1368/09/29
بیانات در دیدار جمعى از دانشجویان و طلّاب بهمناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
اوّلاً به همهی برادران و خواهران، خوشامد عرض میکنم؛ چه کسانی که از راههای دور و شهرهای دیگر تشریف آوردید، و چه برادران و خواهرانی که از سازمانها و دستگاههای مختلف حضور به هم رساندید. و یاد شهید گرامی و عزیزمان، مرحوم آیتالله دکتر مفتّح را که این ایّام با نام ایشان ارتباط و پیوند پیدا کرده است، گرامی میداریم و از ایشان تجلیل میکنیم.مسئلهی این روزها حولوحوش دانشگاه و حوزهی علمیّه و وحدت دُور میزند؛ و اینها، سه واژه و سه مفهومِ بسیار مهمّند در انقلاب ما. عنوان وحدت حوزه و دانشگاه -که امام بزرگوارمان این تعبیر را و این مفهوم را از قلب حکیمِ عارف و مُلهَم(۲) از ارشادات الهی صادر کردند-(۳) متّکی است بر سه پایهی اساسی و این سه پایه یعنی حوزه، دانشگاه و وحدت، هر سه جزو مسائل اصلی این انقلاب و این کشور است.
اوّلاً بنای توحید -که مبنای فکری و اعتقادی و اجتماعی و عملی ما است- بر وحدت است. تفکّرات شرکآلود، انسانها را هم تقسیم میکند. و در جامعهای که بر مبنای شرک بنا شده باشد، طبقاتِ انسان هم جدای از یکدیگر و بیگانهی از یکدیگرند. ربط انسانها به مبدأ هستی و به نیروی قاهر و مسلّط عالم، وقتی در یک جامعهی شرکآلود مطرح میشود، بهطور طبیعی و قهری در این جامعه انسانها از هم جدا میافتند؛ یکی به یک خدا، دیگری به خدایی دیگر، و سوّمی به خدایی دیگر. در جامعهای که بر مبنای شرک باشد، میان آحاد انسان و طوایف انسان، یک دیوار غیر قابل نفوذ و یک درّهی جداییِ غیر قابل وصل هست. درست بعکس؛ در جامعهی توحیدی، وقتی مبدأ هستی و صاحب هستی و سلطان عالم وجود و حی و قیّومی که همهی حرکات عالم و پدیدههای عالم مرهون ارادهی او و قدرت او است، وقتی این موجود قاهر یکی است، انسانهایی که در این جامعه هستند -چه سیاه و چه سفید، دارای خونهای مختلف، دارای نژادهای مختلف، دارای وضعیّت اجتماعی مختلف- همه چون به آن خدا وصلند، به یکجا متّصلند و از یکجا مدد و کمک میگیرند، پس با یکدیگر خویشاوندند. این نتیجهی قهری اعتقاد به توحید است.
با نگاه توحیدی و با نگرش توحیدی، نهفقط انسانها، [بلکه] اشیاء عالم، اجزای عالم، حیوانات و جمادات و آسمان و زمین و همهچیز، به یکدیگر وصلند، با یکدیگر مرتبطند، همه با انسان خویشاوندند. همهی آنچه انسان میبیند و احساس میکند و درک میکند، یک افق، یک عالَم، یک مجموعه است؛ یک دنیای سالم، یک محیط امن. اینکه در قرآن میفرماید «یَهدی بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضوانَه، سُبُلَ السَّلام»(۴) -کسانی که به خدا ایمان پیدا کنند، خداوند آنها را هدایت میکند و به راههای سلامت و به راههای سِلم و همزیستی سوق میدهد- بهخاطر مبنای توحیدی جامعهی اسلامی است. ولایت هم معنایش همین است. ولایت، یعنی پیوند، یعنی ارتباط؛ ارتباط تنگاتنگ و مستحکم و غیر قابل انفصال و انفکاک. جامعهی اسلامیای که دارای ولایت است، یعنی همهی اجزای این جامعهی اسلامی به یکدیگر و به آن محور و مرکز این جامعه -یعنی ولی- متّصل است. و لازمهی این ارتباط و اتّصال است که جامعهی اسلامی در درون خود یکی است، در درون خود متّحد و مؤتلف و متّصل به هم است؛ و در بیرون، اجزای مساعد با خود را جذب میکند و اجزائی که با آن بر سر دشمنی باشند، بشدّت دفع میکند و با آن معارضه میکند. یعنی «اَشِداءُ عَلَی الکُفّار»(۵) و «رُحَمآءُ بَینَهُم»،(۶) لازمهی ولایت جامعهی اسلامی و لازمهی توحید جامعهی اسلامی است. این مبنای توحید و اعتقاد به وحدانیّت حضرت حق (جلّ و علا)، در تمام شئون فردی و اجتماعیِ جامعهی اسلامی تأثیر میگذارد و جامعه را بهصورت یک جامعهی هماهنگ و مرتبط به یکدیگر و متّصل و برخوردار از وحدت -وحدت جهت، وحدت حرکت، وحدت هدف- میسازد.
نقطهی مقابل، تأثیر شرک و مشرکین و آلههی شرکآفرین است. و لذا هر جا در میان مؤمنین و بندگان صالح خدا وحدت هست، آنجا توحید و خدا هم هست؛ هر جا بین مؤمنین و بین بندگان صالح خدا اختلاف است، آنجا قطعاً شیطان و دشمن خدا حاضر است. هر جا شما اختلاف دیدید، جستجو کنید، بدون دشواری شیطان را در آنجا خواهید یافت؛ یا شیطانی که در درون نفوس خود ما است -که خطرناکترین شیطانها هم همین شیطان نفْس ما است؛ شیطان درونی ما است؛ نفْس امّارهی ما است؛ خودخواهیها و جاهطلبیها و منیّتهای ما است- و یا شیطانهای خارجی یعنی دستهای دشمن، دست استکبار، دست قدرتهای ظالم و ستمگر، پشت سرِ همهی اختلافها هست.
در کشور ما هزار سال علم و دین در کنار یکدیگر بودند. علمای بزرگ تاریخ ما -پزشکان بزرگ، منجّمین بزرگ، ریاضیدانهای بزرگ؛ آن کسانی که امروز نامشان و اکتشافاتشان هنوز در دنیا مطرح است- جزو علماءبالله بودند؛ جزو صاحبان دین و متفکّران دینی هم بودند. ابنسینایی که هنوز کتاب طبّ او در دنیا بهعنوان یک کتاب زندهی علمی مطرح است،(۷) ابنسینایی که در این هزار سال در شئون مختلف بهعنوان یک چهرهی برجستهی تاریخ بشر در همهی صحنههای علمی دنیا مطرح بوده و هنوز هم مطرح است و در تاریخچهی علم در عالم، بعضی چیزها به نام او ثبت شده است، یک عالم دینی هم هست؛ همینطور محمّدبنزکریّای رازی، همینطور ابوریحان بیرونی، همینطور دیگر علما و دانشمندان و متفکّرین و مکتشفین و مخترعین دنیای اسلام. این وضع کشور ما و دنیای اسلام ما بود. تا وقتی دین حاکم بود، تا وقتی صحنهی زندگی مردم از دین و نفوذ معنوی دین بکلّی خالی نشده بود، وضع اینجور بود.
از وقتیکه اروپاییها و غربیها و سیاستمداران صهیونیست و متفکّرانی که نشسته بودند برای نابودی دنیای اسلام نقشه کشیده بودند، دانش را همراه با سیاست وارد کشور ما کردند، علم را از دین جدا کردند؛ رشتهی دین یک رشتهی خالی از علم شد و رشتهی علم، یک رشتهی خالی از دین.در حوزههای علمیّه، دروس علم با پیشرفتهای جدید راه داده نشد. دنبال این باید گشت که چرا در دهههای این قرن و قرن گذشته، فراگرفتن دانشهای غیردینی -همین علوم رایج که قبل از آن در حوزهها تعلیم و تعلّم میشد- در حوزههای علمیّه نیامد و چرا علما که خود متفکّرینی بودند و ورّاث و صاحبان همین علوم در دورههای گذشته بودند، آنها را طرد کردند. دو مؤثّر و عامل وجود داشت و هر دو مربوط میشد به اینکه غربیها متصدّی و صاحب علم و دانش طبیعی در محیط عالم شده بودند. این دو مؤثّر، یکی این بود که علمای دین، علمی را که بهوسیلهی دشمنان دین و کفّار میخواست ترویج بشود، با چشم بدبینی نگاه میکردند و طرد میکردند؛ و عامل دوّم این بود که همان دشمنان و همان کفّار حاضر نبودند علم را که در اختیار آنها بود، به داخل حوزههای علمیّه که مرکز دین بود، راه بدهند و نفوذ بدهند. هر دو از یکدیگر گریزان و با یکدیگر دشمن [بودند]؛ و علّت اصلی هم این بود که علم، ابزاری بود در دست سیاستهای ضدّدین؛ در همه جای عالم و از جمله در کشورهای اسلامی.
قرن نوزدهم که قرن اوج تحقیقات علمی است در عالم غرب، عبارت است از قرن جدایی از دین و طرد دین از صحنهی زندگی؛ و این در کشور ما اثر گذاشت: پایهی اصلی دانشگاه ما بر مبنای غیردینی گذاشته شد؛ علما از دانشگاه روگردان شدند و دانشگاه هم از علما و حوزههای علمیّه روگردان شد. این پدیدهی مرارتبار، هم در حوزهی علمیّه سوء اثر گذاشت و هم در دانشگاهها. در حوزههای علمیّه سوء اثر گذاشت، زیرا علمای دین را صرفاً محدود کرد و محصور کرد به مسائل ذهنیِ دینی ولاغیر؛ آنها را از تحوّلات دنیای خارج بیخبر نگه داشت؛ پیشرفتهای علم از نظر آنها پوشیده ماند. ضرورت تحوّل در فقه اسلام و استنباط احکام دینی -که همواره در تحوّلات عظیم جهانی، چنین تحوّلی در استنباط دین و فقه اسلام وجود داشته است و فقه برای رفع نیاز جامعه، مستند به قرآن و سنّت است- و روح تحوّلگرایی در حوزهها از بین رفت؛ حوزهها از واقعیّت زندگی، از حوادث دنیای خارج، از تحوّلات عظیمی که به وقوع میپیوست، بیخبر ماندند و محدود شدند به یک سلسله مسائل فقهی و غالباً فرعی. مسائل اصلی فقه -مثل جهاد، مثل تشکیل حکومت، مثل اقتصاد جوامع اسلامی و خلاصه فقه حکومتی-(۸) منزوی و متروک شد، نَسیاً مَنسِیّا(۹) شد؛ بیشترِ توجّه رفت به مسائل فرعی و فرعالفرع و غالباً دور از حوادث مهم و مسائل مهمّ زندگی. این ضربهای بود که به حوزههای علمیّه وارد آمد. و دست سیاستها هم از این استفاده کرد و با تبلیغات و با روشهای شیطنتآمیز، حوزهها را هرچه توانستند از تحوّلات زندگی دورتر کردند.
و امّا دانشگاه -که خشت اوّل آن جدای از حوزهی علمیّه و جدای از دین نهاده شده بود- افتاد در مشت کسانی که نه از دین بهرهای داشتند و نه از اخلاق اسلامی و نه از اخلاق سیاسی و نه از احساس وجدان یک شهروند نسبت به کشورش و ملّتش. در طول هفتاد سال اخیر، بیشتر کسانی که زمام امور تحصیلات عالیه در این کشور به دست آنها بوده است -جز یک عدّهی معدودی از قبیل امیرکبیر در اوایل، و بعد هم چند نفری که بسیار معدود هستند- و غالب کسانی که مسائل آموزش عالی به ارادهی آنها و تدبیر آنها ارتباط پیدا میکرده، کسانی بودند که برای آنها منافع ملّت ایران در مقابل منافع بیگانگان از هیچ رجحانی(۱۰) برخوردار نبود؛ بیشتر به فکر چیزهای دیگری بودند تا آیندهی این ملّت و آیندهی این کشور.
این تصادفی نیست که ایران و ملّت ایران با آن سابقهی تاریخیِ علمی، با این استعداد درخشانی که دارد -همهی کسانی که روی مسائل ملّتها کار کردهاند و ما اطّلاع داریم، دربارهی ملّت ایران گفتهاند که ملّت ایران دارای یک استعداد بالاتر از متوسّط استعدادهای بشری است- با آن فرهنگ غنیّ عمیقِ اسلامی، با داشتن دانشمندان بسیار بزرگ در طول قرنهای متوالی، با وجود شوق و علاقهی طبیعی مردم ایران به آموختن و دانستن -با همهی اینها- شما نگاه کنید ببینید در این ۱۵٠ سال، ۲٠٠ سالی که دنیا چهارنعل به سمت معلومات و دانش و قلّههای علم حرکت کرده، جزو گروهها و ملّتهای عقبافتاده قرار گرفته؛ این یک چیز تصادفی نیست. اگر این ملّت را به حال خود هم وامیگذاشتند، در علوم جلو میافتاد. بیشتر دانشهایی که در دنیا شکفته است، اوّل از قلب خود مردم و از درون خود جوامع جوشیده و سر کشیده. اگر این ملّت را رها هم میکردند، این ملّت در علوم پیشرفت میکرد، پابهپای دنیا پیش میرفت و اینقدر عقب نمیماند. دستهای خیانتکار، دستهای غافل، دستهای مزدور -بخصوص بعد از آنکه راه معلومات روز و علوم روز غربی در ایران باز شد- کاری کردند که این ملّت عقب بماند، پیشرفت نکند.
سالهای متمادی بلکه قرنهای متمادی، ملّت ما در اوج قلّهی علم بود و در هیچ جای دنیا در آن دوران اینقدر علوم درخشش نداشت. شما شنیدهاید که قرون وسطیٰ، قرون «تاریکی» است، قرون ظلمات است. امروز هم اروپاییها وقتی میخواهند یک دورانی را یا یک مردمی را تخطئه(۱۱) کنند، میگویند اینها قرون وسطاییاند. قرون وسطیٰ یعنی قرنهای جهالت و ظلماتِ ملّتهای اروپایی. این قرون وسطیٰ -یعنی دوران جهالت و ظلمات ملّتهای اروپایی- درست قرونِ درخشش دانش در ایران و در کشورهای اسلامی است. ابنسینا مال قرون وسطیٰ است؛ ابوریحان بیرونی مال قرون وسطیٰ است؛ محمّدبنزکریّای رازی مال قرون وسطیٰ است؛ عمر خیّام -منجّم بزرگ و ریاضیدان بزرگ- مال قرون وسطیٰ است؛ بزرگترین ادبای ما، بزرگترین علمای ما در علوم طبیعی، بزرگترین ریاضیدانهای ما، بزرگترین منجّمین ما، بزرگترین پزشکهای ما که امروز آثار علمی آنها در دنیا مطرح است، مال قرون وسطیٰ هستند. بله، قرون وسطیٰ قرون ظلمات و تاریکی است برای اروپاییها؛ قرون وسطیٰ قرون درخشش دانش است برای ما مسلمانها. و اروپاییها این را کتمان میکنند و مورّخین غربی این را به زبان نمیآورند و ما هم عادت کردهایم و باور کردهایم.
یک ملّتی با این سابقهی درخشان تاریخی، در دوران ستم فراگیرِ حکومت پادشاهی در این کشور و بدتر از همه در این ۱۵٠ سال، ۲٠٠ سال اخیر -یعنی اواخر قاجاریّه و همهی دوران پهلوی- از لحاظ پیشرفت علمی در این حدّ تنزّل [قرار گرفت]. این کاری است که انجام دادند و عمدهعلّتِ این مسئله، جدایی دین از علم در کشور ما بود. علمای ما، دانشمندان و محقّقین علوم طبیعی در کشور ما از دین جدا ماندند، پس به درد مردمشان و کشورشان و ملّتشان نخوردند. خوبترهایشان و بهترینهایشان رفتند برای بیگانگان مفید واقع شدند، عدّهای هم در همین جا بودند و برای بیگانهها کار کردند! روشنفکرانی که در همین دانشگاهها درس خواندند، همانهایی بودند که در طول حکومت پهلوی، ادارهی این کشور را به خائنانهترین وجهی بر عهده داشتند و به این ملّت خیانت کردند. اینها متخرّجین همین دانشگاهها بودند. و خدا رحم کرد که انقلاب اسلامی به وجود آمد و پدید آمد. آن نسلی از روشنفکرانِ متأخّرِ این جامعه که بتدریج فارغالتّحصیل شده بودند و به سمت کارهای سیاسی میرفتند، به قدری نسل بیریشه و بیاعتقاد و بیپیوندی بودند که خدا میداند اگر آنها بر سر کار میآمدند، با این ملّت و با این کشور چه میکردند؛ هست و نیست و بود و نبود این ملّت را میسوزاندند و از بین میبردند. خدا را شکر که اینها مهلت پیدا نکردند و انقلاب اسلامی آمد و آن سلسله و طومار را در هم درید.
در نظام اسلامی، علم و دین پابهپا باید حرکت کند؛ وحدت حوزه و دانشگاه یعنی این. معنای وحدت حوزه و دانشگاه این نیست که حتماً تخصّصهای حوزهای در دانشگاه و تخصّصهای دانشگاهی در حوزه بایستی دنبال بشود؛ نه، لزومی ندارد. اگر حوزه و دانشگاه به هم وصل باشند، اگر حوزه و دانشگاه به هم خوشبین باشند، اگر حوزه و دانشگاه به هم کمک بکنند و همکاری بکنند، دو شعبه هستند از یک مؤسّسه؛ مؤسّسهی علم و دین. مؤسّسهی علم و دین یک مؤسّسه است و علم و دین با همند؛ [این مؤسّسه] دو شعبه دارد: یک شعبه، حوزههای علمیّه هستند؛ یک شعبه، دانشگاهها هستند؛ امّا [باید] با هم مرتبط باشند، با هم کار کنند، به هم خوشبین باشند، از هم جدا نشوند، از هم استفاده کنند: علومی را که امروز حوزههای علمیّه میخواهند فرابگیرند، دانشگاهیها به آنها تعلیم بدهند؛ دین را و معرفت دینی را که دانشگاهیها احتیاج دارند، علمای حوزه به آنها تعلیم بدهند. و سرّ حضور نمایندگان روحانی در دانشگاهها همین است. و چقدر خوب است این ارتباطها برنامهریزیشده و سازماندهیشده بشود؛ و این یکی از بهترین وحدتها و طبیعیترین وحدتها است. و میدانید که در دوران اختناق، در آن هنگامی که دستگاه جبّار از تمام وسایل استفاده میکرد برای جدا کردن روحانیّون از تحصیلکردهها، یک عدّه روحانیِ آگاه و عالم و عاقل و مصلحتبین و مصلحتشناس داشتیم که ارتباطاتشان را با دانشگاهها مستحکم کردند. بهترین جلسات سخنرانیهای علمائی مثل مرحوم آیتالله مطهّری و امثال ایشان در دانشگاهها بود؛ و مرحوم دکتر مفتّح (رضوان الله علیه) یکی از پُرکارترین و فعّالترینِ اینگونه روحانیّون بود. طلّاب و دانشجویان قدر یکدیگر را بدانند؛ با یکدیگر آشنا باشند، مرتبط باشند؛ احساس بیگانگی نکنند؛ احساس خویشاوندی و برادری را حفظ کنند و روحانیّون در دانشگاهها کوشش کنند نمونههای کامل عالم دین و طلبهی علوم دین را عملاً -قبل از قولاً- به دانشجویان و دانشگاهیان ارائه بدهند و نشان بدهند؛ هر دو نسبت به یکدیگر با حسّاسیّت مثبت و با علاقه همکاری کنند. این همکاری حوزه و دانشگاه و وحدت حوزه و دانشگاه است. البتّه باید برنامهریزی و سازماندهی بشود.
خوشبختانه انقلاب اسلامی همهی آنچه را در طول سالهای متمادی، دشمنان اسلام بلکه دشمنان اصل دین در عالم، رشته بودند، پنبه کرد و محصول کار آنها را از بین برد. آنچه امروز در ایران اتّفاق میافتد و میگذرد، چیزهایی است که میلیاردها خرج شده است که این کارها اتّفاق نیفتد. اینکه امروز شما در ایران مشاهده میکنید زنها به سمت حجاب و عفّت حرکت میکنند، جوانها به سمت دین حرکت میکنند، نظام یک نظامی است که بر اساس قرآن حرکت میکند؛ اینکه میبینید از حوزهی علمیّهی قم، علمائی در جبهههای جنگ، حضور فعّالِ رزمی را متقبّل میشوند و حوزهی علمیّهی قم واحد نظامیِ رزمی-تبلیغی درست میکند -که امروز جمعی از برادران در همین مجمع حضور دارند- اینکه مشاهده میکنید در دانشگاه ما، نام دین و نام خدا و معارف اسلامی تدریس میشود و رؤسای دانشگاهها و اساتید دانشگاهها و وزرای مربوط به علوم عالیه با دین سروکار دارند، همهی اینها چیزهایی است که از سالها پیش، دشمنان ما برنامهریزی کرده بودند که این کارها در ایران اتّفاق نیفتد؛ ولی به برکت انقلاب و به برکت اسلام اتّفاق افتاد. این را قدر بدانید و این را حفظ کنید.
امروز یکی از حسّاسیّتهای دنیا عبارت است از اینکه نگذارد کشورهای برخوردار از نظام انقلابی از لحاظ علمی پیشرفت کنند. این حسّاسیّت، نسبت به کشور ما مضاعف است؛ چون حسّاسیّتی که استعمار و استکبار و آمریکا و صهیونیستهای طرّاحِ فساد در عالم نسبت به اسلام و انقلاب اسلامی دارند، نسبت به هیچ انقلاب دیگری نه داشتهاند و نه دارند و نه خواهند داشت؛ البتّه اگر در آینده انقلاب غیراسلامیای تحقّق پیدا بکند. امروز کسانی که میتوانند دانش را در این کشور رشد بدهند، باید احساس وظیفهی مضاعف کنند؛ چون دشمن نمیخواهد بگذارد ما روی پای خودمان بِایستیم. روی پای خود ایستادن آنوقتی تحقّق پیدا خواهد کرد که علم از درون خود ما بجوشد و ما دست گدایی به سمت دشمنانمان دراز نکنیم. استعدادهای خوب، دانشآموزان تیزهوش، کسانی که استعداد برجستهای دارند و میتوانند برای آیندهی کشور مفید باشند، بایستی خیلی احساس وظیفه و مسئولیّت کنند. البتّه خیلی هم باید خوشحال باشند که برای کشورشان و ملّتشان -علیرغم دشمنان- میتوانند مفید و مؤثّر باشند. استکبار جهانی پنجهی خونین خودش را بر روی دنیا گسترده. هر جای دنیا که شما نگاه کنید، نشانههای تسلّط بیرحمانهی استکبار را در آنجا مشاهده خواهید کرد؛ البتّه بعضی جاها بیشتر است، واضحتر است، بعضی جاها [هم] به آن وضوح نیست؛ امّا هست. این دام شیطانیِ سلطه را، آمریکا و ایادی و شرکای قدرتش، دارند روزبهروز در دنیا گستردهتر میکنند. البتّه اعتقاد ما این است -واقعیّتهای خارجی هم همین را نشان میدهد- که این امپراتوریِ پوسیدهی استکبار دیری نخواهد پایید و انشاءالله به همّت مردان مؤمن عالم و مسلمانان غیور کشورهای اسلامی و وجدانهای بیدار کشورهای غیراسلامی، این سلطهی اهریمنی و شیطانی، جابهجا دچار اختلال خواهد شد و دچار ضعف خواهد شد و در نهایت گسسته خواهد شد.
و این را هم عرض کنم، آنجایی که شما احساس میکنید دشمن سختگیری میکند، درست همان جایی است که دشمن در آنجا دارد آسیب میبیند. این فشاری که این روزها بهوسیلهی صهیونیستها بر روی مسلمانان مظلوم فلسطینی وارد میشود، به معنای این است که استکبار در سرزمینهای اشغالی فلسطین مقدّس، بهطور جدّی تهدید میشود. اگر تهدیدْ جدّی نبود، فشارْ اینقدر زیاد نمیشد. دولت غاصب صهیونیست بهطور روزمرّه در این روزها در سرزمین اشغالی به مردم حمله میکند؛ حتّی شنیدم به زنها حمله کرده و تعدادی را مضروب و مجروح کرده. تعداد کثیری از مردم را بهوسیلهی مزدوران نظامی خود و پلیس خود مجروح کرده. چقدرها را میگیرند، چقدرها را در زندانهای سرزمینهای اشغالی بازداشت میکنند، شکنجه میکنند؛ مردم را در نهایتِ فشار نگه میدارند؛ امّا شعلهی مقدّس، روزبهروز در سرزمینهای اشغالی مشتعلتر میشود.یک جوان مسلمان فلسطینی میگفت امروز زندانیهایی که در زندانهای سرزمین اشغالی هستند، به عشق امام و به یاد رهبر عظیمالشّأن انقلاب اسلامی شعرهایی میخوانند. یاد انقلاب و یاد امام و یاد مجاهدتهای ملّت ایران در اعماق همان سلّولها هم هست. دشمن از همین میترسد. پس فشار روی آن مردم اثری نداشته. الان در فلسطین اشغالی دو سال و اندی است که مردم دارند با دست خالی مبارزه میکنند و دشمن نتوانسته این مبارزه را سرکوب کند؛ همچنان که نتوانستهاند مبارزهی مسلمانانی را که در کشورهای اسلامی علیه ایادی استکبار مبارزه میکنند، سرکوب کنند. این به چه معنا است؟ به معنای این است که موج اسلامخواهی و فرهنگ اسلام روزبهروز دارد گستردهتر میشود؛ و کید دشمن و کید شیطان، کید ضعیفی است و هر جا که فشار استکبار بیشتر است، آسیبپذیری او بیشتر است.
و ما بهعنوان انقلاب اسلامی، بهعنوان اوّلین ملّتی که با این انقلاب توانسته است بینی استکبار را به خاک بمالد، به نام این ملّتی که با قدرت و شجاعت توانستهاند قلعهی مستحکم استکبار را در این کشور ویران کنند و استکبار را بیرون کنند و آمریکا را بیرون کنند، اعلام میکنیم: ما از مردم فلسطین، از مسلمانان مظلوم فلسطینی حمایت و دفاع میکنیم و معتقدیم که مبارزهی آنها انشاءالله به نتایج خوبی خواهد رسید.خداوند انشاءالله به همهی شما آقایان و خواهران محترم توفیقات خود را عنایت کند. من مجدّداً به همهی حضّار محترم، مخصوصاً دانشگاهیان و روحانیّون محترم و جوانان تیزهوش توصیه میکنم که رشتهی علم -چه حوزه و چه دانشگاه- و اتّحاد بین این دو منبع را همچنان مستحکم نگه دارید و برادران رزمنده -چه رزمندههای دانشگاه و چه رزمندههای حوزهی علمیّه- بدانند که پیشرفت این انقلاب به ادامه و استمرار این مبارزه علیه دشمنان و شیاطین است.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
اوّلاً به همهی برادران و خواهران، خوشامد عرض میکنم؛ چه کسانی که از راههای دور و شهرهای دیگر تشریف آوردید، و چه برادران و خواهرانی که از سازمانها و دستگاههای مختلف حضور به هم رساندید. و یاد شهید گرامی و عزیزمان، مرحوم آیتالله دکتر مفتّح را که این ایّام با نام ایشان ارتباط و پیوند پیدا کرده است، گرامی میداریم و از ایشان تجلیل میکنیم.مسئلهی این روزها حولوحوش دانشگاه و حوزهی علمیّه و وحدت دُور میزند؛ و اینها، سه واژه و سه مفهومِ بسیار مهمّند در انقلاب ما. عنوان وحدت حوزه و دانشگاه -که امام بزرگوارمان این تعبیر را و این مفهوم را از قلب حکیمِ عارف و مُلهَم(۲) از ارشادات الهی صادر کردند-(۳) متّکی است بر سه پایهی اساسی و این سه پایه یعنی حوزه، دانشگاه و وحدت، هر سه جزو مسائل اصلی این انقلاب و این کشور است.
اوّلاً بنای توحید -که مبنای فکری و اعتقادی و اجتماعی و عملی ما است- بر وحدت است. تفکّرات شرکآلود، انسانها را هم تقسیم میکند. و در جامعهای که بر مبنای شرک بنا شده باشد، طبقاتِ انسان هم جدای از یکدیگر و بیگانهی از یکدیگرند. ربط انسانها به مبدأ هستی و به نیروی قاهر و مسلّط عالم، وقتی در یک جامعهی شرکآلود مطرح میشود، بهطور طبیعی و قهری در این جامعه انسانها از هم جدا میافتند؛ یکی به یک خدا، دیگری به خدایی دیگر، و سوّمی به خدایی دیگر. در جامعهای که بر مبنای شرک باشد، میان آحاد انسان و طوایف انسان، یک دیوار غیر قابل نفوذ و یک درّهی جداییِ غیر قابل وصل هست. درست بعکس؛ در جامعهی توحیدی، وقتی مبدأ هستی و صاحب هستی و سلطان عالم وجود و حی و قیّومی که همهی حرکات عالم و پدیدههای عالم مرهون ارادهی او و قدرت او است، وقتی این موجود قاهر یکی است، انسانهایی که در این جامعه هستند -چه سیاه و چه سفید، دارای خونهای مختلف، دارای نژادهای مختلف، دارای وضعیّت اجتماعی مختلف- همه چون به آن خدا وصلند، به یکجا متّصلند و از یکجا مدد و کمک میگیرند، پس با یکدیگر خویشاوندند. این نتیجهی قهری اعتقاد به توحید است.
با نگاه توحیدی و با نگرش توحیدی، نهفقط انسانها، [بلکه] اشیاء عالم، اجزای عالم، حیوانات و جمادات و آسمان و زمین و همهچیز، به یکدیگر وصلند، با یکدیگر مرتبطند، همه با انسان خویشاوندند. همهی آنچه انسان میبیند و احساس میکند و درک میکند، یک افق، یک عالَم، یک مجموعه است؛ یک دنیای سالم، یک محیط امن. اینکه در قرآن میفرماید «یَهدی بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضوانَه، سُبُلَ السَّلام»(۴) -کسانی که به خدا ایمان پیدا کنند، خداوند آنها را هدایت میکند و به راههای سلامت و به راههای سِلم و همزیستی سوق میدهد- بهخاطر مبنای توحیدی جامعهی اسلامی است. ولایت هم معنایش همین است. ولایت، یعنی پیوند، یعنی ارتباط؛ ارتباط تنگاتنگ و مستحکم و غیر قابل انفصال و انفکاک. جامعهی اسلامیای که دارای ولایت است، یعنی همهی اجزای این جامعهی اسلامی به یکدیگر و به آن محور و مرکز این جامعه -یعنی ولی- متّصل است. و لازمهی این ارتباط و اتّصال است که جامعهی اسلامی در درون خود یکی است، در درون خود متّحد و مؤتلف و متّصل به هم است؛ و در بیرون، اجزای مساعد با خود را جذب میکند و اجزائی که با آن بر سر دشمنی باشند، بشدّت دفع میکند و با آن معارضه میکند. یعنی «اَشِداءُ عَلَی الکُفّار»(۵) و «رُحَمآءُ بَینَهُم»،(۶) لازمهی ولایت جامعهی اسلامی و لازمهی توحید جامعهی اسلامی است. این مبنای توحید و اعتقاد به وحدانیّت حضرت حق (جلّ و علا)، در تمام شئون فردی و اجتماعیِ جامعهی اسلامی تأثیر میگذارد و جامعه را بهصورت یک جامعهی هماهنگ و مرتبط به یکدیگر و متّصل و برخوردار از وحدت -وحدت جهت، وحدت حرکت، وحدت هدف- میسازد.
نقطهی مقابل، تأثیر شرک و مشرکین و آلههی شرکآفرین است. و لذا هر جا در میان مؤمنین و بندگان صالح خدا وحدت هست، آنجا توحید و خدا هم هست؛ هر جا بین مؤمنین و بین بندگان صالح خدا اختلاف است، آنجا قطعاً شیطان و دشمن خدا حاضر است. هر جا شما اختلاف دیدید، جستجو کنید، بدون دشواری شیطان را در آنجا خواهید یافت؛ یا شیطانی که در درون نفوس خود ما است -که خطرناکترین شیطانها هم همین شیطان نفْس ما است؛ شیطان درونی ما است؛ نفْس امّارهی ما است؛ خودخواهیها و جاهطلبیها و منیّتهای ما است- و یا شیطانهای خارجی یعنی دستهای دشمن، دست استکبار، دست قدرتهای ظالم و ستمگر، پشت سرِ همهی اختلافها هست.
در کشور ما هزار سال علم و دین در کنار یکدیگر بودند. علمای بزرگ تاریخ ما -پزشکان بزرگ، منجّمین بزرگ، ریاضیدانهای بزرگ؛ آن کسانی که امروز نامشان و اکتشافاتشان هنوز در دنیا مطرح است- جزو علماءبالله بودند؛ جزو صاحبان دین و متفکّران دینی هم بودند. ابنسینایی که هنوز کتاب طبّ او در دنیا بهعنوان یک کتاب زندهی علمی مطرح است،(۷) ابنسینایی که در این هزار سال در شئون مختلف بهعنوان یک چهرهی برجستهی تاریخ بشر در همهی صحنههای علمی دنیا مطرح بوده و هنوز هم مطرح است و در تاریخچهی علم در عالم، بعضی چیزها به نام او ثبت شده است، یک عالم دینی هم هست؛ همینطور محمّدبنزکریّای رازی، همینطور ابوریحان بیرونی، همینطور دیگر علما و دانشمندان و متفکّرین و مکتشفین و مخترعین دنیای اسلام. این وضع کشور ما و دنیای اسلام ما بود. تا وقتی دین حاکم بود، تا وقتی صحنهی زندگی مردم از دین و نفوذ معنوی دین بکلّی خالی نشده بود، وضع اینجور بود.
از وقتیکه اروپاییها و غربیها و سیاستمداران صهیونیست و متفکّرانی که نشسته بودند برای نابودی دنیای اسلام نقشه کشیده بودند، دانش را همراه با سیاست وارد کشور ما کردند، علم را از دین جدا کردند؛ رشتهی دین یک رشتهی خالی از علم شد و رشتهی علم، یک رشتهی خالی از دین.در حوزههای علمیّه، دروس علم با پیشرفتهای جدید راه داده نشد. دنبال این باید گشت که چرا در دهههای این قرن و قرن گذشته، فراگرفتن دانشهای غیردینی -همین علوم رایج که قبل از آن در حوزهها تعلیم و تعلّم میشد- در حوزههای علمیّه نیامد و چرا علما که خود متفکّرینی بودند و ورّاث و صاحبان همین علوم در دورههای گذشته بودند، آنها را طرد کردند. دو مؤثّر و عامل وجود داشت و هر دو مربوط میشد به اینکه غربیها متصدّی و صاحب علم و دانش طبیعی در محیط عالم شده بودند. این دو مؤثّر، یکی این بود که علمای دین، علمی را که بهوسیلهی دشمنان دین و کفّار میخواست ترویج بشود، با چشم بدبینی نگاه میکردند و طرد میکردند؛ و عامل دوّم این بود که همان دشمنان و همان کفّار حاضر نبودند علم را که در اختیار آنها بود، به داخل حوزههای علمیّه که مرکز دین بود، راه بدهند و نفوذ بدهند. هر دو از یکدیگر گریزان و با یکدیگر دشمن [بودند]؛ و علّت اصلی هم این بود که علم، ابزاری بود در دست سیاستهای ضدّدین؛ در همه جای عالم و از جمله در کشورهای اسلامی.
قرن نوزدهم که قرن اوج تحقیقات علمی است در عالم غرب، عبارت است از قرن جدایی از دین و طرد دین از صحنهی زندگی؛ و این در کشور ما اثر گذاشت: پایهی اصلی دانشگاه ما بر مبنای غیردینی گذاشته شد؛ علما از دانشگاه روگردان شدند و دانشگاه هم از علما و حوزههای علمیّه روگردان شد. این پدیدهی مرارتبار، هم در حوزهی علمیّه سوء اثر گذاشت و هم در دانشگاهها. در حوزههای علمیّه سوء اثر گذاشت، زیرا علمای دین را صرفاً محدود کرد و محصور کرد به مسائل ذهنیِ دینی ولاغیر؛ آنها را از تحوّلات دنیای خارج بیخبر نگه داشت؛ پیشرفتهای علم از نظر آنها پوشیده ماند. ضرورت تحوّل در فقه اسلام و استنباط احکام دینی -که همواره در تحوّلات عظیم جهانی، چنین تحوّلی در استنباط دین و فقه اسلام وجود داشته است و فقه برای رفع نیاز جامعه، مستند به قرآن و سنّت است- و روح تحوّلگرایی در حوزهها از بین رفت؛ حوزهها از واقعیّت زندگی، از حوادث دنیای خارج، از تحوّلات عظیمی که به وقوع میپیوست، بیخبر ماندند و محدود شدند به یک سلسله مسائل فقهی و غالباً فرعی. مسائل اصلی فقه -مثل جهاد، مثل تشکیل حکومت، مثل اقتصاد جوامع اسلامی و خلاصه فقه حکومتی-(۸) منزوی و متروک شد، نَسیاً مَنسِیّا(۹) شد؛ بیشترِ توجّه رفت به مسائل فرعی و فرعالفرع و غالباً دور از حوادث مهم و مسائل مهمّ زندگی. این ضربهای بود که به حوزههای علمیّه وارد آمد. و دست سیاستها هم از این استفاده کرد و با تبلیغات و با روشهای شیطنتآمیز، حوزهها را هرچه توانستند از تحوّلات زندگی دورتر کردند.
و امّا دانشگاه -که خشت اوّل آن جدای از حوزهی علمیّه و جدای از دین نهاده شده بود- افتاد در مشت کسانی که نه از دین بهرهای داشتند و نه از اخلاق اسلامی و نه از اخلاق سیاسی و نه از احساس وجدان یک شهروند نسبت به کشورش و ملّتش. در طول هفتاد سال اخیر، بیشتر کسانی که زمام امور تحصیلات عالیه در این کشور به دست آنها بوده است -جز یک عدّهی معدودی از قبیل امیرکبیر در اوایل، و بعد هم چند نفری که بسیار معدود هستند- و غالب کسانی که مسائل آموزش عالی به ارادهی آنها و تدبیر آنها ارتباط پیدا میکرده، کسانی بودند که برای آنها منافع ملّت ایران در مقابل منافع بیگانگان از هیچ رجحانی(۱۰) برخوردار نبود؛ بیشتر به فکر چیزهای دیگری بودند تا آیندهی این ملّت و آیندهی این کشور.
این تصادفی نیست که ایران و ملّت ایران با آن سابقهی تاریخیِ علمی، با این استعداد درخشانی که دارد -همهی کسانی که روی مسائل ملّتها کار کردهاند و ما اطّلاع داریم، دربارهی ملّت ایران گفتهاند که ملّت ایران دارای یک استعداد بالاتر از متوسّط استعدادهای بشری است- با آن فرهنگ غنیّ عمیقِ اسلامی، با داشتن دانشمندان بسیار بزرگ در طول قرنهای متوالی، با وجود شوق و علاقهی طبیعی مردم ایران به آموختن و دانستن -با همهی اینها- شما نگاه کنید ببینید در این ۱۵٠ سال، ۲٠٠ سالی که دنیا چهارنعل به سمت معلومات و دانش و قلّههای علم حرکت کرده، جزو گروهها و ملّتهای عقبافتاده قرار گرفته؛ این یک چیز تصادفی نیست. اگر این ملّت را به حال خود هم وامیگذاشتند، در علوم جلو میافتاد. بیشتر دانشهایی که در دنیا شکفته است، اوّل از قلب خود مردم و از درون خود جوامع جوشیده و سر کشیده. اگر این ملّت را رها هم میکردند، این ملّت در علوم پیشرفت میکرد، پابهپای دنیا پیش میرفت و اینقدر عقب نمیماند. دستهای خیانتکار، دستهای غافل، دستهای مزدور -بخصوص بعد از آنکه راه معلومات روز و علوم روز غربی در ایران باز شد- کاری کردند که این ملّت عقب بماند، پیشرفت نکند.
سالهای متمادی بلکه قرنهای متمادی، ملّت ما در اوج قلّهی علم بود و در هیچ جای دنیا در آن دوران اینقدر علوم درخشش نداشت. شما شنیدهاید که قرون وسطیٰ، قرون «تاریکی» است، قرون ظلمات است. امروز هم اروپاییها وقتی میخواهند یک دورانی را یا یک مردمی را تخطئه(۱۱) کنند، میگویند اینها قرون وسطاییاند. قرون وسطیٰ یعنی قرنهای جهالت و ظلماتِ ملّتهای اروپایی. این قرون وسطیٰ -یعنی دوران جهالت و ظلمات ملّتهای اروپایی- درست قرونِ درخشش دانش در ایران و در کشورهای اسلامی است. ابنسینا مال قرون وسطیٰ است؛ ابوریحان بیرونی مال قرون وسطیٰ است؛ محمّدبنزکریّای رازی مال قرون وسطیٰ است؛ عمر خیّام -منجّم بزرگ و ریاضیدان بزرگ- مال قرون وسطیٰ است؛ بزرگترین ادبای ما، بزرگترین علمای ما در علوم طبیعی، بزرگترین ریاضیدانهای ما، بزرگترین منجّمین ما، بزرگترین پزشکهای ما که امروز آثار علمی آنها در دنیا مطرح است، مال قرون وسطیٰ هستند. بله، قرون وسطیٰ قرون ظلمات و تاریکی است برای اروپاییها؛ قرون وسطیٰ قرون درخشش دانش است برای ما مسلمانها. و اروپاییها این را کتمان میکنند و مورّخین غربی این را به زبان نمیآورند و ما هم عادت کردهایم و باور کردهایم.
یک ملّتی با این سابقهی درخشان تاریخی، در دوران ستم فراگیرِ حکومت پادشاهی در این کشور و بدتر از همه در این ۱۵٠ سال، ۲٠٠ سال اخیر -یعنی اواخر قاجاریّه و همهی دوران پهلوی- از لحاظ پیشرفت علمی در این حدّ تنزّل [قرار گرفت]. این کاری است که انجام دادند و عمدهعلّتِ این مسئله، جدایی دین از علم در کشور ما بود. علمای ما، دانشمندان و محقّقین علوم طبیعی در کشور ما از دین جدا ماندند، پس به درد مردمشان و کشورشان و ملّتشان نخوردند. خوبترهایشان و بهترینهایشان رفتند برای بیگانگان مفید واقع شدند، عدّهای هم در همین جا بودند و برای بیگانهها کار کردند! روشنفکرانی که در همین دانشگاهها درس خواندند، همانهایی بودند که در طول حکومت پهلوی، ادارهی این کشور را به خائنانهترین وجهی بر عهده داشتند و به این ملّت خیانت کردند. اینها متخرّجین همین دانشگاهها بودند. و خدا رحم کرد که انقلاب اسلامی به وجود آمد و پدید آمد. آن نسلی از روشنفکرانِ متأخّرِ این جامعه که بتدریج فارغالتّحصیل شده بودند و به سمت کارهای سیاسی میرفتند، به قدری نسل بیریشه و بیاعتقاد و بیپیوندی بودند که خدا میداند اگر آنها بر سر کار میآمدند، با این ملّت و با این کشور چه میکردند؛ هست و نیست و بود و نبود این ملّت را میسوزاندند و از بین میبردند. خدا را شکر که اینها مهلت پیدا نکردند و انقلاب اسلامی آمد و آن سلسله و طومار را در هم درید.
در نظام اسلامی، علم و دین پابهپا باید حرکت کند؛ وحدت حوزه و دانشگاه یعنی این. معنای وحدت حوزه و دانشگاه این نیست که حتماً تخصّصهای حوزهای در دانشگاه و تخصّصهای دانشگاهی در حوزه بایستی دنبال بشود؛ نه، لزومی ندارد. اگر حوزه و دانشگاه به هم وصل باشند، اگر حوزه و دانشگاه به هم خوشبین باشند، اگر حوزه و دانشگاه به هم کمک بکنند و همکاری بکنند، دو شعبه هستند از یک مؤسّسه؛ مؤسّسهی علم و دین. مؤسّسهی علم و دین یک مؤسّسه است و علم و دین با همند؛ [این مؤسّسه] دو شعبه دارد: یک شعبه، حوزههای علمیّه هستند؛ یک شعبه، دانشگاهها هستند؛ امّا [باید] با هم مرتبط باشند، با هم کار کنند، به هم خوشبین باشند، از هم جدا نشوند، از هم استفاده کنند: علومی را که امروز حوزههای علمیّه میخواهند فرابگیرند، دانشگاهیها به آنها تعلیم بدهند؛ دین را و معرفت دینی را که دانشگاهیها احتیاج دارند، علمای حوزه به آنها تعلیم بدهند. و سرّ حضور نمایندگان روحانی در دانشگاهها همین است. و چقدر خوب است این ارتباطها برنامهریزیشده و سازماندهیشده بشود؛ و این یکی از بهترین وحدتها و طبیعیترین وحدتها است. و میدانید که در دوران اختناق، در آن هنگامی که دستگاه جبّار از تمام وسایل استفاده میکرد برای جدا کردن روحانیّون از تحصیلکردهها، یک عدّه روحانیِ آگاه و عالم و عاقل و مصلحتبین و مصلحتشناس داشتیم که ارتباطاتشان را با دانشگاهها مستحکم کردند. بهترین جلسات سخنرانیهای علمائی مثل مرحوم آیتالله مطهّری و امثال ایشان در دانشگاهها بود؛ و مرحوم دکتر مفتّح (رضوان الله علیه) یکی از پُرکارترین و فعّالترینِ اینگونه روحانیّون بود. طلّاب و دانشجویان قدر یکدیگر را بدانند؛ با یکدیگر آشنا باشند، مرتبط باشند؛ احساس بیگانگی نکنند؛ احساس خویشاوندی و برادری را حفظ کنند و روحانیّون در دانشگاهها کوشش کنند نمونههای کامل عالم دین و طلبهی علوم دین را عملاً -قبل از قولاً- به دانشجویان و دانشگاهیان ارائه بدهند و نشان بدهند؛ هر دو نسبت به یکدیگر با حسّاسیّت مثبت و با علاقه همکاری کنند. این همکاری حوزه و دانشگاه و وحدت حوزه و دانشگاه است. البتّه باید برنامهریزی و سازماندهی بشود.
خوشبختانه انقلاب اسلامی همهی آنچه را در طول سالهای متمادی، دشمنان اسلام بلکه دشمنان اصل دین در عالم، رشته بودند، پنبه کرد و محصول کار آنها را از بین برد. آنچه امروز در ایران اتّفاق میافتد و میگذرد، چیزهایی است که میلیاردها خرج شده است که این کارها اتّفاق نیفتد. اینکه امروز شما در ایران مشاهده میکنید زنها به سمت حجاب و عفّت حرکت میکنند، جوانها به سمت دین حرکت میکنند، نظام یک نظامی است که بر اساس قرآن حرکت میکند؛ اینکه میبینید از حوزهی علمیّهی قم، علمائی در جبهههای جنگ، حضور فعّالِ رزمی را متقبّل میشوند و حوزهی علمیّهی قم واحد نظامیِ رزمی-تبلیغی درست میکند -که امروز جمعی از برادران در همین مجمع حضور دارند- اینکه مشاهده میکنید در دانشگاه ما، نام دین و نام خدا و معارف اسلامی تدریس میشود و رؤسای دانشگاهها و اساتید دانشگاهها و وزرای مربوط به علوم عالیه با دین سروکار دارند، همهی اینها چیزهایی است که از سالها پیش، دشمنان ما برنامهریزی کرده بودند که این کارها در ایران اتّفاق نیفتد؛ ولی به برکت انقلاب و به برکت اسلام اتّفاق افتاد. این را قدر بدانید و این را حفظ کنید.
امروز یکی از حسّاسیّتهای دنیا عبارت است از اینکه نگذارد کشورهای برخوردار از نظام انقلابی از لحاظ علمی پیشرفت کنند. این حسّاسیّت، نسبت به کشور ما مضاعف است؛ چون حسّاسیّتی که استعمار و استکبار و آمریکا و صهیونیستهای طرّاحِ فساد در عالم نسبت به اسلام و انقلاب اسلامی دارند، نسبت به هیچ انقلاب دیگری نه داشتهاند و نه دارند و نه خواهند داشت؛ البتّه اگر در آینده انقلاب غیراسلامیای تحقّق پیدا بکند. امروز کسانی که میتوانند دانش را در این کشور رشد بدهند، باید احساس وظیفهی مضاعف کنند؛ چون دشمن نمیخواهد بگذارد ما روی پای خودمان بِایستیم. روی پای خود ایستادن آنوقتی تحقّق پیدا خواهد کرد که علم از درون خود ما بجوشد و ما دست گدایی به سمت دشمنانمان دراز نکنیم. استعدادهای خوب، دانشآموزان تیزهوش، کسانی که استعداد برجستهای دارند و میتوانند برای آیندهی کشور مفید باشند، بایستی خیلی احساس وظیفه و مسئولیّت کنند. البتّه خیلی هم باید خوشحال باشند که برای کشورشان و ملّتشان -علیرغم دشمنان- میتوانند مفید و مؤثّر باشند. استکبار جهانی پنجهی خونین خودش را بر روی دنیا گسترده. هر جای دنیا که شما نگاه کنید، نشانههای تسلّط بیرحمانهی استکبار را در آنجا مشاهده خواهید کرد؛ البتّه بعضی جاها بیشتر است، واضحتر است، بعضی جاها [هم] به آن وضوح نیست؛ امّا هست. این دام شیطانیِ سلطه را، آمریکا و ایادی و شرکای قدرتش، دارند روزبهروز در دنیا گستردهتر میکنند. البتّه اعتقاد ما این است -واقعیّتهای خارجی هم همین را نشان میدهد- که این امپراتوریِ پوسیدهی استکبار دیری نخواهد پایید و انشاءالله به همّت مردان مؤمن عالم و مسلمانان غیور کشورهای اسلامی و وجدانهای بیدار کشورهای غیراسلامی، این سلطهی اهریمنی و شیطانی، جابهجا دچار اختلال خواهد شد و دچار ضعف خواهد شد و در نهایت گسسته خواهد شد.
و این را هم عرض کنم، آنجایی که شما احساس میکنید دشمن سختگیری میکند، درست همان جایی است که دشمن در آنجا دارد آسیب میبیند. این فشاری که این روزها بهوسیلهی صهیونیستها بر روی مسلمانان مظلوم فلسطینی وارد میشود، به معنای این است که استکبار در سرزمینهای اشغالی فلسطین مقدّس، بهطور جدّی تهدید میشود. اگر تهدیدْ جدّی نبود، فشارْ اینقدر زیاد نمیشد. دولت غاصب صهیونیست بهطور روزمرّه در این روزها در سرزمین اشغالی به مردم حمله میکند؛ حتّی شنیدم به زنها حمله کرده و تعدادی را مضروب و مجروح کرده. تعداد کثیری از مردم را بهوسیلهی مزدوران نظامی خود و پلیس خود مجروح کرده. چقدرها را میگیرند، چقدرها را در زندانهای سرزمینهای اشغالی بازداشت میکنند، شکنجه میکنند؛ مردم را در نهایتِ فشار نگه میدارند؛ امّا شعلهی مقدّس، روزبهروز در سرزمینهای اشغالی مشتعلتر میشود.یک جوان مسلمان فلسطینی میگفت امروز زندانیهایی که در زندانهای سرزمین اشغالی هستند، به عشق امام و به یاد رهبر عظیمالشّأن انقلاب اسلامی شعرهایی میخوانند. یاد انقلاب و یاد امام و یاد مجاهدتهای ملّت ایران در اعماق همان سلّولها هم هست. دشمن از همین میترسد. پس فشار روی آن مردم اثری نداشته. الان در فلسطین اشغالی دو سال و اندی است که مردم دارند با دست خالی مبارزه میکنند و دشمن نتوانسته این مبارزه را سرکوب کند؛ همچنان که نتوانستهاند مبارزهی مسلمانانی را که در کشورهای اسلامی علیه ایادی استکبار مبارزه میکنند، سرکوب کنند. این به چه معنا است؟ به معنای این است که موج اسلامخواهی و فرهنگ اسلام روزبهروز دارد گستردهتر میشود؛ و کید دشمن و کید شیطان، کید ضعیفی است و هر جا که فشار استکبار بیشتر است، آسیبپذیری او بیشتر است.
و ما بهعنوان انقلاب اسلامی، بهعنوان اوّلین ملّتی که با این انقلاب توانسته است بینی استکبار را به خاک بمالد، به نام این ملّتی که با قدرت و شجاعت توانستهاند قلعهی مستحکم استکبار را در این کشور ویران کنند و استکبار را بیرون کنند و آمریکا را بیرون کنند، اعلام میکنیم: ما از مردم فلسطین، از مسلمانان مظلوم فلسطینی حمایت و دفاع میکنیم و معتقدیم که مبارزهی آنها انشاءالله به نتایج خوبی خواهد رسید.خداوند انشاءالله به همهی شما آقایان و خواهران محترم توفیقات خود را عنایت کند. من مجدّداً به همهی حضّار محترم، مخصوصاً دانشگاهیان و روحانیّون محترم و جوانان تیزهوش توصیه میکنم که رشتهی علم -چه حوزه و چه دانشگاه- و اتّحاد بین این دو منبع را همچنان مستحکم نگه دارید و برادران رزمنده -چه رزمندههای دانشگاه و چه رزمندههای حوزهی علمیّه- بدانند که پیشرفت این انقلاب به ادامه و استمرار این مبارزه علیه دشمنان و شیاطین است.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
۱) وزیر و معاونین وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، مسئولان و کارکنان دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، مسئولان دفاتر نمایندگی و نمایندگان ولیّفقیه در دانشگاهها، جمعی از روحانیّون، اساتید و دانشجویان دانشگاههای علوم پزشکی سراسر کشور، مسئولان و دانشآموزان سازمان ملّی پرورش استعدادهای درخشان، جمعی از دانشجویان دانشگاههای تهران، طلّاب رزمی -تبلیغی تیپّ امام جعفر صادق (علیه السّلام)، روحانیّون، اساتید و دانشجویان تربیت مربّی دانشکدهی عقیدتی- سیاسی سپاه، محقّقین مرکز بررسی و تحقیقات سپاه، علما، مسئولان و اقشار مختلف مردم تفرش، طلّاب حوزههای علمیّهی محلّات و رفسنجان و دانشجویان و طلّاب مدرسهی عالی شهید مطهّری در این دیدار حضور داشتند. در ابتدای این دیدار، آیتالله محمّد محمّدیگیلانی (عضو شورای مرکزی نمایندگان ولیّفقیه در دانشگاهها) گزارشی ارائه کرد.
۲) الهامشده
۳) از جمله، صحیفهی امام، ج ۶، ص ۲۱؛ سخنرانی در جمع اعضای کمیتهی استقبال (۱۲/۱۱/۱۳۵۷)
۴) سورهی مائده، بخشی از آیهی ۱۶
۵) سورهی فتح، بخشی از آیهی ۲۹؛ «... بر کافران سختگیر[ند] ...»
۶) سورهی فتح، بخشی از آیهی ۲۹؛ «... با همدیگر مهربانند ...»
۷) کتاب قانون
۸) مباحثی فقهی که به بررسی احکام و قوانینی مرتبط با حکومت اسلامی میپردازد.
۸) مباحثی فقهی که به بررسی احکام و قوانینی مرتبط با حکومت اسلامی میپردازد.
۹) کاملاً فراموششده (برگرفته از قرآن کریم؛ سورهی مریم، آیهی ۲۳)
۱۰) برتری، امتیاز
۱۱) خطا و اشتباه دانستن، خطاکار خواندن