1365/06/14
بیانات در هشتمین اجلاس سران جنبش عدم تعهد
سخنرانی به عنوان رئیسجمهوری اسلامی ایران
هرارهی زیمباوه
هرارهی زیمباوه
بسماللهالرحمنالرحیم
یا ایّها النّاس انّا خلقناکم من ذکرٍ و انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا انّ اکرمکم عند الله اتقاکم(۱)
ریاست محترم، حضّار گرامی، آقایان و خانمها؛ سخن را با یاد نیک پیامبران آغاز میکنم که معلّم و مربی و راهگشای ارزشهای الهی برای بشریت بودهاند. درود بر آنان و بر همهی کسانی که زندگی و تلاش خود را نثار آرمانهای انسانی کردند و در کشاکش طوفانها، پرچم آزادگی را برافراشته نگاه داشتند. به سلطههای ناشی از زر و زور و تزویر «نه» گفتند تا به خواست عادلانهی انسانهای مظلوم «آری» بگویند ... و علیرغم فشار و قساوت گردنکشان و قلدران تاریخ، آرمانهای والا را زنده نگهداشتند و به ما سپردند.
لازم است ریاست جنبش غیرمتعهّدها را به زیمبابوه و به ویژه به جناب آقای موگابه تبریک گویم و برای ایشان در ایفای وظیفهی حساس و مهم هدایت جنبش در جهت تأمین اهداف عالیهی آن، موفّقیّت کامل آرزو کنم.
درایت و لیاقت رهبری زیمبابوه در ادارهی این کشور تازه مستقل و در مواجهه با مشکلات ناشی از میراث شوم استعمار و همچنین استقامت و شجاعت این کشور در مقابله با تهدیدات و فشارهای سبعانهی رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی و استکبار جهانی، همه مؤیّد شایستگی انتخابی است که جنبش، در یکی از مهّمترین مقاطع تاریخ خود به عمل آورده است. امیدوارم رنجها و فداکاریهایی که این ملّت بزرگ در راه استقلال متحمل شده، ضامن حرکت جنبش در مسیری باشد که به نابودی کامل استعمار، نژادپرستی و سلطهجویی بینجامد.
صمیمیّت، دوستی و همبستگی که ـ انشاءالله ـ ذهن و دل میزبانان عزیزمان از آن آکنده است و نیز محیط شاد و امیدبخش و پذیراییهای گرم و محبّتآمیزی که شامل همهی شرکتکنندگان است، بیشک ناشی از صفای انقلابی و محصول حرکت و تحول عظیمی است که این کشور زیبا و پربرکت را از مستعمرهای مظلوم، با ملّتی تحقیرشده، به ریاست بزرگترین مجموعهی کشورهای جهان ارتقاء داده و آن را شایستهی امانتی چنین گران، ساخته است. من به نام جمهوری اسلامی ایران از همهی آنان که در طول چند ماه گذشته با روحیهای خستگیناپذیر، مقدمات این اجلاس را فراهم کردهاند، صمیمانه تشکر میکنم.
برگزاری هشتمین اجلاس سران در زیمبابوه که با گذشت ربع قرن از حیات جنبش همزمان است، تصادف خوشیمنی است که برای غیرمتعهّدها از چند جهت مفهوم رمزی دارد:
اول اینکه زیمبابوهی تازه مستقل از مهمترین محلّهای قطع آخرین رگهای حیات استعمار کهنه است؛ یعنی جنبش غیرمتعهّدها وارد مرحلهی نوینی از تاریخ خود شده و از این پس باید اهداف و وظایف جدیدی را متناسب با نیازهای فعلی جهان سوم تعریف و دنبال کند.
دوم اینکه حضور ما در یکی از کشورهای خط مقدم، توجه بیشتر و جدیتری را نسبت به مسائل رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی، تجاوزات آن علیه کشورهای این منطقه و مسألهی استقلال نامیبیا ایجاب میکند.
سوم اینکه این حضور در قارهی آفریقا ـ که بزرگترین صدمات را از قِبَل استعمار و سیاستهای تاراجگری استکبار تحمل کرده ـ ملاک تشخیص اولویتهای کار این اجلاس را بویژه در زمینهی پیریزی سیاستهای اقتصادی غیرمتعهّدها برای دورهی آتی معیّن میسازد: خواست و انتظار طبیعی همهی ما این است که جنبش در این دوره، هم خود را مصروف حلّ مشکلات آفریقا گرداند. منافع ما به هم پیوستهاست. جهان سوم اندامی است که حیات مستقل اعضای آن قابل تصور نیست. حفظ حیات اعضای مؤثری همچون آفریقا، البتّه، برای ما اولویت دارد.
این تجمع برای آفریقا به عنوان بزرگترین قربانی سیاستهای استکباری و برای جنوب آفریقا به عنوان بزرگترین قربانی نژادپرستی و برای مردم زیمبابوه که علیرغم شرایط نامطلوب اقتصادی حاکم بر قاره، با تأمین نیازهای مادی و معنوی این اجلاس، سخاوت بزرگی از خود نشان دادهاند، حائز اهمیّت است.
از خداوند قادر و حکیم مسألت میکنم که این فرصت گرانقدر را منشأ خیر و صلاح گرداند.
آقای رئیس؛ هشتمین دورهی جنبش در شرایط بحرانی ویژهای آغاز میگردد. در حالیکه قسمت بزرگی از منابع اقتصادی و ثروتهای جهان در نتیجهی مسابقات تسلیحاتی غرب و شرق و تنش بین دو قطب به هرز میرود، تضاد فزایندهی بین شمال و جنوب هنوز همچون مهمترین مشکل جهان مطرح است. شرایط مبادلهی مواد خام با کالاهای صنعتی بیش از گذشته به ضرر جهان سوم تغییر یافته، صدور بحران و تشنج، با افزایش تصاعدی صدور تسلیحات به جهان سوم همراه بوده است و در نتیجهی این ستم مضاعف، مفاهیم رشد و توسعه در بسیاری از مناطق به صورت شعارهایی دستنیافتنی و غیرعملی در آمده است. تاراج ثروتهای جهان سوم از طریق بحران وامها به منافع نسلهای آینده نیز تسری یافته است.
روشهای آشکار استعمار کهن جای خود را به شیوههای پنهانتر، پیچیدهتر و مؤثرتری بخشیده است. نظامیگیری، استفاده از زور در مناقشات بینالمللی، نقض حقوق واقعی بشر، نقض مقررات انساندوستانه و حقوق بینالمللی، تضعیف نظام چندجانبه، عدم تحمل نظامهای مستقل از جانب دو قطب موجود، تهدید هستهای جهان، تولید و کاربرد سلاحهای امحای دستهجمعی و متعارف و تخریب محیط زیست انسانی و منافع طبیعی، اوج تازه و مخاطرهانگیزی یافته است.
بحرانهای اخلاقی که در واقع زیربنای سایر بحرانهای جهانی است، بیش از هر زمان انسانیّت را تهدید میکند. جدایی از ارزشهای ادیان الهی که مطمئنترین معیارها برای تنظیم رفتار بشر هستند، منجر به هرج و مرج اخلاقی گردیده و بنیادهای فرهنگی جوامع را به شدت لرزان ساخته است. اشاعهی فساد و فحشاء، روند فزاینده یافته و اساس و بنیان خانواده یعنی سنگ بنای جامعه و مایهی دوام و بقای نسل در معرض تزلزل و بیبند و باری فاجعهآمیزی قرار گرفته است.
توفیق در مقابله و مبارزه با وضع انفجارآمیز موجود در گرو تلاش فوری، مستمر، همهجانبه و جهانی است. ناچار این فرصت باید به بهترین نحو مورد استفاده قرار گیرد، و الّا قسمت عمدهای از مسؤولیت ادامهی بحرانها به عهدهی ما خواهد بود.
آقای رئیس، رؤسای محترم جمهور و دولتها، هیأتهای محترم نمایندگی، حضّار ارجمند؛ بیایید لحظاتی جهان بزرگ و پر مسألهی خود را از جایگاهی فراتر از مشکلات مقطعی، موضعی و محلّی بنگریم. این به معنای کوچک و کم اهمیّت انگاشتن مسائلی نیست که هر یک از آنها ملّتی را در زیر فشارهای طاقتفرسا له کرده و میلیونها آدمی را در دوزخی از بیعدالتی و فقر و گرسنگی و جنگ و بیماری و جهل زندانی ساخته است، بلکه برای راه یافتن به قلّهای است که در آن فرصتی برای مشاهدهی منشأ و چارچوب همهی آن پدیدههای غمانگیز، دست دهد و هندسهی معیوب و ناهنجاری را که بر روابط سیاسی و اقتصادی کنونی جهان و نیز بطور برابر، بر ذهنیّت جلاّدان و قربانیان حاکم است، دیده و شناخته شود. این تکلیفی بزرگ، همتی بلند و امیدی زوالناپذیر را از آنان که به چنان واقعیّتی دست یابند، طلب میکند. اما بیشک کلید حقیقی و قطعی حلّ همهی آن مشکلها را نیز به ما نشان میدهد و ما را از کجروی و گم کردن جبههی حقیقی و اشتباه دوست و دشمن بر کنار میدارد.
مشکل اصلی در یک جمله آن است که دنیا، نظام سلطه را پذیرفته است. بگذارید از سخنها و قالبها فراتر برویم، داعیهها و شعارها را با عملها و سیاستها تطبیق کنیم، و نیز استثناهای معدود و انگشتشمار را هم ملاک قرار ندهیم... خواهیم دید که نه فقط قدرتهای بزرگ، ابرقدرتها، تقسیمکنندگان جهان و آنان که منافع خود را ولو در آن سوی عالم، بر منافع کشورها و ملّتها ترجیح میدهند و طلبکارانه آن را میجویند، بلکه حتّی خود آن کشورها و ملّتها و رهبران نیز سلطهگری یعنی اولویّت منافع سلطهگران را چون جبر تخلّفناپذیری، گردن نهادهاند. اگر نظام سلطه در زمانهای گذشته به صورت لشکرکشی و بردهکُشی امپراتورها تجلّی میکرد، امروز به شکل شبکهی بسیار پیچیدهی جهانی در مظاهر و حوزههای بسیار متعدد حیات ملّتها ظاهر شده است. نظام سلطه توانسته است برای خود اقتصادی خاصّ، روابط سیاسی ویژه و از همه بالاتر فرهنگ سلطه را ایجاد کند. لذا اگر دیروز برای مقابله با سلطهی امپراتورها آمادگی و دفاع نظامی ملّتها کفایت میکرد، امروز حتّی برای احساس سلطه از سوی ملّتها، نیاز به فعّالیّت و تلاش جدی وجود دارد و مقابله با آن حقیقتاً ابعاد وسیعی یافته است.
زورمندان جهان، امروز فقط به دلیل برخورداری از ابزارهای قدرت، تحکم میکنند، مداخله میکنند، قضاوت میکنند، نظام اقتصادی و روابط داد و ستد با ضعفا را یک جانبه تعیین میکنند و حتّی مفاهیم عالی انسانی همچون آزادی، حقوق بشر، تروریسم و امثال آن را به میل خود تفسیر میکنند و خلاصه همه جا بر اساس منافع و تشخیص خود عمل میکنند... و ملّتها و دولتها و رهبران در دنیای ضعفا هم این همه را چون قضایی آسمانی و عارضهای بیعلاج تلقّی کرده، حداکثر پس از چند و چونی و با اندک حک و اصلاحی آن را میپذیرند.
زشتترین پدیدهی دوران کنونی تاریخ آن است که کشورهای فرودست، هیچ میدان مانوری مگر به آن اندازه که از طیف منافع یکی از قدرتهای بزرگ به طیف منافع قدرت دیگر بگریزند، ندارند. آزاد، مستقل و برای خود اندیشیدن و تصمیمگرفتن و خواست و منافع و نظر قلدران عالم را ندیده گرفتن، همان کمبود بزرگی است که جهان امروز با آن روبرو است. استکبار در شرق و غرب با ستمگریهای خود، هر روز ستبرتر و حجیمتر میشود و معادلهی قدرت میان اقویا و ضعفا، روزبهروز بیشتر، به نفع اقویا بر هم میخورد. هیچکس از آسیب نظام سلطه که بهتدریج همهگیرتر میشود، مصون نخواهد ماند و متأسفانه زمینهی این روند هولناک در خود جهان سوم است: ضعف اراده در رهبران، ترس از رویارویی صریح با استکبار، تکیه بر کمک همین قدرتها، باور نداشتن قدرت مردم و تکیه نکردن به آنان... اینهایند مایههای اصلی انفعال و ضعف کشورهای جهان سوم و کمک اصلی به توسعهی قدرت استکبار. باید چارهای اندیشید.
روزگاری ملّتگرایی و مارکسیسم، امیدهایی آفریدند. اما اولی به «بهانهای برای آتشافروزی میان ملّتهای همدرد»، تبدیل شد و دومی به «وسیلهای برای تشکیل یک امپراتوری جدید» و تشدید تضاد و بلوکبندی و در نهایت به پایمال شدن یا اسارت ملّتها. و همواره هر مکتبی که بر پایههای لرزان تفکرات مادی بنا شده باشد، چنین خواهد بود.
فرهنگ سلطه، ملّتهای ضعیف را ذلّتپذیر و معتاد به ستم ساخته است. باید از درون ذاتشان آنان را درمان کرد. باید باوری عمیق به کرامت و قدرت انسان به خدا، به ارزشهای انسانی راستین، به پوچی قدرتهای طاغوتی، در انسانها دمید و آنان را با این سلاح کندیناپذیر، مسلّح کرد.
اسلام و همهی ادیان آسمانی، انسان را به چنین ایمانی و کاملاً در جهت عکس فرهنگ سلطه سوق میدهند. متون خدشهناپذیر اسلامی صریحاً دستور میدهد «لاتَظلمون و لاتُظلمون» نه ظلم کنید و نه مظلوم شوید.و میآموزند که ستمگری و ستمپذیری در یک ردیفند و ستمگر و ستمپذیر، شرکای جرم یکدیگرند. تماشاچی ظلم بودن و بیتفاوت ماندن نیز همانند ظلم و خود، مرحلهای از آن است. تکیه به قدرت لایزال الهی و ایمان راسخ به مردم، درس دیگر اسلام به ملّتها و رهبران است، که آنان را به ایستادگی در برابر سلطههای جهانی تشجیع میکند و امید موفّقیّت را در آنان پرفروغ میسازد.
این درس بزرگ اسلام، در گذشته و حال جهان، بارها عینیّت یافته و به تجربهای مسلّم مبدل شده است: هر جا ملتّها یا رهبرانی از رها کردن میدان برای پیشرویهای متجاوزانه خودداری کرده و خطرات و زحمات آن را پذیرفتهاند، همهی ابزارهای قدرت زورمندان بیاثر گشته و راه بر متجاوز بسته شده است. نهضتهای آزادیبخش پیروز در دهههای اخیر، و لبنان و افغانستان امروز، نمونههای مجسم و فراموشنشدنی این مدعایند.
انقلاب اسلامی ایران و تشکیل نظام جمهوری اسلامی، شاهد زنده و فوقالعادهای است بر بطلان این پندار که سلطههای جهانی شکستناپذیر و خواست و ارادهی آن تخلّفناپذیر است. پیام بزرگ انقلاب ما به ملّتهای مقتدر، آن است که گردن نهادن به نظام سلطهی ارادهی قدرتمندان را فقط به دلیل قدرتشان، مشروعیت بخشیدن، گناه و غلط و خود بزرگترین وسیلهی سلطهی نامشروع است.
انقلاب بزرگ اسلامی ما، راز توفیق در آزمایش عظیم خود را این میداند که جداً و حقیقتاً به قدرت لایزال الهی و به مردم تکیه کرده و قدرتهای معارض و مهاجم را شکستپذیر دانسته است.
با این روحیّه است که ما امروز نظام جهانی ظلم و انظلام را صریح و بیمهابا نفی میکنیم، این را وظیفهی خود دانسته و به پیشرفت آن عمیقاً امیدواریم.
کاربرد این دستور آسمانی و نیز دستورات صریح پیامبر اسلام (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) در مفاهیم و روابط بینالمللی آن است که ما نمیتوانیم در قبال تجاوز در هر گوشهی دنیا که به وقوع پیوندد، بیطرف بمانیم ولو اینکه مستقیماً به منافع ملّی ما مربوط نگردد. اگر جهان سوم به این اصل توجّه کند، عدم انسجام کنونی در برابر تهاجمات امپریالیسم، از میان ما رخت برخواهد بست. چرا جنبش غیرمتعهّدها رسماً اعلام نکند که بیطرفی اعضاء در قبال هر نوع تجاوز، غیر موجه و تخلّف از اصول جنبش است؟
در اینجا مایلم نظرات خود را در ارزیابی و تقویم وضع کنونی جنبش با استفاده از همین اصل- اصل محکومیت نظام سلطه و سیستم ستمگری و ستمپذیری- باز گویم.
آقای رئیس؛ نفس به وجود آمدن این جنبش، عصیان و طغیانی از طرف کشورهای مستقل جهان سوم، علیه نظام سلطه بوده است. امروز نیز جهان سوم برای تحرک و سازماندهی تلاشهای خود، چارچوبی بهتر از غیرمتعهّدها نمیشناسد. ما برای ارزیابی دستاوردها یا ضعفها باید ببینیم جنبش در این مسیر، یعنی رفض نظام سلطه و جایگزین کردن روابط عادلانه چه کرده است؟ از گذشته درس بگیریم و آینده را با پشتوانهی آن، بسازیم.
جنبش در ربع قرنی که از حیات آن میگذرد دستاوردهای قابل توجّهی داشته است: تأثیر اجلاس باندونگ در شدت و سرعت بخشیدن به مبارزات ضداستعماری سبب شد تعداد قابل توجّهی از کشورهای جهان سوم امنیّت و استقلال خود را در پیوستن به جنبش بدانند. مواضع جنبش در مورد حمایت از نهضتهای آزادیبخش و مبارزات ضد استعماری، قدمی قابل تقدیر و شاید منحصر به فرد در صحنهی بینالمللی برای شکستن نظام سلطهی حاکم بر جهان( آن هم در بدترین نوع آن یعنی سلطهی نظامی) به شمار میآید. جنبش در حفظ دستاوردهای اینگونه نهضتها، که همانا حکومتهای نوپای انقلابی و مردمی است، اگر چه تحرک کمتری از خود نشان داده، لیکن بههرحال سهمی را ایفا کرده است.
در مقابله با سلطهی اقتصادی بر کشورهای جهان سوم، جنبش از سالهای هفتاد به بعد، طرح نظام نوین اقتصاد بینالمللی را با تلاش فراوان مطرح کرده است که خود باعث یک آگاهی وسیع بینالمللی شده است، و اگر قدمهای بعدی با جدیت طرحریزی شود، امید آن میرود که در شکستن شبکهی مخوف مسلّط اقتصادی بر جهان سوم تأثیر بسزایی داشته باشد.
در دههی هفتاد و هشتاد که تشنّج بین دو قطب، در اوج خود بود و کابوس انهدام بشریّت با جنگ اتمی، جامعهی بشری را به شدت میترسانید، جنبش توانست با افکار صلحجویانه و موضع ترغیب به مذاکرات خلع سلاح، تا حدی در کاهش تشنّج حاکم، مؤثّر گردد و هم به روشنگری در سطح جهان کمکی کرده باشد. بر این دستاوردها باید این را بیفزاییم که تأثیر جنبش در سازمان ملل، بتدریج تا آنجا افزایش یافته که رأی غیرمتعهّدها به عنوان یک مجموعه مطرح شده است. این از یک جهت سلطهی وسیع ابرقدرتها را بر سازمان ملل به خطر انداخته و از سوی دیگر قدرت ملّتها را -ولو بسیار محدود- نمایانگر ساخته است. احساس خطر ابرقدرتها در برخوردهای اخیر امریکا با سازمان ملل کاملاً محسوس است.
این نقاط مثبت.
اما واقعبینانه، باید ناتوانیهای جنبش را نیز مطرح کرده، بیپرده و رها از قالبهای تعارفآمیز، آن را بررسی کنیم، این به ما در جستجو از راهی نو برای آینده، کمک خواهد کرد.
آقای رئیس؛ آیا هیچ جنایتی زشتتر از اشغال نظامی یک کشور یا اقدام به تجاوز برای دستیابی به سلطهی سیاسی و اقتصادی بر یک ملّت وجود دارد؟ در ربع قرن اخیر، تعدادی از ملّتهای محروم جهان سوم و دولتهای نوپای مردمىِ آنان قربانی چنین اقداماتی شدهاند، آیا جنبش توانسته است علیه متجاوز در آنگونه موارد یک فشار قوی بینالمللی ایجاد کند؟ جنبش غالباً حتّی از موضعگیری صریح، یعنی کمترین کاری که از آن انتظار میرود سر باز زده و در آن موارد محافظهکارانه عمل کرده است.
از جنبش البتّه توقّع نیست که مانند یک پیمان نظامی وارد معرکه شود، لیکن این انتظار هست که شجاعانه و صادقانه از حقّ و از مظلوم و قربانی تجاوز و سلطهطلبی دفاع کند. ملّتها انتظار دارند که زد و بند قدرتها به جنبش سرایت نکند و ترفندهای دیپلماتیک و ریاکارانهی متداول در آن جای نداشته باشد.
در زمینهی سلطهی اقتصادی، امروز شاهد آنیم که کشورهای توسعه یافتهی صنعتی، مواد اولیّه و منابع طبیعی جهان سوم را به هر بهایی که خود میخواهند میبرند و از نیروی کار ارزانِ آنان به هرگونه که مایلند استفاده میکنند و محصولات صنعتی خود را به هر بهایی که منافع اقتصادیشان ایجاب کند، به این کشورها میفروشند. شبکهی مخوف اقتصادی وابسته به قدرتهای بزرگ، چنان امور کشورها را به دست گرفته که رفته رفته و منفعلانه، این فکر در ذهنها رشد میکند که دیگر امیدی به نجات نباید داشت. فرهنگ سلطه از هر سو منافع اقتصادی را برای سلطهگران تضمین میکند و اگر حرکتی رهاییبخش در جایی آغاز گردد و ملّتی بیدار شود، ابتدا با به کارگیری همهگونه حیل، به خاموش کردن آن میپردازند و اگر علیرغم آنان آن ملّت پیروز شد، آنگاه هجوم نظامی، اقتصادی، سیاسی و تبلیغاتی شروع میشود.
ببینید شیطان بزرگ در نیکاراگوا چه میکند! و در مورد انقلاب اسلامی ایران چه کرده و میکنند! متأسفانه در قبال این همه جنایت و فضاحت آن تحرکی که باید و انتظار میرود، در جنبش مشاهده نمیشود.
آقای رئیس؛ بگذارید با صراحت اعلام کنم که ریشهی این ضعف خطرناک جنبش ما در دو چیز است: اول کنار گذاشتن اصول پایهی نخستین و دوم عدم احساس مسؤولیّت اعضاء در قبال مسائل جهانی.
امروز در بین اعضای جنبش، کشورهایی هستند که در میان ملّت خود حتّی نمیتوانند نامی از اصول عدم تعهّد ببرند؛ زیرا کشورشان مرکز تاخت و تاز اجانب است و ثروتشان هر روز به وسیلهی قدرتهای مسلّط به تاراج میرود و دولتشان عروسک قدرتهاست. از چنین حکومتهایی آیا میتوان انتظار قیام بر ضد سلطه را داشت؟ کشورهای دیگری هم هستند که هر چند از استقلال نسبی برخوردارند لیکن عافیت را بر مسؤولیّت جهانی خود ترجیح داده و سلامت امروز را به بهای تسلیم فردا خریدهاند.
آقای رئیس؛ من به عنوان رئیس جمهور کشوری که نظامش ثمرهی قیام وسیع و خونین مردمی علیه بزرگترین طاغوتهای زمان یعنی امپریالیسم امریکاست، و حکومتش پرچمدار شجاع ارزشهای الهی است و از نخستین روز کشورش آماج همهگونه تهاجمات قدرتها و نوکران آنان بوده و هست، با همهی احترام و اعتقادی که به این جنبش دارم، اعلام خطر میکنم که اگر جنبش به یک اقدام اساسی و زیربنایی در رفع مشکلات ریشهای خود دست نزند، آیندهی آن در خطر جدی خواهد بود و امید ملّتها از آن سلب خواهد شد.
این اقدام و اصلاح میتواند حول محورهایی باشد که من اکنون آنها را ارائه میکنم. این پیشنهادها محصول تجربهای است که پشتوانهی آن سالهای متمادی مبارزهای بیامان با استکبار است و از دستاوردهای آن همین بس که قدرتهای بزرگ را از نیروی مقاومت و نیز قدرت نفوذ در دل ملّتها، دچار حیرت ساخته است.
اولین اقدام ضروری، احیای اصل عدم تعهّد است. این یک مطلب جامع و کامل است.
یعنی اولاً: دولتهایی که عضو جنبشند، باید اصول آن را در روابط خود با دولتهای دیگر کاملاً مراعات کنند. روح اصلی آن مقاومت و رفض هر نوع سلطه است. کاملاً بیمعنی است که دولتهایی عضو جنبش باشند، درعینحال پایگاه نظامی یا امکانات لازم برای تسلّط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را در اختیار ابرقدرتها بگذارند. و از آن زشتتر اینکه به تجاوز نظامی یا تهاجم اقتصادی اقدام کنند.
ثانیاً: فکر عدم تعهّد و ارادهی مقاومت در مقابل هجوم سلطه باید به نحو وسیع در میان ملّتها تبلیغ شود. که هیچ پشتوانهای برای مقابلهی جدی با قدرتهای سلطهگر، بهتر از آمادگی مردم نیست.
دومین اقدام لازم، زنده کردن روحیّهی احساس مسؤولیّت در قبال مسائل جهانی، در کلیّهی اعضاء است.
جنبش باید پرچمدار عدل و مقابله با سلطه در جهان باشد. اگر قدرت جلوگیری مستقیم از هجوم و تجاوز علیه ملّتها وجود ندارد، باید فریاد علیه متجاوز و ظالم و دفاع از حقّ قربانیان ظلم و سلطه وجود داشته باشد.
این مایهی حقارت است که در این ربعِ قرن به کشورهای مختلف، به خصوص دولتهایی که محصول انقلاب و حرکتهای وسیع مردمی بودهاند و آزادی و عدم تعهد را با جانفشانی به دست آوردهاند، این همه تجاوز و خیانت بشود و جنبش از خود حرکتی شایسته نداشته باشد. وجود چنان روحیه و احساسی میتواند برای اعضای جنبش، به عنوان یک ارزش و ملاک تقدم محسوب شود. به راستی چرا بین کشورهایی که با انقلابی مردمی و خونین طی سالهای متمادی موفّق شدهاند طاغوت را براندازند و سلطهی ابرقدرتها را در هم بشکنند و به صف غیرمتعهّدها بپیوندند و کشورهایی که اگر نگوییم حافظ منافع قدرتها در جنبشند حتماً وجودشان تشریفاتی است، نباید تفاوتی قائل شد؟ جنبش باید در دفاع از حقوق ملّتهای جهان سوم و در شکستن شبکهی سلطه، الگوی شجاعت و قاطعیت باشد و این با مصلحتاندیشیهای متداول امکانپذیر نیست.
سومین موضوع اساسی، گسترش حوزهی فعّالیّت غیرمتعهّدها است: از آنجا که فعّالیّت نظام سلطه تنها در بعد سیاسی نیست، بلکه توانسته است منطق فرهنگی خاصّ خود و شبکهی اقتصادی و تبلیغاتی وابسته به خود را نیز به وجود آورد، دفاع در مقابل آن نیز باید همهجانبه باشد. به نظر ما گوهر انسانی بشر است که محور اصلی است و لذا کارهایی که بعد فرهنگی دارد باید زمینهی وسیعی را به خود اختصاص دهد. از سوی دیگر، افزایش بصیرت و آگاهی سیاسی ملّتها سد محکمی در مقابل سیل بنیانکن فرهنگ سلطه که هموارکنندهی راه نفوذ نظامی، سیاسی و اقتصادی و برقرار نگهدارندهی شبکهی سلطه است، خواهد بود.
اقتصاد جهان سوم، زیر نظام سلطه به وضع طفیلی کنونی افتاده و از این طریق دولتهای جهان سوم یکی پس از دیگری مجبور شدهاند به سلطهی سیاسی در قبال تسهیلات موقّت اقتصادی تن بدهند.
این در حالی است که جهان سوم از ثروتهای خدادادی فراوانی برخوردار است. مواد اولیّه، منابع انرژی و ذخائر طبیعی به رایگان در اختیار قدرتهای اقتصادی جهان گذاشته میشود، چرا؟ عقبماندگی علمی و فرهنگی و صنعتی، ظاهر قضیه است و روح آن متأثّر از نظام اختاپوسی سلطه است. غیرمتعهّدها میتواند و باید با تصویب و اجرای دستهجمعی برنامههای ویژه، به مقابلهی جدی با خطر تسلیم جهان سوم در قبال قدرتهای اقتصادی برخیزد. برای استقرار روابط منطقی و عادلانه بین کشورهای توسعهیافته و جهان سوم، جنبش باید وظیفهی اصولی خود را، با تسهیل همیاری بین اعضاء ایفا کند.
مطلب چهارم تدوین معیارها و ضوابط عملی برمبنای اصول جنبش برای برخورد اصولی با حوادث و مسائل بینالمللی است. این مسائل بسیار متعدد و متنوع است و جنبش نمیتواند در هر موضوع به نحو منفرد، اقدام به بررسی کند. گذشته از عدم امکان عملی، خطر دوگانگی قضاوت در مورد مسائل مشابه به وجود میآید که متأسفانه مثالهای متعددی از آن در دست است. مسألهی تجاوز، مسألهی روابط اقتصادی حاکم و مجموعهی حقوق بینالمللی از زمینههای بسیار حساس و ضروری فعلی هستند. همچنین همکاریهای منطقهای در چارچوب غیرمتعهّدها و ایجاد هستههای منطقهای برای مقابله با تهاجمات دو بلوک و کمک به پیشرفت و توسعهی کشورها و دفع نقیصهی نیروی اجرایی جنبش، از اولویّت برخوردار است.
اجازه بدهید در اینجا به یکی از مهمترین نکات اشاره کنم. روند پیوستن کشورها به جنبش در ربع قرنی که از حیات آن میگذرد دارای شتاب چشمگیری بوده و امروز اکثریّت ملّتها را در بر گرفته است. پس مسلّماً جنبش در این مرحله از حیات خود موظّف است:
اولاً یک خط مشی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی برای ادارهی جهان تدوین کند و به جای صرفاً مقابله با مشکلات، به طور فعّال در تعیین مسیر حرکت جامعهی جهانی مداخلهی مؤثّر داشته باشد.
ثانیاً: به هدف جدیدی در مبارزهی تاریخی خود یعنی گشودن یک جبههی فرهنگی و ارزشی بپردازد. دُوَل فاتح در جنگ دوم جهانی و بهویژه سردمداران دو قطب سیاسی، مبانی ارزشی، اخلاقی و فرهنگی خود را از طریق روابط و حقوق بینالمللی موجود که اکثراً زاییدهی دوران بعد از جنگ است، به سایر ملل تحمیل کردهاند و جهان سوم در تعیین آن مبانی ارزشی حداکثر نقش دست دومی را ایفا کرده است. اعلامیّهی جهانی حقوق بشر و مبانی قضاوت سازمانهای بینالمللی در خصوص مسألهی حقوق بشر به هیچ وجه از ارزشهای الهی و جهان سومی متأثّر نیست.
ثالثاً: روابط بین کشورهای غیرمتعهّد را مستقل از ارزشهای مادیگرانهی غیر جهان سومی تنظیم سازد. اکثریّت آراء در اکثر مجامع بینالمللی متعلّق به ما است. این قدرت را باید در تدوین حقوق بینالمللی اعمال کنیم.
متأسفانه نه تنها غیرمتعهّدها بلکه همهی نهادهای بینالمللی مقررات و ضوابط مصوب خود را بدون ضمانت اجرایی رها کردهاند. به همین دلیل نقض مقررات و قوانین بینالمللی به نسبت افزایش مطامع و منافع، سیر صعودی داشته است. کشورهای جهان سوم بیش از سایر کشورها از قِبل نقض مقررات بینالمللی صدمه دیدهاند. عدم انسجام این کشورها موجب گردیده که به تنهایی در برابر مجموع فشارها و تهاجمات قرار گیرند. راه حلّ این مشکل، ایجاد یک نظام نوین حقوق بینالملل است.
این نظام مبتنی بر سه پایه است؛ اول اینکه فصل مشترک ارزشهای ملل، بالسویه و بدون تبعیض، زیر بنای توسعهی حقوق بینالمللی قرار گیرد. اگر چه کشورهای غیرمتعهّد توانستهاند در بیست و پنج سال اخیر تا حد زیادی مقررات بینالمللی موجود را در جهت حفظ منافع کشورهای جهان سوم تعدیل کنند ولی تحمیل مبانی ارزشی قدرتهای بزرگ در ساختار اولیّهی نظام موجود نتیجهی نهایی را به سود آن قدرتها تثبیت کرده است.
دوم اینکه مقررات و حقوق بینالمللی باید تأمین عدالت را به جای حفظ وضع موجود به عنوان هدف قرار دهد.
سوم اینکه تبعیض ناپذیری این حقوق و مقررات قاطعانه تضمین گردد و روند کنونی که هر تصمیمگیری خلاف مصالح یکی از قدرتهای صاحب حقّ «وتو» را ناممکن میسازد متوقّف شود. برقراری حقّ «وتو» به عنوان بزرگترین ضعف، همهی فایدهی سازمان ملل را زیر سؤال برده است. بجاست، شعار همیشه زندهی حذف حقّ «وتو» را بار دیگر تکرار و بر این نکته تأکید کنیم که کوچکترین توجیهی برای ادامهی آن وجود ندارد.
به نظر ما ضروری است که بر نقض مقررات بینالمللی در روابط بین اعضای جنبش یک نظارت دائمی اعمال شود و شیوهای برای اتّخاذ سیاستهای تنبیهی علیه هر نوع تجاوز پیشبینی گردد. دیگر اینکه خلأهای حقوقی موجود بخصوص در زمینههای منع استفاده از زور، منع تجاوز و رعایت مقررات انساندوستانهی زمان جنگ یا صلح، رعایت حقوق بشر و منع کاربرد سلاحهای ضد بشرىِ دستهجمعی از قبیل سلاحهای شیمیایی، به ابتکار غیرمتعهّدها پر شود. اجلاسها فرصت مغتنمی برای این کار است.
آقای رئیس؛ بهترین محک برای سنجش کارایی نظام بینالمللی حاکم، ملاحظهی تاریخ آفریقای جنوبی و عملکرد سازمانهای بینالمللی در قبال تجاوزات رژیم نژادپرست است. کمتر حکومتی در تاریخ معاصر به اندازهی رژیم نژادپرست، جامعِ جمیع صفات رذیله بوده و کمتر دولتی به خاطر جنایات خود به این اندازه مورد محکومیّت و ابراز تنفّر قرار گرفته؛ بنابراین دیگر بهانهای برای انفعال مجامع بینالمللی باقی نیست.
با این وصف، در حالی که قرن بیستم به پایان خود نزدیک میشود، هنوز فضای تنفّس برای ادامهی حیات رژیم پرتوریا بازمانده است. مشکل آفریقای جنوبی تنها یک مشکل آفریقایی نیست. هتک ارزشهای والای انسانی در هر گوشهی زمین، تجاوز به حقوق همهی بشریّت محسوب میگردد؛ بنابراین ادامهی کمکهای امریکا و برخی از کشورهای اروپایی به رژیم پرتوریا و بیاعتنایی به تحریمهای همهجانبهای که با دهها قطعنامه و بیانیّه توصیّه و تصویب شده، باید از سوی غیرمتعهّدها، تجاوز به حقوق همهی کشورهای عضو تلقی و محکوم گردد و مورد تنبیه قرار گیرد.
جمهوری اسلامی ایران، به عنوان یک وظیفهی اسلامی و ملّی و نیز یک وظیفهی بینالمللی، نه تنها قطع صدور نفت، بلکه تحریمی کامل و همهجانبه را علیه رژیم پرتوریا اعمال داشته و تلاش نموده که حداکثر توان و امکانات خود را در راه نابودی نژادپرستی، استقلال نامیبیا و کمک به سرکوبی تجاوز به کشورهای خط مقدم به کار گیرد. این سیاست بدون هیچ تعلل باید از جانب کلیّهی اعضاء، اعمال گردد و به صورت خط مشی در آید.
پیشنهاد میکنم اجلاس، کمیتهی ویژهای را مرکب از نمایندگان مناطق مختلف جغرافیایی در سطح سران مأمور کند که به طور مستمر و بر حسب اقتضای شرایط، خط مشیها و شیوههای اقدام نظامی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را برای امحای کامل نظام نژادپرست، تدوین و ابلاغ کند. آفریقای جنوبی دیر یا زود، با کمک ما یا بدون آن به اکثریّت سیاه تعلّق خواهد گرفت. ما نه به خاطر نیاز آنها، بلکه به منظور حفظ انسانیّتمان به ادای سهم خود در این راه موظّفیم.
آقای رئیس؛ ما نسبت به مبارزات مردم نامیبیا تحت رهبری سواپو ادای احترام میکنیم. برقراری روابط دیپلماتیک با سواپو از جانب همهی کشورهای غیرمتعهّد کمترین ادای وظیفهی ماست که امیدوارم در همین اجلاس تحقّق یابد. وجدان بشریّت از آنچه در آفریقای جنوبی میگذرد سخت آزرده است. وجود نظام آپارتاید در دنیایی که ما زندگی میکنیم، تحقیری برای همهی ما به حساب میآید که باید بدان بسرعت پایان بخشیم.
کشورهای خط مقدم با ایستادگی و مقاومت خود، به سخاوتمندانهترین شکل، سهم خود را در راه آزادی اکثریّت آفریقای جنوبی و استقلال نامیبیا پرداخته و صفحات زرینی را در تاریخ جهان سوم نگاشتهاند. حمایت از کشورهای خط مقدم در قبال تجاوزات آفریقای جنوبی، اگر در شرایط فعلی صرفاً به شعار محدود شود تحسین و توجّه هیچکس را بر نمیانگیزد. جنوب آفریقا از صدها قطعنامه و بیانیّه که در طول چهار دههی گذشته علیه رژیم پرتوریا به تصویب رسیده و به بایگانی مجامع بینالمللی منتهی شده است، خسته است. آفریقا امروز عمل میخواهد.
جمهوری اسلامی ایران قاطعانه خواستار آن است که جنبش غیرمتعهّدها در این دورهی جدید هدف خود را ریشهکن کردن رژیم پرتوریا قرار دهد. زیمبابوه به عنوان ریاست فعلی باید حداکثر امکانات جنبش را بدین منظور به خدمت گیرد. جمهوری اسلامی ایران بنا به وظیفهی بینالمللی و مهمتر از آن، دستورات اکید اسلامی، که دفاع از مظلوم و دفع ظالم را واجب شمرده، حداکثر توان و امکانات خود را در این راه تقدیم میدارد.
آقای رئیس؛ شاید کمتر رژیمی را بتوان یافت که به اندازهی رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی و رژیم صهیونیستی در نظر و عمل شبیه یکدیگر باشند. هر دو دارای سیاستهای تبعیضآمیز نسبت به ساکنین اصلی هستند. هر دو دائماً کشورهای مجاور را مورد تجاوز سیستماتیک قرار میدهند. هر دو رکورددار نقض قوانین و مقررات بینالمللی هستند، علیه هر دو بیش از هر کشوری قطعنامه و بیانّیه صادر شده است. هر دو از مصادیق بارز تروریسم دولتی هستند و هر دو عمدتاً به وسیلهی شیطان بزرگ و برخی از کشورهای دیگر غربی تغذیه میشوند. همین مشابهت کامل، امروز این دو را به نحو بیسابقهای به هم نزدیک و هماهنگ کرده و سیاست دو رژیم را مکمل یکدیگر قرار داده. نتیجه اینکه اتّخاذ شیوههای سازشکارانه در قبال صهیونیسم نیز منشأ کمترین تغییر مثبتی نخواهد شد.
ما معتقدیم جز از طریق مبارزهی مسلّحانهی تمام عیار، آزادی کامل سرزمین قدس امکانپذیر نخواهد بود. تجاوزگری جزو صفات این رژیمها نیست که بشود با مذاکره آن را زائل کرد، بلکه ماهیّت این دو رژیم چنین اقتضایی دارد.
تصویر همزیستی مسالمتآمیز مردم منطقه با چنین رژیمهایی جز اذهان ساده را مشغول نمیدارد.
با توجّه به سفر اخیر نخست وزیر رژیم صهیونیستی به مراکش مایلم در اینجا بویژه به برادران آفریقایی هشدار دهم که سیاست بسط نفوذ صهیونیسم در آفریقا دنبالهی طبیعی سیاستهای رژیم نژادپرست است و مآلاً جز به ضرر عظیم کشورهایی که با صهیونیسم رابطه برقرار کردهاند، نخواهند انجامید. همکاریهای این دو رژیم در زمینههای هستهای بزرگترین هشدار نسبت به خطری است که آفریقا و خاورمیانه را بالسویه تهدید میکند. همانند مسألهی رژیم نژادپرست، مشکل صهیونیسم، جهانی است و ناچار مبارزه با هر دو باید از ابعاد بینالمللی برخوردار باشد. سیاست غیرمتعهّدها در مورد هر دو رژیم باید از یک برنامهی واحد و مشترک تبعیّت کند و به صورت لازم الاجراء مورد تصویب اجلاس قرار گیرد.
آقای رئیس؛ غیرمتعهّدها در قبال مسألهی لبنان نیز باید سیاست روشنی بر مبنای لزوم خروج فوری و بیقید و شرط نیروهای رژیم صهیونیستی و نیروهای چند ملّیتی اتّخاذ کند. خوشبختانه مبارزهی بیامان و بسیار موفّق مسلمانان لبنان علیه نیروهای غاصب و اشغالگر برای ما الهامبخش و سرمشق است.
لبنان قبل از اینکه برای جهان سوم یک مشکل باشد، یک درس است. مقاومت موفّق مسلمانان لبنان علیه حضور نیروهای بیگانه و متجاوز به بهترین وجه ثابت نموده که گناه تحکیم سلطه و تجاوز امپریالیسم را در هیچ نقطهای از جهان سوم نمیتوان به گردن فقدان شرایط مادی انداخت. روحیّهی ستمناپذیری تنها عاملی است که میتواند توفیق مبارزهی مسلمانان لبنان را توضیح دهد. حمایت از این مبارزهی باشکوه و حماسی تا قطع کامل نفوذ قدرتها و رژیم صهیونیستی از لبنان باید عنصر اساسی سیاست واحد جنبش در قبال مسألهی لبنان باشد.
آقای رئیس؛ خاورمیانه با اهمیّت استراتژیکی و منابع عظیم انرژی همواره مورد نظر قدرتهای بزرگ بوده و نتیجتاً به طور مستمر در معرض توطئه و تجاوز آنان قرار داشته است. و تحمیل رژیم صهیونیستی در این منطقه به منظور دائمی کردن تشنّج و زمینهسازی برای مداخلهی مستمر قدرتها بوده و لذا بروز انقلاب اسلامی و ظهور جمهوری اسلامی ایران که لزوم نابودی رژیم صهیونیستی و قطع مداخله و نفوذ غرب و شرق از خاورمیانه را در صدر شعارهای خود قرار داده، از آغاز تهدید جدی علیه منافع قدرتها تلقّی گردید. جنگ تحمیلی بر جمهوری اسلامی ایران، پاسخ عملی قدرتهای سلطهجو علیه این تهدید بوده است. روند جنگ در طول شش سال گذشته، جریان کمکهای تسلیحاتی به عراق از سوی هر دو قطب، سیل کمکهای مالی مستقیم به عراق از سوی کارگزاران امپریالیسم در منطقه، سکوت مجامع بینالمللی در قبال تجاوزات آشکار عراق به مقررات حقوق بینالملل، عدم تمایل شورای امنیّت به رسیدگی به مسألهی شروع تجاوز از سوی عراق و صدها دلیل و قرینهی دیگر، همه بیانگر این واقعیّت مسلّم است: ظهور یک کشور واقعاً غیرمتعهّد در منطقهای که بشدت مورد طمع و علاقهی اقطاب موجود است قابل تحمل نبوده و میبایست بطور همهجانبه مورد تهاجم قرار گیرد. عراق به عنوان اهرم اجرای سیاست امپریالیسم در منطقه انتخاب و مأمور میگردد.
آقای رئیس؛ اسناد جنگ چنین حکایت میکند: عراق با سوء استفاده از شرایط ایرانِ بعد از انقلاب و به تصور اینکه ارتش از هم پاشیده است حملهی وسیعی را به منظور اشغال سرزمین و سقوط نظام انقلابی، آغاز میکند. قسمت بزرگی از خاک ایران اشغال میشود. شهرها و دهات و مناطق اشغالی با خاک یکسان میشود، مردم غیرنظامی به اسارت گرفته میشوند یا دسته جمعی اعدام میگردند. مقررات بینالمللی یکی پس از دیگری نقض میشود و قرارداد الجزایر که میان رژیم کنونی عراق با رژیم شاه برای حلّ و فصل مسائل مرزی بسته شده بود، از سوی رئیس حکومت عراق پاره میگردد. کاربرد مکرر و وسیع سلاحهای ضد انسانی شیمیایی بدون اعتنا به افکار عمومی جهانی در دو سه سال اخیر ادامه مییابد. شهرها و اماکن مسکونی مورد حملات مکرر هوایی و موشکی قرار میگیرند. حتّی نسلهای گذشته از این جنایات ضد بشری مصون نمانده، یادگارهای آنان و بناهای تاریخی و میراثهای فرهنگىِ بشری نیز مورد تهاجم قرار میگیرند. و بدین ترتیب در طول شش سال جنگ تحمیلی، رکورد بسیاری از جنایات تاریخی شکسته میشود.
آقای رئیس؛ نه داستان اسفانگیز جنگ در این چند جمله قابل خلاصه شدن است و نه عمق جنایات و تجاوزات رژیم عراق قابل اندازهگیری. تجاوز و جنایت، کمیّت نیستند، هیچ اصل و معیار بینالمللی یا بررسی کارشناسی و هیچ زبان و قلم آشنا به احساسات بشری قادر نیست حتّی در یک مورد، میزان اندوه مادرانی را که در آخرین لحظههای حیات، در حالی که دختر بچههای مورد تجاوز قرار گرفتهشان را برای آخرین وداع قبل از زنده به گور شدن دستهجمعی در آغوش میکشیدند بیان کند. انبوه استخوانهای کشف شده از گورهای دستهجمعی در هویزه و بستان و نالهی هزاران کودکی که بعد از حملات هوایی و موشکی در بالین اجساد پدران و مادران خود در ویرانههای دزفول و بهبهان و مریوان و دهها شهر دیگر خون گریستهاند... همه از عمق فاجعه حکایت میکند. با اینکه به محض آزادی خرمشهر و شکست مفتضحانهی نیروهای اشغالگر، رژیم عراق ناگهان تغییر ماهیّت داد و یک شبه صلحدوست شد. ملاحظهی اسناد جنگ نشان میدهد که جنایات ضد بشری و نقض ابتداییترین اصول انسانی، پس از آن نیز همچنان ادامه یافته بلکه تشدید شده است. برخی از اسناد آن جنایات در بیمارستانهای اروپا موجود است و به عقیدهی بسیاری از مراجع بینالمللی، برای هیتلر و چنگیز آبرو خریده است.
آقای رئیس؛ اگر صدها میلیارد خسارات مادی دو کشور را بر این فجایع اضافه کنیم، اگر ضرر ناشی از فوت فرصتهای سازندگی برای هر دو ملّت را بر این مجموعه بیفزاییم، به نتیجهی تکاندهندهای میرسیم که هیچ انسان آزادهای نمیتواند در مواجههی با آن بیطرف بماند. ظلمی عظیم در معیار تاریخی، واقع شده است. تاریخ میگوید هرگاه جنگافروزی و تجاوزات بینالمللی مورد مجازات قرار نگرفته و عدالت تأمین نشده باشد، ریشههای جنگ، به انتظار لحظهی مساعد برای بروز مجدد، زنده میماند. بدون تأمین عدالت، بدون رفع ظلم و بدون نابود کردن ذهنیّتهای تجاوزگر، دعوت از ظالم و مظلوم برای همزیستی مسالمتآمیز، معنایی جز به رسمیّت شناختن ظلم و کمک به استمرار آن ندارد.
اگر جمهوری اسلامی ایران راهی برای جبران میلیاردها خسارت جنگ بیابد، جانِ از دست رفتهی بهترین فرزندان کشور ما و فرصتهای از دست رفتهی سازندگی در بهترین سالهای انقلاب چگونه قابل جبران خواهد بود؟ برخی میگویند: تنها یک اشتباه محاسبه دربارهی نیروهای دفاعی جمهوری اسلامی ایران بود که عراق را به شروع جنگ تشویق کرد، و اکنون که جمهوری اسلامی ایران قدرت خود را نشان داده، این اشتباه محاسبه دیگر صورت نخواهد گرفت. این تحلیل به یک شوخی بیشتر شبیه است؛ زیرا آنچه برای امنیّت ملّی هر کشور اهمیّت دارد، وجود استعداد تجاوزگری و سلطهجویی در آن سوی مرزهاست، و گرنه اشتباه محاسبه در هر مکان و هر لحظه امکان وقوع دارد. از زمانی که رژیم عراق با یک کودتا روی کارآمده تاکنون نه تنها جمهوری اسلامی ایران بلکه اکثر کشورهای منطقه، لحظهای از تجاوزات آن در امان نبودهاند.
آقای رئیس؛ جنگ متجاوزانه، ناشی از هر کس و یا هر انگیزه، همه جا بطور یکسان در خور سرزنش است؛ پس جنگافروزی مستقیم امپریالیسم همان قدر منفور است که تجاوزگری عوامل دستنشاندهی آن.
آیا در حالی که هر جرم کوچک شخصی همواره مستوجب مجازات است، میتوان پذیرفت که یک جنایات عظیم بینالمللی بیمجازات بماند؟ آیا وجدان جامعهی جهانی میپذیرد که رژیم متجاوز، صدها میلیارد دلار ثروت دو کشورِ در حال توسعه را به آتش بکشد و دهها هزار نفر مرد و زن و کودک را به قتل برساند، بزرگترین تشنّجها را در مهمترین مناطق استراتژیک دنیا ایجاد کند. اکثر مقررات مهم بینالمللی را نقض کند و سپس هنگامی که به کفّارهی این همه جنایت، در آستانهی سقوط قرار گرفت، ادعای صلحخواهی کند و در مجامع جهانی، شعور و آگاهی نمایندگان کشورها را به مسخره گیرد؟ آیا میتوان باور کرد که تاریخ، قراردادی است و بر حسب اقتضای روز و علایق قدرتها میتوان آن را از سر نوشت؟ جنگ چگونه آغاز شد؟ به نظر میرسد بعضیها پیشنهادهای سازندهای برای تغییر تاریخ و سرگذشت جنگ دارند.
این پیشنهادها هر قدر سازنده باشد، نمیتواند ما را در متقاعد ساختن پدران و مادران داغدار و فرزندان یتیم ایرانی کمک کند که از دست دادن عزیزانشان وهم و خیال بوده است. از زمان شروع جنگ به وسیلهی عراق تاکنون یک نسل نگذشته است. ما تاریخ و فجایع جنگ را به چشم دیده و با پوست و رگ خود لمس کردهایم و مشکل است که بتوانیم خود را فریب دهیم. کسانی که معتقد به قراردادی بودن واقعیّات هستند، بهتر است تحریف تاریخ را از جای دیگر آغاز کنند. از حوادث متعلّق به نسلهای گذشته آنها میتوانند دربارهی صلحدوستی، نوع پروری و سازندگیهای هیتلر و چنگیز قلمفرسایی و سخنرانی کنند.
آقای رئیس؛ بنا به تکلیف اسلامی و ملّی خود، و نیز بنا به اصول اولیّهی جنبش، جمهوری اسلامی ایران موظّف است، رژیم جنگافروز عراق را به مجازات رساند. البتّه خسارات معنوی وارد به هر دو ملّت ایران و عراق به حدی است که جبران آن یقیناً غیرممکن است. همچنین با توجّه به نقض مستمر کلیّهی مقررات بینالمللی از سوی رژیم عراق، و ثبوت این واقعیّت تلخ که این رژیم کمترین اهمیّتی برای مهمترین تعهّدات خود قائل نیست، هیچ تضمین بینالمللی برای جلوگیری از تجاوز مجدد عراق به خاک جمهوری اسلامی ایران نمیتواند نافذ باشد. در نتیجه عراق یعنی شروعکنندهی جنگ، مسؤولیّت ادامهی آن را نیز به عهده دارد.
ناتوانی مجامع و مراجع بینالمللی در برخورد قاطع با مسألهی جنگ، خود جزء علل مهم ادامهی جنگ به حساب میآید: در حالی که دو دوره از ریاست جنبش سپری شده، جنگ تحمیلی هنوز به پایان عادلانه نرسیده است؛ یعنی نظام موجود بینالمللی نتوانسته با جنگ برخوردی اصولی، عملی و واقعبینانه داشته باشد. مشکل اساسی از آن نشأت میگیرد که راهحلّهای پیشنهادی مجامع بینالمللی و کشورهای علاقهمند به برقراری صلح فاقد توجّه و عنایت لازم به عنصر عدالت بوده است.
در آن هنگام که عراق در موضع قدرت قرار داشت، مجامع بینالمللی و کشورهای جهان، اقدامی برای جلوگیری از تجاوز و استقرار صلح نکردند ولی اکنون که در اثر مقابلهی شجاعانهی رزمندگان ما سرنوشت جنگ تغییر یافته و رژیم عراق به شکست قطعی تهدید میشود، از هر سو ندای صلح سر میدهند. امروز برای ما ثابت شده که هدف بسیاری از واسطگان فقط نجات متجاوز است، نه نیل به صلح و عدالت. لاجرم بار تأمین عدالت، که یک مسؤولیّت بینالمللی در قبال هر نوع تجاوز است، در تمام دورهی جنگ بر عهدهی جمهوری اسلامی ایران قرار داشته است.
یکی از مشکلات ما متأسفانه ناشی از دوگانگی معیار قضاوت در برخورد با اصل مسألهی جنگ بوده است؛ مثلاً در حالی که طبق اطلاعیهی ۱۹۴۲ متّفقین در لندن، تعقیب هیتلر به عنوان جنایتکار جنگی از مهمترین هدفهای ادامهی جنگ شمرده شده که خود یک سابقهی حقوقی در این خصوص است، نسبت به اعمال مشابه عراق در طول جنگ، قضاوت و تصمیم مشابه معمول نگردیده است.
همان کشورهایی که کاربرد سلاح هستهای از سوی امریکا در هیروشیما را یک عکسالعمل عادلانه در قبال شروع جنگ تلقّی کردهاند، پنج سال و نیم بعد از آغاز جنگ از سوی عراق، در نتیجهی فشار افکار عمومی، تنها به اشارهای بسیار ضعیف در مورد جنایت آغاز جنگ رضایت داده و حتّی به جای یک تعبیر صریح، عبارت اعمال اولیّه را در آخرین قطعنامهی غیرعادلانهی شورای امنیّت، گنجانیدند. متأسفانه همین دوگانگی معیار قضاوت، در مواضع برخی از کشورهای غیرمتعهّد هم مشاهده شده است.
رژیم عراق در تمام طول جنگ اهم مقررات بینالمللی، مانند منع کاربرد سلاحهای شیمیایی، منع حمله به مناطق مسکونی و غیرنظامی، منع حمله به مؤسسات فرهنگی، منع حمله به وسایل حمل و نقل غیرنظامی هوایی و دریایی و منع سوء رفتار با اسرای جنگی را بنا به اسناد سازمان ملل، بکرات نقض کرده و علیرغم ارتکاب این همه جنایت، مورد کمترین شماتت بینالمللی قرار نگرفته است. با کمال تأسف برخی از کشورهای غیرمتعهّد در برخورد با این جنایات حتّی از شورای امنیّت، با همه قضاوتهای غیر عادلانهاش عقب افتادهاند.
مایلم صریحاً اعلام کنم که اگر جنبش نتواند جنایات رژیم عراق را که تا این حد روشن و مستند است، مجازات کند در برابر آن موضعی صریح و عادلانه بگیرد، نباید امیدوار بود که در مقابل تجاوزات و سلطهجویی قدرتهای بزرگ و در مقابل تشنّجات و بحرانهای عظیم جهانی منشأ کمترین اثری باشد. رژیم عراق به چند اعتبار از جانب جنبش غیرمتعهّدها قابل تعقیب است: تجاوز به یک کشور انقلابی و غیرمتعهّد، نقض کلیّهی مقررات بینالمللی، تشنّجآفرینی و دعوت صریح از ابرقدرتها برای مداخله در امور منطقه، و به هرز بردن امکانات مادی منطقه در جهت منافع هر دو قطب و به ضرر جهان سوم.
آقای رئیس؛ تنها ارتکاب یکی از این جرمها برای اخراج یک رژیم از جنبش کفایت میکند. اعلامیّههای باندوگ و بلگراد صریحاً شروع جنگ را، جنایتی علیه بشریّت اعلام میدارند. در این صورت چگونه میتوان ادامهی عضویّت عراق در جنبش را توجیه کرد؟ آیا ما از مواضع باندوگ و بلگراد عقبنشینی کردهایم؟ در حالیکه اعلامیّهی بلگراد صریحاً تولید و کاربرد سلاحهای شیمیایی را بیقید و شرط منع کرده، عراق حتّی پس از محکومیّتش از جانب شورای امنیّت در ۲۱ مارس ۱۹۸۶، بیش از سه بار در سطح وسیع دست به استفاده از این سلاح زده است. نقض اصول غیرمتعهّدها، تا کجا میتواند ادامه داشته باشد؟
لذا کمترین وظیفهی جنبش اقتضا دارد که اولاً رژیم عراق از جنبش اخراج گردد. ثانیاً از تجربهی این جنگ ویرانگر به منظور جلوگیری از بروز جنگهای تجاوزکارانهی مشابه استفاده شود. ثالثاً برنامهای برای مجازات متخلّفین از اصول غیرمتعهّدها در کلیّهی زمینهها تنظیم، تصویب و اعمال گردد.
ما حقّ نداریم به خاطر ملاحظات و منافع آنی دو جانبه، در مجازات چنین جنایتی کمترین تخفیفی قائل شویم. کوچکترین سهلانگاری در این خصوص معنایی جز تشویق تجاوز و در مخاطره افکندن امنیّت و صلح نسلهای معاصر و آینده ندارد. ملّت ما مصمم است یک بار و برای همیشه ثابت کند که ستم را به هیچ قیمتی نخواهد پذیرفت و در این راه حدی برای فداکاری و ایثار نمیشناسد. درعینحال ما آمادهایم در هر راهی که به برقراری یک صلح دائمی و نابودی ریشههای جنگ و اختلاف و ایجاد روابط مسالمتآمیز با کلیّهی کشورهای منطقه انجامد، پیشقدم شویم. صلح به طور کلّی و بویژه برای منطقهی حساس ما یک انتخاب نیست، یک ضرورت حیاتی است. ما چارهای جز این نداریم که با مجازات قطعی رژیم متجاوز، جنگافروز و باجگیر عراق، برقراری و استحکام چنین صلحی را در منطقه تضمین کنیم، به نحوی که ترس از تجاوز در کلیّهی کشورها جای خود را به اطمینان و آرامش دهد و منافع عظیم اقتصادی منطقه مصروف توسعه و ترقّی و خودکفایی گردد.
آقای رئیس؛ اغراق نیست اگر بگوییم کفّارهی ستمپذیری در قبال استقرار و تجاوزات رژیم صهیونیستی، در افغانستان پرداخت شده است. تحمل رژیم صهیونیستی در منطقه، یک ابرقدرت را به فکر واداشته که در جهت اشغال قسمت دیگری از سرزمینهای اسلامی و نیز تحمیل یک رژیم ضد اسلامی بر آن تلاش کند. مشکل بزرگ افغانستان همچنان فراروی جنبش قرار دارد.
متأسفانه خروج بیقید و شرط و فوری نیروهای اشغالگر هنوز از عمل بسیار دور است. جنبش نمیتواند همچنان وقت را به توصیّه در لزوم خروج نیروهای اشغالگر بگذراند. کار جنبش نصیحت مکرر و بینتیجه به ابرقدرتها نیست. بصراحت تأکید میکنم که جنبش نمیتواند بین مبارزهی مردم مسلمان لبنان، فلسطین و افغانستان یا نامیبیا برای خروج نیروهای اشغالگر و بیگانه هیچ فرقی قائل شود. جنبش علیالاصول نمیتواند از رژیمهای دستنشاندهی ابرقدرتها حمایت کند. نهضت آزادیبخش و استقلالطلبانهی افغانستان باید همچون سایر نهضتهای آزادیبخش در غیرمتعهّدها دارای نمایندگی شود.
متأسفانه عملکرد جنبش در قبال مسألهی افغانستان متوازن با سایر موارد مشابه نبوده است. اگر جنبش بتواند اشغال نظامی یکی از کشورهای عضو را تحت هر بهانه تحمل کند، به واضحترین شکل از اصول خود منحرف شده است. حضور ۵ میلیون آواره و پناهندهی افغانی در ایران و پاکستان، گویای وضع داخلی افغانستان است. جنبش نباید اجازه دهد که سرنوشت افغانستان مورد معاملهی شرق و غرب قرار گیرد.
فعّالیّت امریکا برای جایگزینی نیروهای اشغالگر فعلی نیز به هیچ وجه مورد قبول نخواهد بود. افغانستان باید مستقل و به معنای واقعی غیرمتعهّد باشد.
آقای رئیس؛ وضع امریکای لاتین لااقلّ از یک نظر توجّه فوری غیرمتعهّدها را ایجاب میکند: رأی اخیر دادگاه لاهه علیه اقدامات غیرقانونی امریکا در حمایت از ضدانقلابیون نیکاراگوئه و عکسالعمل امریکا در قبال این رأی، بیش از گذشته، نشان میدهد که موازین و مقررات بینالمللی به نحو بیسابقهای در معرض هجوم قدرتها قرار گرفته، و نیز بیانگر این است که نهادها و مؤسسات بینالمللی تا جایی مورد احترامند که کاملاً در خدمت بیقید و شرط منافع قدرتها باشند. و بالأخره گواه آن است که حرکت کشورها به سمت عدم تعهّد، ناچار با مقابلهی قدرتها مواجه میگردد.
اتّخاذ تدابیری عملی برای حمایت از کشورهای غیر متعهّد نوپا یک ضرورت انکارناپذیر است: جنبش وظیفه دارد که عملاً به دفاع از نیکاراگوئه انقلابی برخیزد.
آقای رئیس؛ رأی دادگاه لاهه از سوی امریکا از یک سو و داعیّهی این کشور در مبارزه با تروریسم از سوی دیگر تصویر بغایت مضحکی را به دست میدهد. البتّه در عمل هیچ تضادی در این سیاستها به چشم نمیخورد. طرح مبارزه با تروریسم از سوی ریگان، یعنی برنامهی امریکا برای سرکوبی نهضتهای آزادیبخش و کشورهای غیرمتعهّد، تجاوز امریکا به لیبی و نیکاراگوئه بهترین دلیل این مدعاست. جنبش غیر متعهّدها نباید در قبال تهدید اعضای خود از جانب قدرتها منفعل بماند. جنبش میتواند و باید در قبال این تهدیدات، یک سیاست حفاظتی منسجم و دارای ضمانت اجرایی برای حمایت از کشورهای جهان سوم تدوین و اعمال کند. از این اجلاس میخواهیم که به طور خاصّ اولاً حملهی ناجوانمردانهی امریکا در لیبی را که از مصادیق بارز تروریسم دولتی است بشدت محکوم کند و ثانیاً روشهای دفاع عملی را در قبال هماهنگیهای برخی از کشورهای اروپا با امریکا مورد مطالعه قرار دهد.
آقای رئیس؛ جاسوسی ماهوارهای، بُعد جدید و خطرناکی از تجاوز امپریالیسم علیه جهان سوم به حساب میآید. ما معتقدیم نه تنها فضای کیهانی نباید به سلاحهای اتمی و غیر اتمی آلوده گردد بلکه اصولاً به استفاده از فضا به منظور اهداف جاسوسی باید پایان داده شود. در حالیکه استراق سمع و جاسوسی در همهی کشورها جرم و قابل تعقیب شمرده میشود. قابل قبول نیست که چشم و گوشهای نامحرم و بد نیّت با استفاده از امکانات ماهوارهای دائماً کوچکترین حرکات کشورها و ملّتها را زیرنظر گیرند و از آن علیه آنان استفاده کنند.
با توجّه به توصیّهی آقای موگابه رئیس اجلاس برای محدود کردن سخنرانیها قسمتهایی از نطقم را از رو نمیخوانم و آنها را به اجلاس تقدیم میکنم تا به عنوان اسناد جنبش منظور گردد. حالا با توجّه به فرصتی که به من داده شده است، در پایان مایلم کوتاه پاسخی به صحبتی که دیروز دربارهی جنگ از طرف یکی از حضّار ایراد شد، اشاره کنم.
آقای موگابه در صحبت شیوای امروز خود بدرستی گفتند که بسیار تأسفآور است که امروز اغلب کانونهای تشنّج در جهان، در خاک کشورهای غیرمتعهّد است. اجازه بدهید که این واقعیّت را اضافه کنم که عامل اصلی در همهی این تشنّجات، تجاوز و روحیهی تجاوزگری است؛ بنابراین به گمانم همهی ما در این عقیده شریک هستیم که مقابله با تجاوز، جلوگیری از اقدام به جنگ و سرکوبی سیاستهای تجاوزگرانه میباید به عنوان محور اصلی سیاستهای جنبش عدم تعهّد قرار گیرد. این همان اصلی است که در اولین بند منشور ملل متّحد و دومین اصل از پنج اصل مهم عدم تعهّد ملحوظ گردیده است.
وی با اشاره به جنگ تحمیلی درخواست پذیرش میانجیگری از جمهوری اسلامی ایران نمود. لازم است چند نکته را به ایشان یادآور نمایم:
۱- به عنوان اصل مسلّم و غیر قابل انکار مسؤولیّت ادامهی هر جنگی تماماً و به طور مستقیم متوجّه شروعکنندهی آن است.
۲- هر موضعی که با اصل اول منشور ملل متعهّد و اصول عدم تعهّد مبنی بر ریشهکن کردن عامل تجاوز نباشد، منجر به استقرار و استمرار تجاوز خواهد بود و از اینرو چنان موضعی کمکی به متجاوز است.
۳- رفع تجاوز بنا به اصول بینالمللی یک مسؤولیّت مشترک بینالمللی است و بر هر اقدام دیگری اولویّت دارد.
۴- بدون مجازات متجاوز و احقاق حقوق قربانی تجاوز، تأمین عدالت متصور نیست.
۵- حمله به کشور ما حمله به یک انقلاب بود و دفاع ما دفاع از یک انقلاب بود.
۶- حمایت اعضای غیرمتعهّد از قربانی تجاوز بر اساس اصول عدم تعهّد، یک مسؤولیّت و وظیفه است و تخطی از آن تخطی از اصول مهم جنبش است.
۷- اگر امروز جنبش عدم تعهّد به کسانی، از سوی ملّت مورد تجاوز فلسطین، فرصت و اجازهی شرکت در جمع سران غیرمتعهّد میدهد، دقیقاً و صرفاً مبتنی بر همین اصل است و تردید در اجرای این اصل، حضور خود آنان را نیز زیر سؤال خواهد برد.
۸- انتظار میرفت که ایشان در سخنرانی دیروز صبح، از توفیقاتی که ملّت فلسطین در مبارزه با تجاوزگریهای رژیم صهیونیستی بدست آورده صحبت میکردند تا اینکه دیگران را به حمایت از تجاوز ترغیب کنند.
۹- متأسفانه همین بینش باعث شده است که فلسطین پس از چهار دههی طولانی هنوز قربانی تجاوز است.
۱۰- اگر ایشان این روش شکست خورده و سیاست تسلیم و سازش با متجاوز را برای فلسطین تجویز میکند، بهتر است از توصیّهی آن به دیگران به طور جدی احتراز کند.
۱۱- از نظر جمهوری اسلامی ایران هر موضعی از جانب هر کس که اصول فوقالذّکر را تأمین نکند مردود، بیاثر و غیر بیطرفانه است.
اجازه بدهید در پایان به ذکر یک نقل قول در ۲۸ سپتامبر ۱۹۸۰ یعنی زمانیکه بخش وسیعی از میهن اسلامی ما در اشغال متجاوز بود، بسنده کنم. شخصی که ایشان او را خوب میشناسند، در مصاحبهای گفته بود:
«مایلم در برابر شما و در برابر ملّت عرب اعلام کنم که تلاش برخی مقامات عرب را برای میانجیگری رد کردهایم. هیچیک از اعراب نباید یک موضع میانجیگری داشته باشند. اگر آمادهی حمایت از برادر عرب خود در جنگ نیستند، حداقل میباید سکوت کنند. این حداقل انتظار ماست.»
آقای رئیس،
علیرغم گذشت یک دهه از طرح نظام نوین اقتصاد بینالمللی، و برخی خوشبینیهایی که در زمینهی مذاکرات شمال – جنوب وجود داشته، در عمل ثابت شده که توفیق این مذاکرات در گرو اعطای امتیازات متعدد بویژه سیاسی به شمال است. همانطور که در اجلاس ویژهی مجمع عمومی اخیر سازمان ملل روشن گردید، غرب صریحاً در قبال کمکهای اقتصادی به افریقا، اجازهی مداخله در نظام سیاسی و اقتصادی کشورها را طلب کرده است.
با کاهش قیمت نفت، دروغ بزرگ غرب رسوا گردید و معلوم شد که بحران اقتصادی موجود که مستمراً ازجهان صنعتی به جهان سوم صادر میگردیده، به هیچ وجه ناشی از افزایش بهای نفت در سالهای هفتاد نبوده بلکه مستقیماً معلول سیاستهای اقتصادی غارتگرانه بوده است. جنوب در شرایط فعلی، در مقابل سیاستهای بحرانزای جهانی مسلّح نیست. ما باید راه مستقل خود را طی کنیم و در مقابل فشارهای اقتصادی مقطعی منعطف نشویم. جمهوری اسلامی ایران به سهم خود در این جهت گامهایی برداشته است. ما افتخار داریم که علیرغم همهی فشارهای اقتصادی ناشی از جنگ، از هیچ کشور خارجی وام نگرفتهایم.
جمهوری اسلامی ایران تلاش کرده است که در راه توسعهی اقتصادی از هیچ الگوی وارداتی تبعیّت نکند. مجموعهی بانکی غیر ربوی ما که تبعیّت از واضحترین احکام قرآن کریم است، نتایج مثبتی به بار آورده و میتواند مورد استفادهی سایر کشورها قرار گیرد. امیدواریم این اجلاس بطور جدی به کشف راههای مؤثّر توسعهی همکاری جنوب – جنوب همت گمارد.
آقای رئیس؛ حرکت مستقل جنوب نه تنها در زمینهی اقتصادی بلکه در هر زمینهای، مستلزم یک حرکت فرهنگی و اخلاقی است. آنچه که انسانها را به مبارزه علیه ظلم، استثمار و نظام سلطه و کلّاً بیعدالتی واداشته، منجر به پیدایش نظام نوین روابط اجتماعی بر پایههایی عادلانه میگردد، عناصر اخلاقی است. واقعیّت دیگر اینکه جهان سوم هرگز از لحاظ استعدادهای طبیعی انسانی و منابع طبیعی فقیر نبوده است. نتیجهی این دو واقعیّت یک حرف بیش نیست:
ضعف جهان سوم، مستقیماً و بیواسطه ناشی از یک ضعف اخلاقی و فرهنگی است. در واقع نه تنها جهان سوم بلکه مجموعهی جهان از یک بحران اخلاقی رنج میبرد. بازکنندهی راه صدور بحران اقتصادی از شمال به جنوب، همان صادرات ضد اخلاقی و فرهنگی منحط به جنوب بوده است. نتایج ملموسی که از انقلاب عظیم اسلامی ایران ـ که قبل از هر چیز یک انقلاب فرهنگی و اخلاقی است ـ به دست آمده، این را تأیید میکند.
ورود فرهنگ مصرف، ابتذال و فحشاء به جهان سوم نه تنها همواره با واردات کالاهای صنعتی همراه بوده، بلکه تحت نام انتقال علوم و تکنولوژی نیز صورت گرفته است. خوشبختانه جنبش موفّق گردیده که در طول دودههی گذشته، آگاهیهای اجتماعی جهان سوم را نسبت به ضعفهای سیاسی و اقتصادی حاکم بر کشورها و روابط بینالمللی ارتقاء دهد.
لیکن رشد این آگاهیها، متناسب با آگاهیهای اخلاقی و حرکتهای فرهنگی نبوده است.
رفع این نقیصه از مبرمترین وظایف جنبش در دورهی آینده است. ما نه تنها ناچار از گشودن یک جبههی نبرد اخلاقی و فرهنگی در قبال هجوم اخلاقی منحط وارداتی هستیم بلکه همچنین بشدت نیازمندیم که از طریق همکاریهای فرهنگی و اشاعهی روشهای مشترک مبارزه با مادیگری و فساد و فحشاء و ستمپذیری، یک تحول اخلاقی زیربنایی را که منشاء توفیق ما در سایر زمینهها خواهد بود، به وجود آوریم.
آقای رئیس؛ مایلم در پایان سخن، البتّه نه به عنوان کم اهمیّتترین موضوع، به وضع غیرمتعهّدها در مجامع بینالمللی اشاره کنم. همانطور که گفتم خوشبختانه امروز غیرمتعهّدها صاحب رأی مسلّط در جامعهی بینالمللی هستند. درست به همین دلیل، آن دسته از سازمانها و مجامع بینالمللی که به این رأی احترام گذاشته و در اجرای آن تلاش کردهاند، مورد هجوم قدرتها قرار گرفتهاند.
حملهی امریکا علیه سازمان «یونسکو» و مدیر کل کارآمد آن و خروج از آن سازمان، حمله به سازمان جهانی «فائو» و تهدیدات حملات اخیر امریکا علیه سازمان ملل متّحد، معانی و نتایج متعددی دارد. این حملات، میزان احترام واقعی قدرتها را به نظام دموکراسی نشان داده و دروغ بزرگ آنها را در حمایت از این نظام بیش از پیش رسوا ساخته است. استفاده از اهرمهای فشار مالی در قبال کاهش آرای موافق با امریکا و برخی دیگر از کشورهای غربی در مجامع بین المللی، به بهترین شکل نشان داد که از نظر این کشورها حق، متناسب با زور و پول است و سازمانهای بینالمللی همچون مؤسسات تجاری باید به ازای سرمایهگذاری، برای این کشورها جلب رأی کنند. به رغم انتظار این کشورها، غیرمتعهدها باید از این وقایع استقبال کنند.
این حرکات، فرصت مناسبی را به وجود آورده که غیرمتعهّدها مشارکت واقعی خود را در ادارهی این سازمانها افزایش دهند و اجرای آرای خود در زمینههای مختلف فعّالیّت بینالمللی را تضمین کنند؛ بنابراین حمایت و پشتیبانی جدی از کلیّهی سازمانهایی که در معرض این قبیل حملات قرار گرفتهاند، باید از وظایف مهم این دوره محسوب گردد.
نظام چند جانبه، امروز یک الزام است. غیرمتعهّدها میتوانند و باید با استفاده از اکثریّت آرایی که دارند، نقش خود را در تحول نظام چند جانبه ایفا کنند.
ادامهی بعضی از ضعفهای ساختاری در سازمانهای بینالمللی، بویژه در سازمان ملل، قابل توجیه نیست. ساختار شورای امنیّت سازمان ملل باید تغییر بنیادی کند.
دستور کار مجمع عمومی سازمان ملل باید بر اساس نیازهای جهان سوم متحول گردد. امیدواریم در این دوره، شاهد توفیق قاطع غیرمتعهّدها در رفع نواقص مجامع بینالمللی باشیم که بعد از جنگ دوم، مانع اجرای وظایف اصلی در حفظ صلح و امنیّت جهانی و در ایجاد زمینهی مناسب برای رشد مستقل و آزاد ملّتها شده است.
آقای رئیس، عالیجنابان؛ صمیمانه امیدوارم این دوره از حیات جنبش، دورهی شکوفایی معنویّت و منشأ یک تحول اخلاقی عمیق در جهان سوم باشد. باید مطمئن باشیم که غنیترین و عظیمترین ذخائر فرهنگی متعلّق به ما است و خداوند متّعال نعمت را بر ما تمام کرده است. این ذخائر باید کشف شود و در خدمت عدالت، صلح، توسعه، ترقّی و تعالی ارزشهای انسانی قرار گیرد، این توفیق میّسر نیست مگر اینکه توان خود را باور داشته باشیم. به خداوند تکیه کنیم، از او مدد بگیریم، ارزشهای الهی را در جامعه جاری کنیم و به نیروی عظیم مردم جهت بدهیم. در این صورت نابودی همهی ریشههای استعمار و استثمار و استکبار و الحاد در مدتی کوتاهتر از آنچه به تصور آید، حاصل خواهد شد. امید بستن به شمال خطا است، نگاه به شرق و غرب بیثمر است. باید به آسمان، به قلّههای رفیع معنویّت و ارزشهای الهی چشم بدوزیم. بگذاریم این جنبش که به بهای فداکاریها و تلاشهای صادقانهی انسانهای بزرگ از جهان سوم و در نتیجهی رنجهای عظیم بشری بنا شده مبیّن حقّ و عدالت، مشوق ایستادگی در مقابل ظلم و جنایت و برقرارکنندهی صلح و معنویّت باشد.
والسلام علی من اتبّع الهدی
۱) سوره حجرات، آیه ۱۳