1368/04/04
بیانات در دیدار جمعى از روحانیّون سراسر کشور
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)
بنده متقابلاً این مصیبت بزرگ و این ضایعهی جبرانناپذیر را به همهی شما برادران عزیز که معلّمان امّت و پیشقراولان حرکت به سمت اهداف مقدّس اسلام هستید و همیشه مورد توجّه و عنایت خاصّ امام فقید و عزیز ما بودید، صمیمانه تسلیت عرض میکنم. حقیقتاً سرسلامتىِ این حادثهی مصیبتبار را باید به جامعهی روحانیّت داد؛ آنها وارثان معنوى امام هستند؛ همچنان که همیشه علماى امّت، وارثان انبیاى الهى بودهاند؛ و امام بزرگوار و فقید ما، خودْ وارث سلسلهی انبیا بود؛ در علومشان و در اهدافشان و در راهشان.
و امّا مطلبى که در این اجتماع محترم لازم است عرض بکنم، یکى این است که انقلاب اسلامى ایران از آنجا که بر پایهی اسلام و بر مبانى شریعت اسلامى و اسلام ناب محمّدى استوار بود، نمیتواند به مرزهایى و ملّیّتى و قومیّت خاصّى محدود باشد. مسئله این نیست که ملّت ایران یا مسئولین این کشور بخواهند با روشهاى معمولى دنیا، انقلابشان را به جایى و براى کسى صادر کنند؛ قضیّه این نیست؛ مسئله این است که وقتى یک تفکّر اسلامى و الهى، یک بینش نوین، یک درک صحیح اسلامى براى جمعى از مسلمین مطرح میشود، بهطور طبیعى همهی فضاى عالم اسلام، برحسب ظرفیّتها و موقعیّتها، از آن بینش و آن درک استفاده خواهند کرد. اینکه تبلیغاتچیهاى استکبار و صهیونیسم، جنجال در دنیا به راه انداختند که «انقلاب اسلامى را مسئولین کشور ایران میخواهند صادر بکنند» و صدور انقلاب را بهمثابهی (۲) یک جُرمى وانمود کردند در تبلیغات زهرآگین خباثتآمیزشان، این از جملهی همان کارهایى است که بهطور معمول از ایادى صهیونیسم و استکبار، غیر از این انتظارى نیست؛ چون مبناى تبلیغات آنها بر تزویر و خدعه و دروغ است. مسئله این است که یک فکر درست، یک تفکّر آزادکننده و بیدارکننده وقتى متّکى به اسلام بود، در تمام آفاق اسلامى طرفدار و خریدار و علاقهمند و دلباخته خواهد داشت.چه کسى از ایران به کشورهاى اروپایى یا آفریقایى یا اقصاى آسیا رفته بود که از فضایل امام امّت براى آنها بیان کند، یا جزئیّات تفکّر انقلابى را با زور یا با طوع (۳) و رغبت به آنها تزریق کند که این حرکت عظیم در دنیا -به طرفدارى از امام در زمان حیات بابرکتش، و به عزادارى براى او پس از رحلتش- به وجود آمد؟ دنیاى اسلام و امّت اسلامى، یک چیزِ یکپارچه است. البتّه که استکبار، یکپارچگى آن را نمیپسندد؛ امّا هست. ما وقتى از اسلام و از اصول انقلاب و از اهداف انقلاب اسلامى سخن میگوییم، مخاطبمان همهی مسلمانان عالمند؛ و آنوقتى [هم] که از مبارزه و مقابله با استکبار جهانى و قلدرها و غارتگران عالم حرف میزنیم، مخاطب ما تمام مستضعفان عالمند. این طبیعتِ پیام ما است؛ اسلام یعنى این. البتّه استکبار جهانى این را میداند؛ دشمنى او با ما هم و با انقلاب ما هم و با امام ما هم بهخاطر همین است. این تفکیکناپذیر است.
نکتهی دوّم این است که اگر قرار است ارزشهاى اسلامى در دنیا بهصورت ارزشهاى قطعى مطرح بشود و دل انسانها را جذب کند و بر مبناى آن در زندگى مسلمین تغییرى به وجود بیاید -اگر این را میخواهیم- این بدون وحدت مسلمین امکانپذیر نیست؛ ممکن نیست. این با شعبهشعبه شدن، با دشمنى کردن، با جنگ فرقهاى به راه انداختن به دست نخواهد آمد. ما به فرقههاى عالم اسلام نمیگوییم بیایید از عقاید مخصوصِ فرقهی خودتان دست بکشید و عقاید فرقهی دیگرى را قبول کنید؛ نه، امّا به همهی مسلمین میگوییم که آنچه میان مسلمین مشترک است، بیشتر و مهمتر و اساسیتر است از آنچه میان آنها مورد اختلاف است. دشمنان ما بر روى موارد اختلاف تکیه میکنند. ما باید بر روى مواضع مشترک تکیه کنیم و نگذاریم دشمن بهانهاى به دست بیاورد و با تفرّق ما نقطهی فشارى روى پیکر امّت اسلامى پیدا کند.ما در ایران خوشبختانه این مسائل را حل کردهایم. در دنیاى اسلام هم بسیارى از برادران ما در نقاط مختلف عالم اسلام این مسائل را یا حل کردهاند یا به حل نزدیک کردهاند. امّا دشمن که دستبردار نیست. از دیرگاه، از وقتى استعمار وارد کشورهاى اسلامى شد -یعنى از ۱۵۰ سال یا قریب به ۲۰۰ سال قبل- تا امروز، روى قضیّهی اختلاف بین فرقههاى مسلمین کار کردند. ما باید خیلى مواظب باشیم. شیعه و سنّى باید خود را متعهّد کنند که در راه نزدیک کردن فِرَق اسلامى به یکدیگر و حفظ و حراست از محبّت و تعامل برادرانه با یکدیگر، [از هم] پشتیبانى کنند و براى آن تلاش کنند.
و امّا مطلب اصلى راجع به روحانیّت و علماى دین است. سعى استعمار در تمام عالَم اسلام این بود که علماى دین را از صحنه خارج کند؛ استعمار که میگوییم یعنى از همین ۲۰۰ سال، ۱۸۰ سال، ۱۷۰ سال -به اختلاف- به این طرف؛ قبل از آن عوامل دیگرى بود: دستهاى استبدادِ سلاطین جُور و قدرتهاى زراندوز و مستبد و دیکتاتور داخلى. از وقتى استعمار وارد دنیاى اسلام شد -یعنى این کشورها و دولتهاى اروپایى به ایران، به شبهقارّه، به کشورهاى عربى، به کشورهاى آفریقایى، به قلمرو وسیع عثمانى و جاهاى دیگر وارد شدند و دوران استعمار آغاز شد- از اوّلین سالهاى ورود روى یک نکته تکیه کرد و درست هم فهمیده بود و آن این بود که باید علماى دین را بیخاصیّت کرد؛ یا از بینشان برد -اگر بشود- وَالّا هویّت واقعیشان را از بین برد و بیخاصیّتشان کرد. سالهاى متمادى روى این کار کردند. در بعضى از جاها، جامعهی علمائى و روحانى را به یک چیزِ خیلى کوچک و ضعیفى که هیچ حیثیّتى و هویّتى نداشته باشد -بهصورت یک دفتر کوچکى یا یک مرکز کوچکى براى بعضى از کارها؛ آن هم نه کارهاى زندگى، کارهاى بیشترْ مربوط به مرگومیر- تبدیل کردند؛ و بعضى جاها -از کشورهاى اسلامى- دست قدرت حاکم توانست این کار را بکند. سالهاى متمادى این کار را کردند. روحانى حتّى تعلیم دین هم دیگر نمیتوانست بکند. در همهی کشورهاى اسلامى نتوانستند این کار را بکنند، در بعضى از کشورها توانستند؛ بنده آن کشورها را میشناسم، شما هم میشناسید. بعضى جاها -که نمیشد بکلّى جامعهی علمى را از بین ببرند یا آنقدر ضعیفشان بکنند که مثل نبودن باشد- از راه دیگرى وارد شدند؛ سعى کردند جامعهی علمى را وابسته کنند به قدرتها، به دربارهاى فاسد، به حکومتهاى جائر. همین آخوندهاى وابستهی درباریاى که در بیانات امام عزیزمان در طول دوران مبارزه و بعد از پیروزى انقلاب، مکرّر به بدى و نفرت از اینها یاد شده، به اسلام و مسلمین خیلى خیانت کردند. همانطور که امام چهارم، امام سجّاد (علیه الصّلاة و السّلام) به آن شخص نامآور زمان خودش فرمود که میبینم گردن خودت را محور و میلهی آسیایى قرار دادى براى ظَلَمه (۴) و ستمگران که آنها آسیاى مظالمشان را بر روى میلهی گردن تو دارند میگردانند و با تکیهی به تو ظلم میکنند. (۵) آن عالِمى که توجیهکنندهی ظلم دستگاههاى فاسد باشد، از خود آن دستگاهها خطرناکتر است؛ آن روحانیّتى که اهداف استکبار را در جامعه عمل کند، زشتترین و پلیدترین ایادى استکبار است؛ چون با ظاهر حق، باطن باطل را ترویج میکند. این چیزِ بسیار خطرناکى است و این آن کارى بوده که استکبار، با پول، با تطمیع، با فشار سعى کرد در طول این صد و چند ده سالِ اخیر در کشورهاى اسلامى انجام بدهد. البتّه اگر بگوییم موفّق شد، نه، حرف درستى نیست؛ استکبار بهطور کامل هم موفّق نشد؛ براى خاطر اینکه در تمام دنیاى اسلام و مخصوصاً در ایران، جامعهی علمى و اسلامى -یعنى روحانیّت اسلام- در مواضع حق و قاطع خود ایستاد، این انقلاب عظیم را به راه انداخت و این جمهورى و نظام مرتفع را به وجود آورد و پرچم اسلام را در دنیا برافراشت و اسلام را عزیز کرد. این پیشقراولىِ روحانیّت بود؛ و اگر روحانیّت در کشور ما جلودار این قضیّه نمیشد، نهضت همهگیر نمیشد، ایمانهاى مردم متوجّه آن نمیشد و نیروهایشان در راه آن به کار نمیافتاد.در دنیاى اسلام هم حقّاً و انصافاً ما علمائى را میشناسیم که حق را گفتند در سختترین شرایط، دنبال حق حرکت کردند در دشوارترین فشارها؛ و اینها اجرشان خیلى بالا است. در کشورهاى اسلامى -چه در آسیا، چه در آفریقا، چه در جاهاى دیگر- کسانى بودند که بهخاطر یک کلمه حمایت از جمهورى اسلامى و از امام و از انقلاب اسلامى و از حق، فشارهاى سختى را بر خودشان تحمّل کردند که اینها یقیناً جزو بندگان صالح خدا هستند و پرچمى هستند که آبروى روحانیّت را حفظ کردند. البتّه کسانى هم هستند که نقطهی مقابل اینها عمل کردند، ضرر زیادى به اسلام زدند؛ الان هم هستند، الان هم وسیلهی تبلیغات دشمنند، حتّى الان هم وسیلهی توطئه و نفوذند که مردم مسلمان از شرّ آنها باید به خدا پناه ببرند و باید آنها را الدُّالخِصامِ (۶) مفاهیم و ارزشهاى اسلامى بدانند.
ما جامعهی روحانیّت -که بنده هم طلبهاى هستم از این مجموعهی عظیم روحانى- تکلیفمان این است که استحکام معنوى روحانیّت را، جامعهی علمى را تا هرچه بتوانیم اضافه کنیم؛ علماً، عملاً، فکراً، مشیاً، زیّاً، از همهی جهات. آبروى روحانیّت، آبروى اسلام است. آبروى روحانیّت، آبروى انقلاب است. بخصوص آبروى روحانیّت، آبروى امام است؛ چون امام از روحانیّت خیلى تجلیل و حمایت و پشتیبانى کردند. هر حرکتى در روحانیّت که درخشان و مفید و براى اسلام و مسلمین مثمر و بابرکت باشد، براى امام یک آبرو است، یک ذخیره است. هر حرکتى در دنیاى روحانیّت و میان افراد معمّم که خداینکرده مایهی سرشکستگى یا تردید در ذهن مردم یا ابهام در عقاید و معتقدات و افکار مردم یا موجب گمراهى در اعتقاد مردم نسبت به روحانیّت انجام بگیرد، مایهی سرشکستگى اسلام و انقلاب و بخصوص مایهی سرشکستگى امام عزیزمان است و باید با آن مقابله بشود.اعتقاد من این است که بزرگان علماى سراسر کشور در حوزههاى علمیّه، میتوانند و میباید که در استحکام فکرى و اخلاقى و علمىِ یکایک طلّاب و روحانیّون، نهایت سعى و تلاش را بکنند و از این قضیّهی مهم آسان عبور نکنند؛ با زشتیها هم در داخلهی روحانیّت به همان نحو مقابله کنند. امام نسبت به این قضیّه چقدر با دقّت و هوشیارى برخورد میکردند و براى مقابلهی با همین کجیها، ایشان شخصاً دستور دادند این دادگاه ویژهی روحانیّت به وجود بیاید و احکام مسئولین آن دادگاه را نوشتند؛ (۷) بنده هم تنفیذ و تأیید کردم (۸) و باید آن دادگاه با قوّت و قاطعیّت عمل بکند تا جامعهی روحانیّت بتواند آن زیبایى و درخشندگى و صفاى معنوى خود را بیش از پیش نشان بدهد.
و علماى دین حقیقتاً اَعلام دینند. هر عالِمى یک عَلَم اسلام و یک حجّت بر دوست و دشمن است؛ حجّت اسلام به معناى واقعى کلمه. هر عالِم دین اینجور است. زحمات شما آقایان محترم و علما و فضلا و طلّاب و گویندگان در طول این ده سال حقیقتاً با زحمات هیچ قشرى قابل مقایسه نیست. این دهساله، تلاشهاى شما و صدق و صفاى شما و حضور شما در صحنههاى گوناگون، دلهاى مشتاق را به تپش درآورد و آنها را آمادهی فداکارى کرد و دلها را محکم کرد. دشمنان در جاهاى مختلف چقدر میخواستند خرابکارى کنند و حضور یک روحانى مانع از خرابکارى آنها شد. امروز انقلاب و جمهورى اسلامى باز هم به همان تلاشها نیازمند است. باز هم جامعهی روحانیّت باید بیشترین و سنگینترین بارها را بر دوش خود احساس بکند و براى کشیدن آن بارها خود را آماده کند و پیشقراول و پیشتاز قشرهاى گوناگون مردم باشد و همچنان که امام همواره میخواستند و توصیه میکردند، دین و اخلاق و معنویّت را با عمل و زبان خود انشاءالله در جامعه بپراکند و همهی دلها را به معنویّت و دین و اخلاق متوجّه کند.بنده یک بار دیگر از همهی برادران گرامى، آقایان محترم، علما، فضلا، طلّاب که از راههاى طولانى، از راههاى دور و نزدیک، از نقاط مختلف کشور تشریف آوردید و این اجتماع را تشکیل دادید، صمیمانه تشکّر میکنم و از خداى متعال توفیقات و تأیید و نصرت او را براى شما مسئلت میکنم و این حادثهی مصیبتبار را و این کارثهی (۹) عظمىٰ را به همهی شما تسلیت عرض میکنم.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
بنده متقابلاً این مصیبت بزرگ و این ضایعهی جبرانناپذیر را به همهی شما برادران عزیز که معلّمان امّت و پیشقراولان حرکت به سمت اهداف مقدّس اسلام هستید و همیشه مورد توجّه و عنایت خاصّ امام فقید و عزیز ما بودید، صمیمانه تسلیت عرض میکنم. حقیقتاً سرسلامتىِ این حادثهی مصیبتبار را باید به جامعهی روحانیّت داد؛ آنها وارثان معنوى امام هستند؛ همچنان که همیشه علماى امّت، وارثان انبیاى الهى بودهاند؛ و امام بزرگوار و فقید ما، خودْ وارث سلسلهی انبیا بود؛ در علومشان و در اهدافشان و در راهشان.
و امّا مطلبى که در این اجتماع محترم لازم است عرض بکنم، یکى این است که انقلاب اسلامى ایران از آنجا که بر پایهی اسلام و بر مبانى شریعت اسلامى و اسلام ناب محمّدى استوار بود، نمیتواند به مرزهایى و ملّیّتى و قومیّت خاصّى محدود باشد. مسئله این نیست که ملّت ایران یا مسئولین این کشور بخواهند با روشهاى معمولى دنیا، انقلابشان را به جایى و براى کسى صادر کنند؛ قضیّه این نیست؛ مسئله این است که وقتى یک تفکّر اسلامى و الهى، یک بینش نوین، یک درک صحیح اسلامى براى جمعى از مسلمین مطرح میشود، بهطور طبیعى همهی فضاى عالم اسلام، برحسب ظرفیّتها و موقعیّتها، از آن بینش و آن درک استفاده خواهند کرد. اینکه تبلیغاتچیهاى استکبار و صهیونیسم، جنجال در دنیا به راه انداختند که «انقلاب اسلامى را مسئولین کشور ایران میخواهند صادر بکنند» و صدور انقلاب را بهمثابهی (۲) یک جُرمى وانمود کردند در تبلیغات زهرآگین خباثتآمیزشان، این از جملهی همان کارهایى است که بهطور معمول از ایادى صهیونیسم و استکبار، غیر از این انتظارى نیست؛ چون مبناى تبلیغات آنها بر تزویر و خدعه و دروغ است. مسئله این است که یک فکر درست، یک تفکّر آزادکننده و بیدارکننده وقتى متّکى به اسلام بود، در تمام آفاق اسلامى طرفدار و خریدار و علاقهمند و دلباخته خواهد داشت.چه کسى از ایران به کشورهاى اروپایى یا آفریقایى یا اقصاى آسیا رفته بود که از فضایل امام امّت براى آنها بیان کند، یا جزئیّات تفکّر انقلابى را با زور یا با طوع (۳) و رغبت به آنها تزریق کند که این حرکت عظیم در دنیا -به طرفدارى از امام در زمان حیات بابرکتش، و به عزادارى براى او پس از رحلتش- به وجود آمد؟ دنیاى اسلام و امّت اسلامى، یک چیزِ یکپارچه است. البتّه که استکبار، یکپارچگى آن را نمیپسندد؛ امّا هست. ما وقتى از اسلام و از اصول انقلاب و از اهداف انقلاب اسلامى سخن میگوییم، مخاطبمان همهی مسلمانان عالمند؛ و آنوقتى [هم] که از مبارزه و مقابله با استکبار جهانى و قلدرها و غارتگران عالم حرف میزنیم، مخاطب ما تمام مستضعفان عالمند. این طبیعتِ پیام ما است؛ اسلام یعنى این. البتّه استکبار جهانى این را میداند؛ دشمنى او با ما هم و با انقلاب ما هم و با امام ما هم بهخاطر همین است. این تفکیکناپذیر است.
نکتهی دوّم این است که اگر قرار است ارزشهاى اسلامى در دنیا بهصورت ارزشهاى قطعى مطرح بشود و دل انسانها را جذب کند و بر مبناى آن در زندگى مسلمین تغییرى به وجود بیاید -اگر این را میخواهیم- این بدون وحدت مسلمین امکانپذیر نیست؛ ممکن نیست. این با شعبهشعبه شدن، با دشمنى کردن، با جنگ فرقهاى به راه انداختن به دست نخواهد آمد. ما به فرقههاى عالم اسلام نمیگوییم بیایید از عقاید مخصوصِ فرقهی خودتان دست بکشید و عقاید فرقهی دیگرى را قبول کنید؛ نه، امّا به همهی مسلمین میگوییم که آنچه میان مسلمین مشترک است، بیشتر و مهمتر و اساسیتر است از آنچه میان آنها مورد اختلاف است. دشمنان ما بر روى موارد اختلاف تکیه میکنند. ما باید بر روى مواضع مشترک تکیه کنیم و نگذاریم دشمن بهانهاى به دست بیاورد و با تفرّق ما نقطهی فشارى روى پیکر امّت اسلامى پیدا کند.ما در ایران خوشبختانه این مسائل را حل کردهایم. در دنیاى اسلام هم بسیارى از برادران ما در نقاط مختلف عالم اسلام این مسائل را یا حل کردهاند یا به حل نزدیک کردهاند. امّا دشمن که دستبردار نیست. از دیرگاه، از وقتى استعمار وارد کشورهاى اسلامى شد -یعنى از ۱۵۰ سال یا قریب به ۲۰۰ سال قبل- تا امروز، روى قضیّهی اختلاف بین فرقههاى مسلمین کار کردند. ما باید خیلى مواظب باشیم. شیعه و سنّى باید خود را متعهّد کنند که در راه نزدیک کردن فِرَق اسلامى به یکدیگر و حفظ و حراست از محبّت و تعامل برادرانه با یکدیگر، [از هم] پشتیبانى کنند و براى آن تلاش کنند.
و امّا مطلب اصلى راجع به روحانیّت و علماى دین است. سعى استعمار در تمام عالَم اسلام این بود که علماى دین را از صحنه خارج کند؛ استعمار که میگوییم یعنى از همین ۲۰۰ سال، ۱۸۰ سال، ۱۷۰ سال -به اختلاف- به این طرف؛ قبل از آن عوامل دیگرى بود: دستهاى استبدادِ سلاطین جُور و قدرتهاى زراندوز و مستبد و دیکتاتور داخلى. از وقتى استعمار وارد دنیاى اسلام شد -یعنى این کشورها و دولتهاى اروپایى به ایران، به شبهقارّه، به کشورهاى عربى، به کشورهاى آفریقایى، به قلمرو وسیع عثمانى و جاهاى دیگر وارد شدند و دوران استعمار آغاز شد- از اوّلین سالهاى ورود روى یک نکته تکیه کرد و درست هم فهمیده بود و آن این بود که باید علماى دین را بیخاصیّت کرد؛ یا از بینشان برد -اگر بشود- وَالّا هویّت واقعیشان را از بین برد و بیخاصیّتشان کرد. سالهاى متمادى روى این کار کردند. در بعضى از جاها، جامعهی علمائى و روحانى را به یک چیزِ خیلى کوچک و ضعیفى که هیچ حیثیّتى و هویّتى نداشته باشد -بهصورت یک دفتر کوچکى یا یک مرکز کوچکى براى بعضى از کارها؛ آن هم نه کارهاى زندگى، کارهاى بیشترْ مربوط به مرگومیر- تبدیل کردند؛ و بعضى جاها -از کشورهاى اسلامى- دست قدرت حاکم توانست این کار را بکند. سالهاى متمادى این کار را کردند. روحانى حتّى تعلیم دین هم دیگر نمیتوانست بکند. در همهی کشورهاى اسلامى نتوانستند این کار را بکنند، در بعضى از کشورها توانستند؛ بنده آن کشورها را میشناسم، شما هم میشناسید. بعضى جاها -که نمیشد بکلّى جامعهی علمى را از بین ببرند یا آنقدر ضعیفشان بکنند که مثل نبودن باشد- از راه دیگرى وارد شدند؛ سعى کردند جامعهی علمى را وابسته کنند به قدرتها، به دربارهاى فاسد، به حکومتهاى جائر. همین آخوندهاى وابستهی درباریاى که در بیانات امام عزیزمان در طول دوران مبارزه و بعد از پیروزى انقلاب، مکرّر به بدى و نفرت از اینها یاد شده، به اسلام و مسلمین خیلى خیانت کردند. همانطور که امام چهارم، امام سجّاد (علیه الصّلاة و السّلام) به آن شخص نامآور زمان خودش فرمود که میبینم گردن خودت را محور و میلهی آسیایى قرار دادى براى ظَلَمه (۴) و ستمگران که آنها آسیاى مظالمشان را بر روى میلهی گردن تو دارند میگردانند و با تکیهی به تو ظلم میکنند. (۵) آن عالِمى که توجیهکنندهی ظلم دستگاههاى فاسد باشد، از خود آن دستگاهها خطرناکتر است؛ آن روحانیّتى که اهداف استکبار را در جامعه عمل کند، زشتترین و پلیدترین ایادى استکبار است؛ چون با ظاهر حق، باطن باطل را ترویج میکند. این چیزِ بسیار خطرناکى است و این آن کارى بوده که استکبار، با پول، با تطمیع، با فشار سعى کرد در طول این صد و چند ده سالِ اخیر در کشورهاى اسلامى انجام بدهد. البتّه اگر بگوییم موفّق شد، نه، حرف درستى نیست؛ استکبار بهطور کامل هم موفّق نشد؛ براى خاطر اینکه در تمام دنیاى اسلام و مخصوصاً در ایران، جامعهی علمى و اسلامى -یعنى روحانیّت اسلام- در مواضع حق و قاطع خود ایستاد، این انقلاب عظیم را به راه انداخت و این جمهورى و نظام مرتفع را به وجود آورد و پرچم اسلام را در دنیا برافراشت و اسلام را عزیز کرد. این پیشقراولىِ روحانیّت بود؛ و اگر روحانیّت در کشور ما جلودار این قضیّه نمیشد، نهضت همهگیر نمیشد، ایمانهاى مردم متوجّه آن نمیشد و نیروهایشان در راه آن به کار نمیافتاد.در دنیاى اسلام هم حقّاً و انصافاً ما علمائى را میشناسیم که حق را گفتند در سختترین شرایط، دنبال حق حرکت کردند در دشوارترین فشارها؛ و اینها اجرشان خیلى بالا است. در کشورهاى اسلامى -چه در آسیا، چه در آفریقا، چه در جاهاى دیگر- کسانى بودند که بهخاطر یک کلمه حمایت از جمهورى اسلامى و از امام و از انقلاب اسلامى و از حق، فشارهاى سختى را بر خودشان تحمّل کردند که اینها یقیناً جزو بندگان صالح خدا هستند و پرچمى هستند که آبروى روحانیّت را حفظ کردند. البتّه کسانى هم هستند که نقطهی مقابل اینها عمل کردند، ضرر زیادى به اسلام زدند؛ الان هم هستند، الان هم وسیلهی تبلیغات دشمنند، حتّى الان هم وسیلهی توطئه و نفوذند که مردم مسلمان از شرّ آنها باید به خدا پناه ببرند و باید آنها را الدُّالخِصامِ (۶) مفاهیم و ارزشهاى اسلامى بدانند.
ما جامعهی روحانیّت -که بنده هم طلبهاى هستم از این مجموعهی عظیم روحانى- تکلیفمان این است که استحکام معنوى روحانیّت را، جامعهی علمى را تا هرچه بتوانیم اضافه کنیم؛ علماً، عملاً، فکراً، مشیاً، زیّاً، از همهی جهات. آبروى روحانیّت، آبروى اسلام است. آبروى روحانیّت، آبروى انقلاب است. بخصوص آبروى روحانیّت، آبروى امام است؛ چون امام از روحانیّت خیلى تجلیل و حمایت و پشتیبانى کردند. هر حرکتى در روحانیّت که درخشان و مفید و براى اسلام و مسلمین مثمر و بابرکت باشد، براى امام یک آبرو است، یک ذخیره است. هر حرکتى در دنیاى روحانیّت و میان افراد معمّم که خداینکرده مایهی سرشکستگى یا تردید در ذهن مردم یا ابهام در عقاید و معتقدات و افکار مردم یا موجب گمراهى در اعتقاد مردم نسبت به روحانیّت انجام بگیرد، مایهی سرشکستگى اسلام و انقلاب و بخصوص مایهی سرشکستگى امام عزیزمان است و باید با آن مقابله بشود.اعتقاد من این است که بزرگان علماى سراسر کشور در حوزههاى علمیّه، میتوانند و میباید که در استحکام فکرى و اخلاقى و علمىِ یکایک طلّاب و روحانیّون، نهایت سعى و تلاش را بکنند و از این قضیّهی مهم آسان عبور نکنند؛ با زشتیها هم در داخلهی روحانیّت به همان نحو مقابله کنند. امام نسبت به این قضیّه چقدر با دقّت و هوشیارى برخورد میکردند و براى مقابلهی با همین کجیها، ایشان شخصاً دستور دادند این دادگاه ویژهی روحانیّت به وجود بیاید و احکام مسئولین آن دادگاه را نوشتند؛ (۷) بنده هم تنفیذ و تأیید کردم (۸) و باید آن دادگاه با قوّت و قاطعیّت عمل بکند تا جامعهی روحانیّت بتواند آن زیبایى و درخشندگى و صفاى معنوى خود را بیش از پیش نشان بدهد.
و علماى دین حقیقتاً اَعلام دینند. هر عالِمى یک عَلَم اسلام و یک حجّت بر دوست و دشمن است؛ حجّت اسلام به معناى واقعى کلمه. هر عالِم دین اینجور است. زحمات شما آقایان محترم و علما و فضلا و طلّاب و گویندگان در طول این ده سال حقیقتاً با زحمات هیچ قشرى قابل مقایسه نیست. این دهساله، تلاشهاى شما و صدق و صفاى شما و حضور شما در صحنههاى گوناگون، دلهاى مشتاق را به تپش درآورد و آنها را آمادهی فداکارى کرد و دلها را محکم کرد. دشمنان در جاهاى مختلف چقدر میخواستند خرابکارى کنند و حضور یک روحانى مانع از خرابکارى آنها شد. امروز انقلاب و جمهورى اسلامى باز هم به همان تلاشها نیازمند است. باز هم جامعهی روحانیّت باید بیشترین و سنگینترین بارها را بر دوش خود احساس بکند و براى کشیدن آن بارها خود را آماده کند و پیشقراول و پیشتاز قشرهاى گوناگون مردم باشد و همچنان که امام همواره میخواستند و توصیه میکردند، دین و اخلاق و معنویّت را با عمل و زبان خود انشاءالله در جامعه بپراکند و همهی دلها را به معنویّت و دین و اخلاق متوجّه کند.بنده یک بار دیگر از همهی برادران گرامى، آقایان محترم، علما، فضلا، طلّاب که از راههاى طولانى، از راههاى دور و نزدیک، از نقاط مختلف کشور تشریف آوردید و این اجتماع را تشکیل دادید، صمیمانه تشکّر میکنم و از خداى متعال توفیقات و تأیید و نصرت او را براى شما مسئلت میکنم و این حادثهی مصیبتبار را و این کارثهی (۹) عظمىٰ را به همهی شما تسلیت عرض میکنم.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
۱) این دیدار بهمناسبت ارتحال حضرت امام خمینى (قدّس سرّه الشّریف) و انتخاب حضرت آیتالله خامنهای به رهبرى انقلاب اسلامى صورت پذیرفت. نمایندگان ولىّفقیه، ائمّهى جمعه، روحانیّون، نمایندگان مجلس خبرگان رهبرى و مجلس شوراى اسلامى استان مازندران، روحانیّون اهل تسنّن دشت گرگان، روحانیّون حوزهى علمیّهى اصفهان، طلّاب لبنانى و افغانى و عراقى مقیم قم و مشهد، روحانیّون شوراى ائتلاف اسلامى افغانستان، علماى مجلس اعلاى انقلاب اسلامى عراق، روحانیّون و اقشار مختلف مردم آباده در این دیدار حضور داشتند. در ابتداى این دیدار، حجّتالاسلام والمسلمین هادى روحانى (نمایندهى ولىّفقیه در استان مازندران) و حجّتالاسلام والمسلمین سیّدکاظم نورمفیدى (نمایندهى ولىّفقیه در منطقهى گرگان) مطالبى بیان کردند.
۲) بهمانند، همانند
۳) با میل و اراده
۴) ستمکاران
۵) تحفالعقول، ص ۲۷۵
۶) سختترین دشمنان (برگرفته از قرآن کریم؛ سورهى بقره، آیهی ۲٠۴)
۷) حضرت امام خمینى (قدّس سرّه الشّریف) در تاریخ ۱۳۶۶/۳/۲۵ طىّ احکام جداگانهاى حاکم شرع دادگاه ویژهی روحانیّت و دادستان دادسراى ویژهی روحانیّت را منصوب نمودند و در تاریخ ۱۳۶۶/۵/۷ در نامهاى حدود و اختیارات این دادگاه را بیان نمودند.
۸) پاسخ به نامهى حاکم شرع دادگاه ویژهى روحانیّت دربارهى ادامهى کار این دادگاه (۱۳۶۸/۴/۳)
۹) مصیبت