1391/09/10
گفتاری از حجتالاسلاموالمسلمین محمود رجبی
استقلال حوزه و نسبت آن با نظام اسلامی
|گفتاری از حجتالاسلاموالمسلمین محمود رجبی، قائممقام مؤسسهی آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمهالله دربارهی نسبت بین حوزه و نظام اسلامی|
بُعد معرفتی: تکلیف، همیشه در محدودهی توان است
رابطهی بین حوزه و نظام اسلامی را میتوان در دو بُعد بررسی کرد. یکی بعد معرفتی است. این نکته که «دیانت ما عین سیاست ماست»، به این معنی نیست که اسلام بُعد سیاسی هم دارد و نسبت به مسائل سیاسی بیتفاوت نیست. نه، اصلاً اسلام به طور کل عین سیاست است. به تعبیری که مرحوم علامهی طباطبایی با بیان دیگری میفرمایند، «الإسلامُ اجتماعیٌ فی کل شئونه». مشابه این نکته را در سخنان رهبر انقلاب نیز داریم که باید به مباحث فقهی -از طهارت تا دیات- نگاه حکومتی بشود.
بنابراین نخستین قدم آن است که حوزه به این باور برسد که سیاست عین دیانت و دیانت عین سیاست است و تمام مسائل اسلام و آموزههای اسلامی را باید از جنبهی حکومت دینی نگریست. این مرحلهی اول در بُعد معرفتی است.
اگر حوزه بخواهد نگاه درستی به مسائل دینی داشته باشد، باید به این باور برسد که اجرای کامل و بهینه و دقیق تعالیم دینی وابسته به این است که نظام دینی حاکم باشد. یعنی ما نمیتوانیم شکل ایدهآل اجرای دین را در نظر بگیریم و بگوییم دستورها و آموزههای اسلام به طول کامل و جامع اجرا میشود، اما نظام حکومتی در آن نیست. این ناشدنی است. لازمهی اجرای دین در جامعه، حکومت دینی است. بنابراین برپایی نظام دینی جزء رسالت حوزه است تا اولاً شرایط را برای تشکیل نظام دینی فراهم کند و ثانیاً در جهت باروری و حفظ و صیانت آن بکوشد.
پیامبران و ائمهی طاهرین علیهمالسلام در هر جایی که میتوانستند و شرایط فراهم بود، اقدام به تشکیل حکومت دینی میکردند. بارها وقتی از ائمهی میپرسیدند که چرا قیام نمیکنید؟ میفرمودند: شرایط فراهم نیست؛ یاران مخلصی که به کمک آنها بتوانیم اینچنین نظامی را حاکم کنیم، نیست. نمیفرمودند که وظیفهی ما نیست. از امام صادق علیهالسلام این سؤال را کردهاند و حضرت همین پاسخ را فرموده است. اگر لزومی نداشت که حکومت دینی تشکیل شود، میفرمودند ما که وظیفهای نداریم.
بنابراین از این بُعد هم حوزه باید به این نتیجه و به این معرفت برسد که اجرای دین به شکل بهینه و گستردهی آن به تشکیل حکومت دینی و حفظ و بقای آن وابسته است.
نکتهی دیگر آن است که آنچه میتواند دین را به نحو مطلوب محقق کند، این نیست که حاکمی مسلمان در جامعهی اسلامی وجود داشته باشد، بلکه حاکمیت اسلامی لازم است. یعنی ممکن است کسانی گمان کنند همین کافی است که یک فرد مسلمان حکومت را به دست بگیرد و این اسلامی است! نه، این اسلامی نمیشود که صرفاً یک مسلمان حکومت را به دست بگیرد. اگر اسلام حاکم شد، طبعاً حاکم آن هم تنها یک مسلمان نیست، بلکه مسلمان ویژگیهای خاصی دارد؛ همان چیزی که ما در شرایط رهبری لازم میدانیم. سلسلهمراتب آن هم همینطور است و باید طبق موازین باشد و قوانین آن هم باید طبق موازین باشد. برخی علمای گذشته به بعضی از حاکمان إذن میدادند و میگفتند که شما حکومت کنید. لذا تلقی بعضیها این است که اسلام همین را میخواهد و لازم نیست ولیّفقیه حکومت را به دست بگیرد. در حالی که این تلقی صحیح نیست.
آن رفتار و شرایط به گونهای بوده که یا علما آن توان را در خود نمیدیدند، یا اینکه شرایط اجتماعی را فراهم نمیدیدند که خودشان زمام امور را به دست بگیرند. در همین جریان انقلاب اسلامی هم برخی بزرگان و مراجع میگفتند تنها امام است که میتواند اینچنین انقلابی ایجاد کند و اینچنین حکومتی را شکل دهد و اداره کند. تکلیف همیشه در محدودهی توان است. بنابراین در شرایطی که وجود داشته، تشخیص آنها این بوده است و چون شرایط فراهم نبوده، تکلیف هم به دوش آنها نبوده است.
بُعد عاطفی؛ تنها ایجاد «ارتباط فکری» کافی نیست
دومین بُعد از رابطهی بین حوزه و نظام اسلامی، بُعد عاطفی آن است؛ اینکه حوزه در برابر تشکیل حکومت اسلامی بر مبنای ولایت فقیه احساس مسئولیت میکند و نگران نظام اسلامی است؛ چه به لحاظ تشکیل و چه به لحاظ حفظ و نگهبانی و چه به لحاظ تقویت و دفاع از آن. به این معنی، تنها ایجاد «ارتباط فکری» کافی و مطلوب نیست.
اگر با نگاه الهی به نظام نگاه کنیم، این یک امر مقدس میشود، پس روحانیت و حوزه هم باید نوعی عشق و علاقهی ویژه به این نظام داشته باشد. چگونه انسان نسبت به فرزند خودش عشق و علاقه دارد؟ رهبر انقلاب فرمودند: این نظام مولود حوزه است و حضرت امام که یک مرجع بودند، این حرکت را شروع کردند و به نتیجه رساندند. اگر چنین حساسیتی باشد، حوزه به منزلهی یک دیدهبان به نظام اسلامی نگاه میکند و در این صورت، شکل مطلوب رابطه و تعامل را ایجاد میکند، اما اگر آن معرفت و عشق و تعلق خاطر وجود نداشته باشد، آن رابطهی مطلوب در مقام عمل شکل نمیگیرد.
اگر مبنای فکری و انگیزش عاطفی باشد، آن وقت حوزه در برابر نظام و در تعامل با نظام، پشتیبان نظام است و پاسخگوی نیازهایی است که از عهدهاش برمیآید. به دلیل اینکه نظام اسلامی برگرفته از اسلام و مبتنی بر اسلام است، پس طبعاً باید تمام امورش بر طبق موازین دینی و اسلامی باشد. متولی بیان و نظریهپردازی دینی در حوزه هم روحانیت است. پس حوزه باید به لحاظ مسائل فکری پشتیبان نظام باشد. به تعبیر دیگر، حوزه باید عقبهی تئوریک نظام باشد. همچنین باید در برابر هجمههایی که علیه نظام شکل میگیرد، مدافع نظام باشد؛ چه هجوم به مبانی یا ساختار یا کارآمدی نظام و چه در ابعاد دیگر. همچنان که روحانیت، هم در صحنههای انقلاب و هم پس از پیروزی انقلاب که ضد انقلاب فعال بود، حضور داشتند و همچنین در جنگ تحمیلی.
بُعد معرفتی: تکلیف، همیشه در محدودهی توان است
رابطهی بین حوزه و نظام اسلامی را میتوان در دو بُعد بررسی کرد. یکی بعد معرفتی است. این نکته که «دیانت ما عین سیاست ماست»، به این معنی نیست که اسلام بُعد سیاسی هم دارد و نسبت به مسائل سیاسی بیتفاوت نیست. نه، اصلاً اسلام به طور کل عین سیاست است. به تعبیری که مرحوم علامهی طباطبایی با بیان دیگری میفرمایند، «الإسلامُ اجتماعیٌ فی کل شئونه». مشابه این نکته را در سخنان رهبر انقلاب نیز داریم که باید به مباحث فقهی -از طهارت تا دیات- نگاه حکومتی بشود.
بنابراین نخستین قدم آن است که حوزه به این باور برسد که سیاست عین دیانت و دیانت عین سیاست است و تمام مسائل اسلام و آموزههای اسلامی را باید از جنبهی حکومت دینی نگریست. این مرحلهی اول در بُعد معرفتی است.
اگر حوزه بخواهد نگاه درستی به مسائل دینی داشته باشد، باید به این باور برسد که اجرای کامل و بهینه و دقیق تعالیم دینی وابسته به این است که نظام دینی حاکم باشد. یعنی ما نمیتوانیم شکل ایدهآل اجرای دین را در نظر بگیریم و بگوییم دستورها و آموزههای اسلام به طول کامل و جامع اجرا میشود، اما نظام حکومتی در آن نیست. این ناشدنی است. لازمهی اجرای دین در جامعه، حکومت دینی است. بنابراین برپایی نظام دینی جزء رسالت حوزه است تا اولاً شرایط را برای تشکیل نظام دینی فراهم کند و ثانیاً در جهت باروری و حفظ و صیانت آن بکوشد.
پیامبران و ائمهی طاهرین علیهمالسلام در هر جایی که میتوانستند و شرایط فراهم بود، اقدام به تشکیل حکومت دینی میکردند. بارها وقتی از ائمهی میپرسیدند که چرا قیام نمیکنید؟ میفرمودند: شرایط فراهم نیست؛ یاران مخلصی که به کمک آنها بتوانیم اینچنین نظامی را حاکم کنیم، نیست. نمیفرمودند که وظیفهی ما نیست. از امام صادق علیهالسلام این سؤال را کردهاند و حضرت همین پاسخ را فرموده است. اگر لزومی نداشت که حکومت دینی تشکیل شود، میفرمودند ما که وظیفهای نداریم.
بنابراین از این بُعد هم حوزه باید به این نتیجه و به این معرفت برسد که اجرای دین به شکل بهینه و گستردهی آن به تشکیل حکومت دینی و حفظ و بقای آن وابسته است.
نکتهی دیگر آن است که آنچه میتواند دین را به نحو مطلوب محقق کند، این نیست که حاکمی مسلمان در جامعهی اسلامی وجود داشته باشد، بلکه حاکمیت اسلامی لازم است. یعنی ممکن است کسانی گمان کنند همین کافی است که یک فرد مسلمان حکومت را به دست بگیرد و این اسلامی است! نه، این اسلامی نمیشود که صرفاً یک مسلمان حکومت را به دست بگیرد. اگر اسلام حاکم شد، طبعاً حاکم آن هم تنها یک مسلمان نیست، بلکه مسلمان ویژگیهای خاصی دارد؛ همان چیزی که ما در شرایط رهبری لازم میدانیم. سلسلهمراتب آن هم همینطور است و باید طبق موازین باشد و قوانین آن هم باید طبق موازین باشد. برخی علمای گذشته به بعضی از حاکمان إذن میدادند و میگفتند که شما حکومت کنید. لذا تلقی بعضیها این است که اسلام همین را میخواهد و لازم نیست ولیّفقیه حکومت را به دست بگیرد. در حالی که این تلقی صحیح نیست.
آن رفتار و شرایط به گونهای بوده که یا علما آن توان را در خود نمیدیدند، یا اینکه شرایط اجتماعی را فراهم نمیدیدند که خودشان زمام امور را به دست بگیرند. در همین جریان انقلاب اسلامی هم برخی بزرگان و مراجع میگفتند تنها امام است که میتواند اینچنین انقلابی ایجاد کند و اینچنین حکومتی را شکل دهد و اداره کند. تکلیف همیشه در محدودهی توان است. بنابراین در شرایطی که وجود داشته، تشخیص آنها این بوده است و چون شرایط فراهم نبوده، تکلیف هم به دوش آنها نبوده است.
بُعد عاطفی؛ تنها ایجاد «ارتباط فکری» کافی نیست
دومین بُعد از رابطهی بین حوزه و نظام اسلامی، بُعد عاطفی آن است؛ اینکه حوزه در برابر تشکیل حکومت اسلامی بر مبنای ولایت فقیه احساس مسئولیت میکند و نگران نظام اسلامی است؛ چه به لحاظ تشکیل و چه به لحاظ حفظ و نگهبانی و چه به لحاظ تقویت و دفاع از آن. به این معنی، تنها ایجاد «ارتباط فکری» کافی و مطلوب نیست.
مطلوب این است که حوزه یک نظام مستقل داشته باشد و از استقلال در دو بُعد برخوردار باشد: یکی اینکه حوزه به لحاظ سازمانی، نهادی از نهادهای حکومت نباشد. بُعد دیگر استقلال حوزه از حکومت هم به لحاظ مالی است. یعنی معیشت حوزویان نباید وابسته به حکومت باشد.
اگر با نگاه الهی به نظام نگاه کنیم، این یک امر مقدس میشود، پس روحانیت و حوزه هم باید نوعی عشق و علاقهی ویژه به این نظام داشته باشد. چگونه انسان نسبت به فرزند خودش عشق و علاقه دارد؟ رهبر انقلاب فرمودند: این نظام مولود حوزه است و حضرت امام که یک مرجع بودند، این حرکت را شروع کردند و به نتیجه رساندند. اگر چنین حساسیتی باشد، حوزه به منزلهی یک دیدهبان به نظام اسلامی نگاه میکند و در این صورت، شکل مطلوب رابطه و تعامل را ایجاد میکند، اما اگر آن معرفت و عشق و تعلق خاطر وجود نداشته باشد، آن رابطهی مطلوب در مقام عمل شکل نمیگیرد.
اگر مبنای فکری و انگیزش عاطفی باشد، آن وقت حوزه در برابر نظام و در تعامل با نظام، پشتیبان نظام است و پاسخگوی نیازهایی است که از عهدهاش برمیآید. به دلیل اینکه نظام اسلامی برگرفته از اسلام و مبتنی بر اسلام است، پس طبعاً باید تمام امورش بر طبق موازین دینی و اسلامی باشد. متولی بیان و نظریهپردازی دینی در حوزه هم روحانیت است. پس حوزه باید به لحاظ مسائل فکری پشتیبان نظام باشد. به تعبیر دیگر، حوزه باید عقبهی تئوریک نظام باشد. همچنین باید در برابر هجمههایی که علیه نظام شکل میگیرد، مدافع نظام باشد؛ چه هجوم به مبانی یا ساختار یا کارآمدی نظام و چه در ابعاد دیگر. همچنان که روحانیت، هم در صحنههای انقلاب و هم پس از پیروزی انقلاب که ضد انقلاب فعال بود، حضور داشتند و همچنین در جنگ تحمیلی.
علاوه بر این، حوزه باید در مقام عمل، کادرسازی کند برای انقلاب و نظام. بیشک نظام نیازمند به نیروهایی است که به لحاظ فکری و تعهد، تربیت شده باشند. اگر ما در نظام قوهی قضائیه داریم و قاضی میخواهیم، وظیفهی حوزه است که برای آن تربیت نیرو کند. اگر در مقابله با تهاجم فرهنگی نیاز به نیروی فعال در عرصهی جنگ نرم داریم، باید حوزه در این بُعد تخصصی فعال شود.
همچنین تبیین مبانی نظام و ارزشها و مشروعیت و کارآمدی آن از وظایف روحانیت است، چون فرض بر این است که این نظام متولی اجرای دین است و هرقدر که این نظام تقویت شود و مردم پشتیبان آن باشند، دین بهتر اجرا میشود.
نکتهی بعد اینکه اگر نظام به روحانی یا مجتهد در فلان جایگاه نیاز داشت، در حوزه باید این آمادگی وجود داشته باشد. یعنی فقط کافی نیست که روحانیت کناری بنشیند و معتقد به نظام و دلسوز هم باشد و نگران نظام هم باشد، بلکه در صورت نیاز خودش هم به میدان بیاید. همچنان که شخصیتهایی مثل مرحوم شهید قدوسی که مسئول مدرسهی حقانی بود و نیرو تربیت میکرد، آمد و دادستانی را بر عهده گرفت. یا حضرت آیتالله صافی گلپایگانی با اینکه همان موقع شخصیت بالای علمی داشتند، آمدند و دبیر شورای نگهبان شدند. این وظیفهی حوزه است که هرجا نظام احساس نیاز کرد، حضور پیدا کند.
نکتهی دیگر، اعلام مواضع نسبت به مسائل حساسی است که برای نظام پیش میآید. یعنی خود اعلام موضع روحانیت نوعی تقویت نظام و نوعی مبارزه با دشمنان است. اینکه یک شخصیت بزرگی یک بیانیه یا اطلاعیهای بدهد، یک حرکت اطلاعرسانی نسبت به نظام کند، در دفاع از تهاجم به نظام قابل توجه است.
استقلال حوزه و نسبت آن با نظام
در دیگر کشورها و مذاهب دینی، نوع ارتباط نهادهای دینی با نظامها به شکلهای مختلف وجود دارد. مثلاً در محیطهای اهل سنت، نهاد روحانیت کاملاً وابسته به دستگاه حکومتی است و حکومت است که مناصب آنها را تعیین میکند. برخی جاها هم قائل به بیتفاوتی با نظام هستند. در دنیای مسیحیت حداقل ظاهراً و بهصورت نظری اینگونه نشان میدهند، اما هیچکدام از این الگوها مطلوب نظام اسلامی و نیز مناسب و سازگار با شأن و مقام حوزه و رسالت آن نیست.
دومین بُعد از رابطهی بین حوزه و نظام اسلامی، بُعد عاطفی آن است؛ اینکه حوزه در برابر تشکیل حکومت اسلامی بر مبنای ولایت فقیه احساس مسئولیت میکند و نگران نظام اسلامی است؛ چه به لحاظ تشکیل و چه به لحاظ حفظ و نگهبانی و چه به لحاظ تقویت و دفاع از آن. به این معنی، تنها ایجاد «ارتباط فکری» کافی و مطلوب نیست.
مطلوب این است که حوزه یک نظام مستقل داشته باشد و از استقلال در دو بُعد برخوردار باشد: یکی اینکه حوزه به لحاظ سازمانی، نهادی از نهادهای حکومت نباشد. البته نه به این معنی که در اهداف با حکومت همسو و همفکر نباشد، ولی یک نهاد از نهادهای حکومت نیست. حوزه باید مستقل باشد و با استقلال خود بهترین پشتیبان نظام باشد. بُعد دیگر استقلال حوزه از حکومت هم به لحاظ مالی است. یعنی معیشت حوزویان نباید وابسته به حکومت باشد. اگر این وابستگی باشد، این مخاطره هم هست که یک جایی به دلیل همین وابستگی از رسالت خود کوتاه بیاید. از گذشته، طلاب شهریهی خود را از طریق ویژهای دریافت میکردند، همین شیوهی سنتی، شیوهی مطلوب تأمین معیشت طلاب است.
وابستهبودن معیشت روحانیت به دستگاه دولتی مطلوب نیست، اما رابطهی همسویی یا پشتیبانی هیچ منعی ندارد. حتی استفاده از امکاناتی که نظام در اختیار دارد، به شرطی که این استفاده منتهی به وابستگی مالی نشود، اشکالی ندارد. مثلاً چه اشکالی دارد که دولت اسلامی مدارس علمیه بسازد؟ دولت اسلامی باید بخشی از بودجهی خود را در کارهای فرهنگی مصرف کند و چه چیزی بهتر از ترویج دین؟ البته کرامت و تقدس حوزه باید محفوظ بماند. اگر این باشد، آن وقت حوزه کاملاً استقلال خود را دارد و هیچگاه از رسالتهای خود کوتاه نخواهد آمد و در عین حال بر اساس آموزههای دینی خود را مکلف میداند که همراه و پشتیبان نظام باشد و اساساً کار نظام را کار خود بداند و کار خود را کار نظام بداند.
از آن سو نیز حفظ حرمت و قداست حوزه اهمیت مییابد. به هر حال وقتی ما گفتیم نظام مقدس است، قطعاً حوزه هم قداست خود را دارد. نظام اسلامی باید یک نگاه محترمانه و باقداست به حوزه داشته باشد. این موجب میشود آن احساس تعلق حوزه به نظام، متقابلاً به نظام هم منتقل شود و نظام هم چنین احساس تعلقی به حوزه داشته باشد. آن وقت است که نظام هم مشکلات حوزه را مشکلات خود میبیند و درصدد رفع آن برمیآید و در راستای کارآمدی نظام از آن بهرهبرداری بیشتری میکند.