1391/11/21
بخش دوم گفتوگو با دکتر مصطفی ملکوتیان
بر سر اصول خود معامله نکردیم
«در تحولاتی که در طول دو سه قرن اخیر، که قرن انقلابهای بزرگ است، اتفاق افتاده، هرچه من نگاه کردم [...] موردی را پیدا نکردم که مثل انقلاب اسلامی، تحولی که در دورهی اول پدید آمد، در دورههای بعد یا دهههای بعد، با همان شکل، با همان هدفها، به سوی همان آرمانها و با همان جهتگیریها ادامه پیدا کند [...] انقلاب اسلامی یک استثناء است.»۱ دکتر مصطفی ملکوتیان -عضو هیئت علمی دانشگاه تهران- در بخش دوم گفتوگو به تشریح چگونگی وقوع انقلاب الجزایر و مقایسهی آن با انقلاب اسلامی ایران و همچنین تبیین مؤلفههای انقلاب اسلامی و دلایل مقابلهی نظام سلطه با آن پرداخته است.
[بخش نخست این گفتوگو را از ایـــنجا بخوانید]
یکی از انقلابهایی که با انگیزهی اسلامخواهانه در قرن بیستم اتفاق افتاد، انقلاب الجزایر بود. تحلیل شما از چرایی وقوع آن چیست؟
قبل از آنکه به پیشینهی انقلاب الجزایر اشاره کنم، لازم است دربارهی وضعیت ژئوپولیتیک الجزایر توضیحاتی را ارائه بدهم. الجزایر کشوری بسیار بزرگ و بزرگترین کشور آفریقا است و شاید جزو ۱۰ کشور بزرگ جهان باشد. موقعیت جغرافیایی و استراتژیک بسیار حساسی هم دارد؛ از یک طرف به مدیترانه و از طرف دیگر به آفریقا اشراف دارد. به همین خاطر است که این کشور مورد طمع کشورهای اروپایی و بهویژه فرانسه واقع شد.
فرانسویها آنقدر وقیح بودند که میگفتند فرانسه دو بخش دارد؛ یک بخش آن در اروپا است و یک بخش دیگرش در شمال آفریقا است! وقتی نیروهای فرانسوی در سال ۱۸۳۰ وارد الجزایر شدند، دنبال بهانه بودند تا اشغال الجزایر را مشروع جلوه بدهند؛ درست مانند حملات نظامی سالهای اخیر آمریکا و همپیمانانش به کشورهای اسلامی که با بهانههای واهی مانند سلاحهای کشتار جمعی و تروریسم صورت گرفت. بهانهی آن زمان فرانسویها هم این بود که میگفتند که الجزایریها به ما بدهی مالی دارند و یا اینکه ما برای مقابله با دزدان دریایی مدیترانه باید در این کشور حضور داشته باشیم. در قانون اساسی ۱۸۴۸ فرانسه نیز تصویب کردند که اصلاً الجزایر وجود خارجی ندارد و این سرزمین بخشی از خاک فرانسه است.
سالها به همین منوال گذشت تا بالاخره پس از جنگ جهانی دوم، جنگهای ضد استعماری در جهان گسترش یافت و به شمال آفریقا هم کشیده شد. پیش از الجزایر، تونس به استقلال رسید. از سال ۱۹۵۴ جنگ مسلحانه در الجزایر شدت گرفت و متقابلاً فرانسه یکصد هزار نفر نیروی نظامی به الجزایر آورد. جنگ بالا گرفت، طوری که یک میلیون نفر از ۸ میلیون نفر جمعیت الجزایر کشته شدند. به اینجا که رسید، فرانسویها مزورانه گفتند که بیاییم رفراندوم برگزار کنیم و اگر مردم به ما بگویند بروید، ما هم میرویم. رفراندوم برگزار شد و فرانسویها اجباراً در سال ۱۹۶۲ الجزایر را ترک کردند.
اما انقلاب الجزایر که با چنین هزینهی گزافی پیروز شد، متأسفانه با چالش در رهبری مواجه شد. اگر شما رهبری این انقلاب را با رهبری انقلاب اسلامی مقایسه کنید، متوجه ارزش رهبری انقلاب اسلامی خواهید شد. رهبری انقلاب الجزایر در اختیار شخص نبود، بلکه در اختیار شورایی از «جبههی نجات ملی» بود؛ جبههای که همهگونه گرایش و سلیقه و آیینی در آن هست، سوسیالیست، ناسیونالیست، لیبرالیست و مذهبی. حتی چند روحانی برجسته مانند «بشیر الإبراهیمی» و «طیب الاوقبی» در آن حضور دارند. اختلافات در این جبهه باعث شد که انقلابیون راه را گم کنند. اختلاف انقلابیون، زمینهی حضور مجدد فرانسه در الجزایر را فراهم آورد.
البته انقلاب الجزایر بدون ایدئولوژی نبود. اصلاً آنها برای «استقلال» قیام کرده بودند، اما همین اختلافات باعث شد که استقلال را گم کنند و دوباره در دام استعمار بیفتند. اینجاست که شما وقتی به انقلاب اسلامی نگاه میکنید، متوجه میشوید که هماهنگی مردم با رهبری نهضت و نیروهای فعال سیاسی و مورد اعتماد مردم تا چه اندازه به پیشبرد اهداف انقلاب کمک کرده است.
با آن کشتار فجیعی که فرانسویان در الجزایر کردند، چطور شد که باز الجزایریها به آنها اعتماد کردند؟
وقتی تفرقه بین یک ملت بیفتد، هیچ اتفاقی ناممکن نیست. «احمد بنبلّا» نخستین رئیسجمهور الجزایر شد. اما بعدها الجزایریها دوباره به فرانسه اعتماد کردند و سلطهی مجدد غربیها بر صنایع نفت و گاز الجزایر برقرار شد. این وضعیت ادامه یافت تا سال ۱۳۶۸ که «جبههی نجات اسلامی» الجزایر تظاهراتی سراسری را در این کشور برپا کرد و توانست در انتخابات پارلمانی پیروز شود، اما دولت الجزایر در مقابل اسلامگرایان ایستاد و نتایج انتخابات را نیز باطل کرد و از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری نیز ممانعت نمود و با نیروهای جبههی نجات الجزایر نیز بهسختی برخورد کرد.
چرا نیروهای جبههی نجات اسلامی با آن پشتوانهی مردمی گستردهای که داشتند، علیه این اقدامات دولت مقاومت نکردند؟
متأسفانه آنها بر سر موضع حق خود، آنطور که باید، ایستادگی نکردند. به طور کلی در الجزایر پس از انقلاب اگرچه اصلاحاتی صورت گرفت و اوضاع نسبت به شرایط اولیه تغییر کرد، اما الجزایریها میتوانستند قلههای بسیار بلندتری را فتح کنند و به یک کشور پیشرفته تبدیل شوند، ولی چون هدف استقلال را گم کردند و دچار تفرقه شدند و بر سر حق خود پافشاری نکردند، همچنان در حد یک کشور نسبتاً معمولی در شمال آفریقا ماندهاند.
اگر بخواهیم با مروری بر انقلابهای برجستهی قرن اخیر، وجوه تمایز انقلاب اسلامی ایران را بررسی کنیم، به چه نتایجی خواهیم رسید؟
از جمله تفاوتهای انقلاب اسلامی ایران با دیگر انقلابهای مورد اشاره، یکی در ایدئولوژی و یکی در رهبری انقلاب است. ایدئولوژی انقلاب اسلامی اصالت دارد و آرمانهای اصیل آن به صورت تاریخی در ذهن مردم ما وجود داشته است. مردم یک فهم مشترکی از جمهوری اسلامی داشتند و بهعنوان مثال میدانستند به دنبال دستیابی به «عدالت علوی» هستند.
[بخش نخست این گفتوگو را از ایـــنجا بخوانید]
یکی از انقلابهایی که با انگیزهی اسلامخواهانه در قرن بیستم اتفاق افتاد، انقلاب الجزایر بود. تحلیل شما از چرایی وقوع آن چیست؟
قبل از آنکه به پیشینهی انقلاب الجزایر اشاره کنم، لازم است دربارهی وضعیت ژئوپولیتیک الجزایر توضیحاتی را ارائه بدهم. الجزایر کشوری بسیار بزرگ و بزرگترین کشور آفریقا است و شاید جزو ۱۰ کشور بزرگ جهان باشد. موقعیت جغرافیایی و استراتژیک بسیار حساسی هم دارد؛ از یک طرف به مدیترانه و از طرف دیگر به آفریقا اشراف دارد. به همین خاطر است که این کشور مورد طمع کشورهای اروپایی و بهویژه فرانسه واقع شد.
فرانسویها آنقدر وقیح بودند که میگفتند فرانسه دو بخش دارد؛ یک بخش آن در اروپا است و یک بخش دیگرش در شمال آفریقا است! وقتی نیروهای فرانسوی در سال ۱۸۳۰ وارد الجزایر شدند، دنبال بهانه بودند تا اشغال الجزایر را مشروع جلوه بدهند؛ درست مانند حملات نظامی سالهای اخیر آمریکا و همپیمانانش به کشورهای اسلامی که با بهانههای واهی مانند سلاحهای کشتار جمعی و تروریسم صورت گرفت. بهانهی آن زمان فرانسویها هم این بود که میگفتند که الجزایریها به ما بدهی مالی دارند و یا اینکه ما برای مقابله با دزدان دریایی مدیترانه باید در این کشور حضور داشته باشیم. در قانون اساسی ۱۸۴۸ فرانسه نیز تصویب کردند که اصلاً الجزایر وجود خارجی ندارد و این سرزمین بخشی از خاک فرانسه است.
رهبر انقلاب: الجزایریها فقط در زمان «بومدین» که رئیس جمهوری بود - وقتی انقلاب پیروز شد، برسرکار آمد - مواضع انقلابی، به معنای موضع مستقلی در مقابل امریکا و استکبار میگرفتند و از مسألهی فلسطین دفاع میکردند... بیست سال بعد از انقلاب الجزایر، دیگر انقلابی، اسلامی و دینی نبود! ارزشهای اخلاقی و معنوی، مطلقاً وجود نداشت؛ پیشرفت مادی هم نبود!(۷۷/۱۲/۱۵)
سالها به همین منوال گذشت تا بالاخره پس از جنگ جهانی دوم، جنگهای ضد استعماری در جهان گسترش یافت و به شمال آفریقا هم کشیده شد. پیش از الجزایر، تونس به استقلال رسید. از سال ۱۹۵۴ جنگ مسلحانه در الجزایر شدت گرفت و متقابلاً فرانسه یکصد هزار نفر نیروی نظامی به الجزایر آورد. جنگ بالا گرفت، طوری که یک میلیون نفر از ۸ میلیون نفر جمعیت الجزایر کشته شدند. به اینجا که رسید، فرانسویها مزورانه گفتند که بیاییم رفراندوم برگزار کنیم و اگر مردم به ما بگویند بروید، ما هم میرویم. رفراندوم برگزار شد و فرانسویها اجباراً در سال ۱۹۶۲ الجزایر را ترک کردند.
اما انقلاب الجزایر که با چنین هزینهی گزافی پیروز شد، متأسفانه با چالش در رهبری مواجه شد. اگر شما رهبری این انقلاب را با رهبری انقلاب اسلامی مقایسه کنید، متوجه ارزش رهبری انقلاب اسلامی خواهید شد. رهبری انقلاب الجزایر در اختیار شخص نبود، بلکه در اختیار شورایی از «جبههی نجات ملی» بود؛ جبههای که همهگونه گرایش و سلیقه و آیینی در آن هست، سوسیالیست، ناسیونالیست، لیبرالیست و مذهبی. حتی چند روحانی برجسته مانند «بشیر الإبراهیمی» و «طیب الاوقبی» در آن حضور دارند. اختلافات در این جبهه باعث شد که انقلابیون راه را گم کنند. اختلاف انقلابیون، زمینهی حضور مجدد فرانسه در الجزایر را فراهم آورد.
البته انقلاب الجزایر بدون ایدئولوژی نبود. اصلاً آنها برای «استقلال» قیام کرده بودند، اما همین اختلافات باعث شد که استقلال را گم کنند و دوباره در دام استعمار بیفتند. اینجاست که شما وقتی به انقلاب اسلامی نگاه میکنید، متوجه میشوید که هماهنگی مردم با رهبری نهضت و نیروهای فعال سیاسی و مورد اعتماد مردم تا چه اندازه به پیشبرد اهداف انقلاب کمک کرده است.
با آن کشتار فجیعی که فرانسویان در الجزایر کردند، چطور شد که باز الجزایریها به آنها اعتماد کردند؟
وقتی تفرقه بین یک ملت بیفتد، هیچ اتفاقی ناممکن نیست. «احمد بنبلّا» نخستین رئیسجمهور الجزایر شد. اما بعدها الجزایریها دوباره به فرانسه اعتماد کردند و سلطهی مجدد غربیها بر صنایع نفت و گاز الجزایر برقرار شد. این وضعیت ادامه یافت تا سال ۱۳۶۸ که «جبههی نجات اسلامی» الجزایر تظاهراتی سراسری را در این کشور برپا کرد و توانست در انتخابات پارلمانی پیروز شود، اما دولت الجزایر در مقابل اسلامگرایان ایستاد و نتایج انتخابات را نیز باطل کرد و از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری نیز ممانعت نمود و با نیروهای جبههی نجات الجزایر نیز بهسختی برخورد کرد.
لحظهشناسی: الجزایر و افغانستان
چرا نیروهای جبههی نجات اسلامی با آن پشتوانهی مردمی گستردهای که داشتند، علیه این اقدامات دولت مقاومت نکردند؟
متأسفانه آنها بر سر موضع حق خود، آنطور که باید، ایستادگی نکردند. به طور کلی در الجزایر پس از انقلاب اگرچه اصلاحاتی صورت گرفت و اوضاع نسبت به شرایط اولیه تغییر کرد، اما الجزایریها میتوانستند قلههای بسیار بلندتری را فتح کنند و به یک کشور پیشرفته تبدیل شوند، ولی چون هدف استقلال را گم کردند و دچار تفرقه شدند و بر سر حق خود پافشاری نکردند، همچنان در حد یک کشور نسبتاً معمولی در شمال آفریقا ماندهاند.
اگر بخواهیم با مروری بر انقلابهای برجستهی قرن اخیر، وجوه تمایز انقلاب اسلامی ایران را بررسی کنیم، به چه نتایجی خواهیم رسید؟
از جمله تفاوتهای انقلاب اسلامی ایران با دیگر انقلابهای مورد اشاره، یکی در ایدئولوژی و یکی در رهبری انقلاب است. ایدئولوژی انقلاب اسلامی اصالت دارد و آرمانهای اصیل آن به صورت تاریخی در ذهن مردم ما وجود داشته است. مردم یک فهم مشترکی از جمهوری اسلامی داشتند و بهعنوان مثال میدانستند به دنبال دستیابی به «عدالت علوی» هستند.
مزیت ایدئولوژی و آرمان انقلاب اسلامی این است که چون ایدئولوژی و آرمان آن از سرچشمهی زلال دین مبین اسلام تغذیه میکند، لذا از جامعیت برخوردار است. یعنی حاوی همهی نکات مثبت است. در این ایدئولوژی «آزادی» وجود دارد، اما نه آن آزادی غربی. «عدالت» هست، اما نه آن عدالت شرقی. انقلاب اسلامی انقلابی الهی است. حکومت یک آرمان است؛ آرمانی که آزادی و عدالت و استقلال در چهارچوب آن تعریف میشود. در واقع آرمانهای انقلاب اسلامی هم جامع است و هم هماهنگ ولذا همهی نقاط خوب انقلابهای دیگر را در خود دارد.
وقتی انقلابی بتواند همهی نقاط مثبت انقلابهای دیگر را داشته باشد، یعنی میتواند یک شبکهی جدیدی از مفاهیم را بسازد و ضمناً تمام گروههای ضد انقلاب را خلع سلاح کند، زیرا آنها نمیتوانند هیچ شعار خوبی بدهند که در شعارها و اهداف انقلاب اسلامی نباشد. رمز و راز اینکه ضد انقلابها نمیتوانند علیه جمهوری اسلامی کاری از پیش ببرند این است که آنها هر شعاری بخواهند بدهند که هم خوب باشد و هم مردم گرد آنها جمع شوند، انقلاب اسلامی قبلاً آن شعار را داده و یا عملی کرده است. استقلال، آزادی، پیشرفت، عدالت و هر چه را که بگویند در انقلاب اسلامی وجود دارد.
از طرف دیگر حضور تودههای مردم در متن انقلاب اسلامی برجسته و پررنگ بوده است و به همین دلیل بود که بهسرعت به پیروزی رسید. اکنون هم با اینکه ۳۴ سال از انقلاب ما نمیگذرد، اما توانستهایم در دانشهای برتر حرف داشته باشیم و این بسیار مهم است. میشود گفت که این دستاورد ما به خاطر روحیهی استقلال و رهبری و اصالت آرمانها و ایدوئولوژی انقلاب اسلامی است و به خاطر اینکه ما هیچگاه فراموش نکردهایم که این خارجیها هر کاری بکنند، بالاخره منافع خودشان را میخواهند.
الجزایریها برای «استقلال» قیام کرده بودند، اما همین اختلافات باعث شد که استقلال را گم کنند. اینجاست که شما وقتی به انقلاب اسلامی نگاه میکنید، متوجه میشوید که هماهنگی مردم با رهبری نهضت و نیروهای فعال سیاسی و مورد اعتماد مردم تا چه اندازه به پیشبرد اهداف انقلاب کمک کرده است.
بنابراین به نظر شما دین به دلیل برخورداری از جامعیت، وقتی منبع ایدئولوژی و خط حرکت یک انقلاب قرار بگیرد، میتواند آن انقلاب را از خطرات پیش رو حفظ کند.
همینطور است، به علاوه اینکه آرمان وقتی جنبهی دینی داشته باشد، قدرت مضاعف ایجاد میکند. یک فرد دینی قابل مقایسه نیست با کسی که آرمان این دنیایی دارد، زیرا آن کسی که مثلاً برای رفاه انقلاب میکند، چهبسا خیلی زود خسته میشود و آن را رها میکند. او میخواهد وضعیت اقتصادی را بهتر کند و نمیخواهد که وضعیتش بدتر شود و مثلاً جان خودش را از دست بدهد. در حالی که یک فرد مذهبی به خاطر آرمانش حاضر است جان خودش را هم بدهد. البته در این آرمان او رفاه هم هست، فرهنگ هم هست، اقتصاد و سیاست و عزت هم هست.
اشاره کردید که یکی از وجوه تمایز انقلاب اسلامی با دیگر انقلابها در رهبری آن است. این تفاوت در رهبری از کجا نشأت میگیرد؟
یکی از نقاط مثبت انقلاب اسلامی عبارت از نقش رهبری انقلاب در آن است که در ثبات جمهوری اسلامی نقش تعیینکنندهای بازی کرده است؛ یک نهاد قانونی که توانایی برطرف کردن هر مشکلی را دارد. یعنی هیچ مسئله یا اختلافی نمیماند که باعث بحران در سیستم بشود، زیرا بالاخره یک مرجعی هست که مسائل را حل و فصل کند. یکی از نقاط ضعف اغلب انقلابها که آنها را دچار بیثباتی کرد، این بود که از چنین رهبری برخوردار نبودند. البته رهبری در انقلاب اسلامی یک اصالت فرهنگی دارد و فراتر از آن، همسنخ با تودهها است. حضرت امام رضواناللهعلیه از لحاظ تاریخی با مردم کاملاً هماهنگ بودند و در رأس نظام همان آرمانهایی را دنبال میکردند که مردم میخواستند.
به طور کلی اگر ملت ایران تاکنون توانستهاند در برابر سنگاندازیها و توطئههای فراوان از صحنه خارج نشوند، جز با ایستادگی مردم و رهبری بر موضع حق خود نبوده است. اگر یک ملتی تصمیم قطعی بگیرد که مقابل زیادهخواهیها بایستد و بر سر اصول صحیح خود معامله نکند، هیچ قدرتی نمیتواند آن ملت را شکست بدهد. ما هیچوقت آرمان استقلال خود را فراموش نکردهایم و این باعث شده که همواره ابتکار عمل دست ما باشد.
با نگاهی به تحولات منطقه، میتوان گفت که این انقلابها صبغهی اسلامی دارند و در ایستادگی در برابر فشارها و مخالفتها شاید دو الگو را پیش روی خود داشته باشند؛ یکی الگوی انقلاب الجزایر و دیگری الگوی انقلاب اسلامی ایران. سؤالی که مطرح میشود، این است که انقلابهای امروز به کدام الگو نزدیک میشوند؟
تا حدی باید منتظر بمانیم و صحنه را کاملاً رصد کنیم. شاید نتوان از این انقلابها انتظار داشت که دقیقاً مانند ایران باشند. البته ما دوست داریم که آنها در بهترین حالت خود و موفق باشند، اما این واقعیت غیر قابل انکار است که انقلاب اسلامی نقش الهامبخشی برای این انقلابها داشته است. در واقع انقلاب اسلامی به نوعی نقش یک نمونهی ناب را ایفا میکند.
امروز اگر ما به اینجایی رسیدهایم که غرب از ما میترسد، فقط به سبب ایستادگی در موضع حقمان است. ما نباید در این شرایط بترسیم. باید وعدهی خداوند را باور داشته باشیم. ممکن است گاهی شرایط هم سخت شود، اما نهایتاً ما پیروزیم.
رهبر معظم انقلاب نیز بارها در سخنانشان خطاب به انقلابیون کشورهای منطقه گوشزد کردهاند که شما مراقب حیلههای قدرتهای جهانی باشید. آنها ارعاب میکنند، تشویق میکنند، پول خرج میکنند، سرمایهگذاری میکنند تا به نتیجهی مطلوب خود برسند. در تونس تهدید کردند که اگر شما بخواهید همان راهی را بروید که ایران رفته، ما هم سرمایههای خود را از کشورتان میبریم و همهی صنایع شما را فلج میکنیم. واقعیت اما آن است که کار از دست اینها خارج است، زیرا اگر یک ملتی تصمیم قطعی به ایستادگی برای استقلال خود بگیرد، قطعاً موفق خواهد بود.
حوادث امروز منطقه را شاید بتوان نوعی نزاع بین غرب و جبههی اسلام نامید؛ اگر این نامگذاری درست باشد، آیندهی این نزاع را چگونه تصور میکنید؟
آینده با اسلام است و این واقعیتی است که خود غربیها هم میدانند. همهی تلاش آنها علیه ما نیز به سبب ترس از این آینده است. آنها میدانند که سالانه چه تعداد از نخبگانشان مسلمان میشوند. الان اگر به روی خود نمیآورند، از موضع قدرت نیست، از موضع ضعف است. غرب دیگر اعتماد به نفس گذشته را ندارد. اینکه مدام به ما میگویند که شما میخواهید غرب را نابود کنید، به دلیل ترس آنها از ما است. الان غرب در موضع دفاعی است. اگر یک جایی هم دست به حمله میزند، باز از سر دفاع است. این غرب دیگر غربِ بیست سال پیش نیست.
امروز اگر ما به اینجایی رسیدهایم که غرب از ما میترسد، فقط به سبب ایستادگی در موضع حقمان است. ما نباید در این شرایط بترسیم. باید وعدهی خداوند را باور داشته باشیم. ممکن است گاهی شرایط هم سخت شود، اما نهایتاً ما پیروزیم. درست مانند ماجرای حضرت موسی علیهالسلام. وقتی فرعونیان، بنیاسرائیل را تا رود نیل تعقیب کردند و هیچ راهی برای آنها نمانده بود، ناگهان نیل شکافت و بنیاسرائیل از آن گذشتند، اما فرعونیان همگی غرق شدند. امروز هم ما نباید شک کنیم که غربیها بهزودی غرق خواهند شد. ۳۴ سال است که هر کاری از دستشان برآمده، علیه ما کردهاند؛ جنگ، تحریم، تهدید و هیچکدام هم برایشان فایده نداشته. تبلیغات وسیع جهانی علیه ما راهانداختهاند و باز هم به مقصود خود نرسیدهاند. ما اگر به خاطر خدا ایستادگی کنیم، پیروزیمان قطعی است و قطعاً خداوند سیلی محکمی به غرب خواهد زد. اگرچه ما شاید ندانیم که این سیلی چه زمانی و چگونه خواهد بود.
آنها به خیال خود میخواهند ما را دچار بحران کنند تا ما به آنها التماس کنیم، در حالی که معادلات را اشتباه فهمیدهاند. در همین مسئلهی تحریم اخیر توجه نکردهاند که ما بازیگری هستیم که نفت داریم و آنها بازیگرانی هستند که نفت میخواهند. توجه نکردهاند که هزار کیلومتر ساحل خلیج فارس در اختیار ماست. غربیها در این سالها یک بازی را علیه ما شروع کردهاند که خودشان در آن آسیبپذیرترند و غافل از اینکه خودشان در آن گرفتار خواهند شد.
پینوشت:
۱. بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان، ۹۰/۵/۱۹