• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1368/04/28

بیانات در دیدار جمعى از جانبازان انقلاب اسلامى و دست‌اندرکاران ساخت مرقد حضرت امام خمینى (قدّس سرّه الشّریف)

بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)

 اوّلاً بر خودم لازم میدانم که به شما عزیزان و نیروهاى مخلص و حقیقتاً وفادار به امام بزرگوار و انقلاب، این مصیبت عظیم و فراموش‌نشدنى و جبران‌ناپذیر را تسلیت عرض کنم. هر کسى که در مجموعه‌ی ملّت بزرگ و فداکار ما، فداکارى بیشترى و اخلاص بیشترى براى انقلاب و اسلام و امام به‌خرج داده است و میدهد، در مصیبت امام صاحب‌عزاتر است. با این حساب، شما جانبازان عزیز، شما جهادگران و سپاهیان عزیز، شما نیروهاى بسیجىِ دستگاه‌هاى مختلف، حقیقتاً صاحب‌عزا هستید. امام مال شما بود و امامِ شما بود به معناى حقیقى کلمه.ثانیاً لازم میدانم از زحمات تحسین‌برانگیز و تلاش نمونه و سرمشقى که در ساختن و پرداختن و آماده کردنِ این قبله‌ی دلهاى همه‌ی ما ‌-یعنى مزار منوّر امام عزیزمان- به‌خرج دادید و نشان دادید، با همه‌ی وجود تشکّر کنم. (۲) البتّه که زبان از تشکّر نسبت به اخلاصها و زحمات همه‌ی افرادى که مثل شماها مخلصانه و دلسوزانه کار میکنند قاصر است، امّا به‌هرحال وظیفه داریم تشکّر قلبى خودمان را عرض کنیم. زحمت کشیدید، تلاش کردید، ساعات مستمر و طولانی‌اى را بدون استراحت، بدون اندیشیدن به چیزى غیر از کار و زحمت، خرج کردید و صرف کردید، امّا آنچه محصول مبارک این تلاشها شد، مایه‌ی روشنىِ چشم شما باید باشد و هست.

 من یکى دو مطلب را میخواهم عرض کنم؛ یکى از آنها را همین جا عرض میکنم که آن حرکتى و تلاشى که براى احترام به امام و تعظیم و تکریم نسبت به مقام والاى آن بزرگ‌مَرد انجام میگیرد، همان صدقه‌ی جاریه‌اى است که تا دنیا هست و اسلام هست، هرگز اثر آن و نتیجه‌ی آن کهنه و مندرس (۳) نخواهد شد.

 اوّلاً درباره‌ی شخصیّت حضرت امام واقعاً نمیشود حرف زد. وقتى وارد بشویم، راجع به ابعاد شخصیّت این عزیزِ دوران و یادگار پیغمبران حرف بزنیم، میدانیم که ناقص خواهد ماند و کامل نخواهد شد؛ وقتهاى زیاد، انسانهاى بزرگ، زبانهاى گویا لازم است تا بتوانند حیطه‌بندى کنند عظمت این شخصیّت را. لذا درآن‌باره که من نمیخواهم واقعاً صحبت کنم، ماها کوچک‌تر از آن هستیم، امّا این را میخواهم عرض بکنم که اگر ما این مجموعه را ‌-نظام جمهورى اسلامى، و این انقلاب بزرگ و جهانى و این رستاخیز عظیمى که در دنیا به وجود آمده، و رستاخیز عظیم‌ترى که در درون انسانها به وجود آمده و این تحوّلى که مسها را طلا کرده- کلمه‌ی طیّبه و شجره‌ی طیّبه بدانیم که هست، ریشه‌ی این شجره‌ی طیّبه، همین شخصیّت عظیمى است که همه‌چیز از او رویید. او بود که این درخت مبارک را رویاند.در روزگارى همه‌چیز بود، [امّا] او نبود و ما هیچ‌چیز نداشتیم؛ همین ایران بود، همین ملّت بود، همین موقعیّت جغرافیایى بود، همین فقه بود، همین قرآن بود، همین نهج‌البلاغه بود، امّا او نبود، او به‌عنوان یک شروع‌کننده و رهبر ‌-قبل از شروع نهضت- کار خودش را آغاز نکرده بود، [لذا] هیچ‌چیز نبود، هیچ‌چیز نداشتیم، روزبه‌روز عقب‌تر میرفتیم، روزبه‌روز بیشتر توى سرمان میخورد و روزبه‌روز بیشتر شخصیّت ما هضم میشد. بعد او پدید آمد، قدم در صحنه گذاشت، مثل وجودى که ماهیّات را هستى میبخشد، تحقّق میبخشد، مثل خورشیدى که میتابد و اشیاء را آشکار میکند، مثل روحى که به کالبدى دمیده میشود و اجزاى آن کالبد را زنده میسازد، ما را زنده کرد، ما را نمایان کرد، ما را به حرکت درآورد. آن‌وقت ارزش جغرافیایى ما، ارزش تاریخى ما، فرهنگ گذشته‌ی ما، قرآن ما، نهج‌البلاغه‌ی ما، انسان ما و ملّت ما به کارمان آمد. او کلید بود؛ او ریشه‌ی این درخت بود. این ریشه باید محفوظ بماند. نکته این است. اگر این نظام از ریشه‌ی خود یعنى از امام عزیز خود جدا بشود، مثل درختى است که «اُجتُثَّت مِن فَوقِ الاَرض». (۴) همین آیه‌ی شریفه‌ی «اُجتُثَّت مِن فَوقِ الاَرض»، یعنى یک درختى است که این را از روى زمین ارّه کرده‌اند و بین تنه و ریشه فاصله انداخته‌اند. حالا چهار روزى هم ممکن است نمودى و هیکلى داشته باشد، امّا سرنوشت آن معلوم است؛ این رابطه‌ی حیاتى و تغذیه‌اى دیگر نیست.

 ما نباید بگذاریم نظام اسلامى از آن ریشه‌ی خودش ‌-یعنى از امام- جدا بشود. خب شما ممکن است بگویید امام که از ما جدا شد؛ او در عالم ملکوت، در عالم برزخ، و در عالم ارواح، عالم دیگرى و بساط دیگرى و عیش دیگرى دارد و ما از او جدا ماندیم. من عرض میکنم شخصیّت امام، مثل شخصیّت پیغمبران، فقط به وجود خارجى او نبود. خب، آن روزى که حضرت موسىٰ از مردمِ خودش گرفته شد، آیا بنی‌اسرائیلِ آن روز و امّت موسىٰ بکلّى از منبع خودشان جدا شدند؟ نه. ارتباط و اتّصال در شخصیّت‌هاى معنوى و روحى که به وجود خارجىِ آنها وابسته نیست. آن روزى که رسول اسلام، حضرت محمّدبن‌عبدا‌لله‌ رحلت فرمود، آیا امّت اسلام [از منبع خود] جدا شد؟ بى پیغمبر شد؟ ماها که قرنها و نسلها بعد آمدیم، دیگر پیغمبر نداشتیم؟ چرا، ما هم پیغمبر داشتیم؛ درحالی‌که جسم آن پیغمبر پیش ما نبود؛ او هم در یک عالم دیگرى بود، او هم در عالم ملکوت و بالاتر از ملکوت بود. هویّت شخصیّت‌هاى معنوى به جسمشان و به حضور دنیوی‌شان نیست؛ به فکرشان، به راهشان، به رهنمودشان، به سرانگشت اشاره‌شان ‌-که همواره باقى است- وابسته است. پیغمبر ما و اولیاى ما و همین امام بزرگوار ما با انگشتشان اشاره میکردند به یک طرفى که راه، این است. البتّه خودشان هم جلوتر از همه حرکت میکردند؛ نه اینکه بِایستند بگویند شماها بروید. این سرانگشت اشاره موجود است. اینها تعیین‌کننده‌ی هویّت یک امام، یک منبع و ریشه‌ی حیاتىِ یک جامعه است که دائماً هم میشود از آن تغذیه کرد؛ چون وابسته به جسمِ او نیست.

 امّا یک نکته هست: اگر ما این فکر را بخواهیم نگه داریم، امّا شخصیّت امام ‌-یعنى یاد او، خاطره‌ی او- مورد اهتمام ما نباشد، مطمئنّاً دچار اشتباه خواهیم شد. لذا شما راجع به امام حسین می‌بینید که به ما گفته‌اند هر سال گریه کنید. خب گریه کردن به معناى زنده بودنِ یک مصیبت است، یعنى همین دیروز اتّفاق افتاده. خب، موجودى که هزار و چند صد سال قبل از دنیا رفته و به شهادت رسیده، امروز چرا باید براى او گریه کرد؟ این براى همین است؛ یعنى اگر آن یاد، با همه‌ی ابعاد آن، در ذهن ما، در زندگى ما و در بساطِ هستى ما زنده نمانْد، فکر او و سرانگشت اشاره‌ی او یواش‌یواش کم‌رنگ خواهد شد؛ چه ما بخواهیم، چه نخواهیم. لذا من میگویم گنبد امام، بقعه‌ی امام، مرقد امام، صحن و سراى امام ‌-همین تشکیلاتى که جناب آقاى انصارى اشاره کردند- اگر مورد اهتمام شما قرار بگیرد و براى آن نیرو و پول و عمر و ابتکار و وجود خرج کنید، این به معناى کار براى یک شخص نیست؛ این به معناى کار براى هویّت فکرى امام است؛ این در بقاى آن فکر تأثیر دارد. کار شما صدقه‌ی جاریه است؛ کار شما به معناى زنده نگه‌داشتن یاد امام است.این مسئله‌ی گنبد و بارگاه و بقعه و مقبره‌ی بزرگان و مانند اینها که یک عدّه‌اى از خشک‌مغزهاى عالم اسلام ‌-که بعد هم دستهاى سیاست انگلیس آمد و اینها را به شکل حکومت و دولت و سیاست درآورد- از چند قرن پیش با آن بشدّت مبارزه میکنند که قبر نداشته باشیم و مقبره نداشته باشیم، از طرف تئوریسین‌هایشان خشک‌مغزى است، و از طرف سیاسیّونشان خیانت است. دیدید که آنجا چه بلائى سر مقبره‌ی ائمّه‌ی هدا و اصحاب پیغمبر و یاران و نزدیکان رسول خدا و شهداى اُحد آوردند. (۵) مقبره‌ی پیغمبر را هم اگر از مسلمانها نمیترسیدند، به همان روز درمی‌آوردند و به همان شکل با خاک یکسان میکردند! اگر [این اماکن] براى آنهایى که قبلها حرفش را زدند و مطلبش را در کتابها نوشتند که آدمهاى خشک‌مغزِ جاهلِ بدبختى بودند و از حقایق اسلام بی‌خبر بودند، و اینهایى که عملش کردند ‌-این جاسوسهاى صهیونیستِ استعمارزده‌ی مزدورِ بدبختى که همه‌ی وجودشان با یادگارهاى اسلامى دشمن بود، حاضر نبودند تحمّل کنند و الان هم حاضر نیستند تحمّل کنند- وسیله‌ی پول و اعتبار دنیوى نبود، شاید همین الان همین که باقى مانده [را هم]، میزدند با خاک یکسان میکردند.

 برطبق بینش اسلامى، یادگارهاى اسلامى عزیز است. خب میشد اسلام به مردم بگوید که بروید در زمین صافى بِایستید نماز بخوانید، عبادت کنید. میگوید نخیر، مسجد بسازید. بنا، عمارت مسجد ‌-اِنَّما یَعمُرُ مَسّْجِدَ الله- (۶) و آباد کردن مسجد، اینها همه ملاک است. یعنى این تجسّم و تجسّد خارجى، مورد نظر اسلام است، چون تأثیر دارد؛ در مسجد هم که جاى نماز و عبادت خالص است همین‌جور است؛ در مورد اشخاص و شخصیّت‌ها هم همین‌جور است. بنابراین، این مزار و بقعه‌ی مبارک، ‌ان‌شاءالله‌ مرکز برکات خواهد بود، مرکز نورانیّت خواهد بود، مرکز گسترش تفکّرات و الهامات الهى خواهد بود، مرکز حال و روح عرفانى و توجّه مردم عاشق و اهل بصیرت و اهل محبّت خواهد بود؛ هر کسى از شعبه‌ی خودش و کانال خودش به معنویّت، یک استفاده‌اى از اینجا خواهد کرد. کارى که کردید، کار باارزشى است. من این نکته را خواستم عرض کنم.

 یک نکته راجع به جانبازها عرض کنم. درباره‌ی جانبازها، هم حرف زیاد زده شده، هم خود بنده گاهى صحبتهایى کرده‌ام. من میخواهم بگویم ما هرچه در راه خدا میدهیم، براى ما میماند و هرچه براى خودمان نگه میداریم، براى ما نمیماند و مثل همه‌چیز دیگرِ دنیا از بین خواهد رفت. هرچه در راه خدا خرج میکنیم، درحقیقت براى منِ واقعى خودمان خرج کرده‌ایم؛ این راست است. حالا اوّل در مورد اموال مثال بزنم تا برسیم به جسم و جان؛ یعنى آن بخش عزیزترینى که شماها مصرف کرده‌اید. چون من به این قضیّه اعتقاد راسخ دارم؛ این حرفى که حالا خواهم گفت، هیچ نقطه‌ی غبارى در ذهن من ندارد.یک وقتى یک بزغاله‌اى را آوردند خدمت پیغمبر؛ حضرت [آن را] ذبح کردند. بعد چند نفر فقرا و مستحقّین آمدند که یا رسول‌ا‌لله‌! یک تکّه‌اى به ما گوشت [بدهید] ‌-خب، گوشت هم که آن‌وقت‌ها کم بود- پیغمبر از این بزغاله‌ی کوچکى که براى خودشان کشته بودند که مثلاً آبگوشتى درست کنند، پی‌درپى بریدند و کندند و به آنها دادند. یکى دیگر آمد، دادند؛ یکى دیگر آمد، دادند؛ ده بیست سى نفر آدم آمدند، پیغمبر به هر کدامشان یک تکّه از این دادند. یک کتف این بزغاله ‌-یک تکّه‌ی مختصرى- باقى ماند که دیگر کسى نبود و آن را بردند به خانه که خودشان بخورند. یکى از همسران پیغمبر عرض کرد: یا رسول‌ا‌لله‌! این بزغاله همه‌اش رفت، همین کتفش برایمان ماند؛ پیغمبر فرمودند که نه، همه‌اش ماند، همین کتفش است که از دست ما خواهد رفت. بله، این کتف را میخوریم، تمام میشود میرود ‌-از دستمان رفت- امّا آنهایى که دادیم براى ما میماند. (۷) از این مال و ثروت دنیا هرچه دادید، براى شما ماند؛ و هرچه خرج کردید یا براى دیگران گذاشتید که بعد از شما بخورند، آن از دست رفت، از بین رفت. [اگر] آدم یک دید معنوى و حکمت‌آمیز به این قضیّه بیندازد، مثل این چراغْ روشن است؛ یعنى هیچ نقطه‌ی مبهمى در این قضیّه نیست.

 آمدیم سرِ جسم. هرچه شما از این جسمتان در راه خدا استفاده کردید، این براى شما ماند. مثلاً این دست را، این چشم را، این پا را براى خدا در کارهاى گوناگون ‌-در جبهه، در سازندگى، در خدمت به خلق خدا، در تلاش براى این و آن- صرف کردید؛ راه رفتید، زحمت کشیدید، فکر کردید، حرف زدید، دست را به کار زدید؛ هر مقدار بیشتر از اینها کار کشیدید، ثوابش بیشتر است، تا میرسد به نقطه‌ی اوج. نقطه‌ی اوج کجا است؟ نقطه‌ی اوج آنجایى است که شما این عضو را در راه خدا میدهید. این دیگر چیزى است که بالاتر از آن، هیچ‌چیزى نیست. اگر شما صد سال دیگر هم چشم داشتید ‌-حالا شمایى که چشم را در راه خدا دادید- و در این صد سال از این چشم هزاران استفاده در راه خدا میکردید، فضیلتش به قدر حالا که این چشم را در میدان جنگ یا در راه خدا از دست دادید، نیست. اگر شما صد سال با این پایى که از شما قطع شده یا با این دستى که از شما قطع شده، براى خدا کار میکردید، میدویدید، گره‌هاى مردم را باز میکردید، تلاش میکردید، خیلى [هم] فضیلت داشت امّا همه‌ی آن صد سال، به قدر [فضیلت] اینکه الان شما این پا را در راه خدا دادید یا این نخاع را در راه خدا دادید، نیست. این آن حدّ اعلىٰ است.

 آنهایى که شهید شدند، خب به حدّ اعلىٰ و اوفىٰ (۸) رسیدند؛ امّا شما که سعادت شهادت را پیدا نکردید و شهید نشدید، این عضو عزیزتان که از دست رفته ‌-پایتان است، دستتان است، چشمتان است، نیمى از بدنتان است، هرچه که هست- این بخش از بدن شما، شهید شده؛ این شهید است؛ قدر آن را بدانید؛ آن، شما را که خودتان شهید نشدید، ملحق میکند به شهدا؛ شما را وصل میکند به سلسله‌ی طیّبه‌ی شهداى فی‌سبیل‌ا‌لله‌.من البتّه یک وقتى در مورد جانبازها فکر میکردم، به نظرم رسید که گاهى فضیلت جانبازها از شهدا هم بیشتر است. آن کى است؟ آن‌وقتى است که این جانباز بعد از آنکه این قسمت از بدنش را در راه خدا داد و یک شهیدى را با خودش همراه کرد ‌-این دست را، این پا را، این چشم را- در بقیّه‌ی مدّت زندگى و عمرش هم اوّلاً شکرگزار باشد، ثانیاً عمل صالح بکند. خداى متعال در مورد مجروحین جنگ در قرآن میفرماید آن کسانى که «مِن بَعدِ مآ اَصابَهُمُ القَرحُ لِلَّذینَ اَحسَنوا مِنهُم وَ اتَّقَوا اَجرٌ عَظیم»؛ (۹) آنهایى که زخمى میشوند در میدان جنگ، یعنى همین شما که مجروح میشوید، آسیبى می‌بینید و زخمى بر شما وارد می‌آید، اگر تقوا پیشه کنید و کار نیک کنید ‌-تقوا و احسان؛ احسان یعنى کار نیک- «اَجرٌ عَظیم». خب، این کلمه‌ی «عظیم» را یک وقت من و شما میگوییم ‌-مثلاً میگوییم یک کوه عظیمى است؛ خب بله، اوّل تا آخرِ هیکل ما مگر چقدر است؟ وقتى در مقابل کوه قرار میگیریم، می‌بینیم این کوه خیلى عظیم است؛ اگر بنا بود یک مورچه فکر کند، این مورچه در مقابل من و شما که قرار میگرفت میگفت چه موجود عظیمى! بله، ما نسبت به آن مورچه خیلى عظیمیم؛ پس ببینید مفهوم عظیم براى موجودات مختلف متفاوت است، هرچه موجود کوچک‌تر باشد، آن چیزى که به نظر او عظیم است هم کوچک‌تر است؛ هرچه موجود بزرگ‌تر باشد، آن چیزى که به نظر او عظیم است هم بزرگ‌تر است- حالا خدایى که همه‌ی عظمتها ناشى از او است، خدایى که با یک اراده‌ی او همه‌ی کون‌ومکان به وجود می‌آید و از بین میرود، خدایى که بزرگ‌تر از آن است که بشود او را اصلاً توصیف کرد ‌-این خدا با این عظمتِ غیر قابل تصوّر- میگوید شما اگر تقوا و احسان پیشه کردید، اجر عظیمى خواهید داشت. ببینید این اجر چیست! این اجر عظیم دیگر آن اجر عظیمى که من و شما بگوییم «واقعاً شما پاداش عظیمى خواهید داشت» نیست؛ این عظمت، یک عظمت فوق تصوّر من و شما است. این مال کیست؟ مال آن جانبازى است که «لِلَّذینَ اَحسَنوا مِنهُم وَ اتَّقَوا»، تقوا و کار نیک [پیشه کرد]. لذا شما جانبازها باید قدر این موقعیّت را بدانید. البتّه سخت است. من میدانم که شما سختى میکشید. محرومیّت از پا و دست و سلامتى و نخاع و چشم و مانند اینها، براى شما که در دوران جوانی‌تان هستید و میتوانستید سالم باشید و در راه خدا این را از دست دادید، البتّه سخت است. هیچ‌چیزِ بزرگ و خوبى را هم بدون سختى به آدم نمیدهند. شما اگر خیال کنید که انسان بدون تحمّل سختی‌ها ممکن است به اجرهاى عظیم برسد، نه، چنین چیزى نیست؛ «اَفضَلُ الاَعمالِ اَحمَزُها»؛ (۱۰) بافضیلت‌ترین کارها، سخت‌ترین و دشوارترین آنها است. در مقابل این سختی‌اى که شما تحمّل میکنید، آن اجر عظیم هست. شما، هم از تنعّمات زندگى در حدّ زیادى برخوردار میشوید ‌-خب زنده‌اید؛ آدم وقتى بین مرگ و زندگى قرار میگیرد، اگر بگویند زنده بمانى امّا فلان عضو را از تو بگیریم یا بمیرى، میگوید نه، زنده بمانم، آن عضو را بگیرید؛ زندگى این‌جور است، زندگى شیرین است و هر انسانى آن را میخواهد- هم همراه داشتن یک عضو شهید است، هم اگر تقوا و احسان در عمل رعایت بشود، آن اجر عظیمِ باورنکردنى هست. این را باید قدر بدانید.

 خب، بنده از جنبه‌ی عملى کارى ندارم که مسئولین چه مسئولیّتهایى دارند، آن واضح است، من هم نمیخواهم حالا توصیه کنم ‌-توصیه‌ی در سخنرانى بر توصیه‌ی خصوصى ترجیح ندارد؛ ممکن است انسان خصوصى توصیه کند، که خب حالا بحمدا‌لله‌ تشکیلاتى هم هست، بنیادى هم هست و امیدواریم که روزبه‌روز هم کارها بهتر بشود- من میخواهم جنبه‌ی معنوى قضیّه براى شما روشن باشد که شما جانبازان عزیز توجّه داشته باشید که چقدر فرصت و موقعیّت خوبى است.

 خداوند ‌ان‌شاءالله‌ به شماها صبر بدهد، به شما اجر بدهد، به شما عوض خیر بدهد؛ آنچه را از شما گرفته شده است، به‌صورت اضعافِ مضاعف، (۱۱) در معنا به شما برگرداند؛ و به شما شفا عنایت کند که شفا هم چیزى است که کاملاً مورد امید است، ‌ان‌شاءالله‌ امیدواریم پیشرفتها و امکاناتِ روزافزون موجب بشود که همه‌ی شما عزیزان بتوانید این کمبودها را یک وقتى جبران کنید، و خداى متعال شفا را به شما عنایت کند.

 مجدّداً از همه‌ی شما برادران عزیز تشکّر میکنم. به یاد من آوردند که امروز، روز ولادت حضرت هادى (علیه الصّلاة و السّلام) ‌-امام بزرگوار، امام علی‌النّقى (علیه السّلام)- است؛ من ولادت این بزرگوار را هم به همه‌ی شماها تبریک عرض میکنم. خداوند ‌ان‌شاءالله‌ شماها را حفظ کند و به شماها توفیق بدهد.
والسّلام‌علیکم‌ورحمة‌ا‌لله‌
 

۱) این دیدار -که در سالروز ولادت حضرت امام هادى (علیه الصّلاة و السّلام) برگزار شد- به‌مناسبت اربعین ارتحال حضرت امام خمینى (قدّس سرّه الشّریف) و انتخاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به رهبرى انقلاب اسلامى صورت پذیرفت. مسئول مرقد مطهّر امام خمینى، مسئولان بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامى، کارکنان وزارتخانه‌هاى جهاد سازندگى، فرهنگ و ارشاد اسلامى، مسکن و شهرسازى، راه و ترابرى، بازرگانى، نیرو، و کارکنان واحدهاى مهندسى نیروهاى مسلّح، سازمان صنایع دفاع و سازمان بهشت زهرا، در این دیدار حضور داشتند. در ابتداى این دیدار، آقاى محمّدعلى انصارى، مسئول حرم مطهّر حضرت امام خمینى (قدّس سرّه الشّریف)، گزارشى ارائه کرد.
۲) با همکارى سازمانهاى مسئول، مراحل ساخت و آماده‌سازى اوّلیّه‌ى مرقد مطهّر حضرت امام خمینى (قدّس سرّه الشّریف) در روز اربعین ارتحال حضرت امام به پایان رسید و مورد بهره‌بردارى قرار گرفت.
۳) فرسوده، کهنه
۴) سوره‌ى ابراهیم، بخشى از آیه‌ی ۲۶
۵) اشاره به تخریب بقیع از سوى وهّابیّون در هشتم شوّال سال ۱۳۴۴ هجرى قمرى
۶) سوره‌ى توبه، بخشى از آیه‌ی ۱۸
۷) کنزالعمّال فى سنن الاقوال و الافعال، ج ۶، ص ۳۸۱
۸) کامل‌تر، تمام‌تر
۹) سوره‌ى آل‌عمران، بخشى از آیه‌ی ۱۷۲؛ «... پس از آنکه زخم برداشته بودند، ... براى کسانى از آنان که نیکى و پرهیزکارى کردند، پاداشى بزرگ است.»
۱۰)مفتاح‌الفلاح، ص ۴۵
۱۱) چندین برابر