1391/02/24
جایگاه واژهسازی و نهادسازی در تاسیس تمدن بزرگ اسلامی
چکیده:
یکی از مهمترین اندیشههای راهبردی آیت الله العظمی خامنهای (مد ظله العالی) را باید مراحل ۵ گانه تکاملی انقلاب اسلامی یعنی تحقق انقلاب اسلامی، تاسیس نظام اسلامی، تشکیل دولت اسلامی، تحقق جامعه اسلامی و تشکیل تمدن بزرگ اسلامی دانست. بررسی ارتباط بیداری اسلامی با تمدن اسلامی در اندیشه ایشان روشن می سازد که غایت ایجابی بیداری اسلامی همان تشکیل تمدن بزرگ اسلامی و بعبارت دیگر امت واحده اسلامی است. و این الگوی ۵ مرحلهای را می توان قدر مشترک مسیری دانست که تمامی کشورهای انقلابی اسلامگرا باید طی کنند. پیچیدهترین قسمت این مسیر، مرحله تشکیل دولت اسلامی و گذار از آن به جامعه اسلامی است. با آنکه انقلاب اسلامی ایران خود هنوز در ابتدای عبور از این مراحل حساس است، اما بررسی تجربه انقلاب اسلامی در این مرحله و مکانیزمی که برای عبور از این مرحله انتخاب کرده است موضوع اصلی مقاله حاضر است. این مکانیزم همان چیزی است که در اندیشه آیت الله خامنهای "واژهسازی و نهادسازی" نام گرفته است. بررسی چیستی این مکانیزم و ارکان آن و چگونگی شکلگیری دولت اسلامی و جامعه اسلامی با استفاده از این مدل، همچنین بررسی تجربه انقلاب اسلامی در این زمینه و جایگاه اندیشههای آیت الله خامنهای در پیشبرد این فرآیند موضوع اصلی مقاله حاضر است. بررسی ظرفیت انقلابهای منطقه برای استفاده از این مکانیزم و بومیسازی این مدل در هر کشور موضوعی دیگری است که در بخش انتهایی این مقاله به آن خواهیم پرداخت.
واژگان کلیدی:
مراحل تکاملی انقلاب اسلامی، مفهومپردازی، واژهسازی، نهادسازی، گفتمانسازی
- تشکیل امت واحده اسلامی؛ آرمان انقلاب اسلامی
انقلاب کبیر اسلامی ایران مانند هر تحول عمیق اجتماعی در پی تحقق اهداف و آرمانهای خاص به خود بوده است. شناخت این آرمانها و اهداف کار پیچیدهای نبوده و برای فهمیدن آن کافی است که به اندیشه رهبران انقلاب اسلامی یعنی امام خمینی(ره) و آیت الله خامنهای(مد ظله العالی) مراجعه نمود. همچنین میتوان به مهمترین اسناد ملی ایران یعنی قانون اساسی و نیز سند چشمانداز ۱۴۰۴ جمهوری اسلامی ایران مراجعه نمود.
در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران درباره اهداف تشکیل حکومت اسلامی صراحتا از "تشکیل جامعه نمونه اسلامی" و "تشکیل امت واحده جهانی" نام برده شده است.
"حکومت از دیدگاه اسلام، برخاسته از موضع طبقاتی و سلطهگریفردی یا گروهی نیست بلکه تبلور آرمان سیاسی ملتی همکیش وهمفکر است که به خود سازمان میدهد تا در روند تحول فکری وعقیدتی راه خود را به سوی هدف نهایی (حرکت به سوی الله)بگشاید. ملت ما در جریان تکامل انقلابی خود از غبارها وزنگارهای طاغوتی زدوده شد و از آمیزههای فکری بیگانه خود راپاک نمود و به مواضع فکری و جهانبینی اصیل اسلامی بازگشت واکنون بر آن است که با موازین اسلامی جامعه نمونه (اسوه) خود را بنا کند. بر چنین پایهای، رسالت قانون اساسی این است کهزمینههای اعتقادی نهضت را عینیت بخشد و شرایطی را به وجودآورد که در آن انسان با ارزشهای والا و جهان شمول اسلامی پرورشیابد.قانون اساسی باتوجه به محتوای اسلامی انقلاب ایران که حرکتیبرای پیروزی تمامی مستضعفین بر مستکبرین بود، زمینه تداوم اینانقلاب را در داخل و خارج کشور فراهم میکند بویژه در گسترشروابط بینالمللی، با دیگر جنبشهای اسلامی و مردمی میکوشد تاراه تشکیل امت واحد جهانی را هموار کند (ان هذه امتکم امه واحده و انا ربکم فاعبدون) و استمرار به مبارزه در نجات ملل محروم وتحت ستم در تمامی جهان قوام یابد."[۱]
در چشمانداز ۱۴۰۴ جامعه مطلوب ایرانی اینگونه تصویر شده است:
"در چشمانداز بیستساله، ایران کشوری است توسعه یافته با جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در سطح منطقه با هویت اسلامی و انقلابی، الهامبخش در جهان اسلام و با تعامل سازنده و موثر در روابط بینالملل."[۲]
همچنین در اندیشه رهبر کبیر انقلاب اسلامی از همان اوان انقلاب اسلامی میتوان ترسیم حکومتی مبتنی بر عدالت، استقلال، آزادی و معارف اسلامی و همچنین جهتگیریهای جهانی اسلامی را مشاهده نمود.
" ما امیدواریم که با هم[با]پیوستگی به هم بتوانیم این طاغوتها را تا آخر از بین ببریم و به جای او یک حکومت عدل اسلامی؛ که مملکت ما برای خودمان باشد و همه چیز ما به دست خودمان باشد. ما میخواهیم که سرنوشت ما را خودمان تعیین کنیم نه سفارت امریکا و سفارت شوروی. ما میخواهیم که مملکت خودمان را خودمان تعمیر کنیم نه یهودیها و اسرائیل. ما میخواهیم مملکتمان را آزاد کنیم؛ اختناق در مملکت ما نباشد. ما میخواهیم ارتش ما آزاد باشد؛ اسرائیل در آن تصرف نکند، امریکا در آن تصرف نکند."[۳]
"ما اسلام را میخواهیم که اسلام آزادی به ما بدهد، نه آزادی منهای اسلام. آنها استقلال منهای قرآن را میخواهند، ما قرآن را میخواهیم. ما اگر تمام آزادیها را به ما بدهند، تمام استقلالها را به ما بدهند و بخواهند قرآن را از ما بگیرند، نمیخواهیم. ما بیزار هستیم از آزادی منهای قرآن، ما بیزار هستیم از استقلال منهای اسلام"[۴]
"از اول مبارزات، قضایای لبنان و فلسطین جزء مقاصد اصلی ما بوده است و از مسائل ایران جدا نبوده است. به طور کلی، مسلمان نباید تنها نظرش[به]طایفهای از مسلمانان باشد... من به شما اطمینان میدهم که مسائل ما از شما جدا نیست. ولی شما خوب میدانید که امریکا و عوامل داخلیاش یک لحظه ما را آرام نگذاشتند. لذا، اگر ما به شما کمک شایانی نکردیم، چون گرفتار این جنایتکاران هستیم. ما لبنان را از خودمان میدانیم. شیعیان لبنان و ایران و مسلمانان همۀ جهان یکی هستند. ما امیدواریم تا وحدت خودمان را حفظ نماییم."[۵]
از نظر اندیشمند محترم معاصر دکتر موسی نجفی " نظامسازی" و "تمدنسازی" اسلامی را میتوان به وضوح در اندیشه انقلاب اسلامی و امام خمینی رویت نمود.[۶]
از سوی دیگر آیت الله خامنهای نیز از همان ابتدای دوران رهبری خود تا امروز بارها و بارها بر همان اهداف انقلاب اسلامی که از زبان رهبر کبیر انقلاب مطرح شدهاند تصریح داشتهاند. در اولین مرحله و در همان روزهای آغازین رهبری، ایشان پایبندی و وفاداری خود به آرمانهای امام خمینی را اعلام داشتند.
"اگر ما امام را دوست داریم باید راه و درس او را زنده نگهداریم و هدفهایش را، هدفهای حقیقی و اصلی انقلاب به حساب آوریم و به سمت آنها حرکت کنیم و هدف دیگری از خودمان درست نکنیم. هدفهای امام(ره) مشخص و روشن است و احتیاج به کار زیاد ندارد."[۷].
و در مرحله بعد ایشان وارد مرور، جمعبندی، منقحسازی و حتی بازتولید اهداف انقلاب اسلامی شدند.
" خطوط اصلی جامعهی مطلوب، یعنی استقرار شریعت اسلامی که متضمن عدل اجتماعی و استقلال سیاسی و استغنای اقتصادی و رشد علمی و اخلاقی است، در منظر همگان قرار گرفت و شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» که به معنای تبدیل واقعی و همهجانبهی بنیانهای زندگی جاهلی به بنیانهای اسلامی است، مطرح گردید."[۸]
"هدف ملت ایران - که از هر کسی که سؤال میکردیم، به زبانهای گوناگون این هدف را میگفت - این بود که بتواند در سایهی اسلام، استقلال و آزادی به دست بیاورد."[۹]
" هدف انقلاب عبارت بود از ساختن یک ایرانی با این خصوصیاتی که عرض میکنم: مستقل، آزاد، برخوردار از ثروت و امنیت، متدین و بهرهمند از معنویت و اخلاق، پیشرو در مسابقهی جامعهی عظیم بشری در علم و بقیهی دستاوردها، برخوردار از آزادی با همهی معانی آزادی. آزادی فقط آزادی اجتماعی نیست - اگرچه آزادی اجتماعی، یکی از مصادیق مهم آزادی است - هم آزادی اجتماعی مورد نظر است، هم آزادی به معنای رها بودن و آسوده بودن و آزاد بودن کشور از دستاندازی بیگانگان و استیلای آنها - که گاهی کشور بظاهر مستقل هم هست، اما زیر نفوذ است - و هم آزادی معنوی، که آن رستگاری انسان و تعالی اخلاقی انسان و عروج معنوی انسان است، که هدف اعلی، این است. همهی کارها مقدمه برای تکامل انسان و عروج انسانی است. این باید در جامعهی اسلامی خود را نشان بدهد."
بنابراین از نظر ایشان اولین آرمان انقلاب اسلامی عبات است از تشکیل جامعهای با ویژگیها و مختصات اسلامی.
گام بعدی عبارت است از تسری این ویژگیها و خصوصیات به سایر جوامع اسلامی و حتی بشری. اعلام این هدف را نیز از همان روزهای ابتدایی رهبری ایشان میتوان ملاحظه نمود.
"ما بحث آیندهی بلندمدت نظام اسلامی را میکنیم. شما در ذهنتان چهل سال بعد را تصویر کنید و ببینید که جمهوری اسلامی در آن سالها چگونه بر تمام دنیای ظلمانی مادّی آن روز پرتو خواهد افکند؛ «الم تر کیف ضرباللَّه مثلا کلمة طیّبة کشجرة طیّبة اصلها ثابت و فرعها فیالسّماء تؤتی اکلها کلّ حین باذن ربّها». دل مؤمن، به کمتر از این پیشرفت قانع نیست؛ «من ساوی یوماه فهو مغبون»امسالمان با سال گذشته نمیتواند مثل هم باشد؛ باید جلوتر رفته باشیم. پس شما چهل سال دیگر را در نظر بگیرید و ببینید جمهوری اسلامی چه هویت درخشانی ایجاد کرده و چه خیمهی عظیمی بر فراز فکر و ذهن بنیآدم در سرتاسر جهان زده است."[۱۰]
"مسئله فقط ایران هم نبود؛ ایران به عنوان یک الگو برای جوامع اسلامی در درجهی اول، و همهی جوامع بشری در درجهی بعد، مورد نظر بود. ما میخواستیم این جامعه را با این خصوصیات بسازیم - ما یعنی ملت ایران، انقلاب ایران، انقلابیون ایران؛ منظور، شخص بنده و چند نفر دیگر نیست - و آن را بگذاریم جلوی چشم آحاد بشر و امت اسلامی؛ بگویند این است که هم مطلوب اسلام است، و هم میسور مردم این روزگار است. اینجور نباشد که خیال کنند بله، این مطلوب هست، اما میسور نیست."[۱۱]
اما مبحث اساسی که ایشان طرح نمودهاند فرآیند تحقق این اهداف است. این فرآیند عبارت است از مراحل پنجگانه انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی، جامعه اسلامی و در نهایت امت واحده یا تمدن اسلامی. در این فرآیند، پیروزی انقلاب اسلامی نه تنها ابتدای راه بلکه آسان ترین مرحله به شمار میرود. در این دیدگاه انقلاب اسلامی مرحله دگرگونی بنیادی جامعه طاغوتی و نقطه آغاز حرکت آن به سمت اقامه اسلام در جامعه است.
"ما میخواهیم آن نظامی، آن تشکیلاتی و آن حکومتی را که بتوان این هدفها را در آن محقّق کرد، به وجود آوریم. این یک فرآیند طولانی و دشواری دارد و شروعش از انقلاب اسلامی است."[۱۲]
"فرآیند تحقّق هدفهای اسلامی، یک فرآیند طولانی و البته دشواری است. به طور نسبی انسان به آن اهداف نزدیک میشود؛ اما تحقّق آنها، بسیار طولانی است. قدم اوّل که پُرهیجانتر و پُرسروصداتر از همه است، ایجاد انقلاب اسلامی است. کار آسانی نبود؛ لیکن این آسانترین است" [۱۳]
مرحله بعد هماهنگسازی ساخت کلی و پیریزی هندسه کلی نظام اسلامی که تجلی آن نیز در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است.
" قدم بعدی، ترتّب نظام اسلامی بر انقلاب اسلامی است؛ یعنی ایجاد نظام اسلامی، که گفتیم نظام اسلامی، یعنی هندسهی عمومی جامعه، اسلامی بشود؛ که این هم شد. "[۱۴]
" انقلاب که تحقّق پیدا کرد، بلافاصله بعد از آن، تحقّق نظام اسلامی است. نظام اسلامی، یعنی طرح مهندسی و شکل کلّی اسلامی را در جایی پیاده کردن. مثل اینکه وقتی در کشور ما نظام سلطنتیِ استبدادیِ فردیِ موروثیِ اشرافیِ وابسته برداشته شد، به جای آن، نظام دینیِ تقواییِ مردمیِ گزینشی جایگزین میشود؛ با همین شکل کلّی که قانون اساسی برایش معیّن کرده، تحقق پیدا میکند؛ یعنی نظام اسلامی. "[۱۵]
مرحله پس از نظامسازی، تشکیل دولت اسلامی است. این مرحله در اندیشههای آیت الله خامنهای از دو رکن برخوردار است. نخست انطباق اخلاق و رفتار و منش کارگزاران و و ویژگیهای مسئولان با ارزشهای اسلامی.
" بعد از آنکه نظام اسلامی پیش آمد، نوبت به تشکیل دولت اسلامی به معنای حقیقی میرسد؛ یا به تعبیر روشنتر، تشکیل منش و روش دولتمردان - یعنی ماها - به گونهی اسلامی؛ چون این در وهلهی اول فراهم نیست؛ بتدریج و با تلاش باید به وجود آید. مسؤولان و دولتمردان باید خودشان را با ضوابط و شرایطی که متعلق به یک مسؤول دولت اسلامی است، تطبیق کنند. یا چنان افرادی - اگر هستند - سر کار بیایند؛ یا اگر ناقصند، خودشان را به سمت کمال در آن جهت حرکت دهند و پیش ببرند. این مرحلهی سوم است که از آن تعبیر به ایجاد دولت اسلامی میکنیم. "[۱۶] " قدم بعدی - که از اینها دشوارتر است - ایجاد دولت اسلامی است. دولت نه به معنای هیأت وزیران؛ یعنی مجموعهی کارگزاران حکومت؛ یعنی من و شما. ما باید به معنای واقعی کلمه، در درون این نظامِ اسلامی، اسلامی شویم. این مشکلتر از مراحل قبلی است.
ما مسؤولان باید خود را بسازیم؛ مرتّب با خود کلنجار برویم؛ یکدیگر را به حق وصیت کنیم؛ یکدیگر را ارشاد کنیم؛ مثل آینهای در مقابل یکدیگر، عیوبمان را صادقانه به هم نشان دهیم؛ بنا را بر رفع عیب بگذاریم و خود را روزبهروز بهتر کنیم. هر کس هم که جدیداً مسؤولیت را بر عهده میگیرد، با این نیّت و با این هدف مسؤولیت را قبول کند که میخواهد برای خدمت به مردم، یک انسان صالح شود. آنوقت میشود تشکیل دولت اسلامی."[۱۷]
رکن بعدی دولت اسلامی عبارت است از اینکه علاوه بر ویژگیهای کارگزاران، روشها و ساختارهای اداره کشور نیز که بنا است کارگزاران نظام در قالب این ساختارها و روشها به ارائه خدمت به مردم بپردازند نیز اسلامی شوند.
"منظور از دولت اسلامی این است که بر اساس آنچه که در دورهی تعیین نظام اسلامی به وجود آمد، یک قانون اساسی درست شد؛ نهادها و بنیانهای ادارهی کشور و مدیریت کشور معین شد. این مجموعهی نهادهای مدیریتی، دولت اسلامی است. در اینجا منظور از دولت، فقط قوهی مجریه نیست؛ یعنی مجموع دستگاههای مدیریتی کشور که ادارهی یک کشور را برعهده دارند؛ نظامات گوناگون اداره کنندهی کشور."[۱۸]
"دولت اسلامی، یعنی سازوکارها و نهادسازیهای لازم برای ایجاد آن جامعهی اسلامی."[۱۹]
این رکن از تشکیل دولت اسلامی از آن جهت مهم است که ساختارها و روشها در حقیقت روابطی هستند که کارگزاران درون آن روابط با یکدیگر در تعامل بوده و عمل میکنند و اگر حالتی را تصور کنیم که در آن حالت کارگزاران دارای ویژگیهای اسلامی بوده اما روشها و ساختارها برآمده از الگوهای سکولار باشند، عملا این اقتضائات روابط و الگوهای سکولار است که خود را بر آرمانها و مطلوبیتهای نیروهای اسلامگرا تحمیل میکند و آنان را در چهارچوبهای تحمیلی خود محدود میسازد. در اینصورت عملا نهادها و ساختارهای نظام با نوعی تضاد درونی و دائمی بین نیروهای اسلامگرا و الگوهای سکولار مواجه خواهد بود. تضادی که یا به سرخوردگی، استحاله و یا حذف نیروهای اسلامگرا منجر خواهد شد و یا به تغییر روابط و الگوهای نظامات و نهادهای اداره نظام توسط نیروهای اسلامگرا و تحولخواه.
جمهوری اسلامی ایران نیز در سه دهه ابتدایی عمر خود عملا با این چالش و تضاد جدی مواجه بوده است. البته در این تضاد معمولا این نیروهای تکنوکرات و مدرن بودهاند که بر نیروهای انقلابی فائق آمده و موفق شدهاند که اقتضائات سازمانهای مدرن را بر آرمانهای انقلابی و اسلامی تحمیل نمایند. از سوی دیگر نیروهای انقلابی نیز تجربیات نسبتا موفقی در نهادسازیهای جدید داشتهاند. نقطه اوج تفوق تفکرات مدرن و تکنوکرات و به تبع آن بسط الگوها و روشهای مدرن در اداره دولت را باید در برنامههای سوم و چهارم توسعه جمهوری اسلامی ایران جستجو نمود. تا جایی که در مبانی نظری برنامه چهارم توسعه صراحتا به نیروهای انقلابی و اسلامخواه لقب روایاپرداز و بنیادگرا داده شد:
"در جمهوری اسلامی ایران هر گاه تصمیم گرفته شده که برنامه توسعهای تدوین و نگارش نمایند، همه رؤیاپردازان رمانتیک و یا بنیادگرایان بلافاصله، یا به یاد آرمان های خیالی درازمدت افتاده و یا به ستیز داخلی- منطقه ای- بین المللی روی آورده اند و تلاش نموده اند مقولاتی نظیر مبارزه با غرب، مبارزه با امریکا، نابودی اسرائیل، جهانی بودن قدرت جمهوری اسلامی، ضد هژمونی بودن جمهوری اسلامی و غیره را در برنامه بگنجانند و از این رو، برنامه تبدیل به شیر بی یال و دمی گشته که کارایی پایین تر از قدرت منطقه ای را پیدا کرده است." [۲۰]
نکته جالب توجه دیگر نیز اینجا است که تا پیش از این دوران تاکید آیت الله خامنهای را بیشتر در مورد ویژگیهای مدیران و کارگزاران نظام اسلامی مشاهده میکنیم؛ اما تقریبا همزمان با برنامه چهارم توسعه و پس از آن تاکیدات ایشان متوجه الگوها و روشهای اداره کشور نیز میشود تا جایی که مطالبه مهم "الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت" در اندیشههای ایشان جایگاه بسیار مهمی پیدا میکند. همانگونه نیز که مشاهده شد سخنان ایشان درباره دولت اسلامی که بر ویژگیهای مدیران تاکید داشت به ابتدای دهه ۸۰ شمسی بر میگردد اما در آخرین سخنانی که توسط ایشان درباره مراحل پنجگانه تشکیل تمدن یزرگ اسلامی ایراد شد، ایشان بر سازوکارها و الگوها تاکید دارند.
"دولت اسلامی، یعنی سازوکارها و نهادسازیهای لازم برای ایجاد آن جامعهی اسلامی."[۲۱]
اما تشکیل دولت اسلامی مقدمهای است برای ایجاد جامعهای آرمانی با ویژگیهای اسلامی که در قبل ذکر شد. این جامعه نیز به نوبه خود بوسیله الگوسازیاش در عرصهها و ساحات مختلف زندگی بشری زمینهساز تشکیل امت واحده اسلامی و تمدن بزرگ اسلامی خواهد بود.
در جمعبندی این مبحث، نکات ذیل را درباره اهداف انقلاب اسلامی از نظر آیت الله خامنهای میتوان ذکر نمود:
در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران درباره اهداف تشکیل حکومت اسلامی صراحتا از "تشکیل جامعه نمونه اسلامی" و "تشکیل امت واحده جهانی" نام برده شده است.
"حکومت از دیدگاه اسلام، برخاسته از موضع طبقاتی و سلطهگریفردی یا گروهی نیست بلکه تبلور آرمان سیاسی ملتی همکیش وهمفکر است که به خود سازمان میدهد تا در روند تحول فکری وعقیدتی راه خود را به سوی هدف نهایی (حرکت به سوی الله)بگشاید. ملت ما در جریان تکامل انقلابی خود از غبارها وزنگارهای طاغوتی زدوده شد و از آمیزههای فکری بیگانه خود راپاک نمود و به مواضع فکری و جهانبینی اصیل اسلامی بازگشت واکنون بر آن است که با موازین اسلامی جامعه نمونه (اسوه) خود را بنا کند. بر چنین پایهای، رسالت قانون اساسی این است کهزمینههای اعتقادی نهضت را عینیت بخشد و شرایطی را به وجودآورد که در آن انسان با ارزشهای والا و جهان شمول اسلامی پرورشیابد.قانون اساسی باتوجه به محتوای اسلامی انقلاب ایران که حرکتیبرای پیروزی تمامی مستضعفین بر مستکبرین بود، زمینه تداوم اینانقلاب را در داخل و خارج کشور فراهم میکند بویژه در گسترشروابط بینالمللی، با دیگر جنبشهای اسلامی و مردمی میکوشد تاراه تشکیل امت واحد جهانی را هموار کند (ان هذه امتکم امه واحده و انا ربکم فاعبدون) و استمرار به مبارزه در نجات ملل محروم وتحت ستم در تمامی جهان قوام یابد."[۱]
در چشمانداز ۱۴۰۴ جامعه مطلوب ایرانی اینگونه تصویر شده است:
"در چشمانداز بیستساله، ایران کشوری است توسعه یافته با جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در سطح منطقه با هویت اسلامی و انقلابی، الهامبخش در جهان اسلام و با تعامل سازنده و موثر در روابط بینالملل."[۲]
همچنین در اندیشه رهبر کبیر انقلاب اسلامی از همان اوان انقلاب اسلامی میتوان ترسیم حکومتی مبتنی بر عدالت، استقلال، آزادی و معارف اسلامی و همچنین جهتگیریهای جهانی اسلامی را مشاهده نمود.
" ما امیدواریم که با هم[با]پیوستگی به هم بتوانیم این طاغوتها را تا آخر از بین ببریم و به جای او یک حکومت عدل اسلامی؛ که مملکت ما برای خودمان باشد و همه چیز ما به دست خودمان باشد. ما میخواهیم که سرنوشت ما را خودمان تعیین کنیم نه سفارت امریکا و سفارت شوروی. ما میخواهیم که مملکت خودمان را خودمان تعمیر کنیم نه یهودیها و اسرائیل. ما میخواهیم مملکتمان را آزاد کنیم؛ اختناق در مملکت ما نباشد. ما میخواهیم ارتش ما آزاد باشد؛ اسرائیل در آن تصرف نکند، امریکا در آن تصرف نکند."[۳]
"ما اسلام را میخواهیم که اسلام آزادی به ما بدهد، نه آزادی منهای اسلام. آنها استقلال منهای قرآن را میخواهند، ما قرآن را میخواهیم. ما اگر تمام آزادیها را به ما بدهند، تمام استقلالها را به ما بدهند و بخواهند قرآن را از ما بگیرند، نمیخواهیم. ما بیزار هستیم از آزادی منهای قرآن، ما بیزار هستیم از استقلال منهای اسلام"[۴]
"از اول مبارزات، قضایای لبنان و فلسطین جزء مقاصد اصلی ما بوده است و از مسائل ایران جدا نبوده است. به طور کلی، مسلمان نباید تنها نظرش[به]طایفهای از مسلمانان باشد... من به شما اطمینان میدهم که مسائل ما از شما جدا نیست. ولی شما خوب میدانید که امریکا و عوامل داخلیاش یک لحظه ما را آرام نگذاشتند. لذا، اگر ما به شما کمک شایانی نکردیم، چون گرفتار این جنایتکاران هستیم. ما لبنان را از خودمان میدانیم. شیعیان لبنان و ایران و مسلمانان همۀ جهان یکی هستند. ما امیدواریم تا وحدت خودمان را حفظ نماییم."[۵]
از نظر اندیشمند محترم معاصر دکتر موسی نجفی " نظامسازی" و "تمدنسازی" اسلامی را میتوان به وضوح در اندیشه انقلاب اسلامی و امام خمینی رویت نمود.[۶]
از سوی دیگر آیت الله خامنهای نیز از همان ابتدای دوران رهبری خود تا امروز بارها و بارها بر همان اهداف انقلاب اسلامی که از زبان رهبر کبیر انقلاب مطرح شدهاند تصریح داشتهاند. در اولین مرحله و در همان روزهای آغازین رهبری، ایشان پایبندی و وفاداری خود به آرمانهای امام خمینی را اعلام داشتند.
"اگر ما امام را دوست داریم باید راه و درس او را زنده نگهداریم و هدفهایش را، هدفهای حقیقی و اصلی انقلاب به حساب آوریم و به سمت آنها حرکت کنیم و هدف دیگری از خودمان درست نکنیم. هدفهای امام(ره) مشخص و روشن است و احتیاج به کار زیاد ندارد."[۷].
و در مرحله بعد ایشان وارد مرور، جمعبندی، منقحسازی و حتی بازتولید اهداف انقلاب اسلامی شدند.
" خطوط اصلی جامعهی مطلوب، یعنی استقرار شریعت اسلامی که متضمن عدل اجتماعی و استقلال سیاسی و استغنای اقتصادی و رشد علمی و اخلاقی است، در منظر همگان قرار گرفت و شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» که به معنای تبدیل واقعی و همهجانبهی بنیانهای زندگی جاهلی به بنیانهای اسلامی است، مطرح گردید."[۸]
"هدف ملت ایران - که از هر کسی که سؤال میکردیم، به زبانهای گوناگون این هدف را میگفت - این بود که بتواند در سایهی اسلام، استقلال و آزادی به دست بیاورد."[۹]
" هدف انقلاب عبارت بود از ساختن یک ایرانی با این خصوصیاتی که عرض میکنم: مستقل، آزاد، برخوردار از ثروت و امنیت، متدین و بهرهمند از معنویت و اخلاق، پیشرو در مسابقهی جامعهی عظیم بشری در علم و بقیهی دستاوردها، برخوردار از آزادی با همهی معانی آزادی. آزادی فقط آزادی اجتماعی نیست - اگرچه آزادی اجتماعی، یکی از مصادیق مهم آزادی است - هم آزادی اجتماعی مورد نظر است، هم آزادی به معنای رها بودن و آسوده بودن و آزاد بودن کشور از دستاندازی بیگانگان و استیلای آنها - که گاهی کشور بظاهر مستقل هم هست، اما زیر نفوذ است - و هم آزادی معنوی، که آن رستگاری انسان و تعالی اخلاقی انسان و عروج معنوی انسان است، که هدف اعلی، این است. همهی کارها مقدمه برای تکامل انسان و عروج انسانی است. این باید در جامعهی اسلامی خود را نشان بدهد."
بنابراین از نظر ایشان اولین آرمان انقلاب اسلامی عبات است از تشکیل جامعهای با ویژگیها و مختصات اسلامی.
گام بعدی عبارت است از تسری این ویژگیها و خصوصیات به سایر جوامع اسلامی و حتی بشری. اعلام این هدف را نیز از همان روزهای ابتدایی رهبری ایشان میتوان ملاحظه نمود.
"ما بحث آیندهی بلندمدت نظام اسلامی را میکنیم. شما در ذهنتان چهل سال بعد را تصویر کنید و ببینید که جمهوری اسلامی در آن سالها چگونه بر تمام دنیای ظلمانی مادّی آن روز پرتو خواهد افکند؛ «الم تر کیف ضرباللَّه مثلا کلمة طیّبة کشجرة طیّبة اصلها ثابت و فرعها فیالسّماء تؤتی اکلها کلّ حین باذن ربّها». دل مؤمن، به کمتر از این پیشرفت قانع نیست؛ «من ساوی یوماه فهو مغبون»امسالمان با سال گذشته نمیتواند مثل هم باشد؛ باید جلوتر رفته باشیم. پس شما چهل سال دیگر را در نظر بگیرید و ببینید جمهوری اسلامی چه هویت درخشانی ایجاد کرده و چه خیمهی عظیمی بر فراز فکر و ذهن بنیآدم در سرتاسر جهان زده است."[۱۰]
"مسئله فقط ایران هم نبود؛ ایران به عنوان یک الگو برای جوامع اسلامی در درجهی اول، و همهی جوامع بشری در درجهی بعد، مورد نظر بود. ما میخواستیم این جامعه را با این خصوصیات بسازیم - ما یعنی ملت ایران، انقلاب ایران، انقلابیون ایران؛ منظور، شخص بنده و چند نفر دیگر نیست - و آن را بگذاریم جلوی چشم آحاد بشر و امت اسلامی؛ بگویند این است که هم مطلوب اسلام است، و هم میسور مردم این روزگار است. اینجور نباشد که خیال کنند بله، این مطلوب هست، اما میسور نیست."[۱۱]
اما مبحث اساسی که ایشان طرح نمودهاند فرآیند تحقق این اهداف است. این فرآیند عبارت است از مراحل پنجگانه انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی، جامعه اسلامی و در نهایت امت واحده یا تمدن اسلامی. در این فرآیند، پیروزی انقلاب اسلامی نه تنها ابتدای راه بلکه آسان ترین مرحله به شمار میرود. در این دیدگاه انقلاب اسلامی مرحله دگرگونی بنیادی جامعه طاغوتی و نقطه آغاز حرکت آن به سمت اقامه اسلام در جامعه است.
"ما میخواهیم آن نظامی، آن تشکیلاتی و آن حکومتی را که بتوان این هدفها را در آن محقّق کرد، به وجود آوریم. این یک فرآیند طولانی و دشواری دارد و شروعش از انقلاب اسلامی است."[۱۲]
"فرآیند تحقّق هدفهای اسلامی، یک فرآیند طولانی و البته دشواری است. به طور نسبی انسان به آن اهداف نزدیک میشود؛ اما تحقّق آنها، بسیار طولانی است. قدم اوّل که پُرهیجانتر و پُرسروصداتر از همه است، ایجاد انقلاب اسلامی است. کار آسانی نبود؛ لیکن این آسانترین است" [۱۳]
مرحله بعد هماهنگسازی ساخت کلی و پیریزی هندسه کلی نظام اسلامی که تجلی آن نیز در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است.
" قدم بعدی، ترتّب نظام اسلامی بر انقلاب اسلامی است؛ یعنی ایجاد نظام اسلامی، که گفتیم نظام اسلامی، یعنی هندسهی عمومی جامعه، اسلامی بشود؛ که این هم شد. "[۱۴]
" انقلاب که تحقّق پیدا کرد، بلافاصله بعد از آن، تحقّق نظام اسلامی است. نظام اسلامی، یعنی طرح مهندسی و شکل کلّی اسلامی را در جایی پیاده کردن. مثل اینکه وقتی در کشور ما نظام سلطنتیِ استبدادیِ فردیِ موروثیِ اشرافیِ وابسته برداشته شد، به جای آن، نظام دینیِ تقواییِ مردمیِ گزینشی جایگزین میشود؛ با همین شکل کلّی که قانون اساسی برایش معیّن کرده، تحقق پیدا میکند؛ یعنی نظام اسلامی. "[۱۵]
مرحله پس از نظامسازی، تشکیل دولت اسلامی است. این مرحله در اندیشههای آیت الله خامنهای از دو رکن برخوردار است. نخست انطباق اخلاق و رفتار و منش کارگزاران و و ویژگیهای مسئولان با ارزشهای اسلامی.
" بعد از آنکه نظام اسلامی پیش آمد، نوبت به تشکیل دولت اسلامی به معنای حقیقی میرسد؛ یا به تعبیر روشنتر، تشکیل منش و روش دولتمردان - یعنی ماها - به گونهی اسلامی؛ چون این در وهلهی اول فراهم نیست؛ بتدریج و با تلاش باید به وجود آید. مسؤولان و دولتمردان باید خودشان را با ضوابط و شرایطی که متعلق به یک مسؤول دولت اسلامی است، تطبیق کنند. یا چنان افرادی - اگر هستند - سر کار بیایند؛ یا اگر ناقصند، خودشان را به سمت کمال در آن جهت حرکت دهند و پیش ببرند. این مرحلهی سوم است که از آن تعبیر به ایجاد دولت اسلامی میکنیم. "[۱۶] " قدم بعدی - که از اینها دشوارتر است - ایجاد دولت اسلامی است. دولت نه به معنای هیأت وزیران؛ یعنی مجموعهی کارگزاران حکومت؛ یعنی من و شما. ما باید به معنای واقعی کلمه، در درون این نظامِ اسلامی، اسلامی شویم. این مشکلتر از مراحل قبلی است.
ما مسؤولان باید خود را بسازیم؛ مرتّب با خود کلنجار برویم؛ یکدیگر را به حق وصیت کنیم؛ یکدیگر را ارشاد کنیم؛ مثل آینهای در مقابل یکدیگر، عیوبمان را صادقانه به هم نشان دهیم؛ بنا را بر رفع عیب بگذاریم و خود را روزبهروز بهتر کنیم. هر کس هم که جدیداً مسؤولیت را بر عهده میگیرد، با این نیّت و با این هدف مسؤولیت را قبول کند که میخواهد برای خدمت به مردم، یک انسان صالح شود. آنوقت میشود تشکیل دولت اسلامی."[۱۷]
رکن بعدی دولت اسلامی عبارت است از اینکه علاوه بر ویژگیهای کارگزاران، روشها و ساختارهای اداره کشور نیز که بنا است کارگزاران نظام در قالب این ساختارها و روشها به ارائه خدمت به مردم بپردازند نیز اسلامی شوند.
"منظور از دولت اسلامی این است که بر اساس آنچه که در دورهی تعیین نظام اسلامی به وجود آمد، یک قانون اساسی درست شد؛ نهادها و بنیانهای ادارهی کشور و مدیریت کشور معین شد. این مجموعهی نهادهای مدیریتی، دولت اسلامی است. در اینجا منظور از دولت، فقط قوهی مجریه نیست؛ یعنی مجموع دستگاههای مدیریتی کشور که ادارهی یک کشور را برعهده دارند؛ نظامات گوناگون اداره کنندهی کشور."[۱۸]
"دولت اسلامی، یعنی سازوکارها و نهادسازیهای لازم برای ایجاد آن جامعهی اسلامی."[۱۹]
این رکن از تشکیل دولت اسلامی از آن جهت مهم است که ساختارها و روشها در حقیقت روابطی هستند که کارگزاران درون آن روابط با یکدیگر در تعامل بوده و عمل میکنند و اگر حالتی را تصور کنیم که در آن حالت کارگزاران دارای ویژگیهای اسلامی بوده اما روشها و ساختارها برآمده از الگوهای سکولار باشند، عملا این اقتضائات روابط و الگوهای سکولار است که خود را بر آرمانها و مطلوبیتهای نیروهای اسلامگرا تحمیل میکند و آنان را در چهارچوبهای تحمیلی خود محدود میسازد. در اینصورت عملا نهادها و ساختارهای نظام با نوعی تضاد درونی و دائمی بین نیروهای اسلامگرا و الگوهای سکولار مواجه خواهد بود. تضادی که یا به سرخوردگی، استحاله و یا حذف نیروهای اسلامگرا منجر خواهد شد و یا به تغییر روابط و الگوهای نظامات و نهادهای اداره نظام توسط نیروهای اسلامگرا و تحولخواه.
جمهوری اسلامی ایران نیز در سه دهه ابتدایی عمر خود عملا با این چالش و تضاد جدی مواجه بوده است. البته در این تضاد معمولا این نیروهای تکنوکرات و مدرن بودهاند که بر نیروهای انقلابی فائق آمده و موفق شدهاند که اقتضائات سازمانهای مدرن را بر آرمانهای انقلابی و اسلامی تحمیل نمایند. از سوی دیگر نیروهای انقلابی نیز تجربیات نسبتا موفقی در نهادسازیهای جدید داشتهاند. نقطه اوج تفوق تفکرات مدرن و تکنوکرات و به تبع آن بسط الگوها و روشهای مدرن در اداره دولت را باید در برنامههای سوم و چهارم توسعه جمهوری اسلامی ایران جستجو نمود. تا جایی که در مبانی نظری برنامه چهارم توسعه صراحتا به نیروهای انقلابی و اسلامخواه لقب روایاپرداز و بنیادگرا داده شد:
"در جمهوری اسلامی ایران هر گاه تصمیم گرفته شده که برنامه توسعهای تدوین و نگارش نمایند، همه رؤیاپردازان رمانتیک و یا بنیادگرایان بلافاصله، یا به یاد آرمان های خیالی درازمدت افتاده و یا به ستیز داخلی- منطقه ای- بین المللی روی آورده اند و تلاش نموده اند مقولاتی نظیر مبارزه با غرب، مبارزه با امریکا، نابودی اسرائیل، جهانی بودن قدرت جمهوری اسلامی، ضد هژمونی بودن جمهوری اسلامی و غیره را در برنامه بگنجانند و از این رو، برنامه تبدیل به شیر بی یال و دمی گشته که کارایی پایین تر از قدرت منطقه ای را پیدا کرده است." [۲۰]
نکته جالب توجه دیگر نیز اینجا است که تا پیش از این دوران تاکید آیت الله خامنهای را بیشتر در مورد ویژگیهای مدیران و کارگزاران نظام اسلامی مشاهده میکنیم؛ اما تقریبا همزمان با برنامه چهارم توسعه و پس از آن تاکیدات ایشان متوجه الگوها و روشهای اداره کشور نیز میشود تا جایی که مطالبه مهم "الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت" در اندیشههای ایشان جایگاه بسیار مهمی پیدا میکند. همانگونه نیز که مشاهده شد سخنان ایشان درباره دولت اسلامی که بر ویژگیهای مدیران تاکید داشت به ابتدای دهه ۸۰ شمسی بر میگردد اما در آخرین سخنانی که توسط ایشان درباره مراحل پنجگانه تشکیل تمدن یزرگ اسلامی ایراد شد، ایشان بر سازوکارها و الگوها تاکید دارند.
"دولت اسلامی، یعنی سازوکارها و نهادسازیهای لازم برای ایجاد آن جامعهی اسلامی."[۲۱]
اما تشکیل دولت اسلامی مقدمهای است برای ایجاد جامعهای آرمانی با ویژگیهای اسلامی که در قبل ذکر شد. این جامعه نیز به نوبه خود بوسیله الگوسازیاش در عرصهها و ساحات مختلف زندگی بشری زمینهساز تشکیل امت واحده اسلامی و تمدن بزرگ اسلامی خواهد بود.
در جمعبندی این مبحث، نکات ذیل را درباره اهداف انقلاب اسلامی از نظر آیت الله خامنهای میتوان ذکر نمود:
- در دیدگاه آیت الله خامنهای اهداف انقلاب اسلامی کماکان همان است که در اندیشهها و بیانات امام خمینی مطرح شدهاند.
- اولین هدف انقلاب اسلامی عبارت است از ساختن جامعهای با مختصات و ویژگیهای اسلامی
- ایجاد جامعه اسلامی مقدمهای است برای فراهم کردن زمینه برای عروج و تکامل معنوی انسانها
- این جامعه اسلامی باید به الگویی برای سایر مسلمانان و حتی غیر مسلمانان تبدیل شده و آنان را به اسلام و تشکیل "امت واحده اسلامی" فرابخواند
- مراحل نظام اسلامی و دولت اسلامی اهداف میانی انقلاب اسلامی میباشند.
- تحقق هر یک از مراحل سختتر و پیچیدهتر از مرحله قبلی است.
- ارتباط بیداری اسلامی، تشکیل امت واحده اسلامی و انقلاب اسلامی
در تحلیلی که آیت الله خامنهای از ریشهها، ماهیت و غایت قیامهای بیداری اسلامی ارائه میکنند به خوبی می توان ارتباط این قیامها با غایت نهایی انقلاب اسلامی ایران یعنی همان تشکیل "امت واحده اسلامی" را مشاهده نمود. بنابراین با بررسی نظر ایشان در رابطه با ریشه قیامهای اسلامی، و سپس توصیف ایشان از چیستی و هویت این انقلابها و در نهایت آیندهای که ایشان از این قیامها ترسیم میکنند به خوبی میتوان نسبت بین بیداری اسلامی، انقلاب اسلامی و امت واحده اسلامی را ترسیم نمود.
الگو شدن انقلاب اسلامی ایران
در این مجال بدلیل اینکه موضوع اصلی مقاله نقش واژهسازی و نهادسازی در آینده انقلابهای اسلامی است، فرصتی برای تحلیل دقیق ریشههای این قیامها وجود ندارد و ما تنها به نقش الگوسازی انقلاب اسلامی در شکلگیری این قیامها اشاره میکنیم. از نظر آیت الله خامنهای انقلاب اسلامی ایران به الگویی برای ملتهای مسلمان جهان تبدیل شده است که الهام بخش ملتهای منطقه در قیام علیه حکام جائر و دیکتاتورهای وابسته آن کشورها است.
" امروز شما چه بخواهید، چه نخواهید، چه خودتان بدانید، چه ندانید، چه تصدیق بکنید یا نکنید، برای بسیاری از ملتها الگو و اسوه شدهاید. این بیداری اسلامی که مشاهده میکنید، چه بگوئیم، چه نگوئیم، چه به رو بیاوریم، چه نیاوریم، چه دیگران به رو بیاورند، چه نیاورند، اثرگرفتهی از حرکت عظیم ملت ایران است. این انقلاب عظیم، این انقلاب بزرگ، این تحول بنیانبرافکنِ سنتهای طاغوتی و نظام طاغوتی و نظام سلطه، ملت ایران را به یک اسوه تبدیل کرد."[۲۲]
البته ایشان حداکثر دقت را نسبت به این نکته داشتهاند که نقش ملت ایران در این میان الگوسازی و ایجاد اسوه و نمونه است و بنا نیست که ما ادعا کنیم که ملتها همه چیز را از ما یاد گرفتهاند چرا که این موضع میتواند به منشایی برای اختلاف و افتراق بین امت اسلامی و انقلاب اسلامی تبدیل شود.
آن چیزی که از نظر ایشان الهامبخش ملتهای منطقه بوده و برای آنان الگو شده است عبارت است از پیدایش انقلاب، تشکیل نظام، ماندگاری ۳۲ ساله مقابل دشمنان و بعد هم پیشرفتهای علمی و صنعتی.
"انقلاب اسلامی برای مسلمانها الگو شد؛ اولاً با پیدایش خود، بعد با تشکیل موفق نظام جمهوری اسلامی که توانست یک نظامی را با یک قانون اساسیِ کامل ارائه کند و آن را به کرسی بنشاند و تحقق ببخشد، و بعد ماندگاری این نظام در طول سی و دو سال که نتوانند به او ضربه بزنند، و بعد استحکام و تقویت هرچه بیشتر این نظام - که نظام جمهوری اسلامی امروز از لحاظ عمق و ریشه، قابل مقایسهی با ده سال پیش، بیست سال پیش و سی سال پیش نیست - و بعد پیشرفتهای گوناگون در این نظام، که پیشرفت علمی، پیشرفت فناوری و صنعتی، پیشرفتهای اجتماعی گوناگون، پخته شدن افکار، پدید آمدن افکار نو، حرکت عظیم علمی در کشور و فعالیتهای گوناگون است. "[۲۳]
معنی این تاکید این است که کشورهای مسلمان قدم در راهی گذاشتهاند که نهایت آن شبیه آن چیزی است که انقلاب اسلامی به دنبال آن است.
تاکید بر اسلامی بودن قیامها
نکته بعدی که نوع ارتباط انقلابهای منطقه عربی با تشکیل امت واحده اسلامی را برای ما شفافتر میسازد تاکیدی است که رهبری معظم بر اسلامی بودن این قیامها داشته و دلائلی است که برای این ادعای خود مطرح میکنند. ایشان بر این نکته تاکید داشتهاند که هویت این انقلابها دو عنصر اصلی دارد. یکی مردمی بودن و دیگری اسلامی بودن.
"دو خصوصیت در این تحولات وجود دارد: یکی عبارت است از حضور مردم، و دیگری عبارت است از سمت و سوی دینی در این حرکتها. این، دو عنصر اساسی است."[۲۴]
" بروشنی میتوان تشخیص داد که اصول انقلابهای کنونی منطقه، مصر و دیگر کشورها، در درجهی اول اینها است... برافراشتن پرچم اسلام که عقیدهی عمیق و دلبستگی دیرین مردم است و برخورداری از امنیت روانی و عدالت و پیشرفت و شکوفائیای که جز در سایهی شریعت اسلامی به دست نخواهد آمد."[۲۵]
اولین استدلال ایشان بر اسلامی بودن این قیامها عبارت است از مظاهر و شعارهایی که در این قیامها و توسط مردم مطرح میشود؛ یعنی اقامه نمازهای جماعت و جمعه، شعارهای الله اکبر .
"اینها مردمی هستند مسلمان. حرکت از نماز جمعه شروع میشود، از مساجد شروع میشود. شعارها، شعارهای «اللَّهاکبر» است. مردم شعار دینی میدهند و قویترین جریان مبارز در آنجا، جریان اسلامی است."[۲۶]
"حساسترین بخشهای جهان اسلام را نهضت بازگشت به اسلام و اعاده عزت و هویت و رهائی فراگرفته است و همه جا شعار «اللّه اکبر» به گوش میرسد."[۲۷]
دومین استدلال ایشان عبارت است از اینکه در انتخابات تونس و مصر اسلامگراها توانستند اکثریت آرای مردم را به خود اختصاص دهند.
"در انتخابات اخیر ۷۵% مردم مصر به شعارهای اسلامی رأی دادند. در تونس نیز اکثریت، همین پرچم را بالا بردند. در لیبی، این درصد اگر بالاتر نباشد، پائینتر نیست. مردم از نمایندگانشان و از حکومتهای جدید، برای آینده نیز همینها را میخواهند."[۲۸]
معنای این تاکید نیز همان است که در قبل گفتیم و اینکه احیای شوکت و عظمت اسلام غایت همه انقلابها است. در قدم بعدی ایشان به آمارهای نظرسنجی خود امریکاییها اشاره میکنند که بیانگر افزایش گرایش به مظاهر اسلامی است.
" نظرسنجیهای مکرر آمریکائیها در مصر و اکثر کشورهای اسلامی، واقعیت را به آنها گفته است. از ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۸ میزان گرایش به مسجد و شعائر اسلامی، از جمله حجاب و پوشش زنان، بین ۴۰% تا ۷۵% در ملتها از مصر و اردن تا ترکیه و مالزی و... افزایش یافته"[۲۹]
استدلال بعدی ایشان نیز اشاره به افزایش محبوبیت شخصیتهای مسلمان ضد صهیونیستی است.
"(در نظرسنجیها) شخصیتهای محبوب میان جوانان مصر، مجاهدان ضد صهیونیستیِ مسلمان بودهاند. نفرت از صهیونیزم، توجه به قضیهی فلسطین و عزتطلبی اسلامی، از شاخصهای اصلی ملتهاست."[۳۰]
تاکید بر پایان یافته تلقی نکردن انقلابها و لزوم نظامسازی
در این یکسالی که از عمر این انقلابها میگذرد و برخی از این انقلابها مانند مصر و تونس و لیبی موفق به ساقط کردن دیکتاتورهای خود شدهاند ایشان بارها و بارها بر این نتکته تاکید داشتهاند که مرحله پس از اسقاط دیکتاتور که بسیار نیز از آن مهمتر است مرحلهای است که مرم باید نظام جدید حاکم بر کشور خود و هندسه کلی حکومت مطلوب خود را ترسیم کنند البته با حفظ شرائط و اقتضائات خاص هر کشور.
"نظامسازی کار بزرگ و اصلی شما است. این کاری پیچیده و دشوار است. نگذارید الگوهای لائیک یا لیبرالیسم غربی، یا ناسیونالیسم افراطی، یا گرایشهای چپ مارکسیستی، خود را بر شما تحمیل کند." [۳۱]
" یقیناً دستهای استکبار و عوامل استکبار سعی میکنند حالا که نظام وابسته ساقط شد، شاید بتوانند یک نظامی را سر کار بیاورند که باز وابستگیاش به غرب محفوظ باشد؛ یک نظامی بر سر کار بیاید که وابستهی به غرب باشد؛ برنامههای غرب را، برنامههای آمریکا را بر طبق میل آنها اجرا کند؛ منتها با یک شکل مدرنتری. عدهای مایلند این نظام جدید از شکل پیرِ فرسودهی منفورِ حسنی مبارکی در بیاید، یک شکل ظاهرالصلاحتری به خودش بگیرد. یک عدهای دنبال این هستند و دارند تلاش میکنند و پول خرج میکنند. بعضی این را نمیخواهند، اما دنبال این هستند که یک نظام سکولار بر سر کار بیاید؛ نظامی که تعهد دینی نداشته باشد. اینها هم دارند کار میکنند، تلاش میکنند. عدهای هم به دنبال ایجاد یک نظام اسلامی هستند. البته تفسیرها و تعبیرها از نظام اسلامی مختلف است. بنابراین کشمکشهائی در این زمینهها وجود دارد؛ تلاش برای ایجاد نظام جایگزین."[۳۲]
همانگونه که مشاهده میشود اولین توصیه راهبردی ایشان به انقلابیون دقیقا همان چیزی است که انقلاب اسلامی ایران قدم در راه آن گذاشت یعنی نظام سازی جدید که دومین مرحله از اهداف تکاملی انقلاب اسلامی است. و ایشان هندسه کلی نظام اسلامی را نیز در این زمینه کاملا موثر در سایر انقلابها و قابل الگوبرداری میدانند.
"به طور طبیعی یکی از عواملی که میتواند در این عرصهی کشاکش و تصمیمگیری و اثرگذار برای آینده، اثر بگذارد، نظام جمهوری اسلامی ایران، رفتار دولتمردان، رفتار مردم و به طور کلی شاکلهی نظام جمهوری اسلامی است."[۳۳]
در جمعبندی این مرحله میتوان چنین گفت که آیت الله خامنهای بر اساس نقشه کلان انقلاب جهانی اسلام – و نه فقط انقلابی مخصوص به ایران- بر تشابه این انقلابها با انقلاب ایران تاکید دارند، بر اساس همین منطق هویت همه آنها را اسلامی میدانند و الگوی مراحل ۵ گانه را به همه این انقلابها توصیه میکنند. بنا بر این منطق،آیتآاا.ئنلال
اتفاقاتی که در تجربه انقلاب اسلامی ایران رخ داده است کم یا زیاد در انتظار همه انقلابهای منطقه خواهد بود با این تفاوت که انقلاب اسلامی ایران بدون اینکه تجربهای از پیش مشخص در مواجهه با چالشهای پیش رویش در دست داشته باشد- البته به غیر از تجربه محدود، کوتاه و البته بسیط دوران صدر اسلام- اما انقلابهای اسلامی کشورهایی همچون تونس، مصر، لیبی و انشاالله بحرین و یمن تجربهای همچون انقلاب اسلامی ایران را در جلوی چشمان خود دارند که میتوانند از نقاط قوت آن درس بگیرند و از نقاط ضعف آن عبرت بگیرند.
بنابراین بررسی تجربه انقلاب اسلامی در مراحل پس از نظام سازی، یعنی تشکیل دولت اسلامی و تشکیل جامعه اسلامی و راهبردی که این نظام برای عبور از این مراحل در پیش گرفته است میتواند راهبردهای آینده انقلابهای منطقه را شفافتر سازد.
الگو شدن انقلاب اسلامی ایران
در این مجال بدلیل اینکه موضوع اصلی مقاله نقش واژهسازی و نهادسازی در آینده انقلابهای اسلامی است، فرصتی برای تحلیل دقیق ریشههای این قیامها وجود ندارد و ما تنها به نقش الگوسازی انقلاب اسلامی در شکلگیری این قیامها اشاره میکنیم. از نظر آیت الله خامنهای انقلاب اسلامی ایران به الگویی برای ملتهای مسلمان جهان تبدیل شده است که الهام بخش ملتهای منطقه در قیام علیه حکام جائر و دیکتاتورهای وابسته آن کشورها است.
" امروز شما چه بخواهید، چه نخواهید، چه خودتان بدانید، چه ندانید، چه تصدیق بکنید یا نکنید، برای بسیاری از ملتها الگو و اسوه شدهاید. این بیداری اسلامی که مشاهده میکنید، چه بگوئیم، چه نگوئیم، چه به رو بیاوریم، چه نیاوریم، چه دیگران به رو بیاورند، چه نیاورند، اثرگرفتهی از حرکت عظیم ملت ایران است. این انقلاب عظیم، این انقلاب بزرگ، این تحول بنیانبرافکنِ سنتهای طاغوتی و نظام طاغوتی و نظام سلطه، ملت ایران را به یک اسوه تبدیل کرد."[۲۲]
البته ایشان حداکثر دقت را نسبت به این نکته داشتهاند که نقش ملت ایران در این میان الگوسازی و ایجاد اسوه و نمونه است و بنا نیست که ما ادعا کنیم که ملتها همه چیز را از ما یاد گرفتهاند چرا که این موضع میتواند به منشایی برای اختلاف و افتراق بین امت اسلامی و انقلاب اسلامی تبدیل شود.
آن چیزی که از نظر ایشان الهامبخش ملتهای منطقه بوده و برای آنان الگو شده است عبارت است از پیدایش انقلاب، تشکیل نظام، ماندگاری ۳۲ ساله مقابل دشمنان و بعد هم پیشرفتهای علمی و صنعتی.
"انقلاب اسلامی برای مسلمانها الگو شد؛ اولاً با پیدایش خود، بعد با تشکیل موفق نظام جمهوری اسلامی که توانست یک نظامی را با یک قانون اساسیِ کامل ارائه کند و آن را به کرسی بنشاند و تحقق ببخشد، و بعد ماندگاری این نظام در طول سی و دو سال که نتوانند به او ضربه بزنند، و بعد استحکام و تقویت هرچه بیشتر این نظام - که نظام جمهوری اسلامی امروز از لحاظ عمق و ریشه، قابل مقایسهی با ده سال پیش، بیست سال پیش و سی سال پیش نیست - و بعد پیشرفتهای گوناگون در این نظام، که پیشرفت علمی، پیشرفت فناوری و صنعتی، پیشرفتهای اجتماعی گوناگون، پخته شدن افکار، پدید آمدن افکار نو، حرکت عظیم علمی در کشور و فعالیتهای گوناگون است. "[۲۳]
معنی این تاکید این است که کشورهای مسلمان قدم در راهی گذاشتهاند که نهایت آن شبیه آن چیزی است که انقلاب اسلامی به دنبال آن است.
تاکید بر اسلامی بودن قیامها
نکته بعدی که نوع ارتباط انقلابهای منطقه عربی با تشکیل امت واحده اسلامی را برای ما شفافتر میسازد تاکیدی است که رهبری معظم بر اسلامی بودن این قیامها داشته و دلائلی است که برای این ادعای خود مطرح میکنند. ایشان بر این نکته تاکید داشتهاند که هویت این انقلابها دو عنصر اصلی دارد. یکی مردمی بودن و دیگری اسلامی بودن.
"دو خصوصیت در این تحولات وجود دارد: یکی عبارت است از حضور مردم، و دیگری عبارت است از سمت و سوی دینی در این حرکتها. این، دو عنصر اساسی است."[۲۴]
" بروشنی میتوان تشخیص داد که اصول انقلابهای کنونی منطقه، مصر و دیگر کشورها، در درجهی اول اینها است... برافراشتن پرچم اسلام که عقیدهی عمیق و دلبستگی دیرین مردم است و برخورداری از امنیت روانی و عدالت و پیشرفت و شکوفائیای که جز در سایهی شریعت اسلامی به دست نخواهد آمد."[۲۵]
اولین استدلال ایشان بر اسلامی بودن این قیامها عبارت است از مظاهر و شعارهایی که در این قیامها و توسط مردم مطرح میشود؛ یعنی اقامه نمازهای جماعت و جمعه، شعارهای الله اکبر .
"اینها مردمی هستند مسلمان. حرکت از نماز جمعه شروع میشود، از مساجد شروع میشود. شعارها، شعارهای «اللَّهاکبر» است. مردم شعار دینی میدهند و قویترین جریان مبارز در آنجا، جریان اسلامی است."[۲۶]
"حساسترین بخشهای جهان اسلام را نهضت بازگشت به اسلام و اعاده عزت و هویت و رهائی فراگرفته است و همه جا شعار «اللّه اکبر» به گوش میرسد."[۲۷]
دومین استدلال ایشان عبارت است از اینکه در انتخابات تونس و مصر اسلامگراها توانستند اکثریت آرای مردم را به خود اختصاص دهند.
"در انتخابات اخیر ۷۵% مردم مصر به شعارهای اسلامی رأی دادند. در تونس نیز اکثریت، همین پرچم را بالا بردند. در لیبی، این درصد اگر بالاتر نباشد، پائینتر نیست. مردم از نمایندگانشان و از حکومتهای جدید، برای آینده نیز همینها را میخواهند."[۲۸]
معنای این تاکید نیز همان است که در قبل گفتیم و اینکه احیای شوکت و عظمت اسلام غایت همه انقلابها است. در قدم بعدی ایشان به آمارهای نظرسنجی خود امریکاییها اشاره میکنند که بیانگر افزایش گرایش به مظاهر اسلامی است.
" نظرسنجیهای مکرر آمریکائیها در مصر و اکثر کشورهای اسلامی، واقعیت را به آنها گفته است. از ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۸ میزان گرایش به مسجد و شعائر اسلامی، از جمله حجاب و پوشش زنان، بین ۴۰% تا ۷۵% در ملتها از مصر و اردن تا ترکیه و مالزی و... افزایش یافته"[۲۹]
استدلال بعدی ایشان نیز اشاره به افزایش محبوبیت شخصیتهای مسلمان ضد صهیونیستی است.
"(در نظرسنجیها) شخصیتهای محبوب میان جوانان مصر، مجاهدان ضد صهیونیستیِ مسلمان بودهاند. نفرت از صهیونیزم، توجه به قضیهی فلسطین و عزتطلبی اسلامی، از شاخصهای اصلی ملتهاست."[۳۰]
تاکید بر پایان یافته تلقی نکردن انقلابها و لزوم نظامسازی
در این یکسالی که از عمر این انقلابها میگذرد و برخی از این انقلابها مانند مصر و تونس و لیبی موفق به ساقط کردن دیکتاتورهای خود شدهاند ایشان بارها و بارها بر این نتکته تاکید داشتهاند که مرحله پس از اسقاط دیکتاتور که بسیار نیز از آن مهمتر است مرحلهای است که مرم باید نظام جدید حاکم بر کشور خود و هندسه کلی حکومت مطلوب خود را ترسیم کنند البته با حفظ شرائط و اقتضائات خاص هر کشور.
"نظامسازی کار بزرگ و اصلی شما است. این کاری پیچیده و دشوار است. نگذارید الگوهای لائیک یا لیبرالیسم غربی، یا ناسیونالیسم افراطی، یا گرایشهای چپ مارکسیستی، خود را بر شما تحمیل کند." [۳۱]
" یقیناً دستهای استکبار و عوامل استکبار سعی میکنند حالا که نظام وابسته ساقط شد، شاید بتوانند یک نظامی را سر کار بیاورند که باز وابستگیاش به غرب محفوظ باشد؛ یک نظامی بر سر کار بیاید که وابستهی به غرب باشد؛ برنامههای غرب را، برنامههای آمریکا را بر طبق میل آنها اجرا کند؛ منتها با یک شکل مدرنتری. عدهای مایلند این نظام جدید از شکل پیرِ فرسودهی منفورِ حسنی مبارکی در بیاید، یک شکل ظاهرالصلاحتری به خودش بگیرد. یک عدهای دنبال این هستند و دارند تلاش میکنند و پول خرج میکنند. بعضی این را نمیخواهند، اما دنبال این هستند که یک نظام سکولار بر سر کار بیاید؛ نظامی که تعهد دینی نداشته باشد. اینها هم دارند کار میکنند، تلاش میکنند. عدهای هم به دنبال ایجاد یک نظام اسلامی هستند. البته تفسیرها و تعبیرها از نظام اسلامی مختلف است. بنابراین کشمکشهائی در این زمینهها وجود دارد؛ تلاش برای ایجاد نظام جایگزین."[۳۲]
همانگونه که مشاهده میشود اولین توصیه راهبردی ایشان به انقلابیون دقیقا همان چیزی است که انقلاب اسلامی ایران قدم در راه آن گذاشت یعنی نظام سازی جدید که دومین مرحله از اهداف تکاملی انقلاب اسلامی است. و ایشان هندسه کلی نظام اسلامی را نیز در این زمینه کاملا موثر در سایر انقلابها و قابل الگوبرداری میدانند.
"به طور طبیعی یکی از عواملی که میتواند در این عرصهی کشاکش و تصمیمگیری و اثرگذار برای آینده، اثر بگذارد، نظام جمهوری اسلامی ایران، رفتار دولتمردان، رفتار مردم و به طور کلی شاکلهی نظام جمهوری اسلامی است."[۳۳]
در جمعبندی این مرحله میتوان چنین گفت که آیت الله خامنهای بر اساس نقشه کلان انقلاب جهانی اسلام – و نه فقط انقلابی مخصوص به ایران- بر تشابه این انقلابها با انقلاب ایران تاکید دارند، بر اساس همین منطق هویت همه آنها را اسلامی میدانند و الگوی مراحل ۵ گانه را به همه این انقلابها توصیه میکنند. بنا بر این منطق،آیتآاا.ئنلال
اتفاقاتی که در تجربه انقلاب اسلامی ایران رخ داده است کم یا زیاد در انتظار همه انقلابهای منطقه خواهد بود با این تفاوت که انقلاب اسلامی ایران بدون اینکه تجربهای از پیش مشخص در مواجهه با چالشهای پیش رویش در دست داشته باشد- البته به غیر از تجربه محدود، کوتاه و البته بسیط دوران صدر اسلام- اما انقلابهای اسلامی کشورهایی همچون تونس، مصر، لیبی و انشاالله بحرین و یمن تجربهای همچون انقلاب اسلامی ایران را در جلوی چشمان خود دارند که میتوانند از نقاط قوت آن درس بگیرند و از نقاط ضعف آن عبرت بگیرند.
بنابراین بررسی تجربه انقلاب اسلامی در مراحل پس از نظام سازی، یعنی تشکیل دولت اسلامی و تشکیل جامعه اسلامی و راهبردی که این نظام برای عبور از این مراحل در پیش گرفته است میتواند راهبردهای آینده انقلابهای منطقه را شفافتر سازد.
- واژهسازی و نهادسازی، راهبرد جمهوری اسلامی برای تشکیل دولت اسلامی و جامعه اسلامی
نکتهای که در رابطه با مراحل پنجگانه انقلاب اسلامی تا تمدن اسلامی باید مورد توجه قرار بگیرد آن است که این مراحل با اینکه ترتیب منطقی و زمانی دارند اما تحقق عینی آنان نسبی است. مثلا تا زمانی که جامعه تا حدی اسلامی و اسلامخواه نباشد نه تحقق انقلاب اسلامی ممکن است، نه تشکیل نظام اسلامی و نه اسلامی کرد دولت. از سوی دیگر پیروزی انقلاب اسلامی، تشکیل نظام اسلامی و اسلامیسازی دولت نیز به نوبه خود موجب احیای مظاهر اسلامی در جامعه شده و ارزشهای اسلامی را در جامعه احیاء و اقامه میکنند. از آن جملهاند احیای ارزشهایی همچون حجاب، نماز جمعه، قصاص و حدود در جامعه و همچنین نفی فحشاء و منکرات و نفی سبیل کفار بر مسلمین که در ابتدای انقلاب اسلامی محقق شدند. همچنین باید توجه داشت که انقلاب اسلامی، نظام اسلامی و دولت اسلامی نیز تا زمانی که جامعه اسلامی تشکیل نشود به طور کامل محقق نخواهند شد و نظام زمانی صددرصد اسلامی خواهد شد که جامعه به معنای واقعی کلمه مسلمان شده باشد. چرا که عناصر تشکیل دهنده دولت اسلامی از میان همان مردمی که در جامعه اسلامی زندگی میکنند تشکیل میشود.
این نسبیت در مورد دولت اسلامی رنگ بیشتری به خود میگیرد. چرا که گستردگی نهادهای اداره نظام بسیار بسیار بیشتر از مقومات اصلی و هندسه کلی نظام اسلامی است که فقط شامل قوای سهگانه، مجلس خبرگان و ولی فقیه میشود. در حقیقت گستردگی دولت اسلامی به لحاظ جغرافیایی در تمام نقاط کشور یعنی تمامی شهرها و روستاها و حتی صحراها و کوههای خالی از سکنه نیز که احتیاج به مراقبت دارند میشود و از لحاظ جمعیتی نیز شامل همه اقشار و صنوف و ردههای سنی میگردد. بنابراین شاید نتوان مرز مشخصی مانند آنچه بین انقلاب اسلامی و نظام اسلامی وجود دارد مابین دولت اسلامی و جامعه اسلامی ترسیم کرد. در مورد پیروزی انقلاب اسلامی تاریخ مشخصی وجود دارد و در مورد نظام اسلامی نیز مقطع خاص مربوط به تعیین کلیت نظام یعنی رفراندوم جمهوری اسلامی و تعیین هندسه کلی نظام یعنی تدوین قانون اساسی و نیز رفراندوم تایید ملی آن مشخص است. اما در مورد دولت اسلامی و جامعه اسلامی شاید هیچگاه نتوان چنین مرزبندی قائل شد و تحقق این دو مرحله تدریجی و نسبی خواهد بود و بر اساس نظریهای که نگارنده از اندیشههای آیتالله خامنهای استخراج کرده است، این دو مرحله کاملا پایاپای یکدیگر به پیش خواهند رفت، البته همراه با یک تقدم منطقی و اهمیت بیشتر برای دولت اسلامی.
آنچه در این فرصت بدان خواهیم پرداخت راهبرد اساسی انقلاب اسلامی برای گذار از دولت اسلامی به جامعه اسلامی است. ما نام این راهبرد را بر اساس اندیشههای آیت الله خامنهای "واژهسازی و نهادسازی" میگذاریم. این راهبرد دو عنصر مکمل دیگر نیز دارد که عبارتند از "مفهومپردازی" و "گفتمانسازی". بر اساس این راهبرد که در تاریخ شواهد و مصادیق آن در تاریخ انقلاب اسلامی کاملا قابل بررسی است، انقلاب اسلامی توانسته است متکی بر غنای فکری و اندیشهای خود و بر اساس نظام ارزشی خاص خود به زایش مفهومی بپردازد به نحوی که در یک بستر زبانی به خلق و توسعه سپهر واژگانی مختص به خود منتهی شود. انقلاب اسلامی توانسته است در مرحله بعد گفتمان خاص به خود را حول این سپهر واژگانی سامان داده و در نهایت برای نهادینه سازی آن نظام ارزشی مبنا، اقدام به نهادسازیهای متناسب با آن نظام ارزشی، مفهومی و واژگانی گفته شده بپردازد. اما در این بین نقش ولی فقیه نقشی محوری و اساسی بوده و علی الخصوص اندیشه آیت الله خامنهای از غنای خارق العادهای برخوردار است. در ادامه به شرح و بسط این مدل خواهیم پرداخت.
بازشناخت این راهبرد و بررسی قابلیت تطبیق این راهبرد در سایر انقلابها و لوازم این الگوبرداری میتواند کمک شایانی به پیشبرد این انقلابها به سوی تشکیل امت واحده اسلامی باشد.
این نسبیت در مورد دولت اسلامی رنگ بیشتری به خود میگیرد. چرا که گستردگی نهادهای اداره نظام بسیار بسیار بیشتر از مقومات اصلی و هندسه کلی نظام اسلامی است که فقط شامل قوای سهگانه، مجلس خبرگان و ولی فقیه میشود. در حقیقت گستردگی دولت اسلامی به لحاظ جغرافیایی در تمام نقاط کشور یعنی تمامی شهرها و روستاها و حتی صحراها و کوههای خالی از سکنه نیز که احتیاج به مراقبت دارند میشود و از لحاظ جمعیتی نیز شامل همه اقشار و صنوف و ردههای سنی میگردد. بنابراین شاید نتوان مرز مشخصی مانند آنچه بین انقلاب اسلامی و نظام اسلامی وجود دارد مابین دولت اسلامی و جامعه اسلامی ترسیم کرد. در مورد پیروزی انقلاب اسلامی تاریخ مشخصی وجود دارد و در مورد نظام اسلامی نیز مقطع خاص مربوط به تعیین کلیت نظام یعنی رفراندوم جمهوری اسلامی و تعیین هندسه کلی نظام یعنی تدوین قانون اساسی و نیز رفراندوم تایید ملی آن مشخص است. اما در مورد دولت اسلامی و جامعه اسلامی شاید هیچگاه نتوان چنین مرزبندی قائل شد و تحقق این دو مرحله تدریجی و نسبی خواهد بود و بر اساس نظریهای که نگارنده از اندیشههای آیتالله خامنهای استخراج کرده است، این دو مرحله کاملا پایاپای یکدیگر به پیش خواهند رفت، البته همراه با یک تقدم منطقی و اهمیت بیشتر برای دولت اسلامی.
آنچه در این فرصت بدان خواهیم پرداخت راهبرد اساسی انقلاب اسلامی برای گذار از دولت اسلامی به جامعه اسلامی است. ما نام این راهبرد را بر اساس اندیشههای آیت الله خامنهای "واژهسازی و نهادسازی" میگذاریم. این راهبرد دو عنصر مکمل دیگر نیز دارد که عبارتند از "مفهومپردازی" و "گفتمانسازی". بر اساس این راهبرد که در تاریخ شواهد و مصادیق آن در تاریخ انقلاب اسلامی کاملا قابل بررسی است، انقلاب اسلامی توانسته است متکی بر غنای فکری و اندیشهای خود و بر اساس نظام ارزشی خاص خود به زایش مفهومی بپردازد به نحوی که در یک بستر زبانی به خلق و توسعه سپهر واژگانی مختص به خود منتهی شود. انقلاب اسلامی توانسته است در مرحله بعد گفتمان خاص به خود را حول این سپهر واژگانی سامان داده و در نهایت برای نهادینه سازی آن نظام ارزشی مبنا، اقدام به نهادسازیهای متناسب با آن نظام ارزشی، مفهومی و واژگانی گفته شده بپردازد. اما در این بین نقش ولی فقیه نقشی محوری و اساسی بوده و علی الخصوص اندیشه آیت الله خامنهای از غنای خارق العادهای برخوردار است. در ادامه به شرح و بسط این مدل خواهیم پرداخت.
بازشناخت این راهبرد و بررسی قابلیت تطبیق این راهبرد در سایر انقلابها و لوازم این الگوبرداری میتواند کمک شایانی به پیشبرد این انقلابها به سوی تشکیل امت واحده اسلامی باشد.
- قدرت واژهسازی و مفهومپردازی انقلاب اسلامی
همانگونه که ذکر شد یکی از نقاط قوت قدرت "زایش مفهومی" و "توسعه واژگانی" گفتمان انقلاب اسلامی است. آیا تا بحال در آنچه از ادبیات، شعر، فیلم، روزنامهها و کتبی که از قبل انقلاب بدستمان رسیده عباراتی چون "مدیریت جهادی" را دیدهایم؟ همچنین است عباراتی همچون "روحیه بسیجی" و "اخلاق بسیجی". آیا اصلا با شنیدن کلمه "بسیج" همان معنایی به ذهنمان خطور میکند که پدرانمان در سالهای ۴۰ و ۵۰ از این واژه میفهمیدند؟
بررسی دلالت معنایی واژگانی همچون "اعتماد بنفس ملی" و "خودکفایی" در سپهر واژگانی فارسیزبانان و یا حتی دلالت معنایی واژگانی چون طاغوت، استکبار، استضعاف، جهاد، شهادت، بصیرت و ... برای متدینین ما در پیش از انقلاب خود موضوع پژوهشی متفاوت و حتی جذاب برای نگارنده است اما به اجمال میتوان ادعا کرد که این مفاهیم و واژگان؛ مفاهیمی دور، مبهم و خارج از ارتکازات روزمره زبانی جامعه بودهاند. این نکتهای است که حتی آیت الله خامنهای هم بر آن تاکید دارند:
"قبل از پیروزی انقلاب، در دورهی طاغوت، ماها اسم جهاد را شنیده بودیم، احکام جهاد را بلد بودیم، ایستادگی در مقابل دشمن را، فداکاری را، ازخودگذشتگی را در کتابها خوانده بودیم، به مردم هم هی میگفتیم، اما آن را ندیده بودیم و لمس نکرده بودیم. این کجا - که انسان از دور دستی بر آتش داشته باشد - و این که انسان از نزدیک، جهاد را، فداکاری را، ایثار را، از جان گذشتن را ببیند و مشاهده کند؛ که دیدیم."[۳۴]
بنابراین همین واژگان الفبای ابتدایی فرهنگ اسلامی در نزد جوان متدین انقلابی دهه هشتاد شمسی، با پدر جوان و متدینش در دهه چهل شمسی یکسان نیست. این تغییر چه در سطح خرد-یعنی معنای تکتک واژگان- و چه در سطح کلان-یعنی معنای شبکهای و منظومهای واژگان- در جهت تکامل و توسعه بوده است. این توسعه و تغییر در حقیقت نتیجهای است از تکامل تاریخی جامعه ایرانی و شرایطی که این ملت در طول این سه دهه درک کرده است. استاد داوری اردکانی در این زمینه میگویند:
" زبان لازمه درک و فهم معانی و مقاصد و روابط و مظهر والای خرد تاریخی صاحبان آن است"[۳۵]
البته در اینجا فرصت اثبات این نکته نیست که این زایش واژگانی در چه نسبت وثیقی با قدرت زایش فکری و اندیشهای مکتب انقلاب اسلامی قرار دارد. اما باید دقت داشت که انقلاب اسلامی حاوی اندیشه جدیدی بود و بسیار طبیعی است که این نهضت برای ادامه حرکت عمومی خود بر اساس مبانی اولیهاش به بازتولید مفاهیم جدید و به تبع آن نظام واژگانی جدید اقدام کند. این تاکید بر منظومه بومی واژگان در چند سال اخیر از سوی آیت الله خامنهای مطرح شده است.
"وقتی یک فکر جدید - مثل فکر حکومت اسلامی و نظام اسلامی و بیداری اسلامی - مطرح میشود، مفاهیم جدیدی را در جامعه القاء میکند؛ لذا این حرکت و این نهضت باید واژههای متناسب خودش را دارا باشد؛ اگر از واژههای بیگانه وام گرفت، فضا آشفته خواهد شد، مطلب ناگفته خواهد ماند."[۳۶]
اولین تاکید جدی ایشان بر این موضوع زمانی بود که در مقابل گفتمان دموکراسیخواهی مطرح شده از سوی جریان موسوم به اصلاحات، ایشان با طرح و شرح واژه "مردمسالاری دینی" بر این نکته تاکید کردند که واژگان مورد استفاده ما برآمده از همان تفکر و و طرح اسلامی مورد نظر خودمان است.
"ما در باب حکومت حرف داریم، تفکر داریم، طرح داریم؛ و آن، طرح اسلامی است. این طرح هم در کتاب نیست؛ در واقعیت خارجی است و جلو چشم همه است. آن طرح چیست؟ مردمسالاری دینی. تعبیر دمکراسی را نمیخواهم بهکار ببرم؛ چون من اصرار دارم واژهها را چنان باید انتخاب کنیم که همه معنای خودش را ببخشد."[۳۷]
و در گام بعد ایشان به توصیف و تشریح این واژه و مفهوم جدید و تفاوتهای آن با دموکراسی پرداختند.
"نباید اشتباه شود؛ این مردمسالاری به ریشههای دمکراسیِ غربی مطلقاً ارتباط ندارد. این یک چیز دیگر است. اوّلاً مردمسالاری دینی دو چیز نیست؛ اینطور نیست که ما دمکراسی را از غرب بگیریم و به دین سنجاق کنیم تا بتوانیم یک مجموعه کامل داشته باشیم؛ نه. خودِ این مردمسالاری هم متعلّق به دین است. مردمسالاری هم دو سر دارد که من در یک جلسه دیگر هم به بعضی از مسؤولان این نکته را گفتم. یک سرِ مردمسالاری عبارت است از اینکه تشکّل نظام به وسیله اراده و رأی مردم صورت گیرد؛ یعنی مردم نظام را انتخاب میکنند، دولت را انتخاب میکنند، نمایندگان را انتخاب میکنند، مسؤولان اساسی را بهواسطه یا بیواسطه انتخاب میکنند.
سرِ دیگر قضیه مردمسالاری این است که حالا بعد از آنکه من و شما را انتخاب کردند، ما در قبال آنها وظایف جدّی و حقیقی داریم. مردمسالاری فقط این نیست که انسان تبلیغات و جنجال کند و بالأخره عدّهای را به پای صندوقها بکشاند و رأیی را از مردم بگیرد، بعد هم خداحافظ؛ هیچ کاری به کار مردم نداشته باشد! بعد از آنکه این نیمه اوّل تحقّق پیدا کرد، نوبت نیمه دوم است؛ نوبت پاسخگویی است."[۳۸]
مورد جدی دیگری که ایشان بر ضرورت استفاده از سپهر بومی واژگان تاکید داشتند مربوط به موضوع "توسعه" و "پیشرفت" است.
"کلمهی «پیشرفت» را ما با دقت انتخاب کردیم؛ تعمداً نخواستیم کلمهی «توسعه» را به کار ببریم. علت این است که کلمهی توسعه، یک بار ارزشی و معنائی دارد؛ التزاماتی با خودش همراه دارد که احیاناً ما با آن التزامات همراه نیستیم، موافق نیستیم. ما نمیخواهیم یک اصطلاح جاافتادهی متعارف جهانی را که معنای خاصی را از آن میفهمند، بیاوریم داخل مجموعهی کار خودمان بکنیم. ما مفهومی را که مورد نظر خودمان است، مطرح و عرضه میکنیم؛ این مفهوم عبارت است از «پیشرفت». معادل معنای فارسی پیشرفت را میدانیم؛ میدانیم مراد از پیشرفت چیست. تعریف هم خواهیم کرد که منظور ما از این پیشرفتی که در فارسی معنایش روشن است، چیست؛ پیشرفت در چه ساحتهائی است، به چه سمتی است. ما این وام نگرفتن مفاهیم را در موارد دیگری هم در انقلاب داشتهایم. ما از کلمهی «امپریالیسم» استفاده نکردیم؛ کلمهی «استکبار» را آوردیم. ممکن است یک زوایائی در معنای امپریالیسم وجود داشته باشد که مورد نظر ما نیست. حساسیت ما بر روی آن زوایا نیست؛ حساسیت ما بر روی آن معنائی است که از کلمهی «استکبار» به دست میآید. لذا این را مطرح کردیم، در انقلاب جا افتاد؛ دنیا هم امروز منظور ما را میفهمد. و همچنین مفاهیم دیگری.
مفهوم پیشرفت، برای ما مفهوم روشنی است. ما «پیشرفت» را به کار میبریم و تعریف میکنیم که مقصود ما از پیشرفت چیست."
همانگونه که مشاهده شد ایشان در این فراز از بیاناتشان تاکید دارند که ما از ابتدای انقلاب اسلامی متوجه این نکته بودهایم و این نشان میدهد که واژگان اساسی گفتمان انقلاب اسلامی با دقت انتخاب شدهاند.
"مفهوم عدالت، مفهوم آزادی، مفهوم تکریم انسان - با معانی اسلامیِ خودش مورد نظر ماست، نه با معانی غربی خودش. آزادی در منطق اسلامی معنائی دارد، غیر از آن معنائی که آزادی در منطق غرب دارد. تکریم انسان، احترام به انسان، ارزش دادن به انسانیتِ انسان در مفهوم اسلامی مغایر است با این مفهوم در معنای غربی و تلقی غربی...
ما از احترام به انسان، احترام به زن حرف میزنیم؛ این نبایستی اشتباه بشود با آنچه که در غرب در زیر این مفاهیم ترجمه میشود و گفته میشود و بیان میشود. مفاهیم اسلامی مورد نظر است؛ عدالت با معنای اسلامی خود، آزادی با معنای اسلامی خود، کرامت انسان با معنای اسلامی خود؛ که اینها همه در اسلام روشن است، مبیّن است. غربیها هم برای خودشان یک حرفهائی دارند. در این زمینهها، در این ارزشگذاری، راه آنها، راه کج و منحرفی است. "[۳۹]
"برای تقسیم درست ثروت و استفادهی همگان از ثروتهای عمومی، که یکی از اهداف والا و اساسی اسلام است، از واژهی «سوسیالیسم» استفاده نمیکنیم. با اینکه سوسیالیسم هم از لحاظ معنای لغوی ناظر به همین معناست، لیکن با یک مفاهیم دیگری همراه است که ما از آن مفاهیم بیزاریم؛ با یک واقعیتهائی در تاریخ و در جامعه همراه شده که ما آنها را قبول نداریم. لذا ما به جای استعمالات و اصطلاحاتی که بین چپروها و مارکسیستها و اینها معروف بود، اصطلاح «استکبار» را، اصطلاح «استضعاف» را، اصطلاح «مردمی بودن» را مطرح کردیم و آوردیم."[۴۰]
از نظر آیت الله خامنهای یکی از مشکلات پیش روی انقلاب اسلامی نیز درگیری گفتمانی بین قائلین به مفاهیم و واژگان غربی با گفتمان انقلاب اسلامی بوده است.
"یکی از مشکلات ما در طول این سالها این بوده که افرادی آمدهاند مفاهیم اسلامی را با مفاهیم غربی ترجمه کردهاند، حرفهای غربیها را تکرار کردهاند، دنبال تحقق آنها بودند؛ در حالی که انقلاب اسلامی برای این نیست."[۴۱]
این تاکید بر مفاهیم و واژگان بومی در اندیشه آیتالله خامنهای تا جایی اهمیت مییابد که ایشان اقدام به راهاندازی جلسات هم اندیشی با نخبگان حوزوی و دانشگاهی در موضوعات اساسی مربوط به انقلاب اسلامی کرده و یکی از اهداف تشکیل نشست اندیشههای راهبردی را گشایش حوزههای نظری جدید بر روی انقلاب اسلامی و نظریهپردازی برای حل مشکلات کشور بر اساس اسلام و قرآن دانستهاند.
"در این جلسات، غرض این نیست که ما از صفر تا صدِ یک موضوع را بررسی کنیم - که عملی هم نیست - غرض، باز شدن راه مواجههی با مسائلی است که برای یک کشور و برای آینده مطرح است. میخواهیم بخصوص از جهات نظری گشایشی بشود، راهی باز شود، تا نخبگان کشور، مغزهای فعال کشور و مجربان در هر رشتهای بتوانند سهمی بر عهده بگیرند برای انعقاد یک فکر صحیح، که قاعدهی اجرا و عمل و برنامهریزی خواهد شد؛ قصد این است...
باید بدانیم در حوزهی نظریهپردازی، کجا جلوئیم، کجا عقبیم. یک جاهائی واقعاً ما جلو هستیم، در یک مواردی هم واقعاً عقبیم. در همین زمینهی مسئلهی زن، این همه منابع و تعالیم اسلامی در دسترس ماست: آیات کریمهی قرآن؛ چه آیاتی که مستقیماً به این مسئله ارتباط پیدا میکند، و چه آیاتی که با کلیت خود، با عموم و اطلاقِ خود شامل این مورد میشود، در اختیار ماست؛ اینها را باید تئوریزه کنیم؛ به شکل نظریهها و مجموعههای قابل تشعب، قابل استفاده و قابل استنتاج دربیاوریم و در اختیار همه بگذاریم؛ هم در اختیار خودمان برای برنامهریزی، هم در اختیار مخالفین، هم در اختیار استفسارکنندگان؛ که اشاره کردند و درست است."[۴۲]
و البته باز هم میتوان در این زمینه آن تفکر مبتنی بر تشکیل امت واحده و الگوسازی را مشاهده نمود و ایشان تاکید میکنند که این نظریهپردای و نوآوری و پیشرفت فکری باید در اختیار سوال کنندگان جهانی قرار گیرد.
"امروز در دنیا استفسارکنندگان و سؤال کنندگان از نظرات جمهوری اسلامی - که تجربهی سی سالهای را با خود دارد - زیاد شدهاند. البته شماها هم قاعدتاً اطلاع دارید، ما هم از کلانش اطلاع داریم؛ زیاد مراجعه میکنند، زیاد میپرسند، در موضوعات مختلف زیاد میخواهند بدانند، که در جمهوری اسلامی چه چیزی وجود دارد. خب، اینها را باید برای آنها فراهم کرد."
چگونگی زایش مفهومی و واژگانی گفتمان انقلاب اسلامی
با مروری بر فهرست واژگان اساسی گفتمان انقلاب اسلامی متوجه میشویم که محمل واژگانی این زایش فکری بر دو گونهاند.
دسته اول مربوط به حالتی است که توسعه مفهومی در حدی بوده که همان واژگان و اصطلاحات قبل ظرفیت مفهوم و معنای جدید را داشتهاند و با معنای جدید و متکاملشان در ارتکازات روزمره زبانی به کار گرفته میشوند. از این جملهاند واژگانی همچون استکبار، بصیرت، بسیج، جهاد و غیره که معمولا واژگان ساده و تک کلمهای را در بر میگیرند.
اما دسته دوم مربوط به حالتی است که واژگان موجود ظرف خوبی برای معانی جدید و متکامل این گفتمان نبوده و و با ترکیبسازی واژگان ساده موجود، اصطلاحاتی جدید جعل میشوند. جهاد سازندگی، جهاد خودکفایی، جهاد دانشگاهی، روحیه بسیجی، وحدت حوزه و دانشگاه در دهه اول انقلاب و تهاجم فرهنگی، نهضت نرمافزاری، مردمسالاری دینی، نقشه جامع علمی، بسیج سازندگی، الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، جهاد اقتصادی، بیداری اسلامی و بسیاری اصطلاحات دیگر در دورههای پس از آن از این دستهاند. زایش نوبهنوی این مفاهیم و اصطلاحات به طور روزافزون ظرفیتهای جدیدی را برای اندیشیدن در ساحات مختلف انقلاب اسلامی فراهم کردهاند و افق معنایی جدیدی را پیش روی متفکران انقلاب اسلامی قرار داده اند.
نکته مهم و قابل توجه در این زمینه آن است که اکثر این واژگان همانگونه که قبلا نیز گفته شد توسط ولی فقیه- یعنی امام خمینی و آیت الله خامنهای- تولید، بازتولید و یا حداقل گفتمان شدهاند. بعبارت دیگر باید پرچمدار نظریهپردازی و واژهسازی گفتمان انتقلاب اسلامی را ولی فقیه دانست. خود آیت الله خامنهای نیز بارها بر این نکته تاکید داشتهاند که یکی از دغدغههای مهم ولی فقیه، دغدغه گفتمانی او و حفاظت از ارزشهای اساسی انقلاب اسلامی است.
"بنده وقتی مسئلهی نهضت نرمافزاری را خواستم مطرح کنم، قبل از همه تو دانشگاه با دانشجوها مطرح کردم؛ حدود ده سال قبل. نه با وزارتها صحبت کرده بودم، نه با رئیسجمهور وقت صحبت کرده بودم، نه حتّی با اساتید صحبت کردم؛ اولبار در دانشگاه امیرکبیر این فکر را به میان آوردم. امروز شما ببینید این یک گفتمان است، یک مطالبهی عمومی است، یک خواستِ همهی دانشگاههای کشور است؛ که من هرجا هم میروم، از زبان دانشجو مطالبهاش را میشنوم؛ از زبان استاد و مدیر، اجرایش را در یک مرحلهی دیگر میشنوم، و اجراء هم دارد میشود."[۴۳]
"هم در زمینهی مسائل نظریهپردازی کارهای مهمی انشاءالله انجام خواهد گرفت، هم در زمینهی گفتمانسازی، و هم در زمینهی نزدیک کردن این گفتمان به اجرا؛ که البته اگر به صورت گفتمان در آمد، اجرای آن دیگر کار دشواری نیست. یعنی همان اشکالاتی که به مجلس و شورای نگهبان و دولت و غیره دارند، همهی آنها برطرف میشود. گفتمان یک جامعه مثل هواست، همه تنفسش میکنند؛ چه بدانند، چه ندانند؛ چه بخواهند، چه نخواهند. باید این گفتمانسازی انجام بگیرد؛ که البته نقش رسانهها و بالخصوص نقش روحانیون و نقش بزرگان و اساتید دانشگاهی حتماً نقش بارز و مهمی است. "[۴۴]
"در واقع رهبری، یک مدیریت کلان ارزشی است."[۴۵]
ایشان اهمیت این موضوع را تا آنجا میدانند که ساخت حقوقی نظام اسلامی را در حکم جسم نظام و شعارها و آرمانهای نظام اسلامی را در حکم روح نظام اسلامی میدانند که همیشه باید زنده بمانند.[۴۶] از نظر ایشان آرمانها شکل دهنده معنا و مضمون نظام اسلامی هستند و بدون آنها از نظام اسلامی تنها یک ظاهر باقی میماند.
"آن ساخت حقیقی و واقعی و درونی، مهم است؛ او در حکم روح این جسم است. آن ساخت درونی چیست؟ همان آرمانهای جمهوری اسلامی است: عدالت، کرامت انسان، حفظ ارزشها، سعی برای ایجاد برادری و برابری، اخلاق، ایستادگی در مقابل نفوذ دشمن؛ اینها آن اجزاء ساخت حقیقی و باطنی و درونی نظام جمهوری اسلامی است."[۴۷]
از زاویهای دیگر میتوان خاستگاه این زایش معنایی را نیز مورد کنکاش قرار داد. قسمت مهمی از این زایش در تقابل و جدال مستقیم با رقبای انقلاب اسلامی به منصه ظهور رسیدهاند. خواه رقبای گفتمانی که علی الظاهر با ما در یک جبهه تمدنی تعریف میشدهاند، همچون گفتمانهای سازندگی و اصلاحات، و خواه رقبای تمدنی که به طور فیزیکی و فراتر از چارچوبهای اندیشهای با ما به مقابله برخاستهاند. برای مثال درگیری انقلاب اسلامی با چالشی به نام جنگ موجب گشودن افقهای معنایی عظیمی در حوزه مفاهیمی همچون جهاد، شهادت، ایثار، شجاعت شد که با جریان عظیم فرهنگی که در پی خود داشت افقهای جدیدی را نهتنها در پیش روی ما که فراروی جبهه جهانی اسلام و حتی بشریت قرار داد.
و یا در دورهای که جریانی متضاد با جریان اصیل انقلاب اسلامی، سعی دارد که واژگان و معانی جدیدی را به ادبیات روزمره مردم وارد کرده و حول آن گفتمانسازی کند، گفتمان انقلاب اسلامی با محوریت آیتالله خامنهای به شدت در مقابل آن مقاومت کرده و از ساحت معنایی خود دفاع میکند. مثلا در مقابل اصرار آن جریان بر لفظ دموکراسی، بلافاصله واژه مردمسالاری دینی را تولید و عرضه میکند و حتی اعلام میدارد که این مفهوم "دموکراسی + اسلام" نیست و مردمسالاری مورد نظر ما بعنوان یکی از مفردات مردمسالاری دینی در ذات و ماهیتش با مفهوم دموکراسی متضاد است.[۴۸]
در مقابل تکرار بسیار زیاد واژه "آزادی" در گفتمان انحرافی دوران اصلاحات، گفتمان انقلاب اسلامی بلافاصله موضع خود را شفاف کرده و مرزبندی خود با لیبرالیسم را روشن میکند.
"در باب مفهوم آزادی، ما باید استقلال را - که شعار دیگر ماست - به کار گیریم؛ یعنی مستقل فکر کنیم؛ تقلیدی و تبعی فکر نکنیم...
«آزادی اجتماعی» به همین معنایی که امروز در فرهنگ سیاسی دنیا ترجمه میشود، یک چنین ریشه قرآنی دارد. هیچ لزومی ندارد که ما به لیبرالیسم قرن هجدهم اروپا مراجعه کنیم و دنبال این باشیم که «کانت» و «جان استوارت میل» و دیگران چه گفتهاند! ما خودمان حرف و منطق داریم. خواهم گفت که آن حرفها به دلایلی نمیتواند برای ما راهگشا باشد"[۴۹]
در آخرین حرکت نیز بالاخره انقلاب اسلامی تکلیف خود را با مفهوم توسعه روشن کرده و اعلام میکند که اساسا نه توسعه غربی را و نه حتی لفظ توسعه را نمیخواهد و به جای آن واژه پیشرفت را انتخاب میکند.[۵۰]
آن موقع که دشمن راهبرد تفرقهافکنی را بین برادران انقلابی و حتی برادران دینی شیعه و سنی به طور جد در پیش میگیرد، عبارت "اتحاد ملی و انسجام اسلامی" را بعنوان شعار جدی خود مطرح میکند[۵۱]؛ و آن زمان که دشمن به ساحت نبوی(صلیالله علیه و اله و سلم) متعرض شده و علیه ایشان فیلم و کاریکاتور موهن میسازد بلافاصله واژه اعظم را در کنار کلمه پیامبر قرار میدهد تا با عبارت "پیامبر اعظم (صلیالله علیه و اله و سلم) "، هیمنه و عظمت شخصیتی پیامبر خاتم را در برابر چشمان مسلمین احیا کند.[۵۲]
این نوآوری گاه چنان عمیق و همزمان گسترده میشود که حتی مرزهای ادبیات علمی را نیز درمینوردد. برای مثال آنگاه که دشمن برای درگیری مستقیم با انقلاب اسلامی و بهزانو درآوردن آن حوزه اقتصاد و تحریم اقتصادی را انتخاب میکند، بلافاصله واژگانی چون "اقتصاد مقاومتی"[۵۳]، " مدیریت واردات"[۵۴]، "جهاد اقتصادی"[۵۵]، و "دورزدن تحریمها"[۵۶] توسط آیت الله خامنهای وارد ادبیات تخصصی اقتصاد جمهوری اسلامی میکند.
گاه نیز خاستگاه معانی جدید، نه تقابل با عوامل معارض، که ناشی از تمایل کمال طلب و آرمانخواهی گفتمان انقلاب اسلامی است. این نیز به نوبهی خود موجب شده است که عباراتی همچون علوم انسانی اسلامی، سند چشمانداز، عبرتهای انقلاب، نقشهجامع علمی، کرسی نظریهپردازی، تمدن بینالملل اسلامی و دهها عبارت دیگر توسط آیت الله خامنهای به ذخیره واژگانی گفتمان انقلاب اسلامی افزوده شوند.
اما مرحله کمال این مفهومپردازی و واژهسازیها آنجا است که انقلاب اسلامی توانسته است این مفاهیم و واژگان را به نحو "فعال" به گفتمانهای حاکم بر جامعه تبدیل کند. (شکل شماره ۱) به عبارت دیگر انقلاب اسلامی توانسته است که این مفاهیم و معرفتها را که در قالب نظام واژگانی جدید متجلی شدهاند، به نحو شگفت انگیزی فراگیر و همهفهم کند. صفت فعال را از این جهت برگزیدهام که این گفتمان توانسته است اولا به خوبی در مقابل گفتمانهای رقیب مقاومت کرده و حتی آنها را در خود منحل کند. در ثانی توانسته است روز به روز و با نیازهای نوبهنوی انقلاب اسلامی و عرصههای جدید و متکامل آن خود را ارتقا ببخشد. ثالثا این گفتمان توانسته است کاملا الهام بخش و آینده پرداز باشد و در عین امیدآفرینی برای همه اقشار؛ الگوهای عینی و رفتاری خویش را نیز فراروی همگان قرار دهد.
بررسی دلالت معنایی واژگانی همچون "اعتماد بنفس ملی" و "خودکفایی" در سپهر واژگانی فارسیزبانان و یا حتی دلالت معنایی واژگانی چون طاغوت، استکبار، استضعاف، جهاد، شهادت، بصیرت و ... برای متدینین ما در پیش از انقلاب خود موضوع پژوهشی متفاوت و حتی جذاب برای نگارنده است اما به اجمال میتوان ادعا کرد که این مفاهیم و واژگان؛ مفاهیمی دور، مبهم و خارج از ارتکازات روزمره زبانی جامعه بودهاند. این نکتهای است که حتی آیت الله خامنهای هم بر آن تاکید دارند:
"قبل از پیروزی انقلاب، در دورهی طاغوت، ماها اسم جهاد را شنیده بودیم، احکام جهاد را بلد بودیم، ایستادگی در مقابل دشمن را، فداکاری را، ازخودگذشتگی را در کتابها خوانده بودیم، به مردم هم هی میگفتیم، اما آن را ندیده بودیم و لمس نکرده بودیم. این کجا - که انسان از دور دستی بر آتش داشته باشد - و این که انسان از نزدیک، جهاد را، فداکاری را، ایثار را، از جان گذشتن را ببیند و مشاهده کند؛ که دیدیم."[۳۴]
بنابراین همین واژگان الفبای ابتدایی فرهنگ اسلامی در نزد جوان متدین انقلابی دهه هشتاد شمسی، با پدر جوان و متدینش در دهه چهل شمسی یکسان نیست. این تغییر چه در سطح خرد-یعنی معنای تکتک واژگان- و چه در سطح کلان-یعنی معنای شبکهای و منظومهای واژگان- در جهت تکامل و توسعه بوده است. این توسعه و تغییر در حقیقت نتیجهای است از تکامل تاریخی جامعه ایرانی و شرایطی که این ملت در طول این سه دهه درک کرده است. استاد داوری اردکانی در این زمینه میگویند:
" زبان لازمه درک و فهم معانی و مقاصد و روابط و مظهر والای خرد تاریخی صاحبان آن است"[۳۵]
البته در اینجا فرصت اثبات این نکته نیست که این زایش واژگانی در چه نسبت وثیقی با قدرت زایش فکری و اندیشهای مکتب انقلاب اسلامی قرار دارد. اما باید دقت داشت که انقلاب اسلامی حاوی اندیشه جدیدی بود و بسیار طبیعی است که این نهضت برای ادامه حرکت عمومی خود بر اساس مبانی اولیهاش به بازتولید مفاهیم جدید و به تبع آن نظام واژگانی جدید اقدام کند. این تاکید بر منظومه بومی واژگان در چند سال اخیر از سوی آیت الله خامنهای مطرح شده است.
"وقتی یک فکر جدید - مثل فکر حکومت اسلامی و نظام اسلامی و بیداری اسلامی - مطرح میشود، مفاهیم جدیدی را در جامعه القاء میکند؛ لذا این حرکت و این نهضت باید واژههای متناسب خودش را دارا باشد؛ اگر از واژههای بیگانه وام گرفت، فضا آشفته خواهد شد، مطلب ناگفته خواهد ماند."[۳۶]
اولین تاکید جدی ایشان بر این موضوع زمانی بود که در مقابل گفتمان دموکراسیخواهی مطرح شده از سوی جریان موسوم به اصلاحات، ایشان با طرح و شرح واژه "مردمسالاری دینی" بر این نکته تاکید کردند که واژگان مورد استفاده ما برآمده از همان تفکر و و طرح اسلامی مورد نظر خودمان است.
"ما در باب حکومت حرف داریم، تفکر داریم، طرح داریم؛ و آن، طرح اسلامی است. این طرح هم در کتاب نیست؛ در واقعیت خارجی است و جلو چشم همه است. آن طرح چیست؟ مردمسالاری دینی. تعبیر دمکراسی را نمیخواهم بهکار ببرم؛ چون من اصرار دارم واژهها را چنان باید انتخاب کنیم که همه معنای خودش را ببخشد."[۳۷]
و در گام بعد ایشان به توصیف و تشریح این واژه و مفهوم جدید و تفاوتهای آن با دموکراسی پرداختند.
"نباید اشتباه شود؛ این مردمسالاری به ریشههای دمکراسیِ غربی مطلقاً ارتباط ندارد. این یک چیز دیگر است. اوّلاً مردمسالاری دینی دو چیز نیست؛ اینطور نیست که ما دمکراسی را از غرب بگیریم و به دین سنجاق کنیم تا بتوانیم یک مجموعه کامل داشته باشیم؛ نه. خودِ این مردمسالاری هم متعلّق به دین است. مردمسالاری هم دو سر دارد که من در یک جلسه دیگر هم به بعضی از مسؤولان این نکته را گفتم. یک سرِ مردمسالاری عبارت است از اینکه تشکّل نظام به وسیله اراده و رأی مردم صورت گیرد؛ یعنی مردم نظام را انتخاب میکنند، دولت را انتخاب میکنند، نمایندگان را انتخاب میکنند، مسؤولان اساسی را بهواسطه یا بیواسطه انتخاب میکنند.
سرِ دیگر قضیه مردمسالاری این است که حالا بعد از آنکه من و شما را انتخاب کردند، ما در قبال آنها وظایف جدّی و حقیقی داریم. مردمسالاری فقط این نیست که انسان تبلیغات و جنجال کند و بالأخره عدّهای را به پای صندوقها بکشاند و رأیی را از مردم بگیرد، بعد هم خداحافظ؛ هیچ کاری به کار مردم نداشته باشد! بعد از آنکه این نیمه اوّل تحقّق پیدا کرد، نوبت نیمه دوم است؛ نوبت پاسخگویی است."[۳۸]
مورد جدی دیگری که ایشان بر ضرورت استفاده از سپهر بومی واژگان تاکید داشتند مربوط به موضوع "توسعه" و "پیشرفت" است.
"کلمهی «پیشرفت» را ما با دقت انتخاب کردیم؛ تعمداً نخواستیم کلمهی «توسعه» را به کار ببریم. علت این است که کلمهی توسعه، یک بار ارزشی و معنائی دارد؛ التزاماتی با خودش همراه دارد که احیاناً ما با آن التزامات همراه نیستیم، موافق نیستیم. ما نمیخواهیم یک اصطلاح جاافتادهی متعارف جهانی را که معنای خاصی را از آن میفهمند، بیاوریم داخل مجموعهی کار خودمان بکنیم. ما مفهومی را که مورد نظر خودمان است، مطرح و عرضه میکنیم؛ این مفهوم عبارت است از «پیشرفت». معادل معنای فارسی پیشرفت را میدانیم؛ میدانیم مراد از پیشرفت چیست. تعریف هم خواهیم کرد که منظور ما از این پیشرفتی که در فارسی معنایش روشن است، چیست؛ پیشرفت در چه ساحتهائی است، به چه سمتی است. ما این وام نگرفتن مفاهیم را در موارد دیگری هم در انقلاب داشتهایم. ما از کلمهی «امپریالیسم» استفاده نکردیم؛ کلمهی «استکبار» را آوردیم. ممکن است یک زوایائی در معنای امپریالیسم وجود داشته باشد که مورد نظر ما نیست. حساسیت ما بر روی آن زوایا نیست؛ حساسیت ما بر روی آن معنائی است که از کلمهی «استکبار» به دست میآید. لذا این را مطرح کردیم، در انقلاب جا افتاد؛ دنیا هم امروز منظور ما را میفهمد. و همچنین مفاهیم دیگری.
مفهوم پیشرفت، برای ما مفهوم روشنی است. ما «پیشرفت» را به کار میبریم و تعریف میکنیم که مقصود ما از پیشرفت چیست."
همانگونه که مشاهده شد ایشان در این فراز از بیاناتشان تاکید دارند که ما از ابتدای انقلاب اسلامی متوجه این نکته بودهایم و این نشان میدهد که واژگان اساسی گفتمان انقلاب اسلامی با دقت انتخاب شدهاند.
"مفهوم عدالت، مفهوم آزادی، مفهوم تکریم انسان - با معانی اسلامیِ خودش مورد نظر ماست، نه با معانی غربی خودش. آزادی در منطق اسلامی معنائی دارد، غیر از آن معنائی که آزادی در منطق غرب دارد. تکریم انسان، احترام به انسان، ارزش دادن به انسانیتِ انسان در مفهوم اسلامی مغایر است با این مفهوم در معنای غربی و تلقی غربی...
ما از احترام به انسان، احترام به زن حرف میزنیم؛ این نبایستی اشتباه بشود با آنچه که در غرب در زیر این مفاهیم ترجمه میشود و گفته میشود و بیان میشود. مفاهیم اسلامی مورد نظر است؛ عدالت با معنای اسلامی خود، آزادی با معنای اسلامی خود، کرامت انسان با معنای اسلامی خود؛ که اینها همه در اسلام روشن است، مبیّن است. غربیها هم برای خودشان یک حرفهائی دارند. در این زمینهها، در این ارزشگذاری، راه آنها، راه کج و منحرفی است. "[۳۹]
"برای تقسیم درست ثروت و استفادهی همگان از ثروتهای عمومی، که یکی از اهداف والا و اساسی اسلام است، از واژهی «سوسیالیسم» استفاده نمیکنیم. با اینکه سوسیالیسم هم از لحاظ معنای لغوی ناظر به همین معناست، لیکن با یک مفاهیم دیگری همراه است که ما از آن مفاهیم بیزاریم؛ با یک واقعیتهائی در تاریخ و در جامعه همراه شده که ما آنها را قبول نداریم. لذا ما به جای استعمالات و اصطلاحاتی که بین چپروها و مارکسیستها و اینها معروف بود، اصطلاح «استکبار» را، اصطلاح «استضعاف» را، اصطلاح «مردمی بودن» را مطرح کردیم و آوردیم."[۴۰]
از نظر آیت الله خامنهای یکی از مشکلات پیش روی انقلاب اسلامی نیز درگیری گفتمانی بین قائلین به مفاهیم و واژگان غربی با گفتمان انقلاب اسلامی بوده است.
"یکی از مشکلات ما در طول این سالها این بوده که افرادی آمدهاند مفاهیم اسلامی را با مفاهیم غربی ترجمه کردهاند، حرفهای غربیها را تکرار کردهاند، دنبال تحقق آنها بودند؛ در حالی که انقلاب اسلامی برای این نیست."[۴۱]
این تاکید بر مفاهیم و واژگان بومی در اندیشه آیتالله خامنهای تا جایی اهمیت مییابد که ایشان اقدام به راهاندازی جلسات هم اندیشی با نخبگان حوزوی و دانشگاهی در موضوعات اساسی مربوط به انقلاب اسلامی کرده و یکی از اهداف تشکیل نشست اندیشههای راهبردی را گشایش حوزههای نظری جدید بر روی انقلاب اسلامی و نظریهپردازی برای حل مشکلات کشور بر اساس اسلام و قرآن دانستهاند.
"در این جلسات، غرض این نیست که ما از صفر تا صدِ یک موضوع را بررسی کنیم - که عملی هم نیست - غرض، باز شدن راه مواجههی با مسائلی است که برای یک کشور و برای آینده مطرح است. میخواهیم بخصوص از جهات نظری گشایشی بشود، راهی باز شود، تا نخبگان کشور، مغزهای فعال کشور و مجربان در هر رشتهای بتوانند سهمی بر عهده بگیرند برای انعقاد یک فکر صحیح، که قاعدهی اجرا و عمل و برنامهریزی خواهد شد؛ قصد این است...
باید بدانیم در حوزهی نظریهپردازی، کجا جلوئیم، کجا عقبیم. یک جاهائی واقعاً ما جلو هستیم، در یک مواردی هم واقعاً عقبیم. در همین زمینهی مسئلهی زن، این همه منابع و تعالیم اسلامی در دسترس ماست: آیات کریمهی قرآن؛ چه آیاتی که مستقیماً به این مسئله ارتباط پیدا میکند، و چه آیاتی که با کلیت خود، با عموم و اطلاقِ خود شامل این مورد میشود، در اختیار ماست؛ اینها را باید تئوریزه کنیم؛ به شکل نظریهها و مجموعههای قابل تشعب، قابل استفاده و قابل استنتاج دربیاوریم و در اختیار همه بگذاریم؛ هم در اختیار خودمان برای برنامهریزی، هم در اختیار مخالفین، هم در اختیار استفسارکنندگان؛ که اشاره کردند و درست است."[۴۲]
و البته باز هم میتوان در این زمینه آن تفکر مبتنی بر تشکیل امت واحده و الگوسازی را مشاهده نمود و ایشان تاکید میکنند که این نظریهپردای و نوآوری و پیشرفت فکری باید در اختیار سوال کنندگان جهانی قرار گیرد.
"امروز در دنیا استفسارکنندگان و سؤال کنندگان از نظرات جمهوری اسلامی - که تجربهی سی سالهای را با خود دارد - زیاد شدهاند. البته شماها هم قاعدتاً اطلاع دارید، ما هم از کلانش اطلاع داریم؛ زیاد مراجعه میکنند، زیاد میپرسند، در موضوعات مختلف زیاد میخواهند بدانند، که در جمهوری اسلامی چه چیزی وجود دارد. خب، اینها را باید برای آنها فراهم کرد."
چگونگی زایش مفهومی و واژگانی گفتمان انقلاب اسلامی
با مروری بر فهرست واژگان اساسی گفتمان انقلاب اسلامی متوجه میشویم که محمل واژگانی این زایش فکری بر دو گونهاند.
دسته اول مربوط به حالتی است که توسعه مفهومی در حدی بوده که همان واژگان و اصطلاحات قبل ظرفیت مفهوم و معنای جدید را داشتهاند و با معنای جدید و متکاملشان در ارتکازات روزمره زبانی به کار گرفته میشوند. از این جملهاند واژگانی همچون استکبار، بصیرت، بسیج، جهاد و غیره که معمولا واژگان ساده و تک کلمهای را در بر میگیرند.
اما دسته دوم مربوط به حالتی است که واژگان موجود ظرف خوبی برای معانی جدید و متکامل این گفتمان نبوده و و با ترکیبسازی واژگان ساده موجود، اصطلاحاتی جدید جعل میشوند. جهاد سازندگی، جهاد خودکفایی، جهاد دانشگاهی، روحیه بسیجی، وحدت حوزه و دانشگاه در دهه اول انقلاب و تهاجم فرهنگی، نهضت نرمافزاری، مردمسالاری دینی، نقشه جامع علمی، بسیج سازندگی، الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، جهاد اقتصادی، بیداری اسلامی و بسیاری اصطلاحات دیگر در دورههای پس از آن از این دستهاند. زایش نوبهنوی این مفاهیم و اصطلاحات به طور روزافزون ظرفیتهای جدیدی را برای اندیشیدن در ساحات مختلف انقلاب اسلامی فراهم کردهاند و افق معنایی جدیدی را پیش روی متفکران انقلاب اسلامی قرار داده اند.
نکته مهم و قابل توجه در این زمینه آن است که اکثر این واژگان همانگونه که قبلا نیز گفته شد توسط ولی فقیه- یعنی امام خمینی و آیت الله خامنهای- تولید، بازتولید و یا حداقل گفتمان شدهاند. بعبارت دیگر باید پرچمدار نظریهپردازی و واژهسازی گفتمان انتقلاب اسلامی را ولی فقیه دانست. خود آیت الله خامنهای نیز بارها بر این نکته تاکید داشتهاند که یکی از دغدغههای مهم ولی فقیه، دغدغه گفتمانی او و حفاظت از ارزشهای اساسی انقلاب اسلامی است.
"بنده وقتی مسئلهی نهضت نرمافزاری را خواستم مطرح کنم، قبل از همه تو دانشگاه با دانشجوها مطرح کردم؛ حدود ده سال قبل. نه با وزارتها صحبت کرده بودم، نه با رئیسجمهور وقت صحبت کرده بودم، نه حتّی با اساتید صحبت کردم؛ اولبار در دانشگاه امیرکبیر این فکر را به میان آوردم. امروز شما ببینید این یک گفتمان است، یک مطالبهی عمومی است، یک خواستِ همهی دانشگاههای کشور است؛ که من هرجا هم میروم، از زبان دانشجو مطالبهاش را میشنوم؛ از زبان استاد و مدیر، اجرایش را در یک مرحلهی دیگر میشنوم، و اجراء هم دارد میشود."[۴۳]
"هم در زمینهی مسائل نظریهپردازی کارهای مهمی انشاءالله انجام خواهد گرفت، هم در زمینهی گفتمانسازی، و هم در زمینهی نزدیک کردن این گفتمان به اجرا؛ که البته اگر به صورت گفتمان در آمد، اجرای آن دیگر کار دشواری نیست. یعنی همان اشکالاتی که به مجلس و شورای نگهبان و دولت و غیره دارند، همهی آنها برطرف میشود. گفتمان یک جامعه مثل هواست، همه تنفسش میکنند؛ چه بدانند، چه ندانند؛ چه بخواهند، چه نخواهند. باید این گفتمانسازی انجام بگیرد؛ که البته نقش رسانهها و بالخصوص نقش روحانیون و نقش بزرگان و اساتید دانشگاهی حتماً نقش بارز و مهمی است. "[۴۴]
"در واقع رهبری، یک مدیریت کلان ارزشی است."[۴۵]
ایشان اهمیت این موضوع را تا آنجا میدانند که ساخت حقوقی نظام اسلامی را در حکم جسم نظام و شعارها و آرمانهای نظام اسلامی را در حکم روح نظام اسلامی میدانند که همیشه باید زنده بمانند.[۴۶] از نظر ایشان آرمانها شکل دهنده معنا و مضمون نظام اسلامی هستند و بدون آنها از نظام اسلامی تنها یک ظاهر باقی میماند.
"آن ساخت حقیقی و واقعی و درونی، مهم است؛ او در حکم روح این جسم است. آن ساخت درونی چیست؟ همان آرمانهای جمهوری اسلامی است: عدالت، کرامت انسان، حفظ ارزشها، سعی برای ایجاد برادری و برابری، اخلاق، ایستادگی در مقابل نفوذ دشمن؛ اینها آن اجزاء ساخت حقیقی و باطنی و درونی نظام جمهوری اسلامی است."[۴۷]
از زاویهای دیگر میتوان خاستگاه این زایش معنایی را نیز مورد کنکاش قرار داد. قسمت مهمی از این زایش در تقابل و جدال مستقیم با رقبای انقلاب اسلامی به منصه ظهور رسیدهاند. خواه رقبای گفتمانی که علی الظاهر با ما در یک جبهه تمدنی تعریف میشدهاند، همچون گفتمانهای سازندگی و اصلاحات، و خواه رقبای تمدنی که به طور فیزیکی و فراتر از چارچوبهای اندیشهای با ما به مقابله برخاستهاند. برای مثال درگیری انقلاب اسلامی با چالشی به نام جنگ موجب گشودن افقهای معنایی عظیمی در حوزه مفاهیمی همچون جهاد، شهادت، ایثار، شجاعت شد که با جریان عظیم فرهنگی که در پی خود داشت افقهای جدیدی را نهتنها در پیش روی ما که فراروی جبهه جهانی اسلام و حتی بشریت قرار داد.
و یا در دورهای که جریانی متضاد با جریان اصیل انقلاب اسلامی، سعی دارد که واژگان و معانی جدیدی را به ادبیات روزمره مردم وارد کرده و حول آن گفتمانسازی کند، گفتمان انقلاب اسلامی با محوریت آیتالله خامنهای به شدت در مقابل آن مقاومت کرده و از ساحت معنایی خود دفاع میکند. مثلا در مقابل اصرار آن جریان بر لفظ دموکراسی، بلافاصله واژه مردمسالاری دینی را تولید و عرضه میکند و حتی اعلام میدارد که این مفهوم "دموکراسی + اسلام" نیست و مردمسالاری مورد نظر ما بعنوان یکی از مفردات مردمسالاری دینی در ذات و ماهیتش با مفهوم دموکراسی متضاد است.[۴۸]
در مقابل تکرار بسیار زیاد واژه "آزادی" در گفتمان انحرافی دوران اصلاحات، گفتمان انقلاب اسلامی بلافاصله موضع خود را شفاف کرده و مرزبندی خود با لیبرالیسم را روشن میکند.
"در باب مفهوم آزادی، ما باید استقلال را - که شعار دیگر ماست - به کار گیریم؛ یعنی مستقل فکر کنیم؛ تقلیدی و تبعی فکر نکنیم...
«آزادی اجتماعی» به همین معنایی که امروز در فرهنگ سیاسی دنیا ترجمه میشود، یک چنین ریشه قرآنی دارد. هیچ لزومی ندارد که ما به لیبرالیسم قرن هجدهم اروپا مراجعه کنیم و دنبال این باشیم که «کانت» و «جان استوارت میل» و دیگران چه گفتهاند! ما خودمان حرف و منطق داریم. خواهم گفت که آن حرفها به دلایلی نمیتواند برای ما راهگشا باشد"[۴۹]
در آخرین حرکت نیز بالاخره انقلاب اسلامی تکلیف خود را با مفهوم توسعه روشن کرده و اعلام میکند که اساسا نه توسعه غربی را و نه حتی لفظ توسعه را نمیخواهد و به جای آن واژه پیشرفت را انتخاب میکند.[۵۰]
آن موقع که دشمن راهبرد تفرقهافکنی را بین برادران انقلابی و حتی برادران دینی شیعه و سنی به طور جد در پیش میگیرد، عبارت "اتحاد ملی و انسجام اسلامی" را بعنوان شعار جدی خود مطرح میکند[۵۱]؛ و آن زمان که دشمن به ساحت نبوی(صلیالله علیه و اله و سلم) متعرض شده و علیه ایشان فیلم و کاریکاتور موهن میسازد بلافاصله واژه اعظم را در کنار کلمه پیامبر قرار میدهد تا با عبارت "پیامبر اعظم (صلیالله علیه و اله و سلم) "، هیمنه و عظمت شخصیتی پیامبر خاتم را در برابر چشمان مسلمین احیا کند.[۵۲]
این نوآوری گاه چنان عمیق و همزمان گسترده میشود که حتی مرزهای ادبیات علمی را نیز درمینوردد. برای مثال آنگاه که دشمن برای درگیری مستقیم با انقلاب اسلامی و بهزانو درآوردن آن حوزه اقتصاد و تحریم اقتصادی را انتخاب میکند، بلافاصله واژگانی چون "اقتصاد مقاومتی"[۵۳]، " مدیریت واردات"[۵۴]، "جهاد اقتصادی"[۵۵]، و "دورزدن تحریمها"[۵۶] توسط آیت الله خامنهای وارد ادبیات تخصصی اقتصاد جمهوری اسلامی میکند.
گاه نیز خاستگاه معانی جدید، نه تقابل با عوامل معارض، که ناشی از تمایل کمال طلب و آرمانخواهی گفتمان انقلاب اسلامی است. این نیز به نوبهی خود موجب شده است که عباراتی همچون علوم انسانی اسلامی، سند چشمانداز، عبرتهای انقلاب، نقشهجامع علمی، کرسی نظریهپردازی، تمدن بینالملل اسلامی و دهها عبارت دیگر توسط آیت الله خامنهای به ذخیره واژگانی گفتمان انقلاب اسلامی افزوده شوند.
اما مرحله کمال این مفهومپردازی و واژهسازیها آنجا است که انقلاب اسلامی توانسته است این مفاهیم و واژگان را به نحو "فعال" به گفتمانهای حاکم بر جامعه تبدیل کند. (شکل شماره ۱) به عبارت دیگر انقلاب اسلامی توانسته است که این مفاهیم و معرفتها را که در قالب نظام واژگانی جدید متجلی شدهاند، به نحو شگفت انگیزی فراگیر و همهفهم کند. صفت فعال را از این جهت برگزیدهام که این گفتمان توانسته است اولا به خوبی در مقابل گفتمانهای رقیب مقاومت کرده و حتی آنها را در خود منحل کند. در ثانی توانسته است روز به روز و با نیازهای نوبهنوی انقلاب اسلامی و عرصههای جدید و متکامل آن خود را ارتقا ببخشد. ثالثا این گفتمان توانسته است کاملا الهام بخش و آینده پرداز باشد و در عین امیدآفرینی برای همه اقشار؛ الگوهای عینی و رفتاری خویش را نیز فراروی همگان قرار دهد.
شکل شماره۱- چرخه تعاملی مفهومپردازی، واژهسازی و نهادسازی
- قدرت نهادسازی مبتنی بر مفاهیم بومی
بدیهی است که با تکامل نظام مفاهیم و واژگان موجود در ارتکازات روزمره جامعه و ارتقای گفتمانهای حاکم بر آن، نظام ارزشی جامعه دائما در حال تغییر و تکامل باشد. این تکامل معنایی و گفتمانی در انقلاب اسلامی در زمانهایی به اوج خود رسیده که متناظر با واژهسازیهای صورت گرفته، انقلاب اسلامی توانسه است برای تعیّن اجتماعی ارزشهایی که واژگان مذکور از آنها نمایندگی میکنند و بسط و فراگیری آنها در تمام گستره جامعه اسلامی به "نهادسازی" دست بزند.
البته یکی از پیچیدهترین مسائل، تمیز دادن بین مفاهیمی همچون نهاد، سازمان، موسسه و عباراتی از این دست است. نهاد در رشتههای مختلف علوم انسانی تعاریف متفاوتی دارد و علمای رشتههای مختلف اعم از جامعهشناسان، حقوقدانان، متخصصان علوم سیاسی و متخصصان مدیریت دولتی درباره آن سخن گفته و هر یک ویژگیهایی را برای آن برشمردهاند. یکی از بهترین جمعبندیها در این زمینه در آثار به زبان فارسی را میتوان در آثار دکتر محمد جواد ایروانی مشاهده نمود. ایشان پس از اشاره به معانی و تعاریف نهاد در رشتههای مختلف و در آثار علمای صاحبنظر، جمعبندی خود در مورد معنی نهاد در علم مدیریت را اینگونه ارائه میکند:
"در سازمان داشتن هدف مشترک و تلاش جمعی برای رسیدن به هدف شرط لازم است اما در نهاد نوعی تعهد اخلاقی ملاک تجمع و همیاری است... در بنیاد آنچه افراد را به هم پیوند میزند طبقه مشترک و جایگاه اجتماعی و برخورداری از اقتدار مشترک است. بطور کلی وجه ممیزه نهاد و سایر واژههای نزدیک با آن این است که نهاد نوع رابطه با بیرون از محیط سازمانی در تبیین معانی آن نقش اساسی دارد حال آنکه در سایر واژهها نوع رابطه درونی که در سازمان حاکم است تعیین کننده است."[۵۷]
از سوی دیگر از نظر جامعهشناسان نهاد یک مشترک لفظی است میان عناصر "ساخت یک نظام اجتماعی" و نیز "مجموعهای از ارزشها، فرآیندها و روشها"[۵۸] که در جامعه وجود دارند.
در نظام معنایی انقلاب اسلامی نهادها مترادفند با ساختارها و یکسری از دستگاههای ارزشی که بواسطه انقلاب اسلامی تاسیس شدهاند. یعنی مشخصهای که از شنیدن نام این نهادها به ذهن خطور میکند انقلابی بودن و تولد و رشد آنها در دامان انقلاب اسلامی است.
دومین مشخصه این ساختارها را متناظر بودنشان با نظام فکری و ارزشی خاص انقلاب اسلامی باید دانست. یعنی پیش از آنکه این ساختارها بواسطه ماموریتهایشان از سایرین تمییز داده شوند؛ با ارزشهای اساسی که بدان پایبند هستند شناخته میشوند و حتی در اکثر موارد نامگذاری آنها دقیقا با ارزش اساسی آن دستگاه قرین است. دیگر کاملا مشخص است که منظور ما نهادهایی است که مهمترینشان عبارتند از بسیج مستضعفین، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، جهاد سازندگی، جهاد دانشگاهی، جهاد خودکفایی، حوزه هنری انقلاب اسلامی، نهضت سوادآموزی، سازمان تبلیغات اسلامی، بنیاد شهید و غیره در دور اول نهادسازیهای انقلاب اسلامی که به دستور امام خمینی (ره) علیه یا با تایید ایشان تاسیس شدهاند. در دور بعد و سالهای اخیر نهادهایی همچون بنیاد ملی نخبگان، بسیج سازندگی، بسیج اساتید، جنبش عدالتخواه دانشجویی ، جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی و بسیاری مراکز ریز و درشت دیگر نیز با دستور یا تایید آیتالله خامنهای و یا با الهام گرفتن از مطالبات اساسی ایشان تشکیل شدهاند که ممکن است در حال گذار از مراحل اولیه یک تشکیلات کوچک به یک نهاد انقلابی بزرگ و موثر باشند.
همانگونه که مشاهده میشود هر کدام از نهادهای فوق الذکر به طور مستقیم و توسط نامهایشان اعلام میدارند که بر اساس کدام ارزش انقلابی تاسیس شدهاند. و این ویژگی را ما در سایر دستگاههای دیگر نظام اسلامی مشاهده نمیکنیم. در مورد دستگاههای دیگر حداکثر چیزی که از نامشان میتوان فهمید ماموریت و حیطه وظایف آنها است. این بدان معنی نیست که فیالمثل نمیتوان از نام "جهاد دانشگاهی" وظیفه او را فهمید، بلکه مساله اساسی اینجا است که این نامگذاری در درجه اول نسبت این نهاد را با یک نظام ارزشی خاص مشخص کرده و سپس در آن نظام ارزشی و بر اساس منظومه مفاهیم آن نظام، ماموریتها و وظایف نهاد جهاد دانشگاهی مشخص میشود. و این خصیصهای است که سایر دستگاهها واجد آن نیستند. برای مثال نام سازمان مدیریت و برنامهریزی حاوی هیچ بار ارزشی خاصی نیست – البته مسامحتا و بدون در نظر گرفتن اینکه سکولاریسم خودش نوعی ارزش است- و در حقیقت میتوان این نامگذاری را در نسبت با ارزشهای انقلاب اسلامی کاملا سکولار دانست و این نامگذاری تنها حوزه ماموریت سازمان مربوطه و را روشن میکند. و شاید این خصیصه نهادهای انقلابی یکی از رموز سرزندگی و موفقیت نسبی آنها در برآورده کردن نیازهای متنوع انقلاب اسلامی باشد. برای نمونه میتوان به اثرات متفاوت تعهد نیروی انسانی به یک نظام ارزشی یا تعهد او نسبت به یک نظام رفتاری صرف که ارتباط خاصی با نظام بینشی و ارزشی آن نیرو ندارد توجه نمود.
آیتالله خامنهای نهادسازیهای انقلاب اسلامی را در نسبت مستقیم با واژهسازی انقلاب اسلامی میدانند؛ چرا که ساختارهای انقلاب اسلامی نیز مانند افکار انقلاب باید کاملا بومی و متناسب با اقتضائات انقلاب اسلامی باشند.
" یکی از چیزهائی که در هر حرکت عمومی و در هر نهضت لازم است، این است که بر اساس تفکرات و مبانی پایهای این نهضت و این جریان، هم بایستی «واژهسازی» بشود، هم بایستی «نهادسازی» بشود... وقتی یک انقلاب و یک حرکت تحقق پیدا میکند، بایستی دستگاههای مجری خود را - آن مجموعههائی که آن هدفها را باید دنبال کنند - به وجود بیاورد. یکی از کارها این است که دستگاههای موجود جامعه را متحول کند، یکی دیگر این است که دستگاه متناسب با خواست خود را به وجود بیاورد. هر دو سخت است، هر دو جزو کارهای دشوار است. انقلاب اسلامی هر دو را انجام داد. "[۵۹]
از نظر ایشان اهمیت نهادسازی تا آنجا است که بدون نهادسازیهای جدید، تحول و اصلاح ساختارهای قبلی برای متناسبسازی آنها با انقلاب اسلامی نیز ممکن نیست.
"در مقولهی نظامی، ارتش که ساخته و پرداختهی فرهنگ دیگری و نظام دیگری و کسان دیگری بود، تبدیل شد به یک ارتش انقلابی، به یک ارتش متدین و مؤمن؛ ساختهایش هم تغییر پیدا کرد، روشهایش هم تغییر پیدا کرد، شعارهایش هم تغییر پیدا کرد؛ در آن، تحول به وجود آمد. در کنار این، نهاد نوپا و تازهای از خود انقلاب روئید و آن، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود؛ که اگر این دومی نمیشد، اوّلی هم امکانپذیر نبود. اینها هنرهای انقلاب است که امام بزرگوار ما مظهر اِعمال این هنرها و فهم دقیق از نیاز جامعه و نیاز آینده بود و این را با قدرت، با قاطعیت و با پیگیری انجام داد"[۶۰]
سومین مشخصه این نهادهای انقلابی را باید مردمی بودن و فراگیر بودنشان در بین همه مردم جامعه دانست. این مردمی بودن را در دو سطح میتوان بررسی نمود. نخست گستردگی عینی این نهادها به لحاظ منابع انسانی و نیز به لحاظ ارائه خدمات به همه مردم است. یعنی اینکه این نهادها در درجه اول از تودهها و آحاد مردم تشکیل میشود. خصیصهای که مثال اتمَ و اکملش را در بسیج مستضعفین و یا جهاد سازندگی در ابتدای انقلاب میتوان مشاهده نمود.
اما این گستردگی سطح پنهانی نیز دارد و آن "عضویت هویتی" آحاد مردم در اینگونه نهادها است. بسیار دیدهایم کسانی را که عضویت رسمی در مجموعههایی همچون بسیج و سپاه ندارند اما خود را به معنای حقیقی کلمه بسیجی و پاسدار انقلاب اسلامی میدانند. عضویتی که تشکیل شده است از نوعی احساس تعلق و تعهد نسبت به ارزشهایی که آن نهاد به آن منتسب است و نیز نوعی احترام نوعا با رشک نسبت به کسانی که به آن مجموعه تعلق حقوقی دارند. حتی گاهی این احساس عضویت هویتی چنان پررنگ میشود که با مشاهده کاهش تعهد به ارزشهای اساسی نهادهای انقلابی-چه از جانب فردی که خود را منتسب میکند و چه از جانب کلیت نهاد- اعضای هویتی اولین کسانی هستند که به مقابله و انتقاد از این وضع میپردازند.
از آن بهت آورتر فراتر رفتن دایره این عضویت هویتی از مرزهای انقلاب اسلامی است. برای مثال آیت الله خامنهای از بسیجیان بعنوان "معلم اول" رزمندگان حزب الله لبنان و رزمندگان حماس در غزه و جوانان مصرو تونس و حتی جوانان کالیفرنیا نام میبرند:
"امروز جوانان نیویورک و کالیفرنیا هم شعارهای مردم مصر و تونس را تکرار میکنند، از آنها الهام میگیرند؛ انکار هم نمیکنند. جوانان مصر و تونس هم از حزبالله و حماس و جهاد اسلامی الهام گرفتهاند و فرا گرفتهاند و پنهان نکردند. و معلم اول در عصر جدید، بسیجیِ امام بزرگوار ما بود؛ که همه از بسیجیِ امام بزرگوار فراگرفتند و از جانبازان و سربازان و فداکاران این انقلاب یاد گرفتند که چگونه میتوان اسطورههای قدرت مادی را شکست، چگونه میتوان به نام خدا بتها را شکست، چگونه میتوان ایستاد، چگونه میتوان مقاومت کرد."[۶۱]
این فراگیری بسیج و تبدیل شدن آن به یک کلیدواژه اساسی نه برای ایرانیان بلکه برای همه مسلمین را باید در درجه اول مدیون آن نظام ارزشی بدانیم که بسیج از آن نمایندگی میکند.
به همین نسبت کارکردهای این نهادها را نیز نباید در ماموریتهای محوله به آنها منحصر کنیم. به نظر نگارنده اولین و مهمترین کارکردهای نهادهای انقلابی، صیانت، گسترش، تعمیق و بازتولید ارزشهای اساسی انقلاب اسلامی در جامعه اسلامی است. شاهد این مدعا آن است که گستردهترین نهادهای انقلابی ما یعنی بسیج، سپاه و جهاد شاهد تغییر و تبدلات مختلفی در ماموریتهای محوله به خود بودهاند و در همه آنها نیز توانستهاند با موفقیت ماموریت خود را به آنجام برسانند. اما میزان موفقیتشان در این ماموریتها کاملا تابعی بوده است از میزان پایبندیشان با ارزشهای اساسی انقلابی.
برای مثال کارکرد بسیج در انقلاب اسلامی در درجه اول عبارت بوده است از صیانت و بازتولید مفاهیمی همچون اخلاص، ایثار، شهادت، توسل، توکل، غیرت، همت بلند، ولایتپذیری، تبعیت از ولابت فقیه و احساس مسئولیت. و فعالیتهای دفاعی و امنیتی و اخیرا علمی و خدماتی بسیج در درجه بعدی قرار دارند. این صیانت و بازتولید و تعمیق مفاهیم به نوبه خود موجب تقویت گفتمان انقلاب اسلامی میشود.
"فرهنگ بسیجی یعنی آن مجموعهی معرفتها و روشها و منشهائی که میتواند مجموعههای عظیمی را در ملت به وجود بیاورد که تضمینکنندهی حرکت مستقیم و پایدار اسلامی آن ملت باشند. این یک تفکر است؛ در ذهن هم نیست، در خارج و در عینیت وجود دارد."[۶۲]
بنابراین اولا با واژهسازیهای متناسب با انقلاب اسلامی منظومه مفهومی انقلاب اسلامی ظرفیتهای جدید پیدا میکند. با گفتمانسازی که حول آن مفاهیم جدید صورت میگیرد درک و فهم اجتماعی نسبت به آن مفاهیم و واژگان ایجاد میشود و در گام بعد با تشکیل نهادها مربوطه و اصلاح نهادهای موجود بر اساس گفتمانها و مفاهیم جدید، آن ارزشها و مفاهیم به خود تعین اجتماعی میگیرند و این نهادها در عملکرد خود روابط جدید اجتماعی به وجود میآورند که ظرفیتهای جدیدی برای نوآوریها مفهومی جدید ایجاد میکنند.(شکل ۲)
البته یکی از پیچیدهترین مسائل، تمیز دادن بین مفاهیمی همچون نهاد، سازمان، موسسه و عباراتی از این دست است. نهاد در رشتههای مختلف علوم انسانی تعاریف متفاوتی دارد و علمای رشتههای مختلف اعم از جامعهشناسان، حقوقدانان، متخصصان علوم سیاسی و متخصصان مدیریت دولتی درباره آن سخن گفته و هر یک ویژگیهایی را برای آن برشمردهاند. یکی از بهترین جمعبندیها در این زمینه در آثار به زبان فارسی را میتوان در آثار دکتر محمد جواد ایروانی مشاهده نمود. ایشان پس از اشاره به معانی و تعاریف نهاد در رشتههای مختلف و در آثار علمای صاحبنظر، جمعبندی خود در مورد معنی نهاد در علم مدیریت را اینگونه ارائه میکند:
"در سازمان داشتن هدف مشترک و تلاش جمعی برای رسیدن به هدف شرط لازم است اما در نهاد نوعی تعهد اخلاقی ملاک تجمع و همیاری است... در بنیاد آنچه افراد را به هم پیوند میزند طبقه مشترک و جایگاه اجتماعی و برخورداری از اقتدار مشترک است. بطور کلی وجه ممیزه نهاد و سایر واژههای نزدیک با آن این است که نهاد نوع رابطه با بیرون از محیط سازمانی در تبیین معانی آن نقش اساسی دارد حال آنکه در سایر واژهها نوع رابطه درونی که در سازمان حاکم است تعیین کننده است."[۵۷]
از سوی دیگر از نظر جامعهشناسان نهاد یک مشترک لفظی است میان عناصر "ساخت یک نظام اجتماعی" و نیز "مجموعهای از ارزشها، فرآیندها و روشها"[۵۸] که در جامعه وجود دارند.
در نظام معنایی انقلاب اسلامی نهادها مترادفند با ساختارها و یکسری از دستگاههای ارزشی که بواسطه انقلاب اسلامی تاسیس شدهاند. یعنی مشخصهای که از شنیدن نام این نهادها به ذهن خطور میکند انقلابی بودن و تولد و رشد آنها در دامان انقلاب اسلامی است.
دومین مشخصه این ساختارها را متناظر بودنشان با نظام فکری و ارزشی خاص انقلاب اسلامی باید دانست. یعنی پیش از آنکه این ساختارها بواسطه ماموریتهایشان از سایرین تمییز داده شوند؛ با ارزشهای اساسی که بدان پایبند هستند شناخته میشوند و حتی در اکثر موارد نامگذاری آنها دقیقا با ارزش اساسی آن دستگاه قرین است. دیگر کاملا مشخص است که منظور ما نهادهایی است که مهمترینشان عبارتند از بسیج مستضعفین، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، جهاد سازندگی، جهاد دانشگاهی، جهاد خودکفایی، حوزه هنری انقلاب اسلامی، نهضت سوادآموزی، سازمان تبلیغات اسلامی، بنیاد شهید و غیره در دور اول نهادسازیهای انقلاب اسلامی که به دستور امام خمینی (ره) علیه یا با تایید ایشان تاسیس شدهاند. در دور بعد و سالهای اخیر نهادهایی همچون بنیاد ملی نخبگان، بسیج سازندگی، بسیج اساتید، جنبش عدالتخواه دانشجویی ، جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی و بسیاری مراکز ریز و درشت دیگر نیز با دستور یا تایید آیتالله خامنهای و یا با الهام گرفتن از مطالبات اساسی ایشان تشکیل شدهاند که ممکن است در حال گذار از مراحل اولیه یک تشکیلات کوچک به یک نهاد انقلابی بزرگ و موثر باشند.
همانگونه که مشاهده میشود هر کدام از نهادهای فوق الذکر به طور مستقیم و توسط نامهایشان اعلام میدارند که بر اساس کدام ارزش انقلابی تاسیس شدهاند. و این ویژگی را ما در سایر دستگاههای دیگر نظام اسلامی مشاهده نمیکنیم. در مورد دستگاههای دیگر حداکثر چیزی که از نامشان میتوان فهمید ماموریت و حیطه وظایف آنها است. این بدان معنی نیست که فیالمثل نمیتوان از نام "جهاد دانشگاهی" وظیفه او را فهمید، بلکه مساله اساسی اینجا است که این نامگذاری در درجه اول نسبت این نهاد را با یک نظام ارزشی خاص مشخص کرده و سپس در آن نظام ارزشی و بر اساس منظومه مفاهیم آن نظام، ماموریتها و وظایف نهاد جهاد دانشگاهی مشخص میشود. و این خصیصهای است که سایر دستگاهها واجد آن نیستند. برای مثال نام سازمان مدیریت و برنامهریزی حاوی هیچ بار ارزشی خاصی نیست – البته مسامحتا و بدون در نظر گرفتن اینکه سکولاریسم خودش نوعی ارزش است- و در حقیقت میتوان این نامگذاری را در نسبت با ارزشهای انقلاب اسلامی کاملا سکولار دانست و این نامگذاری تنها حوزه ماموریت سازمان مربوطه و را روشن میکند. و شاید این خصیصه نهادهای انقلابی یکی از رموز سرزندگی و موفقیت نسبی آنها در برآورده کردن نیازهای متنوع انقلاب اسلامی باشد. برای نمونه میتوان به اثرات متفاوت تعهد نیروی انسانی به یک نظام ارزشی یا تعهد او نسبت به یک نظام رفتاری صرف که ارتباط خاصی با نظام بینشی و ارزشی آن نیرو ندارد توجه نمود.
آیتالله خامنهای نهادسازیهای انقلاب اسلامی را در نسبت مستقیم با واژهسازی انقلاب اسلامی میدانند؛ چرا که ساختارهای انقلاب اسلامی نیز مانند افکار انقلاب باید کاملا بومی و متناسب با اقتضائات انقلاب اسلامی باشند.
" یکی از چیزهائی که در هر حرکت عمومی و در هر نهضت لازم است، این است که بر اساس تفکرات و مبانی پایهای این نهضت و این جریان، هم بایستی «واژهسازی» بشود، هم بایستی «نهادسازی» بشود... وقتی یک انقلاب و یک حرکت تحقق پیدا میکند، بایستی دستگاههای مجری خود را - آن مجموعههائی که آن هدفها را باید دنبال کنند - به وجود بیاورد. یکی از کارها این است که دستگاههای موجود جامعه را متحول کند، یکی دیگر این است که دستگاه متناسب با خواست خود را به وجود بیاورد. هر دو سخت است، هر دو جزو کارهای دشوار است. انقلاب اسلامی هر دو را انجام داد. "[۵۹]
از نظر ایشان اهمیت نهادسازی تا آنجا است که بدون نهادسازیهای جدید، تحول و اصلاح ساختارهای قبلی برای متناسبسازی آنها با انقلاب اسلامی نیز ممکن نیست.
"در مقولهی نظامی، ارتش که ساخته و پرداختهی فرهنگ دیگری و نظام دیگری و کسان دیگری بود، تبدیل شد به یک ارتش انقلابی، به یک ارتش متدین و مؤمن؛ ساختهایش هم تغییر پیدا کرد، روشهایش هم تغییر پیدا کرد، شعارهایش هم تغییر پیدا کرد؛ در آن، تحول به وجود آمد. در کنار این، نهاد نوپا و تازهای از خود انقلاب روئید و آن، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود؛ که اگر این دومی نمیشد، اوّلی هم امکانپذیر نبود. اینها هنرهای انقلاب است که امام بزرگوار ما مظهر اِعمال این هنرها و فهم دقیق از نیاز جامعه و نیاز آینده بود و این را با قدرت، با قاطعیت و با پیگیری انجام داد"[۶۰]
سومین مشخصه این نهادهای انقلابی را باید مردمی بودن و فراگیر بودنشان در بین همه مردم جامعه دانست. این مردمی بودن را در دو سطح میتوان بررسی نمود. نخست گستردگی عینی این نهادها به لحاظ منابع انسانی و نیز به لحاظ ارائه خدمات به همه مردم است. یعنی اینکه این نهادها در درجه اول از تودهها و آحاد مردم تشکیل میشود. خصیصهای که مثال اتمَ و اکملش را در بسیج مستضعفین و یا جهاد سازندگی در ابتدای انقلاب میتوان مشاهده نمود.
اما این گستردگی سطح پنهانی نیز دارد و آن "عضویت هویتی" آحاد مردم در اینگونه نهادها است. بسیار دیدهایم کسانی را که عضویت رسمی در مجموعههایی همچون بسیج و سپاه ندارند اما خود را به معنای حقیقی کلمه بسیجی و پاسدار انقلاب اسلامی میدانند. عضویتی که تشکیل شده است از نوعی احساس تعلق و تعهد نسبت به ارزشهایی که آن نهاد به آن منتسب است و نیز نوعی احترام نوعا با رشک نسبت به کسانی که به آن مجموعه تعلق حقوقی دارند. حتی گاهی این احساس عضویت هویتی چنان پررنگ میشود که با مشاهده کاهش تعهد به ارزشهای اساسی نهادهای انقلابی-چه از جانب فردی که خود را منتسب میکند و چه از جانب کلیت نهاد- اعضای هویتی اولین کسانی هستند که به مقابله و انتقاد از این وضع میپردازند.
از آن بهت آورتر فراتر رفتن دایره این عضویت هویتی از مرزهای انقلاب اسلامی است. برای مثال آیت الله خامنهای از بسیجیان بعنوان "معلم اول" رزمندگان حزب الله لبنان و رزمندگان حماس در غزه و جوانان مصرو تونس و حتی جوانان کالیفرنیا نام میبرند:
"امروز جوانان نیویورک و کالیفرنیا هم شعارهای مردم مصر و تونس را تکرار میکنند، از آنها الهام میگیرند؛ انکار هم نمیکنند. جوانان مصر و تونس هم از حزبالله و حماس و جهاد اسلامی الهام گرفتهاند و فرا گرفتهاند و پنهان نکردند. و معلم اول در عصر جدید، بسیجیِ امام بزرگوار ما بود؛ که همه از بسیجیِ امام بزرگوار فراگرفتند و از جانبازان و سربازان و فداکاران این انقلاب یاد گرفتند که چگونه میتوان اسطورههای قدرت مادی را شکست، چگونه میتوان به نام خدا بتها را شکست، چگونه میتوان ایستاد، چگونه میتوان مقاومت کرد."[۶۱]
این فراگیری بسیج و تبدیل شدن آن به یک کلیدواژه اساسی نه برای ایرانیان بلکه برای همه مسلمین را باید در درجه اول مدیون آن نظام ارزشی بدانیم که بسیج از آن نمایندگی میکند.
به همین نسبت کارکردهای این نهادها را نیز نباید در ماموریتهای محوله به آنها منحصر کنیم. به نظر نگارنده اولین و مهمترین کارکردهای نهادهای انقلابی، صیانت، گسترش، تعمیق و بازتولید ارزشهای اساسی انقلاب اسلامی در جامعه اسلامی است. شاهد این مدعا آن است که گستردهترین نهادهای انقلابی ما یعنی بسیج، سپاه و جهاد شاهد تغییر و تبدلات مختلفی در ماموریتهای محوله به خود بودهاند و در همه آنها نیز توانستهاند با موفقیت ماموریت خود را به آنجام برسانند. اما میزان موفقیتشان در این ماموریتها کاملا تابعی بوده است از میزان پایبندیشان با ارزشهای اساسی انقلابی.
برای مثال کارکرد بسیج در انقلاب اسلامی در درجه اول عبارت بوده است از صیانت و بازتولید مفاهیمی همچون اخلاص، ایثار، شهادت، توسل، توکل، غیرت، همت بلند، ولایتپذیری، تبعیت از ولابت فقیه و احساس مسئولیت. و فعالیتهای دفاعی و امنیتی و اخیرا علمی و خدماتی بسیج در درجه بعدی قرار دارند. این صیانت و بازتولید و تعمیق مفاهیم به نوبه خود موجب تقویت گفتمان انقلاب اسلامی میشود.
"فرهنگ بسیجی یعنی آن مجموعهی معرفتها و روشها و منشهائی که میتواند مجموعههای عظیمی را در ملت به وجود بیاورد که تضمینکنندهی حرکت مستقیم و پایدار اسلامی آن ملت باشند. این یک تفکر است؛ در ذهن هم نیست، در خارج و در عینیت وجود دارد."[۶۲]
بنابراین اولا با واژهسازیهای متناسب با انقلاب اسلامی منظومه مفهومی انقلاب اسلامی ظرفیتهای جدید پیدا میکند. با گفتمانسازی که حول آن مفاهیم جدید صورت میگیرد درک و فهم اجتماعی نسبت به آن مفاهیم و واژگان ایجاد میشود و در گام بعد با تشکیل نهادها مربوطه و اصلاح نهادهای موجود بر اساس گفتمانها و مفاهیم جدید، آن ارزشها و مفاهیم به خود تعین اجتماعی میگیرند و این نهادها در عملکرد خود روابط جدید اجتماعی به وجود میآورند که ظرفیتهای جدیدی برای نوآوریها مفهومی جدید ایجاد میکنند.(شکل ۲)
شکل شماره ۲. چرخه تکاملی واژهسازی، گفتمانسازی و نهادسازی
با استمرار این چرخه، ارزشها و مفاهیم اساسی انقلاب اسلامی بوسیله تبدیل شدن به گفتمانهای حاکم، در اذهان و اندیشهها جای گرفته و نهادینه میشوند. جایگاه گفتمانسازی در اندیشه آیتالله خامنهای یک جایگاه مهم و راهبردی است و یکی از لوازم تعین یافتن ارزشهای دینی در جامعه از نظر ایشان گفتمانسازی است.
" گفتمان یعنی یک مفهوم و یک معرفت همهگیر بشود در برههای از زمان در یک جامعه. آنوقت، این میشود گفتمان جامعه... این گفتمان سازی برای چیست؟ برای این است که اندیشهی دینی، معرفت دینی در مخاطبان، در مردم، رشد پیدا کند. اندیشهی دینی که رشد پیدا کرد، وقتی همراه با احساس مسئولیت باشد و تعهد باشد، عمل به وجود میآورد و همان چیزی میشود که پیغمبران دنبال آن بودند."[۶۳]
بنابراین بوسیله گفتمانسازی، آن دسته از اهداف انقلاب اسلامی و ویژگیهای جامعه اسلامی که باید در اخلاق، افکار و رفتار مردم متجلی شود در جامعه نهادینه میشوند و از سوی دیگر با نهادسازیهای متناسب با منظومه واژگانی انقلاب اسلامی و رساندن آنها به سطح مطلوبیتهای انقلاب اسلامی، آن دسته از ویژگیهای جامعه اسلامی که فراتر از سطح فردی هستند در جامعه تعیّن پیدا میکنند.
جمعبندی:
در جمعبندی میتوان گفت که در انقلاب اسلامی رابطهای همافزا میان واژهسازی و نهادسازی برقرار است که در یک حرکت تعاملی، با کمک دو عامل مفهومپردازی و گفتمانسازی بخش مهمی از رشد و پیشرفت انقلاب اسلامی به سمت اهداف را تضمین میکنند. (شکل شماره۳) رابطهای که هم ظرفیت زایش فکری برای انقلاب بوجود میآورد، هم میتواند این مفاهیم و ارزشها را به سرعت در جامعه به یک گفتمان تبدیل کند و نمود عینی آن را ایجاد کند تا بتوان بر آن اساس به ساختارسازی و جامعهپردازی و اداره امور روزمره مردم بر اساس ارزشهای انقلاب اسلامی اقدام نمود و همزمان ظرفیت جدیدی برای زایشهای فکری بیشتر ایجاد نمود. این راهبرد تاکنون در پیشبرد حرکت انقلاب به سمت تحقق اهداف تکاملی یعنی تحقق دولت اسلامی و تحقق جامعه اسلامی نسبتا موفق بوده است و در ادامه مسیر خود قادر است که این دو هدف را به طور کامل محقق کند.
شکل شماره۳. مدل تعاملی نهادسازی، واژهسازی، گفتمانسازی و مفهومپردازی
در پایان میتوان این الگو را قابل استفادهی تمامی انقلابها دانست. اما در الگوبرداری و پیادهسازی این راهبرد در کشورهای انقلابی یک مانع جدی وجود دارد و آن فقدان جایگاهی همچون ولایت فقیه است. همانگونه که ملاحظه شد در فرآیند واژهسازی و نهادسازی در انقلاب اسلامی ایران نقش ولی فقیه نقشی محوری بوده است اما در سایر کشورها چنین جایگاهی وجود ندارد. اما با وجود قشری از علما و متفکرین که در عین پایبندی به اسلام قادر به پاسخگویی فکری و اندیشهای به نیازهای نوبهنوی انقلاب خود باشند میتوان این تفاوت را جبران نمود.
تفاوت دیگر انقلاب اسلامی با سایر کشورهای انقلابی منطقه در آن است که انقلاب اسلامی از شبکه اجتماعی و تبلیغی قوی یعنی حوزههای علمیه و قشر روحانیت برخوردار است که به سرعت و دقت گفتمانسازیهای ولی فقیه را در جامعه تسری داده و تشریح و تبیین کرده و میکنند. البته شبکهةای اجتماعی غیر رسمی دیگری نیز همچون هیئات مذهبی در این زمینه بیتاثیر نیستند. اما وجود شبکههای اجتماعی اینچنین یا شبیه به این که بتوانند چنین نقشی را در انقلابهای منطقه ایفا کنند در کشورهای مختلف قابل بررسی است. در حقیقت این شبکهها از این جهت اهمیت مییابند که نقش اساسی در تبدیل واژگان و مفاهیم انقلابی به گفتمان غالب را بر عهده داشتهاند.
نکته دیگر نیز آن است که در آن انقلابها میتوان تا حد زیادی از مفهومپردازی، واژهسازی و نهادسازیهای صورت گرفته در انقلاب اسلامی ایران الگوبرداری کرده و با لحاظ مختصات بومی هر یک از کشورها، از آنها استفاده نمود. چه آنکه بیشتر مفهومپردازیها و واژهسازیهای صورت گرفته در انقلاب اسلامی ایران مبتنی بر نصوص و معارف مشترک دینی یعنی معارف قرآنی و روایات مورد قبول همه مذاهب اسلامی است. بسیار واضح است که انقلابهای اسلامی منطقه عربی ناچار به ایجاد کارامدیهای اجتماعی در اداره کشورهای خود میباشند و این اضطرار، دولتمردان انقلابی آن کشورها را حداقل در کوتاه مدت و به طور موقت ناچار به الگوبرداری از دیگران میکند و چه بهتر که این الگوبرداری از کشوری اسلامی و هم افق با انقلابهای ملت مسلمان باشد تا الگوبرداری از نظام سرمایهداری که گذشته از تضاد مبنایی با اسلام خود نیز در مظان ناکارامدی و در معرض فروپاشی قرار دارد.
منابع:
- امام خمینی (ره)، صحیفه امام خمینی، دفتر حفظ و نشر آثار امام خمینی
- ایروانی، محمد جواد، نهادگرایی و جهاد سازندگی، اداره کل روابط عمومی جهاد سازندگی، ۱۳۷۷
- بیانات آیت الله خامنهای، سایت Khamenei.ir، دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله خامنهای
- داوری، رضا، هنر و حقیقت، تهران، رستا، ۱۳۹۰،
- سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور، مبانی نظری و مستندات برنامه چهارم توسعه، معاونت امورپشتیبانی
- سند چشمانداز جمهوری اسلامی ایران ۱۴۰۴
- قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران
- نجفی، موسی، ساحت معنوی هویت ملی ایرانیان، معارف، ۸۶
[۱] قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، مقدمه
[۲] ابلاغیه سند چشمانداز جمهوری اسلامی ایران در افق ۱۴۰۴
[۳] خمینی، روح الله، صحیفه امام خمینی، ج ۶، ص ۱۰۱، بیانات در دیدار همافران نیروی هوایی، ۱۹/۱۱/۵۷
[۴] خمینی، روح الله، صحیفه امام خمینی، ج ۷، ص ۴۸۶، بیانات دردیدار سازمان حمایت از خانوادهها، قم، ۴/۳/۱۳۵۸
[۵] خمینی، روح الله، صحیفه امام خمینی ج۱۵، ص ۳۳۹، بیانات در دیدار اعضای جنبش امل اسلامی لبنان-۶/۸/۱۳۶۰
[۶] نجفی، موسی، ساحت معنوی هویت ملی ایرانیان، معارف، ۸۶، ص ۱۰۶
[۷] بیانات آیت الله خامنهای در دیدار فرماندهان و اعضای کمیتههای انقلاب اسلامی- ۱۸/۳/۱۳۶۸
[۸] پیام آیت الله خامنهای بمناسبت اولین سالگرد رحلت امام خمینی (ره)-۱۰/۳/۱۳۶۸
[۹] آیت الله خامنهای بیانات در جمع مردم شیراز، ۱۱/۲/۱۳۷۹
[۱۰] بیانات آیت الله خامنهای در دیدار طلاب و روحانیون-۲۲/۳/۱۳۶۸
[۱۱] بیانات آیت الله خامنهای در دانشگاه شیراز- ۱۴/۲/۱۳۸۷
[۱۲] بیانات آیت الله خامنهای در دیدار کارگزاران نظام – ۱۲/۹/۱۳۷۹
[۱۳] بیانات آیت الله خامنهای در دیدار کارگزاران نظام – ۲۱/۹/۱۳۸۰
[۱۴] همان
[۱۵] بیانات آیت الله خامنهای در دیدار کارگزاران نظام – ۱۲/۹/۱۳۷۹
[۱۶] همان
[۱۷] بیانات آیت الله خامنهای در دیدار کارگزاران نظام – ۲۱/۹/۱۳۸۰
[۱۸] بیانات آیت الله خامنهای در دانشگاه کرمانشاه- ۲۴/۷/۹۰
[۱۹] همان
[۲۰] سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور، مبانی نظری و مستندات برنامه چهارم توسعه، معاونت امورپشتیبانی نقل از http://rajanews.com/PrintFriendly.asp?id=۲۴۱۱ و http://turbulence.blogfa.com/post-۶۵.aspx
[۲۱] بیانات آیت الله خامنهای در دانشگاه کرمانشاه- ۲۴/۷/۹۰
[۲۲] بیانات آیت الله خامنهای در دیدار جمعی از شعرا، ۲۴/۵/۹۰
[۲۳] بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری-۱۹/۱۲/۸۹
[۲۴] بیانات آیت الله خامنهای در حرم رضوی- ۱/۱/۹۰
[۲۵] بیانات آیت الله خامنهای در اجلای بینالمللی بیداری اسلامی- ۲۶/۶/۹۰
[۲۶] بیانات آیت الله خامنهای در خطبههای نمازجمعه تهران- ۱۵/۱۱/۸۹
[۲۷] بیانات آیت الله خامنهای در خطبههای نماز جمعه تهران-۱۴/۱۱/۹۰
[۲۸] بیانات آیت الله خامنهای در خطبههای نمازجمعه تهران- ۱۴/۱۱/۹۰
[۲۹] همان
[۳۰] همان
[۳۱] بیانات آیت الله خامنهای در اجلاس بین المللی بیداری اسلامی- ۲۶/۶/۱۳۶۲
[۳۲] بیانات آیت الله خامنهای در دانشگاه کرمانشاه- ۲۴/۷/۹۰
[۳۳] همان
[۳۴] بیانات آیت الله خامنهای در دیدار جانبازان-۶/۷/۹۰
[۳۵] داوری، رضا، هنر و حقیقت، تهران، رستا، ۱۳۹۰، ص ۱۵۳
[۳۶] بیانات آیت الله خامنهای در دیدار بسیجیان کرمانشاه- ۲۲/۷/۹۰
[۳۷] بیانات در بیانات آیت الله خامنهای ۲۵/۰۵/۱۳۷۹
[۳۸] بیانات بیانات آیت الله خامنهای در دیدار کارگزاران- ۱۲/۹/۷۹
[۳۹] بیانات بیانات آیت الله خامنهای در دانشگاه کرمانشاه- ۲۴/۷/۹۰
[۴۰] بیانات بیانات آیت الله خامنهای در دیدار بسیجیان کرمانشاه- ۲۲/۷/۹۰
[۴۱] همان
[۴۲] بیانات بیانات آیت الله خامنهای در سومین نشست اندیشههای راهبردی- ۱۴/۱۰/۹۰
[۴۳] بیانات بیانات آیت الله خامنهای در دانشگاه شیراز- ۱۴/۲/۸۷
[۴۴] بیانات بیانات آیت الله خامنهای سومین نشست اندیشههای راهبردی- ۱۴/۱۰/۹۰
[۴۵] بیانات بیانات آیت الله خامنهای در دانشگاه کرمانشاه- ۲۴/۷/۹۰
[۴۶] بیانات بیانات آیت الله خامنهای در دانشگاه علم و صنعت- ۲۴/۹/۸۷
[۴۷] همان
[۴۸] بیانات آیتالله خامنهای در دیدار کارگزاران نظام-۱۲/۹/۷۹
[۴۹] بیانات آیتالله خامنهای در دانشگاه تربیت مدرس- ۱۲/۶/۷۷
[۵۰] بیانات آیت الله خامنهای در دانشگاه سنندج- ۲۷/۲/۸۸
[۵۱] پیام آیت الله خامنهای بمناسبت تحویل سال- ۱/۱/۱۳۸۶
[۵۲] پیام آیت الله خامنهای بمناسبت تحویل سال نو- ۱/۱/۸۵
[۵۳] بیانات آیت الله خامنهای در دیدار کارآفرینان- ۱۶/۶/۸۹
[۵۴] همان
[۵۵] پیام آیت الله خامنهای بمناسبت تحویل سال نو- ۱/۱/۹۰
[۵۶] بیانات آیت الله خامنهای در دیدار فعالان اقتصادی- ۲۶/۵/۹۰
[۵۷] ایروانی، محمد جواد، نهادگرایی و جهاد سازندگی، اداره کل روابط عمومی جهاد سازندگی، ۱۳۷۷، صفحه ۲۶
[۵۸] همان، صفحه ۲۷
[۵۹] بیانات آیت الله خامنهای دیدار بسیجیان کرمانشاه- ۲۲/۷/۹۰
[۶۰] همان
[۶۱] بیانات آیت الله خامنهای در دیدار بسیجیان سراسر کشور- ۶/۹/۹۰
[۶۲] همان
[۶۳] بیانات آیت الله خامنهای در دیدار روحانیون- ۲۲/۹/۸۸