1391/05/29
بخش دوم نشست «گفتمان مقاومت؛ واقعیت یا رؤیا»
آیا بیداری اسلامی پروژه از دست رفته آمریکا است؟
در بخش نخست نشست «گفتمان مقاومت؛ واقعیت یا رؤیا» با حضور دکتر حضور آقایان دکتر دهقانی فیروزآبادی -استادتمام روابط بینالملل و رئیس دانشکدهی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی- و صادق الحسینی -کارشناس برجستهی خاورمیانه و خط مقاومت- به بررسی ماهیت گفتمان مقاومت و تفاوتهای آن با گفتمان غالب پرداختیم. در ادامه، بخش دوم این نشست را میخوانیم:
اگر موافق باشید میخواهیم به اثرات گفتمان مقاومت در تحولات اخیر منطقه بپردازیم. عدهای در تحلیل تحولات اخیر منطقه میگویند که در واقع غرب میخواسته یک تغییراتی را در چهارچوب دموکراسیخواهی در منطقه ایجاد کند، ولی ناگهان کار از دستش دررفته و مدیریتش رها شده است. یعنی به قول آنها بیداری اسلامی را میتوان پروژهی ازدسترفتهی غربیها تلقی کرد. آیا واقعاً این تحولات ناشی از برنامهریزی غرب و بهویژه آمریکا بوده است؟
دکتر دهقانی فیروزآبادی: به نظر من این دیدگاه کسانی است که میخواهند بیداری اسلامی را مصادرهی به مطلوب کنند. من شخصاً این فرضیه را قبول ندارم که آمریکا میخواسته آنجا تحولاتی را ایجاد کند و از دستش دررفته است. البته برعکسش وجود دارد که در جهان عرب مردم دنبال اسلام و ارزشهای اسلامی و آزادیهای مشروع بودهاند و انقلاب کردهاند و البته غرب و آمریکا میخواهند اینها را مدیریت کنند. واقعاً هم یکی از چالشهای بیداری اسلامی همین است که غرب و آمریکا بخواهند این حرکت اصیل اسلامی و انقلابی را مصادره و مدیریت کنند.
چه دلایلی وجود دارد که این تحولات امتداد خط مقاومت در منطقه است؟
دکتر دهقانی فیروزآبادی: ما میتوانیم شاخصهها و مؤلفههای گفتمان مقاومت را که قبلاً مطرح کردیم، با جریان بیداری اسلامی بسنجیم. یکی از عناصر مقاومت، عنصر عدالتخواهی است. حال ببینیم مردمی که به میدان آمدند، یکی از خواستههایشان عدالت هست یا نه؟ آیا مردم دنبال آزادی بودند یا نه؟ کاملاً معلوم است که دنبال یک آزادی در چهارچوب ارزشهای بومی و اسلامی هستند. استبدادستیزی و اسلامخواهی نیز از دیگر مؤلفهها است که بهخوبی در کشورهای در حال تحول قابل رؤیت است.
یکی از شاخصههای بسیار مهم دیگر، عنصر صهیونیزمستیزی و مقاومت در برابر صهیونیسم است که از قبل پیروزی انقلاب اسلامی بوده و به یکی از مؤلفههای نهضت حضرت امام خمینی تبدیل شده است. الان به گونهای این عناصر گفتمان مقاومت در منطقه پررنگ و برجسته شده که کسانی که روابط رسمی با اسرائیل داشتند، مجبور شدند بگویند نه و ما هم در تجدیدنظر در روابطمان هستیم. پس این هم یک شاخص است که اگر قرار باشد تحولات عربی در چهارچوب لیبرالیسم باشد، اصلاً صهیونیسمستیزی و مقابله با صهیونیسم معنی نمیدهد.
یکی دیگر از شاخصهای بیداری اسلامی که با گفتمان مقاومت بسیار همسان است، صلحطلبی مثبت است. ما در روابط بینالملل دو دیدگاه داریم. بعضی قائل به صلح منفی و حداقلی هستند. اینها می گویند صلح در نظام بینالمللی به معنی فقدان جنگ است. یعنی وقتی جنگ نباشد، میگوییم صلح. اما صلح مثبت تعریفش این است که برای صلح، نبود جنگ لازم است، ولی کافی نیست. صلح مثبت مستلزم این است که تمام تبعیضها و نابرابریها بهویژه خشونت ساختاری در نظام بینالملل هم نباشد که یکی از مصادیق واضح خشونت ساختاری منطقه خاورمیانه رابطهی رژیم صهیونیستی با فلسطینیها است. اینکه ما بگوییم دو طرف با هم نجنگند و صلح باشد، این صلح حداقلی است. اگر یک روابط ناعادلانهای وجود داشته باشد که یک فلسطینی هیچ حقی نداشته باشد، این دیگر صلح نیست. صلح وقتی برقرار است که تبعیض و نابرابری نباشد، بلکه عدالت برقرار باشد. در جریان بیداری اسلامی نیز مردم به دنبال همین هستند.
آقای صادق الحسینی: به نظر من اینگونه نبوده که خیزشهای جهان عرب از ابتدا منظم و آگاهانه از سوی مردم شکل گرفته باشد. همچنین اینگونه هم نبوده که آمریکاییها و صهیونیستها مسبب این تحولات باشند. به نظر من هر دوی این عوامل نقش داشتهاند. حدود هشت ماه قبل از شروع این خیزشها، ۱۵ سازمان جاسوسی آمریکا به اوباما گزارش دادند که یک تحول جدی در جهان عرب در راه است و ما نمیدانیم این تحول جدی واقعاً چیست؟ آنها همچنین گفتند که ما باید وارد شویم و آن را هدایت کنیم. دلیلشان هم این بود که نارضایتی عمومی در تمام کشورهای عربی از بیعدالتی، هرج و مرج و عجز فهم حاکمان وابسته بهشدت افزایش یافته است.
در تونس تمام اسلامگرایان منحرف و تجدیدنظر طلب، کنار بن علی جمع شدند و یک اسلامی را ارائه دادند که تمام نخبگان واقعی و مخلص را از تونس طرد کردند و مردم را در خفقان نگهداشتند. آنها حتی مساجد را محدود کردند و برای حجاب زنان محدودیت گذاشتند. یعنی یک جنگ تمامعیار با اسلام را اعلام کردند و در عین حال به نام اسلام و یک نوع انقطاع شدید بین دولت و جامعه به وقوع پیوست. یاد آن مقالهی معروف آقای میرشفیق افتادم که اواخر حکومت شاه نوشت: دو جامعه زیر یک سقف دارند زندگی میکنند؛ یک جامعه شاه و اطرافیانش بودند و یک جامعه نیز اکثریت مردم. وضعیت امت اسلامی کنونی نیز همینگونه است.
در این وضعیت حساس، مردم با حس فطری خودشان و ارزیابی مناسب از این لحظهی تاریخی، احساس کردند وقت کار است. اینقدر تلقین کردیم که میتوانیم و توانستیم. بیداری اسلامی در منطقه همان است که امام گفت شما تلقین کنید که میتوانید، و خواهید توانست. من از طارق البسم که یک کمونیست بود و مسلمان شد و الان یکی از سیاسیون مهم مصری است، شنیدم که میگفت: حسنی مبارک ما را به مومیایی و اسکلتی تبدیل کرده بود که قادر به هیچ کاری نبودیم.
انقلاب مصر کار احزاب نبود؛ کار مردم بود. احزابی مثل إخوانالمسلمین با ۸۴ سال سابقه یا حزب الوفد که از سال ۱۹۱۹ تشکیل شده بود یا دیگر احزاب، جنبشهای فیسبوکی و سندیکاها و دانشگاههای مختلف هیچکدام نمیتوانستند حسنی مبارک را تکان دهند، اما نداهای اللهاکبر، نماز جمعهها و اعتقاد به اینکه مردم میتوانند، مسألهی مصر را حل کرد. برای اولینبار مردم دست به دست هم میدهند و با صدای مشترک، مسلمانها و مسیحیان وارد میدانها میشوند.
این کشورها دیدند که ایران به آمریکا نه میگوید و هر روز که میگذرد، قویتر و محکمتر هم میشود. تجربهی حزبالله و جنگ ۳۳روزه و تجربهی غزه و جنگ ۲۲روزه را هم دیدند. مبارزات دیگر علیه آمریکا در عراق و افغانستان را مشاهده کردند ولذا گفتند: پس ما هم میتوانیم همانطور مقاومت کنیم.
این بیداری اسلامی به نظرم بهترین نمونهی عملیاتیکردن گفتمان مقاومت و سیر تطور نظریهی مقاومت است، طوری که مقاومت به یک فرهنگ عمومی امت اسلامی تبدیل شده است. حتی مسیحیان مصر میآمدند آب را میگرفتند برای مسلمانها تا وضو بگیرند. بعد وقتی که نمازشان شروع میشد، حراست میکردند که پلیس حمله نکند. بنابراین مردم یکی میشوند و عزت ملی بیدار میشود. از آن طرف هم در روز یکشنبه که مسیحیها برای عبادت به کلیسا میرفتند و مسلمانان گارد میگرفتند و از آنها محافظت میکردند که مبادا پلیس به کلیسا حمله کند. مردم به خیابانها ریختند و عزتخواهی و عدالتطلبی و آزادگی را فریاد زدند و تمام اینها نشانههای یک اسلام واقعی است.
همانطور که اشاره رفت، گفتمان مقاومت در یک تعارض گفتمانی با گفتمان غالب، یعنی سلطه قرار دارد. طبیعتاً آنها آرام ننشسته و برای مقابله با گفتمان رقیب برنامهریزی کردهاند. دربارهی تلاش آنها برای جلوگیری از پیشروی خط مقاومت چه میتوانیم بگوییم؟
دکتر دهقانی فیروزآبادی: این مقابله در دو زمینه صورت میگیرد؛ سطح نظری و سطح عملی. در سطح نظری، گفتمان نظام سلطه با پادگفتمانسازی در مقابل گفتمان مقاومت ایستادگی میکند و سعی دارد بیداری اسلامی را به گونهی دیگری صورتبندی کند. مثل این که صلح را به صورت حداقلی و منفی تعریف کند یا طرح صلح در خاورمیانه را که تحت عنوان سازش مطرح است، مورد توجه قرار دهند. یا یک تعریف لیبرالیستی از بیداری اسلامی ارائه میدهند و سعی میکنند در مقابل گفتمان اصیل بیداری اسلامی، گفتمانهای جایگزین سکولار و سلفی را برجسته کنند و گفتمانسازی کنند، چون وقتی گفتمانی را ساختیم، در حوزهی نظر نمیماند و به حوزهی عمل هم میرسد.
در سطح عملی نیز دو مقوله مطرح است: اولاً به نظر من مهار بیداری اسلامی یا به صورت کلیتر، مهار گفتمان مقاومت، کانون اصلیاش همانا مهار ایران است. اگر موفق شدند ایران را مهار کنند، گفتمان مقاومت را مهار خواهند کردند. در سوریه و لبنان هم قضیه بر همین منوال است و این اقداماتی که در سوریه اتفاق میافتد، به نظر من هدف اصلیاش گفتمان مقاومت است.
الان طراحی نظام سلطه برای مقاومت یک طراحی چندبُعدی و چندجانبه است. در ایران با جنگ روانی، جنگ اقتصادی و جنگ نرم و در لبنان با گزینهی نظامی نتوانستهاند به هدف خود برسند و الان در سوریه در حال اجرای گزینهی نظامی هستند. استراتژی و راهبرد آنان «سلطهی چندجانبه» است و گاهی کانونش عوض میشود. بعضی وقتها تمرکز میکنند بر ایران و یک زمانی لبنان و الان کانون تمرکزشان بر سوریه است.
دومین روش عملی مقابلهی آنها هم «محدودسازی» است. میخواهند هم در ایران، هم در جاهای دیگر تا آنجایی که میتوانند، شعاع بیداری اسلامی و شعاع تأثیرگذاری گفتمان انقلاب اسلامی را محدود کنند. برای این که گفتمان مقاومت را هم از لحاظ نظری و هم از لحاظ عملی ناکارآمد جلوه دهند تا برای دیگران الگو نشود.
آقای صادق الحسینی: در سوریه با پول صهیونیسم و با ابزار تروریسم و اتحاد مثلث «وهابیت - صهیونیست - امپریالیسم» یک شبیهسازی از انقلاب میخواهند ایجاد کنند. آنها سعی کردهاند با ایجاد رعب و وحشت در میان مردم و کشتار مردم بیگناه کمر مقاومت را در سوریه بشکنند. الان ۱۶ ماه است که این کار را انجام میدهند، چون بوش گفته بود من به عراق آمدم برای تغییر شیوهی زندگی عراقیها و برای تغییر فکر عراقیها. گامهای آنها برای این حرکت عبارت از: عراق، سوریه و لبنان است تا نهایتاً به ایران برسند. ایران جایزهی بزرگ آنها است، چون به زعم آنها بانک مرکزی تروریسم در جهان است. این اصطلاحی است که بوش به کار برد و منظورش از تروریسم در ایران، همان مقاومت بود. در واقع بانک مرکزی مقاومت و شعاع اصلی مقاومت و نور اصلی مقاومت از ایران است و از اینجا آغاز شده است. وقتی انقلاب اسلامی در ایران پیروز شد، کسینجر۱ گفت این یک زلزله و یک اتفاق بسیار عجیبی است. مناخیم بگین۲ هم گفت که ما نمیدانیم چهکار کنیم.
محمد حسنین هیکل۳ میگوید یک تحول ژئواستراتژیک برای اولین بار در جهان اتفاق افتاده است. پس طبیعتاً آمریکاییها نگران هستند و لذا ما باید با دست و دندان از حزبالله و نظام سوریه دفاع کنیم. او میگوید هرچند من با نظام سوریه اختلاف نظر دارم، اما به عنوان یک قدرت باید باقی بماند، چون آنجا پلی است بین شما و مدیترانه و مقاومتی که اینجا وجود دارد.
از مسائلی که رهبر انقلاب در دیدارهای ماه مبارک رمضان به آن اشاره کردهاند، نگاه آرمانگرایانهی جمهوری اسلامی ایران همراه با واقعبینی است. گفتمان مقاومت یکی از مصادیق این نگاه است. در حالی که خیلیها نهتنها پیروزی بر نظام سلطه و شکست اسرائیل، که به چالش کشیدن آنها را هم آرمانی دوردست و حتی غیر قابل دستیابی و رؤیاپردازانه میدانستند، اما جمهوری اسلامی با گفتمان مقاومت، آرمان خود را تا جایی پیگرفت که امروز نتایج آن کاملاً آشکار است. شما اصل «آرمانگرایی همراه با واقعبینی» را چگونه تحلیل و ارزیابی میکنید؟
دکتر دهقانی فیروزآبادی: گفتمان مقاومت هم واجد عناصر آرمانی است و هم واقعبینی که به بعضی از آنها اشاره کردیم. از لحاظ تاریخی، ایران و ایرانیان چه پیش از اسلام و چه پس از اسلام، وقتی صاحب قدرت شدند که یک آرمانی داشتند. یعنی ایرانیان با آرمان خود در نظام بینالملل و در دورههای مختلف نقش ایفا کردند، منتها آرمان بهاضافهی نگاه به واقعیتها و تواناییهای ملی. به نظر من آرمان و اقتدار دو روی یک سکه هستند. یعنی ما آرمان داشته باشیم و در عین حال برای تحقق آرمان باید اقتدار هم داشته باشیم؛ اقتدار معطوف به واقعیت.
بنابراین باید تلاش کنیم که بیشترین اقتدار و مؤلفههای قدرت را به دست بیاوریم. اتفاقاً اگر اسلام را با ادیان دیگر مقایسه کنیم و حتی با تئوریهای روابط بینالملل، در هیچکدام آنها به اندازهی اسلام بر قدرت و اقتدار تأکید نشده است. این اوج واقعبینی است. گفتمان ما که گفتمان مبتنی بر اسلام است، یک گفتمان واقعنگر است، چون به واقعیتهای اقتدار و قدرت توجه دارد، اما به آن کفایت نمیکند. یعنی ما یک آرمانهایی داریم که برای تحقق آن باید به واقعیتها توجه کنیم.
بنابراین در سیاست خارجی، هم باید آرمان داشت و هم برای تحقق آرمان قدرت کسب کرد. حال ارتباط بین آرمان و واقعیت کجا برقرار میشود؟ در چهارچوب عنصر مصلحت و عقلانیت است که آرمان و واقعیت با هم مرتبط میشوند و این مهمترین ویژگی گفتمان مقاومت است. سخن معروف رهبر معظم انقلاب هم که اصول سیاست خارجی ما را «عزت، حکمت و مصلحت» عنوان کردند، مثلثی است که آرمانگرایی همراه با واقعیبین در درون آن معنی پیدا میکند. ما از یک طرف آرمانهای عزتطلبانه داریم که با عقل و حکمت و مصلحت میتوانیم آن را پیگیری کنیم. البته باید بگویم عقلانیتی که ما در گفتمان مقاومت انقلاب اسلامی داریم، با عقلانیت غربی متفاوت بوده و بسیار فراتر از عقلانیت ابزاری است.
بنابراین آرمانگرایی توأم با واقعبینی در گفتمان مقاومت، یعنی چگونگی حرکت از وضع موجود به وضع مطلوب؛ چون آرمان ما وضع مطلوب است. حالا چگونه میشود از این وضع موجود به سمت وضع مطلوب حرکت کرد؟ اینجا شما باید مقدورات و محظورات عناصر قدرت را لحاظ کنید، منتهی نه برای حفظ وضع موجود؛ برای رسیدن به آن آرمان.
آقای صادق الحسینی: در اینجا یک ملاحظه وجود دارد و آن فرق بین واقعگرایی و واقعبینی است. خیلیها میخواهند به ما این موضوع را تزریق کنند که واقعگرا باشید. اینها میخواهند واقعیتها محفوظ بماند و به سمت آرمانگرایی حرکت نکنند. در صورتی که واقعبینی واقعیتها را همانطوری میبیند که هست. البته برخی در این میان مطرح میکنند که ما در دنیا منزوی شدهایم و باید با دنیا طوری تعامل میکردیم که با ابرقدرتها تنش پیدا نکنیم. در حالی که یکی از برجستهترین امتیازات الگوی ما همین تقابل با استکبار جهانی است. ما با همین امتیاز است که الان در خیبر و بدر هستیم. اگر ما خدا را عبادت کنیم، اما با طاغوت و استکبار نجنگیم، این میشود همان انتظار سلبی و همان اسلام منزوی که پیش از انقلاب بود. یا همان نظریهی ارتجاعی که میگفت: بنشینید تا فساد منتشر شود و امام زمان ظهور کند. این فکر بسیار خطرناک است.
معصومین علیهمالسلام در حدیثی ارتباط بین واقعبینی و آرمانگرایی را بهخوبی نشان ما دادهاند. این حدیث همچون یک پل ارتباطی، بهخوبی ارتباط بین واقعبینی و آرمانگرایی را برقرار میکند: «اللَّهُمَّ أرِنی الأشیاءَ کَما هِی و أَرِنِی الْحَقََّ حَقّاً وَ ٱرزُقنی ٱتّباعَهُ وَ أَرِنِی الْبَاطِلَ بَاطِلًا وَ ٱرزُقنی ٱجْتِنابَهُ»۴ خدایا اشیاء را همانطور که هست، به من نشان بده و حق را همانطور که هست، به من نشان بده تا از آن تبعیت کنم و باطل را نیز همانطور که هست، بر من آشکار ساز و این قدرت را به من بده تا از آن دوری کنم.
پینوشتها:
۱. هنری آلفرد کیسینجر؛ دیپلمات معروف و یهودیالاصل آمریکایی ؛ مشاور امنیت ملی رئیسجمهور آمریکا در دسامبر ۱۹۶۸ تا ژانویه ۱۹۷۷، رئیس شورای امنیت ملی – ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۵، وزیر امورخارجه – ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۷
۲. مناخیم ولفوویچ بگین؛ ششمین نخستوزیر رژیم غاصب اسرائیل و از افراطیترین سران این رژیم
۳. محمد حسنین هیکل؛ روزنامه نگار نامدار، سرویرایشگر روزنامهی الاهرام و دوست شخصی عبدالناصر رئیسجمهور وقت مصر
۴. بحارالانوار، علامه محمدباقر مجلسی، چاپ مؤسسة الوفاء، بیروت، ج ۱۴، ص ۱۰ و ۱۱ و نیز ج ۸۶، ص ۱۲۰ (به نقل از: http://www.hawzah.net)
اگر موافق باشید میخواهیم به اثرات گفتمان مقاومت در تحولات اخیر منطقه بپردازیم. عدهای در تحلیل تحولات اخیر منطقه میگویند که در واقع غرب میخواسته یک تغییراتی را در چهارچوب دموکراسیخواهی در منطقه ایجاد کند، ولی ناگهان کار از دستش دررفته و مدیریتش رها شده است. یعنی به قول آنها بیداری اسلامی را میتوان پروژهی ازدسترفتهی غربیها تلقی کرد. آیا واقعاً این تحولات ناشی از برنامهریزی غرب و بهویژه آمریکا بوده است؟
دکتر دهقانی فیروزآبادی: به نظر من این دیدگاه کسانی است که میخواهند بیداری اسلامی را مصادرهی به مطلوب کنند. من شخصاً این فرضیه را قبول ندارم که آمریکا میخواسته آنجا تحولاتی را ایجاد کند و از دستش دررفته است. البته برعکسش وجود دارد که در جهان عرب مردم دنبال اسلام و ارزشهای اسلامی و آزادیهای مشروع بودهاند و انقلاب کردهاند و البته غرب و آمریکا میخواهند اینها را مدیریت کنند. واقعاً هم یکی از چالشهای بیداری اسلامی همین است که غرب و آمریکا بخواهند این حرکت اصیل اسلامی و انقلابی را مصادره و مدیریت کنند.
چه دلایلی وجود دارد که این تحولات امتداد خط مقاومت در منطقه است؟
دکتر دهقانی فیروزآبادی: ما میتوانیم شاخصهها و مؤلفههای گفتمان مقاومت را که قبلاً مطرح کردیم، با جریان بیداری اسلامی بسنجیم. یکی از عناصر مقاومت، عنصر عدالتخواهی است. حال ببینیم مردمی که به میدان آمدند، یکی از خواستههایشان عدالت هست یا نه؟ آیا مردم دنبال آزادی بودند یا نه؟ کاملاً معلوم است که دنبال یک آزادی در چهارچوب ارزشهای بومی و اسلامی هستند. استبدادستیزی و اسلامخواهی نیز از دیگر مؤلفهها است که بهخوبی در کشورهای در حال تحول قابل رؤیت است.
یکی از شاخصههای بسیار مهم دیگر، عنصر صهیونیزمستیزی و مقاومت در برابر صهیونیسم است که از قبل پیروزی انقلاب اسلامی بوده و به یکی از مؤلفههای نهضت حضرت امام خمینی تبدیل شده است. الان به گونهای این عناصر گفتمان مقاومت در منطقه پررنگ و برجسته شده که کسانی که روابط رسمی با اسرائیل داشتند، مجبور شدند بگویند نه و ما هم در تجدیدنظر در روابطمان هستیم. پس این هم یک شاخص است که اگر قرار باشد تحولات عربی در چهارچوب لیبرالیسم باشد، اصلاً صهیونیسمستیزی و مقابله با صهیونیسم معنی نمیدهد.
یکی دیگر از شاخصهای بیداری اسلامی که با گفتمان مقاومت بسیار همسان است، صلحطلبی مثبت است. ما در روابط بینالملل دو دیدگاه داریم. بعضی قائل به صلح منفی و حداقلی هستند. اینها می گویند صلح در نظام بینالمللی به معنی فقدان جنگ است. یعنی وقتی جنگ نباشد، میگوییم صلح. اما صلح مثبت تعریفش این است که برای صلح، نبود جنگ لازم است، ولی کافی نیست. صلح مثبت مستلزم این است که تمام تبعیضها و نابرابریها بهویژه خشونت ساختاری در نظام بینالملل هم نباشد که یکی از مصادیق واضح خشونت ساختاری منطقه خاورمیانه رابطهی رژیم صهیونیستی با فلسطینیها است. اینکه ما بگوییم دو طرف با هم نجنگند و صلح باشد، این صلح حداقلی است. اگر یک روابط ناعادلانهای وجود داشته باشد که یک فلسطینی هیچ حقی نداشته باشد، این دیگر صلح نیست. صلح وقتی برقرار است که تبعیض و نابرابری نباشد، بلکه عدالت برقرار باشد. در جریان بیداری اسلامی نیز مردم به دنبال همین هستند.
آقای صادق الحسینی: به نظر من اینگونه نبوده که خیزشهای جهان عرب از ابتدا منظم و آگاهانه از سوی مردم شکل گرفته باشد. همچنین اینگونه هم نبوده که آمریکاییها و صهیونیستها مسبب این تحولات باشند. به نظر من هر دوی این عوامل نقش داشتهاند. حدود هشت ماه قبل از شروع این خیزشها، ۱۵ سازمان جاسوسی آمریکا به اوباما گزارش دادند که یک تحول جدی در جهان عرب در راه است و ما نمیدانیم این تحول جدی واقعاً چیست؟ آنها همچنین گفتند که ما باید وارد شویم و آن را هدایت کنیم. دلیلشان هم این بود که نارضایتی عمومی در تمام کشورهای عربی از بیعدالتی، هرج و مرج و عجز فهم حاکمان وابسته بهشدت افزایش یافته است.
در تونس تمام اسلامگرایان منحرف و تجدیدنظر طلب، کنار بن علی جمع شدند و یک اسلامی را ارائه دادند که تمام نخبگان واقعی و مخلص را از تونس طرد کردند و مردم را در خفقان نگهداشتند. آنها حتی مساجد را محدود کردند و برای حجاب زنان محدودیت گذاشتند. یعنی یک جنگ تمامعیار با اسلام را اعلام کردند و در عین حال به نام اسلام و یک نوع انقطاع شدید بین دولت و جامعه به وقوع پیوست. یاد آن مقالهی معروف آقای میرشفیق افتادم که اواخر حکومت شاه نوشت: دو جامعه زیر یک سقف دارند زندگی میکنند؛ یک جامعه شاه و اطرافیانش بودند و یک جامعه نیز اکثریت مردم. وضعیت امت اسلامی کنونی نیز همینگونه است.
در این وضعیت حساس، مردم با حس فطری خودشان و ارزیابی مناسب از این لحظهی تاریخی، احساس کردند وقت کار است. اینقدر تلقین کردیم که میتوانیم و توانستیم. بیداری اسلامی در منطقه همان است که امام گفت شما تلقین کنید که میتوانید، و خواهید توانست. من از طارق البسم که یک کمونیست بود و مسلمان شد و الان یکی از سیاسیون مهم مصری است، شنیدم که میگفت: حسنی مبارک ما را به مومیایی و اسکلتی تبدیل کرده بود که قادر به هیچ کاری نبودیم.
انقلاب مصر کار احزاب نبود؛ کار مردم بود. احزابی مثل إخوانالمسلمین با ۸۴ سال سابقه یا حزب الوفد که از سال ۱۹۱۹ تشکیل شده بود یا دیگر احزاب، جنبشهای فیسبوکی و سندیکاها و دانشگاههای مختلف هیچکدام نمیتوانستند حسنی مبارک را تکان دهند، اما نداهای اللهاکبر، نماز جمعهها و اعتقاد به اینکه مردم میتوانند، مسألهی مصر را حل کرد. برای اولینبار مردم دست به دست هم میدهند و با صدای مشترک، مسلمانها و مسیحیان وارد میدانها میشوند.
این کشورها دیدند که ایران به آمریکا نه میگوید و هر روز که میگذرد، قویتر و محکمتر هم میشود. تجربهی حزبالله و جنگ ۳۳روزه و تجربهی غزه و جنگ ۲۲روزه را هم دیدند. مبارزات دیگر علیه آمریکا در عراق و افغانستان را مشاهده کردند ولذا گفتند: پس ما هم میتوانیم همانطور مقاومت کنیم.
این بیداری اسلامی به نظرم بهترین نمونهی عملیاتیکردن گفتمان مقاومت و سیر تطور نظریهی مقاومت است، طوری که مقاومت به یک فرهنگ عمومی امت اسلامی تبدیل شده است. حتی مسیحیان مصر میآمدند آب را میگرفتند برای مسلمانها تا وضو بگیرند. بعد وقتی که نمازشان شروع میشد، حراست میکردند که پلیس حمله نکند. بنابراین مردم یکی میشوند و عزت ملی بیدار میشود. از آن طرف هم در روز یکشنبه که مسیحیها برای عبادت به کلیسا میرفتند و مسلمانان گارد میگرفتند و از آنها محافظت میکردند که مبادا پلیس به کلیسا حمله کند. مردم به خیابانها ریختند و عزتخواهی و عدالتطلبی و آزادگی را فریاد زدند و تمام اینها نشانههای یک اسلام واقعی است.
همانطور که اشاره رفت، گفتمان مقاومت در یک تعارض گفتمانی با گفتمان غالب، یعنی سلطه قرار دارد. طبیعتاً آنها آرام ننشسته و برای مقابله با گفتمان رقیب برنامهریزی کردهاند. دربارهی تلاش آنها برای جلوگیری از پیشروی خط مقاومت چه میتوانیم بگوییم؟
دکتر دهقانی فیروزآبادی: این مقابله در دو زمینه صورت میگیرد؛ سطح نظری و سطح عملی. در سطح نظری، گفتمان نظام سلطه با پادگفتمانسازی در مقابل گفتمان مقاومت ایستادگی میکند و سعی دارد بیداری اسلامی را به گونهی دیگری صورتبندی کند. مثل این که صلح را به صورت حداقلی و منفی تعریف کند یا طرح صلح در خاورمیانه را که تحت عنوان سازش مطرح است، مورد توجه قرار دهند. یا یک تعریف لیبرالیستی از بیداری اسلامی ارائه میدهند و سعی میکنند در مقابل گفتمان اصیل بیداری اسلامی، گفتمانهای جایگزین سکولار و سلفی را برجسته کنند و گفتمانسازی کنند، چون وقتی گفتمانی را ساختیم، در حوزهی نظر نمیماند و به حوزهی عمل هم میرسد.
در سطح عملی نیز دو مقوله مطرح است: اولاً به نظر من مهار بیداری اسلامی یا به صورت کلیتر، مهار گفتمان مقاومت، کانون اصلیاش همانا مهار ایران است. اگر موفق شدند ایران را مهار کنند، گفتمان مقاومت را مهار خواهند کردند. در سوریه و لبنان هم قضیه بر همین منوال است و این اقداماتی که در سوریه اتفاق میافتد، به نظر من هدف اصلیاش گفتمان مقاومت است.
الان طراحی نظام سلطه برای مقاومت یک طراحی چندبُعدی و چندجانبه است. در ایران با جنگ روانی، جنگ اقتصادی و جنگ نرم و در لبنان با گزینهی نظامی نتوانستهاند به هدف خود برسند و الان در سوریه در حال اجرای گزینهی نظامی هستند. استراتژی و راهبرد آنان «سلطهی چندجانبه» است و گاهی کانونش عوض میشود. بعضی وقتها تمرکز میکنند بر ایران و یک زمانی لبنان و الان کانون تمرکزشان بر سوریه است.
دومین روش عملی مقابلهی آنها هم «محدودسازی» است. میخواهند هم در ایران، هم در جاهای دیگر تا آنجایی که میتوانند، شعاع بیداری اسلامی و شعاع تأثیرگذاری گفتمان انقلاب اسلامی را محدود کنند. برای این که گفتمان مقاومت را هم از لحاظ نظری و هم از لحاظ عملی ناکارآمد جلوه دهند تا برای دیگران الگو نشود.
آقای صادق الحسینی: در سوریه با پول صهیونیسم و با ابزار تروریسم و اتحاد مثلث «وهابیت - صهیونیست - امپریالیسم» یک شبیهسازی از انقلاب میخواهند ایجاد کنند. آنها سعی کردهاند با ایجاد رعب و وحشت در میان مردم و کشتار مردم بیگناه کمر مقاومت را در سوریه بشکنند. الان ۱۶ ماه است که این کار را انجام میدهند، چون بوش گفته بود من به عراق آمدم برای تغییر شیوهی زندگی عراقیها و برای تغییر فکر عراقیها. گامهای آنها برای این حرکت عبارت از: عراق، سوریه و لبنان است تا نهایتاً به ایران برسند. ایران جایزهی بزرگ آنها است، چون به زعم آنها بانک مرکزی تروریسم در جهان است. این اصطلاحی است که بوش به کار برد و منظورش از تروریسم در ایران، همان مقاومت بود. در واقع بانک مرکزی مقاومت و شعاع اصلی مقاومت و نور اصلی مقاومت از ایران است و از اینجا آغاز شده است. وقتی انقلاب اسلامی در ایران پیروز شد، کسینجر۱ گفت این یک زلزله و یک اتفاق بسیار عجیبی است. مناخیم بگین۲ هم گفت که ما نمیدانیم چهکار کنیم.
محمد حسنین هیکل۳ میگوید یک تحول ژئواستراتژیک برای اولین بار در جهان اتفاق افتاده است. پس طبیعتاً آمریکاییها نگران هستند و لذا ما باید با دست و دندان از حزبالله و نظام سوریه دفاع کنیم. او میگوید هرچند من با نظام سوریه اختلاف نظر دارم، اما به عنوان یک قدرت باید باقی بماند، چون آنجا پلی است بین شما و مدیترانه و مقاومتی که اینجا وجود دارد.
از مسائلی که رهبر انقلاب در دیدارهای ماه مبارک رمضان به آن اشاره کردهاند، نگاه آرمانگرایانهی جمهوری اسلامی ایران همراه با واقعبینی است. گفتمان مقاومت یکی از مصادیق این نگاه است. در حالی که خیلیها نهتنها پیروزی بر نظام سلطه و شکست اسرائیل، که به چالش کشیدن آنها را هم آرمانی دوردست و حتی غیر قابل دستیابی و رؤیاپردازانه میدانستند، اما جمهوری اسلامی با گفتمان مقاومت، آرمان خود را تا جایی پیگرفت که امروز نتایج آن کاملاً آشکار است. شما اصل «آرمانگرایی همراه با واقعبینی» را چگونه تحلیل و ارزیابی میکنید؟
دکتر دهقانی فیروزآبادی: گفتمان مقاومت هم واجد عناصر آرمانی است و هم واقعبینی که به بعضی از آنها اشاره کردیم. از لحاظ تاریخی، ایران و ایرانیان چه پیش از اسلام و چه پس از اسلام، وقتی صاحب قدرت شدند که یک آرمانی داشتند. یعنی ایرانیان با آرمان خود در نظام بینالملل و در دورههای مختلف نقش ایفا کردند، منتها آرمان بهاضافهی نگاه به واقعیتها و تواناییهای ملی. به نظر من آرمان و اقتدار دو روی یک سکه هستند. یعنی ما آرمان داشته باشیم و در عین حال برای تحقق آرمان باید اقتدار هم داشته باشیم؛ اقتدار معطوف به واقعیت.
بنابراین باید تلاش کنیم که بیشترین اقتدار و مؤلفههای قدرت را به دست بیاوریم. اتفاقاً اگر اسلام را با ادیان دیگر مقایسه کنیم و حتی با تئوریهای روابط بینالملل، در هیچکدام آنها به اندازهی اسلام بر قدرت و اقتدار تأکید نشده است. این اوج واقعبینی است. گفتمان ما که گفتمان مبتنی بر اسلام است، یک گفتمان واقعنگر است، چون به واقعیتهای اقتدار و قدرت توجه دارد، اما به آن کفایت نمیکند. یعنی ما یک آرمانهایی داریم که برای تحقق آن باید به واقعیتها توجه کنیم.
بنابراین در سیاست خارجی، هم باید آرمان داشت و هم برای تحقق آرمان قدرت کسب کرد. حال ارتباط بین آرمان و واقعیت کجا برقرار میشود؟ در چهارچوب عنصر مصلحت و عقلانیت است که آرمان و واقعیت با هم مرتبط میشوند و این مهمترین ویژگی گفتمان مقاومت است. سخن معروف رهبر معظم انقلاب هم که اصول سیاست خارجی ما را «عزت، حکمت و مصلحت» عنوان کردند، مثلثی است که آرمانگرایی همراه با واقعیبین در درون آن معنی پیدا میکند. ما از یک طرف آرمانهای عزتطلبانه داریم که با عقل و حکمت و مصلحت میتوانیم آن را پیگیری کنیم. البته باید بگویم عقلانیتی که ما در گفتمان مقاومت انقلاب اسلامی داریم، با عقلانیت غربی متفاوت بوده و بسیار فراتر از عقلانیت ابزاری است.
بنابراین آرمانگرایی توأم با واقعبینی در گفتمان مقاومت، یعنی چگونگی حرکت از وضع موجود به وضع مطلوب؛ چون آرمان ما وضع مطلوب است. حالا چگونه میشود از این وضع موجود به سمت وضع مطلوب حرکت کرد؟ اینجا شما باید مقدورات و محظورات عناصر قدرت را لحاظ کنید، منتهی نه برای حفظ وضع موجود؛ برای رسیدن به آن آرمان.
آقای صادق الحسینی: در اینجا یک ملاحظه وجود دارد و آن فرق بین واقعگرایی و واقعبینی است. خیلیها میخواهند به ما این موضوع را تزریق کنند که واقعگرا باشید. اینها میخواهند واقعیتها محفوظ بماند و به سمت آرمانگرایی حرکت نکنند. در صورتی که واقعبینی واقعیتها را همانطوری میبیند که هست. البته برخی در این میان مطرح میکنند که ما در دنیا منزوی شدهایم و باید با دنیا طوری تعامل میکردیم که با ابرقدرتها تنش پیدا نکنیم. در حالی که یکی از برجستهترین امتیازات الگوی ما همین تقابل با استکبار جهانی است. ما با همین امتیاز است که الان در خیبر و بدر هستیم. اگر ما خدا را عبادت کنیم، اما با طاغوت و استکبار نجنگیم، این میشود همان انتظار سلبی و همان اسلام منزوی که پیش از انقلاب بود. یا همان نظریهی ارتجاعی که میگفت: بنشینید تا فساد منتشر شود و امام زمان ظهور کند. این فکر بسیار خطرناک است.
معصومین علیهمالسلام در حدیثی ارتباط بین واقعبینی و آرمانگرایی را بهخوبی نشان ما دادهاند. این حدیث همچون یک پل ارتباطی، بهخوبی ارتباط بین واقعبینی و آرمانگرایی را برقرار میکند: «اللَّهُمَّ أرِنی الأشیاءَ کَما هِی و أَرِنِی الْحَقََّ حَقّاً وَ ٱرزُقنی ٱتّباعَهُ وَ أَرِنِی الْبَاطِلَ بَاطِلًا وَ ٱرزُقنی ٱجْتِنابَهُ»۴ خدایا اشیاء را همانطور که هست، به من نشان بده و حق را همانطور که هست، به من نشان بده تا از آن تبعیت کنم و باطل را نیز همانطور که هست، بر من آشکار ساز و این قدرت را به من بده تا از آن دوری کنم.
پینوشتها:
۱. هنری آلفرد کیسینجر؛ دیپلمات معروف و یهودیالاصل آمریکایی ؛ مشاور امنیت ملی رئیسجمهور آمریکا در دسامبر ۱۹۶۸ تا ژانویه ۱۹۷۷، رئیس شورای امنیت ملی – ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۵، وزیر امورخارجه – ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۷
۲. مناخیم ولفوویچ بگین؛ ششمین نخستوزیر رژیم غاصب اسرائیل و از افراطیترین سران این رژیم
۳. محمد حسنین هیکل؛ روزنامه نگار نامدار، سرویرایشگر روزنامهی الاهرام و دوست شخصی عبدالناصر رئیسجمهور وقت مصر
۴. بحارالانوار، علامه محمدباقر مجلسی، چاپ مؤسسة الوفاء، بیروت، ج ۱۴، ص ۱۰ و ۱۱ و نیز ج ۸۶، ص ۱۲۰ (به نقل از: http://www.hawzah.net)