1391/05/29
بخش دوم نشست «گفتمان مقاومت؛ واقعیت یا رؤیا»
آیا بیداری اسلامی پروژه از دست رفته آمریکا است؟





یکی از شاخصههای بسیار مهم دیگر، عنصر صهیونیزمستیزی و مقاومت در برابر صهیونیسم است که از قبل پیروزی انقلاب اسلامی بوده و به یکی از مؤلفههای نهضت حضرت امام خمینی تبدیل شده است. الان به گونهای این عناصر گفتمان مقاومت در منطقه پررنگ و برجسته شده که کسانی که روابط رسمی با اسرائیل داشتند، مجبور شدند بگویند نه و ما هم در تجدیدنظر در روابطمان هستیم. پس این هم یک شاخص است که اگر قرار باشد تحولات عربی در چهارچوب لیبرالیسم باشد، اصلاً صهیونیسمستیزی و مقابله با صهیونیسم معنی نمیدهد.
یکی دیگر از شاخصهای بیداری اسلامی که با گفتمان مقاومت بسیار همسان است، صلحطلبی مثبت است. ما در روابط بینالملل دو دیدگاه داریم. بعضی قائل به صلح منفی و حداقلی هستند. اینها می گویند صلح در نظام بینالمللی به معنی فقدان جنگ است. یعنی وقتی جنگ نباشد، میگوییم صلح. اما صلح مثبت تعریفش این است که برای صلح، نبود جنگ لازم است، ولی کافی نیست. صلح مثبت مستلزم این است که تمام تبعیضها و نابرابریها بهویژه خشونت ساختاری در نظام بینالملل هم نباشد که یکی از مصادیق واضح خشونت ساختاری منطقه خاورمیانه رابطهی رژیم صهیونیستی با فلسطینیها است. اینکه ما بگوییم دو طرف با هم نجنگند و صلح باشد، این صلح حداقلی است. اگر یک روابط ناعادلانهای وجود داشته باشد که یک فلسطینی هیچ حقی نداشته باشد، این دیگر صلح نیست. صلح وقتی برقرار است که تبعیض و نابرابری نباشد، بلکه عدالت برقرار باشد. در جریان بیداری اسلامی نیز مردم به دنبال همین هستند.

در تونس تمام اسلامگرایان منحرف و تجدیدنظر طلب، کنار بن علی جمع شدند و یک اسلامی را ارائه دادند که تمام نخبگان واقعی و مخلص را از تونس طرد کردند و مردم را در خفقان نگهداشتند. آنها حتی مساجد را محدود کردند و برای حجاب زنان محدودیت گذاشتند. یعنی یک جنگ تمامعیار با اسلام را اعلام کردند و در عین حال به نام اسلام و یک نوع انقطاع شدید بین دولت و جامعه به وقوع پیوست. یاد آن مقالهی معروف آقای میرشفیق افتادم که اواخر حکومت شاه نوشت: دو جامعه زیر یک سقف دارند زندگی میکنند؛ یک جامعه شاه و اطرافیانش بودند و یک جامعه نیز اکثریت مردم. وضعیت امت اسلامی کنونی نیز همینگونه است.
در این وضعیت حساس، مردم با حس فطری خودشان و ارزیابی مناسب از این لحظهی تاریخی، احساس کردند وقت کار است. اینقدر تلقین کردیم که میتوانیم و توانستیم. بیداری اسلامی در منطقه همان است که امام گفت شما تلقین کنید که میتوانید، و خواهید توانست. من از طارق البسم که یک کمونیست بود و مسلمان شد و الان یکی از سیاسیون مهم مصری است، شنیدم که میگفت: حسنی مبارک ما را به مومیایی و اسکلتی تبدیل کرده بود که قادر به هیچ کاری نبودیم.
انقلاب مصر کار احزاب نبود؛ کار مردم بود. احزابی مثل إخوانالمسلمین با ۸۴ سال سابقه یا حزب الوفد که از سال ۱۹۱۹ تشکیل شده بود یا دیگر احزاب، جنبشهای فیسبوکی و سندیکاها و دانشگاههای مختلف هیچکدام نمیتوانستند حسنی مبارک را تکان دهند، اما نداهای اللهاکبر، نماز جمعهها و اعتقاد به اینکه مردم میتوانند، مسألهی مصر را حل کرد. برای اولینبار مردم دست به دست هم میدهند و با صدای مشترک، مسلمانها و مسیحیان وارد میدانها میشوند.
این کشورها دیدند که ایران به آمریکا نه میگوید و هر روز که میگذرد، قویتر و محکمتر هم میشود. تجربهی حزبالله و جنگ ۳۳روزه و تجربهی غزه و جنگ ۲۲روزه را هم دیدند. مبارزات دیگر علیه آمریکا در عراق و افغانستان را مشاهده کردند ولذا گفتند: پس ما هم میتوانیم همانطور مقاومت کنیم.
این بیداری اسلامی به نظرم بهترین نمونهی عملیاتیکردن گفتمان مقاومت و سیر تطور نظریهی مقاومت است، طوری که مقاومت به یک فرهنگ عمومی امت اسلامی تبدیل شده است. حتی مسیحیان مصر میآمدند آب را میگرفتند برای مسلمانها تا وضو بگیرند. بعد وقتی که نمازشان شروع میشد، حراست میکردند که پلیس حمله نکند. بنابراین مردم یکی میشوند و عزت ملی بیدار میشود. از آن طرف هم در روز یکشنبه که مسیحیها برای عبادت به کلیسا میرفتند و مسلمانان گارد میگرفتند و از آنها محافظت میکردند که مبادا پلیس به کلیسا حمله کند. مردم به خیابانها ریختند و عزتخواهی و عدالتطلبی و آزادگی را فریاد زدند و تمام اینها نشانههای یک اسلام واقعی است.


در سطح عملی نیز دو مقوله مطرح است: اولاً به نظر من مهار بیداری اسلامی یا به صورت کلیتر، مهار گفتمان مقاومت، کانون اصلیاش همانا مهار ایران است. اگر موفق شدند ایران را مهار کنند، گفتمان مقاومت را مهار خواهند کردند. در سوریه و لبنان هم قضیه بر همین منوال است و این اقداماتی که در سوریه اتفاق میافتد، به نظر من هدف اصلیاش گفتمان مقاومت است.
الان طراحی نظام سلطه برای مقاومت یک طراحی چندبُعدی و چندجانبه است. در ایران با جنگ روانی، جنگ اقتصادی و جنگ نرم و در لبنان با گزینهی نظامی نتوانستهاند به هدف خود برسند و الان در سوریه در حال اجرای گزینهی نظامی هستند. استراتژی و راهبرد آنان «سلطهی چندجانبه» است و گاهی کانونش عوض میشود. بعضی وقتها تمرکز میکنند بر ایران و یک زمانی لبنان و الان کانون تمرکزشان بر سوریه است.
دومین روش عملی مقابلهی آنها هم «محدودسازی» است. میخواهند هم در ایران، هم در جاهای دیگر تا آنجایی که میتوانند، شعاع بیداری اسلامی و شعاع تأثیرگذاری گفتمان انقلاب اسلامی را محدود کنند. برای این که گفتمان مقاومت را هم از لحاظ نظری و هم از لحاظ عملی ناکارآمد جلوه دهند تا برای دیگران الگو نشود.

محمد حسنین هیکل۳ میگوید یک تحول ژئواستراتژیک برای اولین بار در جهان اتفاق افتاده است. پس طبیعتاً آمریکاییها نگران هستند و لذا ما باید با دست و دندان از حزبالله و نظام سوریه دفاع کنیم. او میگوید هرچند من با نظام سوریه اختلاف نظر دارم، اما به عنوان یک قدرت باید باقی بماند، چون آنجا پلی است بین شما و مدیترانه و مقاومتی که اینجا وجود دارد.


بنابراین باید تلاش کنیم که بیشترین اقتدار و مؤلفههای قدرت را به دست بیاوریم. اتفاقاً اگر اسلام را با ادیان دیگر مقایسه کنیم و حتی با تئوریهای روابط بینالملل، در هیچکدام آنها به اندازهی اسلام بر قدرت و اقتدار تأکید نشده است. این اوج واقعبینی است. گفتمان ما که گفتمان مبتنی بر اسلام است، یک گفتمان واقعنگر است، چون به واقعیتهای اقتدار و قدرت توجه دارد، اما به آن کفایت نمیکند. یعنی ما یک آرمانهایی داریم که برای تحقق آن باید به واقعیتها توجه کنیم.
بنابراین در سیاست خارجی، هم باید آرمان داشت و هم برای تحقق آرمان قدرت کسب کرد. حال ارتباط بین آرمان و واقعیت کجا برقرار میشود؟ در چهارچوب عنصر مصلحت و عقلانیت است که آرمان و واقعیت با هم مرتبط میشوند و این مهمترین ویژگی گفتمان مقاومت است. سخن معروف رهبر معظم انقلاب هم که اصول سیاست خارجی ما را «عزت، حکمت و مصلحت» عنوان کردند، مثلثی است که آرمانگرایی همراه با واقعیبین در درون آن معنی پیدا میکند. ما از یک طرف آرمانهای عزتطلبانه داریم که با عقل و حکمت و مصلحت میتوانیم آن را پیگیری کنیم. البته باید بگویم عقلانیتی که ما در گفتمان مقاومت انقلاب اسلامی داریم، با عقلانیت غربی متفاوت بوده و بسیار فراتر از عقلانیت ابزاری است.
بنابراین آرمانگرایی توأم با واقعبینی در گفتمان مقاومت، یعنی چگونگی حرکت از وضع موجود به وضع مطلوب؛ چون آرمان ما وضع مطلوب است. حالا چگونه میشود از این وضع موجود به سمت وضع مطلوب حرکت کرد؟ اینجا شما باید مقدورات و محظورات عناصر قدرت را لحاظ کنید، منتهی نه برای حفظ وضع موجود؛ برای رسیدن به آن آرمان.

معصومین علیهمالسلام در حدیثی ارتباط بین واقعبینی و آرمانگرایی را بهخوبی نشان ما دادهاند. این حدیث همچون یک پل ارتباطی، بهخوبی ارتباط بین واقعبینی و آرمانگرایی را برقرار میکند: «اللَّهُمَّ أرِنی الأشیاءَ کَما هِی و أَرِنِی الْحَقََّ حَقّاً وَ ٱرزُقنی ٱتّباعَهُ وَ أَرِنِی الْبَاطِلَ بَاطِلًا وَ ٱرزُقنی ٱجْتِنابَهُ»۴ خدایا اشیاء را همانطور که هست، به من نشان بده و حق را همانطور که هست، به من نشان بده تا از آن تبعیت کنم و باطل را نیز همانطور که هست، بر من آشکار ساز و این قدرت را به من بده تا از آن دوری کنم.
پینوشتها:
۱. هنری آلفرد کیسینجر؛ دیپلمات معروف و یهودیالاصل آمریکایی ؛ مشاور امنیت ملی رئیسجمهور آمریکا در دسامبر ۱۹۶۸ تا ژانویه ۱۹۷۷، رئیس شورای امنیت ملی – ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۵، وزیر امورخارجه – ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۷
۲. مناخیم ولفوویچ بگین؛ ششمین نخستوزیر رژیم غاصب اسرائیل و از افراطیترین سران این رژیم
۳. محمد حسنین هیکل؛ روزنامه نگار نامدار، سرویرایشگر روزنامهی الاهرام و دوست شخصی عبدالناصر رئیسجمهور وقت مصر
۴. بحارالانوار، علامه محمدباقر مجلسی، چاپ مؤسسة الوفاء، بیروت، ج ۱۴، ص ۱۰ و ۱۱ و نیز ج ۸۶، ص ۱۲۰ (به نقل از: http://www.hawzah.net)