1391/06/18
|گزارش|
اقتراحی برای یک کتاب جنگی
برای پرسش از چند و چون و چیستی کتاب «پایی که جا ماند» با تعدادی از نویسندگان و فعالان فرهنگی و نویسندگان کشور صحبت کردیم. از ماحصل این اقتراح، ۵ متن ذیل را انتخاب کردیم:
مرتضی سرهنگی، نویسندهی کتاب «محرم در اسارت» و رئیس دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزهی هنری دربارهی «پایی که جا ماند» نوشت:
یک روز وقتی به دفتر کارم رسیدم، نگاهم به میزی افتاد که دو جزوهی قطور روی آن گذاشته شده بود. اول ناراحت شدم که در شلوغی کارها، این دیگر چیست؟ بعد از دقایقی آن را ورق زدم و رسیدم به تقدیمیهی کتاب؛ همانجا ماندم و تا چند روز جلوتر نرفتم. وقتی دیدم این کتاب به کسی تقدیم شده که شکنجهگر این آزاده بوده است، اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که این شخص برای اسارتش و به تبع آن برای جنگیدنش معنایی عالی قائل بوده است. تا مدتها من و این متن مانده بودیم و به هم نگاه میکردیم تا این که خواندن آن را شروع کردم و یک ماه طول کشید.
اسارتگاه جایی است که هیچ چیزش باب میل اسیر نیست. یک اسیر باید اولاً خودش را با هر شرایطی که برای غلبه بر او تدارک دیده شده سازگار کند و در ثانی باید بر آن شرایط نیز غلبه کند. ما در جنگ و اسارت دیدیم که ایرانیان و فرهنگ آنها بر عراقیها غلبه پیدا کرد و باید اذعان کرد که ما اسیرانی داشتیم که بر افسران عراقی تأثیرهای عمیقی گذاشتند.
گلعلی بابایی، نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس و نویسندهی کتاب «همپای صاعقه» برای اثر سید ناصر حسینیپور دلنوشتهای را تقدیم کرد:
دَمِت گرم آقاسید! خدا به تو و به قلمت برکت بدهد. به قلم تو که بوی سادگی میدهد و انسان را میبَرَد به کوچه پسکوچههای شرف و مردانگی مردمان این دیار.
سیدجان! ما تا حالا فقط همینقدر میدانستیم که بچههای تیپ ۴۸ فتح از رزمندههای استان کهکیلویه و بویراحمدی هستند. زمان جنگ هم هر جایی که کارمان گیر میکرد میگفتیم پس کجا هستند این بچههای ۴۸ فتح؟ وقتی هم که میآمدند، واقعاً بنبست عملیات شکسته میشد.
جنگ که تمام شد، نه اسمی از آنها ماند و نه رسمی (البته در این دنیا).
آنها اهل شهرها و روستاهای یک استان محروم بودند که با تمام شدن جنگ به سر کار و کشاورزیشان برگشتند؛ بدون هیچ ادعایی. اما حالا قلم تو آنها را در این دنیا هم جاودانه کرد. گردش زیبای قلمِ تو پردهها را کنار زد و به همه فهماند که اگر امروز آرامشی دارند، از صدقهسر همانهایی است که مردانه در مقابل هجوم دشمن ایستادند؛ مردانی که فقط جنگجو نبودند، بلکه زن، فرزند، پدر، مادر، خواهر، برادر و در یک کلام اهل عشق و زندگی هم بودند. اما وقتی پای حفظ انقلاب و کشور به میان آمد، از همهی آنها گذشتند. اینها را در صفحات کتاب تو خواندیم.
میخواهم بگویم سیدجان! تو اگر پایت را در جبهه جا گذاشتی، من، با مطالعهی این کتابِ قشنگ، تمام روح و قلبم را در جزیرهی مجنون و اردوگاه مخوف «تکریت» جا گذاشتم.
آنجایی که تو یکی از جعبههای سیاه جنگ را باز کردی و آنچه در تیرماه ۱۳۶۷ بر رزمندگان مدافع ما در جزایر مجنون گذشت، ماهرانه بر صفحات کتاب خاطراتت نگاشتی.
تو از چگونگی مقاومت عاشورایی همرزمانت در جزیرهی مجنون گفتی، از تشنگی و مظلومیت آنها نوشتی و قصهی تلخ سقوط جزایر و چگونگی به اسارت درآمدن خود و دیگر یاران همراهت را به زیبایی روایت کردی. از همهی اینها که بگذریم، شاهکار کتاب تو تازه از این به بعد شروع میشود، آنجایی که تو جعبهی سیاه دیگر جنگ را هم رمزگشایی کردی و با سلیقهی منحصر به فرد خودت، بر روی کاغذپارههای به ظاهر بیارزش، آنچه بر بیست هزار اسیر ثبت نام نشده و گمنام ایرانی گذشته بود روی این تکههای کاغذ به صورت روزشمار نوشتی.
مرور خاطرات سید ناصر در اردوگاههای مخوف صدام بعثی، قلب هر انسانی را به درد میآورد و این سؤال را پیش روی وی قرار میدهد که: انسانها مگر چقدر میتوانند پلید باشند؟
سعید عاکف، که او را بیشتر با کتاب «خاکهای نرم کوشک» میشناسیم در مورد کتاب حسینیپور گفت:
در بحث دفاع مقدس و در مقایسه با دیگر جنگهایی که در سدههای اخیر اتفاق افتاده، متوجه میشویم که رزمندگان ما در این جنگها استثنا بودهاند. این استثنا بودن جنگ ما هم بواسطهی نیروی ایمان و معنویت آنها بود و اینکه آنها به اهل بیت علیهمالسلام توسل میکردند. از این جهت و به دلیل روحیهی ایمانی رزمندگان ما آنها توانستند جبههی مقاومتی را در دل نیروهای عراق برپا کنند و این مقاومت عراقیها را درمانده کرده بود. من تحقیقات گستردهای در زمینهی شکنجه در نقاط مختلف داشتهام اما شکنجههایی که بچههای ما در دوران اسارت تحمل میکردند، بسیار بینظیر و کمنظیر بودند. شکنجه برای زمان درماندگی دشمن است و بعثیها در نهایت درماندگی دست به شکنجه رزمندههای ما زدند. این شکنجهها تنها به سید ناصر حسینیپور محدود نمیشد و بسیاری از رزمندگان دیگر هستند که مقاومتهای بسیاری از خود نشان دادهاند، اما متذسفانه خاطرهای از آنها باقی نمانده است.
محسن مؤمنی، رئیس حوزهی هنری نیز برداشت خود از این کتاب را اینگونه بیان کرد:
این کتاب شامل دو بخش است: بخش اول این کتاب به مقاومت جانانهی سید ناصر در زندان اشاره میکند و به چگونگی به اسارت درآمدن و مقاومت وی در زندان میپردازد. این کتاب با توصیف لحظه به لحظهی وقایع، بسیاری از افرادی را که در جنگ حضور داشتند و تا به حال اسمی از آنها در کتابها و اسناد نیامده بود را ذکر میکند. همچنین به پیشینهی این افراد و شغل افراد اشاره میشود.این وقایع در مقایسهای کوچکتر به مانند وقایعی است که در کربلا برای امام حسین علیهالسلام رخ داد که رزمندگان حماسهآفرینی میکنند و عمدتاً شهید میشوند.
دومین بخش کتاب به روزگار اسارت مربوط میشود. این کتاب چون از زبان سید ناصر نقل میشود نه از زبان راوی، از اهمیت بسیاری برخوردار است. همچنین این کتاب در لحظهی وقوع وقایع نوشته شده و این امر بر اهمیت آن میافزاید. کاری که این اثر را متمایز میکند نوشتههایی است که نویسنده از عراق با خود به همراه آورده و در ایران آنها را بازآفرینی کرده است. این کتاب گزارش مستقیمی است از اردوگاههای عراق. لذا جزئینگری در این کار بسیار است و اگر وی این جزئینگریها را انجام نمیداد، بسیاری از آنها از خاطر وی میرفتند.
اگر سید ناصر این یادداشتها را با خود نمیآورد، بسیاری از این جزئیات از خاطر وی میرفتند. با این یادداشتها این لحظات شگفت و بهیادماندنی حفظ شدهاند. وی در کتاب خود به مسائلی که در اردوگاهها و خشونت و دژخیمی که به آنها میشود اشاره میکند. اینها را نویسندهی ما در کتاب خود آورده و در کنار آن صفای باطنی و انسانیت و عمق ایمان رزمندگان ما در برابر نیروهای دشمن را نیز به تصویر کشیده است. این کتاب از این جهت مهم است که به رزمندهای از یکی از استانهای گمنام ما میپردازد. معمولاً زمانی که حرفی از دفاع مقدس به میان میآید همیشه یاد افراد و دستههای خاص به ذهنها خطور میکند. اما در این کتاب نویسنده به کسانی پرداخته که کمتر ذکر و یادی از آنها شده بود. اگر در کهکیلویه و بویر احمد چنین اتفاقی افتاده است، این اتفاق میتواند به کل ایران تعمیم پیدا کند.
علیرضا مختارپور، نویسنده، منتقد و کارشناس برجسته در حوزهی کتاب، «پایی که جا ماند» را اینگونه ارزیابی کرد:
ویژگی بارز کتاب «پایی که جا ماند» تلاش نویسنده برای ثبت لحظه به لحظه و با جزئیات رخدادهایی است که در ۸۰۸ روز اسارتش دیده و تحمل کرده است. این به نوبه خود کاری است سخت و ناشدنی! لذا به نظرم خوانندگان باید به دو نکتهی مهم توجه کنند. یکی اینکه به دلیل سخت بودن شرایط و نیز زمان طولانی که از آن سالها گذشته است، باید احتمال عدم انطباق کامل این گزارشها بر وقایع را داد. چه بسا نویسنده در طول تحقیق و نگارش دچار اشکالاتی هم بشود که میتوان با تذکر به او در چاپهای بعدی آن موارد را اصلاح کرد. همچنین باید در نظر داشت که تأیید یک کتاب به معنی تأیید همهجانبه و بیقید و شرط آن هم نیست. به نظر من روح کلی اثر آقای حسینیپور مورد ستایش و تأیید قرار گرفته است.
مرتضی سرهنگی، نویسندهی کتاب «محرم در اسارت» و رئیس دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزهی هنری دربارهی «پایی که جا ماند» نوشت:
یک روز وقتی به دفتر کارم رسیدم، نگاهم به میزی افتاد که دو جزوهی قطور روی آن گذاشته شده بود. اول ناراحت شدم که در شلوغی کارها، این دیگر چیست؟ بعد از دقایقی آن را ورق زدم و رسیدم به تقدیمیهی کتاب؛ همانجا ماندم و تا چند روز جلوتر نرفتم. وقتی دیدم این کتاب به کسی تقدیم شده که شکنجهگر این آزاده بوده است، اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که این شخص برای اسارتش و به تبع آن برای جنگیدنش معنایی عالی قائل بوده است. تا مدتها من و این متن مانده بودیم و به هم نگاه میکردیم تا این که خواندن آن را شروع کردم و یک ماه طول کشید.
اسارتگاه جایی است که هیچ چیزش باب میل اسیر نیست. یک اسیر باید اولاً خودش را با هر شرایطی که برای غلبه بر او تدارک دیده شده سازگار کند و در ثانی باید بر آن شرایط نیز غلبه کند. ما در جنگ و اسارت دیدیم که ایرانیان و فرهنگ آنها بر عراقیها غلبه پیدا کرد و باید اذعان کرد که ما اسیرانی داشتیم که بر افسران عراقی تأثیرهای عمیقی گذاشتند.
گلعلی بابایی، نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس و نویسندهی کتاب «همپای صاعقه» برای اثر سید ناصر حسینیپور دلنوشتهای را تقدیم کرد:
دَمِت گرم آقاسید! خدا به تو و به قلمت برکت بدهد. به قلم تو که بوی سادگی میدهد و انسان را میبَرَد به کوچه پسکوچههای شرف و مردانگی مردمان این دیار.
سیدجان! ما تا حالا فقط همینقدر میدانستیم که بچههای تیپ ۴۸ فتح از رزمندههای استان کهکیلویه و بویراحمدی هستند. زمان جنگ هم هر جایی که کارمان گیر میکرد میگفتیم پس کجا هستند این بچههای ۴۸ فتح؟ وقتی هم که میآمدند، واقعاً بنبست عملیات شکسته میشد.
جنگ که تمام شد، نه اسمی از آنها ماند و نه رسمی (البته در این دنیا).
آنها اهل شهرها و روستاهای یک استان محروم بودند که با تمام شدن جنگ به سر کار و کشاورزیشان برگشتند؛ بدون هیچ ادعایی. اما حالا قلم تو آنها را در این دنیا هم جاودانه کرد. گردش زیبای قلمِ تو پردهها را کنار زد و به همه فهماند که اگر امروز آرامشی دارند، از صدقهسر همانهایی است که مردانه در مقابل هجوم دشمن ایستادند؛ مردانی که فقط جنگجو نبودند، بلکه زن، فرزند، پدر، مادر، خواهر، برادر و در یک کلام اهل عشق و زندگی هم بودند. اما وقتی پای حفظ انقلاب و کشور به میان آمد، از همهی آنها گذشتند. اینها را در صفحات کتاب تو خواندیم.
میخواهم بگویم سیدجان! تو اگر پایت را در جبهه جا گذاشتی، من، با مطالعهی این کتابِ قشنگ، تمام روح و قلبم را در جزیرهی مجنون و اردوگاه مخوف «تکریت» جا گذاشتم.
آنجایی که تو یکی از جعبههای سیاه جنگ را باز کردی و آنچه در تیرماه ۱۳۶۷ بر رزمندگان مدافع ما در جزایر مجنون گذشت، ماهرانه بر صفحات کتاب خاطراتت نگاشتی.
تو از چگونگی مقاومت عاشورایی همرزمانت در جزیرهی مجنون گفتی، از تشنگی و مظلومیت آنها نوشتی و قصهی تلخ سقوط جزایر و چگونگی به اسارت درآمدن خود و دیگر یاران همراهت را به زیبایی روایت کردی. از همهی اینها که بگذریم، شاهکار کتاب تو تازه از این به بعد شروع میشود، آنجایی که تو جعبهی سیاه دیگر جنگ را هم رمزگشایی کردی و با سلیقهی منحصر به فرد خودت، بر روی کاغذپارههای به ظاهر بیارزش، آنچه بر بیست هزار اسیر ثبت نام نشده و گمنام ایرانی گذشته بود روی این تکههای کاغذ به صورت روزشمار نوشتی.
مرور خاطرات سید ناصر در اردوگاههای مخوف صدام بعثی، قلب هر انسانی را به درد میآورد و این سؤال را پیش روی وی قرار میدهد که: انسانها مگر چقدر میتوانند پلید باشند؟
سعید عاکف، که او را بیشتر با کتاب «خاکهای نرم کوشک» میشناسیم در مورد کتاب حسینیپور گفت:
در بحث دفاع مقدس و در مقایسه با دیگر جنگهایی که در سدههای اخیر اتفاق افتاده، متوجه میشویم که رزمندگان ما در این جنگها استثنا بودهاند. این استثنا بودن جنگ ما هم بواسطهی نیروی ایمان و معنویت آنها بود و اینکه آنها به اهل بیت علیهمالسلام توسل میکردند. از این جهت و به دلیل روحیهی ایمانی رزمندگان ما آنها توانستند جبههی مقاومتی را در دل نیروهای عراق برپا کنند و این مقاومت عراقیها را درمانده کرده بود. من تحقیقات گستردهای در زمینهی شکنجه در نقاط مختلف داشتهام اما شکنجههایی که بچههای ما در دوران اسارت تحمل میکردند، بسیار بینظیر و کمنظیر بودند. شکنجه برای زمان درماندگی دشمن است و بعثیها در نهایت درماندگی دست به شکنجه رزمندههای ما زدند. این شکنجهها تنها به سید ناصر حسینیپور محدود نمیشد و بسیاری از رزمندگان دیگر هستند که مقاومتهای بسیاری از خود نشان دادهاند، اما متذسفانه خاطرهای از آنها باقی نمانده است.
محسن مؤمنی، رئیس حوزهی هنری نیز برداشت خود از این کتاب را اینگونه بیان کرد:
این کتاب شامل دو بخش است: بخش اول این کتاب به مقاومت جانانهی سید ناصر در زندان اشاره میکند و به چگونگی به اسارت درآمدن و مقاومت وی در زندان میپردازد. این کتاب با توصیف لحظه به لحظهی وقایع، بسیاری از افرادی را که در جنگ حضور داشتند و تا به حال اسمی از آنها در کتابها و اسناد نیامده بود را ذکر میکند. همچنین به پیشینهی این افراد و شغل افراد اشاره میشود.این وقایع در مقایسهای کوچکتر به مانند وقایعی است که در کربلا برای امام حسین علیهالسلام رخ داد که رزمندگان حماسهآفرینی میکنند و عمدتاً شهید میشوند.
دومین بخش کتاب به روزگار اسارت مربوط میشود. این کتاب چون از زبان سید ناصر نقل میشود نه از زبان راوی، از اهمیت بسیاری برخوردار است. همچنین این کتاب در لحظهی وقوع وقایع نوشته شده و این امر بر اهمیت آن میافزاید. کاری که این اثر را متمایز میکند نوشتههایی است که نویسنده از عراق با خود به همراه آورده و در ایران آنها را بازآفرینی کرده است. این کتاب گزارش مستقیمی است از اردوگاههای عراق. لذا جزئینگری در این کار بسیار است و اگر وی این جزئینگریها را انجام نمیداد، بسیاری از آنها از خاطر وی میرفتند.
اگر سید ناصر این یادداشتها را با خود نمیآورد، بسیاری از این جزئیات از خاطر وی میرفتند. با این یادداشتها این لحظات شگفت و بهیادماندنی حفظ شدهاند. وی در کتاب خود به مسائلی که در اردوگاهها و خشونت و دژخیمی که به آنها میشود اشاره میکند. اینها را نویسندهی ما در کتاب خود آورده و در کنار آن صفای باطنی و انسانیت و عمق ایمان رزمندگان ما در برابر نیروهای دشمن را نیز به تصویر کشیده است. این کتاب از این جهت مهم است که به رزمندهای از یکی از استانهای گمنام ما میپردازد. معمولاً زمانی که حرفی از دفاع مقدس به میان میآید همیشه یاد افراد و دستههای خاص به ذهنها خطور میکند. اما در این کتاب نویسنده به کسانی پرداخته که کمتر ذکر و یادی از آنها شده بود. اگر در کهکیلویه و بویر احمد چنین اتفاقی افتاده است، این اتفاق میتواند به کل ایران تعمیم پیدا کند.
علیرضا مختارپور، نویسنده، منتقد و کارشناس برجسته در حوزهی کتاب، «پایی که جا ماند» را اینگونه ارزیابی کرد:
ویژگی بارز کتاب «پایی که جا ماند» تلاش نویسنده برای ثبت لحظه به لحظه و با جزئیات رخدادهایی است که در ۸۰۸ روز اسارتش دیده و تحمل کرده است. این به نوبه خود کاری است سخت و ناشدنی! لذا به نظرم خوانندگان باید به دو نکتهی مهم توجه کنند. یکی اینکه به دلیل سخت بودن شرایط و نیز زمان طولانی که از آن سالها گذشته است، باید احتمال عدم انطباق کامل این گزارشها بر وقایع را داد. چه بسا نویسنده در طول تحقیق و نگارش دچار اشکالاتی هم بشود که میتوان با تذکر به او در چاپهای بعدی آن موارد را اصلاح کرد. همچنین باید در نظر داشت که تأیید یک کتاب به معنی تأیید همهجانبه و بیقید و شرط آن هم نیست. به نظر من روح کلی اثر آقای حسینیپور مورد ستایش و تأیید قرار گرفته است.