود او و دولّاپهنا قیمت را حساب کنند، جنس بخرند تا کارخانههایش بچرخد؛ اگر وام داد، براى این داد که با آن وام بروند محصولات خودش را یا همپیمانانش را بخرند؛ اگر سلاح داد، براى این داد که [در برابر] دشمنان او با این سلاح دفاع کنند، نه دشمنان خودشان؛ نمونهى آن، رژیم گذشتهى ما است.

اینجور نیست که اگر آمریکا با یک کشورى بد بود، آن کشور دیگر نتواند در دنیا نفَس بکشد و اگر خوب بود، خیالِ آن کشور دیگر آسوده باشد. خود آمریکایىها دارند اینجورى تبلیغ میکنند، اینجور وانمود میکنند که اگر کشورى با آنها بد باشد، تمام راهها به روى او بسته خواهد بود؛ نه آقا، اینجور نیست. یازده سال است شعار «مرگ بر آمریکا» از دهان مردممان نیفتاده، راهها هم روى ما بسته نبوده. اگر ما تلاش کردهایم، اگر ما همّت کردهایم، توانستهایم راه خودمان را باز کنیم. مگر دنیا مال آمریکا است؟ این زورگوهاى قلدرِ متکبّرِ فاسدِ مدّعى که ادّعاى مالکیّت دنیا را میکنند، چه کسى هستند؟ غلط میکنند! نه از آن طرف، اگر اینها با کسى دوست بودند، خیرات و برکات بر سر آن ملّت نازل خواهد شد؛ نه آقا، اینها با کسى که دوستند، مایهى بدبختى و روسیاهى آن ملّت میشوند. این مسئلهى مرعوب شدن.

و امّا [مسئلهى] سادهلوحى و مذاکره. مذاکره یعنى چه؟ صِرف اینکه شما بروید با آمریکا بنشینید، حرف بزنید، مذاکره کنید، مشکلات حل میشود؟ اینجورى که نیست؛ مذاکره در عرف سیاسى یعنى معامله؛ مذاکره با آمریکا یعنى معامله با آمریکا؛ معامله یعنى داد و ستد، یعنى یک چیزى بگیر، یک چیزى بده. تو از انقلاب اسلامى میخواهى چه بدهى به آمریکا تا چیزى از او بگیرى؟ بگو ببینم! آن چیزى که شما میخواهید بدهید به آمریکا تا در مقابل از او چیزى بگیرید، چیست؟ ما چه میتوانیم به آمریکا بدهیم؟ او چه میخواهد از ما؟ میدانید او چه میخواهد: وَ ما نَقَموا مِن‌هُم اِلّا اَن یُؤمِنوا بِاللهِ العَ‌زی‌زِ الحَمید؛(۱۲) وَالله که آمریکا از ملّت ایران از هیچ چیزشان بهقدر مسلمان بودن و پابند به اسلام ناب محمّدى بودن، ناراحت نیست. او میخواهد شما از این پابندىتان دست بردارید. او میخواهد شما این گردن برافراشته و سرافراز را نداشته باشید؛ حاضرید؟
 
میگویند بیایید با گروگانها معامله کنید؛(۱۳) این هم سادهلوحى است. ما البتّه از اوّل اعلان کردیم که ما مایلیم به قدرى که قدرت داریم کمک کنیم که گروگانها آزاد بشوند. ما که مالک گروگانگیرها نیستیم؛ آنها مردمان مستضعف مظلومى هستند که روى انگیزههاى گوناگونى گروگانها را در اختیار دارند. ما تا آنجایى که از لحاظ اصول ما اشکالى نداشته باشد و حرف ما بُرندگى داشته باشد، حرفى نداریم کمک کنیم؛ امّا نه براى آمریکا، نه براى خاطر آمریکا؛ براى خاطر تکلیف، براى خاطر انسانیّت، براى خاطر این اصول؛ این اصول ما است. آمریکا کیست؟ مگر ما براى خاطر آمریکا است که این کار را میکنیم؟ حالا فرض کنیم که یک نفرى آمد براى خاطر آمریکا این کار را کرد، آمریکا چه پاسخ خواهد داد؟ در تلکسها و در خبرهاى همین دیروز و پریروز خواندیم که از آن طرف، بوش(۱۴) از سوریه به خاطر کمکش به آزادى گروگانها تشکّر کرده، از آن طرف دولت آمریکا به سوریه اخطار کرده ــ یا به تعبیر آنها هشدار داده ــ که شما خیال نکنید که صِرف آزادى این گروگانها براى عادى شدن روابط شما با آمریکا کافى است؛ باید در سیاستهایتان تجدید نظر کنید! آن وقت اسم برده که در سیاستهاى مربوط به جنگ اعراب و اسرائیل [تجدید نظر کنید]؛ یعنى وارد پیمان کمپدیوید بشوید. خاک بر سر آن ملّت و دولتى که زیر بار اینجور تحمیلهاى آمریکا برود! این جورى است توقّعات آمریکا نسبت به کسانى که در آنها اندکى احساس ضعف میکند. [میگویند] باید در سیاستهایتان تجدید نظر بکنید، در سیاستهاى جنگ اعراب و اسرائیل تجدید نظر بکنید! چه سادهلوحىاى است که کسانى بگویند برویم پشت میز مذاکره با یک دستگاه متکبّر و بىاعتقاد به اصول انسانى و حقوق بینالملل بنشینیم! آمریکایىها اعتقاد ندارند به اصول بینالملل و به حقوق بینالملل.

دولت آمریکا همان دولتى است که افسر جنایتکارش دستور تیر داد و موشک شلیک کردند و هواپیماى مسافرى چند صد نفره را در دریا ساقط کردند و مرد و زن و کوچک و بزرگ را نابود کردند(۱۵) و دولت آمریکا این افسر را محاکمه نکرد و شنیدم که رئیسجمهور فعلى آمریکا به آن افسر مدال لیاقت داده! اینها این طور هستند؛ شما چه میگویید؟ اینها به حقوق بینالملل مگر معتقدند؟ اینها به حقوق انسانها مگر معتقدند؟ نخیر؛ من با مذاکرهى با آمریکا مخالفم و دولت جمهورى اسلامى بدون اجازهى من امکان ندارد چنین کارى را بکند و خودشان هم قاعدتاً با یک چنین کارى موافق نیستند.

بعضى میگویند دیپلماسى فعّال؛ بله، ما معتقد به دیپلماسى فعّال هستیم. ما معتقدیم که وزارت خارجهى ما باید در سطح جهان ــ منهاى همین چند موردى که استثنا کردهایم ــ مشغول فعّالیّت باشد؛ البتّه بارها گفتهایم عزّت را و حکمت را و مصلحت را رعایت کنند. بروند با همهى دولتها، سیستمهاى مختلف، عقاید مختلف، روشهاى گوناگون، ارتباطات داشته باشند؛ مانعى ندارد؛ لکن منطقهى ممنوعهاى وجود دارد که از آن منطقهى ممنوعه نباید تجاوز کنند.

اروپا یک نمونه است. [ارتباط] با دولتهاى اروپایى را ما مجاز کردهایم؛ از زمان حضرت امام (رضوان الله تعالى علیه) ایشان اجازه فرموده بودند که با دولتهاى اروپایى ارتباط برقرار باشد و وزارت خارجهى ما فعّالیّت فراوانى داشت. خب، حالا من سؤال میکنم، واقعاً با وجود اینکه ما با بسیارى از دولتهاى اروپاى غربى روابط دوستانه و داد و ستد داشتیم و قطع رابطه نبودیم، آیا آنها همانجورى که توقّع میرفت با جمهورى اسلامى برخورد کنند، برخورد کردند؟ نه. تازه آنها از آمریکا ضعیفترند. دیدیم در قضایاى مختلف آن باطن مخالف خودشان با جمهورى اسلامى و با اسلام را نشان دادند. مسئله، مسئلهى اسلام است.

من عرض میکنم براى اینکه دنیا روى شما حساب کند، شما باید خودتان را قوى کنید. براى اینکه دنیا مجبور بشود عزّت و کرامت شما ملّت ایران را نگه بدارد، باید به خودتان متّکى بشوید و نیروهاى ذاتى خودتان را بایستى شکوفا کنید؛ نیروى علم را، نیروى اقتصادى را، نیروى کار را، قدرت دفاع نظامى را. اگر ملّتى قوى شد، اگر ملّتى یکپارچه شد، اگر ملّتى به خدا متّکى بود و از شیطانها نترسید، آن ملّت حتّى دشمنانش را وادار خواهد کرد که براى او احترام قائل بشوند؛ همچنان که امروز بحمدالله علىرغم همهى چرندهایى که گاهى رسانههاى وابستهى به استکبار دربارهى ملّت ایران و نظام اسلامى میگویند، همهى ملّتهایى که ایران را میشناسند و ملّت ایران را میشناسند، براى شما ملّت ایران احترام قائلند؛ این را ما از نزدیک دیدهایم. ملّت ایران به خاطر اتّکاء به نفس یک عظمتى حتّى در مقابل چشم دشمنانش دارد؛ اتّکاء به نفستان را حفظ کنید، از دشمن نترسید، مرعوب هیاهوى مجنونانهى آمریکا نشوید، وحدت خودتان را حفظ کنید ــ بخصوص من تأکید میکنم روى حفظ این وحدت ــ پشت سر دولتتان باشید. اگر کسى تبلیغات دشمنان را گوش کرده باشد، خواهد دید که بیشترین تکیهى آنها امروز روى همین دو نکته است: مکرّر میگویند اختلاف هست، اختلاف هست، اختلاف هست؛ براى اینکه اگر کسى گوش کرد، ولو اختلافى هم نمیبیند، بگوید لابد یک چیزى هست که اینها میگویند. یکى هم راجع به مسائل اقتصادى؛ مرتّب [ادّعا میکنند] که وضع مالىِ ایران عقبمانده و چنین و چنان [است]؛ درحالىکه نخیر، این خلاف واقع است؛ ما البتّه مشکلاتى الان داریم که در حال پیشرفت به سمت حلّ آن مشکلات هستیم. هشت سال جنگ مگر شوخى است؟

من چند سال قبل از این به یک مناسبتى، در یک صحبت تلویزیونى گفتم(۱۶) که بعد از دوران جنگ در سالهاى ۱۳۲۰(۱۷) ــ که بنده خیلى کوچک بودم، اجمالاً یادم مىآید ــ با اینکه آن وقت جنگ در ایران نبود، جنگ در دنیا بود و به ایران ربطى نداشت، امّا باد جنگ که به ایران خورده بود، تا مدّتها نان گندم پیدا نمیشد؛ خود ما در خانهى خودمان نان جو میخوردیم. نان گندم پیدا نمیشد که مردم بخورند؛ مردم در شدیدترین وضع زندگى میکردند؛ قند و شکر پیدا نمیشد که مردم چایىشان را بتوانند با آن بخورند. امروز بحمدالله ما هشت سال جنگ را تحمّل کردیم و آنجور مشکلاتى را نداریم؛ این به خاطر این است که ملّت پشت سر دولت است؛ به خاطر این است که ملّت بیدار است؛ به خاطر این است که مسئولان کشور دلسوزند و علاقهمندند. [اگر] با همین طریق پیش بروید، به فضل پروردگار و به اتّکاء به نیروى مخلصین این جامعه، این مشکلات برطرف خواهد شد و چشم دشمنان کور خواهد شد. ما هیچ احتیاجى نداریم به اینکه دشمنان سوگندخوردهى ما مثل آمریکا براى ما دل بسوزانند و ما هیچ به دنبال مذاکره و رابطهى با آنها نیستیم.

والسّلام علیکم و رحمة ‌الله و برکاته
 
 
در ابتدای این دیدار، آقای محمّدعلی نجفی (وزیر آموزش و پرورش) مطالبی بیان کرد. وزیر کار و امور اجتماعى و وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکى در این دیدار حضور داشتند.
سورهى بقره، بخشى از آیهى ۱۴۳
از جمله‌ی این موارد میتوان به حضور نیروهای گروهکهای مارکسیستی و چپ در کارخانهی ایرانخودرو در جادّهی کرج و تصمیم آنها بر قرار دادن آن کارخانه به عنوان پایگاهی برای خرابکاری و حرکت به سمت مدرسهی علوی (محلّ سکونت امام) اشاره کرد.
از جمله، صحیفه‌ی امام، ج ۶، ص ۲۹۷؛ مصاحبه با خبرنگار روزنامه‌ی اطّلاعات (۱۳۵۷/۱۲/۱۱)
اشاره به بازتاب‌ها و پیامدهاى مقالهى آقاى سیّد‌عطاءالله مهاجرانى با عنوان «مذاکرهى مستقیم» در روزنامهى اطّلاعات (۱۳۶۹/۲/۶)
انقلاب نیکاراگوئه به رهبری ساندنیست‌ها در سال ۱۳۵۷ علیه دیکتاتوری سوموزا که فردی مورد حمایت آمریکا بوده به پیروزی رسید و دانیل اورتگا رئیس‌جمهور شد. امّا در سال ۱۹۹۰ با دخالت آمریکا و حضور جیمی کارتر به عنوان رئیس یک نهاد غیردولتی برای نظارت بر انتخابات، اوّلین انقلاب مخملی به وقوع پیوست و با شکست اورتگا خانم چامورو با کمک آمریکا به قدرت رسید.
در ماه دسامبر ۱۹۸۹ در زمان ریاستجمهوری جرج بوش، آمریکا به بهانه دست داشتن ژنرال نوریهگا رئیسجمهور پاناما در قاچاق مواد مخدر، به این کشور حمله و نوریهگا را دستگیر کرد. در نتیجه ارتش پاناما منحل و آمریکا کنترل کانال پاناما را به عهده گرفت.
۳  عصبانى و دلخور
آنتونیو نوریگا
جیمى کارتر (رئیس جمهور آمریکا)
(۱۰ صحیفهى امام، ج ۱۰، ص ۵۱۵؛ سخنرانی در جمع دانشجویان دانشکده‌ی اقتصاد اصفهان (۱۳۵۸/۸/۱۶)
(۱۱ رفت‌ و ‌آمد کننده
(۱۲ سورهى بروج، آیهى ۸؛ «و بر آنان عیبى نگرفته بودند، جز اینکه به خداى ارجمند ستوده ایمان آورده بودند.»
(۱۳ اشاره به گروگان‌گیرى چند تن از اتباع غربى در لبنان طىّ سالهاى ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۱
(۱۴ جرج بوش (رئیسجمهور آمریکا)
(۱۵ در دوازدهم تیر ماه ۱۳۶۷ هواپیمای مسافری جمهوری اسلامی که از بندرعبّاس عازم دوبی بود، هدف موشک ناو جنگی وینسنس آمریکا در خلیج فارس قرار گرفت و ۲۹۰ مسافر آن ــ از جمله ۶۶ کودک و ۵۳ زن ــ شهید شدند. پس از چندی، دولت آمریکا به «ویلیام راجرز»، فرمانده ناو وینسنس، نشان شجاعت اعطا کرد!
(۱۶ پیام تلویزیونی خطاب به ملّت ایران (۱۳۶۱/۸/۱۶)
(۱۷ منظور جنگ دوّم جهانی است.