1391/08/24
آزادی اندیشه و منافع ملی جمهوری اسلامی ایران
دکتر سید جلال دهقانی فیروزآبادی، استاد روابط بینالملل دانشگاه علامه طباطبایی(ره)
چکیده
اگرچه در مقام ثبوت امکان تصور آزادی به صورت محض و مطلق وجود دارد، اما در مقام اثبات با یکی از ارزشها و ابعاد وجودی انسان انضمامی میشود. به گونهای که در عالم خارج در اثر ترکیب ارزش آزادی با سایر ارزشهای انسانی، انواع مختلف آزادی مضاف تحقق مییابد. آزادی اندیشه یکی از مهمترین گونههای ازادی مضاف است که نقش تعیینکنندهای در کمال و سعادت انسان دارد. از سوی دیگر، منافع ملی، به معنای والاترین ارزش و عالیترین آرمانی که جمهوری اسلامی ایران در سیاست خارجی تعریف و تعقیب میکند، یکی از ارزشهای حیاتی آن به شمار میرود. هدف این مقاله نسبت سنجی دو ارزش آزادی اندیشه و منافع ملی جمهوری اسلامی ایران است. استدلال خواهد شد که تعریف و تعیین محتوا، عناصر و ارزشهای مقوم منافع ملی واقعی و تعقیب و تامین موفق آن مستلزم آزادی اندیشه در هر دو سطح تصمیمگیری و تحلیلگری در سیاست خارجی است. چون تعریف، تعیین، تعقیب و تامین منافع ملی واقعی، مستلزم آزادی تصمیم (انتخاب گزینه بهینه)، تشخیص(شناسایی و تعیین ارزشهای واقعی و اولویت آنها)، تصدیق( انطباق ارزشهای انتخابی با ارزشهای واقعی و عینی) و تنفیذ (بکارگیری بهترین ابزارها و سازوکارها) است که در پرتو آزادی اندیشه محقق و عملی میشود.
مقدمه
آزادی اندیشه مشتمل بر آزاداندیشی یک استعداد فطری و موهبت الهی است. استعدادی که هر انسان به ماهو انسان از آن برخوردار است و با آن زاده میشود. این استعداد در شرایط مساعد درونی و بیرونی (اعم از طبیعی و اجتماعی) امکان بروز و تحقق مییابد. ازاینرو، کلیه ساحتهای وجودی و اجتماعی انسان تجلیگاه و عرصه ظهور و بروز آن است. اما عرصه اجتماع و زندگی اجتماعی بشر به شدت تحت تأثیر این استعداد و قابلیت ذاتی انسان قرار میگیرد. حوزه سیاست و امر سیاسی نیز به طور سلبی و ایجابی متأثر از آزادی اندیشه و آزاد اندیشی میباشد. زیرا، بود یا نبود آن در عرصه جامعه و سیاست به شدت امر سیاسی و نظم سیاسی و به تبع آن سامان و سازمان سیاسی را متأثر میسازد.
بر این اساس، آزادی اندیشه در هر دو ساحت عملی و نظری بر سیاست تأثیر میگذارد و به ماهیت، ابزار، اهداف و غایت آن شکل میدهد. به گونهای که نمیتوان از آزادی اندیشه سخن گفت اما از سیاست سخنی به میان نیاورد. چون سیاست مهمترین وجه و ساحت حیات اجتماعی انسان است که با اندیشه و تفکر در هم آمیخته است. از میان انواع و ابعاد مختلف سیاست و زندگی سیاسی نیز سیاست خارجی از اهمیت، منزلت و ضرورت افزونتری برخوردار است. چون مرگ و زندگی یک ملت و کشور در گرو آن است؛ پس سیاست خارجی مستلزم اندیشه بسیار و زیاد اندیشیدن است. در کانون سیاست خارجی (اعم از نظری و عملی) نیز منافع ملی (اعم از مفهوم تحلیلی و ارزش کانونی) قرار دارد.
بنابراین، این نوشتار در پی پرداختن به رابطه و نسبت بین آزادی اندیشه و منافع ملی است. رابطهای که شاید در نگاه نخست چندان معنادار و مهم به نظر نیاید؛ اما همانگونه که توضیح داده خواهد شد، ارتباط وثیقی و استواری بین این دو برقرار است که باید مورد تفکر و تامل اندیشه ورزان آزاده و آزاد اندیشان متعهد قرار گیرد. واکاوی نسبت بین آزادی اندیشه و منافع ملی، خود مستلزم تبیین، هرچند مختصر و مجمل، این دو مفهوم است. ازاینرو، نخست به تبیین نظری مفهوم آزادی اندیشه و منافع ملی میپردازیم تا زمینه نسبت سنجی این دو فراهم آید.
1- معنا و مفهوم آزادی اندیشه
«آزادی اندیشه»، به لحاظ واژگانی از دو واژه «آزادی» و «اندیشه» تشکیل شده است. از نظر مفهومی نیز «آزادی اندیشه» از نوع آزادیهای مضاف است که ارزش انسانی اندیشه را با ارزش آزادی در هم می آمیزد. به گونهای که تعریف و تبیین آزادی اندیشه بدون توضیح دو مفهوم آزادی و اندیشه میسر و ممکن نخواهد بود. از اینرو، تلاش میشود، مفهوم آزادی اندیشه بر مبنای تعریف دو مفهوم آزادی و اندیشه تبیین گردد.
در جهانبینی اسلامی، آنگونه که استاد مطهری استدلال میکند، آزادی به عنوان یک حق فطری و الهی، گوهر انسان است. چون، «بشر مختار و آزاد آفریده شده است، یعنی به او عقل و فکر و اراده داده شده است» (مطهری، 1374، ج 1: 385). ازاینرو، «آزادی یعنی اختیار، و انسان در میان موجودات تنها موجودی است که خود باید راه خود را انتخاب کند» (مطهری، 1367: 347). این آزادی و اختیار شامل کلیه شؤون فردی و اجتماعی انسان حتی دین و عقیده نیز میشود. به طوری که «از نظر اسلام، اعتقاد و ایمان به خدا مساوی است با اینکه انسان آزاد و مختار باشد» (مطهری، 1370: 7). کوتاه سخن آنکه، «آزادی یعنی اینکه مانع برای بروز استعدادهای کلی افراد بشر وجود نداشته باشد» (مطهری، 1367: 54).
تعریف استاد مطهری از آزادی، بیانگر و معرف آزادی منفی است. در حالی که آزادی مثبت به معنای وجود شرایط مساعد برای فعلیت یافتن استعدادها فطری بشر در جهت کمال انسانی را نیز باید ملحوظ داشت( مقایسه کنید با: برلین، 1368: 236-237). بر این اساس، با تلقی آزادی منفی و آزادی مثبت به عنوان دو وجه و مرتبه آزادی، و نه دو نوع مستقل از آزادی، می توان آن را اینگونه تعریف کرد: وجود شرایط لازم و نبود موانع درونی و بیرونی برای فعلیت یافتن استعدادهای فطری بشرجهت رسیدن به کمال انسانی.
بنابراین در تعریف و درک معنا و مفهوم آزادی، علاوه بر انسان به عنوان فاعل مختار و صاحب اراده باید سه عنصر استعدادها و توانایی انسان، شرایط مساعد و مناسب، و نبود موانع و محدودیتهای بروز و بارور شدن آن را مورد توجه قرار داد. به گونهای که آزادی بر پایه استعداد، امکان، اراده، اختیار، انتخاب و عقل تعریف میشود. انسان دارای استعدادهای فراحیوانی است که باید در حیات فردی و اجتماعی او شکوفا شده و فعلیت یابد. استعدادهای انسانی از یک سو در برگیرنده احساسات، عواطف، تمایلات و گرایشهای متعالی انسانی و از دیگر سو شامل اندیشهها، ادراکها و دریافتها است. انسان در تحقق و به فعلیت رساندن این استعدادها با دو دسته از شرایط مساعد یا موانع درونی و بیرونی مادی و غیر مادی یا طبیعی و اجتماعی روبروست.
ازاینرو، دو نوع آزادی معنوی و آزادی اجتماعی قابل تصور است. آزادی اجتماعی به معنای وجود شرایط اجتماعی مادی و غیر مادی مساعد برای شکوفایی و بروز استعدادهای فطری انسان از یک سو و فقدان موانع برای فعلیت یافتن آنها از سوی دیگر است. آزادی معنوی نیز به معنای حالات مساعد درونی برای غلبه بر هواهای نفسانی و غرایز حیوانی و شهوات است که عقل انسان را به اسارت میکشد. لذا، «آزادی معنوی برخلاف آزادی اجتماعی، آزادی انسان، خودش از خودش است. آزادی اجتماعی، آزادی انسان است از قید و اسارت افراد دیگر، ولی آزادی معنوی... آزادی انسان از قید و اسارت خودش است" (مطهری، 1368: 32). این امر بدان معناست که انسان ممکن است از موانع و محدودیتهای اجتماعی برای شکوفایی استعدادهایش آزاد باشد ولی اسیر نفسانیات، غرایز و شهوات خود باشد که از بارور شدن و بروز آنها جلوگیری نماید.
فکر و اندیشه نیز فطری و ذاتی انسان است. انسان به عنوان موجود مختار و عاقل صاحب فکر و اندیشه است. ازاینرو، همه افراد بشر از میزانی از تفکر و تعقل برخوردارند. اگرچه همه انسانها به یک میزان از فکر و اندیشه برخوردار نیستند که استعدادش در فطرت و ذات آنان به ودیعه گذاشته شده است. در حقیقت، «فکر قوهای است در انسان ناشی از عقل داشتن. انسان چون یک موجود عاقلی است، موجود متفکری است، قدرت دارد در مسائل تفکر کند» (مطهری، 1364: 92).
بر این اساس، ارتباط منطقی تنگاتنگی بین آزادی و اندیشه وجود دارد. زیرا، اولاً، همانطور که در تعریف آزادی آمد، آزادی یعنی اختیار، و مختار بودن انسان نیز به معنای داشتن عقل و فکر است؛ به گونهای که هر انسان مختار، متفکر و عاقل نیز میباشد. ثانیاً، مهمترین وجه و بعد استعدادهای انسانی، ادراکها و اندیشههاست. پس وجود هرگونه مانع و رادعی برای شکوفایی و بروز اندیشه انسانی به مثابه فقدان آزادی است. در واقع «آزادی تفکر ناشی از همان استعداد انسانی بشر است که میتواند در مسائل بیندیشد. این استعداد بشری حتماً باید آزاد باشد. پیشرفت و تکامل بشر در گرو این آزادی است» (مطهری، 1370: 7).
بیتردید نسبت استواری بین آزادی اندیشه و آزاداندیشی وجود دارد. به طوری که در یک تلقی و برداشت این دو مساوی و مترادفند و نسبت این همانی بین آنها برقرار است. چون هر دو وصف اندیشه و معطوف به شرایط درونی و بیرونی بروز و ظهور آن در عالم خارج هستند. اما به نظر نویسنده آزادی اندیشه مستلزم و متضمن آزاداندیشی است. به گونهای که از یک سو، بنابر تعریف، آزادی اندیشه به معنای امکان و فقدان موانع و محدودیتهای اندیشه و تفکر است. ازاینرو، در آزادی اندیشه، موضوع کانونی و عنصر اصلی امکان و نبودن موانع و محدودیتهای درونی و بیرونی «اندیشیدن» و ابراز «اندیشه» انسانی است. از سوی دیگر، آزاداندیشی ناظر بر چگونگی و شیوه اندیشیدن به صورت صادق و کاشف از حقیقت است. به ویژه در آزادی اندیشه، به معنای مصطلح و رایج، تأکید و تمرکز بر فقدان موانع بیرونی و اجتماعی- سیاسی اندیشیدن و ابراز آن است. اما در آزاد اندیشی، بیش از امکان و فقدان موانع بیرونی، بر امکان و نبود موانع درونی اندیشمند و متفکر تأکید میگردد. به سخن دیگر، آزاد اندیشی مستلزم و متضمن پرهیز از شهوات، غرایز و نفسانیات است که مانع تفکر و تعقل فطری صادق میشود. پس آزاداندیشی بیش از هرچیز در گرو آزادی معنوی است. اما تردیدی نیست که هر انسان آزاد اندیشی نیازمند آزادی اندیشه است. پس آزادی اندیشه مستلزم آزاداندیشی است و بدون آن انسان و جامعه به سامان نمیشود. بر این اساس، آزادی اندیشه عبارت است از: امکان و توانایی اندیشیدن، درپرتو وجود شرایط لازم و نبود موانع درونی و بیرونی، برای رسیدن به کمال انسانی.
2- ویژگیها و الزامات آزادی اندیشه
بر پایه تضامن و یا این همانی آزادی اندیشه و آزاداندیشی، آزادی اندیشه از ویژگیها و الزامات خاصی برخوردار است که ذیلا مهمترین آنها به طور اجمال توضیح داده میشود.
اول، آزادی اندیشه بواسطه عنصر کانونی آن یعنی آزاد اندیشی یک حالت درونی و یک ملکه ذاتی و فطری است که در وضعیت خاص درونی (محیط روانی) و شرایط بیرونی و ساختاری مادی و غیر مادی (محیط عملیاتی) مشخص و معینی حاصل میشود. به گونهای که برای دستیابی به این ملکه که نوعی تقوای فکری و معرفتی به شمار میرود هر دو محیط روانی و عملیاتی باید مهیا و مناسب باشد. یعنی هم اندیشهورز باید واجد صفات و ملکات حسنه باشد و هم شرایط ساختاری و اجتماعی مادی و معنوی مستعد شکوفایی و ابراز فکر و اندیشه باشد. ازاینرو، میتوان ادعا کرد که آزادی اندیشه بیش از آنکه وجه سلبی داشته باشد یک امر ایجابی است. یعنی تنها نبود موانع درونی و بیرونی برای تحقق آزادی اندیشه کفایت نمیکند بلکه مستلزم وجود حالات درونی و شرایط مناسب و مساعد بیرونی نیز میباشد.
دوم، در تکوین و تحقق آزادی اندیشه اهمیت و اولویت وجود حالات درونی از شرایط بیرونی بیشتر است. چون در صورتی که صاحب اندیشه از تقوا و ملکات حسنه درونی برخوردار نباشد، محیط عملیاتی و خارجی مناسب ظهور و بروز اندیشه نمیتواند موجب آزاداندیشی شود که در کانون آزادی اندیشه قرار دارد. ولی اگر انسان آزادی ذاتی و معنوی خود را حفظ کرده باشد، حتی اگر محیط عملیاتی و شرایط خارجی نیز مساعد نباشد، واجد صفت آزاداندیشی بوده و از آزادی اندیشه ذاتی برخوردار است. ازاینرو، آزادی اندیشه و آزاد اندیشی مستلزم و متضمن آزادگی است. به طوری که آزادگی لازمه و پیششرط آزادی اندیشه و آزاد اندیشی است و بدون آن تحقق نمییابد. لذا، هر انسان آزاداندیشی باید آزاده و از آزادی معنوی برخوردار باشد. البته این امر، بدان معنا نیست که شرایط بیرونی انسان برای تحقق عملی آزادی اندیشه ضرورت ندارد؛ بلکه بر این امر دلالت دارد که اولویت و اهمیت حالات و ملکات درونی بیشتر است. چون شرایط مطلوب برای آزادی اندیشه و آزاداندیشی وجود شرایط مقتضی درونی و بیرونی به صورت توأمان میباشد.
سوم، آزادی اندیشه و آزاداندیشی مانند هر امر فطری دیگر میتواند در اثر وجود شرایط مساعد و مناسب درونی و بیرونی انسانی تقویت و تثبیت شود. اما از سوی دیگر، همانگونه که امکان انحراف از فطرت در اثر غلبه غریزه و شهوات وجود دارد، در اثر از بین رفتن آزادی معنوی و شرایط نامساعد بیرونی، آزاداندیشی و آزادی اندیشه نیز ذائل شده و محقق نخواهد شد. چون انسان موجودی مختار و صاحب اراده است که میتواند به مقتضای فطرت انسانی یا شهوات حیوانی عمل نماید. پس همه انسانها فطرتاً آزاداندیش و با استعداد آزادی اندیشه به دنیا میآیند ولی همگی آزاداندیش از دنیا نمیروند. آزادی اندیشه و آزاد اندیشی مانند هر امر فطری دیگر نیازمند تزکیه و تهذیب نفس به معنای تقوای الهی است.
چهارم، از آنجا که هر دو جز آزادی اندیشه، یعنی آزادی و اندیشه، ذاتی هر انسان مختار عاقلی است، در نتیجه، مربوط و متعلق به همه انسانهاست. به گونهای که انسان به ماهو انسان به طور فطری آزاد اندیش بوده و از استعداد و حق آزادی اندیشه برخوردار است؛ مگر اینکه در اثر شرایط درونی و بیرونی آن را از دست بدهد. ازاینرو، هر انسانی به فراخور اندیشهاش میتواند به آزاد اندیشی متصف گردد و اندیشه اش را آزادانه ابراز دارد. ولی این گونه نیست که هر انسان متفکر و اندیشمندی لزوماً آزاد اندیش نیز باشد. همچنین نسبت مستقیم و این همانی بین میزان اندیشه و آزاداندیشی و آزادی اندیشه وجود ندارد. یعنی این گونه نیست که هرچه اندیشهورزی بیشتر باشد به همان میزان آزاداندیشی و آزادی اندیشه نیز بیشتر باشد. چه بسیار اندیشهورزانی که آزاداندیش نیستند و اندیشه خود را آزادانه بیان نمی دارند و چه بسیار غیر اندیشمندانی که آزاد اندیشند و آرا خود را ابراز می دارند. با این حال، تردیدی نیست که آزادی اندیشه و آزاداندیشی ارتباط بیشتری با اندیشهورزان و اندیشمندان دارد. چون آزادی اندیشه و آزاداندیشی مقتضای حال کسانی است که بیش و پیش از دیگران میاندیشند.
پنجم، از آنجا که اندیشه و فکر صرفاً انتزاعی نبوده بلکه انضمامی و معطوف به جهان خارج و عمل نیز میباشد، آزادی اندیشه و آزاداندیشی نیز تنها به حوزه اندیشه محض منحصر و محدود نمیشود. به بیان دیگر، همانگونه که حکمت به دو نوع نظری و عملی تقسیم میشود، آزادی اندیشه و آزاداندیشی نیز در هر دو حوزه عمل و نظر تجلی و تبلور مییابد. ازاینرو، صاحبان اندیشه محض و اندیشه کاربردی و عملی هر دو میتوانند متصف به صفت آزاداندیشی و محق آزادی اندیشه باشند. پس اگر سیاست به معنای تدبیر شئون و امور اجتماعی انسان در حوزه حکمت و اندیشه عملی قرار گیرد، خود مهمترین عرصه آزادی اندیشه و آزاداندیشی است. پرواضح است که علم سیاست نیز به عنوان یک نوع حکمت نظری خود موضوع آزاداندیشی و آزادی اندیشه میباشد. پس هر دو دسته از سیاستدانان و سیاستمداران میتوانند و باید آزاداندیش باشند و اندیشه خود را آزادانه بیان دارند تا سیاست به سامان شود. در این میان آزادی اندیشه و آزاداندیشی در سیاست خارجی ضرورت و اهمیت بسیاری دارد.
ششم، از آنجا که اندیشه و فکر صرفاً انتزاعی نبوده بلکه انضمامی و معطوف به جهان خارج و عمل نیز میباشد، رابطه وثیقی بین آزادی اندیشه و آزادی بیان وجود دارد. به گونهای که آزادی بیان لازمه آزادی اندیشه است. چون اندیشه وجودی ذهنی دارد و زمانی وجود و نمود خارجی پیدا میکند که بیان گردد. البته بیان به معنای عام مدنظر است که علاوه بر گفتار، شامل کردار و کنش گفتاری نیز میشود.
هفتم، نه تنها هیچ تعارضی و تنافی بین اسلام و آزادی اندیشه و آزاداندیشی وجود ندارد، بلکه آنها لازم و ملزوم یکدیگرند. چون اولاً، اسلام دینی فطری است که نمیتواند با آزادی اندیشه و آزاداندیشی نیز که فطری است تعارض داشته باشد. به طوری که این دو امر فطری به جای نفیدیگری، هم افزا و اثباتکننده یکدیگرند. ثانیاً، پذیرش اسلام مبتنی بر انتخاب آگاهانه و تعقلی است. بهطوری که انسان باید با تفکر و تعقل به اسلام ایمان بیاورد. ثالثاً در اسلام تفکر و تعقل نه تنها منع نشده است بلکه واجب و نوعی عبادت است. ازاینرو، هر مسلمانی مانند انسانهای دیگر فطرتاً و ذاتاً آزاداندیش و دارای حق آزادی اندیشه است.
3- معنا و مفهوم منافع ملی
پرسش اساسی دیگر آن است که معنا و مفهوم منافع ملی چیست و عناصر و مصادیق آن کدامند؟ به سخن دیگر، منافع ملی جمهوری اسلامی ایران چگونه تعریف میشود و ارزشهای آن کدامند؟ چون برای تبیین رابطه بین آزادی اندیشه و منافع ملی، نخست باید منافع ملی را تعریف کرد. مفهوم منافع ملی، به رغم کاربرد گسترده در ادبیات سیاست خارجی دارای ابهام مفهومی است. این ابهامها باعث تلقیات و تعاریف متفاوت و حتی متعارضی از منافع ملی جمهوری اسلامی ایران شده است. بعضی، منافع ملی جمهوری اسلامی را به صورت انتزاعی و قیاسی تعریف کرده و مصادیق آن را صیانت از نفس یا بقاء، حاکمیت ملی، استقلال، تمامیت ارضی، امنیت نظامی، توسعه و رفاه اقتصادی تعیین میکنند. برخی دیگر منافع ملی ایران را آن دسته از اهداف و ارزشهای ملی تعریف میکنند که دست یافتنی و تحققپذیر است و مصادیق آن را به صورت استقرایی از طریق بررسی عملکرد سیاست خارجی جمهوری اسلامی به طور در زمانی معین میکنند. از طرف دیگر، عینیگرایان منافع ملی جمهوری اسلامی ایران را واقعیت عینی میدانند که برحسب قدرت یا امنیت ملی آن تعریف میشود. ذهنیگرایان، برعکس، معتقدند که منافع ملی جمهوری اسلامی ارزشهایی است که تصمیمگیرندگان ملی به عنوان برآیند منافع جمعی جامعه برمیگزینند و در تصمیمات و سیاستهای اتخاذی آنان به نمایندگی از ملت ایران تبلور و تجلی مییابد (دهقانی فیروز آبادی، 1386: 135).
بنابراین، رویکردها و رهیافتهای متعدد و متنوعی در مورد مفهوم و مدلول منافع ملی جمهوری اسلامی ایران شکل گرفته است. هر یک از این دیدگاهها بر ابعاد، عناصر و وجوه خاصی از منافع ملی کشور تأکید میورزد. این اختلافنظرها ناشی از ارزش محور بودن منافع ملی است. یعنی اختلاف در مورد اینکه مهمترین، بهترین و عالیترین ارزش ملت ایران کدام است. ویژگی ارزشی منافع ملی باعث میشود که تحلیلگر و تصمیم گیرنده سیاست خارجی بر اساس آنچه خود بهترین ارزش برای ملت و کشور میداند به داوری ارزشی بپردازد. افزون بر این، حتی اگر منافع ملی را یک واقعیت عینی نیز بدانیم، باز این امر به قوت خود باقی است. زیرا، تصمیم گیرنده و تحلیل گر سیاست خارجی است که نهایتاً در مورد میزان انطباق ارزشهای تجلی یافته در تصمیم و عملکرد سیاست خارجی با آن واقعیت عینی قضاوت میکند. ازاینرو، میتوان گفت منافع ملی عالیترین اهداف و والاترین ارزشهایی(مادی و معنوی) است که در چارچوب نظام هنجاری و ارزشی جامعه ایران به صورت بیناذهنی تعیین و تعریف میشود. به عبارت دقیقتر، منافع ملی جمهوری اسلامی ایران عبارت است از: آرمان،آمال، آماج، ارزشها و نیازهای ادراکی جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک ملت- دولت دارای حاکمیت در رابطه با سایر بازیگران بینالمللی که به صورت بیناذهنی تکوین و تعریف میشود.
بنابراین، در تعریف و تعیین منافع ملی جمهوری اسلامی ایران چند اصل را باید رعایت کرد. اول، نظام ارزشی و هنجاری که ارزشهای ملی از آن نشأت میگیرد را باید مدنظر قرار داد. دوم، آرمانها، ارزشها، انتظارات و هنجارهای ملی که به صورت بیناذهنی ساخته و پذیرفته شده و ملت ایران تأمین آن از طریق سیاست خارجی لازم و ضروری میپندارند را باید لحاظ کرد. به گونهای که برداشت و تلقی مردم از ارزشی که به عنوان یک منفعت ملی در سیاست خارجی پیگیری میشود سازگار و همسان باشد. سوم، ماهیت و هویت اسلامی نظام جمهوری اسلامی را باید ملحوظ داشت. زیرا هویت اسلامی جمهوری اسلامی ایران نقش تعیینکنندهای در تعیین و تعریف منافع ملی ایران ایفاء میکند. این بدان معناست که در تعریف و تبیین عناصر و مصادیق منافع ملی ایران باید هر دو دسته از ارزشهای اسلامی و ایرانی را لحاظ کرد. این ارزشها به دو دسته مادی یا ملموس و غیر مادی یا ناملموس تقسیم میشوند (دهقانی فیروز آبادی، 1387: 24ـ 12).
4- نسبت آزادی اندیشه با منافع ملی
پس از تعریف دو مفهوم آزادی اندیشه و منافع ملی اکنون باید به این پرسش اصلی پاسخ داد که چه رابطه و نسبتی بین این دو در سطح نظری و عملی وجود دارد. با توجه به ابعاد نظری و عملی آزادی اندیشه از یک سو و ساحتهای انتزاعی و انضمامی منافع ملی از سوی دیگر، رابطه این دو در دو سطح سیاستپیشگی و سیاستپژوهی قابل بحث و بررسی است. از طرف دیگر، چون در هر دو سطح، عامل تعیینکننده کارگزار انسانی است، هر دو دسته از عوامل درونی(محیط روانی) و شرایط بیرونی (محیط عملیاتی) در نسبت بین آزادی اندیشه و منافع ملی تعیینکننده و اساسی هستند. بر این اساس، نسبت آزادی اندیشه با منافع ملی را میتوان در سه حوزه تعریف ماهیت و محتوای منافع ملی، تعیین عناصر و ارزشهای تشکیل دهنده، و چگونگی تعقیب و پیگیری آن در سیاست خارجی مورد بررسی قرار داد.
1-4- تعیین محتوای منافع ملی
در زمینه ماهیت و محتوا و به تبع آن تعریف منافع ملی، آزادی اندیشه و آزاداندیشی به دو صورت نقش تعیینکنندهای میتواند ایفاء نماید. اول، خود مفهوم منافع ملی، به عنوان چراغ راهنمای سیاست خارجی و ابزار تحلیل آن مورد اختلافنظر است. به سخن دیگر، مفهوم منافع ملی خود یک ادراک و انگاره است. ازاینرو، به عنوان بخشی از استعدادهای معرفتی و ادراکی انسانها (اعم از سیاست پیشه و سیاست پژوه) متعلق آزادی اندیشه و آزاداندیشی قرار میگیرد. به گونهای که اندیشهورزان فارغ از تعلقات و تعصبات روانی و ذهنی و تمایلات شخصی از یک سو و موانع بیرونی اجتماعی سیاسی میتوانند در مورد آن بیندیشند و اندیشه خود را ابراز دارند. بدیهی است که در صورت حصول اجماع مفهومی در دو سطح نظری و عملی پیرامون این ادراک و انگاره و تکوین و تعریف آن به صورت بیناذهنی، کاربرد و قابلیت تحلیلی و تصمیمگیری آن افزایش یافته و به شرایط مطلوب ختم میگردد.
دومین نقش آزادی اندیشه و آزاداندیشی در بعد ماهوی و محتوایی منافع ملی مربوط به چیستی آن میشود. این نسبت به ویژه در مورد تعریف چیستی منافع ملی جمهوری اسلامی ایران موضوعیت و اهمیت بسیار دارد. چون، همانگونه که توضیح داده شد، در مورد ماهیت بسیط یا مرکب منافع ملی جمهوری اسلامی ایران دیدگاههای مختلفی وجود دارد. برخی با توجه به ماهیت و هویت اسلامی جمهوری اسلامی ایران منافع آن را همان مصالح اسلامی تلقی و تعریف میکنند که منافع ملی نیز در آن نهفته است. گروه دیگری بر مبنا و از منظر ملیگرایی، منافع ملی جمهوری اسلامی ایران را به عنوان یک دولت- ملت متعارف محدود و محصور در ارزشهای معطوف به ملت ایران میدانند.
سومین دیدگاه، گرچه مصالح اسلامی و منافع ملی ایران را متمایز میداند ولی این دو را ذاتاً متعارض نمیپندارد؛ بلکه استدلال میکند که ممکن است در مقام عمل بین آنها تزاحم پیش آید. داوری در مورد این دریافتها و ادراکها نیز موضوع بسیار مهم آزادی اندیشه و آزاداندیشی است. به گونهای که بر اساس تفکر آزاد از قید و بندهای روانی و بیرونی میتوان به دریافت و درک درستی از این مفهوم و اجزاء تشکیل دهنده آن دست یافت.
2-4- تعیین عناصر و ارزشهای مقوم منافع ملی
آزادی اندیشه و آزاداندیشی ارتباط وثیقی نیز با چگونگی تعیین و تعریف عناصر و ارزشهای مقوم منافع ملی دارد. زیرا، همانگونه که ذکر شد، مهمترین کارکرد و هدف تحلیلی و تنفیذی مفهوم منافع ملی تعیین و تعریف ارزشهای عالی ملت ایران است که باید در سیاست خارجی پیگیری شود. ولی همیشه این پرسش مطرح بوده است که مهمترین آرمانها، ارزشها، آماج و نیازهای جامعه و ملت ایرن کدامند و چگونه تعریف میشوند. فارغ از دیدگاهها و رویکردهای مختلف عینیگرایی، ذهنیگرایی و بنیاذهنیگرایی در مورد چگونگی تعریف این ارزشهای بنیادی، آنچه مسلم است نهایتاً، کارگزاران انسانی در مورد آن تصمیم گرفته و تحلیل میکنند. ازاینرو، در هر سه رویکرد، انسان مختار باید بین ارزشهای مختلف انتخاب و داوری نماید.
در چارچوب ذهنیگرایی، افراد تصمیمگیرنده سیاست خارجی برآیند ارزشها و منافع جامعه را به عنوان منافع ملی تعیین و تعقیب میکنند. امری که مستلزم اختیار و انتخاب، به معنای آزادی تصمیم، جزیی از آزادی ذاتی است. از سوی دیگر، تشخیص و تعیین ارزشهای مشخص و معین به عنوان برآیند منافع ملی کشور کنشی معرفتی و فکری، به معنای آزادی تشخیص، است. پس در صورتی تصمیمگیرنده میتواند به درستی همان ارزشهایی را برگزیند که مدنظر ملت است که آزاداندیش و از آزادی اندیشه برخوردار باشد. یعنی فارغ از پیشفرضها، ذهنیتها و تعصبات و تعلقات فردی، گروهی، حزبی و جناحی در مورد این ارزشها بیندیشد و انتخاب کند. همچنین، سیاستپژوهان نیز با آزاداندیشی و آزادی اندیشه میتوانند میزان انطباق ارزشهایی که در تصمیم کارگزاران و تصمیمگیرندگان تجلی یافته است داوری نمایند. برآیند این دو، انتخاب ارزشهایی خواهد بود که انطباق و سازگاری بیشتری با ارزشها و منافع واقعی ملت ایران دارد.
بر اساس عینیگرایی نیز تعریف و تعیین ارزشها و مصادیق منافع ملی در گرو آزادی اندیشه و آزاداندیشی در هر دو سطح تصمیمگیری و تحلیلگری است. از منظر تصمیمگیری، چون منافع ملی واقعیتی عینی فارغ از ارزشهای تصمیم گیرنده تلقی می شود، وی تنها وظیفه تعیین مصداق عینی آن را بر عهده دارد. اما از این منظر نیز وی در صورتی میتواند مصادیق منطبق بر واقعیت را تعیین و تعقیب کند (آزادی تصدیق) که آزاداندیش و دارای آزادی اندیشه باشد. یعنی موانع درونی و تعلقات سیاسی اجتماعی وی را به تعیین مصادیق خاصی سوق ندهد. همین کارکرد در مورد تحلیلگر سیاست خارجی به عنوان ارزیاب میزان انطباق منافع واقعی بر منافع تعیین شده نیز صادق است.
بر مبنای بیناذهنیگرایی نیز آزادی اندیشه و آزاداندیشی نقش مقوم و مؤثری در تعیین و تعریف منافع ملی دارد. چون بیناذهنیت بدون آزاداندیشی و آزادی اندیشه در مورد منافع ملی واقعی شکل نمیگیرد. بیناذهنیت در مورد منافع ملی و تعریف ارزشهای آن به صورت بیناذهنی در صورتی بیانگر ارزشهای ملت است که همه کارگزاران انسانی قادر باشند آزاد بیندیشند و آزادانه آن را بیان دارند. حتی اگر در چارچوب بیناذهنی گرایی قائل به واقعیت عینی منافع ملی نیز نباشیم این امر به معنای ذهنیگرایی نیست. چون در قالب ذهنیگرایی هر یک از کارگزاران انسانی تصور و تلقی خود را بدون توجه به دیگران ابراز میدارند. اما در بیناذهنی گرایی ارزشها در تعامل با اذهان دیگر تعریف و تعیین یا پذیرفته میشود (آزادی تشخیص و تصدیق جمعی). امری که بیش از هر چیزی موکول و مشروط به آزاداندیشی و آزادی اندیشه فردی و جمعی است. نتیجه این فرایند نیز امکانپذیر شدن ارزیابی ارزشهای تعیین شده در سیاست خارجی براساس بیناذهنیت آزاداندیشانه است.
3-4- تعقیب و تأمین منافع ملی
سرانجام، آزادی اندیشه و آزاداندیشی در پیوند ناگسستنی با چگونگی تعقیب و تأمین منافع ملی، یعنی آزادی تنفیذ، است. چون حتی در صورت تعریف ارزشها و عناصر منافع ملی بر مبنای آزاداندیشی و آزادی اندیشه، امکان دارد تعقیب و تأمین آن بر این مبنا صورت نگیرد. فرایند پیگیری منافع ملی شامل تعیین اهمیت و اولویت ارزشها و عناصر، ابزارها و تعیین حوزه اطلاق منافع ملی(آزادی تشخیص) میشود. جمهوری اسلامی ایران، مانند سایر کشورها منافع متنوع و متعددی دارد که برای تأمین آنها باید برحسب اهمیت، ضرورت و فوریت اولویتبندی کند. ازاینرو، اولویتبندی منافع ملی خود یک امر بسیار مهم در سیاست خارجی است که آزادی اندیشه و آزاداندیشی را میطلبد. بهگونهای که تصمیمگیرنده سیاست خارجی باید به دور از منافع فردی، گروهی، حزبی و جناحی دست به اولویتبندی بزند. از سوی دیگر، سیاستپژوهان نیز باید بدون حب و بغضهای درونی و بیرونی این اولویتبندی را به داوری بنشینند. برآیند این دو به اولویتبندی واقعیتری منجر خواهد شد تا زمانی که هر دو گروه تصمیمگیرنده و تحلیلگر اسیر شهوات درونی مثل قدرتطلبی و گرایشات و تعلقات سیاسی اجتماعی خود باشند. چون آزادی اندیشه و آزاداندیشی مستلزم فدا کردن منافع و علائق شخصی، گروهی، حزبی و جناحی به پای منافع ملی است.
یکی از الزامات تعقیب مافع ملی، بکارگیری ابزارهای مناسب است. به طوری که عدم تناسب بین ارزشهای تجلییافته در اهداف ملی و ابزارها هزینه تأمین آن را افزایش میدهد و در نهایت ممکن است به شکست و ناکامی سیاست خارجی بیانجامد. ازاینرو، انتخاب ابزارهای مناسب برای تأمین منافع ملی خود متعلق آزادی اندیشه و آزاداندیشی است. چون ممکن است هم تصمیمگیرنده و هم تحلیلگر سیاست خارجی در تعیین و تحلیل این ابزارها نتواند فارغ از تعلقات شخصی و اجتماعی سیاسی عمل نماید که به تأمین منافع ملی کشور آسیب میرساند. برعکس، در صورت انتخاب ابزارها برپایه آزادی اندیشه که همگان امکان ابراز فکر و اندیشه و نقد و ارزیابی آزادانه داشته باشند، منافع ملی بهتر و بیشتر تأمین میشود.
تعیین حوزه اطلاق منافع ملی، سومین جزء از فرایند تعقیب منافع ملی است، که مانند دو مورد قبل، نیازمند و وابسته به آزادی اندیشه و آزاداندیشی است. یعنی تعیین قلمرو و دامنه موردی، موضوعی و جغرافیایی منافع ملی ایران (آزادی تشخیص). برای نمونه مشخص کردن قلمروی منافع ملی جمهوری اسلامی در حوزه جغرافیایی خاورمیانه یا آمریکای لاتین در اینجا موضوعیت مییابد. تعیین هر یک از این دو منطقه به عنوان حوزه اطلاق منافع ملی کشور مستلزم تفکر و اندیشه رها از تمایلات درونی و تعلقات سیاسی-اجتماعی است. چون در غیر اینصورت در اثر مداخله تمنیات روانی و منافع گروهی، حزبی و جناحی، منافع ملی کشور آسیب خواهد دید.
نتیجه: آثار مثبت آزادی اندیشه در تأمین منافع ملی
از مباحث بالا میتوان در مورد تأثیرات مثبت آزادی اندیشه و آزاداندیشی در تأمین و تحقق منافع ملی کشور این نتایج را استنتاج کرد:
1- آزادی اندیشه و آزاداندیشی باعث تعریف، تبیین و تعقیب منافع واقعی جمهوری اسلامی ایران میشود.
2- آزادی اندیشه و آزاداندیشی باعث افزایش روحیه ملی به معنای آمادگی ملت برای گذشتن از منافع شخصی به نفع منافع ملی و حمایت و پشتیبانی آنان از سیاست خارجی دولت میشود.
3- آزادی اندیشه و آزاداندیشی موجب افزایش اعتماد متقابل سیاستپیشگان و سیاستپژوهان میشود. چون هر دو گروه به این باور خواهند رسید که مدنظر قرار دادن اندیشه و ادراک دیگری به تأمین منافع ملی کشور کمک میکند. چون فارغ از تعصبات و تعلقات درونی و بیرونی است.
4- آزادی اندیشه و آزاداندیشی در دو سطح تصمیمگیری و تحلیل سیاست خارجی به شکلگیری فهم و زبان مشترک بین تصمیمگیرندگان و تحلیلگران کمک میکند. امری که برای تأمین منافع واقعی کشور بسیار حیاتی است. چون در بسیاری از مواقع عدم فهم و درک متقابل ناشی از فقدان زبان مشترک و دستور کارها و اهداف حرفهای متفاوت اجرایی و نظری است.
5- آزادی اندیشه و آزاداندیشی در نهایت دو حوزه نظریه و عمل در سیاست خارجی را به هم نزدیک کرده و زمینه تعامل این دو عرصه را فراهم میسازد. چون آزادی اندیشه این امکان را مهیا میکند تا هر دو حوزه ادراکات و تفکرات خود در مورد منافع ملی و فرایند تعقیب و پیگیری آن را ابراز دارند و به نقادی آن بپردازند. امری که برای محقق ساختن منافع ملی کشور اهمیت حیاتی و راهبردی دارد.
6- آزادی اندیشه ایجاب میکند که در راه تأمین منافع ملی اندیشه و ادراک خود را بیان کنیم و لو اینکه در اثر ابراز آن منافع شخصی، گروهی، حزبی و جناحی فدا شود. از سوی دیگر، آزاد اندیشی مستلزم آن است که برداشتها و ادراکات صادق و به حق دیگران حتی منتقدین خود را با طیب خاطر بپذیریم؛ گرچه این امر مغایر منافع شخصی، گروهی، حزبی و جناحی ما باشد. چون تعهد به منافع ملی مستلزم آزاد اندیشی است و هر انسان آزاداندیشی به منافع ملی متعهد است و منافع ملی را بر هر نوع منفعت دیگری مقدم میدارد. زیرا، با تعریفی که ارائه شد تفاوتی و تمایزی بین ارزشهای ملی و مصالح اسلامی وجود ندارد و هر دو جزء مقوم منافع ملی جمهوری اسلامی هستند.
منابع:
1- برلین، آیزایا، 1368، چهار مقاله در باره آزادی، ترجمه محمدعلی موحد، تهران: شرکت سهامی خوارزمی.
2- مطهری ، مرتضی، 1364، پیرامون جمهوری اسلامی، تهران: صدرا
3- مطهری، مرتضی، 1367، جهاد، تهران: انتشارات صدرا
4- مطهری، مرتضی، 1368، گفتارهای معنوی، تهران: صدرا
5- مطهری، مرتضی، 1367، انسان کامل، تهران: صدرا
6- مطهری، مرتضی، 1370، پیرامون انقلاب اسلامی، تهران: صدرا
7- مطهری، مرتضی، 1374، مجموعه آثار، ج 1، انسان و سرنوشت، تهران: صدرا
8- دهقانی فیروز آبادی، سیدجلال، 1386، هویت و منفعت در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، در داود کیانی(گرداورنده)، منافع ملی جمهوری اسلامی ایران، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی.
9- دهقانی فیروز آبادی، سیدجلال، 1387، چهارچوبی مفهومی برای ارزیابی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، تهران: معاونت پژوهشی دانشگاه آزاد اسلامی و مرکز تحقیقات استراتژیک.
10- دهقانی فیروز آبادی، سیدجلال، 1389، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، چاپ سوم، تهران: انتشارات سمت.
11- میراحمدی، منصور، آزادی از دیدگاه استاد مطهری، در لکزایی، نجف (به کوشش)، اندیشه سیاسی آیتالله مطهری، (مجموعه مقالات)، قم: بوستان کتاب.
چکیده
اگرچه در مقام ثبوت امکان تصور آزادی به صورت محض و مطلق وجود دارد، اما در مقام اثبات با یکی از ارزشها و ابعاد وجودی انسان انضمامی میشود. به گونهای که در عالم خارج در اثر ترکیب ارزش آزادی با سایر ارزشهای انسانی، انواع مختلف آزادی مضاف تحقق مییابد. آزادی اندیشه یکی از مهمترین گونههای ازادی مضاف است که نقش تعیینکنندهای در کمال و سعادت انسان دارد. از سوی دیگر، منافع ملی، به معنای والاترین ارزش و عالیترین آرمانی که جمهوری اسلامی ایران در سیاست خارجی تعریف و تعقیب میکند، یکی از ارزشهای حیاتی آن به شمار میرود. هدف این مقاله نسبت سنجی دو ارزش آزادی اندیشه و منافع ملی جمهوری اسلامی ایران است. استدلال خواهد شد که تعریف و تعیین محتوا، عناصر و ارزشهای مقوم منافع ملی واقعی و تعقیب و تامین موفق آن مستلزم آزادی اندیشه در هر دو سطح تصمیمگیری و تحلیلگری در سیاست خارجی است. چون تعریف، تعیین، تعقیب و تامین منافع ملی واقعی، مستلزم آزادی تصمیم (انتخاب گزینه بهینه)، تشخیص(شناسایی و تعیین ارزشهای واقعی و اولویت آنها)، تصدیق( انطباق ارزشهای انتخابی با ارزشهای واقعی و عینی) و تنفیذ (بکارگیری بهترین ابزارها و سازوکارها) است که در پرتو آزادی اندیشه محقق و عملی میشود.
مقدمه
آزادی اندیشه مشتمل بر آزاداندیشی یک استعداد فطری و موهبت الهی است. استعدادی که هر انسان به ماهو انسان از آن برخوردار است و با آن زاده میشود. این استعداد در شرایط مساعد درونی و بیرونی (اعم از طبیعی و اجتماعی) امکان بروز و تحقق مییابد. ازاینرو، کلیه ساحتهای وجودی و اجتماعی انسان تجلیگاه و عرصه ظهور و بروز آن است. اما عرصه اجتماع و زندگی اجتماعی بشر به شدت تحت تأثیر این استعداد و قابلیت ذاتی انسان قرار میگیرد. حوزه سیاست و امر سیاسی نیز به طور سلبی و ایجابی متأثر از آزادی اندیشه و آزاد اندیشی میباشد. زیرا، بود یا نبود آن در عرصه جامعه و سیاست به شدت امر سیاسی و نظم سیاسی و به تبع آن سامان و سازمان سیاسی را متأثر میسازد.
بر این اساس، آزادی اندیشه در هر دو ساحت عملی و نظری بر سیاست تأثیر میگذارد و به ماهیت، ابزار، اهداف و غایت آن شکل میدهد. به گونهای که نمیتوان از آزادی اندیشه سخن گفت اما از سیاست سخنی به میان نیاورد. چون سیاست مهمترین وجه و ساحت حیات اجتماعی انسان است که با اندیشه و تفکر در هم آمیخته است. از میان انواع و ابعاد مختلف سیاست و زندگی سیاسی نیز سیاست خارجی از اهمیت، منزلت و ضرورت افزونتری برخوردار است. چون مرگ و زندگی یک ملت و کشور در گرو آن است؛ پس سیاست خارجی مستلزم اندیشه بسیار و زیاد اندیشیدن است. در کانون سیاست خارجی (اعم از نظری و عملی) نیز منافع ملی (اعم از مفهوم تحلیلی و ارزش کانونی) قرار دارد.
بنابراین، این نوشتار در پی پرداختن به رابطه و نسبت بین آزادی اندیشه و منافع ملی است. رابطهای که شاید در نگاه نخست چندان معنادار و مهم به نظر نیاید؛ اما همانگونه که توضیح داده خواهد شد، ارتباط وثیقی و استواری بین این دو برقرار است که باید مورد تفکر و تامل اندیشه ورزان آزاده و آزاد اندیشان متعهد قرار گیرد. واکاوی نسبت بین آزادی اندیشه و منافع ملی، خود مستلزم تبیین، هرچند مختصر و مجمل، این دو مفهوم است. ازاینرو، نخست به تبیین نظری مفهوم آزادی اندیشه و منافع ملی میپردازیم تا زمینه نسبت سنجی این دو فراهم آید.
1- معنا و مفهوم آزادی اندیشه
«آزادی اندیشه»، به لحاظ واژگانی از دو واژه «آزادی» و «اندیشه» تشکیل شده است. از نظر مفهومی نیز «آزادی اندیشه» از نوع آزادیهای مضاف است که ارزش انسانی اندیشه را با ارزش آزادی در هم می آمیزد. به گونهای که تعریف و تبیین آزادی اندیشه بدون توضیح دو مفهوم آزادی و اندیشه میسر و ممکن نخواهد بود. از اینرو، تلاش میشود، مفهوم آزادی اندیشه بر مبنای تعریف دو مفهوم آزادی و اندیشه تبیین گردد.
در جهانبینی اسلامی، آنگونه که استاد مطهری استدلال میکند، آزادی به عنوان یک حق فطری و الهی، گوهر انسان است. چون، «بشر مختار و آزاد آفریده شده است، یعنی به او عقل و فکر و اراده داده شده است» (مطهری، 1374، ج 1: 385). ازاینرو، «آزادی یعنی اختیار، و انسان در میان موجودات تنها موجودی است که خود باید راه خود را انتخاب کند» (مطهری، 1367: 347). این آزادی و اختیار شامل کلیه شؤون فردی و اجتماعی انسان حتی دین و عقیده نیز میشود. به طوری که «از نظر اسلام، اعتقاد و ایمان به خدا مساوی است با اینکه انسان آزاد و مختار باشد» (مطهری، 1370: 7). کوتاه سخن آنکه، «آزادی یعنی اینکه مانع برای بروز استعدادهای کلی افراد بشر وجود نداشته باشد» (مطهری، 1367: 54).
تعریف استاد مطهری از آزادی، بیانگر و معرف آزادی منفی است. در حالی که آزادی مثبت به معنای وجود شرایط مساعد برای فعلیت یافتن استعدادها فطری بشر در جهت کمال انسانی را نیز باید ملحوظ داشت( مقایسه کنید با: برلین، 1368: 236-237). بر این اساس، با تلقی آزادی منفی و آزادی مثبت به عنوان دو وجه و مرتبه آزادی، و نه دو نوع مستقل از آزادی، می توان آن را اینگونه تعریف کرد: وجود شرایط لازم و نبود موانع درونی و بیرونی برای فعلیت یافتن استعدادهای فطری بشرجهت رسیدن به کمال انسانی.
بنابراین در تعریف و درک معنا و مفهوم آزادی، علاوه بر انسان به عنوان فاعل مختار و صاحب اراده باید سه عنصر استعدادها و توانایی انسان، شرایط مساعد و مناسب، و نبود موانع و محدودیتهای بروز و بارور شدن آن را مورد توجه قرار داد. به گونهای که آزادی بر پایه استعداد، امکان، اراده، اختیار، انتخاب و عقل تعریف میشود. انسان دارای استعدادهای فراحیوانی است که باید در حیات فردی و اجتماعی او شکوفا شده و فعلیت یابد. استعدادهای انسانی از یک سو در برگیرنده احساسات، عواطف، تمایلات و گرایشهای متعالی انسانی و از دیگر سو شامل اندیشهها، ادراکها و دریافتها است. انسان در تحقق و به فعلیت رساندن این استعدادها با دو دسته از شرایط مساعد یا موانع درونی و بیرونی مادی و غیر مادی یا طبیعی و اجتماعی روبروست.
ازاینرو، دو نوع آزادی معنوی و آزادی اجتماعی قابل تصور است. آزادی اجتماعی به معنای وجود شرایط اجتماعی مادی و غیر مادی مساعد برای شکوفایی و بروز استعدادهای فطری انسان از یک سو و فقدان موانع برای فعلیت یافتن آنها از سوی دیگر است. آزادی معنوی نیز به معنای حالات مساعد درونی برای غلبه بر هواهای نفسانی و غرایز حیوانی و شهوات است که عقل انسان را به اسارت میکشد. لذا، «آزادی معنوی برخلاف آزادی اجتماعی، آزادی انسان، خودش از خودش است. آزادی اجتماعی، آزادی انسان است از قید و اسارت افراد دیگر، ولی آزادی معنوی... آزادی انسان از قید و اسارت خودش است" (مطهری، 1368: 32). این امر بدان معناست که انسان ممکن است از موانع و محدودیتهای اجتماعی برای شکوفایی استعدادهایش آزاد باشد ولی اسیر نفسانیات، غرایز و شهوات خود باشد که از بارور شدن و بروز آنها جلوگیری نماید.
فکر و اندیشه نیز فطری و ذاتی انسان است. انسان به عنوان موجود مختار و عاقل صاحب فکر و اندیشه است. ازاینرو، همه افراد بشر از میزانی از تفکر و تعقل برخوردارند. اگرچه همه انسانها به یک میزان از فکر و اندیشه برخوردار نیستند که استعدادش در فطرت و ذات آنان به ودیعه گذاشته شده است. در حقیقت، «فکر قوهای است در انسان ناشی از عقل داشتن. انسان چون یک موجود عاقلی است، موجود متفکری است، قدرت دارد در مسائل تفکر کند» (مطهری، 1364: 92).
بر این اساس، ارتباط منطقی تنگاتنگی بین آزادی و اندیشه وجود دارد. زیرا، اولاً، همانطور که در تعریف آزادی آمد، آزادی یعنی اختیار، و مختار بودن انسان نیز به معنای داشتن عقل و فکر است؛ به گونهای که هر انسان مختار، متفکر و عاقل نیز میباشد. ثانیاً، مهمترین وجه و بعد استعدادهای انسانی، ادراکها و اندیشههاست. پس وجود هرگونه مانع و رادعی برای شکوفایی و بروز اندیشه انسانی به مثابه فقدان آزادی است. در واقع «آزادی تفکر ناشی از همان استعداد انسانی بشر است که میتواند در مسائل بیندیشد. این استعداد بشری حتماً باید آزاد باشد. پیشرفت و تکامل بشر در گرو این آزادی است» (مطهری، 1370: 7).
بیتردید نسبت استواری بین آزادی اندیشه و آزاداندیشی وجود دارد. به طوری که در یک تلقی و برداشت این دو مساوی و مترادفند و نسبت این همانی بین آنها برقرار است. چون هر دو وصف اندیشه و معطوف به شرایط درونی و بیرونی بروز و ظهور آن در عالم خارج هستند. اما به نظر نویسنده آزادی اندیشه مستلزم و متضمن آزاداندیشی است. به گونهای که از یک سو، بنابر تعریف، آزادی اندیشه به معنای امکان و فقدان موانع و محدودیتهای اندیشه و تفکر است. ازاینرو، در آزادی اندیشه، موضوع کانونی و عنصر اصلی امکان و نبودن موانع و محدودیتهای درونی و بیرونی «اندیشیدن» و ابراز «اندیشه» انسانی است. از سوی دیگر، آزاداندیشی ناظر بر چگونگی و شیوه اندیشیدن به صورت صادق و کاشف از حقیقت است. به ویژه در آزادی اندیشه، به معنای مصطلح و رایج، تأکید و تمرکز بر فقدان موانع بیرونی و اجتماعی- سیاسی اندیشیدن و ابراز آن است. اما در آزاد اندیشی، بیش از امکان و فقدان موانع بیرونی، بر امکان و نبود موانع درونی اندیشمند و متفکر تأکید میگردد. به سخن دیگر، آزاد اندیشی مستلزم و متضمن پرهیز از شهوات، غرایز و نفسانیات است که مانع تفکر و تعقل فطری صادق میشود. پس آزاداندیشی بیش از هرچیز در گرو آزادی معنوی است. اما تردیدی نیست که هر انسان آزاد اندیشی نیازمند آزادی اندیشه است. پس آزادی اندیشه مستلزم آزاداندیشی است و بدون آن انسان و جامعه به سامان نمیشود. بر این اساس، آزادی اندیشه عبارت است از: امکان و توانایی اندیشیدن، درپرتو وجود شرایط لازم و نبود موانع درونی و بیرونی، برای رسیدن به کمال انسانی.
2- ویژگیها و الزامات آزادی اندیشه
بر پایه تضامن و یا این همانی آزادی اندیشه و آزاداندیشی، آزادی اندیشه از ویژگیها و الزامات خاصی برخوردار است که ذیلا مهمترین آنها به طور اجمال توضیح داده میشود.
اول، آزادی اندیشه بواسطه عنصر کانونی آن یعنی آزاد اندیشی یک حالت درونی و یک ملکه ذاتی و فطری است که در وضعیت خاص درونی (محیط روانی) و شرایط بیرونی و ساختاری مادی و غیر مادی (محیط عملیاتی) مشخص و معینی حاصل میشود. به گونهای که برای دستیابی به این ملکه که نوعی تقوای فکری و معرفتی به شمار میرود هر دو محیط روانی و عملیاتی باید مهیا و مناسب باشد. یعنی هم اندیشهورز باید واجد صفات و ملکات حسنه باشد و هم شرایط ساختاری و اجتماعی مادی و معنوی مستعد شکوفایی و ابراز فکر و اندیشه باشد. ازاینرو، میتوان ادعا کرد که آزادی اندیشه بیش از آنکه وجه سلبی داشته باشد یک امر ایجابی است. یعنی تنها نبود موانع درونی و بیرونی برای تحقق آزادی اندیشه کفایت نمیکند بلکه مستلزم وجود حالات درونی و شرایط مناسب و مساعد بیرونی نیز میباشد.
دوم، در تکوین و تحقق آزادی اندیشه اهمیت و اولویت وجود حالات درونی از شرایط بیرونی بیشتر است. چون در صورتی که صاحب اندیشه از تقوا و ملکات حسنه درونی برخوردار نباشد، محیط عملیاتی و خارجی مناسب ظهور و بروز اندیشه نمیتواند موجب آزاداندیشی شود که در کانون آزادی اندیشه قرار دارد. ولی اگر انسان آزادی ذاتی و معنوی خود را حفظ کرده باشد، حتی اگر محیط عملیاتی و شرایط خارجی نیز مساعد نباشد، واجد صفت آزاداندیشی بوده و از آزادی اندیشه ذاتی برخوردار است. ازاینرو، آزادی اندیشه و آزاد اندیشی مستلزم و متضمن آزادگی است. به طوری که آزادگی لازمه و پیششرط آزادی اندیشه و آزاد اندیشی است و بدون آن تحقق نمییابد. لذا، هر انسان آزاداندیشی باید آزاده و از آزادی معنوی برخوردار باشد. البته این امر، بدان معنا نیست که شرایط بیرونی انسان برای تحقق عملی آزادی اندیشه ضرورت ندارد؛ بلکه بر این امر دلالت دارد که اولویت و اهمیت حالات و ملکات درونی بیشتر است. چون شرایط مطلوب برای آزادی اندیشه و آزاداندیشی وجود شرایط مقتضی درونی و بیرونی به صورت توأمان میباشد.
سوم، آزادی اندیشه و آزاداندیشی مانند هر امر فطری دیگر میتواند در اثر وجود شرایط مساعد و مناسب درونی و بیرونی انسانی تقویت و تثبیت شود. اما از سوی دیگر، همانگونه که امکان انحراف از فطرت در اثر غلبه غریزه و شهوات وجود دارد، در اثر از بین رفتن آزادی معنوی و شرایط نامساعد بیرونی، آزاداندیشی و آزادی اندیشه نیز ذائل شده و محقق نخواهد شد. چون انسان موجودی مختار و صاحب اراده است که میتواند به مقتضای فطرت انسانی یا شهوات حیوانی عمل نماید. پس همه انسانها فطرتاً آزاداندیش و با استعداد آزادی اندیشه به دنیا میآیند ولی همگی آزاداندیش از دنیا نمیروند. آزادی اندیشه و آزاد اندیشی مانند هر امر فطری دیگر نیازمند تزکیه و تهذیب نفس به معنای تقوای الهی است.
چهارم، از آنجا که هر دو جز آزادی اندیشه، یعنی آزادی و اندیشه، ذاتی هر انسان مختار عاقلی است، در نتیجه، مربوط و متعلق به همه انسانهاست. به گونهای که انسان به ماهو انسان به طور فطری آزاد اندیش بوده و از استعداد و حق آزادی اندیشه برخوردار است؛ مگر اینکه در اثر شرایط درونی و بیرونی آن را از دست بدهد. ازاینرو، هر انسانی به فراخور اندیشهاش میتواند به آزاد اندیشی متصف گردد و اندیشه اش را آزادانه ابراز دارد. ولی این گونه نیست که هر انسان متفکر و اندیشمندی لزوماً آزاد اندیش نیز باشد. همچنین نسبت مستقیم و این همانی بین میزان اندیشه و آزاداندیشی و آزادی اندیشه وجود ندارد. یعنی این گونه نیست که هرچه اندیشهورزی بیشتر باشد به همان میزان آزاداندیشی و آزادی اندیشه نیز بیشتر باشد. چه بسیار اندیشهورزانی که آزاداندیش نیستند و اندیشه خود را آزادانه بیان نمی دارند و چه بسیار غیر اندیشمندانی که آزاد اندیشند و آرا خود را ابراز می دارند. با این حال، تردیدی نیست که آزادی اندیشه و آزاداندیشی ارتباط بیشتری با اندیشهورزان و اندیشمندان دارد. چون آزادی اندیشه و آزاداندیشی مقتضای حال کسانی است که بیش و پیش از دیگران میاندیشند.
پنجم، از آنجا که اندیشه و فکر صرفاً انتزاعی نبوده بلکه انضمامی و معطوف به جهان خارج و عمل نیز میباشد، آزادی اندیشه و آزاداندیشی نیز تنها به حوزه اندیشه محض منحصر و محدود نمیشود. به بیان دیگر، همانگونه که حکمت به دو نوع نظری و عملی تقسیم میشود، آزادی اندیشه و آزاداندیشی نیز در هر دو حوزه عمل و نظر تجلی و تبلور مییابد. ازاینرو، صاحبان اندیشه محض و اندیشه کاربردی و عملی هر دو میتوانند متصف به صفت آزاداندیشی و محق آزادی اندیشه باشند. پس اگر سیاست به معنای تدبیر شئون و امور اجتماعی انسان در حوزه حکمت و اندیشه عملی قرار گیرد، خود مهمترین عرصه آزادی اندیشه و آزاداندیشی است. پرواضح است که علم سیاست نیز به عنوان یک نوع حکمت نظری خود موضوع آزاداندیشی و آزادی اندیشه میباشد. پس هر دو دسته از سیاستدانان و سیاستمداران میتوانند و باید آزاداندیش باشند و اندیشه خود را آزادانه بیان دارند تا سیاست به سامان شود. در این میان آزادی اندیشه و آزاداندیشی در سیاست خارجی ضرورت و اهمیت بسیاری دارد.
ششم، از آنجا که اندیشه و فکر صرفاً انتزاعی نبوده بلکه انضمامی و معطوف به جهان خارج و عمل نیز میباشد، رابطه وثیقی بین آزادی اندیشه و آزادی بیان وجود دارد. به گونهای که آزادی بیان لازمه آزادی اندیشه است. چون اندیشه وجودی ذهنی دارد و زمانی وجود و نمود خارجی پیدا میکند که بیان گردد. البته بیان به معنای عام مدنظر است که علاوه بر گفتار، شامل کردار و کنش گفتاری نیز میشود.
هفتم، نه تنها هیچ تعارضی و تنافی بین اسلام و آزادی اندیشه و آزاداندیشی وجود ندارد، بلکه آنها لازم و ملزوم یکدیگرند. چون اولاً، اسلام دینی فطری است که نمیتواند با آزادی اندیشه و آزاداندیشی نیز که فطری است تعارض داشته باشد. به طوری که این دو امر فطری به جای نفیدیگری، هم افزا و اثباتکننده یکدیگرند. ثانیاً، پذیرش اسلام مبتنی بر انتخاب آگاهانه و تعقلی است. بهطوری که انسان باید با تفکر و تعقل به اسلام ایمان بیاورد. ثالثاً در اسلام تفکر و تعقل نه تنها منع نشده است بلکه واجب و نوعی عبادت است. ازاینرو، هر مسلمانی مانند انسانهای دیگر فطرتاً و ذاتاً آزاداندیش و دارای حق آزادی اندیشه است.
3- معنا و مفهوم منافع ملی
پرسش اساسی دیگر آن است که معنا و مفهوم منافع ملی چیست و عناصر و مصادیق آن کدامند؟ به سخن دیگر، منافع ملی جمهوری اسلامی ایران چگونه تعریف میشود و ارزشهای آن کدامند؟ چون برای تبیین رابطه بین آزادی اندیشه و منافع ملی، نخست باید منافع ملی را تعریف کرد. مفهوم منافع ملی، به رغم کاربرد گسترده در ادبیات سیاست خارجی دارای ابهام مفهومی است. این ابهامها باعث تلقیات و تعاریف متفاوت و حتی متعارضی از منافع ملی جمهوری اسلامی ایران شده است. بعضی، منافع ملی جمهوری اسلامی را به صورت انتزاعی و قیاسی تعریف کرده و مصادیق آن را صیانت از نفس یا بقاء، حاکمیت ملی، استقلال، تمامیت ارضی، امنیت نظامی، توسعه و رفاه اقتصادی تعیین میکنند. برخی دیگر منافع ملی ایران را آن دسته از اهداف و ارزشهای ملی تعریف میکنند که دست یافتنی و تحققپذیر است و مصادیق آن را به صورت استقرایی از طریق بررسی عملکرد سیاست خارجی جمهوری اسلامی به طور در زمانی معین میکنند. از طرف دیگر، عینیگرایان منافع ملی جمهوری اسلامی ایران را واقعیت عینی میدانند که برحسب قدرت یا امنیت ملی آن تعریف میشود. ذهنیگرایان، برعکس، معتقدند که منافع ملی جمهوری اسلامی ارزشهایی است که تصمیمگیرندگان ملی به عنوان برآیند منافع جمعی جامعه برمیگزینند و در تصمیمات و سیاستهای اتخاذی آنان به نمایندگی از ملت ایران تبلور و تجلی مییابد (دهقانی فیروز آبادی، 1386: 135).
بنابراین، رویکردها و رهیافتهای متعدد و متنوعی در مورد مفهوم و مدلول منافع ملی جمهوری اسلامی ایران شکل گرفته است. هر یک از این دیدگاهها بر ابعاد، عناصر و وجوه خاصی از منافع ملی کشور تأکید میورزد. این اختلافنظرها ناشی از ارزش محور بودن منافع ملی است. یعنی اختلاف در مورد اینکه مهمترین، بهترین و عالیترین ارزش ملت ایران کدام است. ویژگی ارزشی منافع ملی باعث میشود که تحلیلگر و تصمیم گیرنده سیاست خارجی بر اساس آنچه خود بهترین ارزش برای ملت و کشور میداند به داوری ارزشی بپردازد. افزون بر این، حتی اگر منافع ملی را یک واقعیت عینی نیز بدانیم، باز این امر به قوت خود باقی است. زیرا، تصمیم گیرنده و تحلیل گر سیاست خارجی است که نهایتاً در مورد میزان انطباق ارزشهای تجلی یافته در تصمیم و عملکرد سیاست خارجی با آن واقعیت عینی قضاوت میکند. ازاینرو، میتوان گفت منافع ملی عالیترین اهداف و والاترین ارزشهایی(مادی و معنوی) است که در چارچوب نظام هنجاری و ارزشی جامعه ایران به صورت بیناذهنی تعیین و تعریف میشود. به عبارت دقیقتر، منافع ملی جمهوری اسلامی ایران عبارت است از: آرمان،آمال، آماج، ارزشها و نیازهای ادراکی جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک ملت- دولت دارای حاکمیت در رابطه با سایر بازیگران بینالمللی که به صورت بیناذهنی تکوین و تعریف میشود.
بنابراین، در تعریف و تعیین منافع ملی جمهوری اسلامی ایران چند اصل را باید رعایت کرد. اول، نظام ارزشی و هنجاری که ارزشهای ملی از آن نشأت میگیرد را باید مدنظر قرار داد. دوم، آرمانها، ارزشها، انتظارات و هنجارهای ملی که به صورت بیناذهنی ساخته و پذیرفته شده و ملت ایران تأمین آن از طریق سیاست خارجی لازم و ضروری میپندارند را باید لحاظ کرد. به گونهای که برداشت و تلقی مردم از ارزشی که به عنوان یک منفعت ملی در سیاست خارجی پیگیری میشود سازگار و همسان باشد. سوم، ماهیت و هویت اسلامی نظام جمهوری اسلامی را باید ملحوظ داشت. زیرا هویت اسلامی جمهوری اسلامی ایران نقش تعیینکنندهای در تعیین و تعریف منافع ملی ایران ایفاء میکند. این بدان معناست که در تعریف و تبیین عناصر و مصادیق منافع ملی ایران باید هر دو دسته از ارزشهای اسلامی و ایرانی را لحاظ کرد. این ارزشها به دو دسته مادی یا ملموس و غیر مادی یا ناملموس تقسیم میشوند (دهقانی فیروز آبادی، 1387: 24ـ 12).
4- نسبت آزادی اندیشه با منافع ملی
پس از تعریف دو مفهوم آزادی اندیشه و منافع ملی اکنون باید به این پرسش اصلی پاسخ داد که چه رابطه و نسبتی بین این دو در سطح نظری و عملی وجود دارد. با توجه به ابعاد نظری و عملی آزادی اندیشه از یک سو و ساحتهای انتزاعی و انضمامی منافع ملی از سوی دیگر، رابطه این دو در دو سطح سیاستپیشگی و سیاستپژوهی قابل بحث و بررسی است. از طرف دیگر، چون در هر دو سطح، عامل تعیینکننده کارگزار انسانی است، هر دو دسته از عوامل درونی(محیط روانی) و شرایط بیرونی (محیط عملیاتی) در نسبت بین آزادی اندیشه و منافع ملی تعیینکننده و اساسی هستند. بر این اساس، نسبت آزادی اندیشه با منافع ملی را میتوان در سه حوزه تعریف ماهیت و محتوای منافع ملی، تعیین عناصر و ارزشهای تشکیل دهنده، و چگونگی تعقیب و پیگیری آن در سیاست خارجی مورد بررسی قرار داد.
1-4- تعیین محتوای منافع ملی
در زمینه ماهیت و محتوا و به تبع آن تعریف منافع ملی، آزادی اندیشه و آزاداندیشی به دو صورت نقش تعیینکنندهای میتواند ایفاء نماید. اول، خود مفهوم منافع ملی، به عنوان چراغ راهنمای سیاست خارجی و ابزار تحلیل آن مورد اختلافنظر است. به سخن دیگر، مفهوم منافع ملی خود یک ادراک و انگاره است. ازاینرو، به عنوان بخشی از استعدادهای معرفتی و ادراکی انسانها (اعم از سیاست پیشه و سیاست پژوه) متعلق آزادی اندیشه و آزاداندیشی قرار میگیرد. به گونهای که اندیشهورزان فارغ از تعلقات و تعصبات روانی و ذهنی و تمایلات شخصی از یک سو و موانع بیرونی اجتماعی سیاسی میتوانند در مورد آن بیندیشند و اندیشه خود را ابراز دارند. بدیهی است که در صورت حصول اجماع مفهومی در دو سطح نظری و عملی پیرامون این ادراک و انگاره و تکوین و تعریف آن به صورت بیناذهنی، کاربرد و قابلیت تحلیلی و تصمیمگیری آن افزایش یافته و به شرایط مطلوب ختم میگردد.
دومین نقش آزادی اندیشه و آزاداندیشی در بعد ماهوی و محتوایی منافع ملی مربوط به چیستی آن میشود. این نسبت به ویژه در مورد تعریف چیستی منافع ملی جمهوری اسلامی ایران موضوعیت و اهمیت بسیار دارد. چون، همانگونه که توضیح داده شد، در مورد ماهیت بسیط یا مرکب منافع ملی جمهوری اسلامی ایران دیدگاههای مختلفی وجود دارد. برخی با توجه به ماهیت و هویت اسلامی جمهوری اسلامی ایران منافع آن را همان مصالح اسلامی تلقی و تعریف میکنند که منافع ملی نیز در آن نهفته است. گروه دیگری بر مبنا و از منظر ملیگرایی، منافع ملی جمهوری اسلامی ایران را به عنوان یک دولت- ملت متعارف محدود و محصور در ارزشهای معطوف به ملت ایران میدانند.
سومین دیدگاه، گرچه مصالح اسلامی و منافع ملی ایران را متمایز میداند ولی این دو را ذاتاً متعارض نمیپندارد؛ بلکه استدلال میکند که ممکن است در مقام عمل بین آنها تزاحم پیش آید. داوری در مورد این دریافتها و ادراکها نیز موضوع بسیار مهم آزادی اندیشه و آزاداندیشی است. به گونهای که بر اساس تفکر آزاد از قید و بندهای روانی و بیرونی میتوان به دریافت و درک درستی از این مفهوم و اجزاء تشکیل دهنده آن دست یافت.
2-4- تعیین عناصر و ارزشهای مقوم منافع ملی
آزادی اندیشه و آزاداندیشی ارتباط وثیقی نیز با چگونگی تعیین و تعریف عناصر و ارزشهای مقوم منافع ملی دارد. زیرا، همانگونه که ذکر شد، مهمترین کارکرد و هدف تحلیلی و تنفیذی مفهوم منافع ملی تعیین و تعریف ارزشهای عالی ملت ایران است که باید در سیاست خارجی پیگیری شود. ولی همیشه این پرسش مطرح بوده است که مهمترین آرمانها، ارزشها، آماج و نیازهای جامعه و ملت ایرن کدامند و چگونه تعریف میشوند. فارغ از دیدگاهها و رویکردهای مختلف عینیگرایی، ذهنیگرایی و بنیاذهنیگرایی در مورد چگونگی تعریف این ارزشهای بنیادی، آنچه مسلم است نهایتاً، کارگزاران انسانی در مورد آن تصمیم گرفته و تحلیل میکنند. ازاینرو، در هر سه رویکرد، انسان مختار باید بین ارزشهای مختلف انتخاب و داوری نماید.
در چارچوب ذهنیگرایی، افراد تصمیمگیرنده سیاست خارجی برآیند ارزشها و منافع جامعه را به عنوان منافع ملی تعیین و تعقیب میکنند. امری که مستلزم اختیار و انتخاب، به معنای آزادی تصمیم، جزیی از آزادی ذاتی است. از سوی دیگر، تشخیص و تعیین ارزشهای مشخص و معین به عنوان برآیند منافع ملی کشور کنشی معرفتی و فکری، به معنای آزادی تشخیص، است. پس در صورتی تصمیمگیرنده میتواند به درستی همان ارزشهایی را برگزیند که مدنظر ملت است که آزاداندیش و از آزادی اندیشه برخوردار باشد. یعنی فارغ از پیشفرضها، ذهنیتها و تعصبات و تعلقات فردی، گروهی، حزبی و جناحی در مورد این ارزشها بیندیشد و انتخاب کند. همچنین، سیاستپژوهان نیز با آزاداندیشی و آزادی اندیشه میتوانند میزان انطباق ارزشهایی که در تصمیم کارگزاران و تصمیمگیرندگان تجلی یافته است داوری نمایند. برآیند این دو، انتخاب ارزشهایی خواهد بود که انطباق و سازگاری بیشتری با ارزشها و منافع واقعی ملت ایران دارد.
بر اساس عینیگرایی نیز تعریف و تعیین ارزشها و مصادیق منافع ملی در گرو آزادی اندیشه و آزاداندیشی در هر دو سطح تصمیمگیری و تحلیلگری است. از منظر تصمیمگیری، چون منافع ملی واقعیتی عینی فارغ از ارزشهای تصمیم گیرنده تلقی می شود، وی تنها وظیفه تعیین مصداق عینی آن را بر عهده دارد. اما از این منظر نیز وی در صورتی میتواند مصادیق منطبق بر واقعیت را تعیین و تعقیب کند (آزادی تصدیق) که آزاداندیش و دارای آزادی اندیشه باشد. یعنی موانع درونی و تعلقات سیاسی اجتماعی وی را به تعیین مصادیق خاصی سوق ندهد. همین کارکرد در مورد تحلیلگر سیاست خارجی به عنوان ارزیاب میزان انطباق منافع واقعی بر منافع تعیین شده نیز صادق است.
بر مبنای بیناذهنیگرایی نیز آزادی اندیشه و آزاداندیشی نقش مقوم و مؤثری در تعیین و تعریف منافع ملی دارد. چون بیناذهنیت بدون آزاداندیشی و آزادی اندیشه در مورد منافع ملی واقعی شکل نمیگیرد. بیناذهنیت در مورد منافع ملی و تعریف ارزشهای آن به صورت بیناذهنی در صورتی بیانگر ارزشهای ملت است که همه کارگزاران انسانی قادر باشند آزاد بیندیشند و آزادانه آن را بیان دارند. حتی اگر در چارچوب بیناذهنی گرایی قائل به واقعیت عینی منافع ملی نیز نباشیم این امر به معنای ذهنیگرایی نیست. چون در قالب ذهنیگرایی هر یک از کارگزاران انسانی تصور و تلقی خود را بدون توجه به دیگران ابراز میدارند. اما در بیناذهنی گرایی ارزشها در تعامل با اذهان دیگر تعریف و تعیین یا پذیرفته میشود (آزادی تشخیص و تصدیق جمعی). امری که بیش از هر چیزی موکول و مشروط به آزاداندیشی و آزادی اندیشه فردی و جمعی است. نتیجه این فرایند نیز امکانپذیر شدن ارزیابی ارزشهای تعیین شده در سیاست خارجی براساس بیناذهنیت آزاداندیشانه است.
3-4- تعقیب و تأمین منافع ملی
سرانجام، آزادی اندیشه و آزاداندیشی در پیوند ناگسستنی با چگونگی تعقیب و تأمین منافع ملی، یعنی آزادی تنفیذ، است. چون حتی در صورت تعریف ارزشها و عناصر منافع ملی بر مبنای آزاداندیشی و آزادی اندیشه، امکان دارد تعقیب و تأمین آن بر این مبنا صورت نگیرد. فرایند پیگیری منافع ملی شامل تعیین اهمیت و اولویت ارزشها و عناصر، ابزارها و تعیین حوزه اطلاق منافع ملی(آزادی تشخیص) میشود. جمهوری اسلامی ایران، مانند سایر کشورها منافع متنوع و متعددی دارد که برای تأمین آنها باید برحسب اهمیت، ضرورت و فوریت اولویتبندی کند. ازاینرو، اولویتبندی منافع ملی خود یک امر بسیار مهم در سیاست خارجی است که آزادی اندیشه و آزاداندیشی را میطلبد. بهگونهای که تصمیمگیرنده سیاست خارجی باید به دور از منافع فردی، گروهی، حزبی و جناحی دست به اولویتبندی بزند. از سوی دیگر، سیاستپژوهان نیز باید بدون حب و بغضهای درونی و بیرونی این اولویتبندی را به داوری بنشینند. برآیند این دو به اولویتبندی واقعیتری منجر خواهد شد تا زمانی که هر دو گروه تصمیمگیرنده و تحلیلگر اسیر شهوات درونی مثل قدرتطلبی و گرایشات و تعلقات سیاسی اجتماعی خود باشند. چون آزادی اندیشه و آزاداندیشی مستلزم فدا کردن منافع و علائق شخصی، گروهی، حزبی و جناحی به پای منافع ملی است.
یکی از الزامات تعقیب مافع ملی، بکارگیری ابزارهای مناسب است. به طوری که عدم تناسب بین ارزشهای تجلییافته در اهداف ملی و ابزارها هزینه تأمین آن را افزایش میدهد و در نهایت ممکن است به شکست و ناکامی سیاست خارجی بیانجامد. ازاینرو، انتخاب ابزارهای مناسب برای تأمین منافع ملی خود متعلق آزادی اندیشه و آزاداندیشی است. چون ممکن است هم تصمیمگیرنده و هم تحلیلگر سیاست خارجی در تعیین و تحلیل این ابزارها نتواند فارغ از تعلقات شخصی و اجتماعی سیاسی عمل نماید که به تأمین منافع ملی کشور آسیب میرساند. برعکس، در صورت انتخاب ابزارها برپایه آزادی اندیشه که همگان امکان ابراز فکر و اندیشه و نقد و ارزیابی آزادانه داشته باشند، منافع ملی بهتر و بیشتر تأمین میشود.
تعیین حوزه اطلاق منافع ملی، سومین جزء از فرایند تعقیب منافع ملی است، که مانند دو مورد قبل، نیازمند و وابسته به آزادی اندیشه و آزاداندیشی است. یعنی تعیین قلمرو و دامنه موردی، موضوعی و جغرافیایی منافع ملی ایران (آزادی تشخیص). برای نمونه مشخص کردن قلمروی منافع ملی جمهوری اسلامی در حوزه جغرافیایی خاورمیانه یا آمریکای لاتین در اینجا موضوعیت مییابد. تعیین هر یک از این دو منطقه به عنوان حوزه اطلاق منافع ملی کشور مستلزم تفکر و اندیشه رها از تمایلات درونی و تعلقات سیاسی-اجتماعی است. چون در غیر اینصورت در اثر مداخله تمنیات روانی و منافع گروهی، حزبی و جناحی، منافع ملی کشور آسیب خواهد دید.
نتیجه: آثار مثبت آزادی اندیشه در تأمین منافع ملی
از مباحث بالا میتوان در مورد تأثیرات مثبت آزادی اندیشه و آزاداندیشی در تأمین و تحقق منافع ملی کشور این نتایج را استنتاج کرد:
1- آزادی اندیشه و آزاداندیشی باعث تعریف، تبیین و تعقیب منافع واقعی جمهوری اسلامی ایران میشود.
2- آزادی اندیشه و آزاداندیشی باعث افزایش روحیه ملی به معنای آمادگی ملت برای گذشتن از منافع شخصی به نفع منافع ملی و حمایت و پشتیبانی آنان از سیاست خارجی دولت میشود.
3- آزادی اندیشه و آزاداندیشی موجب افزایش اعتماد متقابل سیاستپیشگان و سیاستپژوهان میشود. چون هر دو گروه به این باور خواهند رسید که مدنظر قرار دادن اندیشه و ادراک دیگری به تأمین منافع ملی کشور کمک میکند. چون فارغ از تعصبات و تعلقات درونی و بیرونی است.
4- آزادی اندیشه و آزاداندیشی در دو سطح تصمیمگیری و تحلیل سیاست خارجی به شکلگیری فهم و زبان مشترک بین تصمیمگیرندگان و تحلیلگران کمک میکند. امری که برای تأمین منافع واقعی کشور بسیار حیاتی است. چون در بسیاری از مواقع عدم فهم و درک متقابل ناشی از فقدان زبان مشترک و دستور کارها و اهداف حرفهای متفاوت اجرایی و نظری است.
5- آزادی اندیشه و آزاداندیشی در نهایت دو حوزه نظریه و عمل در سیاست خارجی را به هم نزدیک کرده و زمینه تعامل این دو عرصه را فراهم میسازد. چون آزادی اندیشه این امکان را مهیا میکند تا هر دو حوزه ادراکات و تفکرات خود در مورد منافع ملی و فرایند تعقیب و پیگیری آن را ابراز دارند و به نقادی آن بپردازند. امری که برای محقق ساختن منافع ملی کشور اهمیت حیاتی و راهبردی دارد.
6- آزادی اندیشه ایجاب میکند که در راه تأمین منافع ملی اندیشه و ادراک خود را بیان کنیم و لو اینکه در اثر ابراز آن منافع شخصی، گروهی، حزبی و جناحی فدا شود. از سوی دیگر، آزاد اندیشی مستلزم آن است که برداشتها و ادراکات صادق و به حق دیگران حتی منتقدین خود را با طیب خاطر بپذیریم؛ گرچه این امر مغایر منافع شخصی، گروهی، حزبی و جناحی ما باشد. چون تعهد به منافع ملی مستلزم آزاد اندیشی است و هر انسان آزاداندیشی به منافع ملی متعهد است و منافع ملی را بر هر نوع منفعت دیگری مقدم میدارد. زیرا، با تعریفی که ارائه شد تفاوتی و تمایزی بین ارزشهای ملی و مصالح اسلامی وجود ندارد و هر دو جزء مقوم منافع ملی جمهوری اسلامی هستند.
منابع:
1- برلین، آیزایا، 1368، چهار مقاله در باره آزادی، ترجمه محمدعلی موحد، تهران: شرکت سهامی خوارزمی.
2- مطهری ، مرتضی، 1364، پیرامون جمهوری اسلامی، تهران: صدرا
3- مطهری، مرتضی، 1367، جهاد، تهران: انتشارات صدرا
4- مطهری، مرتضی، 1368، گفتارهای معنوی، تهران: صدرا
5- مطهری، مرتضی، 1367، انسان کامل، تهران: صدرا
6- مطهری، مرتضی، 1370، پیرامون انقلاب اسلامی، تهران: صدرا
7- مطهری، مرتضی، 1374، مجموعه آثار، ج 1، انسان و سرنوشت، تهران: صدرا
8- دهقانی فیروز آبادی، سیدجلال، 1386، هویت و منفعت در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، در داود کیانی(گرداورنده)، منافع ملی جمهوری اسلامی ایران، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی.
9- دهقانی فیروز آبادی، سیدجلال، 1387، چهارچوبی مفهومی برای ارزیابی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، تهران: معاونت پژوهشی دانشگاه آزاد اسلامی و مرکز تحقیقات استراتژیک.
10- دهقانی فیروز آبادی، سیدجلال، 1389، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، چاپ سوم، تهران: انتشارات سمت.
11- میراحمدی، منصور، آزادی از دیدگاه استاد مطهری، در لکزایی، نجف (به کوشش)، اندیشه سیاسی آیتالله مطهری، (مجموعه مقالات)، قم: بوستان کتاب.