1391/06/11
دکتر فؤاد ایزدی
سفر اجباری نامزدهای انتخاباتی به سرزمینی دوردست
«پندی خیرخواهانه» به سیاستمداران آمریکائی برای پشتیبانی آنها از رژیم صهیونیستی. بدون شک این فراز از سخنان حضرت آیتالله خامنهای در شانزدهمین اجلاس جنبش عدم تعهد با واکنشهای رسانهای زیادی مواجه شده و خواهد شد. اما دردسرهای اسرائیل برای آمریکا چیست؟ دکتر فؤاد ایزدی، استادیار و عضو هیأت علمی دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران این موضوع را مورد بررسی قرار داده است. وی بیش از دو دهه در آمریکا حضور داشته و به تحصیل و پژوهش پرداخته است.
کشور آمریکا به سبب حمایتهایش از رژیم صهیونیستی، دو نوع هزینه میپردازد؛ هزینههای مالی و هزینههای سیاسی. دربارهی هزینههای مالی تاکنون سخنان زیادی گفتهاند که ما نیز در ادامه به آن میپردازیم، اما اغلب به هزینههای سیاسی کمتر توجه کردهاند. برای روشن شدن اینگونه هزینهها به یک نمونه اشاره میکنم:
چند هفتهی دیگر انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در پیش است. یکی از برنامههای همیشگی کاندیداهای ریاستجمهوری، سفر این کاندیداها به اسرائیل است؛ یعنی به کشوری که هزاران کیلومتر با آمریکا فاصله دارد و مردمش آمریکایی نیستند. هر کاندیدای ریاستجمهوری آمریکا باید به چنین سرزمین دوردستی مسافرت کند و با غیر آمریکاییها صحبت کند و این اتفاق در هر انتخابات تکرار میشود. سفر به اسرائیل برای این کاندیداها آنقدر مهم است که اگر موفقیتآمیز نباشد، نشانهی عدم پیروزی آنان در انتخابات است. خود این مسأله بسیار عجیب است. شما فرض کنید ما سال دیگر انتخابات ریاستجمهوری در ایران داریم. بعد مثلاً کاندیداهای ایرانی بروند در یک کشوری در آمریکای جنوبی سخنرانی کنند و اگر این کار را نکنند، برای رقابت انتخاباتیشان مشکل پیش بیاید!
بنابراین ما در آمریکا با یک ساختار سیاسی مواجهیم که افراد یک کشور خارجی و مردمی که تابعیت آمریکایی ندارند، آنقدر توان نفوذ در آن را دارند که اهمیت این افراد در انتخابات بیشتر از اهمیت افرادی است که تابعیت آن کشور را دارند. این مسأله که یک کشور استقلال خودش را از دست بدهد، ضعف بسیار بزرگی محسوب میشود. یعنی کشوری که قاعدتاً باید در پی منافع ملی خودش باشد و حواسش به مردم خودش باشد، به وضعیتی دچار شود که اینقدر تحت نفوذ یک کشور خارجی دیگر قرار بگیرد و اولویتهای آن کشور خارجی بر منافع ملی این کشور غلبه یابد.
خودکشی سیاسی
صهیونیستها تلاش بسیاری کردهاند که این سیستم در آمریکا شکل بگیرد و جابیفتد. به هر حال در آمریکا جمهوری تصویب شد و در آن زمان این حالت فعلی وجود نداشت که پول سرمایهدارها که عدهی زیادی از انها صهیونیست بودند، این نقش بسیار بزرگ و ویژه را در ساختار سیاسی بازی کند. در واقع این اتفاقی است که در چهل پنجاه سال گذشته افتاده است و قبلاً این طور نبود. امروز شما میبینید در کنفرانس سالانهی آیپک که یکی از لابیهای بزرگ اسرائیلی در آمریکا است، رئیسجمهور، معاونش و وزیر خارجهی آمریکا حتماً باید شرکت کنند. سناتورهای برجسته (نه هر سناتوری) شرکت میکنند. نمایندگان کنگره (باز نه هر نمایندهای) نیز باید با هماهنگی آیپک در این کنفرانس شرکت کنند.
کشور آمریکا به سبب حمایتهایش از رژیم صهیونیستی، دو نوع هزینه میپردازد؛ هزینههای مالی و هزینههای سیاسی. دربارهی هزینههای مالی تاکنون سخنان زیادی گفتهاند که ما نیز در ادامه به آن میپردازیم، اما اغلب به هزینههای سیاسی کمتر توجه کردهاند. برای روشن شدن اینگونه هزینهها به یک نمونه اشاره میکنم:
چند هفتهی دیگر انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در پیش است. یکی از برنامههای همیشگی کاندیداهای ریاستجمهوری، سفر این کاندیداها به اسرائیل است؛ یعنی به کشوری که هزاران کیلومتر با آمریکا فاصله دارد و مردمش آمریکایی نیستند. هر کاندیدای ریاستجمهوری آمریکا باید به چنین سرزمین دوردستی مسافرت کند و با غیر آمریکاییها صحبت کند و این اتفاق در هر انتخابات تکرار میشود. سفر به اسرائیل برای این کاندیداها آنقدر مهم است که اگر موفقیتآمیز نباشد، نشانهی عدم پیروزی آنان در انتخابات است. خود این مسأله بسیار عجیب است. شما فرض کنید ما سال دیگر انتخابات ریاستجمهوری در ایران داریم. بعد مثلاً کاندیداهای ایرانی بروند در یک کشوری در آمریکای جنوبی سخنرانی کنند و اگر این کار را نکنند، برای رقابت انتخاباتیشان مشکل پیش بیاید!
گاهی حمایت آمریکا از اسرائیل آنقدر شور میشود که بعضی از کشورهای همپیمان اسرائیل و آمریکا مثل انگلیس هم خودشان را کنار میکشند. شما نگاه کنید به لیست مواردی که آمریکا در بیانیهها و قطعنامههای سازمان ملل از اسرائیل به صورت انفرادی دفاع کرده است.
بنابراین ما در آمریکا با یک ساختار سیاسی مواجهیم که افراد یک کشور خارجی و مردمی که تابعیت آمریکایی ندارند، آنقدر توان نفوذ در آن را دارند که اهمیت این افراد در انتخابات بیشتر از اهمیت افرادی است که تابعیت آن کشور را دارند. این مسأله که یک کشور استقلال خودش را از دست بدهد، ضعف بسیار بزرگی محسوب میشود. یعنی کشوری که قاعدتاً باید در پی منافع ملی خودش باشد و حواسش به مردم خودش باشد، به وضعیتی دچار شود که اینقدر تحت نفوذ یک کشور خارجی دیگر قرار بگیرد و اولویتهای آن کشور خارجی بر منافع ملی این کشور غلبه یابد.
خودکشی سیاسی
صهیونیستها تلاش بسیاری کردهاند که این سیستم در آمریکا شکل بگیرد و جابیفتد. به هر حال در آمریکا جمهوری تصویب شد و در آن زمان این حالت فعلی وجود نداشت که پول سرمایهدارها که عدهی زیادی از انها صهیونیست بودند، این نقش بسیار بزرگ و ویژه را در ساختار سیاسی بازی کند. در واقع این اتفاقی است که در چهل پنجاه سال گذشته افتاده است و قبلاً این طور نبود. امروز شما میبینید در کنفرانس سالانهی آیپک که یکی از لابیهای بزرگ اسرائیلی در آمریکا است، رئیسجمهور، معاونش و وزیر خارجهی آمریکا حتماً باید شرکت کنند. سناتورهای برجسته (نه هر سناتوری) شرکت میکنند. نمایندگان کنگره (باز نه هر نمایندهای) نیز باید با هماهنگی آیپک در این کنفرانس شرکت کنند.
اما این اتفاق عجیب چطور در حوزهی قوانین انتخاباتی در تاریخ آمریکا روی داد؟ صهیونیستها با نفوذی که در ساختار قانونگذاری، در قوهی مجریه و قوهی قضائیه داشتند، توانستند کاری کنند که سیستم کاملاً مثل موم در دستشان باشد. هر چه پیش میرویم، این حالت بدتر هم میشود. در آخرین مورد یک قانونی در ژانویهی ۲۰۱۰ در دادگاه عالی آمریکا تأیید شد که بر اساس آن بسیاری از محدودیتهایی را که قبلاً برای پرداخت پول به کاندیداها وجود داشت، برداشتند. یعنی اگر در سال ۲۰۰۸ آقای اوباما در انتخابات حدود ۵ هزار میلیون دلار هزینه کرد، الان تخمین میزنند که این مبلغ در سال جاری بین ۷ تا ۸ هزار میلیون دلار باشد و این یعنی یک افزایش دو تا سه هزار میلیون دلاری در حوزهی تبلیغات.
در واقع با این تصمیمِ دادگاه عالی آمریکا، نفوذ پول در ساختار سیاسی آمریکا بیشتر شد و هر قدر نفوذ پول در سیستم سیاسی بیشتر باشد، به نفع صهیونیستها است، چون اینها از نظر مالی وضعشان خوب است و میتوانند سیستم را به هر طرفی ببرند که میخواهند. در عمل نیز هر فعال سیاسی که مخالفتی با سلطهی صهیونیستها یا با نوع رابطهی اسرائیل و آمریکا داشته باشد، با مخالفت خود یک نوع خودکشی سیاسی کرده و نمیتواند در هیچ انتخاباتی شرکت کند. نمونههای متعددی از این قبیل را سراغ داریم. نمونهی آخرش آقای دنیس جان کوسینیج، نمایندهی ایالت اوهایو در کنگرهی آمریکا است. او کاندیدای ریاستجمهوری شد، اما به خاطر همین فشارها نتوانست موفق شود. بعد هم در اثر فشارهایی که آنها اعمال کردند، نهایتاً از کنگره هم حذفش کردند.
گروگان صهیونیستها
از این جهت آمریکا حالت ویژهای دارد و این حالت ویژه باعث شده که این کشور از درون در حال پوسیدن باشد، زیرا آن ساختاری که یک کشور را باید حفظ کند، در آمریکا لطمه خورده است. شاید بتوان گفت آمریکا که یک کشور ۳۱۲ میلیون نفری با مساحتی حدوداً شش برابر مساحت ایران است، گروگانی شده در دست لابی صهیونیستها و دولت اسرائیل و هیچ سیاستمدار آمریکایی عملاً نمیتواند با این لابی مقابله کند. این شاید بیشترین هزینهای باشد که نوع تعامل آمریکا و اسرائیل بر آمریکا تحمیل کرده است.
نوع روابط آمریکا و اسرائیل نهتنها در حوزهی سیاسی آمریکا تأثیر منفی گذاشته، بلکه چون این سیستم معیوب است، در حوزههای دیگر هم همین مشکل را ایجاد کرده است. یعنی امروز آمریکا با مشکلاتی مثل گرسنگی، بیکاری، عدم وجود بیمه و خشونت مسلحانه مواجه است، زیرا هر کدام از این حوزهها تحت نفوذ یک لابی است و این لابی اجازه نمیدهد مثلاً قوانین اسلحه به سمتی برود که بیشتر حافظ منافع مردم باشد یا لابی بیمه اجازه نمیدهد که بیمه در حد معتدلی پوشش گستردهای داشته باشد.
با توجه به همهی این مسائل، شاید بتوان گفت که مردم آمریکا بیش از مردم فلسطین از اسرائیل تأثیر منفی پذیرفتهاند. مردم فلسطین در یک سرزمینی حبس شدهاند و البته با مشکلات اقتصادی و امنیتی دست به گریبانند، ولی روحیهشان خوب است. مردم آمریکا اما آن مشکلات را کم و بیش و در حد خودش دارند و در کنار آن هم با سیستمی مواجه هستند که اصلاحپذیر نیست. مردم فلسطین امید دارند که اسرائیلیها این سرزمین را ترک کنند، اما در آمریکا یأس و سرخوردگی و معضلات اجتماعی و خشونتها نشانهی وجود بحران در جامع و ناامیدی از اصلاح آن است. به نظر میرسد مهمترین هزینهی حمایت آمریکا از اسرائیل برای آمریکاییان، همین هزینه است که باعث از تهیشدن از درون برای کشوری میشود که میتوانست مهم باشد به خاطر سابقهاش و جمعیت و ثروتش. عملاً اما اکنون ما با کشوری مواجهیم که نمیتواند حتی مشکلات خود را حل کند. اگر شما ریشهیابی کنید، متوجه میشوید که این مشکلات به خاطر نفوذ صهیونیستها در آن و تلاش آنها است برای اینکه سیستم را به نحوی مدیریت کنند تا نهایتاً به نفع منافع اسرائیل باشد.
حتی انگلستان!
اما در حوزهی هزینههای مالی حمایت از اسرائیل، آمریکا دو نوع هزینه دارد؛ هزینههای آشکار و هزینههای پنهان. کمک سه میلیارد دلاری سالانهی آمریکا به اسرائیل که رسماً و علناً صورت میگیرد. کمکهای دیگری هم وجود دارد که خیلی واضح نیست. مثلاً بر اساس قوانین مالیاتی در آمریکا مالیاتدهندگان میتوانند بخش قابل توجهی از مالیات خود را به جای این که به دولت بپردازند، به بعضی نهادهای غیر انتفاعی عامالمنفعه بدهند. البته آن نهادها باید مجوز دولتی داشته باشند تا این کمکها را دریافت کنند. طرفداران اسرائیل در کنگره که قوانین را مینویسند، کاری کردهاند که نهادهای اسرائیلی و نه نهادهای هیچ کشور خارجی دیگری، بتوانند مثل نهادهای آمریکایی پول مالیات مردم آمریکا را دریافت کنند که این کمک بسیار بزرگی برای صهیونیستها است.
یعنی در حقیقت مالیاتهایی که باید برود به خزانهی آمریکا که میتواند مبلغ بالایی هم باشد، به سمت اسرائیل سرازیر میشود. این در حالی است که دولت آمریکا هر سال با کسری بودجهی یکونیم تریلیون دلاری مواجه است و دولت اوباما در سال گذشته بیش از ۱۶ تریلیون دلار بدهی داشته است. با همهی این احوال، کمک سه میلیارد دلاری دولت آمریکا به اسرائیل هنوز متوقف نشده و کمکهای علنی و غیر علنی دیگر هم پابرجا است.
در حوزهی افکار عمومی و در نظرسنجیها نیز دولت اسرائیل و آمریکا وضعیت بسیار بدی دارند. دولت آمریکا نزد افکار عمومی به تبعیت و حمایت بیچون و چرا از دولت اسرائیل شناخته شده است. یعنی آن نگاه منفی که نسبت به اسرائیل وجود داشت، به آمریکا هم سرایت پیدا کرده است. نمونههای این مسأله در نظرسنجیهایی که کمپانیهای آمریکایی در کشورهای غرب، جنوب و شرق آسیا، شمال آفریقا، آمریکای جنوبی و در سراسر دنیا انجام دادهاند، قابل مشاهده است.
این حمایت آمریکا از اسرائیل نهتنها در نگاه مردم دنیا منفی است، در سطح دولتها هم کموبیش همینگونه است. شما نگاه کنید به این رأیگیری که دو سال پیش دربارهی ایجاد دولت فلسطین در سازمان ملل انجام شد و با درصد بالایی رأی آورد. یا پس از آن در رأیگیری یونسکو برای به رسمیت شناختن فلسطین به عنوان عضو جدید، باز اکثر قریب به اتفاق کشورهای دنیا به این رأی دادند. گاهی حمایت آمریکا از اسرائیل آنقدر شور میشود که بعضی از کشورهای همپیمان اسرائیل و آمریکا مثل انگلیس هم خودشان را کنار میکشند. شما نگاه کنید به لیست مواردی که آمریکا در بیانیهها و قطعنامههای سازمان ملل از اسرائیل به صورت انفرادی دفاع کرده است. یعنی حتی انگلیس هم حاضر نشده در این دفاع با آمریکا شریک شود.
شکست هژمونی
با وقوع تحولات بیداری اسلامی در یکی دو سال اخیر، موقعیت آمریکا بدتر هم شده است. زمانی بود که کشور بزرگی مثل مصر که مردم آن بهشدت مخالف اسرائیل بودند، منتها چون سران آن همپیمان آمریکا و در خدمت اسرائیل بودند، این نگاه منفی مردم مصر در معاهدات بینالمللی خیلی تإثیر نداشت. الان دولت مصر بر اساس رأی مردم روی کار آمده و رابطهاش با اسرائیل کاملاً متفاوت است با رابطهای که مبارک با اسرائیل داشت. نهایتاً آن هژمونی که آمریکاییها در منطقه با استفاده از دولتهایی مثل مبارک ایجاد کرده بودند و فضای سیاسی منطقه را کنترل میکردند، این در حال فروریزی و فروپاشی است.
اگرچه برخی مدعی بودند که تحولات منطقه را خود آمریکاییها مدیریت کردند یا کار خودشان بوده است، اما واقعیت آن است که آمریکاییها از وضعیت افکار عمومی منطقه و مخالفت آنها با اسرائیل در نظرسنجیها اطلاع داشتند، اما آن چیزی را که نمیدانستند و غافلگیر شدند، تبدیل شدن این مخالفتها به حرکتهای اجتماعی و سپس موفقیت و پیروزی این حرکتها بود. آنها فکر نمیکردند که این تغییر در این زمان و با این شیوه و با این سرعت اتفاق بیفتد. البته الان میخواهند این تحولات را مدیریت کنند و به این حرکتها خط بدهند.
امروز هر چه منطقه به سمت مردمسالاری میرود، تأثیر و نفوذ آمریکا در منطقه کمتر میشود و نهایتاً این هم هزینهی دیگری است که آمریکاییها باید بپردازند. شاید یکی از دلایلی که روزبهروز این هزینهها را بیشتر میکند، همین تحولات منطقه و مباحث مربوط به بیداری اسلامی باشد. حتی کشورهایی که دولتهاشان تغییر نکرده و بحث مردمسالاری در آنها هنوز جانیفتاده هم محتاطتر خواهند بود و دیگر نمیتوانند مثل قبل و بیچون و چرا در راستای سیاستهای دولت آمریکا حرکت کنند، چون هزینهی تبعیت از دولت آمریکا در این یکی دو سال گذشته بسیار بیشتر از پیش شده است.
در واقع با این تصمیمِ دادگاه عالی آمریکا، نفوذ پول در ساختار سیاسی آمریکا بیشتر شد و هر قدر نفوذ پول در سیستم سیاسی بیشتر باشد، به نفع صهیونیستها است، چون اینها از نظر مالی وضعشان خوب است و میتوانند سیستم را به هر طرفی ببرند که میخواهند. در عمل نیز هر فعال سیاسی که مخالفتی با سلطهی صهیونیستها یا با نوع رابطهی اسرائیل و آمریکا داشته باشد، با مخالفت خود یک نوع خودکشی سیاسی کرده و نمیتواند در هیچ انتخاباتی شرکت کند. نمونههای متعددی از این قبیل را سراغ داریم. نمونهی آخرش آقای دنیس جان کوسینیج، نمایندهی ایالت اوهایو در کنگرهی آمریکا است. او کاندیدای ریاستجمهوری شد، اما به خاطر همین فشارها نتوانست موفق شود. بعد هم در اثر فشارهایی که آنها اعمال کردند، نهایتاً از کنگره هم حذفش کردند.
گروگان صهیونیستها
از این جهت آمریکا حالت ویژهای دارد و این حالت ویژه باعث شده که این کشور از درون در حال پوسیدن باشد، زیرا آن ساختاری که یک کشور را باید حفظ کند، در آمریکا لطمه خورده است. شاید بتوان گفت آمریکا که یک کشور ۳۱۲ میلیون نفری با مساحتی حدوداً شش برابر مساحت ایران است، گروگانی شده در دست لابی صهیونیستها و دولت اسرائیل و هیچ سیاستمدار آمریکایی عملاً نمیتواند با این لابی مقابله کند. این شاید بیشترین هزینهای باشد که نوع تعامل آمریکا و اسرائیل بر آمریکا تحمیل کرده است.
نوع روابط آمریکا و اسرائیل نهتنها در حوزهی سیاسی آمریکا تأثیر منفی گذاشته، بلکه چون این سیستم معیوب است، در حوزههای دیگر هم همین مشکل را ایجاد کرده است. یعنی امروز آمریکا با مشکلاتی مثل گرسنگی، بیکاری، عدم وجود بیمه و خشونت مسلحانه مواجه است، زیرا هر کدام از این حوزهها تحت نفوذ یک لابی است و این لابی اجازه نمیدهد مثلاً قوانین اسلحه به سمتی برود که بیشتر حافظ منافع مردم باشد یا لابی بیمه اجازه نمیدهد که بیمه در حد معتدلی پوشش گستردهای داشته باشد.
نمونههای متعددی از این قبیل را سراغ داریم. نمونهی آخرش آقای دنیس جان کوسینیج، نمایندهی ایالت اوهایو در کنگرهی آمریکا است. او کاندیدای ریاستجمهوری شد، اما به خاطر همین فشارها نتوانست موفق شود. بعد هم در اثر فشارهایی که آنها اعمال کردند، نهایتاً از کنگره هم حذفش کردند.
با توجه به همهی این مسائل، شاید بتوان گفت که مردم آمریکا بیش از مردم فلسطین از اسرائیل تأثیر منفی پذیرفتهاند. مردم فلسطین در یک سرزمینی حبس شدهاند و البته با مشکلات اقتصادی و امنیتی دست به گریبانند، ولی روحیهشان خوب است. مردم آمریکا اما آن مشکلات را کم و بیش و در حد خودش دارند و در کنار آن هم با سیستمی مواجه هستند که اصلاحپذیر نیست. مردم فلسطین امید دارند که اسرائیلیها این سرزمین را ترک کنند، اما در آمریکا یأس و سرخوردگی و معضلات اجتماعی و خشونتها نشانهی وجود بحران در جامع و ناامیدی از اصلاح آن است. به نظر میرسد مهمترین هزینهی حمایت آمریکا از اسرائیل برای آمریکاییان، همین هزینه است که باعث از تهیشدن از درون برای کشوری میشود که میتوانست مهم باشد به خاطر سابقهاش و جمعیت و ثروتش. عملاً اما اکنون ما با کشوری مواجهیم که نمیتواند حتی مشکلات خود را حل کند. اگر شما ریشهیابی کنید، متوجه میشوید که این مشکلات به خاطر نفوذ صهیونیستها در آن و تلاش آنها است برای اینکه سیستم را به نحوی مدیریت کنند تا نهایتاً به نفع منافع اسرائیل باشد.
حتی انگلستان!
اما در حوزهی هزینههای مالی حمایت از اسرائیل، آمریکا دو نوع هزینه دارد؛ هزینههای آشکار و هزینههای پنهان. کمک سه میلیارد دلاری سالانهی آمریکا به اسرائیل که رسماً و علناً صورت میگیرد. کمکهای دیگری هم وجود دارد که خیلی واضح نیست. مثلاً بر اساس قوانین مالیاتی در آمریکا مالیاتدهندگان میتوانند بخش قابل توجهی از مالیات خود را به جای این که به دولت بپردازند، به بعضی نهادهای غیر انتفاعی عامالمنفعه بدهند. البته آن نهادها باید مجوز دولتی داشته باشند تا این کمکها را دریافت کنند. طرفداران اسرائیل در کنگره که قوانین را مینویسند، کاری کردهاند که نهادهای اسرائیلی و نه نهادهای هیچ کشور خارجی دیگری، بتوانند مثل نهادهای آمریکایی پول مالیات مردم آمریکا را دریافت کنند که این کمک بسیار بزرگی برای صهیونیستها است.
یعنی در حقیقت مالیاتهایی که باید برود به خزانهی آمریکا که میتواند مبلغ بالایی هم باشد، به سمت اسرائیل سرازیر میشود. این در حالی است که دولت آمریکا هر سال با کسری بودجهی یکونیم تریلیون دلاری مواجه است و دولت اوباما در سال گذشته بیش از ۱۶ تریلیون دلار بدهی داشته است. با همهی این احوال، کمک سه میلیارد دلاری دولت آمریکا به اسرائیل هنوز متوقف نشده و کمکهای علنی و غیر علنی دیگر هم پابرجا است.
در حوزهی افکار عمومی و در نظرسنجیها نیز دولت اسرائیل و آمریکا وضعیت بسیار بدی دارند. دولت آمریکا نزد افکار عمومی به تبعیت و حمایت بیچون و چرا از دولت اسرائیل شناخته شده است. یعنی آن نگاه منفی که نسبت به اسرائیل وجود داشت، به آمریکا هم سرایت پیدا کرده است. نمونههای این مسأله در نظرسنجیهایی که کمپانیهای آمریکایی در کشورهای غرب، جنوب و شرق آسیا، شمال آفریقا، آمریکای جنوبی و در سراسر دنیا انجام دادهاند، قابل مشاهده است.
این حمایت آمریکا از اسرائیل نهتنها در نگاه مردم دنیا منفی است، در سطح دولتها هم کموبیش همینگونه است. شما نگاه کنید به این رأیگیری که دو سال پیش دربارهی ایجاد دولت فلسطین در سازمان ملل انجام شد و با درصد بالایی رأی آورد. یا پس از آن در رأیگیری یونسکو برای به رسمیت شناختن فلسطین به عنوان عضو جدید، باز اکثر قریب به اتفاق کشورهای دنیا به این رأی دادند. گاهی حمایت آمریکا از اسرائیل آنقدر شور میشود که بعضی از کشورهای همپیمان اسرائیل و آمریکا مثل انگلیس هم خودشان را کنار میکشند. شما نگاه کنید به لیست مواردی که آمریکا در بیانیهها و قطعنامههای سازمان ملل از اسرائیل به صورت انفرادی دفاع کرده است. یعنی حتی انگلیس هم حاضر نشده در این دفاع با آمریکا شریک شود.
واقعیت آن است که آمریکاییها از وضعیت افکار عمومی منطقه و مخالفت آنها با اسرائیل در نظرسنجیها اطلاع داشتند، اما آن چیزی را که نمیدانستند و غافلگیر شدند، تبدیل شدن این مخالفتها به حرکتهای اجتماعی و سپس موفقیت و پیروزی این حرکتها بود.
شکست هژمونی
با وقوع تحولات بیداری اسلامی در یکی دو سال اخیر، موقعیت آمریکا بدتر هم شده است. زمانی بود که کشور بزرگی مثل مصر که مردم آن بهشدت مخالف اسرائیل بودند، منتها چون سران آن همپیمان آمریکا و در خدمت اسرائیل بودند، این نگاه منفی مردم مصر در معاهدات بینالمللی خیلی تإثیر نداشت. الان دولت مصر بر اساس رأی مردم روی کار آمده و رابطهاش با اسرائیل کاملاً متفاوت است با رابطهای که مبارک با اسرائیل داشت. نهایتاً آن هژمونی که آمریکاییها در منطقه با استفاده از دولتهایی مثل مبارک ایجاد کرده بودند و فضای سیاسی منطقه را کنترل میکردند، این در حال فروریزی و فروپاشی است.
اگرچه برخی مدعی بودند که تحولات منطقه را خود آمریکاییها مدیریت کردند یا کار خودشان بوده است، اما واقعیت آن است که آمریکاییها از وضعیت افکار عمومی منطقه و مخالفت آنها با اسرائیل در نظرسنجیها اطلاع داشتند، اما آن چیزی را که نمیدانستند و غافلگیر شدند، تبدیل شدن این مخالفتها به حرکتهای اجتماعی و سپس موفقیت و پیروزی این حرکتها بود. آنها فکر نمیکردند که این تغییر در این زمان و با این شیوه و با این سرعت اتفاق بیفتد. البته الان میخواهند این تحولات را مدیریت کنند و به این حرکتها خط بدهند.
امروز هر چه منطقه به سمت مردمسالاری میرود، تأثیر و نفوذ آمریکا در منطقه کمتر میشود و نهایتاً این هم هزینهی دیگری است که آمریکاییها باید بپردازند. شاید یکی از دلایلی که روزبهروز این هزینهها را بیشتر میکند، همین تحولات منطقه و مباحث مربوط به بیداری اسلامی باشد. حتی کشورهایی که دولتهاشان تغییر نکرده و بحث مردمسالاری در آنها هنوز جانیفتاده هم محتاطتر خواهند بود و دیگر نمیتوانند مثل قبل و بیچون و چرا در راستای سیاستهای دولت آمریکا حرکت کنند، چون هزینهی تبعیت از دولت آمریکا در این یکی دو سال گذشته بسیار بیشتر از پیش شده است.