• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1391/07/17
مقدمه‌ای از استاد یدالله کابلی خوانساری

نسخه کم‌نظیرِ مهجور

استاد یدالله کابلی خوانساری در این یادداشت به شکل محققانه‌ای به نسخه‌شناسی دیوان حافظ -اهدا شده از سوی رهبر انقلاب- پرداخته است. وی به همین منظور نیم‌نگاهی هم به سیر تطور و بالندگی خط شکسته نستعلیق انداخته و در سرانجام نوشتار خود، ضمن برشمردن مشخصات فنی و هنری اثر، هویت هنرمند راقم نسخه را بازشناسانده است.
 
 
                        غیر از هنر که تاج سر آفرینش است                       بنیاد هیچ منزلتی جاودانه نیست

خط و زبان از دیرباز، کهن‌ترین نشانه‌های هویت و ریشه‌های ملی اقوام گوناگون به شمار رفته‌ و نقش بنیادینی را در تحولات فرهنگ بشری ایفا نموده ‌است. در سرزمین ایران که پیشینه‌ی تاریخی فرهنگ و تمدن اوراق بی‌شماری از کتاب بزرگ فرهنگستان جهان را به خود اختصاص داده‌، خط با رویکرد هنر خوشنویسی و به مساعدت ذوق و قریحه‌ی این ملت هوشمند، جلوه‌های بدیع و بی‌مانندی را در گذر تاریخ پی گرفته‌ است و در سیر تحول و تطور خود، همگام با روح تعالی‌طلبی و کمال‌جویی هنرمندان بزرگ، اقلام گوناگونی در آن پدیدار گشته و در مسئولیت خطیر ثبت و ضبط مفاهیم بلند اخلاقی، اجتماعی و هنری و گاه سیاسی به کار رفته است.

این هنر ظریف و شریف ایرانی هر روز گسترش یافته و همگام با طبع لطیف و نفس سلیم ایرانی توسعه یافت و بنا به ضرورتِ کاربردهای اجتماعی، شیوه‌های متعددی در آن طرح‌ریزی و ابداع گردید. تا حدود قرن چهارم، خط کوفی به چهل‌و‌پنج شکل، قلمی و طراحی شد و در نوشتن آیات کریمه‌ی قرآن مجید به کار گرفته شد و متبرک گردید و بعدها به عنوان هنری قدیمی شهرتی بسزا یافت. نیز به‌موازات تحریر کلام ائمه‌ی معصومین (علیهم‌السلام) در کتیبه و محراب مساجد و ابنیه‌های تاریخی حرمت و اعتبار خاصی یافت.
ساعت‌ها با تورق در صفحات دلگشای غزلیات خواجه‌ی‌ اهل راز و جذبه‌ی بصری خوشنویسی آن، حظّ وافر بردم. ترکیب‌بندی سطور منسجم و دلکش و کتاب‌آرایی نفیس آن به‌شدت ملیح و تازه می‌نمود.

در سده‌های بعد، ذوق بلیغ و طبع زیبا‌پسند هنرمندان برجسته‌ی تاریخ خوشنویسی به همراه انگشتان هنرآفرین در این وادی پرمعرفت، با رنج و ریاضت و کشف و شهود استادان نامدار در هندسه‌ی جادویی آن اقلام هفت‌گانه به منصه‌ی ظهور رسیدند؛ که هرکدام با نقشی گسترده در استمرار فرهنگ و هنر و اندیشه‌های بزرگان شعر و ادب و عرفان و سخنوران اخلاق و فضیلت به اوج کمال و زیبایی رسید.

در میان این اقلام ظریف و زیبا، خط شکسته به عنوان آخرین دستاورد هنر خوشنویسی ایرانی در نیمه‌ی اول قرن یازدهم از خط نستعلیق استخراج و به دست مرتضی‌قلی خان شاملو ابداع و به همت محمدشفیع حسنی معروف به شفیق (متوفی سال 1183) ترویج یافت که آثار محدود آنها بیانگر آن است که در عین بدعت‌گذاری، شیوه‌ای نوین در جهت سرعت بخشیدن پدید آمد و امر مکاتبات و مراسلات را سهولت بخشید.

در نیمه‌ی دوم قرن دوازدهم، نابغه‌ی نستوهی به نام درویش عبدالمجید طالقانی پا به عرصه‌ی ظهور نهاد و خطی را که با تغییرات اندک در شاکله‌ی خط نستعلیق پدید آمده‌ بود، در کمتر از 15 سال به اوج زیبایی و کمال قانونمندی رسانید. درویش عبدالمجید یکی از نوادر تاریخ هنر ایران محسوب می‌شود که جدای از درایت و قابلیت‌های خارق‌العاده در تحولات بنیادی و تکامل در قلم جادویی شکسته، قریحه‌ی قابل توجه و هوش سرشاری در شعر و ادب و فضل داشت و مجموعه‌ی اشعار او با لقب خودش باقی مانده ‌است. این هنرمند نامور و توانا در سال 1150 در روستای مهران طالقان دیده به جهان گشود. در نهایت محرومیت و تنگدستی دوران طفولیت را در زادگاه خویش سپری ‌نموده و در عین گذران زندگی روزمره، نگاه عمیقی به رشد و باروری‌های خلاقانه‌ی هنری خود داشته ‌است.

نوجوانی وی مقارن است با دوران رو به زوال صفویه که کشور با تنگناهای عدیده و مشکلات اجتماعی و اقتصادی بسیاری روبه‌رو بود و در این شرایط بحرانی، کمترین نگاه و توجهی به هنر و هنرمند و اشاعه‌ی آن نمی‌شود. به همین رو هر نوع بررسی و تحقیق پیرامون شرح و احوال زندگی هنری و کنکاش رشد کمّی و کیفی کارنامه‌ی این هنرمند بزرگ، بغرنج و پیچیده می‌نماید؛ این‌که چگونه با چنین شرایط ناهموار و نامساعدی او به ادامه‌ی تلاش و ارتقاء کیفی هنری پرداخته است؟ لطیفه‌ی نهانی دیگر این‌که درویش عبدالمجید طالقانی با چه انگیزه و چه آرمان مقدسی در اندیشه‌ی جلای وطن قرار گرفته تا از این منطقه‌ی دورافتاده در حاشیه‌ی دامنه‌ی البرز، ابتدا به قزوین رفته و سپس در اصفهان سکنی گزیده است.

متأسفانه تذکره‌نویسان و وقایع‌نگاران کمترین توجهی به این هدف متعالی، هجرت طاقت‌فرسای وی، نداشته‌اند و به جستار کشف و شهود و تعالی روح این دردانه‌ی هنر عنایتی نکرده‌اند.

مباهات دارم که در طول چهار دهه کوششی که به‌موازات کار علمی و نظری در دست‌نوشته‌ها و مضامین احوال و آثار او در لابه‌لای سطور و حاشیه‌ها داشته‌ام، تصویری حقیقی از کمّ و کیف زندگی او را به رشته‌ی تحریر آورده و در طول دهه‌های گذشته به نظر و آگاهی مشتاقان اهل پژوهش تقدیم نموده‌ام.

با چنین مستندات فراهم‌‌آورده می‌توان دریافت که عبدالمجید طالقانی با وسعت ‌نظر در عرصه‌ی هنر و کسب فضیلت‌های بزرگ اخلاقی و انسانی، این جامعیت را داشته که در مقوله‌ی شعر و ادب و قریحه‌ی سخنوری محبوب اهل فضل گردد و در سِحر قلم و جادوی خوشنویسی، اربابان هنر را به حیرت آورده ‌بود. به طوری که در کتاب «آتشکده‌ی آذر» آمده‌ است، او با معاشرت و مؤانست با صاحبدلانی چون لطفعلی بیگ‌آذر عاشق و مشتاق اصفهانی، قریحه‌ی شاعری خود را جلا بخشیده و در دیوان شعری با تخلص خموش، ابیاتی شیرین و نغر را از خود به یادگار گذاشته‌ است.

در عصری که شهر اصفهان پایتخت زیبایی و هنر و مهد تمدن محسوب می‌گشته، همه‌ی هنرمندان برجسته‌ی کشور در محدودیت حکومت صفویه گرد آمده‌ بودند -شهری که هرگوشه‌ی آن از هنر معماری و شهرسازی، قابلیت‌های تاریخی بسیاری را به همراه دارد- آوازه و شهرت او زبانزد خاص و عام گردید.

چنان‌چه تذکره‌نویسان نقل نموده‌اند، عبدالمجید طالقانی در 20سالگی خط نستعلیق را در تقلید از شیوه‌ی میرعماد حسنی در نهایت شیرینی و استواری می‌نوشته است. این پشتوانه‌ی معتبری است برای این‌که بدانیم او با چه دستمایه‌ی پرباری به استقبال و رویارویی خط شکسته می‌رود. دو سه سالی را به نقل از شاملو و شفیعا یا به تقلید از آثار میرزاحسن کرمانی مشق نمود. او سپس با همت بلند و لطف و مهارتی خداداد، سرآمد خوشنویسان این قلم ‌گردید و بی‌تردید تالی شهرت میرعماد حسنی در خط نستعلیق گشت.
در حیرت مانده بودم که این همه زیبایی و حلاوت و ملاحت حاصل تلاش سرانگشتان توانای کدام رنج و ریاضت کشیده‌ای است که آشنا نمی‌نماید؟ این دیوان خجسته، اثری بسیار نفیس و بدیع به شمار آمده و هنرمند آن ازین پس در شمار زبدگان و نخبگان قلمِ ‌شکسته خواهد شد.

عبدالمجید طالقانی همچون منشوری چندوجهی، هر وجه وجودش درخشش و تابندگی خاصی داشته و به جرأت می‌توان گفت که سیر تکاملی عملی و نظری، آثار مکتوب بی‌شمار و تأثیر جذابیت هندسه‌ی کلمات و حروف دلکش او چنان بوده که همه‌ی مشتاقان دوره‌های بعدی، روی به بندگی مکتب متعالی او نهاده‌اند. استادانی نامدار، همچون میرزاکوچک اصفهانی، میرزاحسن اصلانی، محمدرضا اصفهانی، محمدجعفر دلودوز اصفهانی، علی‌محمد لواسانی و خاندان وصال شیرازی، خاندان انجوی شیرازی و نهایتاً سید گلستانه، بیش از یک قرن هرکدام نقشی بسیار عمده در استمرار مکتب او داشته‌اند.

نسخه‌ی دیوان حافظ را که از سوی استاد غلامحسین امیرخانی به مقام معظم رهبری اهدا شده ‌بود و توسط کتابخانه‌ی آستان قدس رضوی چاپ و منتشر گردیده‌ است و به قصد تعیین رقم کاتب در اختیار قرار گرفت، ملاحظه نموده و ساعت‌ها با تورق در صفحات دلگشای غزلیات خواجه‌ی‌ اهل راز و جذبه‌ی بصری خوشنویسی آن، حظّ وافر بردم. ترکیب‌بندی سطور منسجم و دلکش و کتاب‌آرایی نفیس آن به‌شدت ملیح و تازه می‌نمود.

لذا بی‌آن‌که به اشاره‌ی نسخه‌پرداز -که تحقیقاً اثر را دستخط درویش عبدالمجید ندانسته بود- توجهی نمایم و یا تاریخ بعید و الحاقی هزاروصدوبیست‌وچهار صفحات پایانی گمراهم کند، در عین حالی که هیچ نشانه‌ی بارز و مشهودی از سیاق قلمرانی درویش و ترکیبات وی در آن دیده نمی‌شد، ولی در حیرت مانده بودم که این همه زیبایی و حلاوت و ملاحت حاصل تلاش سرانگشتان توانای کدام رنج و ریاضت کشیده‌ای است که آشنا نمی‌نماید؟

به قصد قضاوت صحیح و جدای از شیوه‌های رایج و نام‌آشنا، به سراغ الگوهایی رفتم تا با مقایسه‌ی رویاروی آنها بتوانم شک و شبهه‌های ذهنم را اصلاح نمایم. در ابتدای امر، شکل ظاهری شاکله‌ی کلمات آن شباهت زیادی به آثار طراز اول سید علی نیاز داشت و بعد با نمونه‌هایی از خطوط محمداسماعیل انجوی شیرازی مقابله کردم باز نتیجه‌ای حاصل نشد. دوباره اقلام خفی محمدجعفر دلودوز اصفهانی که مقلدی کم‌نظیر در مکتب درویش محسوب می‌گردد، نظرم را جلب کرد، ولی راضیم ننمود، چرا که کلیات کمّی و کیفی اثر مطلوب‌تر از آنها می‌نمود. دست آخر گمانم به غبارنویسی معجزگونه و سریع‌التحریر محمدرضا اصفهانی رفت؛ باز هم اختلافاتی در میان بود. با آن که در آثار این هنرمندان طراز اول با مؤلفه‌های ریز فنی و هنری در هندسه‌ی کلمات و اشارات ارسالی و خفی حروف و پیچش‌های پی‌درپی و گردش مواصلات و حتی زاویه‌ی چیدمان نقطه‌گذاری‌ها آشنا بودم و این ممیزات فردی و خصوصیات فطری در همه واضح و روشن است، ولی وجه مشترکی از این ویژگی‌ها را در این اثر نیافتم.

تیزی قلم و منقح بودن مرکّب‌برداری و یکدستی این مجموعه مرا به تأمل واداشت تا سراغ ذوق و ظرافت کاتبان شیرازی مثل میرزاکوچک‌، وصال و محمداسماعیل انجوی شیرازی بروم [...] ولی یقیناً تصویر این که تنها کپی کم‌نظیر هنرمند مهجور مانده‌ای مثل محمدحسین شیرازی متوفی سال 1261 همه‌ی مشخصات فنی و شگردهای مَدّات ‌بلند و قوس‌های ارسالی و اتصالات متوالی این اثر را دارا باشد، سخت متعجبم نمود، چرا که نام ایشان در بسیاری از تذکره‌ها قید نشده و یا در شمار پیروان درویش عبدالمجید قرار نگرفته است.

تصادفاً این یک نقطه‌ی عطف تاریخی است که می‌توان به‌جرأت بیان داشت که قضاوت هنری همواره مبتنی بر مشاهدات و ملاحظات بیشتر و بیشتر به یقین می‌رسد. این دیوان خجسته، اثری بسیار نفیس و بدیع به شمار آمده و هنرمند آن ازین پس در شمار زبدگان و نخبگان قلمِ ‌شکسته و از پیروان برجسته‌ی مکتب درویش عبدالمجید طالقانی معرفی خواهد شد.