1369/01/19
بیانات در پایان مراسم قرائت قاریان قرآن
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
خدا را سپاسگزاریم که یک ماه رمضان دیگر مهلت داد و فرصت داد تا ما روزى از روزهاى مبارک آن را در جمع شما قرّاء قرآن و حَمَلهى(۲) کلام الهى ــ مثل سالهاى قبل ــ بگذرانیم. و خدا را سپاسگزاریم که امسال شما، هم کمّاً و هم کیفاً از پارسال بهتر هستید؛ هم انسان چهرههاى جدیدى در عرصهى تلاوت قرآن میبیند، هم آن کسانى که ما چند سال است میشناسیم و تلاوت آنها را شنیدهایم و مَبلغ(۳) آشنایى آنها را با کلامالله عزیز حمید دانستهایم، مىبینیم که بحمدالله پیشتر رفتهاند، پختهتر شدهاند، کاملتر شدهاند؛ و اینها همه از برکات انقلاب است.
انقلاب، ما را وارد وادى آشنایى با قرآن کرد؛ ما تازه وارد این وادى شدهایم. وقتى در کشورى مثلاً ۲۰ میلیون، ۲۵ میلیون جوان از زن و مرد هست، جا دارد که در میان اینها اقلّاً دو سه میلیون تالى(۴) قرآن با آداب و شرایط آن باشند، اقلّاً یک میلیون از این جوانها حافظ کلام خدا باشند، یک تعداد معتدٌّبهى(۵) از جوانها، عارف به معانى قرآن و قادر به فهم الفاظ و ظواهر قرآن باشند، یک تعداد معتدٌّبهى عالِم به قرائات مختلف و نوافل قرائت و زینتهاى تلاوت قرآن باشند، و بدون استثنا همهى مردم در این کشور قادر به روخوانى قرآن باشند. این قاعده است؛ یعنى نمیشود قبول کرد که در کشورى که مردم معتقد به اسلام هستند ــ چه برسد به اینکه در نظامى بر پایهى اسلام زندگى میکنند ــ احدى از آحاد مردم ــ غیر از اطفال بسیار کوچک ــ باشند که نتوانند قرآن را بخوانند.
این دورى ما از قرآن را رژیم کافرِ ملحدِ معاندِ پهلوى به وجود آورد. لذا بنده وقتى میگویم اگر ما پنجاه میلیون هستیم، غیر از چند میلیون بچّههاى کوچک تا چهارپنجساله، بقیّه باید بتوانند قرآن را از رو تلاوت کنند، شما تعجّب میکنید؛ در حالى که تعجّب ندارد. مگر اینجورى نبود؟ قبل از دوران رژیم گذشته، تقریباً اینجور بود. بىسوادها اکثریّت قاطع بودند، امّا غالب بىسوادها قرآن را بلد بودند. شما جوانها ندیدید؛ بنده و کسانى که در سنین بنده هستند، به تکرار و تکرار دیدند کسانى را که اینها سواد روخوانى ندارند، حروف فارسى را نمیشناسند، لکن میتوانستند قرآن را از رو بخوانند.
مکتبهاى قرآن، بچّههاى چهارساله و پنجساله را قرآن درس میداد. من خودم پنج سالگى رفتم مکتب و قرآن یاد گرفتم؛ و امثال بنده در همان مکتبى که ما میرفتیم زیاد [بودند] و اصلاً مکتبخانهها همینجور بود. این مکتبخانههایى که رژیم منحوس پهلوى شجاعت کرد و شهامت کرد و رعد و برق کرد و اینها را برچید، خانههایى بودند براى تعلیم قرآن. یک زنى مىنشست، یک مردى مىنشست، بچّههاى مردم را قرآن یاد میداد. بعد مىافتادند در یک جامعهاى که در آن جامعه سواد و علم و فرهنگ مال یک عدّهى خاصّى بود، امّا قرآن را بلد بودند. جامعهى اسلامى اینجورى است؛ جایى که مسلمانها هستند، اینجورى هستند.
باید همه قرآن را بلد باشند. امروز فردى داراى تحصیلات عالیه و احیاناً قادر به نطق به چند زبان بیگانه، بلد نیست یک سطر قرآن را بخواند! شما را به خدا این طبیعى است در جامعهى ما یا تصنّعى است یا تحمیلى است؟ اینکه طبیعى نیست؛ مگر میشود؟ انسان میبیند که کاسب، تاجر، کارگر، دانشجو و حتّى طلبه صحیحخوانى قرآن را کمبود دارند؛ این نقص بزرگى است؛ این را باید برطرف کنیم. قبل از انقلاب کسى از ما توقّع نداشت؛ همان قدر که میتوانستیم، در یک گوشهاى، یک مسجدى چهار نفر بچّهى کوچک را، چهار نفر جوان را دُور هم جمع میکردیم که اینها قرآن یاد بگیرند. امّا امروز چه؟ همّت را بگمارید بر این مسئله که تمام مردم بتوانند قرآن را یاد بگیرند. شما آقایانى که حالا قرآن را بحمدالله میخوانید و انصافاً خوب هم میخوانید و دیگر راحت میشود به بعضى از شما برادرها گفت استاد قرآن ــ یعنى هیچ بحثى در این نیست ــ شماها موظّفید، شماها مسئولید، باید بکنید این کار را؛ سازمانها هم باید بکنند؛ سازمان تبلیغات است، اوقاف است، بقیّهى مراکزِ [مربوط به] این طور چیزها است؛ شما موظّفید این کار را بکنید. خب، این مقدّمه است؛ مقدّمهاى براى فهم قرآن. فهم قرآن آن وقتى که اُنس عمومى با قرآن باشد، ممکن و آسان است.
البتّه در هر جامعهاى، اگر ما بخواهیم یک رسمى را رواج بدهیم ــ این را توجّه کنند کسانى که تردید دارند در فلسفهى این خواندنها و این تشویقها ــ باید از آن رسم، نقطههاى اوجى در این جامعه داشته باشیم؛ وَالّا این رسم رواج پیدا نخواهد کرد. ممکن نیست شما در یک جامعهاى مثلاً بگویید همهى مردم باید ورزش کنند، روزى ده دقیقه نرمش کنند، امّا رسم پهلوانى در این جامعه را بکلّى براندازید؛ نمیشود، مردم ورزش نخواهند کرد. حرکت عمومى فقط با استدلال و بیان و اثبات عقلانى که نیست؛ یک چیزهاى دیگرى هم در کنار آن لازم است: احساسات لازم است، تشویقها لازم است، ایجاد شوق به قلّهها لازم است. لذا قلّههایى را باید ما داشته باشیم تا مردم همه به دامنهها برسند. پس در قرآن اگر میخواهیم مردم همه اوج پیدا کنند، باید قلّه داشته باشیم؛ قلّه، یعنى همین شماهایى که اینجا امروز بحمدالله بعضى تلاوت کردید و اکثرى تلاوت نکردید که من آقایانى که اینجا تشریف دارید و تلاوت هم نکردید، میشناسم و غالباً با تلاوتهاى شما، با صداى شما آشنا هستم؛ و بحمدالله نعمت در جامعهى ما زیاد است.
خب، یک نکتهى دیگر [خطاب] به شما آقایانى است که در این رشته پیشرفت کردهاید. خب، حالا طریقهها را که یاد گرفتید، حروف را که خوب از مخرج اداء میکنید، زیروبمهاى صدا را که بلد شدید، نفَستان هم که الحمدلله زده است روى دست بعضى از نفَسدارهاى پیشکسوتهاى شما! حالا بعدش چه؟ همین جا متوقّف میمانید؟ نه آقا، شما هنوز اوّل راهید؛ همین شما خوبها که میدانید من چقدر هم علاقه و ارادت به شماها دارم. من به مناسبت این مسابقاتى(۶) که بود و تلاوتهایى که در این چند ماه اخیر شنفتم ــ قبلاً هم البتّه به این نتیجه رسیدهام، در همین جلسه هم بارها اینها گفته شده؛ لکن حالا مصمّمتر بر این معنا هستم ــ [دیدم] یکى دو نقص عمده در تلاوتهاى شماها هست که باید اینها را برطرف کنید. یکى این است که شماها قطع و وصلهایتان همیشه به میزان نیست؛ که من حالا اینجا یادداشت کردم همینهایى که شما خواندید؛ وقت نیست حالا، اگر وقت بود میگفتم به شما که کجا را شما اشتباه وصل کردید یا اشتباه قطع کردید؛ و گاهى دیده میشود که معنا خراب میشود؛ گاهى معنا خراب نمیشود، ضایع نمیشود، امّا آن زیبایى را دیگر ندارد. وقتى شما میگویید: وَ قالُوا اتَّخَذَ اللهُ وَلَدًا سُبحٰنَه ،(۷) یک جور از این عبارت ما چیزى میفهمیم، وقتى میگویید: وَ قالُوا اتَّخَذَ اللهُ وَلَدًا، سُبحٰنَه ، با یک فاصلهى کم نَفَس را میکشید، یک فاصله کم میگذارید، یک جور دیگرى میفهمیم؛ این دوّمى درست است. وقتى شما به شکل اوّل میگویید، میتوان این معنا را استنباط کرد که «سُبحٰنَه» هم مقول قول همان کسانى است که گفتند: اِتَّخَذَ اللهُ وَلَدًا. البتّه اگر وصل کردید، غلط نیست؛ زیرا که آن استنباط، استنباط خیلى واضحى نیست؛ لذا در قرآن قاعدتاً «م» یا «قف» نگذاشته. لکن شما که به این قشنگى دارید میخوانید، شما که این قدر خودتان را زحمت میدهید براى اینکه خوب بخوانید، خب چطور چیز به این واضحى را میخواهید رعایت نکنید؟ خب، این از زیبایى تلاوت شما به میزان زیادى خواهد کاست، کما اینکه میکاهد؛ وقتى در جمع کسانى که قرآن را میفهمند، بخوانید، این را اعتراض میکنند. نه فقط قطع و وصل، حتّى لحن شما [هم مهم است]. این قرّاء خوبى که در دنیا هستند و معاریفى(۸) که خواص، اینها را مىپسندند و دوست میدارند، فقط به خاطر این نیست که صدایشان خوب است؛ یک مقدار زیادى مربوط به این چیزها است.
مثلاً فرض کنید وقتى که [قرآن] از قول فرعون یک چیزى نقل میکند: فَقالَ اَنَا رَبُّکُمُ الاَعلیٰ(۹) ــ که الان یکى از برادرها میخواندند ــ اینجا باید شما جورى این «اَنَا رَبُّکُمُ الاَعلیٰ» را ادا کنید که آنچنان نباشد وقتى که خداى متعال میگوید: لِمَنِ المُلکُ الیَومَ للهِ الواحِدِ القَهّار؛(۱۰) یعنى جورى باید «اَنَا رَبُّکُمُ الاَعلیٰ» را ادا کنید که کسى که دارد میشنود، بفهمد که این حرف، حرف دروغى است؛ آن کسى که [این را] گفته ــ یعنى فرعون ــ دروغ گفته؛ این ممکن است؛ این کارى است که الان دارد میشود؛ یعنى حالا که من نمیتوانم [اینجا آن طور بخوانم] امّا در نوارهاى شیخ مصطفیٰ اسماعیل [شنیده میشود]؛ اصلاً اهمّیّت کار شیخ مصطفىٰ اسماعیل در همین است؛ او اینجورى میخواند. باید اینجورى بخوانید و این نمیشود مگر اینکه معناى قرآن را بدانید.
یا مثلاً فرض بفرمایید الان یکى از آقایان سورهى شریفهى مزّمّل را میخواندند که خیلى هم انصافاً خوب بود: قُمِ الَّیلَ اِلّا قَلیلًا * نِّصۡفَهُ ۥٓ اَوِ انقُص مِنهُ قَلیلًا * اَو زِد عَلَیهِ وَ رَتِّلِ القُرءانَ تَرتیلًا * اِنّا سَنُلقی عَلَیکَ قَولًا ثَقیلًا.(۱۱) این «اِنّا سَنُلقی» ارتباط پیدا میکند به قبلىها؛ [میفرماید] «آماده شو»، چرا؟ «اِنّا سَنُلقی»؛ [ما القا خواهیم کرد] نمیشود شما «وَ رَتِّلِ القُرءانَ تَرتیلًا» را بگویید و یک نفسى بکشید و یک خرده استراحت بکنید، بعد بگویید: اِنّا سَنُلقی عَلَیکَ قَولًا ثَقیلًا؛ نه، اینجا قطع بکنید، امّا آیهى بعد را زود شروع کنید و فاصله نیندازید.
یا فرض بفرمایید که آیات شریفهى آخر سورهى بقره را که مثل اینکه آقاى محمّدى خواندند؛ خیلى هم قشنگ خواندند؛ وَ قالوا سَمِعنا وَاَطَعنا، غُفرانَکَ رَبَّنا وَ اِلَیکَ المَصیر.(۱۲) درست است که شما قطع کردید، البتّه اینجا نوشته است که وصل کنید بهتر است: الوصل اولىٰ؛ امّا حالا قطع هم کنید ایرادى ندارد؛ اینجا مانعى ندارد. این چیزهایى که نوشتهاند، بعضى از موارد اشتباهاتى دارد. یک وقت شما میگویید: اَطَعنا غُفرانَکَ رَبَّنا، این غلط است و معنا درست نیست، یک وقت میگویید: وَ قالوا سَمِعنا وَاَطَعنا غُفرانَکَ رَبَّنا، وَ اِلَیکَ المَصیر. ببینید چقدر لحن تفاوت میکند. نمیتوانید اینجورى بخوانید، مگر اینکه معنا را بدانید.
خب چون اذان گفته شده، من بیش از این دیگر ادامه نمیدهم. خداوند انشاءالله موفّقتان بدارد. راجع به این تواشیح و همخوانىها هم که انصافاً برادرها خیلىخیلى خوب خواندند، من نظراتى دارم؛ دیگر حالا [وقت] گذشت. اگر لازم شد بعد پیغام میدهم به برادرها که انشاءالله مورد توجّه قرار بدهند.
والسّلام علیکم و رحمة الله
(۱ در ابتداى این مراسم، چند نفر از قاریان قرآن به اجرای برنامه و تلاوت خود پرداختند.
انقلاب، ما را وارد وادى آشنایى با قرآن کرد؛ ما تازه وارد این وادى شدهایم. وقتى در کشورى مثلاً ۲۰ میلیون، ۲۵ میلیون جوان از زن و مرد هست، جا دارد که در میان اینها اقلّاً دو سه میلیون تالى(۴) قرآن با آداب و شرایط آن باشند، اقلّاً یک میلیون از این جوانها حافظ کلام خدا باشند، یک تعداد معتدٌّبهى(۵) از جوانها، عارف به معانى قرآن و قادر به فهم الفاظ و ظواهر قرآن باشند، یک تعداد معتدٌّبهى عالِم به قرائات مختلف و نوافل قرائت و زینتهاى تلاوت قرآن باشند، و بدون استثنا همهى مردم در این کشور قادر به روخوانى قرآن باشند. این قاعده است؛ یعنى نمیشود قبول کرد که در کشورى که مردم معتقد به اسلام هستند ــ چه برسد به اینکه در نظامى بر پایهى اسلام زندگى میکنند ــ احدى از آحاد مردم ــ غیر از اطفال بسیار کوچک ــ باشند که نتوانند قرآن را بخوانند.
این دورى ما از قرآن را رژیم کافرِ ملحدِ معاندِ پهلوى به وجود آورد. لذا بنده وقتى میگویم اگر ما پنجاه میلیون هستیم، غیر از چند میلیون بچّههاى کوچک تا چهارپنجساله، بقیّه باید بتوانند قرآن را از رو تلاوت کنند، شما تعجّب میکنید؛ در حالى که تعجّب ندارد. مگر اینجورى نبود؟ قبل از دوران رژیم گذشته، تقریباً اینجور بود. بىسوادها اکثریّت قاطع بودند، امّا غالب بىسوادها قرآن را بلد بودند. شما جوانها ندیدید؛ بنده و کسانى که در سنین بنده هستند، به تکرار و تکرار دیدند کسانى را که اینها سواد روخوانى ندارند، حروف فارسى را نمیشناسند، لکن میتوانستند قرآن را از رو بخوانند.
مکتبهاى قرآن، بچّههاى چهارساله و پنجساله را قرآن درس میداد. من خودم پنج سالگى رفتم مکتب و قرآن یاد گرفتم؛ و امثال بنده در همان مکتبى که ما میرفتیم زیاد [بودند] و اصلاً مکتبخانهها همینجور بود. این مکتبخانههایى که رژیم منحوس پهلوى شجاعت کرد و شهامت کرد و رعد و برق کرد و اینها را برچید، خانههایى بودند براى تعلیم قرآن. یک زنى مىنشست، یک مردى مىنشست، بچّههاى مردم را قرآن یاد میداد. بعد مىافتادند در یک جامعهاى که در آن جامعه سواد و علم و فرهنگ مال یک عدّهى خاصّى بود، امّا قرآن را بلد بودند. جامعهى اسلامى اینجورى است؛ جایى که مسلمانها هستند، اینجورى هستند.
باید همه قرآن را بلد باشند. امروز فردى داراى تحصیلات عالیه و احیاناً قادر به نطق به چند زبان بیگانه، بلد نیست یک سطر قرآن را بخواند! شما را به خدا این طبیعى است در جامعهى ما یا تصنّعى است یا تحمیلى است؟ اینکه طبیعى نیست؛ مگر میشود؟ انسان میبیند که کاسب، تاجر، کارگر، دانشجو و حتّى طلبه صحیحخوانى قرآن را کمبود دارند؛ این نقص بزرگى است؛ این را باید برطرف کنیم. قبل از انقلاب کسى از ما توقّع نداشت؛ همان قدر که میتوانستیم، در یک گوشهاى، یک مسجدى چهار نفر بچّهى کوچک را، چهار نفر جوان را دُور هم جمع میکردیم که اینها قرآن یاد بگیرند. امّا امروز چه؟ همّت را بگمارید بر این مسئله که تمام مردم بتوانند قرآن را یاد بگیرند. شما آقایانى که حالا قرآن را بحمدالله میخوانید و انصافاً خوب هم میخوانید و دیگر راحت میشود به بعضى از شما برادرها گفت استاد قرآن ــ یعنى هیچ بحثى در این نیست ــ شماها موظّفید، شماها مسئولید، باید بکنید این کار را؛ سازمانها هم باید بکنند؛ سازمان تبلیغات است، اوقاف است، بقیّهى مراکزِ [مربوط به] این طور چیزها است؛ شما موظّفید این کار را بکنید. خب، این مقدّمه است؛ مقدّمهاى براى فهم قرآن. فهم قرآن آن وقتى که اُنس عمومى با قرآن باشد، ممکن و آسان است.
البتّه در هر جامعهاى، اگر ما بخواهیم یک رسمى را رواج بدهیم ــ این را توجّه کنند کسانى که تردید دارند در فلسفهى این خواندنها و این تشویقها ــ باید از آن رسم، نقطههاى اوجى در این جامعه داشته باشیم؛ وَالّا این رسم رواج پیدا نخواهد کرد. ممکن نیست شما در یک جامعهاى مثلاً بگویید همهى مردم باید ورزش کنند، روزى ده دقیقه نرمش کنند، امّا رسم پهلوانى در این جامعه را بکلّى براندازید؛ نمیشود، مردم ورزش نخواهند کرد. حرکت عمومى فقط با استدلال و بیان و اثبات عقلانى که نیست؛ یک چیزهاى دیگرى هم در کنار آن لازم است: احساسات لازم است، تشویقها لازم است، ایجاد شوق به قلّهها لازم است. لذا قلّههایى را باید ما داشته باشیم تا مردم همه به دامنهها برسند. پس در قرآن اگر میخواهیم مردم همه اوج پیدا کنند، باید قلّه داشته باشیم؛ قلّه، یعنى همین شماهایى که اینجا امروز بحمدالله بعضى تلاوت کردید و اکثرى تلاوت نکردید که من آقایانى که اینجا تشریف دارید و تلاوت هم نکردید، میشناسم و غالباً با تلاوتهاى شما، با صداى شما آشنا هستم؛ و بحمدالله نعمت در جامعهى ما زیاد است.
خب، یک نکتهى دیگر [خطاب] به شما آقایانى است که در این رشته پیشرفت کردهاید. خب، حالا طریقهها را که یاد گرفتید، حروف را که خوب از مخرج اداء میکنید، زیروبمهاى صدا را که بلد شدید، نفَستان هم که الحمدلله زده است روى دست بعضى از نفَسدارهاى پیشکسوتهاى شما! حالا بعدش چه؟ همین جا متوقّف میمانید؟ نه آقا، شما هنوز اوّل راهید؛ همین شما خوبها که میدانید من چقدر هم علاقه و ارادت به شماها دارم. من به مناسبت این مسابقاتى(۶) که بود و تلاوتهایى که در این چند ماه اخیر شنفتم ــ قبلاً هم البتّه به این نتیجه رسیدهام، در همین جلسه هم بارها اینها گفته شده؛ لکن حالا مصمّمتر بر این معنا هستم ــ [دیدم] یکى دو نقص عمده در تلاوتهاى شماها هست که باید اینها را برطرف کنید. یکى این است که شماها قطع و وصلهایتان همیشه به میزان نیست؛ که من حالا اینجا یادداشت کردم همینهایى که شما خواندید؛ وقت نیست حالا، اگر وقت بود میگفتم به شما که کجا را شما اشتباه وصل کردید یا اشتباه قطع کردید؛ و گاهى دیده میشود که معنا خراب میشود؛ گاهى معنا خراب نمیشود، ضایع نمیشود، امّا آن زیبایى را دیگر ندارد. وقتى شما میگویید: وَ قالُوا اتَّخَذَ اللهُ وَلَدًا سُبحٰنَه ،(۷) یک جور از این عبارت ما چیزى میفهمیم، وقتى میگویید: وَ قالُوا اتَّخَذَ اللهُ وَلَدًا، سُبحٰنَه ، با یک فاصلهى کم نَفَس را میکشید، یک فاصله کم میگذارید، یک جور دیگرى میفهمیم؛ این دوّمى درست است. وقتى شما به شکل اوّل میگویید، میتوان این معنا را استنباط کرد که «سُبحٰنَه» هم مقول قول همان کسانى است که گفتند: اِتَّخَذَ اللهُ وَلَدًا. البتّه اگر وصل کردید، غلط نیست؛ زیرا که آن استنباط، استنباط خیلى واضحى نیست؛ لذا در قرآن قاعدتاً «م» یا «قف» نگذاشته. لکن شما که به این قشنگى دارید میخوانید، شما که این قدر خودتان را زحمت میدهید براى اینکه خوب بخوانید، خب چطور چیز به این واضحى را میخواهید رعایت نکنید؟ خب، این از زیبایى تلاوت شما به میزان زیادى خواهد کاست، کما اینکه میکاهد؛ وقتى در جمع کسانى که قرآن را میفهمند، بخوانید، این را اعتراض میکنند. نه فقط قطع و وصل، حتّى لحن شما [هم مهم است]. این قرّاء خوبى که در دنیا هستند و معاریفى(۸) که خواص، اینها را مىپسندند و دوست میدارند، فقط به خاطر این نیست که صدایشان خوب است؛ یک مقدار زیادى مربوط به این چیزها است.
مثلاً فرض کنید وقتى که [قرآن] از قول فرعون یک چیزى نقل میکند: فَقالَ اَنَا رَبُّکُمُ الاَعلیٰ(۹) ــ که الان یکى از برادرها میخواندند ــ اینجا باید شما جورى این «اَنَا رَبُّکُمُ الاَعلیٰ» را ادا کنید که آنچنان نباشد وقتى که خداى متعال میگوید: لِمَنِ المُلکُ الیَومَ للهِ الواحِدِ القَهّار؛(۱۰) یعنى جورى باید «اَنَا رَبُّکُمُ الاَعلیٰ» را ادا کنید که کسى که دارد میشنود، بفهمد که این حرف، حرف دروغى است؛ آن کسى که [این را] گفته ــ یعنى فرعون ــ دروغ گفته؛ این ممکن است؛ این کارى است که الان دارد میشود؛ یعنى حالا که من نمیتوانم [اینجا آن طور بخوانم] امّا در نوارهاى شیخ مصطفیٰ اسماعیل [شنیده میشود]؛ اصلاً اهمّیّت کار شیخ مصطفىٰ اسماعیل در همین است؛ او اینجورى میخواند. باید اینجورى بخوانید و این نمیشود مگر اینکه معناى قرآن را بدانید.
یا مثلاً فرض بفرمایید الان یکى از آقایان سورهى شریفهى مزّمّل را میخواندند که خیلى هم انصافاً خوب بود: قُمِ الَّیلَ اِلّا قَلیلًا * نِّصۡفَهُ ۥٓ اَوِ انقُص مِنهُ قَلیلًا * اَو زِد عَلَیهِ وَ رَتِّلِ القُرءانَ تَرتیلًا * اِنّا سَنُلقی عَلَیکَ قَولًا ثَقیلًا.(۱۱) این «اِنّا سَنُلقی» ارتباط پیدا میکند به قبلىها؛ [میفرماید] «آماده شو»، چرا؟ «اِنّا سَنُلقی»؛ [ما القا خواهیم کرد] نمیشود شما «وَ رَتِّلِ القُرءانَ تَرتیلًا» را بگویید و یک نفسى بکشید و یک خرده استراحت بکنید، بعد بگویید: اِنّا سَنُلقی عَلَیکَ قَولًا ثَقیلًا؛ نه، اینجا قطع بکنید، امّا آیهى بعد را زود شروع کنید و فاصله نیندازید.
یا فرض بفرمایید که آیات شریفهى آخر سورهى بقره را که مثل اینکه آقاى محمّدى خواندند؛ خیلى هم قشنگ خواندند؛ وَ قالوا سَمِعنا وَاَطَعنا، غُفرانَکَ رَبَّنا وَ اِلَیکَ المَصیر.(۱۲) درست است که شما قطع کردید، البتّه اینجا نوشته است که وصل کنید بهتر است: الوصل اولىٰ؛ امّا حالا قطع هم کنید ایرادى ندارد؛ اینجا مانعى ندارد. این چیزهایى که نوشتهاند، بعضى از موارد اشتباهاتى دارد. یک وقت شما میگویید: اَطَعنا غُفرانَکَ رَبَّنا، این غلط است و معنا درست نیست، یک وقت میگویید: وَ قالوا سَمِعنا وَاَطَعنا غُفرانَکَ رَبَّنا، وَ اِلَیکَ المَصیر. ببینید چقدر لحن تفاوت میکند. نمیتوانید اینجورى بخوانید، مگر اینکه معنا را بدانید.
خب چون اذان گفته شده، من بیش از این دیگر ادامه نمیدهم. خداوند انشاءالله موفّقتان بدارد. راجع به این تواشیح و همخوانىها هم که انصافاً برادرها خیلىخیلى خوب خواندند، من نظراتى دارم؛ دیگر حالا [وقت] گذشت. اگر لازم شد بعد پیغام میدهم به برادرها که انشاءالله مورد توجّه قرار بدهند.
والسّلام علیکم و رحمة الله
(۱ در ابتداى این مراسم، چند نفر از قاریان قرآن به اجرای برنامه و تلاوت خود پرداختند.
(۲ حاملان
(۳ مقدار
(۴ تلاوتکننده، قرائتکننده
(۵ فراوان، بسیار
(۶ هفتمین دورهى مسابقات بینالمللى حفظ و قرائت قرآن کریم از چهارم تا هشتم اسفندماه ۱۳۶۸ در حسینیّهی ارشاد تهران برگزار شد.
(۷ سورهى بقره، بخشى از آیهى ۱۱۶؛ «و گفتند: خداوند فرزندى براى خود اختیار کرده است، او منزّه است ...»
(۸ مشاهیر، نامداران
(۹ سورهى نازعات، آیهى ۲۴؛ «و گفت: پروردگار بزرگتر شما منم.»
(۱۰ سورهى غافر، بخشى از آیهى ۱۶؛ «... امروز فرمانروایى از آنِ کیست؟ از آنِ خداوند یکتاى قهّار است.»
(۱۱ سورهى مزّمّل، آیات ۲ تا ۵؛ «به پا خیز شب را، مگر اندکى. نیمى از شب یا اندکى از آن را بکاه. یا بر آن [نصف] بیفزاى و قرآن را شمردهشمرده بخوان. در حقیقت، ما بزودى بر تو گفتارى گرانبار القا میکنیم.»
(۱۲ سورهى بقره، بخشى از آیهى ۲۸۵؛ «... و گفتند: شنیدیم و گردن نهادیم. پروردگارا! آمرزش تو را [خواستاریم] و فرجام به سوى تو است.»