1368/08/21
بیانات در دیدار جمعى از مدیران، نویسندگان و هنرمندان حوزهی هنرى سازمان تبلیغات اسلامى
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)
اوّلاً خیلى تشکّر میکنم و خوشحالم از زیارت دستهجمعى شما برادران و خواهران. اگرچه این دیدار دستهجمعى موجب میشود که به جاى اینکه بنده محظوظ بشوم از اظهارات شماها، باز طبق معمولِ اجتماعات، ما صحبت کنیم و شما مستمع باشید؛ درحالیکه من مایل بودم که یک کیفیّتى باشد یا دیدارى باشد که حدّاقل به آن اندازهاى که بنده صحبت خواهم کرد، شماها [هم] افاده کنید و صحبت کنید، که بههرحال به آن ترتیب نشد. البتّه جناب آقاى زم فرمودند که آقایان قلباً محبّت داشتید و اشتیاق داشتید که ما [با هم] دیدار داشته باشیم؛ باید عرض بکنم که بنده هم این اشتیاق را همواره داشتهام که با جمع هنرمندان انقلاب، در دیدارهاى خوب -چه کارى، چه تبادل نظرى، چه اُنسى- ملاقات داشته باشیم. قبلاً هم به جناب آقاى زم عرض کردهام -پارسال به ایشان گفتم- که من آماده هستم یک وقتى با برادران و خواهران اعضاى حوزه ملاقات کنم و حالا هم خیلى خوشحالیم، لطف کردید و تشریف آوردید.
این جمع بزرگ شما وقتى خیلى متراکم شد، بهخاطر تراکمش، براى افرادى از قبیل ما که مستمع هنر هستیم، کمتر قابل استفاده میشود؛ چون شما یکییکیتان هر جا که باشید، یک جمع کثیرى را مستفیض خواهید کرد؛ وقتى همهی شما با هم هستید، طبعاً تراکم و تجمّع این همه استعداد و فعلیّت، موجب میشود که ما نتوانیم بالفعل، فیالمجلس از شما استفاده کنیم. حقیقتاً وقتى یک مجموعهی خوشاستعداد و خوشفعلیّت -مثل شماها- یک جا جمع بشوند، خیلى سرمایهی بزرگى است؛ و هر یک هنرمند، میتواند کشورى را و بلکه دنیایى را پوشش بدهد با هنرِ خودش و ذهنیّتهایى را بسازد، هدایتهایى را براى افراد بیافریند، یا لذّتهاى روحى و معنوى را ببخشد به کسانى که اهل التذاذ به هنر هستند.از این مطالب که بگذریم، من فقط یک جمله عرض میکنم در حاشیهی بر فرمایشات جناب آقاى زم (۲) -که درحقیقت اظهارات این جمع بود- و آن این است که شما از اینکه کسانى نخواهند هنر اسلامى را بفهمند یا اقرار کنند به آن، به نظر من نباید خیلى متأثّر بشوید. البتّه اینکه امکانات در اختیار یک مجموعه نگذارند، یک چیزى است که انسان باید تلاش بکند تا اینکه این مشکل را برطرف کند. خب امکانات باید در اختیار یک مجموعهاى که دارد کارِ خوب میکند، بگذارند -این را من ایراد ندارم، یعنى اشکالى ندارد که به دنبال جلب امکانات باشیم و بگوییم که چرا به ما مثلاً امکانات نمیدهید تا ما این کار را بکنیم، این تلاش را بکنیم، یا این توسعه را در کارمان بدهیم؛ این ایرادى ندارد- لکن اگر کسانى حاضر نیستند قبول کنند هنر ما را و ما را که هنرمندیم -از زبان شما عرض میکنم- این اصلاً چیز مهمّى نیست؛ چیز بدى هم نیست. مگر میشود همه با یک هنرِ برخاستهی از یک اندیشه و تفکّر خاصّى موافق باشند؟ لابد یک عدّهاى مخالفند، خب باشند. لابد یک عدّهاى با محتوا و با جهتگیرى مخالفت خواهند کرد؛ این مسئله که نباید براى آدم خیلى بزرگ بیاید. یک چیز هست که با آن نمیتواند کسى مخالفت کند و آن خود هنر است، مایهی هنرى شما است. شما اگر چنانچه یک نوشتهی خوبى، یک شعر خوبى، یک آهنگ خوبى، یک نقّاشى خوبى، یک محصول خوب هنر را که سرشار و برخوردار از مایهی هنرى است، عرضه کردید گذاشتید وسط، هیچ کس نمیتواند بگوید که این بد است؛ هیچ کس نمیتواند با آن مخالفت کند؛ زیرا مثل همان دشمنى با خورشید میشود:
مادح خورشید مدّاح خودست
که دو چشمم روشن و نامُرمدست (۳)
اگر من هنر شما را ستایش کردم، درحقیقت از خودم ستایش کردهام، منّتى بر سر شما کسى که از هنر شما تعریف کند ندارد. اگر کسى به هنر شما تهاجم کرد، درحقیقت خودش را خراب کرده، به خودش حمله کرده. مگر میشود کسى یک کار هنرىِ برجستهاى را -نمیگویم برجستهی به معنى آن آثار استثنائى تاریخ؛ نه، یعنى برخوردار از مایهی کافى هنر- انکار کند؟ خب، در این [کار] هنر هست؛ [لذا] کسانى که اهل انصافند، آن آدم را تخطئه (۴) خواهند کرد.
من میخواهم از این نتیجه بگیرم که شما -چه بهعنوان شخص هنرمند، و چه بهعنوان مجموعهی حوزهی هنرى سازمان تبلیغات- باید بپردازید به افزایش مایهی هنرى تا خودِ مایهی هنرى شما بیننده را خاضع کند و آن کسى را که چه مدّعى شما است، چه مستفسر حالات شما است، چه منتظر رهاورد شما است -هر کسى است- قانع کند که این مایهی هنر، اینجا موجود است.خب بله، شکّى نیست آن کسانى که تفکّرات غلط یا انگیزههاى غلط یا اهواء (۵) غلط دارند، از هنر استفاده خواهند کرد. هنر یک چیزى است که همهی ذیشعورهاى عالم -یعنى عامل و مستمع- میخواهند از آن استفاده کنند؛ چه با به کار بردن آن، چه با التذاذ به آن. اصلاً در دنیا کسى وجود دارد که صاحب عقل باشد و نخواهد از هنر استفاده بکند؟ خب همه میخواهند استفاده کنند از هنر؛ یکى از انواع استفاده هم این است که یک نفرى یک اندیشهی ناپاکى را با یک وسیلهی هنرى در ذهنها بریزد، او هم میخواهد استفاده کند -اصلاً جاى ملامت نیست؛ مثل پول و سلاح که صاحبان اندیشههاى ناپاک و روشهاى ناپاک از آنها استفاده میکنند- جلوى این را نمیشود گرفت؛ این هست. آن کارى که میشود کرد این است که ما بیاییم آن چیزى را که صاحب اندیشهی ناپاک میخواهد از آن استفاده بکند یا کرده، در اختیار سرپنجهی مقتدر اندیشهی مقدّس و پاک و والا قرار بدهیم؛ وَالّا اگر آن اندیشهی پاک و مقدّس و والا نتوانست از این مایه استفاده کند، عقب خواهد ماند؛ شکّى نداریم. مثل یک اتومبیل، مثل یک هواپیماى جت؛ خب، آن کسى که میخواهد برود یک فسادى را در یک نقطهی دنیا به وجود بیاورد، از همین وسیلهی تندرو استفاده خواهد کرد؛ پول دارد، کرایه میکند، مینشیند میرود که مثلاً یک دزدیاى را آنجا سازماندهى کند، یک قتلى آنجا راه بیندازد؛ خب شما که میخواهید مانع بشوید، شما که میخواهید بروید آنجا احیاى نفوس بکنید، باید سوار همین هواپیما بشوید و راه بیفتید بروید که زودتر از او یا هماهنگ با او یا لااقل بلافاصله پشت سر او برسید آنجا؛ اگر شما خیلى آدم خوبى هستید، خیلى هم قوى هستید، خیلى هم دلتان میخواهد که کارِ خوب انجام بگیرد و احیاى نفوس بشود، امّا خودتان را نمیرسانید پاى کار با این هواپیماى تندرو، خب قهرى است که عقب میمانید؛ این که اصلاً بحثى ندارد.
همهی این صحبت من بدین معنا است و در این جهت است که به شما عرض بکنم -چه شما بهعنوان مجموعهی حوزه که همه نوع هنرى بحمدالله ...... که یک هنرى را در خود یافتید و آن را دنبال کردید و ریشهی هنر را، چشمهی هنر را در خودتان به جوشش درآوردید- باید کوشش کنید مایهی هنرى را غلیظ کنید تا بتوانید این اندیشهی مقدّس را، این روح پاک امروزِ دنیا را یعنى انقلاب اسلامى که مثل یک روح پاکى و مثل یک اندیشهی معصومى در دنیاى ناپاک افکار غلط در روزگار سیاهِ ما دارد بالاخره جاى خودش را در دنیا باز میکند [پیش ببرید]. این حرف من است.
ما هم خیلى در این مورد صاحب مسئله نیستیم؛ صاحب مسئله خود خدا است که دارد این فکر را پیش میبرد؛ این، سنّتهاى الهى است؛ ما هم یکى از آن کسانى و مجموعههایى هستیم که این سنّت روى ما عمل کرد. نه اینکه خیال کنیم ما بودیم که اسلام را در دنیا به این ابّهت رساندیم که حالا در آفریقا و اروپا و همه جا مسئلهی اسلام براى استکبار جهانى، شده یک مسئلهی خطرناک که از آن احساس خطر میکنند -یعنى این شبهه براى ما به وجود نیاید که ما بهعنوان خودمان هستیم که داریم استکبار جهانى را میترسانیم و میلرزانیم- نه، اسلام است. و سنّت الهى در تاریخ اقتضا میکرد که تفکّر اسلامى و اندیشهی پاک الهى در یک نوبتى رو بیاید؛ و معلوم میشود آن نوبت آغاز شده. یکى از نشانههایش ما هستیم؛ یکى از نشانههایش لبنان است؛ یکى از نشانههایش آفریقا و کشورهاى گوناگون اسلامى است؛ یکى از نشانههایش احساس ضعف دنیا در مقابل تفکّر الهى و توحیدى است که وجود دارد و دارد به وجود میآید. خب، در این مجموعه، در این حرکت عظیم و در صفآرایى بین این فکر پاک و مقدّسى که در دنیا به وجود آمده [یعنى] فکر انقلابى و فکر توحیدى و فکر الهى، و فکر شیطانى و اهریمنى، اهل هنر -شما را میگویم، من از زبان شما حرف میزنم- باید این هنر را و این مایهی هنر را به کار ببرند و غلیظ کنند و شاعر و نویسنده و هر هنرمند دیگرى، در خدمت این تفکّر مقدّس قرار بگیرند؛ یعنى از هنر، از مایهی هنر و ابزار هنر حدّاکثر استفاده را بکنند. البتّه این بحثهایى را که آیا هنر ابزار است، تعبیر «ابزار» براى هنر درست است، درست نیست، بگذاریم براى آن کسانى که اهل این بحثهایند. مقصود من معلوم است که چیست. من خواهش میکنم خواهران و برادرانى که در این مجموعهی حوزه کار میکنند، این را مهم بشمارند.
پیشرفت شماها خیلى خوب بوده؛ البتّه من شما برادرها را و خواهرها را که از نزدیک غالباً نمیشناسم و نمیتوانم بگویم پیشرفت [فرد] شما، پیشرفتِ هنر متعهّد و انقلابى، خوب بوده. کارهاى شما را که انسان میبیند، این را احساس میکند. و من مطمئنّم که اگر تلاش بکنید و امکانات هم همانطور که گفتند فراهم بشود، هنر حقیقى و پُرجوشش در کشور ما که پایگاههاى خیلى زیادى هم دارد، واقعاً خواهد توانست در آیندهی نزدیکى، این فکر صحیح را -تفکّر انقلاب را و تفکّر توحیدى را- بر جوّ این جامعه مسلّط کند و آن اندیشه را عمق ببخشد. چند سال قبل از این، من یکى از همین نشریّات شما را میخواندم؛ ظاهراً یکى از جُنگهاى شما بود؛ یک نقد خوبى در آن بود که خیلى براى من جالب آمد؛ به قدرى من را تحت تأثیر قرار داد خوبى این نوشته و قوّت آن که به گریه افتادم. (۶) گفتم پروردگارا! واقعاً این جوانهاى ما چقدر بهخاطر خدا و به برکت ایمان به خدا پیش رفتهاند و با چه قدرتى و با چه جرئتى مینویسند. از اینکه هنر انقلاب و ادبیّات انقلاب دارد اینجور رشد میکند، من واقعاً تحت تأثیر قرار گرفتم. و خب الحمدلله روزبهروز هم بهتر شد. این در آن بخشهایى که ماها بهعنوان یک مستمع میتوانیم یک برداشتى داشته باشیم؛ شاید در بعضى از بخشها خیلى بهتر هم هست، که ماها خیلى توفیق استفاده و درک آن را نداشته باشیم.
آن چیزى که خیلى مهم است این است که به کار بردن هنر، باید مثل همهی ابزارهاى دیگرى که حامل یک فکر هستند، جهتگیریاش خیلى دقیق و روشن و درست باشد؛ دچار اشتباه در جهتگیرى نباید شد. مثلاً ملاحظه کنید پیغمبر اسلام از همهی ابزارها استفاده کرده براى حمل همین فکرى که شما دنبالش هستید؛ حتّى از ابزار هنر، آن هم در راقیترین (۷) و فاخرترین حلّه (۸) و پوشش خودش، یعنى قرآن. خب قرآن خیلى واقعاً مایهی هنرىِ عجیبى دارد که براى ماها اصلاً قابل تصویر نیست. از اوّل قرآن تا آخر قرآن را که شما ملاحظه بفرمایید -و همینطور بیانات رسول اکرم- خواهید دید توحید در همهی این کلمات موج میزند؛ دشمنى با شرک و بت و شیطان -که مظهر شر و بدى و پلیدى است- از اوّل تا آخر قرآن وجود دارد و موج میزند؛ تصمیم بر تلاش و کار و خسته نشدن در همهی قرآن موج میزند؛ محبّت به مردم و تکریم انسان و انسانیّت همینطور؛ یعنى آن اصول اسلامى و چیزهایى که پایههاى انقلاب است، در تمامِ اوّل تا آخر قرآن و اوّل تا آخر ادبیّات اسلام -ادبیّات صدر اسلام و ادبیّات درست اسلامى یعنى همین روایاتى که از ائمّه رسیده، نهجالبلاغه و دیگرِ این چیزها- موج میزند؛ در آن حالت حرکت زیگزاگى نیست که یک روز جهتگیریمان اینجورى باشد، باز برویم طرف چپ، باز بپیچیم طرف راست؛ این غلط است.با مجوّز هنرمند بودن نمیشود این حالت تذبذب (۹) را براى خودمان روا بدانیم؛ نه. چون شنفته میشود: خب فلانى هنرمند است! یعنى کأنّه بعضى از اصول زندگى هست که براى همهی مردمْ اینها اصل است، براى هنرمندْ اینها اصل نیست و هنرمند بهخاطر رقّت روحش، بهخاطر لطافتش، بهخاطر مثلاً آن ظرافت اندیشه و برداشتش از اصول معمول زندگى مستثنا است. نه، اصلاً چنین چیزى نیست. هنرمند بهخاطر آن ظرافت و لطافت و حسّاسیّت و مانند اینها، حقیقت را بهتر میفهمد، زودتر میفهمد، بهتر بیان میکند [و لذا] پابندتر به آن میماند؛ نه اینکه این حقیقت را که زودتر از دیگران به دست آورده یا لطیفتر و ظریفترِ آن را به دست آورده، آسانتر از دست میدهد. مگر میشود چنین چیزى؟ اصلاً به نظر من این اهانت به هنر است که ما یک تذبذبهایى را که در ذات خودمان است یا ناشى از احساسات غلطى در خودمان است، این را ببندیم به پاى هنر؛ کمااینکه در گذشته، این هنرمندها غالباً معتاد بودند -نمیگویم همهی آنها، [ولى] غالبشان اعتیادهاى بدى داشتند- و به انواع و اقسام این آلودگیها آنوقت پابند بودند. بنده بعضى را میشناختم، بعضى را هم از دور میشناختم و میدانستم که در چه وضعیّتى هستند. یک وقت من به یک نفرى گفتم چرا همهی اینها اینجورى هستند و هر کسى که ما شنفتیم، فهمیدیم، دیدیم، معلوم شد که یک جورى گرفتار است؟ گفت خب، هنرمند است دیگر! ببینید، واقعاً هیچ اهانتى به هنر بالاتر از این نیست. البتّه او بهعنوان اهانت نمیگفت، بهعنوان عذرخواهى میگفت؛ میخواست بگوید بالاخره هنرمند آدم لطیفى است و دچار یک چنین چیزهایى میشود؛ درحالیکه این اصلاً مجوّز نمیشود.
من میگویم حالا در دورانى که آن آلودگیها و آن گرفتاریها، بالاخره یا بگوییم کم شده یا در معیارهاى موجود زندگى ساقط شده -یک وقتى بود که این چیزها عیب نبود؛ حالا خب خیلى عیب است و در معیارهاى دوران بعد از انقلاب این حرفها بیش از گذشته عیب است و آن چیزها از محدودهی این مطالب خارج شده- به اعتقاد من یک چیزهاى دیگرى را ما نیاییم به حجّت هنرمند بودن، با مجوّز هنرمند بودن جایگزین همان گرفتاریها بکنیم. غرض این است که آن خطّ اصیل اسلامىِ ناب، خطّ قرآن -که همان خطّ انقلاب اصیل ما است و خطّ امام ما است- [حفظ شود].
ببینید، هویّت هنرى امام بعد از رحلتشان براى همه آشکار شد. شاید خیلیها اصلاً نمیدانستند که امام اهل شعر است یا شاعر است؛ آن هم شعر عرفانى با این مایهی لطافت عرفانى و آن سوختهحالىِ مخصوصِ یک انسان عارف دلباخته. خب این بزرگوار با آن روح عرفانى، همان کسى است که صدایش قویترین صداها علیه استکبار جهانى بود؛ یعنى لطافت روحى همراه میشود با قوّت اراده، آنچنان که بزرگترین کارهاى روزگار ما را انجام داد. واقعاً تشکیل جمهورى اسلامى فقط تشکیل یک حکومت جدید و از بین بردن یک حکومت قدیم نبود؛ خیلى مشکلتر از این بود؛ [کسى] در دنیایى که همهچیز در جهت مادّیّت است و الان شاید حدود دویست سال است که بهطور برنامهریزیشده علیه دین -و بخصوص در میان ادیان، اسلام- دارد کار میشود، در یکى از حسّاسترین نقاط دنیا یک حکومت اسلامى بیاید درست کند، واقعاً یک چیز معجزآسایى بود؛ بدون مبالغه، یک چیزِ شبیه معجزه بود. و این بزرگوار با آن قوّت ارادهی خودش توانست همهی این نیروهاى عظیم مردمى را به کار بگیرد و این معجزه را تحقّق ببخشد؛ البتّه به کمک پروردگار. خیلى مهم است که آن روح لطیف، با این قوّت اراده و با آن استقامت در راه، در طول سالهاى متمادى مبارزه -با این همه مشکلات- یک سر مو از این راه، چپ و راست نرفت. به نظر من ایشان براى همهی ماها- براى شماها بهعنوان هنرمندان متعهّد و مؤمن، و براى هر قشرى به عناوین مختلف- الگو هستند؛ از ایشان بایستى تعلیم گرفت.
بههرحال من اوّلاً عرض میکنم که شخصاً به شماها محبّت و علاقهی زیادى دارم، بهخاطر ارزشهاى زیادى که در شماها هست و بنده برخى از آنها را احساس میکنم و ادراک میکنم، و بهخاطر اینکه آن سرمایهاى که در وجود شما هست براى ملّت ما و مردم ما و کشور ما و انقلاب ما و تاریخ ما یک چیز فوقالعاده ضرورى و لازم است و خواهش میکنم که آن را در خودتان تقویت کنید و هرچه بیشتر در خدمت این هدفهاى پاک و مقدّس قرار بدهید. و ثانیاً من فکر میکنم که حتماً بایستى دستگاههاى مختلف به شما کمک کنند و موانع را از سر راه شما بردارند تا انشاءالله بتوانید پایه و هستهی مرکزى هنر صحیح و اصیل اسلامى را هرچه قویتر و ریشهدارتر پایهگذارى کنید و شکل بدهید. دیگرانى هم که هنرمندند، امّا فکر و روحیهشان چیز دیگرى است و جور دیگرى است، آنها هم باید بدانند که حقیقتاً آن هنر حیف است، آن سرمایه خیلى دریغ است که در راه چیزى غیر از راه خدا و معنویّت و انقلاب و نجات انسانها و کمک به محرومین و مستضعفین به کار برود؛ حیف است که در مصارف و راههاى خیلى کمارزشى که متأسّفانه آن مبتذلات به کار میروند، به کار برود.یک بار دیگر هم تشکّر میکنم از اینکه این توفیق را به من دادید که زیارتتان کنم. البتّه عرض میکنم مقصود من از این دیدار این نبود که بنده باز یک مقدار صحبتهایى براى شما بکنم، [بلکه] مقصود این بود که بیشتر از شما بشنویم و استفاده کنیم، که آن هم در اینجور جمعى طبعاً میسور نیست و بایستى یک برنامهریزى خوبى انشاءالله جناب آقاى زم براى این کار بکنند.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
اوّلاً خیلى تشکّر میکنم و خوشحالم از زیارت دستهجمعى شما برادران و خواهران. اگرچه این دیدار دستهجمعى موجب میشود که به جاى اینکه بنده محظوظ بشوم از اظهارات شماها، باز طبق معمولِ اجتماعات، ما صحبت کنیم و شما مستمع باشید؛ درحالیکه من مایل بودم که یک کیفیّتى باشد یا دیدارى باشد که حدّاقل به آن اندازهاى که بنده صحبت خواهم کرد، شماها [هم] افاده کنید و صحبت کنید، که بههرحال به آن ترتیب نشد. البتّه جناب آقاى زم فرمودند که آقایان قلباً محبّت داشتید و اشتیاق داشتید که ما [با هم] دیدار داشته باشیم؛ باید عرض بکنم که بنده هم این اشتیاق را همواره داشتهام که با جمع هنرمندان انقلاب، در دیدارهاى خوب -چه کارى، چه تبادل نظرى، چه اُنسى- ملاقات داشته باشیم. قبلاً هم به جناب آقاى زم عرض کردهام -پارسال به ایشان گفتم- که من آماده هستم یک وقتى با برادران و خواهران اعضاى حوزه ملاقات کنم و حالا هم خیلى خوشحالیم، لطف کردید و تشریف آوردید.
این جمع بزرگ شما وقتى خیلى متراکم شد، بهخاطر تراکمش، براى افرادى از قبیل ما که مستمع هنر هستیم، کمتر قابل استفاده میشود؛ چون شما یکییکیتان هر جا که باشید، یک جمع کثیرى را مستفیض خواهید کرد؛ وقتى همهی شما با هم هستید، طبعاً تراکم و تجمّع این همه استعداد و فعلیّت، موجب میشود که ما نتوانیم بالفعل، فیالمجلس از شما استفاده کنیم. حقیقتاً وقتى یک مجموعهی خوشاستعداد و خوشفعلیّت -مثل شماها- یک جا جمع بشوند، خیلى سرمایهی بزرگى است؛ و هر یک هنرمند، میتواند کشورى را و بلکه دنیایى را پوشش بدهد با هنرِ خودش و ذهنیّتهایى را بسازد، هدایتهایى را براى افراد بیافریند، یا لذّتهاى روحى و معنوى را ببخشد به کسانى که اهل التذاذ به هنر هستند.از این مطالب که بگذریم، من فقط یک جمله عرض میکنم در حاشیهی بر فرمایشات جناب آقاى زم (۲) -که درحقیقت اظهارات این جمع بود- و آن این است که شما از اینکه کسانى نخواهند هنر اسلامى را بفهمند یا اقرار کنند به آن، به نظر من نباید خیلى متأثّر بشوید. البتّه اینکه امکانات در اختیار یک مجموعه نگذارند، یک چیزى است که انسان باید تلاش بکند تا اینکه این مشکل را برطرف کند. خب امکانات باید در اختیار یک مجموعهاى که دارد کارِ خوب میکند، بگذارند -این را من ایراد ندارم، یعنى اشکالى ندارد که به دنبال جلب امکانات باشیم و بگوییم که چرا به ما مثلاً امکانات نمیدهید تا ما این کار را بکنیم، این تلاش را بکنیم، یا این توسعه را در کارمان بدهیم؛ این ایرادى ندارد- لکن اگر کسانى حاضر نیستند قبول کنند هنر ما را و ما را که هنرمندیم -از زبان شما عرض میکنم- این اصلاً چیز مهمّى نیست؛ چیز بدى هم نیست. مگر میشود همه با یک هنرِ برخاستهی از یک اندیشه و تفکّر خاصّى موافق باشند؟ لابد یک عدّهاى مخالفند، خب باشند. لابد یک عدّهاى با محتوا و با جهتگیرى مخالفت خواهند کرد؛ این مسئله که نباید براى آدم خیلى بزرگ بیاید. یک چیز هست که با آن نمیتواند کسى مخالفت کند و آن خود هنر است، مایهی هنرى شما است. شما اگر چنانچه یک نوشتهی خوبى، یک شعر خوبى، یک آهنگ خوبى، یک نقّاشى خوبى، یک محصول خوب هنر را که سرشار و برخوردار از مایهی هنرى است، عرضه کردید گذاشتید وسط، هیچ کس نمیتواند بگوید که این بد است؛ هیچ کس نمیتواند با آن مخالفت کند؛ زیرا مثل همان دشمنى با خورشید میشود:
مادح خورشید مدّاح خودست
که دو چشمم روشن و نامُرمدست (۳)
اگر من هنر شما را ستایش کردم، درحقیقت از خودم ستایش کردهام، منّتى بر سر شما کسى که از هنر شما تعریف کند ندارد. اگر کسى به هنر شما تهاجم کرد، درحقیقت خودش را خراب کرده، به خودش حمله کرده. مگر میشود کسى یک کار هنرىِ برجستهاى را -نمیگویم برجستهی به معنى آن آثار استثنائى تاریخ؛ نه، یعنى برخوردار از مایهی کافى هنر- انکار کند؟ خب، در این [کار] هنر هست؛ [لذا] کسانى که اهل انصافند، آن آدم را تخطئه (۴) خواهند کرد.
من میخواهم از این نتیجه بگیرم که شما -چه بهعنوان شخص هنرمند، و چه بهعنوان مجموعهی حوزهی هنرى سازمان تبلیغات- باید بپردازید به افزایش مایهی هنرى تا خودِ مایهی هنرى شما بیننده را خاضع کند و آن کسى را که چه مدّعى شما است، چه مستفسر حالات شما است، چه منتظر رهاورد شما است -هر کسى است- قانع کند که این مایهی هنر، اینجا موجود است.خب بله، شکّى نیست آن کسانى که تفکّرات غلط یا انگیزههاى غلط یا اهواء (۵) غلط دارند، از هنر استفاده خواهند کرد. هنر یک چیزى است که همهی ذیشعورهاى عالم -یعنى عامل و مستمع- میخواهند از آن استفاده کنند؛ چه با به کار بردن آن، چه با التذاذ به آن. اصلاً در دنیا کسى وجود دارد که صاحب عقل باشد و نخواهد از هنر استفاده بکند؟ خب همه میخواهند استفاده کنند از هنر؛ یکى از انواع استفاده هم این است که یک نفرى یک اندیشهی ناپاکى را با یک وسیلهی هنرى در ذهنها بریزد، او هم میخواهد استفاده کند -اصلاً جاى ملامت نیست؛ مثل پول و سلاح که صاحبان اندیشههاى ناپاک و روشهاى ناپاک از آنها استفاده میکنند- جلوى این را نمیشود گرفت؛ این هست. آن کارى که میشود کرد این است که ما بیاییم آن چیزى را که صاحب اندیشهی ناپاک میخواهد از آن استفاده بکند یا کرده، در اختیار سرپنجهی مقتدر اندیشهی مقدّس و پاک و والا قرار بدهیم؛ وَالّا اگر آن اندیشهی پاک و مقدّس و والا نتوانست از این مایه استفاده کند، عقب خواهد ماند؛ شکّى نداریم. مثل یک اتومبیل، مثل یک هواپیماى جت؛ خب، آن کسى که میخواهد برود یک فسادى را در یک نقطهی دنیا به وجود بیاورد، از همین وسیلهی تندرو استفاده خواهد کرد؛ پول دارد، کرایه میکند، مینشیند میرود که مثلاً یک دزدیاى را آنجا سازماندهى کند، یک قتلى آنجا راه بیندازد؛ خب شما که میخواهید مانع بشوید، شما که میخواهید بروید آنجا احیاى نفوس بکنید، باید سوار همین هواپیما بشوید و راه بیفتید بروید که زودتر از او یا هماهنگ با او یا لااقل بلافاصله پشت سر او برسید آنجا؛ اگر شما خیلى آدم خوبى هستید، خیلى هم قوى هستید، خیلى هم دلتان میخواهد که کارِ خوب انجام بگیرد و احیاى نفوس بشود، امّا خودتان را نمیرسانید پاى کار با این هواپیماى تندرو، خب قهرى است که عقب میمانید؛ این که اصلاً بحثى ندارد.
همهی این صحبت من بدین معنا است و در این جهت است که به شما عرض بکنم -چه شما بهعنوان مجموعهی حوزه که همه نوع هنرى بحمدالله ...... که یک هنرى را در خود یافتید و آن را دنبال کردید و ریشهی هنر را، چشمهی هنر را در خودتان به جوشش درآوردید- باید کوشش کنید مایهی هنرى را غلیظ کنید تا بتوانید این اندیشهی مقدّس را، این روح پاک امروزِ دنیا را یعنى انقلاب اسلامى که مثل یک روح پاکى و مثل یک اندیشهی معصومى در دنیاى ناپاک افکار غلط در روزگار سیاهِ ما دارد بالاخره جاى خودش را در دنیا باز میکند [پیش ببرید]. این حرف من است.
ما هم خیلى در این مورد صاحب مسئله نیستیم؛ صاحب مسئله خود خدا است که دارد این فکر را پیش میبرد؛ این، سنّتهاى الهى است؛ ما هم یکى از آن کسانى و مجموعههایى هستیم که این سنّت روى ما عمل کرد. نه اینکه خیال کنیم ما بودیم که اسلام را در دنیا به این ابّهت رساندیم که حالا در آفریقا و اروپا و همه جا مسئلهی اسلام براى استکبار جهانى، شده یک مسئلهی خطرناک که از آن احساس خطر میکنند -یعنى این شبهه براى ما به وجود نیاید که ما بهعنوان خودمان هستیم که داریم استکبار جهانى را میترسانیم و میلرزانیم- نه، اسلام است. و سنّت الهى در تاریخ اقتضا میکرد که تفکّر اسلامى و اندیشهی پاک الهى در یک نوبتى رو بیاید؛ و معلوم میشود آن نوبت آغاز شده. یکى از نشانههایش ما هستیم؛ یکى از نشانههایش لبنان است؛ یکى از نشانههایش آفریقا و کشورهاى گوناگون اسلامى است؛ یکى از نشانههایش احساس ضعف دنیا در مقابل تفکّر الهى و توحیدى است که وجود دارد و دارد به وجود میآید. خب، در این مجموعه، در این حرکت عظیم و در صفآرایى بین این فکر پاک و مقدّسى که در دنیا به وجود آمده [یعنى] فکر انقلابى و فکر توحیدى و فکر الهى، و فکر شیطانى و اهریمنى، اهل هنر -شما را میگویم، من از زبان شما حرف میزنم- باید این هنر را و این مایهی هنر را به کار ببرند و غلیظ کنند و شاعر و نویسنده و هر هنرمند دیگرى، در خدمت این تفکّر مقدّس قرار بگیرند؛ یعنى از هنر، از مایهی هنر و ابزار هنر حدّاکثر استفاده را بکنند. البتّه این بحثهایى را که آیا هنر ابزار است، تعبیر «ابزار» براى هنر درست است، درست نیست، بگذاریم براى آن کسانى که اهل این بحثهایند. مقصود من معلوم است که چیست. من خواهش میکنم خواهران و برادرانى که در این مجموعهی حوزه کار میکنند، این را مهم بشمارند.
پیشرفت شماها خیلى خوب بوده؛ البتّه من شما برادرها را و خواهرها را که از نزدیک غالباً نمیشناسم و نمیتوانم بگویم پیشرفت [فرد] شما، پیشرفتِ هنر متعهّد و انقلابى، خوب بوده. کارهاى شما را که انسان میبیند، این را احساس میکند. و من مطمئنّم که اگر تلاش بکنید و امکانات هم همانطور که گفتند فراهم بشود، هنر حقیقى و پُرجوشش در کشور ما که پایگاههاى خیلى زیادى هم دارد، واقعاً خواهد توانست در آیندهی نزدیکى، این فکر صحیح را -تفکّر انقلاب را و تفکّر توحیدى را- بر جوّ این جامعه مسلّط کند و آن اندیشه را عمق ببخشد. چند سال قبل از این، من یکى از همین نشریّات شما را میخواندم؛ ظاهراً یکى از جُنگهاى شما بود؛ یک نقد خوبى در آن بود که خیلى براى من جالب آمد؛ به قدرى من را تحت تأثیر قرار داد خوبى این نوشته و قوّت آن که به گریه افتادم. (۶) گفتم پروردگارا! واقعاً این جوانهاى ما چقدر بهخاطر خدا و به برکت ایمان به خدا پیش رفتهاند و با چه قدرتى و با چه جرئتى مینویسند. از اینکه هنر انقلاب و ادبیّات انقلاب دارد اینجور رشد میکند، من واقعاً تحت تأثیر قرار گرفتم. و خب الحمدلله روزبهروز هم بهتر شد. این در آن بخشهایى که ماها بهعنوان یک مستمع میتوانیم یک برداشتى داشته باشیم؛ شاید در بعضى از بخشها خیلى بهتر هم هست، که ماها خیلى توفیق استفاده و درک آن را نداشته باشیم.
آن چیزى که خیلى مهم است این است که به کار بردن هنر، باید مثل همهی ابزارهاى دیگرى که حامل یک فکر هستند، جهتگیریاش خیلى دقیق و روشن و درست باشد؛ دچار اشتباه در جهتگیرى نباید شد. مثلاً ملاحظه کنید پیغمبر اسلام از همهی ابزارها استفاده کرده براى حمل همین فکرى که شما دنبالش هستید؛ حتّى از ابزار هنر، آن هم در راقیترین (۷) و فاخرترین حلّه (۸) و پوشش خودش، یعنى قرآن. خب قرآن خیلى واقعاً مایهی هنرىِ عجیبى دارد که براى ماها اصلاً قابل تصویر نیست. از اوّل قرآن تا آخر قرآن را که شما ملاحظه بفرمایید -و همینطور بیانات رسول اکرم- خواهید دید توحید در همهی این کلمات موج میزند؛ دشمنى با شرک و بت و شیطان -که مظهر شر و بدى و پلیدى است- از اوّل تا آخر قرآن وجود دارد و موج میزند؛ تصمیم بر تلاش و کار و خسته نشدن در همهی قرآن موج میزند؛ محبّت به مردم و تکریم انسان و انسانیّت همینطور؛ یعنى آن اصول اسلامى و چیزهایى که پایههاى انقلاب است، در تمامِ اوّل تا آخر قرآن و اوّل تا آخر ادبیّات اسلام -ادبیّات صدر اسلام و ادبیّات درست اسلامى یعنى همین روایاتى که از ائمّه رسیده، نهجالبلاغه و دیگرِ این چیزها- موج میزند؛ در آن حالت حرکت زیگزاگى نیست که یک روز جهتگیریمان اینجورى باشد، باز برویم طرف چپ، باز بپیچیم طرف راست؛ این غلط است.با مجوّز هنرمند بودن نمیشود این حالت تذبذب (۹) را براى خودمان روا بدانیم؛ نه. چون شنفته میشود: خب فلانى هنرمند است! یعنى کأنّه بعضى از اصول زندگى هست که براى همهی مردمْ اینها اصل است، براى هنرمندْ اینها اصل نیست و هنرمند بهخاطر رقّت روحش، بهخاطر لطافتش، بهخاطر مثلاً آن ظرافت اندیشه و برداشتش از اصول معمول زندگى مستثنا است. نه، اصلاً چنین چیزى نیست. هنرمند بهخاطر آن ظرافت و لطافت و حسّاسیّت و مانند اینها، حقیقت را بهتر میفهمد، زودتر میفهمد، بهتر بیان میکند [و لذا] پابندتر به آن میماند؛ نه اینکه این حقیقت را که زودتر از دیگران به دست آورده یا لطیفتر و ظریفترِ آن را به دست آورده، آسانتر از دست میدهد. مگر میشود چنین چیزى؟ اصلاً به نظر من این اهانت به هنر است که ما یک تذبذبهایى را که در ذات خودمان است یا ناشى از احساسات غلطى در خودمان است، این را ببندیم به پاى هنر؛ کمااینکه در گذشته، این هنرمندها غالباً معتاد بودند -نمیگویم همهی آنها، [ولى] غالبشان اعتیادهاى بدى داشتند- و به انواع و اقسام این آلودگیها آنوقت پابند بودند. بنده بعضى را میشناختم، بعضى را هم از دور میشناختم و میدانستم که در چه وضعیّتى هستند. یک وقت من به یک نفرى گفتم چرا همهی اینها اینجورى هستند و هر کسى که ما شنفتیم، فهمیدیم، دیدیم، معلوم شد که یک جورى گرفتار است؟ گفت خب، هنرمند است دیگر! ببینید، واقعاً هیچ اهانتى به هنر بالاتر از این نیست. البتّه او بهعنوان اهانت نمیگفت، بهعنوان عذرخواهى میگفت؛ میخواست بگوید بالاخره هنرمند آدم لطیفى است و دچار یک چنین چیزهایى میشود؛ درحالیکه این اصلاً مجوّز نمیشود.
من میگویم حالا در دورانى که آن آلودگیها و آن گرفتاریها، بالاخره یا بگوییم کم شده یا در معیارهاى موجود زندگى ساقط شده -یک وقتى بود که این چیزها عیب نبود؛ حالا خب خیلى عیب است و در معیارهاى دوران بعد از انقلاب این حرفها بیش از گذشته عیب است و آن چیزها از محدودهی این مطالب خارج شده- به اعتقاد من یک چیزهاى دیگرى را ما نیاییم به حجّت هنرمند بودن، با مجوّز هنرمند بودن جایگزین همان گرفتاریها بکنیم. غرض این است که آن خطّ اصیل اسلامىِ ناب، خطّ قرآن -که همان خطّ انقلاب اصیل ما است و خطّ امام ما است- [حفظ شود].
ببینید، هویّت هنرى امام بعد از رحلتشان براى همه آشکار شد. شاید خیلیها اصلاً نمیدانستند که امام اهل شعر است یا شاعر است؛ آن هم شعر عرفانى با این مایهی لطافت عرفانى و آن سوختهحالىِ مخصوصِ یک انسان عارف دلباخته. خب این بزرگوار با آن روح عرفانى، همان کسى است که صدایش قویترین صداها علیه استکبار جهانى بود؛ یعنى لطافت روحى همراه میشود با قوّت اراده، آنچنان که بزرگترین کارهاى روزگار ما را انجام داد. واقعاً تشکیل جمهورى اسلامى فقط تشکیل یک حکومت جدید و از بین بردن یک حکومت قدیم نبود؛ خیلى مشکلتر از این بود؛ [کسى] در دنیایى که همهچیز در جهت مادّیّت است و الان شاید حدود دویست سال است که بهطور برنامهریزیشده علیه دین -و بخصوص در میان ادیان، اسلام- دارد کار میشود، در یکى از حسّاسترین نقاط دنیا یک حکومت اسلامى بیاید درست کند، واقعاً یک چیز معجزآسایى بود؛ بدون مبالغه، یک چیزِ شبیه معجزه بود. و این بزرگوار با آن قوّت ارادهی خودش توانست همهی این نیروهاى عظیم مردمى را به کار بگیرد و این معجزه را تحقّق ببخشد؛ البتّه به کمک پروردگار. خیلى مهم است که آن روح لطیف، با این قوّت اراده و با آن استقامت در راه، در طول سالهاى متمادى مبارزه -با این همه مشکلات- یک سر مو از این راه، چپ و راست نرفت. به نظر من ایشان براى همهی ماها- براى شماها بهعنوان هنرمندان متعهّد و مؤمن، و براى هر قشرى به عناوین مختلف- الگو هستند؛ از ایشان بایستى تعلیم گرفت.
بههرحال من اوّلاً عرض میکنم که شخصاً به شماها محبّت و علاقهی زیادى دارم، بهخاطر ارزشهاى زیادى که در شماها هست و بنده برخى از آنها را احساس میکنم و ادراک میکنم، و بهخاطر اینکه آن سرمایهاى که در وجود شما هست براى ملّت ما و مردم ما و کشور ما و انقلاب ما و تاریخ ما یک چیز فوقالعاده ضرورى و لازم است و خواهش میکنم که آن را در خودتان تقویت کنید و هرچه بیشتر در خدمت این هدفهاى پاک و مقدّس قرار بدهید. و ثانیاً من فکر میکنم که حتماً بایستى دستگاههاى مختلف به شما کمک کنند و موانع را از سر راه شما بردارند تا انشاءالله بتوانید پایه و هستهی مرکزى هنر صحیح و اصیل اسلامى را هرچه قویتر و ریشهدارتر پایهگذارى کنید و شکل بدهید. دیگرانى هم که هنرمندند، امّا فکر و روحیهشان چیز دیگرى است و جور دیگرى است، آنها هم باید بدانند که حقیقتاً آن هنر حیف است، آن سرمایه خیلى دریغ است که در راه چیزى غیر از راه خدا و معنویّت و انقلاب و نجات انسانها و کمک به محرومین و مستضعفین به کار برود؛ حیف است که در مصارف و راههاى خیلى کمارزشى که متأسّفانه آن مبتذلات به کار میروند، به کار برود.یک بار دیگر هم تشکّر میکنم از اینکه این توفیق را به من دادید که زیارتتان کنم. البتّه عرض میکنم مقصود من از این دیدار این نبود که بنده باز یک مقدار صحبتهایى براى شما بکنم، [بلکه] مقصود این بود که بیشتر از شما بشنویم و استفاده کنیم، که آن هم در اینجور جمعى طبعاً میسور نیست و بایستى یک برنامهریزى خوبى انشاءالله جناب آقاى زم براى این کار بکنند.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
۱) در ابتداى این دیدار، آیتالله احمد جنّتى (رئیس سازمان تبلیغات اسلامى) و حجّتالاسلام محمّدعلى زم (مسئول حوزهى هنرى سازمان تبلیغات اسلامى) گزارشى ارائه کردند.
۲) اشارهى مسئول حوزهى هنرى سازمان تبلیغات اسلامى به اینکه عدّهاى از هنرمندان، هنر بچّهمسلمانها را انکار میکنند؛ و همچنین امکانات کافى در اختیار حوزهى هنرى قرار نگرفته است.
۳) مولوى. مثنوى، دفتر پنجم؛ نامُرمَد: بىعیب، سالم
۴) خطا و اشتباه دانستن، خطاکار خواندن
۵) امیال، آرزوها
۶) اشاره به نقد آقاى سیّدحسن حسینى دربارهى شعر شاعر عرب، نزار قبانى؛ ر.ک: سوره، جُنگ هشتم، چاپ اوّل، بهمن ۱۳۶۳، ص ۳۷.
۷) عالیترین، برجستهترین
۸) لباس، جامه
۹) تردید، بىثباتى