ظرفیتهای تاریخی انقلاب اسلامی ایران در بیداری اسلامی(بررسی ده موج تاریخ معاصر ایران)
مقدمه
وقتی از بیداری اسلامی صحبت میشود نمیتوان از ریشههای تاریخی آن غافل ماند. به خصوص ریشههایی که در یک پروسهای کامل توانسته خود را از اجمال به تفصیل برساند. انقلاب اسلامی ایران در بهمن 57 به رهبری مرجعیت شیعه و در پی آن تأسیس نظام جمهوری اسلامی ایران، با زعامت مرجعیت شیعه، به عنوان پروسهای کامل در جریان بیداری اسلامی میتواند مورد ارزیابی قرار گیرد. پروسهای که در آن سه مؤلفه اصلی بیداری اسلامی یعنی؛ 1. هویت جویی بر اساس مفاهیم عمیق اسلامی و پیوند عمیق با آموزههای دینی، 2. حرکت اصیل و مردمی و تکیه بر قدرت عموم مردم، 3. ماهیت ضداستعماری و ضداستکباری آن. به صورت کاملاً ملموس خودنمایی میکند. بر این اساس شناخت ریشههای این روند موفق، یاریگر ما خواهد بود در فهم هر چه بهتر فضای جریان بیداری اسلامی و الگو بودن انقلاب اسلامی به عنوان یکی از قلل بیداری اسلامی.
مقاله حاضر در واقع پاسخی به این پرسش خواهد بود که ریشههای تاریخی بیداری اسلامی در ایران چیست و چه ارتباطی با استعمار اروپایی و نفوذ غرب در جهان اسلام دارد؟ پاسخی اجمالی به این پرسش عبارت است از اینکه؛ بیداری اسلامی در ایران با سابقه تاریخی عظیم خود به علت ماهیت "عمیق دینی" آن که برگرفته از "متن اسلام" و "باورهای ناب و خالص" مردم مسلمان ایران است، درصدد است از هویت واقعی خود در مقابل سلطه غرب و ابعاد تمدنی آن محافظت کرده در این راه و مسیر پیچیده و دشوار با توجه به آرمان تمدن نوین اسلامی، الگو بخش نهضتهای بیداری اسلامی در جهان اسلام باشد. از این رو ابتدا به شرح کلی از رخدادهای تاریخی پرداخته و در ضمن آن به تفصیل بیشتر پاسخ اجمالی طرح شده میپردازیم.
کلید واژگان اصلی در این مقاله عبارتند از؛
بیداری اسلامی، هویتجویی، تاریخ معاصر، ایران اسلامی، نهضتهای اسلامی معاصر، اسلام، تجدد، غربزدگی
زمانی که از تاریخ صحبت میکنیم، باید بدانیم همه رویدادها در تاریخ ارزشمند نیستند. تاریخ به عنوان ریشه تحولات و جریانات سیاسی ـ اجتماعی امروزین است و هرچه بتوان، این ریشه را به صورت عمیقتر درک کرد، لاجرم شاخهها و برگهای آن را نیز بهتر میتوان مورد ارزیابی قرار داد. از این جهت در میان انبوه گزارههای تاریخی، بررسی نقاط عطف و مقاطع حساس تاریخی از اهمیت دو چندانی برخوردار میشود. اگر بخواهیم به صورت فهرستوار قلههای تحولزا در جریان بیداری اسلامی تاریخ ایران را برشماریم به عناوین زیر برخورد خواهیم کرد، عناوینی که تحلیل و بررسی هر یک در تفصیل پاسخ ما به سؤال اصلی مقاله راهگشا خواهند بود.
نهضت شیعیان صفوی و تأسیس نظام سیاسی شیعی؛
تحولات جامعه ایران در عصر صفویه یعنی قریب پانصد سال پیش میتواند به عنوان ریشه هویتی و فرهنگی ایران اسلامی مورد توجه قرار گیرد. نوزایی جامعه ایرانی در عصر صفوی باعث ایجاد ملیت ایرانی با هویت دینی و پشتوانه مذهب شیعه اثنیعشری، شد که ریشه در جان جامعه داشت. این امر جامعه ایران را در آستانه ظهور دنیای جدید، به جامعهای پویا و زندهای تبدیل کرد که در مسیر خود به دنبال تأسیس تمدن نوین اسلامی بود. نوزایی در هنر و صنعت، فلسفه و حکمت، کلام و ادیان، امنیت و آزادی، سیاست و اقتصاد، معماری و شهرسازی، که در ایجاد خود و نیز برای بقا دو خصلت بنیادین به همراه داشت: 1- هویت ملی ایرانی؛ 2- هویت اعتقادی ایرانی. صفویان، آیین شیعه را دین رسمی ایران نمودند و آن را به عنوان عامل همبستگی ملّی ایرانیان برگزیدند. که با ساختار سیاسی جامعه آن روز ایران یعنی پادشاهی صفویه، ایران اهمیتی بیشتر پیدا کرد و از ثبات و یکپارچگی برخوردار شد و در زمینه جهانی نامآور شد.
نهضت شیعیان صفوی توانست از ایران «ملت-دولت» مستقل، خودمحور، نیرومند و مورد احترام بسازد در دوره آنان شکل یک فرمانروایی متمرکز ملی و شیعی پایهگذاری شد که تا حدی اساس فرهنگی و هویتی پایهریزی شده در آن تا به امروز پابرجاست. و همواره به عنوان سرمایه عظیم فرهنگی جامعه ایران در مقاطع مختلف مورد بهرهبرداری فکری و فرهنگی قرار گرفته است. در دورهی صفوی، با تشکیل نظام سیاسی، هویت ملی بر عنصر ملیت ایرانی و تشیع متکی میشود از همین جهات است که در بیان مقام معظم رهبری نیز پادشاهان صفوی، مایه افتخار تلقی میشوند، چون پیرو مکتب اهلبیت بودند و استقلال و تمامیت ارضی ایران را حفظ کردند.[1]
جنگهای ایران و روس؛
به عنوان اولین تلاقی ایران، با لایه نظامی تمدن غرب و در پی آن، معاهدات گلستان، ترکمنچای. تحمیل این دو قرارداد، عمود خیمه استقلال خیمه ایران را آسیب جدی رساند، که در پی آن ما شاهد بروز مشکلات بسیاری در شئون سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه هستیم. پس از انقراض سلسله صفویه در ایران، اگرچه ساختار سیاسی جامعه ایران دچار هرج و مرج و فراز و نشیب میگردد، ولی ساختار فرهنگی و فکری جامعه کم و بیش، از ثبات برخوردار است. این امر را میتوان با توجه به اینکه اثری از خاندان صفوی نیست ولی اندیشه تشیع در تار و پود جامعه موجود است، اثبات نمود.
اهمیت بررسی عنوانی مانند جنگهای ایران و روس زمانی دوچندان میشود که ما در این مقطع شاهد حضور فرهنگی رقیب در جامعه ایران هستیم. یعنی ظهور و بروز فرهنگ و تمدن غرب، که در اولین برخوردها با جامعه ایران لایه نظامی آن در دید مردم مسلمان ایران قرار میگیرد.
در این جنگها بهرغم شجاعت ایرانیان، به دلیل ناآگاهی آنان از فنون نظامی جدید، خیانت عدهای از حکام، استفاده نادرست از بسیج مردمی و سازماندهی نشدن نیروهای بسیجشده برای جهاد از سوی دولت و اتحاد سیاست روسیه و انگلستان، به شکست ایران و انعقاد قراردادهای ننگین منجر شد که بر اساس آن، بسیاری از ولایات شمالی ایران در اختیار روسیه قرار گرفت. و تحمیل کاپیتولاسیون بر ایران و تحقیر شدن روحیه ایرانی را باعث شد. بسیاری از عالمان آن عصر در وجوب جهاد، رساله سیاسی ــ فقهی نگاشتند. و میخواستند با استفاده مناسب از سرمایههای فرهنگی جامعه ایران به مقابله با این تهاجم برخیزند. در این میان نوشتههای آیتالله شیخ جعفر کاشفالغطاء و میرزای قمی پیرامون جهاد بیش از دیگر رسالههای جهادیه مورد توجه، اهمیت و استناد واقع میشده است. شیخ جعفر ــ که در نوشتههای جهادی از او به عنوان شیخالمجتهدین یاد شده ــ در فصلی دراز از کتاب پرآوازه خود "کشفالغطاء"، به مسئله جهاد پرداخته و احکام آن را با موشکافیهای فراوان مورد بازکاوی قرار داده و جنگ با الفرقه الشنیعه الاروسیه را، وظیفهای حتمی و شرعی دانسته است.
در کنار ایشان نامی چون سید مجاهد نیز به چشم میخورد که فتوا دادند هرکس از جهاد با روسها سرباز زند در واقع از اطاعت خداوند سرپیچی کرده و متابعت شیطان نموده است. استقبال عمومی از این فتاوا به همراه حضور جریانهای دینی در این جنگ به گونهای بود که بسیاری از دولتمردان مخالف جنگ جرأت ابراز مخالفت نکردند. ارتشی که بدینسان مجهز شده بود، در عرض مدتی کوتاه، بیشتر شهرها و ولایاتی را که قبلاً از دست داده بود، باز پس گرفت. با وجود این، به دلیل خیانتهایی که صورت گرفت، سپاه ایران همه مناطق تصرف شده را یکی پس از دیگری از دست داد.
این جنگها به عنوان یکی از اولین برخوردهای جامعه ایران با تمدن غرب محسوب میشد و شکست در این جنگها، عزت ملی و دینی مردم ایران را با چالشی اساسی مواجه نمود.
قیام تهران؛
به عنوان اولین مقاومت علیه این شکست و بازیابی بخشی از هویت به یغما رفته. رفتار خاص گریبایدوف روسی که برای اجرای قراردادها و با عنوان سفیر فوقالعاده و وزیرمختار دولت تزاری روسیه به ایران آمده بود، به تحقیر جامعه و فرهنگ ایران شدت بخشید. مردم ایران، که در پس جنگهای ایران و روس و تحمیل قراردادهای گلستان و ترکمنچای به شدت سرخورده شده بودند، این تحقیر مضاعف را برنتابیدند و در مقابل آن اقدام به واکنش نمودند. به تعبیری احساس عزتخواهی در برابر تحقیر. فتوای تاریخی آیتالله میرزا مسیح مجتهد این تجمع را به آتشفشان تبدیل کرد: «نجات زنان مسلمان، واجب، و محاربه در این امر، به منزله جهاد محسوب میشود». در پی این فتوا، بازار تهران تعطیل شد و مردم به سفارت روسیه حمله بردند و گریبایدوف و 35 نفر همراه وی را به قتل رساندند. این واقعه پیامدهای خاص خود را در تاریخ ایران، بهویژه برای بیگانگان ساکن ایران، بجای گذارد. یکی از مستشرقان معاصر تأثیر واقعه گریبایدوف را بر تضعیف موقعیت خارجیها در ایران و نیز تقویت روحیۀ ملّی ایرانیان چنین توصیف کرده است: «اگرچه خشونتی که در ماجرای گریبایدوف صورت گرفت تکرار نشد، احساسات نهفته در این خشونت در سالهای آتی، همچنان برجای ماند. و ایرانیان، غربیان را دزد و ماجراجو می پنداشت. ایرانیان غربیها را دوست نمیدارند، بلکه تحمل میکنند. کافی است در کوچه و خیابان قدم بزنی تا این واقعیت به عیان معلوم شود».[2] میتوان مهمترین دستاورد نهضت میرزا مسیح مجتهد تهرانی را آگاهی ملّت ایران به توان خود در رویارویی با بیگانگان بدون اتکا به دولت و فقط با پشتیبانی یک مرجع دینی دانست که پس از آن، همواره به حضور فرد ایرانی در عرصۀ مبارزه با بیگانه رنگ خاص داده و عامل تقویت و توفیق آن بوده است.
نفوذ جریانهای غربگرا؛
در پی برخی بیتوجهیها در عرصه سیاست ایران، به سرمایههای درونی، در قالب انعقاد قراردادهای استعماری، کمکم عرصه فرهنگ و تمدن جامعه ایران مورد هجمههای سیاسی و فرهنگی، فرهنگ رقیب قرار میگیرد. زیربنای اصلی تحمیل این قراردادهای استعماری، پاسخ به این پرسش بوده است که چرا ما از روسیه شکست خوردیم؟!. یکی از پاسخهایی که به این پرسش داده شد، این بود که جامعه ایران به دلیل دوری از پیشرفت شکل گرفته در غرب دچار این انحطاط و ضعف شده است و راهکار علاج این مسئله و نقصان، تنظیم قراردادهایی است که زمینه حضور استعمار را به معنی قدرتی که به دنبال آبادانی است، در ایران فراهم کرده در پرتو آن جامعه ایران به پیشرفت دست یابد. نکته قابل توجه در این امر این است که این پاسخ اگرچه در ظاهر پاسخی منطقی به نظر میرسد، ولی عدم توجه به سایر عوامل شکست، همچنین بیتوجهی به پیامدهای این مسئله و دچار تحیر شدن در برابر آن، این پاسخ را با اشکال مواجه کرده، جامعیت آن را در یک دایره استراتژیک با چالش مواجه میکند. بیتوجهی به ظرفیتها و منابع درونی در تنظیم این قراردادها، نیز عدم توجه فرهنگی به جوانب قراردادهای تنظیم شده که عمدتاً نیز توسط جریانهای غربگرا تنظیم و تحمیل میشد، باعث شد این پاسخ به جای درمان درد ایرانی، خود دردی بر دردهای جامعه ایران شود.
این موضوع را شاید بتوان همان تعبیری دانست که رهبری معظم در مورد جریان روشنفکری به عنوان طراحان و محرران قراردادهای استعماری طرح میکنند. "من بارها گفتهام که روشنفکری در ایران، بیمار متولّد شد. مقوله روشنفکری، با خصوصیاتی که در عالمِ تحقّق و واقعیت دارد - که در آن، فکر علمی، نگاه به آینده، فرزانگی، هوشمندی، احساس درد در مسائل اجتماعی و بخصوص آنچه که مربوط به فرهنگ است، مستتر است - در کشور ما بیمار و ناسالم و معیوب متولّد شد. چرا؟ چون کسانی که روشنفکران اوّلِ تاریخ ما هستند، آدمهایی ناسالمند. اکنون من سه نفر از این شخصیتها و پیشروان روشنفکری در ایران را اسم میآورم: میرزا ملکمخان ارمنی، میرزا فتحعلی آخوندزاده، حاج سیاح محلّاتی. این کسانی که اوّلین نشانهها و پیامهای روشنفکریِ قرن نوزدهمی اروپا را وارد ایران کردند، به شدّت نامطمئن بودند. مثلاً میرزا ملکمخان که داعیه روشنفکری داشت و میخواست علیه دستگاه استبداد ناصرالدّین شاهی روشنگری کند، خود دلّال معامله بسیار استعماری و زیانبار «رویتر» بود!
«این آقای روشنفکری که به عنوان معروفترین پیامآور روشنفکری و روشنگری در ایران مطرح بود - یعنی همین میرزا ملکمخان - خودش دلّال قضیه «رویتر» بود! در همین انحصار معروف تنباکو - که میرزای شیرازی، مرجع تقلید وقت، آن را تحریم کرد و جلوِ این معامله زیانبار را گرفت - میرزا ملکمخان خودش دلّال آن بود! واقعاً یکی از دلّالیهای عمده میرزا ملکم ارمنی، همین قضیه «رژی» بود که دربار هم آن را قبول کرد. این آدم میخواهد در ایران پیامآور روشنفکری باشد؛ یعنی مردم را به آینده، به تجدّد و نوگرایی دعوت کند؛ ببینید مردم چه از آب درمیآیند!»[3] به عبارت دیگر، روشنفکر غربی به عنوان کسانی پاسخ به علت شکست را این گونه طراحی کرده بودند، به انعقاد قراردادهای استعماری و دخالت استعمار کمک میکرد. میرزا ملکمخان به عنوان پدر روشنفکری ایران و و امثال او و بسیاری از رجال قاجار که جزو روشنفکران بودند. به جای دوای درد ایرانی، به دردی در جامعه ایران تبدیل شدند. به تعبیری به جای اینکه نواقص را رفع کنند، سرمایههای مادی و معنوی جامعه ایران را به باد فنا دادند. در روشنفکری ایران، مبارزه با عقبماندگی، جای خودش را به مبارزه با اسلام داد.
از اواسط دورهی قاجار جامعه ایران، با نشانههای پیشرفت اروپایی را به واسطه سفرهای اروپایی جریانهای روشنفکری، آشنا میشد و خود را در مقابل آنها ناتوان و حقیر میدید. این حرف تکرار شدهیی است از طرف اغلب روشنفکران ما به گوش میرسید که ما فقط و فقط باید دنبال غربیها راه بیفتیم و به هرچه آنها میگویند، در همهی شؤون زندگیمان عمل کنیم؛ ما باید صددرصد به نسخهی آنها عمل کنیم تا پیش برویم؛ یعنی مجال ابتکار، ابداع، خلاقیت و نگاه بومی به مسائل به هیچ عنوان در محاسبهی روشنفکران نمیگنجید. این امر را میتوان یکی از آسیبهای اصلی در جریان بیداری اسلامی به حساب آورد که حدود یکصد و پنجاه سال پیش در ایران طرفداران جدی داشت.
نهضت تحریم تنباکو؛
قیام تحریم تنباکو به عنوان اولین حَرکت و خیزش سیاسی فرهنگی در تاریخ معاصر ایران محسوب میشود و با اینکه کل قیام یک سال هم طول نکشیده است، ولی ظرفیتهای آن به گونهای است که تا امروز نیز میتواند اثر بخش باشد. این قیام را میتوان مهمترین خیزش حاکی از بیداری اسلامی در ایران تلقی نمود که در برابر نفوذ فرهنگ، سیاست و اقتصاد تمدن غرب، مواجههای جدی داشت. نهضت تحریم تنباکو را می توان جواب عملی دانست که جریان عقلانیت شیعه به سؤال "چرا شکست؟" داد. در قضیهی تاریخی تحریم تنباکو، که سرآغاز یک مبارزهی مردمی و آگاهانه بر علیه تسلط غرب بود، مشکل اصلی ایران نه دوری از تمدن غرب که دوری از سرمایههای دورنی و فرهنگی خودش، قلمداد میشد. نام آیتالله العظمی شیخ محمدحسن شیرازی مشهور به میرزای شیرازی در رأس این جریان نشان از به کارگرفتن سرمایه های فرهنگی و فکری جامعه در مقابل نفوذ تفکرات خانه برانداز است. این خط فکری اگر همان چنانکه ایجاد شده بود به حرکت خود ادامه میداد و سیاستمداران و نخبگان کشور همان خط را دنبال میکردند، سرنوشت ایران غیر از آن چیزی میشد که در تاریخ شاهد آن هستیم.
میرزای شیرازی در جریان تحریم تنباکو اولین سیلی را به استعمارگران انگلیسی زد. به تعبیری درد ایران را نفوذ بیش از اندازه استعمار در ابعاد مختلف تشخیص داده و به درمان این درد پرداخت. تعبیر حضرت امام خمینی رحمتالله در خصوص میرزای شیرازی و اقدام ایشان چنین است؛ «همیشه علما و زعمای اسلام ملت را نصیحت به حفظ آرامش میکردند. خیلی از زمان «میرزای بزرگ»، مرحوم حاج میرزا محمدحسن شیرازی» نگذشته است؛ ایشان با اینکه یک عقل بزرگ متفکر بود و در سامره اقامت داشت، در عین حالی که نظرشان آرامش و اصلاح بود، لکن وقتی ملاحظه کردند برای کیان اسلام خطر پیش آمده است و شاه جائر آن روز میخواهد (به)وسیلۀ کمپانی خارجی، اسلام را از بین ببرد، این پیرمرد که در یک شهر کوچک نشسته و سیصد نفر طلبه بیشتر دورش نبود، ناچار شد سلطان مستبد را نصیحت کند. مکتوبات او هم محفوظ است. آن سلطان گوش نمیداد و با تعبیرات سوء و بیادبی به مقام شامخ عالم بزرگ رو به رو شد تا آنجایی که آن عالم بزرگ مجبور شد یک کلمه بگوید که استقلال برگردد.»[4] این تعبیر حضرت امام به عنوان رهبر یکی از بزرگترین رخدادهای سیاسی، فرهنگی جهان اسلام، یعنی انقلاب اسلامی، می تواند اثربخشی نهضت تحریم تنباکو نقش مرجعیت دینی در آن را دوچندان نشان دهد. بنابراین نهضت تحریم تنباکو در ایران را میتوان یکی از حلقه های اصلی در جریان بیداری اسلامی در تاریخ ایران تلقی نمود. حلقهای که در آن جامعه ایران با استفاده از سرمایههای فکری و فرهنگی درونی خود، به مقابله با استعمار به عنوان مشکله اصلی جامعه ایران پرداخته است. و نیز به مقابله جدی با تفکراتی پرداخته که راهبر فکری خود را در مسائل فرهنگ و تمدن غرب میدانستند.
نهضت مشروطیت ایران؛
به عنوان یکی از مهمترین تحولات تاریخ معاصر ایران و موضوعی که بیشتر مباحث امروز ما را در خود جای داده است. به تعبیری نهضت مشروطیت ایران، نمونه کوچکی از دوره معاصر است. چرا که غرب بطور جدّی در صحنه سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ایران وارد شد و تاریخ نوگرایی غربی ایران را میتوان از این دوران مشروطیت دانست، بنابراین، با بررسی مباحث دوره مشروطه، میتوان بسیاری از مسائل روز را ریشهیابی و تحلیل نمود. قضیه مشروطه، فراز و نشیبهای آن و نیز پیش زمینهها و فرجام آن، نشان از ظرفیت بالای ان برای درس آموزی، و عبرتگیری است. آن چیزی که مشروطیت در به ثمر نشستن مدیون آن است، حضور مردمیای بود که تحت تأثیر علمای دینی به وقوع پیوست. یعنی فتاوی آیتالله العظمی آخوندخراسان، شیخ عبداللَّه مازندرانی و ... نبود، امکان نداشت این حرکت اثربخش در خارج تحقق پیدا کند. اگرچه فرجام آن، چیزی نبود که مدنظر تودههای مردمی و جریان عالمان شیعی باشد. چرا که شاخصه اصلی نهضت «ضد بیگانه بودن» بود. ولی فرجام آن نفوذ بیگانه در ارکان اصلی کشور شد. عنوان یا موضوع مقابله با استعمار را میتوان اولویت اصلی در مبارزات عالمان شیعی قلمداد کرد به گونهای که حتی مقابلهها و مبارزات ایشان با استبداد نیز، یک وجه پنهان در جنبهها و مبارزات ضدبیگانه و ضداستعماری این قابل طرح است. در مسألهی مشروطیت هم ما شاهد این امر و مسئله هستیم.
بنابراین یکی از آموزههای اصلی مشروطیت ایران توجه داده به مبارزات ضداستعماری است و ما شاهدیم که شکست هایی که در این نهضت به چشم میخورد ناشی از بیتوجهی به این وجه مبارزه است. ما از این مقدمه چه نتیجهای میگیریم؟ نتیجه این است که اگر کسی وجه ضد سلطهای بیگانه را در حرکت مشروطه ندیده بگیرد، مثل این است که ماهیت و هویت این حرکت را ندیده گرفته. چنانکه در اثر غفلتها این نادیده انگاری صورت گرفت و مشروطه از ماهیت اصلی خود خارج شد. تنها در برخی شهرها که این ماهیت اصلی تا حدی حفظ شد، شاهد بروز نتایج مطلوب مشروطه خواهی ایران بوده ایم.[5] چنانکه اشاره شد، مسائل و مباحث موجود در دوره مشروطیت ایران بسیار قابل تطبیق با موضوعاتی که است ما امروزه در تحولات جهان اسلام شاهد آن هستیم، تحولاتی که در عراق، مصر، لیبی و ... به چشم میخورد. این مسئله در خصوص آسیبهای این نهضت نیز قابل طرح است. چهارده سال طول میکشد تا جامعهی استبدادیای را که بهوسیلهی نهضت ملی و اسلامی مشروطیت مردمی داشت مضمحل میشد، با مقدماتی که انجام پذیرفت، به یک جامعهی استبدادی غیرقابل اضمحلال تبدیل کنند. استبدادی که مهمترین ویژگی آن تابعیت محض از استعمار بوده و پشتیبان فکری آن جریانهای روشفکری غربزده.
اگرچه نهضت مشروطیت ایران مایه افتخار تاریخی جامعه ایران است و از نقاط عطف تاریخ ایران به شمار می آید، و جامعه ایران را در مرحله بالاتر از وضعیت قبل خود قرار داد ولی به تبع، مسائل و چالشهای آن نیز به مراتب عمیقتر و حساستر از دوران قبل است. همین نکته است که جنبش و نهضت مشروطیت ایران را دارای اهمیتی دو چندان میکند. تحلیل مسائلی همچون اینکه چه شد غربیها، به خصوص انگلیسی، در این مسأله کامیاب شدند؟ چه شد که شخصیتهای دینی و مؤثری چون آیتالله شیخ فضلاللَّه نوری جلو چشم همین مردم به دار کشیده شود؟ چه شد که استعمار توانست عدهای از اعضای جبههی عدالتخواه و دینی را فریب دهد؟ و ... تمامی این پرسشها را میتوان در تحلیل جامع نهضت مشروطیت به دست آورد. چنانکه پاسخ دهی به همین پرسشها و چالشها بود که تا حدی توانست انقلاب اسلامی از افتادن در این دامها محافظت نماید.
مقام معظم رهبری در این خصوص میفرمایند. «من به انقلاب خودمان که نگاه میکنم، میبینم هنر بزرگ امام(ره) این بود که دچار این غفلت نشد؛ اساس کار امام این است. امام اشتباه نکرد که حرفی را که گفته بود و هدفی را که اتخاذ کرده بود، در سایهی تنبیه و ظاهرسازیهای شعارهای دیگران گم کند و فراموش کند. این، اساس کار موفقیت امام(ره) بود که مستقیم به طرف هدف پیش رفت؛ صریح و عریان آن را جلوی چشمش قرار داد و به طرف آن حرکت کرد. متأسفانه این کار را زعمای روحانی و مشروطه نکردند و بر ایشان غفلت ایجاد شد؛ فلذا اختلاف شد. اختلاف که به وجود آمد، آنها تسلط پیدا کردند. وقتی قدرت دست آنها آمد، دیگر کاری نمیشد کرد.»[6] آموزههایی که ما در مشروطه شاهد آن بودهایم را میتوان در چارچوب آسیب شناسی جریان بیداری اسلامی مدنظر قرار داد؛
مباحثی همچون؛
• سستی ارادهها پس از پیروزیهای اولیه
• مرعوبیت از قدرتهای ظاهری دنیای غرب
• غرور و غفلت از دشمن
• ایجاد اختلاف
• رخنه در نیات پاک
• روی کارآمدن عناصر وابسته به دشمن
• فریب در قالب طرح مدلهای نوسازی، قانون اساسی و ...
• هرج و مرج، ترورهای کور و القای ناامنی و ناکارآمدی
• اختلافافکنی میان عناصر مختلف داخلی
• اختلافافکنی با کشورهای همسایه
• هجمههای تبلیغاتی و فرهنگی
• تحریمهای اقتصادی
• هجوم همه جانبه به قصد پشیمان کردم مردم
• ترور عناصر صالح نهضت چه فیزیکی و چه شخصیتی
• حمایت همه جانبه از افراد ناصالح برای به قدرت رسیدن
• و ...
کودتای اسفند 1299؛
روی کارآمدن نظام پادشاهی پهلوی و وارد شدن جامعه ایران به روندی که در آن رضاخان کمکم قدرت میگیرد، رژیم قاجار نابود میشود، و نوع جدیدی از استعمار و استبداد وابسته به آن در ایران پایهگذاری میشود. کودتای اسفند 1299 هجری شمسی را میتوان یکی از فرجامهای ناخواسته نهضت مشروطیت ایران به شمار آورد. فرجامی که در آن جریانهای ضدهویتی و ضدفرهنگی جامعه ایران زیر چتر چکمههای قزاق، به قدرت دست مییابند و آمال و آرمانهای خود را تحت استبداد نوین به اجرا در میآورند. آرمانهایی که ظاهراً هیچ مناسبتی با استبداد نداشت. در این مقطع است که میبینیم قدرت بیگانه در دستگاههای سیاسی و فرهنگی ایران نفوذ کرده، فعال مایشاء میشود. که اگر انقلاب اسلامی پیش نیامده بود، اگر ملت ایران به رهبری امام خمینی(ره)، این حرکت عظیم تاریخی را به وجود نیاورده بود، امروز اثری از هویت فرهنگی و مذهبی جامعه ایران باقی نبود. تنها در این میان منابع و سرمایههای مادی و معنوی خود را از دست داده بود.
یکی از مهمترین مسائلی که در دوران رضاخانی به چشم میخورد، حمایت بیحد و حصر جریانهای به اصطلاح روشنفکری از این دوره است. در این دوره، روشنفکران درجه یک کشور، از اساتید، از نویسندگان و از متفکرانی که جزو زبدگان روشنفکری بودند، در خدمت رضاخان قرار گرفتند؛ رضاخانی که از فرهنگ و معرفت بویی نبرده بود. روشنفکران، در این مقطع ایدئولوگهای حکومت کودتایی رضاخانی شدند. کاری که در قاموس روشنفکری مجال و جایگاهی به ظاهر نمیتوانست داشته باشد. این نکته تاریخی را میتوان مهمترین مسئله و عبرت تاریخی دانست که جریانهایی که وابستگی فکری، فرهنگی به جامعه خود ندارند، چه بسا بتوانند، به افراد و جریانهای بپیوندند که اساس هویت یک جامعه را دگرگون کند. و این امر در بحث بیداری اسلامی بسیار قابل توجه است.
نهضت ملی شدن صنعت نفت؛
شکلگیری نهضتی در مقابل استعمار اقتصادی انگلیس در ایران و فرجام آن در کودتای 28مرداد و به عنوان آخرین رمقی که از سرمایه نهضت مشروطیت ایران باقی مانده بود و میخواست لایههای اصلی مشروطیت ایران را بازآفرینی کند. در نهضت ملی شدن صنعت نفت شاهدیم که جریان تودههای مردم مسلمان به پیوند با جریان دینی، اثرگذاری قابل توجهی در مواجهه با استعمار، البته بیشتر رویه اقتصادی و سیاسی آن، دست مییابد. این اثرگذاری نیز تا زمانی است که این پیوند محکم است. بدین معنی که تا وقتی روحانیت وسط میدان بود ملت در میدان حضور داشت؛ اما وقتی با سوء رفتارها، کجسلیقگیها و انحصارطلبیها، دست جریان دینی کوتاه شد، ملت هم کنار کشید نهضت تنها ماند. اینجاست که میبینیم با یک کودتای نظامی اساس نهضت از میان برداشته میشود. یکی از مواردی که در قضیه نهضت ملی شدن صنعت نفت به چشم میخورد و میتواند به عنوان موضوعی قابل توجه مورد ارزیابی قرار گیرد اینکه اختلاف افکنی میان جریانات دینی با دیگر جریانها به نحو ملموسی در موفقیتها و ناکامیهای این نهضت قابل توجه است.
نهضت 15 خرداد؛
شروع نهضت اسلامی امام خمینی(ره) و آغاز منازعهای جدی میان هویت غرب زده با هویتجویی شیعی در ایران. به تعبیری شروع خودآگاهی ملت مسلمان ایران از سرمایههای درونی خود و بازیابی دستاوردهای فکری تاریخی، جریان عقلانیت شیعی در جامعه ایران. پانزده خرداد چرا به وجود آمد؟ و مبدأ وجود آن چه بود؟ 15 خرداد برای چه مقصدی بود؟ پاسخ به این پرسشهاست که تحلیل مناسبی از چارچوب اصلی جریان عقلانیت شیعی به دست میدهد که لایه رویین آن، اتحاد ملت و رهبری دینی است. شناخت15 خرداد و مقاصد آن و کسانی که آن را به وجود آوردند، از جمله مهمترین مسائل در تحلیل صحیح نهضت اسلامی ایران و انقلاب اسلامی است. نهضتی که به عنوان یکی از قلل اصلی بیداری اسلامی امروزه مورد توجه است. نهضت از بطن جامعه دینی ایران یعنی حوزه های علمیه شروع شد و از اولین شعارهای آن مقابله با استعمار بود. «15خرداد برای اسلام بود و به اسم اسلام بود و به مبدأیت اسلام و راهنمایی روحانیت و همین جمعیتها که الآن اینجا هستند. اینها بودند که 15 خرداد را به وجود آوردند. همین سنخ جمعیت بودند که 15 خرداد را به وجود آوردند. و همین سنخ جمعیت بودند که کشته شدند. همین طبقه از افراد اسلامی بودند که برای اسلام قیام کردند و هیچ نظری جز اسلام نداشتند 15 خرداد را به وجود آوردند. همین جمعیتی که مقصدی غیر از اسلام ندارند در تعقیب 15 خرداد تا حالا دنبال کردند. از همین جمعیت که مقصدی غیر از اسلام ندارند امید آن است که تعقیب کنند و نهضت ما را به ثمر برسانند.»[7]
22 بهمن 57؛
شکوفایی اندیشه ناب شیعی در قالب تأسیس نظام جمهوری اسلامی با محوریت اندیشه ولایت فقیه، یا به تعبیری نظام مردمسالاری دینی. که آرمان خود را در قالب ایجاد تمدن نوین اسلامی مدنظر دارد و در رسیدن به این آرمان خود را بی نیاز از نهضت نرمافزاری و تولید علم نمیداند. در تحلیل انقلاب اسلامی ایران شاید نتوان سخنی به جامعه بیان رهبری معظم داشت. «بیست و دوم بهمن، عید حقیقی برای ملت ماست. بیست و دوم بهمن، برای ملت ما در حکم عید فطری است که ملت در آن، از یک دوران روزهی سخت خارج شد؛ دورانی که محرومیت از تغذیهی معنوی و مادّی را بر ملت ما تحمیل کرده بودند. بیست و دوم بهمن، در حکم عید قربان است؛ زیرا در آن روز و به آن مناسبت بود که ملت ما اسماعیلهای خودش را قربانی کرد. بیست و دوم بهمن، در حکم عید غدیر است؛ زیرا در آن روز بود که نعمت ولایت، اتمام نعمت و تکمیل نعمت الهی، برای ملت ایران صورت عملی و تحقق خارجی گرفت.»[8] با توجه به این بیان دیگر نیازی به اطاله مطلب در خصوص انقلاب اسلامی ایران نیست. چراکه بیان فوق به خوبی تحلیل واقعه نموده و تمام ظرائف و مطالبی که در این خصوص قابل طرح است را در خود جای داده است.
جمعبندی؛
با توجه به مطالب مطرح شده، همچنین بیانات مقام معظم رهبری که به تناسب موضوعات طرح شد، می توان مجموعه نظرات ایشان را در در خصوص بیداری اسلامی با توجه به ده موج تاریخی بیداری اسلامی در ایران، توجه و تأکید بر موضوعاتی چون؛ هویتیابی، عزتخواهی، پیروزی در سایه رهبری دینی، اولویت مبارزات ضداستعماری و نقش مؤثر مردم با باورهای دینی در رقم زدن تحولات و نهضتها دانست. موضوع اخیر، یعنی نقش تودههای مردم در کلام و بیان ایشان برجستگی قابل توجهی دارد. چنانکه از میان خاطرات ایشان نقل است که؛ «نلسون ماندلا» قبل از آنکه در آفریقای جنوبی به پیروزی برسد - زمانی که تازه از زندان آزاد شده بود - به ایران آمد و با من ملاقات کرد. راجع به اوضاع آفریقای جنوبی از او سؤال کردم، چیزهایی گفت. من به او گفتم، ما تجربهای داریم که گمان میکنم در کشور شما هم قابل عمل باشد؛ و آن تجربه عبارت است از اینکه انسانهای داوطلب - که اکثریت جمعیت کشور ما را تشکیل میدادند - زن و مرد، با جسمِ خودشان به خیابانها آمدند، نه با مشتشان، نه با سلاحشان، نه با نارنجکشان، نه با خانهی تیمیشان، بلکه با تنِ خودشان آمدند؛ روی خود را هم نبستند، با صورتِ باز آمدند؛ لذا نظام را منفعل کردند و او هم دید نمیتواند بایستد.
واقعاً بر چه کسی میخواست حکومت کند؟ گفتم به نظر من این الگو در آفریقای جنوبی قابل عمل است. او سری تکان داد. بعد از رفتن او، یکی دو ماه طول نکشید که خبرهای تظاهرات عظیم مردمی در آفریقای جنوبی را در روزنامهها خواندیم! من فهمیدم که این بذر، سبز شد؛ عین همان وضعیت ایران. تمام خیابانهای شهرهای بزرگ آفریقای جنوبی از سیاهان پُر شد و یک عدّه از سفیدپوستها هم آمدند و همراه با آنها راهپیمایی کردند و گفتند ما هم با حکومت تبعیض نژادی مخالفیم! نتیجه نیز همان شد؛ یعنی کسی که در رأس بود، دید اصلاً نمیتواند کاری بکند. اوّل رفت و کس دیگری را جای خودش گذاشت؛ او هم دید نمیتواند؛ لذا در یک انتقال قدرت آرام، حکومت را به دست سیاهپوستان دادند و خود «ماندلا» هم رئیسجمهور شد! این حادثه تقلیدشدنی و این الگوی ملتها برای آزادیخواهی، به وسیله جوان ایرانی در دهههای پنجاه و شصت اتّفاق افتاد.» این مسئله را ما در تمامی موفقیتها و ناکامیهای نهضتهای تاریخ معاصر خود شاهد هستیم. زمانی که رهبری دینی در اتحاد فکری و عملی با تودهها در یک نهضت حضور پیدا میکند، موفقیتهای قابل توجه است و زمانی که شاهد عدم حضور و ظهور یکی از طرفین این مسئله هستیم. نشانی از کامیابی به چشم نمیآید و سرمنشأی میشود برای شناخت آسیبهای تاریخی در نهضتهای اسلامی.
نتیجه گیری
در یک نتیجه گیری از مجموع مطالب طرح شده که شاید بتوان آن را پاسخی نیز به سؤال اصلی مقاله دانست میتوان اشاره داشت، تاریخ تحولات معاصر ایران به خصوص در بررسی نهضتهای رخداده در طول این پنج قرن، میتواند الگویی مناسب برای موضوع بیداری اسلامی باشد، و به تعبیری نمودی عینی بر نظریه بیداری اسلامی. چنانچه در خلال مباحث نیز اشاره شد، تأکیدات مقام معظم رهبری در بررسی متون و منابع تاریخی و نیز آشنایی با بزنگاههای تاریخی خود اهمیت این موضوع را دوچندان میکند و اینکه نظام جمهوری اسلامی ایران به پشتوانه تحولات تاریخی خود و فراز و نشیبهای آن میتواند به عنوان الگویی مناسب در بحث بیداری اسلامی تلقی شود. این امر اختصاص به انقلاب اسلامی و نیز نظام سیاسی اسلامی موجود نیز ندارد. هر یک از برهههای تاریخ معاصر ایران، میتواند با توجه به تحولات صورت گرفته در جهان اسلام، الگو و راهبر باشد، چه آسیبشناسانه و چه به عنوان تجاربی کارآمد. به عنوان مثال تجربه تاریخی ایران در نهضت مشروطه و فرجام آن، میتوان به عنوان یکی آسیبهای بر سر راه انقلابها و نهضتهای اسلامی مدنظر قرارگیرد. و شناخت زوایای آن، نظام یا جامعه را در افتادن در مسیرهای کج راهه، مصونیت بخشد. همچنان که میتواند از ظرفیتهای بالای آن در رسیدن به جامعه مردمسالار دینی نقاط قوت و قدرت قابل توجهی را در مقابل دیدگان نخبگان جهان اسلام قرار دهد. یا مثلاً به عنوان یکی از تجربههای مفید در مسئله برخورد با تجدد و فرهنگ غرب، نکات و آموزههای قابل توجهی داشته باشد. همینگونه سایر تحولات و نهضتهای رخ داده در طول تاریخ ایران نیز چنین است.
این امر متوقف بر این مسئله فلسفی و تاریخی است که تاریخ می تواند و باید معلم انسانها قرار گیرد. چراکه طبق اصل فلسفه تاریخ،تاریخ تکرار میشود. تاریخ را به عنوان مجموعهای از حوادث دارای قواعدی است. این قواعد میتواند در مسیر این تحقیق راهگشا باشد. راهگشا در اینکه ما بتوانیم از مجموعه رخدادهایی که در طول تاریخ این کشور اتفاق افتاده به یکسری قواعدی دست یابیم که ما را در تحلیل رخدادهای امروزی در مناطق و جوامعی که یکسانانگاریهای میانشان وجود دارد تطبیق دهیم. این امر مورد توجه و عمل بسیاری از رهبران دینی نیز بوده است. به طور مثال حضرت امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری در بسیاری از بیانات و تحلیلهای خود استنادات تاریخی را مبنای تحلیل قرار میدهند و این چیزی نیست جز قاعدهمند بودن تاریخ. چه در غیر این صورت استناد به تاریخ مبنایی نمیتوانست داشته باشد.
اصل بحث در تحلیل تاریخ این است که؛ چرا باید خود را از دریای وسیعی که برای شناخت بهتر وجود دارد، محروم کنیم؟ میتوانیم با تطبیق علمی عمیق، این کار را انجام دهیم. و این امر مسئله و موضوعی است که میتواند فرهنگ، جامعه، نهضت و ... را از افتادن در کج راهها محافظت نماید. بر این اساس، تبیین ده موج بیداری اسلامی در ایران توجه دادن به این نکته است که ما با استفاده از ظرفیتهای تاریخی که طی پنج قرن در جامعه ایران رخ داده است و نیز با توجه به قاعدهمند بودن تاریخ، از این دستاوردهای فکری و فرهنگی در جهت رسیدن به راه کارهای مناسب پیروزی بهرهوری مناسبتری داشته باشیم و الگوی انقلاب اسلامی را در چارچوب پروسهای کامل در مسیر بیداری اسلامی مورد توجه قرار دهیم.
روند مواجهه با نگرشهای استعماری
نحوه برخورد با تجدد و تمدن مدرن
نحوه برخورد با استعمار
توجه به نقش تودههای مردمی در تحولات
درک صحیح از رهبری دینی در نهضتها
آسیبشناسی مناسب از تجارب و دستاوردها.
و ...
منابع:
(1). ابوالحسنی(منذر)، علی؛ پایداری تا پای دار، مؤسسه تحقیقاتی و انتشاراتی نور، تهران، 1368.
(2). ابوالحسنی(منذر)، علی؛ جهاد دفاعی و جنگ صلیبی ایران و روس تزاری، دارالحسین، تهران، بیتا.
(3). بصیرتمنش، حمید؛ علما و رژیم رضا شاه، عروج، تهران، 1376.
(4). تیموری، ابراهیم؛ عصر بیخبری یا تاریخ امتیازات در ایران، تهران، اقبال، 1332.
(5). جعفریان، رسول؛ دین و سیاست در دوره صفوی، انصاریان، قم، 1370.
(6). داوری، رضا؛ انقلاب اسلامی ایران و وضع کنونی عالم، مرکز فرهنگی علامه طباطبایی، تهران، 1361.
(7). رجبی، محمدحسن؛ رسائل و فتاوی جهادی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1378.
(8). روحانیت و اسرار فاش نشده از نهضت ملی شدن صنعت نفت، به کوشش گروهی از هواداران نهضت اسلامی ایران در اروپا، دارالفکر، قم، 1358.
(9). کاظمزاده، فیروز؛ روس و انگلیس در ایران، ترجمه منوچهر امیری، تهران، کتابهای جیبی، فرانکلین، 1354.
(10). کربلائی، حسن؛ قرارداد رژی 1890یا تارخ انحصار دخانیات در سال 1309 ق. تهران، مبارزان، 1354.
(11). موسوی خمینی، روحالله؛ مجموعه صحیفه نور، تهران، اداره کل انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
(12). مجتهدی، کریم؛ نخستین آشنایی ایرانیان با فلسفههای جدید غرب، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران، 1379.
(13). مستوفی، عبدالله؛ شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجار، تهران، زوار، 1343 ـ 1341.
(14). مصدق، محمد؛ خاطرات و تالمات مصدق، انتشارات علمی، تهران، 1365.
(15). مطهری، مرتضی؛ خدمات متقابل اسلام و ایران، صدرا، قم. 1359.
(16). مطهری، مرتضی، بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی در صد سال اخیر، صدرا، قم 1377.
(17). معاصر، حسن؛ تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، تهران، ابنسینا، 1352.
(18). مکی، حسین؛ تاریخ بیست ساله ایران(8 جلد)، امیرکبیر، تهران، 1366 ـ 1358.
(19). نامدار، مظفر؛ رهیافتی بر مکتبها و جنبشهای سیاسی شیعه در قرن اخیر، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی، 1376.
(20). نجفی، موسی؛ متون، مبانی و تکوین اندیشه تحریم در تاریخ سیاسی ایران، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1371.
(21). نجفی، موسی؛ بنیاد فلسفه سیاسی ایران(عصر مشروطیت)، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1376.
(22). نجفی، موسی؛ حوزه نجف و فلسفه تجدد در ایران، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران و پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1379.
(23). نجفی، موسی؛ اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقانورالله اصفهانی، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، تهران، 1378، چاپ دوم.
(24). نجفی، موسی، تمدن برتر، خانه مشروطه اصفهان، اصفهان، 1390.
(25). نجفی، موسی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، تهران، 1388، چاپ ششم.
(26). یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمۀ کاظم فیروزمند و همکاران، مرکز، تهران، چاپ سوم، 1379.
پینوشتها:
[1]. بیانات در دیدار با جوانان اصفهان.12/08/1380
[2]. آبراهامیان، یرواند ، ایران بین دو انقلاب، ترجمۀ کاظم فیروزمند و همکاران، تهران: مرکز، چ 3، 1379، ص66
[3]. بیانات مقام معظم رهبری در جمع دانشجویان دانشگاه تهران 1377/02/22
[4]. بیانات حضرت امام خمینی در تاریخ 11/9/1341 در مسجد اعظم، به نقل از سایت مقام معظم رهبری
[5]. این مسئله را میتوان در جریان مشروطه خواهی مردم اصفهان و رهبری دینی آن یعنی آیت الله العظمی آقانجفی و آیت الله حاج آقانورالله مشاهده نمود.
[6]. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار شورای مرکزی و کمیتههای علمی همایش صدمین سالگرد مشروطیت9/2/85
[7]. بیانات حضرت امام خمینی در تاریخ 15/3/1358، به نقل از سایت مقام معظم رهبری
[8]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار جوانان و فرهنگیان در مصلّای رشت 12/2/1380