1392/02/11
چادر عصمت تو بافته از نور خدا/ حمید منتظر
یک
دانشگاه ما خداشناسی است
قانون مقدس اساسی است
هر سال جهاد اقتصادی است
هر روز حماسه سیاسی است
دو
شعر از میرزا محمود قمی
ای مهین بانوی بیتالحرم غیب قِدَم
سرّ ناموس رسول مدنی خاتم
ای تو خاتون همه کشور ملک و ملکوت
وی تو بانوی همه ملک عرب تا به عجم
تویی آن گوهر زیبا که به یکتایی تو
مادر دهر نیاورد و نیارد به شکم
هم تو خاتون بهشتی و همی بانوی غیب
هم شفاعتگر حشر و دو سرا را به کرم
مطلع شمس جمال و افق ماهجلال
مشرق سرّ وجود و فلک خلقشِیَم
کی خَشیجان تو از جنس خَشیجان بشر
کی در آب و گل تو کیف و در ارکان تو کم
فخر جاروکشی حرمت با حوا
شرف بندگی خاک درت با آدم
چادر عصمت تو بافته از نور خدا
پرده عفت تو اَقمَشِه شهر قِدَم
پدران تو همه یکهسواران وجود
مادران تو همه صاحب اعزاز و کرم
پسران تو نیاکان همه کون و مکان
ابن در ابن همه شمس ضحی بدر ظُلم
صلب در صلب همه بارقه نور جمال
بطن در بطن همه قبله حاجات اُمم
دوده در دوده همه مظهر آیات خدا
پشت در پشت همه چشمه اسرار نِعم
ای که خاک قدمت آینه اسکندر
وی ز کان کرمت جام جهانبینی جم
پاکی از پاکی تو دست قضابین بر سر
عفت از عفت تو میگزد انگشت نِدم
روحت از روح رسول و تنت از جوهر قدس
در سراپای تو پا تا سر احمد مُدغَم
همسرت حیدر و زو فخر کنی بر حورا
پدرت احمد و زو فخر کنی بر عالم
عرش تا بوسه زند خاک درت را به خشوع
پی تعظیم درت پشت کند گردون خم
شمس از جلوه تو نورده کون و مکان
ماه از پرتو تو بر سر چرخش پرچم
عقل از خاکنشینان سر کوی شماست
روح اندر حرم محترمت نامحرم
دوستان تو ز آسیب قیامت آزاد
دوستی تو جراحات گنه را مرهم
عهد، عهد تو و پیمان متین، پیمانت
کار، سست است اگر عهد، نباشد محکم
شمه فضل تو را ناطقهام باشد لال
پاره حمد تو را نطق مجلل الکم
دانشگاه ما خداشناسی است
قانون مقدس اساسی است
هر سال جهاد اقتصادی است
هر روز حماسه سیاسی است
دو
شعر از میرزا محمود قمی
ای مهین بانوی بیتالحرم غیب قِدَم
سرّ ناموس رسول مدنی خاتم
ای تو خاتون همه کشور ملک و ملکوت
وی تو بانوی همه ملک عرب تا به عجم
تویی آن گوهر زیبا که به یکتایی تو
مادر دهر نیاورد و نیارد به شکم
هم تو خاتون بهشتی و همی بانوی غیب
هم شفاعتگر حشر و دو سرا را به کرم
مطلع شمس جمال و افق ماهجلال
مشرق سرّ وجود و فلک خلقشِیَم
کی خَشیجان تو از جنس خَشیجان بشر
کی در آب و گل تو کیف و در ارکان تو کم
فخر جاروکشی حرمت با حوا
شرف بندگی خاک درت با آدم
چادر عصمت تو بافته از نور خدا
پرده عفت تو اَقمَشِه شهر قِدَم
پدران تو همه یکهسواران وجود
مادران تو همه صاحب اعزاز و کرم
پسران تو نیاکان همه کون و مکان
ابن در ابن همه شمس ضحی بدر ظُلم
صلب در صلب همه بارقه نور جمال
بطن در بطن همه قبله حاجات اُمم
دوده در دوده همه مظهر آیات خدا
پشت در پشت همه چشمه اسرار نِعم
ای که خاک قدمت آینه اسکندر
وی ز کان کرمت جام جهانبینی جم
پاکی از پاکی تو دست قضابین بر سر
عفت از عفت تو میگزد انگشت نِدم
روحت از روح رسول و تنت از جوهر قدس
در سراپای تو پا تا سر احمد مُدغَم
همسرت حیدر و زو فخر کنی بر حورا
پدرت احمد و زو فخر کنی بر عالم
عرش تا بوسه زند خاک درت را به خشوع
پی تعظیم درت پشت کند گردون خم
شمس از جلوه تو نورده کون و مکان
ماه از پرتو تو بر سر چرخش پرچم
عقل از خاکنشینان سر کوی شماست
روح اندر حرم محترمت نامحرم
دوستان تو ز آسیب قیامت آزاد
دوستی تو جراحات گنه را مرهم
عهد، عهد تو و پیمان متین، پیمانت
کار، سست است اگر عهد، نباشد محکم
شمه فضل تو را ناطقهام باشد لال
پاره حمد تو را نطق مجلل الکم