1392/02/04
گفتاری از آقای فرهاد کلینی، کارشناس ارشد مسائل استراتژیک
متغیرهای جدید آمریکا در ارائه پیشنهاد مذاکره
|گفتاری از آقای فرهاد کلینی، کارشناس ارشد مسائل استراتریک دربارهی موضوع پیشنهاد مذاکرهی دولتمردان آمریکا به مسئولین جمهوری اسلامی|
اگر نگاهی اجمالی به نوع رویکرد دولتها در آمریکا دربارهی تعامل با ایران داشته باشیم، متوجه میشویم که معمولاً شرایط عملگرایی در صحنهی بینالمللی و همچنین اوضاع داخلی آمریکا، آنها را وادار کرده تا تعریفی مقطعی از چگونگی بهکارگیری ایدهی مذاکره با ایران را مطرح کنند.
طبیعتاً تعریف آنها متأثر از اهداف جامع آمریکا در بخشهای مختلف و نوع نیاز و ارزیابی از موقعیتشان با توجه به تحولات و وقایع ژئوپلیتیکی بوده است. در این راستا محافل دولتی و غیر دولتی آمریکا بهصورت منظم و دورهای در حال افزایش تخمینهای خود و تعریف از گامهای خود در جهت منافع قدرت در آمریکا هستند.
ورود به حوزهی پاسیفیک
اگر نگاهی اجمالی به نوع رویکرد دولتها در آمریکا دربارهی تعامل با ایران داشته باشیم، متوجه میشویم که معمولاً شرایط عملگرایی در صحنهی بینالمللی و همچنین اوضاع داخلی آمریکا، آنها را وادار کرده تا تعریفی مقطعی از چگونگی بهکارگیری ایدهی مذاکره با ایران را مطرح کنند.
طبیعتاً تعریف آنها متأثر از اهداف جامع آمریکا در بخشهای مختلف و نوع نیاز و ارزیابی از موقعیتشان با توجه به تحولات و وقایع ژئوپلیتیکی بوده است. در این راستا محافل دولتی و غیر دولتی آمریکا بهصورت منظم و دورهای در حال افزایش تخمینهای خود و تعریف از گامهای خود در جهت منافع قدرت در آمریکا هستند.
ورود به حوزهی پاسیفیک
بنابراین پیشنهاد مذاکره از سوی دولتمردان آمریکا در این چند وقت اخیر را باید باتوجه به آخرین موضوعات اساسی راهبردی، ملاحظات استراتژیک، نوع رویکرد و نیز دیپلماسی چندلایه و چندوجهی آمریکاییها بررسی کرد. بهخوبی میدانیم که اخیراً آمریکا تلاش میکند تا حوزهی نفود خود را از حوزهی آتلانتیک به حوزهی پاسیفیک تغییر دهد تا با توجه به این تغییر ژئوپلیتیکی، کماکان برتری خود را به دیگر قدرتهای آسیایی تحمیل کند. آمریکا با در نظر گرفتن این ملاحظات و نیز تغییرات قابل توجه در حوزههای انرژی و فناوری و نیز بازتعریف محیط امنیتی و نظامی، اولویتها و فوریتهای خود را برنامهریزی نموده است.
بحث تحریم ایران دیگر معطوف به موضوع هستهای نیست، بلکه تحریم به عنوان حذف ایران از بازار انرژی است. یعنی تحریم علیه ایران باید اعمال شود تا قیمت انرژی به نحوی تنظیم شود که فناوری جدید آمریکا در حوزهی انرژیهای فسیلی، صرفهی اقتصادی داشته باشد.
از این منظر آمریکاییها تلاش میکنند تا پیشنهاد مذاکره با ایران را در چارچوب تغییرات استراتژیک سیاست خارجی خود مشخص کرده و از آن بهرهبرداری کنند. بنابراین پیشنهاد مذاکره به عناون یک تاکتیک، بخشی از نقشهی راه آنها محسوب میشود. اما در عمل دولت آمریکا نتوانسته از ظرفیت حقیقی دیپلماسی برای رسیدن به یک تعامل سازنده استفاده نماید. نگاه ابزاری به نحوهی تعامل با ایران موجب شده تا تردیدهای اساسی در ادامهی دیوار بیاعتمادی بین طرفین بهوجود آید. دولت آمریکا باید درک کند که این نگاه و اقدام برای ایجاد کارکرد تاکتیکی در حد جایگاه و استاندارد و موقعیت تأثیرگذار انقلاب اسلامی در حوزههای بینالمللی و حوزهی منطقهای نیست. چنین به نظر میرسد که با توجه به عدم تغییر رفتار آمریکا، تلاش میشود تا با گامهای زیگزاگی و متناقض، عملاً محاسبات دیگر رقبای بینالمللی خود را مدیریت و با تغییرات استراتژیک خود منطبق سازد.
تغییر استراتژی انرژی آمریکا
اگر کمی دقت کنیم درمییابیم که امروزه مفهوم امنیت انرژی در خاورمیانه در حال دگرگونی است. امنیت انرژی در گذشته برای آمریکا، معطوف به مدیریت و بهرهبرداری و تأمین انرژی بود اما با توجه به تغییر فناوری که در آمریکا شکل گرفته و همچنین موفقیتهایی که در حوزهی استخراج و بحث شنهای روان بهدست آوردهاند، نوع نیازمندی آنها به موضوع انرژی در خاورمیانه طی سالهای آتی دگرگون خواهد شد و به سمت یک بینیازی در سطح تأمین انرژی از خاورمیانه میرود.
نکتهی دیگر این است که آمریکا میخواهد فروشنده و توزیعکنندهی جدید و متفاوتی در بازار باشد. به همین خاطر بحث تحریم ایران دیگر معطوف به موضوع هستهای نیست، بلکه تحریم به عنوان حذف ایران از بازار انرژی و حملهی نرم به منابع و مزیتهای ایران است. یعنی تحریم علیه ایران باید اعمال شود تا قیمت انرژی به نحوی تنظیم شود که فناوری جدید آمریکا در حوزهی انرژیهای فسیلی، صرفهی اقتصادی داشته باشد. از طرفی بخشی از سیاست آمریکا در شرایط بعدی، کنترل دیگر رقبای جهانی خود از قبیل چین است و از طرفی نیز با تعریف جدید از جایگاه خود در استراتژی قیمت انرژی، بهدنبال مهار راهبرد روسیه در ادعای رهبری انرژی در جهان است.
بنابراین در آیندهای نزدیک مفهوم امنیت انرژی در خاورمیانه معطوف به جابهجایی رقباست. ما وقتی که صحنه و پهنهی این شرایط را میبینیم باید نگاهی جامع داشته باشیم. بدون نگاه جامع به آمریکا نمیتوان یک شاخص و مؤلفه را به عنوان شاخص اصلی سیاست خارجی آمریکا در نظر گرفت.
مذاکره در چارچوب بهرهگیری ثانویه
البته برخی اوقات شخصیتهای آمریکایی در سمتگیری سیاست خارجی خود، یک نگاه آزمونوار نسبت به تعاملات دارند و معمولاً دولتمردان حاضر در صحنه را به فرصتسوزی در نحوهی تعاملات خود با ایران متهم کردهاند. چنین برداشت میشود که هنوز هیأت حاکمهی آمریکا به یک جمعبندی کافی، مطمئن و پایدار و همراه با فرضهای ثابت نسبت به توان جمهوری اسلامی ایران نرسیده و تا زمانی که آمریکا در کمند نظریهی «کنترل فرضیهی رقیب» حرکت میکند، نمیتوان با اعتماد به ایدههای پیشنهادی نگاه کرد.
بر اساس یک درک متناسب و کافی از رفتار است که میزان خوشبینی و بدبینی نسبت به داشتن ایدهی مذاکره تعیین میشود. بر همین اساس هم بعضاً شاهد هستیم که در خیلی از رسانهها و اتاقهای فکر و محافل تصمیمسازی آمریکایی، تلاش شده تا حیطهی مذاکره در چارچوب یک نوع بهرهگیری ثانویه معرفی شود؛ یعنی ارزش مذاکره نه معطوف به نتیجه، بلکه به عنوان یک ابزار بازدارندگی تعریف میشود. کماکان رفتار دستگاه سیاست خارجی آمریکا در عرصههای راهبردی و ژئوپلیتیکی با برخی از مواضع و اعلامیهها و یا برخی از نامههایی که مقامات آمریکایی مطرح کردند، کاملاً متفاوت است و اینها در یک سمت و راستا نیستند.
این نوع خروجیهای متناقض در حوزهی رفتاری و در حوزهی اعلامی طبیعتاً طرف ایرانی را وادار به یک نوع احتیاطهای جدی خواهد کرد. اینکه رهبر معظم انقلاب موضوع میزان خوشبینی و امیدواری را در مذاکره با آمریکا اشاره کردند، ناشی از همین دوگانگی است.
بنابراین در آیندهای نزدیک مفهوم امنیت انرژی در خاورمیانه معطوف به جابهجایی رقباست. ما وقتی که صحنه و پهنهی این شرایط را میبینیم باید نگاهی جامع داشته باشیم. بدون نگاه جامع به آمریکا نمیتوان یک شاخص و مؤلفه را به عنوان شاخص اصلی سیاست خارجی آمریکا در نظر گرفت.
آمریکا هنوز از رویکرد تقابلی خارج نشده است و به دنبال رویکرد تعاملی نیست. آنها بارها در خصوص مذاکره با ایران، پیام ایران را دریافتهاند که هرگونه پاسخ مثبت طرف ایرانی منوط به تغییر رفتار آنها است و نه تغییر مواضعشان.
مذاکره در چارچوب بهرهگیری ثانویه
البته برخی اوقات شخصیتهای آمریکایی در سمتگیری سیاست خارجی خود، یک نگاه آزمونوار نسبت به تعاملات دارند و معمولاً دولتمردان حاضر در صحنه را به فرصتسوزی در نحوهی تعاملات خود با ایران متهم کردهاند. چنین برداشت میشود که هنوز هیأت حاکمهی آمریکا به یک جمعبندی کافی، مطمئن و پایدار و همراه با فرضهای ثابت نسبت به توان جمهوری اسلامی ایران نرسیده و تا زمانی که آمریکا در کمند نظریهی «کنترل فرضیهی رقیب» حرکت میکند، نمیتوان با اعتماد به ایدههای پیشنهادی نگاه کرد.
بر اساس یک درک متناسب و کافی از رفتار است که میزان خوشبینی و بدبینی نسبت به داشتن ایدهی مذاکره تعیین میشود. بر همین اساس هم بعضاً شاهد هستیم که در خیلی از رسانهها و اتاقهای فکر و محافل تصمیمسازی آمریکایی، تلاش شده تا حیطهی مذاکره در چارچوب یک نوع بهرهگیری ثانویه معرفی شود؛ یعنی ارزش مذاکره نه معطوف به نتیجه، بلکه به عنوان یک ابزار بازدارندگی تعریف میشود. کماکان رفتار دستگاه سیاست خارجی آمریکا در عرصههای راهبردی و ژئوپلیتیکی با برخی از مواضع و اعلامیهها و یا برخی از نامههایی که مقامات آمریکایی مطرح کردند، کاملاً متفاوت است و اینها در یک سمت و راستا نیستند.
این نوع خروجیهای متناقض در حوزهی رفتاری و در حوزهی اعلامی طبیعتاً طرف ایرانی را وادار به یک نوع احتیاطهای جدی خواهد کرد. اینکه رهبر معظم انقلاب موضوع میزان خوشبینی و امیدواری را در مذاکره با آمریکا اشاره کردند، ناشی از همین دوگانگی است.
چندضلعی بودن تصمیمسازی در آمریکا
از سوی دیگر، چندضلعی بودن تصمیمسازی در حاکمیت آمریکا به دلیل وجود اختیارات و نگاههای متفاوت در کنگره و ریاست جمهوری دربارهی ایران، باعث گردیده تا موانع متعددی را در عرصههای عملی بهوجود آورد. برای مثال مذاکرات اخیر آلماتی نشان داد که آمریکا از یک صلاحیت و توان کافی برای سیاستهای رفع تحریمی حتی بهصورت محدود برخوردار نیست. آمریکاییها هنوز نمیتوانند به یک اجماع کافی و یا یک موضوع واحد، خارج از اثرگذاری عناصر ثالث -یعنی لابی صهیونیستی آیپک- برسند. آیپک با دخالتهایی که در سیاستهای آمریکا در رابطه با ایران میکند، امکان اتخاذ مواضع مناسب و درخور جایگاه ایران را از جانب مدافعان منافع ملی آمریکا سلب میکند. بنابراین این مشکل، مشکل ایران نیست، مشکل حاکمیت آمریکا است.
در صورتی که آمریکاییها بخواهند از «مذاکرات تاکتیکی» عبور کنند و وارد «مذاکرات قابل اطمینان» شوند، باید بتوانند که رفتارشان را اصلاح و مرزبندی خود را با لابیهای مخرب مشخص کنند. اما اینکه در تبلیغات اعلام کنند مدافع مذاکره با ایران هستند و از سوی دیگر وامداری خود به لابی آیپک و رژیم صهیونیستی را اثبات کنند، نشان میدهد که آمریکا در کوتاهمدت و با توجه به شرایط داخلی و بینالمللی مجبور است که از مذاکره به عنوان یک ایدهی تاکتیکی و مصنوعی استفاده کند.
چرایی تعامل از نوع نزدیک
چنانچه اشاره شد آمریکاییها تلاش میکنند تا بهرهگیریهای متعددی از مذاکرات بهدست بیاورند. یعنی اهداف آمریکا از طرح پیشنهاد مذاکره، چندگانه و چندلایه است. یکی از اهداف آمریکاییها «تکامل تخمین» از میزان اراده و توان چانهزنی ایران است. باتوجه به چگونگی ارزیابیهایی که توسط آمریکاییها و یا دیگر رقبا و عوامل تأثیرگذار به دستش میرسد را بهبود بخشد و نیز ضعف تخمینهای خود را در برخی از عرصهها که دچار شک و تردید است، جبران نماید. به همین خاطر تعامل از نوع نزدیک را میپسندد تا بتواند به یک ارزیابی صحیح برسد و این موضوع را در مواقع مختلف دنبال کرده است.
یکی دیگر از اهداف عمدهی آنها اثرگذاری در حوزهی افکار عمومی ایران است. آمریکا رفتاری خصمانه را در محیط بینالمللی و منطقهای در برابر ایران سازمان داده اما سعی میکند در حوزهی اعلامی، مسالمتجویانه تبلیغ کند تا بتواند در قدرت و واکنش بازدارندگی ایران در برابر رویارویی نرم آمریکا تأخیر ایجاد کند. آنها به خوبی آثار و پیامدها را با استفاده از نظرسنجیهای مختلف پیگیری میکنند تا بتوانند یک شکاف نظری را سامان دهند و در حوزهی فریب افکار عمومی گام بردارند. امروز آمریکا اعلام میکند که در موضوع هستهای خواهان دیپلماسی است اما از سوی دیگر و باتوجه به سفر چاک هگل، وزیر دفاع آمریکا به رژیم صهیونیستی و اعطای تسهیلات جدید نظامی آمریکا، عملاً خود را وارد یک نوع مشارکت در درگیری احتمالی میکند و رسماً نیز میگوید که این یک پیام روشن به ایران است.
در اینجاست که مشخص میشود آمریکا هنوز از رویکرد تقابلی خارج نشده است و به دنبال رویکرد تعاملی نیست. آنها بارها در خصوص مذاکره با ایران، پیام ایران را دریافتهاند که هرگونه پاسخ مثبت طرف ایرانی منوط به تغییر رفتار آنها است و نه تغییر مواضعشان. این تغییر رفتار است که میتواند تغییر شرایط و تغییرفضا را ایجاد کند. تنها در صورت ورود به این حوزه است که میتواند امکانات یک مذاکرهی امیدوارکننده را پدید آورد. منطق و منافع ملی به ما میآموزد تا زمانی که این تغییر رفتار به معنای جدی و حقیقی خودش در آمریکا شکل نگیرد بحث مذاکره به عنوان یک تاکتیک آمریکایی محسوب خواهد شد.
از سوی دیگر، چندضلعی بودن تصمیمسازی در حاکمیت آمریکا به دلیل وجود اختیارات و نگاههای متفاوت در کنگره و ریاست جمهوری دربارهی ایران، باعث گردیده تا موانع متعددی را در عرصههای عملی بهوجود آورد. برای مثال مذاکرات اخیر آلماتی نشان داد که آمریکا از یک صلاحیت و توان کافی برای سیاستهای رفع تحریمی حتی بهصورت محدود برخوردار نیست. آمریکاییها هنوز نمیتوانند به یک اجماع کافی و یا یک موضوع واحد، خارج از اثرگذاری عناصر ثالث -یعنی لابی صهیونیستی آیپک- برسند. آیپک با دخالتهایی که در سیاستهای آمریکا در رابطه با ایران میکند، امکان اتخاذ مواضع مناسب و درخور جایگاه ایران را از جانب مدافعان منافع ملی آمریکا سلب میکند. بنابراین این مشکل، مشکل ایران نیست، مشکل حاکمیت آمریکا است.
در صورتی که آمریکاییها بخواهند از «مذاکرات تاکتیکی» عبور کنند و وارد «مذاکرات قابل اطمینان» شوند، باید بتوانند که رفتارشان را اصلاح و مرزبندی خود را با لابیهای مخرب مشخص کنند. اما اینکه در تبلیغات اعلام کنند مدافع مذاکره با ایران هستند و از سوی دیگر وامداری خود به لابی آیپک و رژیم صهیونیستی را اثبات کنند، نشان میدهد که آمریکا در کوتاهمدت و با توجه به شرایط داخلی و بینالمللی مجبور است که از مذاکره به عنوان یک ایدهی تاکتیکی و مصنوعی استفاده کند.
چرایی تعامل از نوع نزدیک
چنانچه اشاره شد آمریکاییها تلاش میکنند تا بهرهگیریهای متعددی از مذاکرات بهدست بیاورند. یعنی اهداف آمریکا از طرح پیشنهاد مذاکره، چندگانه و چندلایه است. یکی از اهداف آمریکاییها «تکامل تخمین» از میزان اراده و توان چانهزنی ایران است. باتوجه به چگونگی ارزیابیهایی که توسط آمریکاییها و یا دیگر رقبا و عوامل تأثیرگذار به دستش میرسد را بهبود بخشد و نیز ضعف تخمینهای خود را در برخی از عرصهها که دچار شک و تردید است، جبران نماید. به همین خاطر تعامل از نوع نزدیک را میپسندد تا بتواند به یک ارزیابی صحیح برسد و این موضوع را در مواقع مختلف دنبال کرده است.
گزیده صوتی: هدف از ارائه پیشنهاد مذاکره
یکی دیگر از اهداف عمدهی آنها اثرگذاری در حوزهی افکار عمومی ایران است. آمریکا رفتاری خصمانه را در محیط بینالمللی و منطقهای در برابر ایران سازمان داده اما سعی میکند در حوزهی اعلامی، مسالمتجویانه تبلیغ کند تا بتواند در قدرت و واکنش بازدارندگی ایران در برابر رویارویی نرم آمریکا تأخیر ایجاد کند. آنها به خوبی آثار و پیامدها را با استفاده از نظرسنجیهای مختلف پیگیری میکنند تا بتوانند یک شکاف نظری را سامان دهند و در حوزهی فریب افکار عمومی گام بردارند. امروز آمریکا اعلام میکند که در موضوع هستهای خواهان دیپلماسی است اما از سوی دیگر و باتوجه به سفر چاک هگل، وزیر دفاع آمریکا به رژیم صهیونیستی و اعطای تسهیلات جدید نظامی آمریکا، عملاً خود را وارد یک نوع مشارکت در درگیری احتمالی میکند و رسماً نیز میگوید که این یک پیام روشن به ایران است.
در اینجاست که مشخص میشود آمریکا هنوز از رویکرد تقابلی خارج نشده است و به دنبال رویکرد تعاملی نیست. آنها بارها در خصوص مذاکره با ایران، پیام ایران را دریافتهاند که هرگونه پاسخ مثبت طرف ایرانی منوط به تغییر رفتار آنها است و نه تغییر مواضعشان. این تغییر رفتار است که میتواند تغییر شرایط و تغییرفضا را ایجاد کند. تنها در صورت ورود به این حوزه است که میتواند امکانات یک مذاکرهی امیدوارکننده را پدید آورد. منطق و منافع ملی به ما میآموزد تا زمانی که این تغییر رفتار به معنای جدی و حقیقی خودش در آمریکا شکل نگیرد بحث مذاکره به عنوان یک تاکتیک آمریکایی محسوب خواهد شد.