1366/08/15
خطبههای نماز جمعه تهران
بسماللّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللّه ربّ العالمین و نحمده و نستعینه و نستغفره و نستهدیه و نتوکّل علیه و نصلّی و نسلّم علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم محمّد و علی اله الاطیبین الاطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین سیّما بقیّةاللّه فی الارضین و صلّ علی ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین.
قال اللّه الحکیم فی کتابه: و انفقوا فی سبیل اللّه و لا تلقوا بایدیکم الی التّهلکة و احسنوا انّ اللّه یحبّ المحسنین.(۱)
همهی شما عزیزان، نمازگزاران، برادران و خواهران را دعوت میکنم به استفاده از فضای معنوی و روحانی این مجمع عظیم و محیط عبادت و دعا و استغفار و اینکه با استفاده از این فضای با صفای معنوی روح تقوا، یعنی پرهیز از گناه و اجتناب از محارم الهی را در خود تقویت کنید. دل را با ذکر خدا و یاد نعمت الهی و عذاب الهی زنده بدارید و تصمیم خود را بر اجتناب از محرمات و عمل به تکالیف الهی هرچه قاطعتر و جدیتر کنید و از خدا بخواهید که شما را در این تصمیم و در این راه کمک کند و به شما توفیق حفظ تقوا و ازدیاد روح تقوا بدهد. با استفاده از این توجه و ذکر در روز جمعه در محیط نماز جمعه انشاءاللّه باید بتوانیم خودمان را در طول این هفته تا هفتهی آینده، تا جمعه و فرصت دوبارهی این اجتماع عظیم معنوی بیمه کنیم.
بحثی که امروز در خطبهی اول عرض میکنم، دنبالهی بحث جمعهی قبل است که دربارهی مسائل مربوط به آزادیهای اقتصادی در جامعهی اسلامی بود. همان طور که عرض شد، بحث ما در باب آزادی اقتصادی در جامعهی اسلامی است؛ یعنی یک بُعد و یک مسئله از مسائل فراوان مربوط به اقتصاد اسلامی. نه اینکه ما بخواهیم در اینجا مسئلهی عمومی و کلی اقتصاد اسلامی را مطرح کنیم؛ چون مسائل متعددی در باب اقتصاد اسلامی مطرح میشود که یقیناً در زمان و مکان جمعه و جماعت، جای طرح آنها به صورت لازم نیست، لکن به مناسبت مباحث مربوط به تأمین آزادیها در محیط اسلامی و جامعهی اسلامی این بحث یک بحث لازمی است و بخصوص از آن بُعدی که بنده در جمعهی قبل مسئله را مطرح کردم و بحث را شروع کردم، با مسائل روز ما و با تکلیف عمومی و مردمی و دولتی ما کاملاً متناسب و شاید انشاءاللّه راهگشاست.
در جمعهی قبل عرض کردم که نکاتی در باب آزادی اقتصادی عرض خواهم کرد و پنج نکته را عرض کردم. برای اینکه یک خلاصهای در ذهن برادران و خواهران بماند، آن پنج نکته را به صورت تیتر عرض میکنم، تکرار میکنم و بعد یکی دو نکتهی دیگر هم که حائز اهمیت هست، به آن اضافه خواهم کرد. نکتهی اول این بود که اگر گفته میشود که در اسلام آزادی فعالیت اقتصادی برای همهی مردم هست، این را نباید با آزادی در سرمایهداری غربی اشتباه کرد؛ آن چیزی است و این چیز دیگری. همانقدر که نظر اسلام در باب آزادی فعالیت اقتصادی با نظر کمونیستها و مارکسیستها اختلاف دارد، شاید بشود گفت به همان اندازه هم با نظر مکتب سرمایهداری که در غرب حاکم و مورد عمل هست، اختلاف دارد. نکتهی دوم این بود که آزادی اقتصادی در جامعهی اسلامی برای همهی مردم در صورتی تأمین خواهد شد که در جامعه مقرراتی وضع بشود و اعمال بشود که همهی آحاد مردم فرصت استفاده از امکانات طبیعی را و ثروتهای خدادادهی برای همهی مردم را بتوانند پیدا کنند. یعنی همهی مردم بتوانند از زمینها، از جنگلها، از دریاها، از منابع و معادن و از انفال و همهی چیزهائی که جزو ثروتها و منابع عمومی است، استفاده کنند. اینجور نباشد که در جامعه از این منابع طبیعی و ثروتهای خدادادی عدهای بتوانند استفاده کنند و عدهی دیگری به آن حدی نرسند که از این منابع طبیعی استفاده کنند. مقرراتی این چنین در جامعه لازم است. نکتهی سوم این بود که برای جلوگیری از فساد، جلوگیری از اشرافیگری، جلوگیری از تُرف در جامعه، که در قرآن به آن مکرراً تصریح شده و انواع فسادهای مالی، لازم است که بر این فعالیت آزاد کنترل و نظارتی وجود داشته باشد که آن کنترل از طرف دولت و حکومت اسلامی است و حاکم اسلامی حق دارد که نظارت خود و کنترل خود و حسابرسی خود بر کیفیت استفاده از سرمایه و پول و مال و مصرف آن را حفظ کند و این تکلیف دولت اسلامی است و دولت اسلامی باید این تکلیف را انجام بدهد و به نفع عموم مردم، مخصوصاً طبقات ضعیف و مستضعف است. نکتهی چهارم این بود که اگر ما فعالیت اقتصادی را در جامعهی اسلامی آزاد میدانیم بر حسب نظر اسلام، این آزادی باید به حدی نرسد که دارندگان سرمایههای بزرگ این قدرت اجتماعی و سیاسی را پیدا کنند که در سرنوشت سیاسی جامعه دخالت و اعمال نفوذ کنند؛ آنطوری که امروز در کشورهای غربی هست. در جامعهی غرب همان طور که گفتم و غالباً میدانید، سرمایهدارها هستند که سیاستها را تعیین میکنند و سیاستمدارها را بر سر کار میآورند یا کنار میزنند. این در جامعهی اسلامی مقبول نیست و پولدار و سرمایهدار و طبقهی اشراف نباید به آن حدی برسند و سرمایه آنچنان قدرتی در جامعه پیدا کند که یک عده پولدار و ثروتمند و گردنکلفت در مسائل سیاسی جامعه دخالت کنند: وکیل بیاورند، وکیل ببرند، قدرتمندان را بیاورند، رئیس جمهور بیاورند، سیاستمدارها را عوض کنند، سیاستها را دیکته کنند، قانونها را بر قوهی قانونگذار تحمیل کنند. این هم در جامعهی اسلامی به هیچ وجه مقبول نیست و هر چیزی که به اینجا منتهی بشود، یک خطر و واجب الاجتناب است. نکتهی پنجم و نکتهی آخری که آن روز عرض شد، این بود که حالا که در نظام اسلامی مردم حق فعالیت آزاد اقتصادی را دارند و همهی مردم کارمندان دولت نیستند، میتوانند خودشان کار کنند، خودشان تلاش کنند، خودشان تأمین درآمد بکنند، پس خلأهای مالی و اقتصادی در جامعه هم به وسیلهی مردم باید پر بشود؛ یعنی انفاق. این انفاقی که شما در قرآن در آیات متعددی - دهها آیه - میبینید که اجمالاً یا تفصیلاً به آن پرداخته شده، این ناشی از همین فعالیت آزاد اقتصادی در جامعه است. وقتی مردم درآمد تحصیل میکنند، پس باید به نیازهای جامعه هم مردم برسند، خلأها را پر کنند، خود انفاق هم به معنای پر کردن همین خلأهاست. این مطالبی بود که آن روز در پنج نکته عرض شد و امروز دو سه نکتهی دیگر را هم در همین زمینه اشاره میکنم.
نکتهی اولی که امروز عرض میکنم، این است که فعالیت اقتصادی در جامعهی اسلامی گفتیم آزاد است؛ اما نه آزاد مطلق، حدودی دارد، مرزهائی دارد، این مرزها - که طبیعی هم هست که هر گونه حرکت و فعالیت آزادی بالاخره یک حدودی داشته باشد - در مکتب اسلام مرزهای بخصوصی است. در جوامع سوسیالیستی هم یک نوع مرز برای داشتن مال و ثروت هست؛ آن مرزها با مرزهای اسلامی متفاوت است. در جامعهی اسلامی مرز فعالیت آزاد همان چیزهائی است که به صورت کسبهای حرام و تصرفات حرام در مال در کتب فقهیه معین و مشخص شده. یعنی معاملهی ربوی حرام است، معاملهی ناشی از غَرر و جهالت حرام است، معاملهای که در آن فریب کسی باشد حرام است، معاملهای که در آن اضرار بر دیگران باشد ممنوع و حرام است، معاملهای که ناشی از درآمدهای نامشروع باشد حرام است، احتکار که موجب ثروتمندی بعضی میشود و معاملات ناشی از آن حرام است و از این قبیل چیزهائی که در شرع مقدس اسلام هست که اینها حدود معاملهگری و فعالیت آزاد اقتصادی در جامعهی اسلامی است. بعضی از اجناس و اشیا، معاملهی آنها حرام است. مثلاً خمر یا چیزهای حرام و نجس در مواردی - غیر از موارد استثنائی - معاملهی آنها حرام است. یا بعضی از اموالی که متعلق به شخص نمیشود و متعلق به دولت اسلامی است مثل انفال، معاملهی آنها، جز در یک موارد استثنائی، برای افراد و برای بخش خصوصی، حرام است. و از این قبیل مواردی هست در فقه اسلام که روشن و واضح و معین کرده که این فعالیت آزاد شما ولو آنجائی که نظارت و کنترل دولت هم آن را منع نمیکند، تا کجا جایز است و تا کجا جایز نیست و ممنوع و حرام است.
در مکتب سوسیالیسم و مکاتب برخاستهی از تفکر مارکسیستی حدودی برای مالکیت خصوصی هست، اما آن حدود غیر از حدود اسلامی است. آنجا مثلاً مالکیت ابزار تولید ممنوع است، یعنی هیچ یک از افراد نمیتوانند آن چیزی را که وسیلهی تولید هست، مثل زمین، مثل کارخانه و از این قبیل را مالک باشند؛ این در اسلام با این کلیت و به این شکل نیست. داشتن ابزار تولید در صورتی که با شرایطی که در اسلام و در فقه اسلامی ذکر شده و اشاره شد منطبق باشد، از نظر اسلام مانعی ندارد. یا در بعضی از اَشکال، مالکیت زمین اِشکال دارد، در بعضی از اَشکال مالکیت زمین هم ایرادی ندارد. بنابراین حدودی که در اسلام برای مالکیت و برای فعالیت اقتصادی ذکر شده، با حدود مکاتب دیگر اشتباه نباید بشود. اینی که بعضی مشاهده میشود که چون دیدند و فهمیدند که اسلام برای فعالیت اقتصادی حدودی را معین کرده، ذهنشان فوراً به حدود مارکسیستی و سوسیالیستی میرود و خیال میکنند که همان چیزهائی که در عرف تفکرات مارکسیستی هست، اینجا هم وجود دارد؛ نه، این غلط و ناشی از کجفهمی است؛ ناشی از عدم توجه به احکام و فقه اسلامی است. در مکاتب ناشی از مارکسیستی، این سوسیالیسمهائی که امروز در دنیا رایج است و شکل و قالب نظام حکومتی در کشورهای سوسیالیستی است - که البته اینها هم با هم تفاوتهائی دارند و همه یک جور نیستند - کلاً معاملهگری و خرید و فروش و بیع و شرا یک چیز محکوم و یک عمل ضد ارزش تلقی شده؛ در اسلام اینجور نیست. در اسلام خریدن، فروختن، معاملهگری کردن، با سرمایه کار کردن، ممنوع نیست. در حالی که در آن مکاتب خریدن، فروختن، برای خود، برای کسی که سرمایهای دارد، آن سرمایه کم باشد یا زیاد باشد، ممنوع است. البته بگذریم از اینکه همین کشورهای بزرگی که امروز با آن مکتب اداره میشوند، مجبور شدند تجدیدنظرهائی را در شکل ادارهی اقتصادی در جامعهی خودشان به وجود بیاورند و بخشهائی را به فعالیت آزاد اقتصادی اختصاص بدهند که این ضرورت و ناگزیریای بود که بر آنها تحمیل شد. اما کلاً در تفکر مارکسیستی خریدن و فروختن و معاملهگری یک نوع دلالی زشت و بد و نامطلوب است؛ در اسلام اینجور نیست. در اسلام داریم که: «احلّ اللّه البیع و حرّم الرّبا»؛(۲) خرید و فروش، معاملهگری، کاسبکاری در صورتی که با موازین اسلامی منطبق باشد، توش حرام نباشد، توش کمفروشی نباشد، توش ربا نباشد، توش خرید و فروش اجناس ممنوعه نباشد، هیچ اشکالی ندارد و کاسب بودن، بازاری بودن یک فحش نیست که بعضی حالا خیال میکنند اگر به کسی گفتند فلانی کاسبکار است یا تاجر است یا بازاری است، این یک تهمت و دشنامی است. نه، این هم یک افراطی است که در برخی از عناصر که حقیقتاً غرضی هم غالباً ندارند و از تفکرات اسلامی بیاطلاع هستند، در زبان اینها رایج شده. از اول انقلاب هم ما توجه داشتیم، این را اول گروهکها به وجود آوردند. «بازاری» شد یک فحش، «حاج بازاری» شد یک اهانت؛ فلانی ولش کن، بازاری است؛ یا: حاج بازاریها هر چی گفتند، شما مثلاً فرض کنید که تکرار میکنید؛ این شد یک اهانت و یک دشنام. در حالی که نه، حاج بازاری هم دو جور است: یک حاج بازارىِ مؤمنِ متدینِ خوبِ انقلابىِ علاقهمند؛ یک آدمِ نابابِ ناجور هم در کنار او، او هم ممکن است که کاسب و معاملهگر و بازاری باشد. بازاری بودن جرم نیست؛ این طبق تفکر مارکسیستی است که کاسب بودن و معاملهگری کردن و خرید و فروش کردن با سرمایهی شخصی را یک گناه میداند، یک جرم میداند، یک نوع دلالی موجب بالا رفتن قیمت میداند، یک خیانت به طبقات مستضعف میداند، از نظر اسلام چنین چیزی نیست. وقتی که اصل معاملهگری و خرید و فروش و کسب و کار ممنوع نبود، آنوقت باید ببینیم حدودش چیه؟ البته بعضی از این آزادىِ خرید و فروش و معاملهگری استفاده کردند که آن روز هم عرض کردم و با استفاده از آزادیهائی که در اسلام داده شده با چپاول - حقیقتاً چپاول و دزدی - کیسههای خودشان را پر کردند. این از نظر اسلام ممنوع است؛ اما نفس معامله کردن، خریدن، فروختن، جنسی را از جائی به جائی بردن و معامله کردن که عرفاً به آن تجارت میگویند یا اینکه جنسی را تهیه کردن و به مشتری فروختن، اینها هیچ اشکالی ندارد از نظر اسلام، هیچ مانعی ندارد.
و من میخواهم تذکر بدهم به برخی از برادران ناآگاه و ناآشنا به معارف اسلامی که ذهنیت خودشان را تصحیح کنند. اینجور نباشد که خیال کنند بازاری یعنی یک عمل خلاف، یک جرم، یک کاری که ضد ارزش هست. نه، اینجور نیست. ما در دوران انقلاب هم، در دوران اوج نهضت و شروع نهضت و آغاز پیدایش نهضت هم دیدیم که کسبه و بازاریها بزرگترین خدمت را آن روز به انقلاب کردند. شما تاریخچهی انقلاب را اگر خودتان نبودید، نگاه کنید، مطالعه کنید، یا اگر بودید، در خاطرتان مرور کنید، خواهید دید از اول همین کسبهی معمولی و همینهائی که توی بازارها و خیابانها مغازه داشتند، همینها بودند که به حرکت انقلاب کمک کردند. بله یک عده پولدارهای بزرگ، معاملهگرهای بزرگ، افرادی که هیچ حدی را برای کار خودشان نمیشناسند که غالباً هم آنها از این طبقهی متوسط و معمولی بازاریها نبودند، طبقات دیگری بودند، خیلی از آنها روشنفکرهای از فرنگ برگشته و تحصیلکردهای بودند که آمده بودند با استفاده از زرنگی و سواد و آگاهی خودشان، شرکتها به ثبت داده بودند، به وجود آورده بودند، کارخانهها تولید کرده بودند، از بانکها وامهای غیر منصفانه گرفته بودند، ثروتهای زیادی داشتند، به خدا و دین و هیچی هم اعتقاد نداشتند، بیشترین ضربه را هم به اقتصاد جامعه آنها زدند. امروز هم کم و بیش، گوشه و کنار اینجور آدمهای زرنگِ خدانشناسِ دیننشناسِ در حقیقت ضد انقلاب وجود دارند که البته با اینها بایستی مبارزه بشود. این یک بحث است، اینی که خود معامله کردن و کسب و کار یک جرم باشد، یک خلاف باشد، یک ضد ارزش باشد، این یک بحث دیگر است؛ چنین چیزی در اسلام وجود ندارد. بنابراین ما به طور خلاصه در این نکتهی آخر این را میگوئیم که آن حدودی که برای کسب و کار آزاد در اسلام معین شده، غیر از آن حدودی است که در مارکسیست معین شده و بایستی این را از هم تفکیک کرد و از هم جدا کرد.
نکتهی دیگری که امروز نکتهی آخری خواهد بود که عرض میکنم، این است که جمع ثروت و عدم انفاق از نظر اسلام یک ضد ارزش و یک گناه و شاید یک گناه کبیره است. اینجور نیست که چون کار با سرمایه جایز و مباح هست، پس بنابراین انسان حق دارد - ولو از طرق مشروع و حلال - ثروتی را جمع کند و آن را نگه دارد، در حالی که جامعه به ثروت او و به امکانات او و به دارائی او احتیاج دارد، آن را در راه مصالح عمومی و در راه خدا خرج نکند؛ این جایز باشد و مباح باشد، چنین چیزی نیست. در اسلام انفاق یک اصل است؛ باید در راه خدا خرج کرد. نمیگویند معامله نکنید و تحصیل مال نکنید، بکنید، اما خرج کنید. اسلام مردم را عادت میدهد که آنچه را که به دست آوردهاند، به قدر نیاز زندگی - نیاز متوسط، نه حالا با عسرت و فشار، نیاز معمولی و متوسط، ولو توأم با مقداری رفاه و آسایش و گشایش در روزی - برای خودش صرف کند و خرج کند، ماادای او و آنچه زیاد میآید، باید در راه مصالح عمومی جامعه خرج بشود. اگر کسی ثروت را درآورد و آن را با اسراف، با خرجهای بیخودی، با زیادهرویهای گوناگون، با تجمل، با اشرافیگری، با خوراک مسرفانه، با پوشاک مسرفانه، با مرکب یا منزل مسرفانه، همهی آن را خرج کرد یا آن را نگه داشت و جمعِ ثروت کرد، این از نظر اسلام مذموم و منفور است؛ عدم انفاق منفور و مذموم است و اگر با جمع ثروت همراه باشد، حرام است. آیات متعددی در قرآن بعلاوهی روایات فراوان وجود دارد که من به این دو آیه اشاره میکنم که اولی در سورهی حدید است، میفرماید: «و اللّه لا یحبّ کلّ مختال فخور. الّذین یبخلون و یأمرون النّاس بالبخل»؛(۳) آن کسانی که بخل میورزند، دیگران را هم وادار به بخل ورزیدن میکنند، دیگران را هم از انفاق در راه خدا باز میدارند، خودشان هم اموال خودشان را در راه خدا نمیدهند. این بخل کردن معنایش این نیست که فقط حقوق شرعیه را نمیدهد؛ بلکه فراتر از حقوق شرعیه، فراتر از آنچه که در شریعت اسلامی معین شده که باید ادا کند، اگر بیش از آن هم زیادی داشت، در حالی که جامعه به آن احتیاج دارد، باید در راه جامعه خرج کند. آنوقتی که جهاد متوقف به مال یک ثروتمندی است، بنای موارد لازم عمرانی در جامعه محتاج به اموال ثروتمندان هست که بدون آن کار مردم لنگ میماند و زندگی مردم معطل میماند، آنوقتی که در جامعه فقرای زیادی هستند که دولت اسلامی نمیتواند آنها را تأمین بکند، آنوقت آیا اسلام راضی است که همین طور فقرا در این فقر زندگی کنند یا مشکلات جنگ و جهاد در راه خدا بر دوش جامعه سنگینی کند، یک عدهای هم ثروتهای خودشان را جمع کنند که از همین امکانات عمومی جامعه به دست آوردند - و حالا فرض کنیم که از راههای حرام هم نبوده، از راههای معمولی و مشروع بوده، اگر فرض کنیم که از راههای مشروع آنقدر ثروتهای آنچنانی میشود فراهم بشود، اگر فرض کردیم فراهم نمیشود که هیچ، مطلب روشن است - اینها هم ثروتها را برای خودشان حفظ کنند و نگه دارند در حالی که جامعه به این احتیاج مبرم دارد، این قابل قبول نیست و از اسلام چنین چیزی بر نمیآید، بلکه ضد این بر میآید. آن آیه دیگر، همین آیهی معروفی است که: «الّذین یکنزون الذّهب و الفضّة و لا ینفقونها فی سبیل اللّه فبشّرهم بعذاب الیم»؛(۴) آن کسانی که طلا و نقره را گنج میکنند، ذخیره میکنند و در راه خدا آن را انفاق نمیکنند - شاید طلا و نقره خصوصیتی نداشته باشد؛ آن کسانی که پول را، ثروت را، سرمایه را گنج میکنند و ذخیره میکنند و در حالی که نیاز مبرم جامعه به او هست، آن را در راه خدا انفاق نمیکنند، آن هم مشمول همین «یکنزون الذّهب و الفضّة» باشد - آن وقت میفرماید: «فبشّرهم بعذاب الیم». اگر این گناه نباشد، اگر گناه کبیره نباشد، این «فبشّرهم بعذاب الیم» دیگر چرا؟ آنها را به عذاب دردناکی مژده بده؛ یعنی بگو که منتظر عذاب دردناک الهی باشند که این عذاب دردناک هم میتواند در دنیا نتایج طبیعی اعمال سوء آنها باشد که البته فقط به خود آنها این نتایج برنمیگردد، بلکه گریبان همهی جامعه را میگیرد. و البته ممکن است عذاب اخروی باشد، که احتمالاً هر دوی اینها هم هست. یعنی هم در دنیا و هم در آخرت عذاب الیمی ناشی از این کار خواهد شد. بنابراین انفاق یک عمل واجب و لازم هست که من حالا در باب انفاق و مسائل مربوط به انفاق باز هم بحث خواهم کرد و عرض خواهم کرد که این را به عنوان یک وظیفهی عمومی تلقی کنید. انفاق فقط وظیفهی یک عدهی از مردم نیست. آن هفته هم گفتم، متوسطین از مردم، بلکه ضعفای مردم، فقرای مردم در راههای عمومی انفاق میکنند؛ اما صاحبان سرمایهها و ثروتهای انباشته کمتر دستشان به سمت انفاق در راه خدا میرود. این در نظر اسلام و در جامعهی اسلامی و در یک دولت اسلامی قابل قبول نیست. وقتی که جامعه احتیاج دارد، حالا اگر فرض کردیم یک روزی را که هیچ احتیاجی اجتماع ندارد؛ همهی مردم در حد کفاف و رفاه دارند و زندگی میکنند و دولت اسلامی درآمدهای سرشاری دارد و احتیاجی به پول اینها نیست، بسیار خوب، حالا آنجا را ما نمیدانیم، فکر نمیکنیم که ایرادی داشته باشد که آن ثروت را خودشان داشته باشند. شاید حالا آنجا هم باید تحقیق بیشتری بشود، بررسی بشود؛ به نظر میرسد که آنوقت ایرادی ندارد. اما آنوقتی که جامعه احتیاج دارد، میبینیم که با آن پولی که این آقا صرف یک میهمانی میکند، صرف یک خرید بیجا میکند یا توی خانه، توی صندوقچه و گنجینه یا در بانکهای گوناگون نگهداری میکند، در حالی که به آن نیازی هم ندارد، یا آن را در معاملات نادرست و مضر برای جامعه مانند بعضی از خرید و فروشهای فسادانگیز مصرف میکند، معاملهگریهای بد و ناباب، این پولی است که اگر صرف در مصرف فلان واحد نظامی در جبههی جنگ بشود، کلی در وضع اینها تغییر ایجاد خواهد کرد و اثر خواهد گذاشت. یا اگر چنانچه صرف فلان پروژهی عمرانی در کشور بشود، بخش عظیمی از مردم از آن استفاده خواهند کرد و از فقر رهائی خواهند یافت. خب، ما چطور میشود قبول کنیم که اینها کنز ثروت کنند و ثروتهای خودشان را نگه دارند و در راه خدا مصرف نکنند و آنها هم با وجود چنین ثروتهائی در آن وضع نابسامان یا وضع جنگ و بقیهی امور در یک شکل نامقبول و نابسامان باقی بمانند و «فبشّرهم بعذاب الیم» نباشد. واقعاً بایستی این افراد بشارت داده بشوند به عذاب الیم پروردگار. البته این یک حکم اخلاقی فقط نیست، بلکه بر اساس این، جامعهی اسلامی و دولت اسلامی و ملت مسلمان بایستی برنامهریزی هم بکنند که حالا انشاءاللّه در خطبهی بعد در دنبالهی همین بحث یک قدری بیشتر در مسائل مربوط به انفاق بحث خواهم کرد.
بسماللّهالرّحمنالرّحیم
قل هو اللّه احد. اللّه الصّمد. لمیلد و لمیولد. و لمیکن له کفوا احد.(۵)
۱) بقره: ۱۹۵
۲) بحارالانوار، ج ۶۲، ص ۱۳۹
۳) حدید: ۲۳ و ۲۴
۴) توبه: ۳۴
۵) اخلاص: ۱-۴
الحمدللّه ربّ العالمین و نحمده و نستعینه و نستغفره و نستهدیه و نتوکّل علیه و نصلّی و نسلّم علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم محمّد و علی اله الاطیبین الاطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین سیّما بقیّةاللّه فی الارضین و صلّ علی ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین.
قال اللّه الحکیم فی کتابه: و انفقوا فی سبیل اللّه و لا تلقوا بایدیکم الی التّهلکة و احسنوا انّ اللّه یحبّ المحسنین.(۱)
همهی شما عزیزان، نمازگزاران، برادران و خواهران را دعوت میکنم به استفاده از فضای معنوی و روحانی این مجمع عظیم و محیط عبادت و دعا و استغفار و اینکه با استفاده از این فضای با صفای معنوی روح تقوا، یعنی پرهیز از گناه و اجتناب از محارم الهی را در خود تقویت کنید. دل را با ذکر خدا و یاد نعمت الهی و عذاب الهی زنده بدارید و تصمیم خود را بر اجتناب از محرمات و عمل به تکالیف الهی هرچه قاطعتر و جدیتر کنید و از خدا بخواهید که شما را در این تصمیم و در این راه کمک کند و به شما توفیق حفظ تقوا و ازدیاد روح تقوا بدهد. با استفاده از این توجه و ذکر در روز جمعه در محیط نماز جمعه انشاءاللّه باید بتوانیم خودمان را در طول این هفته تا هفتهی آینده، تا جمعه و فرصت دوبارهی این اجتماع عظیم معنوی بیمه کنیم.
بحثی که امروز در خطبهی اول عرض میکنم، دنبالهی بحث جمعهی قبل است که دربارهی مسائل مربوط به آزادیهای اقتصادی در جامعهی اسلامی بود. همان طور که عرض شد، بحث ما در باب آزادی اقتصادی در جامعهی اسلامی است؛ یعنی یک بُعد و یک مسئله از مسائل فراوان مربوط به اقتصاد اسلامی. نه اینکه ما بخواهیم در اینجا مسئلهی عمومی و کلی اقتصاد اسلامی را مطرح کنیم؛ چون مسائل متعددی در باب اقتصاد اسلامی مطرح میشود که یقیناً در زمان و مکان جمعه و جماعت، جای طرح آنها به صورت لازم نیست، لکن به مناسبت مباحث مربوط به تأمین آزادیها در محیط اسلامی و جامعهی اسلامی این بحث یک بحث لازمی است و بخصوص از آن بُعدی که بنده در جمعهی قبل مسئله را مطرح کردم و بحث را شروع کردم، با مسائل روز ما و با تکلیف عمومی و مردمی و دولتی ما کاملاً متناسب و شاید انشاءاللّه راهگشاست.
در جمعهی قبل عرض کردم که نکاتی در باب آزادی اقتصادی عرض خواهم کرد و پنج نکته را عرض کردم. برای اینکه یک خلاصهای در ذهن برادران و خواهران بماند، آن پنج نکته را به صورت تیتر عرض میکنم، تکرار میکنم و بعد یکی دو نکتهی دیگر هم که حائز اهمیت هست، به آن اضافه خواهم کرد. نکتهی اول این بود که اگر گفته میشود که در اسلام آزادی فعالیت اقتصادی برای همهی مردم هست، این را نباید با آزادی در سرمایهداری غربی اشتباه کرد؛ آن چیزی است و این چیز دیگری. همانقدر که نظر اسلام در باب آزادی فعالیت اقتصادی با نظر کمونیستها و مارکسیستها اختلاف دارد، شاید بشود گفت به همان اندازه هم با نظر مکتب سرمایهداری که در غرب حاکم و مورد عمل هست، اختلاف دارد. نکتهی دوم این بود که آزادی اقتصادی در جامعهی اسلامی برای همهی مردم در صورتی تأمین خواهد شد که در جامعه مقرراتی وضع بشود و اعمال بشود که همهی آحاد مردم فرصت استفاده از امکانات طبیعی را و ثروتهای خدادادهی برای همهی مردم را بتوانند پیدا کنند. یعنی همهی مردم بتوانند از زمینها، از جنگلها، از دریاها، از منابع و معادن و از انفال و همهی چیزهائی که جزو ثروتها و منابع عمومی است، استفاده کنند. اینجور نباشد که در جامعه از این منابع طبیعی و ثروتهای خدادادی عدهای بتوانند استفاده کنند و عدهی دیگری به آن حدی نرسند که از این منابع طبیعی استفاده کنند. مقرراتی این چنین در جامعه لازم است. نکتهی سوم این بود که برای جلوگیری از فساد، جلوگیری از اشرافیگری، جلوگیری از تُرف در جامعه، که در قرآن به آن مکرراً تصریح شده و انواع فسادهای مالی، لازم است که بر این فعالیت آزاد کنترل و نظارتی وجود داشته باشد که آن کنترل از طرف دولت و حکومت اسلامی است و حاکم اسلامی حق دارد که نظارت خود و کنترل خود و حسابرسی خود بر کیفیت استفاده از سرمایه و پول و مال و مصرف آن را حفظ کند و این تکلیف دولت اسلامی است و دولت اسلامی باید این تکلیف را انجام بدهد و به نفع عموم مردم، مخصوصاً طبقات ضعیف و مستضعف است. نکتهی چهارم این بود که اگر ما فعالیت اقتصادی را در جامعهی اسلامی آزاد میدانیم بر حسب نظر اسلام، این آزادی باید به حدی نرسد که دارندگان سرمایههای بزرگ این قدرت اجتماعی و سیاسی را پیدا کنند که در سرنوشت سیاسی جامعه دخالت و اعمال نفوذ کنند؛ آنطوری که امروز در کشورهای غربی هست. در جامعهی غرب همان طور که گفتم و غالباً میدانید، سرمایهدارها هستند که سیاستها را تعیین میکنند و سیاستمدارها را بر سر کار میآورند یا کنار میزنند. این در جامعهی اسلامی مقبول نیست و پولدار و سرمایهدار و طبقهی اشراف نباید به آن حدی برسند و سرمایه آنچنان قدرتی در جامعه پیدا کند که یک عده پولدار و ثروتمند و گردنکلفت در مسائل سیاسی جامعه دخالت کنند: وکیل بیاورند، وکیل ببرند، قدرتمندان را بیاورند، رئیس جمهور بیاورند، سیاستمدارها را عوض کنند، سیاستها را دیکته کنند، قانونها را بر قوهی قانونگذار تحمیل کنند. این هم در جامعهی اسلامی به هیچ وجه مقبول نیست و هر چیزی که به اینجا منتهی بشود، یک خطر و واجب الاجتناب است. نکتهی پنجم و نکتهی آخری که آن روز عرض شد، این بود که حالا که در نظام اسلامی مردم حق فعالیت آزاد اقتصادی را دارند و همهی مردم کارمندان دولت نیستند، میتوانند خودشان کار کنند، خودشان تلاش کنند، خودشان تأمین درآمد بکنند، پس خلأهای مالی و اقتصادی در جامعه هم به وسیلهی مردم باید پر بشود؛ یعنی انفاق. این انفاقی که شما در قرآن در آیات متعددی - دهها آیه - میبینید که اجمالاً یا تفصیلاً به آن پرداخته شده، این ناشی از همین فعالیت آزاد اقتصادی در جامعه است. وقتی مردم درآمد تحصیل میکنند، پس باید به نیازهای جامعه هم مردم برسند، خلأها را پر کنند، خود انفاق هم به معنای پر کردن همین خلأهاست. این مطالبی بود که آن روز در پنج نکته عرض شد و امروز دو سه نکتهی دیگر را هم در همین زمینه اشاره میکنم.
نکتهی اولی که امروز عرض میکنم، این است که فعالیت اقتصادی در جامعهی اسلامی گفتیم آزاد است؛ اما نه آزاد مطلق، حدودی دارد، مرزهائی دارد، این مرزها - که طبیعی هم هست که هر گونه حرکت و فعالیت آزادی بالاخره یک حدودی داشته باشد - در مکتب اسلام مرزهای بخصوصی است. در جوامع سوسیالیستی هم یک نوع مرز برای داشتن مال و ثروت هست؛ آن مرزها با مرزهای اسلامی متفاوت است. در جامعهی اسلامی مرز فعالیت آزاد همان چیزهائی است که به صورت کسبهای حرام و تصرفات حرام در مال در کتب فقهیه معین و مشخص شده. یعنی معاملهی ربوی حرام است، معاملهی ناشی از غَرر و جهالت حرام است، معاملهای که در آن فریب کسی باشد حرام است، معاملهای که در آن اضرار بر دیگران باشد ممنوع و حرام است، معاملهای که ناشی از درآمدهای نامشروع باشد حرام است، احتکار که موجب ثروتمندی بعضی میشود و معاملات ناشی از آن حرام است و از این قبیل چیزهائی که در شرع مقدس اسلام هست که اینها حدود معاملهگری و فعالیت آزاد اقتصادی در جامعهی اسلامی است. بعضی از اجناس و اشیا، معاملهی آنها حرام است. مثلاً خمر یا چیزهای حرام و نجس در مواردی - غیر از موارد استثنائی - معاملهی آنها حرام است. یا بعضی از اموالی که متعلق به شخص نمیشود و متعلق به دولت اسلامی است مثل انفال، معاملهی آنها، جز در یک موارد استثنائی، برای افراد و برای بخش خصوصی، حرام است. و از این قبیل مواردی هست در فقه اسلام که روشن و واضح و معین کرده که این فعالیت آزاد شما ولو آنجائی که نظارت و کنترل دولت هم آن را منع نمیکند، تا کجا جایز است و تا کجا جایز نیست و ممنوع و حرام است.
در مکتب سوسیالیسم و مکاتب برخاستهی از تفکر مارکسیستی حدودی برای مالکیت خصوصی هست، اما آن حدود غیر از حدود اسلامی است. آنجا مثلاً مالکیت ابزار تولید ممنوع است، یعنی هیچ یک از افراد نمیتوانند آن چیزی را که وسیلهی تولید هست، مثل زمین، مثل کارخانه و از این قبیل را مالک باشند؛ این در اسلام با این کلیت و به این شکل نیست. داشتن ابزار تولید در صورتی که با شرایطی که در اسلام و در فقه اسلامی ذکر شده و اشاره شد منطبق باشد، از نظر اسلام مانعی ندارد. یا در بعضی از اَشکال، مالکیت زمین اِشکال دارد، در بعضی از اَشکال مالکیت زمین هم ایرادی ندارد. بنابراین حدودی که در اسلام برای مالکیت و برای فعالیت اقتصادی ذکر شده، با حدود مکاتب دیگر اشتباه نباید بشود. اینی که بعضی مشاهده میشود که چون دیدند و فهمیدند که اسلام برای فعالیت اقتصادی حدودی را معین کرده، ذهنشان فوراً به حدود مارکسیستی و سوسیالیستی میرود و خیال میکنند که همان چیزهائی که در عرف تفکرات مارکسیستی هست، اینجا هم وجود دارد؛ نه، این غلط و ناشی از کجفهمی است؛ ناشی از عدم توجه به احکام و فقه اسلامی است. در مکاتب ناشی از مارکسیستی، این سوسیالیسمهائی که امروز در دنیا رایج است و شکل و قالب نظام حکومتی در کشورهای سوسیالیستی است - که البته اینها هم با هم تفاوتهائی دارند و همه یک جور نیستند - کلاً معاملهگری و خرید و فروش و بیع و شرا یک چیز محکوم و یک عمل ضد ارزش تلقی شده؛ در اسلام اینجور نیست. در اسلام خریدن، فروختن، معاملهگری کردن، با سرمایه کار کردن، ممنوع نیست. در حالی که در آن مکاتب خریدن، فروختن، برای خود، برای کسی که سرمایهای دارد، آن سرمایه کم باشد یا زیاد باشد، ممنوع است. البته بگذریم از اینکه همین کشورهای بزرگی که امروز با آن مکتب اداره میشوند، مجبور شدند تجدیدنظرهائی را در شکل ادارهی اقتصادی در جامعهی خودشان به وجود بیاورند و بخشهائی را به فعالیت آزاد اقتصادی اختصاص بدهند که این ضرورت و ناگزیریای بود که بر آنها تحمیل شد. اما کلاً در تفکر مارکسیستی خریدن و فروختن و معاملهگری یک نوع دلالی زشت و بد و نامطلوب است؛ در اسلام اینجور نیست. در اسلام داریم که: «احلّ اللّه البیع و حرّم الرّبا»؛(۲) خرید و فروش، معاملهگری، کاسبکاری در صورتی که با موازین اسلامی منطبق باشد، توش حرام نباشد، توش کمفروشی نباشد، توش ربا نباشد، توش خرید و فروش اجناس ممنوعه نباشد، هیچ اشکالی ندارد و کاسب بودن، بازاری بودن یک فحش نیست که بعضی حالا خیال میکنند اگر به کسی گفتند فلانی کاسبکار است یا تاجر است یا بازاری است، این یک تهمت و دشنامی است. نه، این هم یک افراطی است که در برخی از عناصر که حقیقتاً غرضی هم غالباً ندارند و از تفکرات اسلامی بیاطلاع هستند، در زبان اینها رایج شده. از اول انقلاب هم ما توجه داشتیم، این را اول گروهکها به وجود آوردند. «بازاری» شد یک فحش، «حاج بازاری» شد یک اهانت؛ فلانی ولش کن، بازاری است؛ یا: حاج بازاریها هر چی گفتند، شما مثلاً فرض کنید که تکرار میکنید؛ این شد یک اهانت و یک دشنام. در حالی که نه، حاج بازاری هم دو جور است: یک حاج بازارىِ مؤمنِ متدینِ خوبِ انقلابىِ علاقهمند؛ یک آدمِ نابابِ ناجور هم در کنار او، او هم ممکن است که کاسب و معاملهگر و بازاری باشد. بازاری بودن جرم نیست؛ این طبق تفکر مارکسیستی است که کاسب بودن و معاملهگری کردن و خرید و فروش کردن با سرمایهی شخصی را یک گناه میداند، یک جرم میداند، یک نوع دلالی موجب بالا رفتن قیمت میداند، یک خیانت به طبقات مستضعف میداند، از نظر اسلام چنین چیزی نیست. وقتی که اصل معاملهگری و خرید و فروش و کسب و کار ممنوع نبود، آنوقت باید ببینیم حدودش چیه؟ البته بعضی از این آزادىِ خرید و فروش و معاملهگری استفاده کردند که آن روز هم عرض کردم و با استفاده از آزادیهائی که در اسلام داده شده با چپاول - حقیقتاً چپاول و دزدی - کیسههای خودشان را پر کردند. این از نظر اسلام ممنوع است؛ اما نفس معامله کردن، خریدن، فروختن، جنسی را از جائی به جائی بردن و معامله کردن که عرفاً به آن تجارت میگویند یا اینکه جنسی را تهیه کردن و به مشتری فروختن، اینها هیچ اشکالی ندارد از نظر اسلام، هیچ مانعی ندارد.
و من میخواهم تذکر بدهم به برخی از برادران ناآگاه و ناآشنا به معارف اسلامی که ذهنیت خودشان را تصحیح کنند. اینجور نباشد که خیال کنند بازاری یعنی یک عمل خلاف، یک جرم، یک کاری که ضد ارزش هست. نه، اینجور نیست. ما در دوران انقلاب هم، در دوران اوج نهضت و شروع نهضت و آغاز پیدایش نهضت هم دیدیم که کسبه و بازاریها بزرگترین خدمت را آن روز به انقلاب کردند. شما تاریخچهی انقلاب را اگر خودتان نبودید، نگاه کنید، مطالعه کنید، یا اگر بودید، در خاطرتان مرور کنید، خواهید دید از اول همین کسبهی معمولی و همینهائی که توی بازارها و خیابانها مغازه داشتند، همینها بودند که به حرکت انقلاب کمک کردند. بله یک عده پولدارهای بزرگ، معاملهگرهای بزرگ، افرادی که هیچ حدی را برای کار خودشان نمیشناسند که غالباً هم آنها از این طبقهی متوسط و معمولی بازاریها نبودند، طبقات دیگری بودند، خیلی از آنها روشنفکرهای از فرنگ برگشته و تحصیلکردهای بودند که آمده بودند با استفاده از زرنگی و سواد و آگاهی خودشان، شرکتها به ثبت داده بودند، به وجود آورده بودند، کارخانهها تولید کرده بودند، از بانکها وامهای غیر منصفانه گرفته بودند، ثروتهای زیادی داشتند، به خدا و دین و هیچی هم اعتقاد نداشتند، بیشترین ضربه را هم به اقتصاد جامعه آنها زدند. امروز هم کم و بیش، گوشه و کنار اینجور آدمهای زرنگِ خدانشناسِ دیننشناسِ در حقیقت ضد انقلاب وجود دارند که البته با اینها بایستی مبارزه بشود. این یک بحث است، اینی که خود معامله کردن و کسب و کار یک جرم باشد، یک خلاف باشد، یک ضد ارزش باشد، این یک بحث دیگر است؛ چنین چیزی در اسلام وجود ندارد. بنابراین ما به طور خلاصه در این نکتهی آخر این را میگوئیم که آن حدودی که برای کسب و کار آزاد در اسلام معین شده، غیر از آن حدودی است که در مارکسیست معین شده و بایستی این را از هم تفکیک کرد و از هم جدا کرد.
نکتهی دیگری که امروز نکتهی آخری خواهد بود که عرض میکنم، این است که جمع ثروت و عدم انفاق از نظر اسلام یک ضد ارزش و یک گناه و شاید یک گناه کبیره است. اینجور نیست که چون کار با سرمایه جایز و مباح هست، پس بنابراین انسان حق دارد - ولو از طرق مشروع و حلال - ثروتی را جمع کند و آن را نگه دارد، در حالی که جامعه به ثروت او و به امکانات او و به دارائی او احتیاج دارد، آن را در راه مصالح عمومی و در راه خدا خرج نکند؛ این جایز باشد و مباح باشد، چنین چیزی نیست. در اسلام انفاق یک اصل است؛ باید در راه خدا خرج کرد. نمیگویند معامله نکنید و تحصیل مال نکنید، بکنید، اما خرج کنید. اسلام مردم را عادت میدهد که آنچه را که به دست آوردهاند، به قدر نیاز زندگی - نیاز متوسط، نه حالا با عسرت و فشار، نیاز معمولی و متوسط، ولو توأم با مقداری رفاه و آسایش و گشایش در روزی - برای خودش صرف کند و خرج کند، ماادای او و آنچه زیاد میآید، باید در راه مصالح عمومی جامعه خرج بشود. اگر کسی ثروت را درآورد و آن را با اسراف، با خرجهای بیخودی، با زیادهرویهای گوناگون، با تجمل، با اشرافیگری، با خوراک مسرفانه، با پوشاک مسرفانه، با مرکب یا منزل مسرفانه، همهی آن را خرج کرد یا آن را نگه داشت و جمعِ ثروت کرد، این از نظر اسلام مذموم و منفور است؛ عدم انفاق منفور و مذموم است و اگر با جمع ثروت همراه باشد، حرام است. آیات متعددی در قرآن بعلاوهی روایات فراوان وجود دارد که من به این دو آیه اشاره میکنم که اولی در سورهی حدید است، میفرماید: «و اللّه لا یحبّ کلّ مختال فخور. الّذین یبخلون و یأمرون النّاس بالبخل»؛(۳) آن کسانی که بخل میورزند، دیگران را هم وادار به بخل ورزیدن میکنند، دیگران را هم از انفاق در راه خدا باز میدارند، خودشان هم اموال خودشان را در راه خدا نمیدهند. این بخل کردن معنایش این نیست که فقط حقوق شرعیه را نمیدهد؛ بلکه فراتر از حقوق شرعیه، فراتر از آنچه که در شریعت اسلامی معین شده که باید ادا کند، اگر بیش از آن هم زیادی داشت، در حالی که جامعه به آن احتیاج دارد، باید در راه جامعه خرج کند. آنوقتی که جهاد متوقف به مال یک ثروتمندی است، بنای موارد لازم عمرانی در جامعه محتاج به اموال ثروتمندان هست که بدون آن کار مردم لنگ میماند و زندگی مردم معطل میماند، آنوقتی که در جامعه فقرای زیادی هستند که دولت اسلامی نمیتواند آنها را تأمین بکند، آنوقت آیا اسلام راضی است که همین طور فقرا در این فقر زندگی کنند یا مشکلات جنگ و جهاد در راه خدا بر دوش جامعه سنگینی کند، یک عدهای هم ثروتهای خودشان را جمع کنند که از همین امکانات عمومی جامعه به دست آوردند - و حالا فرض کنیم که از راههای حرام هم نبوده، از راههای معمولی و مشروع بوده، اگر فرض کنیم که از راههای مشروع آنقدر ثروتهای آنچنانی میشود فراهم بشود، اگر فرض کردیم فراهم نمیشود که هیچ، مطلب روشن است - اینها هم ثروتها را برای خودشان حفظ کنند و نگه دارند در حالی که جامعه به این احتیاج مبرم دارد، این قابل قبول نیست و از اسلام چنین چیزی بر نمیآید، بلکه ضد این بر میآید. آن آیه دیگر، همین آیهی معروفی است که: «الّذین یکنزون الذّهب و الفضّة و لا ینفقونها فی سبیل اللّه فبشّرهم بعذاب الیم»؛(۴) آن کسانی که طلا و نقره را گنج میکنند، ذخیره میکنند و در راه خدا آن را انفاق نمیکنند - شاید طلا و نقره خصوصیتی نداشته باشد؛ آن کسانی که پول را، ثروت را، سرمایه را گنج میکنند و ذخیره میکنند و در حالی که نیاز مبرم جامعه به او هست، آن را در راه خدا انفاق نمیکنند، آن هم مشمول همین «یکنزون الذّهب و الفضّة» باشد - آن وقت میفرماید: «فبشّرهم بعذاب الیم». اگر این گناه نباشد، اگر گناه کبیره نباشد، این «فبشّرهم بعذاب الیم» دیگر چرا؟ آنها را به عذاب دردناکی مژده بده؛ یعنی بگو که منتظر عذاب دردناک الهی باشند که این عذاب دردناک هم میتواند در دنیا نتایج طبیعی اعمال سوء آنها باشد که البته فقط به خود آنها این نتایج برنمیگردد، بلکه گریبان همهی جامعه را میگیرد. و البته ممکن است عذاب اخروی باشد، که احتمالاً هر دوی اینها هم هست. یعنی هم در دنیا و هم در آخرت عذاب الیمی ناشی از این کار خواهد شد. بنابراین انفاق یک عمل واجب و لازم هست که من حالا در باب انفاق و مسائل مربوط به انفاق باز هم بحث خواهم کرد و عرض خواهم کرد که این را به عنوان یک وظیفهی عمومی تلقی کنید. انفاق فقط وظیفهی یک عدهی از مردم نیست. آن هفته هم گفتم، متوسطین از مردم، بلکه ضعفای مردم، فقرای مردم در راههای عمومی انفاق میکنند؛ اما صاحبان سرمایهها و ثروتهای انباشته کمتر دستشان به سمت انفاق در راه خدا میرود. این در نظر اسلام و در جامعهی اسلامی و در یک دولت اسلامی قابل قبول نیست. وقتی که جامعه احتیاج دارد، حالا اگر فرض کردیم یک روزی را که هیچ احتیاجی اجتماع ندارد؛ همهی مردم در حد کفاف و رفاه دارند و زندگی میکنند و دولت اسلامی درآمدهای سرشاری دارد و احتیاجی به پول اینها نیست، بسیار خوب، حالا آنجا را ما نمیدانیم، فکر نمیکنیم که ایرادی داشته باشد که آن ثروت را خودشان داشته باشند. شاید حالا آنجا هم باید تحقیق بیشتری بشود، بررسی بشود؛ به نظر میرسد که آنوقت ایرادی ندارد. اما آنوقتی که جامعه احتیاج دارد، میبینیم که با آن پولی که این آقا صرف یک میهمانی میکند، صرف یک خرید بیجا میکند یا توی خانه، توی صندوقچه و گنجینه یا در بانکهای گوناگون نگهداری میکند، در حالی که به آن نیازی هم ندارد، یا آن را در معاملات نادرست و مضر برای جامعه مانند بعضی از خرید و فروشهای فسادانگیز مصرف میکند، معاملهگریهای بد و ناباب، این پولی است که اگر صرف در مصرف فلان واحد نظامی در جبههی جنگ بشود، کلی در وضع اینها تغییر ایجاد خواهد کرد و اثر خواهد گذاشت. یا اگر چنانچه صرف فلان پروژهی عمرانی در کشور بشود، بخش عظیمی از مردم از آن استفاده خواهند کرد و از فقر رهائی خواهند یافت. خب، ما چطور میشود قبول کنیم که اینها کنز ثروت کنند و ثروتهای خودشان را نگه دارند و در راه خدا مصرف نکنند و آنها هم با وجود چنین ثروتهائی در آن وضع نابسامان یا وضع جنگ و بقیهی امور در یک شکل نامقبول و نابسامان باقی بمانند و «فبشّرهم بعذاب الیم» نباشد. واقعاً بایستی این افراد بشارت داده بشوند به عذاب الیم پروردگار. البته این یک حکم اخلاقی فقط نیست، بلکه بر اساس این، جامعهی اسلامی و دولت اسلامی و ملت مسلمان بایستی برنامهریزی هم بکنند که حالا انشاءاللّه در خطبهی بعد در دنبالهی همین بحث یک قدری بیشتر در مسائل مربوط به انفاق بحث خواهم کرد.
بسماللّهالرّحمنالرّحیم
قل هو اللّه احد. اللّه الصّمد. لمیلد و لمیولد. و لمیکن له کفوا احد.(۵)
۱) بقره: ۱۹۵
۲) بحارالانوار، ج ۶۲، ص ۱۳۹
۳) حدید: ۲۳ و ۲۴
۴) توبه: ۳۴
۵) اخلاص: ۱-۴