1391/02/31
گفتوگو درباره وضعیت کنونی بیداری اسلامی
غرب و مشکل نازایی تمدنی
|گفتوگو با آقای سعدالله زارعی، کارشناس مسائل خاورمیانه درباره وضعیت کنونی بیداری اسلامی|
در حال حاضر و در شرایط کنونی، خیزش مردمی منطقه در چه شرایطی قرار دارد و جریان بیداری اسلامی به چه وضعیتی رسیده است؟
هماکنون حدود هجده ماه از آغاز جریان بیداری اسلامی و خیزش مردمی و زدن جرقهی آن در کشور تونس میگذرد. در این مدت جهانیان شاهد معنییابی، مفهومیابی و تکامل جریان بیداری اسلامی در منطقه بودهاند. در عین حال نیز غربیان و بهویژه حکومت آمریکا تلاشهای گستردهای را برای منحرف کردن این روند صورت دادهاند که البته این تلاشها به نتیجهی مورد نظر آنها نرسیده است.
البته ممکن است بگویند که پس از یکسالونیم، هنوز این انقلابها وضعیت سیال و نامشخصی دارند و این سخن از جهاتی هم درست است، زیرا هنوز نظامهای مردمسالار در این کشورها پانگرفته و انقلاب به معنی اسلامی آن تحقق نیافته و هنوز این کشورها در مسیر برانداختن دیکتاتورها و بقایای آنان هستند.
با این وجود، نشانههای بسیاری مبنی بر غلبهی صبغهی اسلامی در این انقلابها وجود دارد. مثلاً گروههای اسلامگرا در مصر نزدیک به ۸۰ درصد آراء انتخابات اخیر را به دست آوردند و رهبران پیروز اسلامگرا اعلام کردهاند که حکومت را بر مبنای احکام اسلامی اداره خواهند کرد. این نشان میدهد که این انقلابها منحرف نشده و مسیرشان تغییر نکرده است، منتهی ما شاهد یک افت زمانی در حرکتهای موجود هستیم، زیرا همهی قواعد لازم برای حرکت بیداری اسلامی در این کشورها رعایت نشده است. بنابراین تا پیدایی تمام این زیرساختها و تحقق کامل بیداری اسلامی، مدتی زمان لازم است.
چرا غربیها نمیتوانند یا نمیخواهند با این واقعیت کنار بیایند؟
غربیها دچار یک خلأ تمدنی شدهاند و به همین خاطر نمیتوانند هیچ حرکت تمدنساز دیگری را تحمل کنند. طرح نظریهی هرمنوتیک توسط گادامر در سال ۱۹۳۸، آخرین زایش فکری تمدن غرب بود. از آن به بعد تقریباً برای یک دورهی هفتادساله ما شاهد نوعی فقدان گفتمان جدید در تمدن غرب بودهایم. این در حالی است که تا پیش از آن، در هر پنج یا شش سال ما شاهد یک حرکت علمی جدید در تمدن غرب بودیم.
همهی اینها در حالی است که در جهان اسلام، یک جریان نوظهور مبتنی بر مبانی غیر مادی –بر خلاف جریانها و نظامات غرب که بر مبانی مادی استوار است– شکل گرفته و رو به گسترش است. این تفکر و تمدنِ مبتنی بر ایدههای الهی هرچه پیش میرود، ظرفیتهای جدیدی را در حوزههای فکری به بشر عرضه میکند و طراوت و زیبایی خود را به دنیا نشان میدهد. در واقع پیری و عقیمی تمدن غرب همزمان شده است با جوانی و زایش تمدن اسلامی و این مسأله غربیها را بهشدت دچار وحشت کرده است. آنها نگران یک شکست بزرگ تمدنی هستند.
بنابراین غرب همهی تلاشش را به کار گرفته تا شاید بتواند مانع حرکت اسلامی شود و اگر هم نتواند، حداقل سعی میکند فرصت و زمان بهینه را از حرکت رو به جلوی این جریان بگیرد تا در خلال آن بتواند مشکل نازایی تمدن خود را حل کند.
چه اقداماتی میتواند بحرانآفرینیها و سنگاندازیهای اردوگاه غرب را در این مواجهه ناکارآمد کند؟
ما باید تا آنجا که میتوانیم، حوزهی ادبیات مربوط به نظریهی بیداری اسلامی را گسترش دهیم و آن را وارد حوزههای مختلف و آکادمیک کنیم. باید ذهن جوانان اسلامی را واقعاً با این مسائل درگیر کنیم و آن را به صورت یک مسألهی فراگیر در سطح همهی جهان اسلام درآوریم. البته دو خطر مهم این نظریه را تهدید میکند. خطر اول تنبلی مسلمانها است؛ اینکه مسلمانان این فرصت عظیم تاریخی را که شاید هر دو یا سه سده پیش بیاید، خدای ناکرده درنیابند و از دست بدهند و ما نهایتاً شاهد بازتولید تمدن غرب در جامعهی اسلامی باشیم.
خطر دوم این است که مسلمانان از سکوت ظاهری غرب خوشحال شوند و گمان کنند که دیگر هیچ آسیبی از ناحیهی غرب متوجه آنها نیست و بنابراین آنها میتوانند مسیرشان را در یک فضای کاملاً آرام و بیدغدغه و بدون نیاز به مقابله با غرب ادامه دهند. این در حالی است که غرب زخمی است و ضمن اینکه فرتوت شده، اما تواناییهای بسیاری دارد.
مسلمانان باید در مسیر حرکت جدید خود با درایت و بصیرت پیش بروند. در تاریخ ایران، تجارب بسیاری از این دست مسائل بوده است. مثلاً در مقطع دورهی صفویه و زندیه، غرب تلاش زیادی کرد تا بر کشور ما مسلط شود و سیطرهی فکری، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خود را بر ایران تثبیت کند، اما چون سطح بیداری عمومی در ایران بالا بود، موفق به این کار نشد. لذا از سلطهی امنیتی هم عاجز شد. متأسفانه اما این شرایط در دورهی قاجار برعکس شد.
رهبر انقلاب اسلامی بارها این هشدارها را بیان کردهاند. به طور کلی در مورد چیستی و چگونگی ابعاد بینالمللی گفتمان فکری رهبر معظم انقلاب پیرامون بیداری اسلامی چه میگویید؟ همچنین گفتمان فکری ایشان چه تأثیری بر جریان بیداری اسلامی گذاشته است؟
اسرائیلیها بسیار کوشیدند تا با تصویرسازیهایی از رهبر معظم انقلاب و با تبلیغات منفی در این زمینه، از تأثیرگذاری سخنان رهبر انقلاب بر ملتهای اسلامی بکاهند. بنا بر چنین تصویرسازی و بر اساس اینگونه تبلیغات، وقتی مردم مصر در پانزدهم بهمن سال ۱۳۸۹ سخنان ایشان را در مورد مسائل مصر شنیدند، باید واکنش منفی نشان میدادند، زیرا رهبر یک کشور دیگر و دوردست از سرزمین و مرزهای مصر، ارتش و گروههای مردمی و شخصیتهای مصری را مورد خطاب قرار داد و به آنها از وظیفهشان در این برههی حساس سخن گفت. چنین سخنانی در منظر تعلیمات غربی، دخالت در امور داخلی مصر به حساب میآید، اما این سخنان رهبری علیرغم آن زمینهای که تبلیغات منفی غربیها ایجاد کرده بود، نهتنها واکنش منفی مردم مصر را در پی نداشت، بلکه مصریها دقیقاً این صحبتها را از خودشان دانستند و بعضی از فعالان سیاسی مصری و از جمله آقای کمال هلباوی صراحتاً اعلام کردند که این سخنان همان چیزی است که ما به آن احتیاج داریم و از این به بعد به این موعظهها بسیار نیازمندیم.
این مسأله بهتنهایی نشان میدهد که فضای منطقه با تغییرات بزرگی روبهرو شده است و ما شاهد تغییرات بنیادی در حوزهی فکر هستیم. از اینرو تمام تلاش غربیها برای تقسیم جهان اسلام به دولتها و ملتهای کوچک و سپس اختلافافکنی بین آنان، اکنون ناکام مانده است. دلیلش هم این است که فضای پیشین اختلاف بین مسلمانها در حال تبدیل به فضای اعتماد نسبت به هم است و این پیام بسیار مثبتی برای جهان اسلام است.
البته این اتفاق برای غربیها بسیار وحشتناک است، زیرا رشتههای صد سالهی آنها را پنبه میکند. غربیها تلاش بسیاری کردهاند که با تقویت جریانهای لائیک و ایجاد درگیریهایی بین گروههای مختلف کشورهای انقلابی و بهخصوص در مصر، اذهان عمومی را از یک افق و آیندهی روشن به یک آیندهی تاریک سوق بدهند و البته پیروزی اسلامگرایان در مصر، نشانهی شکست این تلاشها بود.
با توجه به همهی این موارد باید بگویم که رهبر معظم انقلاب از اعتبار بسیار بالایی در اذهان مردم منطقه برخوردار هستند. اینکه کشور ما انواع تحریمها و نیرنگهای غرب را پشت سر گذاشته و آیندهی روشنی را برای خود ترسیم کرده و همچنین رشد علمی فوقالعادهای که بهدست آورده و همهی اینها تحت مدیریت کلان رهبر انقلاب انجام گرفته، باعث شده تا وقتی ایشان با چنین جایگاهی در مسألهای صحبتی میکنند، بازتاب گستردهای در جهان داشته باشد. امروزه بسیاری از نظریهپردازان غربی با نگاه به افکار و رفتار رهبر معظم انقلاب بسیاری از اتفاقات جهان اسلام را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهند. مثلاً در تحولات اخیر منطقه، هنگامی که ایشان نظریهی بیداری را مطرح کردند، بهخوبی توانست در ابعاد مختلف جایگاه خود را در مجامع فکری بینالمللی باز کند و تأثیر خود را بگذارد.
مهمترین ابعاد نظریهی بیداری اسلامی به نظر شما چیست؟
این نظریه یک بُعد شخصی دارد که در آن همهی انسانها را دعوت به «بازشناسی» میکند. بعد دیگر آن نیز که مربوط به هر کشور و ملت و مسائل داخلی آنها میشود، دعوت به «اتکای به خود» است. در بعد اعتقادی مردم را به «اعتماد به خدا و اعتماد به وعدههای الهی» فرامیخواند و در بعد بینالمللی هم یک وجه سلبی و یک وجه ایجابی دارد. وجه سلبی این است که ملتها به لبخندهای غربیها اعتماد نکنند و بدانند که غربیان مدافع حقوق آنها نیستند. وجه ایجابی هم این است که مسلمانها باید به سوی نظامسازی در عرصهی بینالمللی حرکت کنند. اینکه ایشان بر مسألهی «امت اسلامی» تأکید میکنند، مبین این مفهوم است که ما باید جهانی دیگر را بسازیم تا بتوانیم قوانین و اهداف خودمان را پیاده کنیم. نمیتوانیم این خوراک پاکیزه و خوشمزه را در یک ظرف شکسته و کج و معوج بریزیم و بعد از دیگران بخواهیم که آن را میل کنند. ما برای اینکه بتوانیم در این جهان قدر اسلام را بدانیم، باید ظرف اسلامی ایجاد کنیم. این وجه ایجابی نظریهی بیداری اسلامی است که بهوضوح در آن آشکار است.
در حال حاضر و در شرایط کنونی، خیزش مردمی منطقه در چه شرایطی قرار دارد و جریان بیداری اسلامی به چه وضعیتی رسیده است؟
هماکنون حدود هجده ماه از آغاز جریان بیداری اسلامی و خیزش مردمی و زدن جرقهی آن در کشور تونس میگذرد. در این مدت جهانیان شاهد معنییابی، مفهومیابی و تکامل جریان بیداری اسلامی در منطقه بودهاند. در عین حال نیز غربیان و بهویژه حکومت آمریکا تلاشهای گستردهای را برای منحرف کردن این روند صورت دادهاند که البته این تلاشها به نتیجهی مورد نظر آنها نرسیده است.
البته ممکن است بگویند که پس از یکسالونیم، هنوز این انقلابها وضعیت سیال و نامشخصی دارند و این سخن از جهاتی هم درست است، زیرا هنوز نظامهای مردمسالار در این کشورها پانگرفته و انقلاب به معنی اسلامی آن تحقق نیافته و هنوز این کشورها در مسیر برانداختن دیکتاتورها و بقایای آنان هستند.
با این وجود، نشانههای بسیاری مبنی بر غلبهی صبغهی اسلامی در این انقلابها وجود دارد. مثلاً گروههای اسلامگرا در مصر نزدیک به ۸۰ درصد آراء انتخابات اخیر را به دست آوردند و رهبران پیروز اسلامگرا اعلام کردهاند که حکومت را بر مبنای احکام اسلامی اداره خواهند کرد. این نشان میدهد که این انقلابها منحرف نشده و مسیرشان تغییر نکرده است، منتهی ما شاهد یک افت زمانی در حرکتهای موجود هستیم، زیرا همهی قواعد لازم برای حرکت بیداری اسلامی در این کشورها رعایت نشده است. بنابراین تا پیدایی تمام این زیرساختها و تحقق کامل بیداری اسلامی، مدتی زمان لازم است.
نمیتوانیم این خوراک پاکیزه و خوشمزه را در یک ظرف شکسته و کج و معوج بریزیم و بعد از دیگران بخواهیم که آن را میل کنند. ما برای اینکه بتوانیم در این جهان قدر اسلام را بدانیم، باید ظرف اسلامی ایجاد کنیم. این وجه ایجابی نظریهی بیداری اسلامی است که بهوضوح در آن آشکار است.
چرا غربیها نمیتوانند یا نمیخواهند با این واقعیت کنار بیایند؟
غربیها دچار یک خلأ تمدنی شدهاند و به همین خاطر نمیتوانند هیچ حرکت تمدنساز دیگری را تحمل کنند. طرح نظریهی هرمنوتیک توسط گادامر در سال ۱۹۳۸، آخرین زایش فکری تمدن غرب بود. از آن به بعد تقریباً برای یک دورهی هفتادساله ما شاهد نوعی فقدان گفتمان جدید در تمدن غرب بودهایم. این در حالی است که تا پیش از آن، در هر پنج یا شش سال ما شاهد یک حرکت علمی جدید در تمدن غرب بودیم.
همهی اینها در حالی است که در جهان اسلام، یک جریان نوظهور مبتنی بر مبانی غیر مادی –بر خلاف جریانها و نظامات غرب که بر مبانی مادی استوار است– شکل گرفته و رو به گسترش است. این تفکر و تمدنِ مبتنی بر ایدههای الهی هرچه پیش میرود، ظرفیتهای جدیدی را در حوزههای فکری به بشر عرضه میکند و طراوت و زیبایی خود را به دنیا نشان میدهد. در واقع پیری و عقیمی تمدن غرب همزمان شده است با جوانی و زایش تمدن اسلامی و این مسأله غربیها را بهشدت دچار وحشت کرده است. آنها نگران یک شکست بزرگ تمدنی هستند.
بنابراین غرب همهی تلاشش را به کار گرفته تا شاید بتواند مانع حرکت اسلامی شود و اگر هم نتواند، حداقل سعی میکند فرصت و زمان بهینه را از حرکت رو به جلوی این جریان بگیرد تا در خلال آن بتواند مشکل نازایی تمدن خود را حل کند.
چه اقداماتی میتواند بحرانآفرینیها و سنگاندازیهای اردوگاه غرب را در این مواجهه ناکارآمد کند؟
ما باید تا آنجا که میتوانیم، حوزهی ادبیات مربوط به نظریهی بیداری اسلامی را گسترش دهیم و آن را وارد حوزههای مختلف و آکادمیک کنیم. باید ذهن جوانان اسلامی را واقعاً با این مسائل درگیر کنیم و آن را به صورت یک مسألهی فراگیر در سطح همهی جهان اسلام درآوریم. البته دو خطر مهم این نظریه را تهدید میکند. خطر اول تنبلی مسلمانها است؛ اینکه مسلمانان این فرصت عظیم تاریخی را که شاید هر دو یا سه سده پیش بیاید، خدای ناکرده درنیابند و از دست بدهند و ما نهایتاً شاهد بازتولید تمدن غرب در جامعهی اسلامی باشیم.
خطر دوم این است که مسلمانان از سکوت ظاهری غرب خوشحال شوند و گمان کنند که دیگر هیچ آسیبی از ناحیهی غرب متوجه آنها نیست و بنابراین آنها میتوانند مسیرشان را در یک فضای کاملاً آرام و بیدغدغه و بدون نیاز به مقابله با غرب ادامه دهند. این در حالی است که غرب زخمی است و ضمن اینکه فرتوت شده، اما تواناییهای بسیاری دارد.
مسلمانان باید در مسیر حرکت جدید خود با درایت و بصیرت پیش بروند. در تاریخ ایران، تجارب بسیاری از این دست مسائل بوده است. مثلاً در مقطع دورهی صفویه و زندیه، غرب تلاش زیادی کرد تا بر کشور ما مسلط شود و سیطرهی فکری، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خود را بر ایران تثبیت کند، اما چون سطح بیداری عمومی در ایران بالا بود، موفق به این کار نشد. لذا از سلطهی امنیتی هم عاجز شد. متأسفانه اما این شرایط در دورهی قاجار برعکس شد.
ما باید حوزهی ادبیات مربوط به نظریهی بیداری اسلامی را گسترش دهیم و آن را وارد حوزههای مختلف و آکادمیک کنیم. باید ذهن جوانان اسلامی را واقعاً با این مسائل درگیر کنیم. البته دو خطر مهمِ تنبلی مسلمانها و همچنین خوشحالی مسلمانان از سکوت ظاهری غرب این نظریه را تهدید میکند.
رهبر انقلاب اسلامی بارها این هشدارها را بیان کردهاند. به طور کلی در مورد چیستی و چگونگی ابعاد بینالمللی گفتمان فکری رهبر معظم انقلاب پیرامون بیداری اسلامی چه میگویید؟ همچنین گفتمان فکری ایشان چه تأثیری بر جریان بیداری اسلامی گذاشته است؟
اسرائیلیها بسیار کوشیدند تا با تصویرسازیهایی از رهبر معظم انقلاب و با تبلیغات منفی در این زمینه، از تأثیرگذاری سخنان رهبر انقلاب بر ملتهای اسلامی بکاهند. بنا بر چنین تصویرسازی و بر اساس اینگونه تبلیغات، وقتی مردم مصر در پانزدهم بهمن سال ۱۳۸۹ سخنان ایشان را در مورد مسائل مصر شنیدند، باید واکنش منفی نشان میدادند، زیرا رهبر یک کشور دیگر و دوردست از سرزمین و مرزهای مصر، ارتش و گروههای مردمی و شخصیتهای مصری را مورد خطاب قرار داد و به آنها از وظیفهشان در این برههی حساس سخن گفت. چنین سخنانی در منظر تعلیمات غربی، دخالت در امور داخلی مصر به حساب میآید، اما این سخنان رهبری علیرغم آن زمینهای که تبلیغات منفی غربیها ایجاد کرده بود، نهتنها واکنش منفی مردم مصر را در پی نداشت، بلکه مصریها دقیقاً این صحبتها را از خودشان دانستند و بعضی از فعالان سیاسی مصری و از جمله آقای کمال هلباوی صراحتاً اعلام کردند که این سخنان همان چیزی است که ما به آن احتیاج داریم و از این به بعد به این موعظهها بسیار نیازمندیم.
این مسأله بهتنهایی نشان میدهد که فضای منطقه با تغییرات بزرگی روبهرو شده است و ما شاهد تغییرات بنیادی در حوزهی فکر هستیم. از اینرو تمام تلاش غربیها برای تقسیم جهان اسلام به دولتها و ملتهای کوچک و سپس اختلافافکنی بین آنان، اکنون ناکام مانده است. دلیلش هم این است که فضای پیشین اختلاف بین مسلمانها در حال تبدیل به فضای اعتماد نسبت به هم است و این پیام بسیار مثبتی برای جهان اسلام است.
البته این اتفاق برای غربیها بسیار وحشتناک است، زیرا رشتههای صد سالهی آنها را پنبه میکند. غربیها تلاش بسیاری کردهاند که با تقویت جریانهای لائیک و ایجاد درگیریهایی بین گروههای مختلف کشورهای انقلابی و بهخصوص در مصر، اذهان عمومی را از یک افق و آیندهی روشن به یک آیندهی تاریک سوق بدهند و البته پیروزی اسلامگرایان در مصر، نشانهی شکست این تلاشها بود.
غرب همهی تلاشش را به کار گرفته تا شاید بتواند مانع حرکت اسلامی شود و اگر هم نتواند، حداقل سعی میکند فرصت و زمان بهینه را از حرکت رو به جلوی این جریان بگیرد تا در خلال آن بتواند مشکل نازایی تمدن خود را حل کند.
با توجه به همهی این موارد باید بگویم که رهبر معظم انقلاب از اعتبار بسیار بالایی در اذهان مردم منطقه برخوردار هستند. اینکه کشور ما انواع تحریمها و نیرنگهای غرب را پشت سر گذاشته و آیندهی روشنی را برای خود ترسیم کرده و همچنین رشد علمی فوقالعادهای که بهدست آورده و همهی اینها تحت مدیریت کلان رهبر انقلاب انجام گرفته، باعث شده تا وقتی ایشان با چنین جایگاهی در مسألهای صحبتی میکنند، بازتاب گستردهای در جهان داشته باشد. امروزه بسیاری از نظریهپردازان غربی با نگاه به افکار و رفتار رهبر معظم انقلاب بسیاری از اتفاقات جهان اسلام را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهند. مثلاً در تحولات اخیر منطقه، هنگامی که ایشان نظریهی بیداری را مطرح کردند، بهخوبی توانست در ابعاد مختلف جایگاه خود را در مجامع فکری بینالمللی باز کند و تأثیر خود را بگذارد.
مهمترین ابعاد نظریهی بیداری اسلامی به نظر شما چیست؟
این نظریه یک بُعد شخصی دارد که در آن همهی انسانها را دعوت به «بازشناسی» میکند. بعد دیگر آن نیز که مربوط به هر کشور و ملت و مسائل داخلی آنها میشود، دعوت به «اتکای به خود» است. در بعد اعتقادی مردم را به «اعتماد به خدا و اعتماد به وعدههای الهی» فرامیخواند و در بعد بینالمللی هم یک وجه سلبی و یک وجه ایجابی دارد. وجه سلبی این است که ملتها به لبخندهای غربیها اعتماد نکنند و بدانند که غربیان مدافع حقوق آنها نیستند. وجه ایجابی هم این است که مسلمانها باید به سوی نظامسازی در عرصهی بینالمللی حرکت کنند. اینکه ایشان بر مسألهی «امت اسلامی» تأکید میکنند، مبین این مفهوم است که ما باید جهانی دیگر را بسازیم تا بتوانیم قوانین و اهداف خودمان را پیاده کنیم. نمیتوانیم این خوراک پاکیزه و خوشمزه را در یک ظرف شکسته و کج و معوج بریزیم و بعد از دیگران بخواهیم که آن را میل کنند. ما برای اینکه بتوانیم در این جهان قدر اسلام را بدانیم، باید ظرف اسلامی ایجاد کنیم. این وجه ایجابی نظریهی بیداری اسلامی است که بهوضوح در آن آشکار است.