• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1391/02/19
گفت‌وگو با راوی و نویسنده کتاب «نورالدین پسر ایران»

هیچ ادعایی نداریم

|گفت‌وگو با راوی و نویسنده کتاب «نورالدین پسر ایران»|

یکم اسفند ماه سال ۹۰ طی مراسمی تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «نورالدین پسر ایران» به آقای سید نورالدین عافی، همسر ایشان و  نویسنده‌ی کتاب، سرکار خانم معصومه سپهری اهدا شد. در حاشیه‌ی این مراسم با جناب آقای عافی و سرکار خانم سپهری مصاحبه‌ای انجام شد. در این گفت‌وگوی کوتاه نکات و زوایای جدیدی از کتاب، شخصیت و خاطرات جنگی راوی روشن شد. به مناسبت برگزاری نمایشگاه کتاب بیست و پنجم و در پاسداشت استقبال از کتاب نورالدین پسر ایران این گفت‌وگو منتشر می‌شود.
[صوت را از اینجا بشنوید]

https://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif شما قبل از دریافت دست‌نوشته رهبر انقلاب دیداری با معظم‌له داشته‌اید. لطفاً از روز دیدار با رهبر انقلاب بگویید.
آقای عافی: فکر نمی‌کردم یک روزی این اتفاق بیفتد. به آقا هم گفتم:«من همین که توانستم شما را خوشحال کنم، برای من بس است.» این مهم است که آدم بتواند رهبر کشور را خوشحال کند.

خانم سپهری: حوالی نماز ظهر و عصر بود که با آقا دیدار کردیم. برایم جالب بود که تا به آقای عافی رسیدند، حالت ایشان عوض شد. در حالی که آقای عافی از قبل معرفی نشده بودند، ولی وقتی رهبر انقلاب به ایشان رسیدند، آغوش‌شان را باز کردند. خیلی محبت کردند. بعد هم آقای عافی همسرشان را معرفی کردند که آقا دوباره محبت کردند. به بنده هم خیلی لطف فرمودند. گفتند که کتاب را خوانده‌ام و کتاب خیلی خیلی خوبی بود. خیلی زحمت کشیدید. بعد هم فرمودند که برای شما چیزی (در تقریظ کتاب) نوشته‌ام.
اگر این کاستی‌ها یا سماجت دشمن در مقاومت گفته نشود، بزرگی کار این بچه‌ها آن‌طور که باید خودش را نشان نمی‌دهد. به هر حال تمام حس و حالی که در این کتاب هست، دقیقاً بر اساس گفته‌های آقای عافی است.

https://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif رهبر انقلاب مطلع شدند که خود شما هم همسر جانباز هستید؟
خانم سپهری: بله. حاج‌آقا را خیلی به‌سختی آوردیم. خیلی دوست داشتم که با ایشان خدمت آقا بروم. چون رهبر انقلاب خیلی بیشتر از کسان دیگر جانبازان را می‌شناسند. می‌خواستم آقا ببینند با این همه مشکلات (که حتی اگر بخواهم یک روز از خانه بیرون بیایم از ترس اینکه نکند مشکلی پیش بیاید و همسرم در منزل معذب بشود، فقط با توکل می‌آیم)؛ هر چه در توان‌مان است برای این انقلاب و زنده نگهداشتن آن و برای این مردم انجام می‌دهیم. خواستم که حضرت آقا دعا کنند تا در این راه ثابت‌قدم باشیم. محبت آقا به همسرم یک دنیا برایم ارزشمند بود.

https://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif به عنوان یک نویسنده فکر می‌کنید که دلیل عنایت رهبر انقلاب به ادبیات دفاع مقدس و مخصوصاً خاطرات جنگ چیست؟
خانم سپهری: آقا خودشان یک فرمایشی دارند و می‌گویند: «در شرایط سخت است که هر ملتی نشان می‌دهد چقدر لیاقت و ظرفیت ماندن دارد. برای آن ملت همین کافی است.» آن جنگی که در سال‌های اول انقلاب و در آن شرایط به ما تحمیل شد، هنوز هم نکات عجیب بسیاری دارد. این خاطرات سندهایی هستند از پایمردی، از ایمان، از وفاداری، از ایثار بی‌منتِ همین مردم عادی. آقای عافی روستازاده‌ای بوده که خیلی به‌زحمت و با نان حلال بزرگ شدند، ولی به جایی رسید که خاطراتش دریچه‌ای باز می‌کند به این‌که ما ببینیم جوان‌های یک نسل، بدون ادعا و در نهایت گمنامی و ایثار و با تمام وجودشان چگونه در عرصه‌های دشوار ایستادند و پایداری کردند.

https://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif چرا نشر این خاطرات این‌چنین اثرگذار است؟
خانم سپهری: ببینید، هرچه از دل برآید، بر دل هم می‌نشیند. نه آقای عافی نیاز به تملّق داشت که بخواهد زیاد از خودش بگوید و نه الحمدلله ما نیاز به این چیزها داشتیم. ادعایی هم نداریم. هرچه هم نوشته‌ام، به برکت همین رزمندگان و خاطرات این عزیزان بوده، ولی مردم عادی با این کتاب‌ها همراه می‌شوند و این کتاب‌ها را دوست دارند. مردم می‌بینند این‌ها خاطرات کسانی است مثل خودشان که در آن لحظه هر کاری از دست‌شان برمی‌آمد انجام دادند. این‌ها به نظر من مهم‌ترین چیزهای است که از این کتاب به ما می‌رسد. ما که از این نسل هستیم، واقعاً درک می‌کنیم که نباید مشکلات را بزرگ کنیم. اگر به هدف‌مان باور داشته باشیم و اگر با همه‌ی وجود بخواهیم، می‌توانیم مشکلات را حل کنیم.

https://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif یکی از نکات مورد توجه رهبر انقلاب، صراحت بیان این کتاب در بیان خاطرات تلخ و شیرین است. آیا شما به‌عنوان نویسنده کتاب اصرار بر این نوع نگارش داشتید یا ادبیات و روایت آقای عافی این‌چنین بود؟
خانم سپهری: من اعتقاد داشتم که این‌ها را باید گفت. اگر الان آقای عافی این‌قدر برای ما ارزشمند و مایه‌ی مباهات است، به ‌خاطر همین مسائل است. ایشان با این‌که دو، سه سال در جنگ حضور داشته، اما در گزینش سپاه رد می‌شود! در برخی صحنه‌ها می‌ترسد. برای این‌که یک انسان طبیعتاً این حس را در خودش دارد. یا در عملیات بدر خسته می‌شود و می‌گوید که نمی‌رود. ولی وقتش که می‌رسد، از جا بلند می‌شود و کارهایی را انجام می‌دهد که آدم فکر می‌کند این فرد یک قهرمان قوی‌جثه و تازه‌نفس است که زخمی هم در بدنش نیست.
مردم عادی با این کتاب‌ها همراه می‌شوند و این کتاب‌ها را دوست دارند. مردم می‌بینند این‌ها خاطرات کسانی است مثل خودشان که در آن لحظه هر کاری از دست‌شان برمی‌آمد انجام دادند. این‌ها به نظر من مهم‌ترین چیزهای است که از این کتاب به ما می‌رسد.

https://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif آقای عافی شما چرا شب عملیات بدر خسته بودید؟
آقای عافی: من در عملیات بدر، دو سه دفعه شرکت کردم. شب اول خط را شکستیم. شب دوم رفتیم آرایش تانک‌های دشمن را بر هم زدیم. شب سوم دیگر نمی‌خواستم بروم؛ خسته بودم و خوابیدم. اما آمدند و گفتند نیرو کم است. من خوابیده بودم که صبح بروم. اما بالاخره همان شب مجبور شدم و راضیم کردند که بروم. موقعی که داشتیم از دجله رد می‌شدیم، پیام امام رحمه‌الله را در بی‌سیم می‌خواندند. پیام امام را که شنیدیم، انگار اولین روز جنگ‌مان است؛ خستگی‌مان دررفت و از موقعیت رد شدیم. هواپیماها منور می‌انداختند. رسیدیم یک جایی که گفتند دشمن جلوی‌تان است. ما برگشتیم. موقع برگشتن خواب بودم، بیدار شدم و شنیدم که فرمان ایست می‌دادند. نشستم و شروع کردم به تیراندازی. البته نمی‌دانستم به کجا تیراندازی می‌کنم. در همان حالت یک نفر دیگر هم تیراندازی می‌کرد که پوکه‌هایش به دست من می‌خورد و دستم را می‌سوزاند. یک لگدی زدم که برو آن طرف‌تر و تیراندازی کن؛ نگو یک نیروی عراقی بود. وقتی من را دید، آن‌قدر عقب عقب رفت تا افتاد در کانال. ...

https://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif به نظر شما چه نکاتی را باید در تنظیم خاطرات رزمندگان لحاظ کرد؟
خانم سپهری: این ظلم در حق جنگ و شهدا است که واقعیت‌های این بچه‌ها -آن‌گونه که بوده و هست- گفته نشود. واقعاً این‌طور نبوده که شرایط بر وفق مراد آن‌ها باشد. تلخ و شیرین را با هم داشتند. سختی داشتند، آسانی هم داشتند و چون نهایتا در این مسیر به یک جایی رسیدند و واقعاً کارستانی کردند که تا نسل‌ها سند عزت و سند شرف این ملت است، این برای ملت ما ارزش دارد. بنابراین ترسی که نورالدین به آن اشاره می‌کند، اصلاً ترس مذمومی نیست و اتفاقاً خوب است که گفته شود. در جنگ غواصی می‌آید و آموزش می‌بیند، ولی در آن لحظه‌ی آخر بهانه می‌آورد و می‌گوید من نمی‌توانم بیایم. یا فرمانده‌ای که در هنگامه‌ی عمل به صحنه نمی‌آید. اگر این کاستی‌ها یا سماجت دشمن در مقاومت گفته نشود، بزرگی کار این بچه‌ها آن‌طور که باید خودش را نشان نمی‌دهد. به هر حال تمام حس و حالی که در این کتاب هست، دقیقاً بر اساس گفته‌های آقای عافی است. همه‌ی تلاش من هم این بود که بتوانم این خاطرات را مکتوب کنم تا مردم بینند که رزمندگان ما از همین مردم عادی بودند، منتها در شرایطی قرار گرفتند که بدون ریاکاری و بدون تملق و با همه‌ی وجود به عرصه ‌آمدند و در کنار هم جنگ تحمیلی را سند فتح و امیدواری برای همه‌ی نسل‌ها کردند.