1391/06/29
بررسی تاریخی فرهنگ «تفاخر به مارک خارجی»
رعب فرهنگی
یادداشت زیر از آقای سید مصطفی تقوی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران به بررسی علل تاریخی شکلگیری فرهنگ «تفاخر به مارکهای خارجی» پرداخته است:
دربارهی چگونگی استفاده از کالاهای مصرفی، پیش از هر چیز یک اصول ثابتی در رفتار انسانها وجود دارد. این اصول تقریباً حالت فرازمانی دارد و در هر دورهای انسانها در چهارچوب آنها عمل میکنند. یکی از این اصول ثابت، این است که انسانها اگر احساس کنند کالایی از جهت کیفیت ساخت و نوع کاربرد قابل استفادهتر است و با سود و زیان و درآمد و خرج زندگی آنها تناسب بیشتری دارد، تمایل بیشتری به خرید آن کالا دارند. در حالی که این نوع رویکرد به مصرف یک مسأله است و «مرعوبیت فرهنگی» یک مسألهی دیگر.
مرعوبیت فرهنگی مسألهای است که از دورهی قاجار به بعد و به تبع شکست ایران در جنگهای ایران و روس اتفاق افتاد. تا پیش از آن همواره تعاملات تجاری و بازرگانی بین ایران و کشورهای مختلف، از چین و هند تا آفریقا و اروپا وجود داشت. اگرچه در آن زمان معمولاً سطح تولید داخلی ما با سطح مصرف ما برابر بود و ما در کالاهای مختلف خودکفا بودیم، اما در عین حال کالاهای خارجی در میان اقشار مرفه، رجال، حکام و فرمانروایان کشور برای استفاده یا هدیه دادن به دیگران کاربرد داشت. در آن زمانها نوع نگاه به کالای خارجی هرگز نگاهی توأم با خودباختگی یا حقارت نبود، بلکه صرفاً کالای خارجی به عنوان یک تنوع، کار ظریف و کار هنری متفاوت از محصولات داخلی، با مطلوبیتهایی برای برخی اقشار خاص جامعه نیز همراه بود. همانگونه بخش عمدهی انگیزهی مصرفکنندگان کالای خارجی در زمان کنونی نیز همین انگیزه است. همین نگاه البته دربارهی خرید کالاهای ظریف، هنری و با کیفیت داخلی هم وجود داشت و دارد. یعنی ما در بین کالاهای باکیفیت وطنی هم دنبال آن کالایی میگردیم که میتوانیم با هزینهای کمتر و با شرایط مناسبتر و بهرهوری بیشتر خریداری کنیم.
بنابراین در شرایط برابر، بین کشورها و در طول تاریخ، ملتها همواره از کالاهای ساخت یکدیگر استفاده میکردند و مسألهی مرعوبیت فرهنگی نیز در این بین وجود نداشت، اما با شکست ایران در جنگهای ایران و روس که علیرغم انگیزهی بالا برای پیروزی بر دشمن، به دلیل عدم توازن در تجهیزات و سلاحهای جنگی اتفاق افتاد، روندی جدید در نگاه مردم و حاکمان به کشورهای صاحب فناوری پدید آمد. از این به بعد بود که تدریجاً نوعی خودباختگی و مرعوبیت فرهنگی در برابر تولیدات خارجی آغاز شد و این مسألهای بود که هرگز در دوران صفویه یا افشاریه و زندیه وجود نداشت.
نظریهی ابنخلدون دربارهی تشبه به بیگانگان
پس از آن شکستهای نظامی، ما بهتدریج با دیگر قدرتهای اروپایی نیز مواجه شدیم و به نوعی در چنبرهی تعامل قدرتهای سیاسی بینالمللی قرار گرفتیم. در آن هنگام که ما به لحاظ توان اقتصادی و سیاسی در شرایط برابر و مطلوب برای رویارویی با این قدرتها نبودیم، همان وقتی بود که چهرهی اروپا در قالب علم و صنعت و تکنولوژی با اهداف استعماری رخ مینمود و با همین چهره بر کشور ما مسلط میشد. از پی این سلطهی سیاسی و اقتصادی نیز سلطهی فرهنگی روزبهروز بیشتر شد. تا جایی که مردم ما احساس میکردند اگر آنها امروز در صنعت و فناوری رشد کردهاند، شاید کالاهای آنها هم مرغوبتر است. لذا مردم ما تدریجاً جذب کالاهای ساخت آنها شدند و نسبت به استفاده از کالاهای ساخت داخل احساس تردید پیدا کردند. پس این مرعوبیت از وقتی اتفاق افتاد که ما رابطهای نابرابر با اروپا پیدا کردیم. اروپا با سلاح سلطه و استعمار بر ما مسلط شد و آنگاه ما در استفاده از کالاهای ساخت او گرفتار نوعی خودباختگی شدیم و آن کالاها را بر کالاهای خود ترجیح دادیم.
ابنخلدون که از متفکران برجستهی مسلمان است، بیش از ۴۰۰ سال پیش به مسألهی مرعوبیت فرهنگی و تشبه جستن به الگوهای بیگانگان پرداخته است. او این موضوع را در قالب «رابطهی قوم غالب و قوم مغلوب» تحلیل کرده است. این اصطلاح در دنیای معاصر ما همان اصطلاح «رابطهی قدرتهای سلطهگر با قدرتهای زیرسلطه» است. ابنخلدون میگوید: از آنجا که در نهاد انسان همواره اعتقاد به کمال و برتری قوم غالب وجود دارد، بنابراین ملت زیر سلطه یا شکستخورده همواره قوم غالب را برتر میپندارد. در این شرایط برخی افراد قوم مغلوب گمان میکنند که برتری قوم غالب به خاطر ارزشها، باورها و آداب و رسوم ایشان است و به سبب این فکر، کمتر به عامل اصلی غلبه و تسلط آنها بر خود، یعنی کار و کوشش و دلاوری و قدرت آنها توجه میکنند. بنابراین میپندارند همین شکل و شمایل و آداب و هنر و رسوم و پوشاک و خوراک قوم غالب است که آنها را به این غلبه رسانده است. ابنخلدون میگوید: به خاطر همین اعتقاد است که قوم مغلوب در اکتساب کلیهی آداب و شئون قوم غالب میکوشد و سعی میکند که در همهی این موارد به قوم غالب تشبه بجوید. او میگوید قوم مغلوب که مرعوب آداب و رسوم و فرهنگ قوم غالب شده است، گمان میکند که قوم غالب در پرتو عادات و رسوم و شیوهی زندگی به این برتری رسیده است و به همین علت در نوع لباس، مرکوب، سلاح و در چگونگی پوشش و شکل و رنگ آن همواره از قوم غالب پیروی میکند و بلکه در همهی آداب و شئون زندگی به آن قوم تشبه میجوید.
تحقیر میکردند تا مسلط شوند
نکتهای که ما باید به آن توجه داشته باشیم، این است که سه رکن سیاست، فرهنگ و اقتصاد در چرخش زندگی بشر رابطهای متقابل دارند. یعنی جامعهای متوازن است که فرهنگ، سیاست و اقتصاد آن با هم رابطهای متوازن داشته باشند. هرگاه یکی از اینها دستخوش تغییر شود، خودبهخود دو عنصر دیگر نیز به گونهای با این عنصر به چالش کشیده میشوند تا دوباره به توازن برسند و جامعه بتواند رفتار متناسب و متوازنی بروز دهد. کشور ما در دورههای پیش از استعمار در هر سطحی از رشد تاریخی، اجتماعی و اقتصادی که بود، اما مجموعاً عرصههای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی متوازنی داشت. بنابراین هیچگونه بحران هویتی یا احساس حقارت و مرعوبیتی هم وجود نداشت.
با ورود استعمار به ایران این موازنه بر هم خورد و این تغییرات سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، کشور را با چالش مواجه کرد. اما هدف استعمار از ورود به ایران و ایجاد این چالشها چه بود؟ نظام سرمایهداری اروپا به دنبال بازار مصرف برای فروش تولیدات انبوه خود بود. در واقع وقتی میخواست تولیدات انبوهش را به دیگر کشورهای زیر سلطهی خود منتقل کند، باید شرایط و مقدماتی را فراهم میکرد. این شرایط و مقدمات چه بود؟ اول باید بتواند نظام سیاسی آن کشورها را با خودش همراه و همسو کند؛ همان کاری که در دورهی قاجار انجام دادند و بعد از آن نیز با بر سر کار آوردن حکومت پهلوی ادامه دادند.
دوم اینکه آنها باید نظام ارزشها و باورهای یک جامعه را دگرگون و متناسب با ارزشهای خود میکردند تا آن جامعه برای آنها و تولیداتشان ارزش قائل میشد و در ذهنش این تولیدات نسبت به تولیدات خودش رجحان پیدا میکرد.این است که قدم بعدی استعمار، استفاده از مستشاران بود؛ چه در قالب جهانگرد و دیپلمات و چه در کسوت مستشار فرهنگی و مسیونرهای مذهبی. همهی اینها اصولاً کارشان این بود که بستر فرهنگی را برای مصرف کالای خارجی در جامعه ایجاد کنند و با تحقیر کردن یک جامعه و نظام ارزشها و باورها و اعتقادات آن،به طور کلی شیوهی معیشت و زیرساختهای زندگی در آن را زیر سؤال ببرند. در چنین فضایی بود که میتوانستند سلیقهها را به سمت استفاده از کالای خارجی سوق دهند.
۱۵۰ سال کشمکش اسلام سیاسی و تفکر غربی
اصولاً نظام سلطه و استعمار در طول تاریخ همیشه درصدد بوده تا با نفوذ در دولتمردان، مستشاران، دیپلماتها و مسیونرها، اهداف خود را در بسترسازی اقدامات سلطهگرانهاش محقق کند. همچنانکه وقتی کشور ما از نظر صنعتی از کشورهای اروپایی عقب افتاد، برخی از افراد در پاسخ به این پرسش که چه باید کرد تا ایران ما دوباره به آن شأن تاریخی و تمدنی خودش بازگردد، تحت تأثیر افکار غربی پیشنهاد میدادند که ما باید از هر آنچه که خود داریم، دست بکشیم و نسخهی بدون دخل و تصرف غرب را برای توسعهی کشورمان به کار بگیریم. بنابراین به طور طبیعی برخی افراد داخل کشور هم تحت تأثیر سلطهی قدرت استعماری غرب به این گفته و فکر اعتقاد پیدا میکردند و آن را راه سعادت و نجات کشور میدانستند.
از این رو نفوذ و رسوخ به درون نظام آموزشی و فرهنگی و دانشگاههای کشورهای تحت سلطه با هدف تربیت عناصر غربگرا و بسط افکار غربی در عرصههای فکری، فرهنگی و آموزشی، همچنین نفوذ به عرصههای نشریات، مطبوعات و کتاب و امور اجرایی و مدیریتی کشور، از اهداف اصلی نظام سلطه بوده است. آنها سعی میکنند تا در این صحنهها به عنوان مروج نظام ارزشی قدرت برتر ایفای نقش کنند؛ اتفاقی که باعث شد کشور ما طی بیش از ۱۵۰ سال درگیر کشمکش بین اسلام سیاسی و تهاجم فرهنگی غرب برای ورود و اِعمال سلطهی اقتصادی و فرهنگی باشد.
از اوایل دورهی قاجاریه یک رویارویی بین قدرت استعماری غرب و اسلام سیاسی در ایران شکل گرفته است. در این رویارویی عدهای بر طبل خودباختگی و ترجیح غرب و فرآوردههای آن کوبیدهاند و عدهای بر شعار بازگشت به خویش و تکیه بر خود و تزکیه و کارآمدسازی و روزآمدسازی عناصر فرهنگی و اقتصادی و سیاسی تأکید کردهاند. بالاخره هم دیدگاه اسلام سیاسی که در واقع دیدگاه مراجع و علمای دینی و بدنهی مسلمان جامعهی ایرانی بوده، توانست در برابر بیش از ۱۵۰ سال هجمهی سیاسی و فرهنگی و اقتصادی دیدگاه غربی که مورد حمایت شاهان مستأصل و وابسته و قدرتهای خارجی بود، مقاومت کند و با رهبری مراجع دینی و با پشتوانهی حمایتی ملت مسلمان ایران در موضوعات گوناگونی مانند قرارداد رویتر، واقعهی رژی و نهضت مشروطه دیدگاه غربی را شکست دهد.
اصولاً تکنیک اقتصادی غرب برای به زانو درآوردن کشور ما این بوده است که کالاهای خود را با کیفیتی بهتر و قیمتی مناسبتر به جامعهی ما عرضه کنند و حتی به دولتها فشار بیاورند که این کالاها را از عوارض گمرکی معاف کنند تا راحتتر و ارزانتر به فروش برود. متقابلاً نیز در 150 سال اخیر بخش مهمی از کارکرد علمای دینی کشور ما همانا رهبری جامعهی اسلامی برای رهایی از سلطهی غرب بوده است. در این مدت علمای شیعه همواره کوشیدهاند که غیر از عرصهی سیاسی، با سلطه و نفوذ فرهنگی و اقتصادی بیگانگان نیز مبارزه کنند. مثلاً علمای اصفهان و شیراز و دیگر شهرهای مهم کشور با ایجاد تعاونیها یا مؤسسات اقتصادی اسلامی و صدور فتوا برای تحریم خرید کالاهای خارجی، به رویارویی فرهنگی و تمدنی با سلطهی غرب پرداختند.
دربارهی چگونگی استفاده از کالاهای مصرفی، پیش از هر چیز یک اصول ثابتی در رفتار انسانها وجود دارد. این اصول تقریباً حالت فرازمانی دارد و در هر دورهای انسانها در چهارچوب آنها عمل میکنند. یکی از این اصول ثابت، این است که انسانها اگر احساس کنند کالایی از جهت کیفیت ساخت و نوع کاربرد قابل استفادهتر است و با سود و زیان و درآمد و خرج زندگی آنها تناسب بیشتری دارد، تمایل بیشتری به خرید آن کالا دارند. در حالی که این نوع رویکرد به مصرف یک مسأله است و «مرعوبیت فرهنگی» یک مسألهی دیگر.
مرعوبیت فرهنگی مسألهای است که از دورهی قاجار به بعد و به تبع شکست ایران در جنگهای ایران و روس اتفاق افتاد. تا پیش از آن همواره تعاملات تجاری و بازرگانی بین ایران و کشورهای مختلف، از چین و هند تا آفریقا و اروپا وجود داشت. اگرچه در آن زمان معمولاً سطح تولید داخلی ما با سطح مصرف ما برابر بود و ما در کالاهای مختلف خودکفا بودیم، اما در عین حال کالاهای خارجی در میان اقشار مرفه، رجال، حکام و فرمانروایان کشور برای استفاده یا هدیه دادن به دیگران کاربرد داشت. در آن زمانها نوع نگاه به کالای خارجی هرگز نگاهی توأم با خودباختگی یا حقارت نبود، بلکه صرفاً کالای خارجی به عنوان یک تنوع، کار ظریف و کار هنری متفاوت از محصولات داخلی، با مطلوبیتهایی برای برخی اقشار خاص جامعه نیز همراه بود. همانگونه بخش عمدهی انگیزهی مصرفکنندگان کالای خارجی در زمان کنونی نیز همین انگیزه است. همین نگاه البته دربارهی خرید کالاهای ظریف، هنری و با کیفیت داخلی هم وجود داشت و دارد. یعنی ما در بین کالاهای باکیفیت وطنی هم دنبال آن کالایی میگردیم که میتوانیم با هزینهای کمتر و با شرایط مناسبتر و بهرهوری بیشتر خریداری کنیم.
رهبر انقلاب: آحاد مردم هم مصرف تولید داخلی را بر مصرف کالاهائی با مارکهای معروف خارجی - که بعضی فقط برای نام و نشان، برای پز دادن، برای خودنمائی کردن، در زمینههای مختلف دنبال مارکهای خارجی میروند - ترجیح بدهند. خود مردم راه مصرف کالاهای خارجی را ببندند. (۹۱/۵/۳)
بنابراین در شرایط برابر، بین کشورها و در طول تاریخ، ملتها همواره از کالاهای ساخت یکدیگر استفاده میکردند و مسألهی مرعوبیت فرهنگی نیز در این بین وجود نداشت، اما با شکست ایران در جنگهای ایران و روس که علیرغم انگیزهی بالا برای پیروزی بر دشمن، به دلیل عدم توازن در تجهیزات و سلاحهای جنگی اتفاق افتاد، روندی جدید در نگاه مردم و حاکمان به کشورهای صاحب فناوری پدید آمد. از این به بعد بود که تدریجاً نوعی خودباختگی و مرعوبیت فرهنگی در برابر تولیدات خارجی آغاز شد و این مسألهای بود که هرگز در دوران صفویه یا افشاریه و زندیه وجود نداشت.
نظریهی ابنخلدون دربارهی تشبه به بیگانگان
پس از آن شکستهای نظامی، ما بهتدریج با دیگر قدرتهای اروپایی نیز مواجه شدیم و به نوعی در چنبرهی تعامل قدرتهای سیاسی بینالمللی قرار گرفتیم. در آن هنگام که ما به لحاظ توان اقتصادی و سیاسی در شرایط برابر و مطلوب برای رویارویی با این قدرتها نبودیم، همان وقتی بود که چهرهی اروپا در قالب علم و صنعت و تکنولوژی با اهداف استعماری رخ مینمود و با همین چهره بر کشور ما مسلط میشد. از پی این سلطهی سیاسی و اقتصادی نیز سلطهی فرهنگی روزبهروز بیشتر شد. تا جایی که مردم ما احساس میکردند اگر آنها امروز در صنعت و فناوری رشد کردهاند، شاید کالاهای آنها هم مرغوبتر است. لذا مردم ما تدریجاً جذب کالاهای ساخت آنها شدند و نسبت به استفاده از کالاهای ساخت داخل احساس تردید پیدا کردند. پس این مرعوبیت از وقتی اتفاق افتاد که ما رابطهای نابرابر با اروپا پیدا کردیم. اروپا با سلاح سلطه و استعمار بر ما مسلط شد و آنگاه ما در استفاده از کالاهای ساخت او گرفتار نوعی خودباختگی شدیم و آن کالاها را بر کالاهای خود ترجیح دادیم.
ابنخلدون که از متفکران برجستهی مسلمان است، بیش از ۴۰۰ سال پیش به مسألهی مرعوبیت فرهنگی و تشبه جستن به الگوهای بیگانگان پرداخته است. او این موضوع را در قالب «رابطهی قوم غالب و قوم مغلوب» تحلیل کرده است. این اصطلاح در دنیای معاصر ما همان اصطلاح «رابطهی قدرتهای سلطهگر با قدرتهای زیرسلطه» است. ابنخلدون میگوید: از آنجا که در نهاد انسان همواره اعتقاد به کمال و برتری قوم غالب وجود دارد، بنابراین ملت زیر سلطه یا شکستخورده همواره قوم غالب را برتر میپندارد. در این شرایط برخی افراد قوم مغلوب گمان میکنند که برتری قوم غالب به خاطر ارزشها، باورها و آداب و رسوم ایشان است و به سبب این فکر، کمتر به عامل اصلی غلبه و تسلط آنها بر خود، یعنی کار و کوشش و دلاوری و قدرت آنها توجه میکنند. بنابراین میپندارند همین شکل و شمایل و آداب و هنر و رسوم و پوشاک و خوراک قوم غالب است که آنها را به این غلبه رسانده است. ابنخلدون میگوید: به خاطر همین اعتقاد است که قوم مغلوب در اکتساب کلیهی آداب و شئون قوم غالب میکوشد و سعی میکند که در همهی این موارد به قوم غالب تشبه بجوید. او میگوید قوم مغلوب که مرعوب آداب و رسوم و فرهنگ قوم غالب شده است، گمان میکند که قوم غالب در پرتو عادات و رسوم و شیوهی زندگی به این برتری رسیده است و به همین علت در نوع لباس، مرکوب، سلاح و در چگونگی پوشش و شکل و رنگ آن همواره از قوم غالب پیروی میکند و بلکه در همهی آداب و شئون زندگی به آن قوم تشبه میجوید.
ابنخلدون بیش از ۴۰۰ سال پیش به مسألهی مرعوبیت فرهنگی و تشبه جستن به الگوهای بیگانگان پرداخته است. او این موضوع را در قالب «رابطهی قوم غالب و قوم مغلوب» تحلیل کرده است. از آنجا که در نهاد انسان همواره اعتقاد به کمال و برتری قوم غالب وجود دارد.
تحقیر میکردند تا مسلط شوند
نکتهای که ما باید به آن توجه داشته باشیم، این است که سه رکن سیاست، فرهنگ و اقتصاد در چرخش زندگی بشر رابطهای متقابل دارند. یعنی جامعهای متوازن است که فرهنگ، سیاست و اقتصاد آن با هم رابطهای متوازن داشته باشند. هرگاه یکی از اینها دستخوش تغییر شود، خودبهخود دو عنصر دیگر نیز به گونهای با این عنصر به چالش کشیده میشوند تا دوباره به توازن برسند و جامعه بتواند رفتار متناسب و متوازنی بروز دهد. کشور ما در دورههای پیش از استعمار در هر سطحی از رشد تاریخی، اجتماعی و اقتصادی که بود، اما مجموعاً عرصههای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی متوازنی داشت. بنابراین هیچگونه بحران هویتی یا احساس حقارت و مرعوبیتی هم وجود نداشت.
با ورود استعمار به ایران این موازنه بر هم خورد و این تغییرات سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، کشور را با چالش مواجه کرد. اما هدف استعمار از ورود به ایران و ایجاد این چالشها چه بود؟ نظام سرمایهداری اروپا به دنبال بازار مصرف برای فروش تولیدات انبوه خود بود. در واقع وقتی میخواست تولیدات انبوهش را به دیگر کشورهای زیر سلطهی خود منتقل کند، باید شرایط و مقدماتی را فراهم میکرد. این شرایط و مقدمات چه بود؟ اول باید بتواند نظام سیاسی آن کشورها را با خودش همراه و همسو کند؛ همان کاری که در دورهی قاجار انجام دادند و بعد از آن نیز با بر سر کار آوردن حکومت پهلوی ادامه دادند.
دوم اینکه آنها باید نظام ارزشها و باورهای یک جامعه را دگرگون و متناسب با ارزشهای خود میکردند تا آن جامعه برای آنها و تولیداتشان ارزش قائل میشد و در ذهنش این تولیدات نسبت به تولیدات خودش رجحان پیدا میکرد.این است که قدم بعدی استعمار، استفاده از مستشاران بود؛ چه در قالب جهانگرد و دیپلمات و چه در کسوت مستشار فرهنگی و مسیونرهای مذهبی. همهی اینها اصولاً کارشان این بود که بستر فرهنگی را برای مصرف کالای خارجی در جامعه ایجاد کنند و با تحقیر کردن یک جامعه و نظام ارزشها و باورها و اعتقادات آن،به طور کلی شیوهی معیشت و زیرساختهای زندگی در آن را زیر سؤال ببرند. در چنین فضایی بود که میتوانستند سلیقهها را به سمت استفاده از کالای خارجی سوق دهند.
۱۵۰ سال کشمکش اسلام سیاسی و تفکر غربی
اصولاً نظام سلطه و استعمار در طول تاریخ همیشه درصدد بوده تا با نفوذ در دولتمردان، مستشاران، دیپلماتها و مسیونرها، اهداف خود را در بسترسازی اقدامات سلطهگرانهاش محقق کند. همچنانکه وقتی کشور ما از نظر صنعتی از کشورهای اروپایی عقب افتاد، برخی از افراد در پاسخ به این پرسش که چه باید کرد تا ایران ما دوباره به آن شأن تاریخی و تمدنی خودش بازگردد، تحت تأثیر افکار غربی پیشنهاد میدادند که ما باید از هر آنچه که خود داریم، دست بکشیم و نسخهی بدون دخل و تصرف غرب را برای توسعهی کشورمان به کار بگیریم. بنابراین به طور طبیعی برخی افراد داخل کشور هم تحت تأثیر سلطهی قدرت استعماری غرب به این گفته و فکر اعتقاد پیدا میکردند و آن را راه سعادت و نجات کشور میدانستند.
در این مدت علمای شیعه همواره کوشیدهاند که با سلطه و نفوذ فرهنگی و اقتصادی بیگانگان مبارزه کنند. مثلاً علمای اصفهان و شیراز و دیگر شهرهای مهم کشور با ایجاد تعاونیها یا مؤسسات اقتصادی اسلامی و صدور فتوا برای تحریم خرید کالاهای خارجی، به رویارویی فرهنگی و تمدنی با سلطهی غرب پرداختند.
از این رو نفوذ و رسوخ به درون نظام آموزشی و فرهنگی و دانشگاههای کشورهای تحت سلطه با هدف تربیت عناصر غربگرا و بسط افکار غربی در عرصههای فکری، فرهنگی و آموزشی، همچنین نفوذ به عرصههای نشریات، مطبوعات و کتاب و امور اجرایی و مدیریتی کشور، از اهداف اصلی نظام سلطه بوده است. آنها سعی میکنند تا در این صحنهها به عنوان مروج نظام ارزشی قدرت برتر ایفای نقش کنند؛ اتفاقی که باعث شد کشور ما طی بیش از ۱۵۰ سال درگیر کشمکش بین اسلام سیاسی و تهاجم فرهنگی غرب برای ورود و اِعمال سلطهی اقتصادی و فرهنگی باشد.
از اوایل دورهی قاجاریه یک رویارویی بین قدرت استعماری غرب و اسلام سیاسی در ایران شکل گرفته است. در این رویارویی عدهای بر طبل خودباختگی و ترجیح غرب و فرآوردههای آن کوبیدهاند و عدهای بر شعار بازگشت به خویش و تکیه بر خود و تزکیه و کارآمدسازی و روزآمدسازی عناصر فرهنگی و اقتصادی و سیاسی تأکید کردهاند. بالاخره هم دیدگاه اسلام سیاسی که در واقع دیدگاه مراجع و علمای دینی و بدنهی مسلمان جامعهی ایرانی بوده، توانست در برابر بیش از ۱۵۰ سال هجمهی سیاسی و فرهنگی و اقتصادی دیدگاه غربی که مورد حمایت شاهان مستأصل و وابسته و قدرتهای خارجی بود، مقاومت کند و با رهبری مراجع دینی و با پشتوانهی حمایتی ملت مسلمان ایران در موضوعات گوناگونی مانند قرارداد رویتر، واقعهی رژی و نهضت مشروطه دیدگاه غربی را شکست دهد.
اصولاً تکنیک اقتصادی غرب برای به زانو درآوردن کشور ما این بوده است که کالاهای خود را با کیفیتی بهتر و قیمتی مناسبتر به جامعهی ما عرضه کنند و حتی به دولتها فشار بیاورند که این کالاها را از عوارض گمرکی معاف کنند تا راحتتر و ارزانتر به فروش برود. متقابلاً نیز در 150 سال اخیر بخش مهمی از کارکرد علمای دینی کشور ما همانا رهبری جامعهی اسلامی برای رهایی از سلطهی غرب بوده است. در این مدت علمای شیعه همواره کوشیدهاند که غیر از عرصهی سیاسی، با سلطه و نفوذ فرهنگی و اقتصادی بیگانگان نیز مبارزه کنند. مثلاً علمای اصفهان و شیراز و دیگر شهرهای مهم کشور با ایجاد تعاونیها یا مؤسسات اقتصادی اسلامی و صدور فتوا برای تحریم خرید کالاهای خارجی، به رویارویی فرهنگی و تمدنی با سلطهی غرب پرداختند.