• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1391/11/23
یادداشت دکتر ابراهیم متقی، استاد دانشگاه تهران

مذاکره در فرایند دیپلماسی اجبار

کشورهای انقلابی به دلیل ماهیت و نقش منطقه‌ای خود، نیاز فراگیری به امنیت دارند. در چنین شرایطی، الگوی کنش آنان با دیگر بازیگران، ماهیتی همکاری‌جویانه خواهد داشت. این در حالی است که کارگزاران رژیم پیشین و نیروهای فراملی در سیاست بین‌المللی، رویکرد کاملاً متفاوتی را در مواجهه با کشورهای انقلابی اتخاذ می‌کنند. انقلاب مشروطه در ایران با واکنش حکومت تزاری روسیه روبه‌رو شد. نهضت ملی‌شدن صنعت نفت نیز سرانجامی جز کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نداشت.
فرایندهای همکاری‌جویانه‌ی کارگزاران انقلاب اسلامی ایران، پس از پیروزی با سیاست‌ها و واکنش‌های کاملاً متفاوت بین‌المللی روبه‌رو شد. اگرچه ایران از «راهبرد حفظ‌محور» برای تثبیت انقلاب اسلامی بهره می‌گرفت، اما رویکرد همکاری‌جویانه و انعطاف‌پذیر ایران در محیط منطقه‌ای و بین‌المللی با نشانه‌هایی از تضاد مواجه گردید.

در چنین شرایطی می‌توان نشانه‌هایی از «دیالکتیک منازعه» را در کنش بازیگران بین‌المللی در برخورد با جمهوری اسلامی ایران مشاهده کرد. اقدامات بازیگران منطقه‌ای و نیروهای فرامنطقه‌ای به شکل‌گیری رویدادهایی از جمله کودتای نوژه، سازماندهی نیروهای مسلح ضد حکومتی در ترکیه، بی‌ثبات‌سازی محیط اجتماعی ایران از طریق فعال‌سازی تضادهای هویتی و جنگ تحمیلی انجامید. هرکدام از این اقدامات را می‌توان بخشی از کنش تهاجمی بازیگرانی دانست که انقلاب اسلامی را عامل ایجاد تغییر و دگرگونی انقلابی در نظام جهانی می‌دانستند.
کشوری که جایگاهی هویتی در محیط منطقه‌ای دارد، تبعاً می‌کوشد تا انگاره‌های مقاومت و منافع را در فرایند دیپلماتیک پیگیری کند. تحقق چنین شرایطی هنگامی فراهم می‌شود که حداقل‌های سیاسی برای نظام سیاسی و شهروندان ایرانی در روند تعامل راهبردی تأمین گردد.

۱. مذاکره در شرایط عدم اطمینان راهبردی
برای تبیین فرایندهای تهاجمی علیه انقلاب اسلامی ایران بر اساس نظریه‌های روابط بین‌الملل، می‌توانیم رویکرد «مارپیچ صعودی ناامنی بین‌المللی» را به کار ببریم. بر اساس چنین رویکردی، تلاش‌های یک دولت انقلابی برای دستیابی به امنیت، در دیگر دولت‌ها احساس ناامنی به وجود می‌آورد. دولت‌های محافظه‌کار که سیاست مقابله با دولت‌های انقلابی را در دستور کار خود دارند، معمولاً به بدترین گمان‌ها و تحلیل‌ها نسبت به ماهیت و کارکرد دولت‌های انقلابی در محیط منطقه‌ای دامن می‌زنند. چنین ادراکی زمینه‌های لازم برای شکل‌گیری اقدامات جمعی علیه بازیگر انقلابی را ایجاد می‌کند. در این شرایط، زمینه برای ائتلاف‌های منطقه‌ای و بین‌المللی علیه دولت انقلابی شکل می‌گیرد. این اقدامات جمعی نیز «مارپیچ صعودی ناامنی و منازعه» را اجتناب‌ناپذیر می‌سازد. بازیگران ائتلاف علیه دولت انقلابی، معمای امنیت را تشدید می‌کنند و برای تحقق اهداف خود، از انعطاف‌ناپذیری راهبردی بهره می‌گیرند.
https://farsi.khamenei.ir/ndata/news/22009/smpf.jpg
«تصورات ایجاد‌شده» عامل اصلی بسیاری از تضادهایی است که در فرایند کنش قدرت‌های بزرگ، بازیگران محافظه‌کار منطقه‌ای و کارگزاران اجرایی جنگ نیابتی علیه دولت انقلابی به وجود می‌آید. دقیقاً چنین فرایندی به عنوان واقعیت کنش بازیگران مؤثر در سیاست بین‌الملل علیه جمهوری اسلامی ایران اتفاق افتاده است.

اگرچه برخی پژوهشگران بر این باورند که ایران در نظام دوقطبی، از «شکاف ساختاری» آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی (سابق) برای تحقق اهداف راهبردی خود استفاده کرده است، اما واقعیت‌ها نشان می‌دهد که دو قدرت بزرگ جهانی و متحدان امنیتی آنان -در چهارچوب پیمان ورشو و ناتو- بیشترین حمایت‌های راهبردی خود را از عراق در مقابل ایران دریغ نکردند. این حمایت فراگیر و پایان‌ناپذیر آنان از عراق، موازنه‌ی قدرت منطقه‌ای را با تغییراتی روبه‌رو کرد. مثلاً می‌توان حمله‌ی نظامی عراق به کویت و اشغال این کشور را انعکاس «دیالکتیک منازعه» در برابر بازیگران اصلی سیاست بین‌الملل برای مقابله با فرایندهای سیاسی، منطقه‌ای و راهبردی ایران دانست.  

۲. کاربرد دیالکتیک منازعه در سیاست راهبردی آمریکا علیه ایران
تراژدی منازعه علیه جمهوری اسلامی ایران، به نتایج پُرمخاطره‌ای برای شهروندان و گروه‌های اجتماعی ایران منجر شده است. بسیاری از سیاست‌های آمریکا علیه ایران و کشورهای انقلابی، همواره به چنین مخاطرات اجتماعی گسترده‌ای برای شهروندان کشورهای فراروی آنها انجامیده است. تضادهای دولت انگلیس با دکتر مصدق -در دوران ملی‌شدن صنعت نفت- منجر به گسترش تحریم اقتصادی علیه ایران شد. کودتای ۲۸ مرداد کرمیت روزولت، سرهنگ شوارتسکوف و آلن دالس را نیز باید نمادی از گسترش تهدید علیه شهروندان کشورهای انقلابی دانست. آمریکا چنین الگویی را در سال ۱۹۷۳ و در برخورد با حکومت مردمی سالوادور آلنده در شیلی نیز به کار گرفته است. حوادث تراژیک تاریخ نشان می‌دهد که کودتای پینوشه در ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ انجام گرفت؛ روزی که دموکراسی در رویکرد کارگزاران سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، قربانی ضرورت‌های امنیتی ایالات متحده گردید.

چنین نشانه‌های تاریخی را می‌توان در بسیاری دیگر از حوزه‌های جغرافیایی نیز ملاحظه کرد. امنیت‌گرایی در رهیافت سیاسی و بین‌المللی آمریکا همواره منجر به نادیده‌گرفتن واقعیت‌های سیاسی و اجتماعی کشورهای پیرامونی شده است. چنین وضعیتی «مارپیچ صعودی ناامنی بین‌المللی» را برای همه‌ی کشورهای درگیر تقویت می‌کند.
پادکست: مرگ و زندگی
 

نشانه‌های دیگری از نادیده‌گرفتن نیازهای اجتماعی شهروندان ایرانی را می‌توان در سیاست‌های امنیتی آمریکا مشاهده کرد که به سازوکارهای به‌کاررفته‌ توسط وزارت خزانه‌داری آمریکا در همکاری همه‌جانبه با اف.بی.آی و دیگر سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی آمریکا در قالب تحریم اقتصادی علیه ایران سازماندهی شده است. این سیاست‌ها و سازوکارها نشانه‌های دیگری از بازتولید دیالکتیک منازعه علیه شهروندانی است که در 34 سال گذشته همواره با محدودیت‌های اقتصادی، راهبردی، تکنولوژیک و امنیتی آمریکا مواجه بوده‌اند. چنین تحریم‌هایی خود را در مشکلات قابل توجه زندگی اجتماعی و اقتصادی شهروندان ایران نشان داده است و تداوم سیاست تحریم علیه ایران را می‌توان زمینه‌ساز بسیاری از مشکلات اقتصادی جامعه‌ی ایرانی دانست.

۳. دیپلماسی فشار و تهدیدات تصاعدی در سیاست راهبردی آمریکا
رویکردهای مختلفی درباره‌ی دلایل إعمال چنین تحریم‌هایی وجود دارد. واقعیت آن است که سیاست راهبردی آمریکا در برخورد با ایران با نشانه‌هایی از «دیپلماسی فشار» و «تهدید کم‌شدت و تصاعدیابنده» همراه شده است. در چنین شرایطی است که دولت ایران نسبت به ادبیات همکاری‌جویانه‌ی اشخاصی مانند "جوزف بایدن"، "چاک هاگل"، "باراک اوباما" و "جان کری" اعتماد چندانی ندارد.

هر فرایند بین‌المللی و از جمله «مذاکره‌ی دیپلماتیک»، نیاز به شرایطی نسبتاً برابر بین بازیگران دارد. این رویکرد همواره در ذهنیت و ادراک رهبران جمهوری اسلامی ایران وجود دارد که مذاکره در وضعیت دیپلماسی تهدید و فشار به چه نتایجی برای جمهوری اسلامی ایران می‌انجامد؟

رهبران انقلابی نیز همچون رهبران بوروکراتیک، رویکردی عمل‌گرایانه دارند. رهبران انقلابی، بی‌اعتمادی خود نسبت به سیاست امنیتی و راهبردی قدرت‌های بزرگ را به‌ گونه‌ای صریح و بر اساس تجارب تاریخی ابراز می‌کنند. هر رویکرد سیاسی و امنیتی در یک فرایند تاریخی بازتولید می‌شود. بنابراین اندیشه‌های انقلابی در برخورد با انگاره‌های دیپلماتیک -مانند مذاکره- نیز بر اساس الگوهای کنش قدرت‌های بزرگ در فرایند تاریخی بازتولید می‌شود.

گزاره‌های سیاسی و ادبیات «رهبران بوروکراتیک» نیز همانند رهبران انقلابی، معطوف به کسب حداقلِ نتایج سیاسی و اقتصادی در شرایط «مصالحه‌ی راهبردی» است. اگرچه این رهبران احتمالاً ادبیات و مفاهیم متفاوتی را به‌ کار می‌گیرند، اما رویکرد مبتنی بر «عقلانیت ارتباطی» نیز تحت‌الشعاع شرایط مبتنی بر «تهدید امنیتی» و «تحریم اقتصادی» قرار می‌گیرد. بنابراین کارگزاران اجرایی آمریکا باید بر این نکته واقف باشند که اگر مذاکره معطوف به بازی برد-برد یا مصالحه‌گرایی راهبردی است، پس آنان باید در شرایط مذاکره، کنش‌های همکاری‌جویانه را در دستور کار خود قرار دهند.

رهبران آمریکا در شرایطی از مذاکره‌ی دیپلماتیک و درهای باز گفت‌وگو برای حل مشکلات ایران-آمریکا سخن می‌گویند که از گزینه‌ی تصاعد فشار و تهدید نیز بهره می‌گیرند. نشانه‌ی چنین تهدیداتی را می‌توان در ارتباط با رویکرد نهادهای سیاسی و کارگزاران اجرایی آمریکا ملاحظه کرد. رهبران سیاسی آمریکا از مذاکره صحبت می‌کنند، اما شکل جدیدی از تحریم‌های اقتصادی را هم علیه شهروندان ایرانی اعمال می‌کنند. چنان‌که آخرین مرحله‌ی تحریم‌های اقتصادی آمریکا علیه ایران را در ۶ فوریه ۲۰۱۳ آغاز کرده‌اند!
رهبر انقلاب: به قول خود آمریکایی‌ها، سیاست خاورمیانه‌ای آنها دچار شکست شده. آمریکا در سیاستهای خود در این منطقه، دچار شکست است. احتیاج دارند به اینکه یک برگ برنده‌ای را به قول خودهاشان رو کنند؛ این برگ برنده از نظر آنها عبارت است از اینکه: نظام جمهوری اسلامیِ انقلابیِ مردمی را، بکشانند پای میز مذاکره. (۹۰/۱۱/۱۹)

۴. سیاست عملی آمریکا در برخورد با ایران
چنین تحریم‌هایی را می‌توان بخش دیگری از سیاست «محدودیت راهبردی علیه شهروندان ایرانی» دانست. ارزیابی ادبیات سیاسی رهبران آمریکا و سیاست اجرایی آنان، نشان می‌دهد که آمریکایی‌ها «گزینه‌ی اغوا» در رفتار دیپلماتیک خود علیه ایران را به کار می‌برند. به‌ طور کلی می‌توان این موضوع را مورد توجه قرار داد که وقتی «سیاست اعلامی» با «سیاست عملی» در وضعیت تفاوت بنیادین قرار داشته باشد، طبیعی است که جامعه و رهبران سیاسی ایران نمی‌توانند هیچ‌گونه اعتمادی به ادبیات دیپلماتیک آمریکا داشته باشند.

مذاکره باید معطوف به حل نیازهای اجتماعی و اقتصادی جامعه‌ی ایران باشد. الگوی مبتنی بر تصاعد تهدید و افزایش تحریم‌های اقتصادی به‌همراه ادبیات صلح‌جویانه را -که نهادها و کارگزاران اجرایی آمریکا آن را تبیین و پیگیری می‌کنند- می‌توان به عنوان نشانه‌ای از سیاست دوگانه‌ی آمریکا علیه ایران تلقی شود. در چنین فرایندی، حتی هویجی کوچک از فاصله‌ای دور نیز مشاهده نمی‌شود. الگوی مبتنی بر تهدید، مهار، تحریم و ترغیب، بدون عبور از تحریم‌های اعمال‌شده نمی‌تواند برای مردم و تصمیم‌سازان سیاسی ایران مطلوب باشد.

آن‌چه امروز آمریکا در سیاست عملی خود و در برخورد با ایران به کار می‌گیرد، «فرایند تهدید - مهار - تحریم - ترغیب» است. بهره‌گیری از چنین الگویی نشان می‌دهد که راهبرد آمریکا معطوف به «حل مسأله» نیست. پیچیده‌شدن روابط ایران-آمریکا نیز به همین دلیل است که کارگزاران اجرایی ایالات متحده از ادبیات صلح، مذاکره، مصالحه و همکاری صحبت به میان می‌آورند، در حالی که سیاست عملی آنها معطوف به سازوکارهایی است که بر مشکلات راهبردی جامعه‌ی ایران می‌افزاید.

در چنین شرایطی است که رهبران سیاسی ایران ادبیات همکاری‌جویانه و گزاره‌هایی مانند مذاکره و مصالحه را در قالب فرایندهای تاریخی تحلیل می‌کنند. تاریخ روابط بین‌الملل نشان می‌دهد که هرگاه کارگزاران دیپلماتیک و اجرایی کشورهایی همانند آمریکا و انگلستان از سیاست تصاعد تحریم بهره گرفته‌اند، هدف نهایی آنان براندازی سیاسی بوده است. لذا طبیعی است که هر کشوری در برابر سیاست تهدید آشکار و نهفته‌ی دیگر بازیگران بین‌المللی مقاومت کند. الگوی مقاومت هم می‌تواند با ادبیات‌های متفاوتی مطرح و عنوان گردد.

۵. مذاکره در ادبیات رهبران انقلابی و رهبران بوروکراتیک
"ماکس وبر" در سال ۱۹۱۹ کتاب «دانشمند و سیاستمدار» را منتشر کرد. در این کتاب او کوشید نشان بدهد که منطق و الگوی رفتاری دانشمندان و سیاستمداران با یکدیگر مشابهت دارد. در حالی که هر یک از آنان ادبیات متفاوتی را برای تحقق اهدافشان به کار می‌برند. در شرایط کنونی نیز تحلیل‌گران روابط بین‌الملل با الهام از "ماکس وبر" می‌توانند موضوع «رهبران انقلابی - رهبران بوروکراتیک» را تبیین کنند. در شرایط فعلی می‌توان این موضوع را مطرح کرد که تحلیل‌گران آکادمیک و کارگزاران بوروکراتیک ایران نیز «منطق تهدید برای مذاکره» را سودمند نمی‌دانند.

کشورها بیش از آن که به ادبیات صلح‌جویانه یا ادبیات مقاومت توجه داشته باشند، سیاست عملی دیگر کشورها را مورد بررسی قرار می‌دهند. سیاست عملی آمریکا در برخورد با ایران همواره مبتنی بر «تصاعد تهدید» بوده است و چنین الگویی ذهنیت کارگزاران ایرانی را تحت تأثیر قرار داده است. صلح ماندگار و همکاری‌های منطقه‌ای در شرایط عدم اطمینان، معطوف به کاربرد سازوکاری است که زمینه‌ی لازم را برای منافع متقابل بازیگران ایجاد کند. همکاری‌های متقابل بازیگران در شرایطی حاصل می‌آید که آنان بتوانند در فرایند کنش دیپلماتیک یا هر الگوی دیگری، بخشی از اهداف و منافع خود را تأمین کنند.
هر فرایند بین‌المللی و از جمله «مذاکره‌ی دیپلماتیک»، نیاز به شرایطی نسبتاً برابر بین بازیگران دارد. این رویکرد همواره در ذهنیت و ادراک رهبران جمهوری اسلامی ایران وجود دارد که مذاکره در وضعیت دیپلماسی تهدید و فشار به چه نتایجی برای جمهوری اسلامی ایران می‌انجامد؟

الگوی رفتار آمریکا در ذهنیت و ادراک جامعه‌ی‌ ایرانی و تحلیل‌گران روابط بین‌الملل و کارگزاران سیاست خارجی این جامعه، معطوف به تهدیدهای فزاینده و تصاعدیابنده است. اگرچه برقرارماندن صلح دائمی از طریق سازوکارهای همکاری‌جویانه‌ای مانند مذاکره برای تمامی بازیگران بهتر خواهد بود، اما در شرایطی که تضمینی برای نتایج حاصل از مذاکره برای منافع بازیگران وجود ندارد، ترجیح می‌دهند که از الگوی انکار و مقاومت استفاده کنند. تاریخ نشان داده است که حتی بسیاری از جنگ‌های تهاجمی بازیگرانی مثل آمریکا، مبتنی بر اقدامات احتیاطی نابجا و نادرست برای حفظ دستاوردهای گذشته بوده است.

۶. هویت‌گرایی ایرانی در برابر تصاعد تهدید
آمریکایی‌ها هیچ‌گاه گمان نمی‌کردند که افزایش درگیری آنان در محیط‌های منطقه‌ای منجر به گسترش جنبش مقاومت گردد. در شرایط موجود، ایران به عنوان مرکز جبهه‌ی مقاومت در محیط منطقه‌ای آسیای جنوب غربی، شرق مدیترانه و شمال آفریقا به حساب می‌آید. بنابراین هرگونه کنش راهبردی ایالات متحده باید معطوف به اعطای حداقل حقوق سیاسی و بین‌المللی به ایران گردد. کشوری که جایگاهی هویتی در محیط منطقه‌ای دارد، تبعاً می‌کوشد تا انگاره‌های مقاومت و منافع را در فرایند دیپلماتیک پیگیری کند. تحقق چنین شرایطی هنگامی فراهم می‌شود که حداقل‌های سیاسی برای نظام سیاسی و شهروندان ایرانی در روند تعامل راهبردی تأمین گردد.  

نظرسنجی مؤسسه‌ی گالوپ که آن را در ۹ فوریه ۲۰۱۳ منتشر کرد، نشان می‌دهد که جامعه‌ی ایرانی نسبت به سیاست‌های آمریکا بی‌اعتماد است. تحریم‌های یک‌جانبه‌ی آمریکایی‌ها شرایط اقتصادی را برای شهروندان ایرانی دشوارتر کرده و آنان را به این باور رسانده که ایالات متحده عامل اصلی گسترش و تداوم مشکلات اقتصادی آنان است. در نتایج این نظرسنجی گالوپ، ۴۷ درصد از شهروندان ایرانی، سیاست تحریم آمریکا علیه ایران را عامل اصلی مشکلات اقتصادی خود می‌دانند. در این باره حتی ۶۳ درصد شهروندان از تداوم برنامه‌ی هسته‌ای ایران حمایت کرده‌اند.

نظرسنجی فوق همچنین نشان می‌دهد که ایالات متحده از طریق تداوم و تصاعد سیاست تحریم، نه‌تنها نتوانسته مشکلات راهبردی خود با دولت ایران را کنترل کند، بلکه زمینه‌ی شکل‌گیری واکنش‌هایی در برابر آمریکا را نیز دامن زده است. نظرسنجی گالوپ بیانگر آن است که جامعه‌ی ایرانی، سیاست‌های اقتصادی و راهبردی آمریکا را عامل اصلی بسیاری از مشکلات زندگی اجتماعی و نقش شهروندی خود می‌دانند.