1391/02/13
گفتوگو با دکتر کلانتری، استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران
جامعهشناسی هنوز انقلاب ما را فهم نکرده است
|بررسی الگوی رفتار انتخاباتی ایرانیان در گفتوگو با دکتر عبدالحسین کلانتری، معاون آموزشی دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران|
در حالی که بسیاری از تحلیلگران خارجی و نیز برخی نخبگان داخلی انتخابات ۱۲ اسفند سال گذشته را از زاویهی بحران مشارکت مینگریستند، اما دیدیم که مردم ما با مشارکت چشمگیرشان آنها را به بهت و حیرت دچار کردند. چگونه میتوان این اتفاق خاص را از لحاظ جامعهشناختی تحلیل کرد و توضیح داد؟
بگذارید از این قسمت سؤال شما استفاده کنم که انتخابات اخیر در شرایطی خاص اتفاق افتاد. میخواهم به این نکتهی کلانتر نیز توجه کنم که اساساً انقلاب ایران در شرایطی خاص به پیروزی رسید و لذا اگر این کلّیت را بپذیریم، همواره ما در شرایط خاصی بودهایم. هنوز هم شرایط خاصی داریم که هرکدام را به اقتضای خودش بیان میکنیم. ماهیت انقلاب ما ماهیت خاصی بوده و طبیعتاً همهی تحولات پس از آن هم رنگ و بوی خاص خودش را دارد. پس وقتی باید تعجب کنیم که اینگونه وقایع رنگ و بوی خاص انقلاب ما را نداشته باشد.
اگر بخواهم به سؤال شما بپردازم، مجبورم این مقدمهی کوتاه را نیز بگویم که ادبیات جامعهشناسی رایج هنوز نتوانسته وجه معماگونه و خاص انقلاب ایران را فهم کند. متأسفانه تمام کوششهای نظری صورتگرفته نتوانسته این لایهی انقلاب اسلامی و پدیدههای پس از آن را فهم کند. برای همین هیچگاه جامعهشناسی نتوانسته پیشبینی درست و دقیقی از وقایع پس از انقلاب ارائه دهد. بالعکس اما کسانی که اولویتهای اجتماعی و مردمی را در دیدگاهشان لحاظ کرده و فهم غنیتری از انقلاب داشتهاند، در این زمینه موفقتر بودهاند؛ از خود امام رحمةاللهعلیه بگیرید تا رهبر معظم انقلاب و برخی دیگر که فهم عمیقی از لایههای اجتماعی ایران پیدا کردهاند.
باید بگویم که جامعهشناسی همیشه مرعوب و بهتزده عمل کرده است. علت اساسی هم این بوده که اساساً جامعهشناسی در ایران سنخیت یا سازگاری ماهوی دقیقی با بافت معرفتی و وضعیت جامعهی اقلیمی ما نداشته است. علم جامعهشناسی ما سازگار با این زیست و بوم نیست. لذا مرتب عینکهای غربی را بر چشم میزند و از این رو است که این وقایع برایش معماگونه جلوه میکند و پس از آنها بهتزده میشود. طبیعتاً جامعهشناسیِ مبتنی بر مفروضات سکولاریستی غربی نمیتواند تصویر دقیقی از علل و عوامل این مشارکت ارائه دهد، مگر اینکه ما در بنیادهای نظری جامعهشناسی دست ببریم و چهارچوب فهم خودمان را عوض کنیم.
هستی انقلاب ایران و جامعهی پساانقلابی ما چیزی جز دین نیست. لذا ملت ما هرگاه احساس کرده دین به خطر افتاده، با تمام مشکلاتی که داشته و دارد، همچنان به صحنه آمده و خودش را نشان داده است. به نظر بنده بر اساس الگوهای سکولاریستی نمیتوان به فهم دقیقی از علل این مشارکت رسید یا اصلاً فهم دقیقی دربارهی ماهیت و کلیت آن ارائه داد.
حال اگر بخواهیم با عینک خودمان به انتخابات اخیر بنگریم، شما مشارکت مردم را چگونه تحلیل میکنید؟
به نظر بنده نباید مشارکت در همهی استانها را به یک چشم دید، بلکه باید بین استانهای مختلف تفکیک قائل شد، زیرا علیرغم اینکه در پسزمینهی تمام اینها علقه به نظام وجود دارد، اما انگیزشها برای انتخاباتها متفاوت است. به عبارت دیگر شرکت من در انتخابات نشانهی این است که من کلّیت این انتخابات و بازی سیاسی را قبول دارم.
البته عدم مشارکت نیز همواره به معنی عدم تأیید نیست و میتواند معانی و دلایل متفاوتی داشته باشد؛ از نداشتن و همراه نبودن شناسنامه گرفته تا فراهم نشدن فرصت و دیر رسیدن به حوزهی انتخابیه. همهی اینها مصادیقی دارد که اگر جمع کنیم، شاید به نتایج عجیب و غریبی برسیم. پیچیده بودن فرآیند انتخاباتی ما و احراز هویت برای شرکت در انتخابات، مناسک پیچیدهای دارد که تا حدی زمانبر و هزینهبر است. با تمام این اوصاف مردم میآیند و شرکت میکنند.
میخواهم بگویم که عدم مشارکت نیز لزوماً دلیل این نیست که مثلاً با نظام سیاسی مشکل داریم. البته یک لایههایی هم ممکن است انتقاداتی داشته باشند. ممکن است مردم در زندگی روزمرهشان دچار مشکلاتی باشند که طبیعتاً ممکن است واکنش خود را به این صورت نشان دهند، اما نمیتوان گفت که این واکنشها لزوماً هدفمند و برنامهریزیشدهاند.
الگوی رفتار انتخاباتی مردم از یک عقلانیتی پیروی میکند که زیرمجموعهی حلقههای هویتی کلانتری مثل فهم روند تحولات جامعهی ایران، فهم فضای منطقه و فهم فضای کلی جهانی است. بر مبنای چنین محاسباتی است که مردم در انتخابات ورود پیدا میکنند. البته در استانهای مختلف نیز حضور در انتخابات علل و انگیزههای متفاوتی دارد. نباید از این حقیقت گذشت که برخی از این دلایل ممکن است مثلاً گرایشهای قومی علل مشارکت آنها باشد. البته با همان پسزمینه که تأیید نظام سیاسی را میرساند، اما با انگیزهی ثانوی حمایت از قوم، خاندان یا خویشاوند خود. تمام این حلقههای هویتی خردتر علاوه بر آن حلقهی هویتی کلان ممکن است مؤثر باشند تا فرد به پای صندوقهای رأی بیاید و به این ترتیب مشارکت سیاسی را بالا ببرد. لذا انگیزهها در انتخابات متفاوت است، اما پسزمینهی تمامی انگیزهها همانا علقه به نظام سیاسی است.
مؤلفههایی که در بالا اشاره کردید، به نوعی نشاندهندهی قدرت تحلیل مردم از محیط پیرامون خودشان است، اما برخی تحلیلگران دربارهی این مشارکت بالا میگویند که درصد بالایی از مردم بدون در نظر گرفتن یا حتی شناخت این نوع مسائل وارد انتخابات میشوند. به نظر آنان بسیاری از شرکتکنندگان به صورت سنتی پای صندوقهای رأی میآیند. این تحلیل تا چه اندازه با واقعیت جامعهی ایرانی همخوانی دارد؟
اینکه چنین درصد بالایی از مردم یک روز جمعه و تعطیل پای صندوق رأی میآیند، حاکی از عقلانیت حاکم بر این کار است. صدق این تحلیل زمانی بارزتر میشود که تمام گزینههای رسانهای درصدد بودند به نوعی مردم را از رفتن پای صندوقهای رأی منصرف کنند. این اتفاقات در تاریخ انقلاب ما واقعاً چیز جدیدی نیست؛ ۲۲ بهمن، ۹ دی و ... حتی من به عنوان یک جامعهشناس نیز به نوعی مرعوب شدم. گاهی میگویم واقعاً نظام ما عجب ریسکی میکند که هر دفعه خود را در معرض رأی مردم قرار میدهد؛ آن هم در تعطیلات که بهترین روز برای استراحت و خوشگذرانی من با خانواده و پرکردن اوقات فراغتم محسوب میشود.
وقتی تمام اینها را کنار هم قرار میدهیم، درمییابیم که فهمی بر این کنشها استوار است که چنین هزینهای صورت میگیرد و فرد میآید پای صندوق رأی. تلقی بنده این است که حتماً یک تحلیل و بصیرتی در مردم وجود دارد که البته مقولهی عجیب و غریبی نیست، بلکه مبتنی بر بصیرت دینی است. مردم در واقع فضا و شیطنتهای خارجی را میفهمند و احساس میکنند که با وجود تمام مسائل و مشکلات، باید از این نظام دفاع کنند؛ نظامی که باورهای مردم را تولید و از آنها حمایت میکند.
علوم اجتماعی و جامعهشناختی ما چگونه میتواند پابهپای جامعهی ایرانی پیش بیاید؟
این امر هنگامی اتفاق خواهد افتاد که شما بنانگارههای نظام معرفتی را که بر اساس آن تأمل و اندیشه میکنید، به چالش بکشید. در هر حال فرصت بسیار خوبی است. سی سال است که فرصت برای بازنگری و بازاندیشی و تأمل در بنانگارههای نظام سکولاریستی و غربی فراهم آمده است، اما هیچگاه از اینها استفادهی چندانی نکردهایم. این علوم اجتماعی هر بار که وقایعی در ایران حادث میشود، به نوعی به چالش کشیده میشود و نشان میدهد که لباسش برازندهی قامت ایرانیان نیست. با این حال باز هم در اتفاق بعدی که رخ میدهد، سعی میکنیم دوباره همان لباس را به تن جامعه بپوشانیم. اساساً ما عادت به فرصتسوزی کردهایم و هنوز هم برخی از ما متوهم هستیم و لذا امیدوارم این انتخابات فرصتی بوده باشد برای توهمزدایی.
حتی انتخابات منطقه هم میتواند این فرصت را برای ما فراهم کند. اگر دقیق نگاه کنیم، درخواهیم یافت که انتخابات اخیر منطقه نیز محاسبات غربیها و انگارههای علوم اجتماعی غربی را به چالش کشیده و فهم دیگری از روند تحولات ارائه داده است. یقیناً این توهمزدایی باید صورت بگیرد و این فرصت بسیار خوب را فراهم آورد که ابعاد قضیه کنکاش شود. هر یک از این اتفاقات فرصت خوبی است که پارادایم مسلط را به چالش بکشد و امیدوارم ما بهسادگی از این فرصتها نگذریم. منظورم از «ما» افراد آکادمیک و نیز سیاستمداران است.
ما باید دنبال نوعی از علوم اجتماعی باشیم که اقتضائات بومی ما را درک کند و یک فهم درست از جامعه به ما بدهد، نه اینکه تنها یک فهم معیوبی به ما بدهد. در خود غرب هم اگر فهم معیوبی شکل میگرفت، واقعاً اینقدر رشد و نمو پیدا میکرد؟ رشد و نمو علوم اجتماعی در غرب در جهت سازگاری آن با انسان غربی است. انسان ایرانی را باید باور کنیم، زیرا انسان متفاوتی است یا حداقل وجوهات کلیدی متفاوتی دارد. فلسفهی تاریخی ما فلسفهی تاریخی متفاوتی است. روند تحولات تاریخی ما نیز روند متفاوتی است. اگر این مؤلفهها را در نظر بگیریم، فرصت بسیار مناسبی برای توهمزدایی از تحلیل جامعهی ایرانی پدید آوردهایم.
در حالی که بسیاری از تحلیلگران خارجی و نیز برخی نخبگان داخلی انتخابات ۱۲ اسفند سال گذشته را از زاویهی بحران مشارکت مینگریستند، اما دیدیم که مردم ما با مشارکت چشمگیرشان آنها را به بهت و حیرت دچار کردند. چگونه میتوان این اتفاق خاص را از لحاظ جامعهشناختی تحلیل کرد و توضیح داد؟
بگذارید از این قسمت سؤال شما استفاده کنم که انتخابات اخیر در شرایطی خاص اتفاق افتاد. میخواهم به این نکتهی کلانتر نیز توجه کنم که اساساً انقلاب ایران در شرایطی خاص به پیروزی رسید و لذا اگر این کلّیت را بپذیریم، همواره ما در شرایط خاصی بودهایم. هنوز هم شرایط خاصی داریم که هرکدام را به اقتضای خودش بیان میکنیم. ماهیت انقلاب ما ماهیت خاصی بوده و طبیعتاً همهی تحولات پس از آن هم رنگ و بوی خاص خودش را دارد. پس وقتی باید تعجب کنیم که اینگونه وقایع رنگ و بوی خاص انقلاب ما را نداشته باشد.
اگر بخواهم به سؤال شما بپردازم، مجبورم این مقدمهی کوتاه را نیز بگویم که ادبیات جامعهشناسی رایج هنوز نتوانسته وجه معماگونه و خاص انقلاب ایران را فهم کند. متأسفانه تمام کوششهای نظری صورتگرفته نتوانسته این لایهی انقلاب اسلامی و پدیدههای پس از آن را فهم کند. برای همین هیچگاه جامعهشناسی نتوانسته پیشبینی درست و دقیقی از وقایع پس از انقلاب ارائه دهد. بالعکس اما کسانی که اولویتهای اجتماعی و مردمی را در دیدگاهشان لحاظ کرده و فهم غنیتری از انقلاب داشتهاند، در این زمینه موفقتر بودهاند؛ از خود امام رحمةاللهعلیه بگیرید تا رهبر معظم انقلاب و برخی دیگر که فهم عمیقی از لایههای اجتماعی ایران پیدا کردهاند.
الگوی رفتار انتخاباتی مردم از یک عقلانیتی پیروی میکند که زیرمجموعهی حلقههای هویتی کلانتری مثل فهم روند تحولات جامعهی ایران، فهم فضای منطقه و فهم فضای کلی جهانی است. البته در استانهای مختلف نیز حضور در انتخابات علل و انگیزههای متفاوتی دارد.
باید بگویم که جامعهشناسی همیشه مرعوب و بهتزده عمل کرده است. علت اساسی هم این بوده که اساساً جامعهشناسی در ایران سنخیت یا سازگاری ماهوی دقیقی با بافت معرفتی و وضعیت جامعهی اقلیمی ما نداشته است. علم جامعهشناسی ما سازگار با این زیست و بوم نیست. لذا مرتب عینکهای غربی را بر چشم میزند و از این رو است که این وقایع برایش معماگونه جلوه میکند و پس از آنها بهتزده میشود. طبیعتاً جامعهشناسیِ مبتنی بر مفروضات سکولاریستی غربی نمیتواند تصویر دقیقی از علل و عوامل این مشارکت ارائه دهد، مگر اینکه ما در بنیادهای نظری جامعهشناسی دست ببریم و چهارچوب فهم خودمان را عوض کنیم.
هستی انقلاب ایران و جامعهی پساانقلابی ما چیزی جز دین نیست. لذا ملت ما هرگاه احساس کرده دین به خطر افتاده، با تمام مشکلاتی که داشته و دارد، همچنان به صحنه آمده و خودش را نشان داده است. به نظر بنده بر اساس الگوهای سکولاریستی نمیتوان به فهم دقیقی از علل این مشارکت رسید یا اصلاً فهم دقیقی دربارهی ماهیت و کلیت آن ارائه داد.
حال اگر بخواهیم با عینک خودمان به انتخابات اخیر بنگریم، شما مشارکت مردم را چگونه تحلیل میکنید؟
به نظر بنده نباید مشارکت در همهی استانها را به یک چشم دید، بلکه باید بین استانهای مختلف تفکیک قائل شد، زیرا علیرغم اینکه در پسزمینهی تمام اینها علقه به نظام وجود دارد، اما انگیزشها برای انتخاباتها متفاوت است. به عبارت دیگر شرکت من در انتخابات نشانهی این است که من کلّیت این انتخابات و بازی سیاسی را قبول دارم.
البته عدم مشارکت نیز همواره به معنی عدم تأیید نیست و میتواند معانی و دلایل متفاوتی داشته باشد؛ از نداشتن و همراه نبودن شناسنامه گرفته تا فراهم نشدن فرصت و دیر رسیدن به حوزهی انتخابیه. همهی اینها مصادیقی دارد که اگر جمع کنیم، شاید به نتایج عجیب و غریبی برسیم. پیچیده بودن فرآیند انتخاباتی ما و احراز هویت برای شرکت در انتخابات، مناسک پیچیدهای دارد که تا حدی زمانبر و هزینهبر است. با تمام این اوصاف مردم میآیند و شرکت میکنند.
میخواهم بگویم که عدم مشارکت نیز لزوماً دلیل این نیست که مثلاً با نظام سیاسی مشکل داریم. البته یک لایههایی هم ممکن است انتقاداتی داشته باشند. ممکن است مردم در زندگی روزمرهشان دچار مشکلاتی باشند که طبیعتاً ممکن است واکنش خود را به این صورت نشان دهند، اما نمیتوان گفت که این واکنشها لزوماً هدفمند و برنامهریزیشدهاند.
سی سال است که فرصت برای بازنگری و بازاندیشی و تأمل در بنانگارههای نظام سکولاریستی و غربی فراهم آمده است، اما هیچگاه از اینها استفادهی چندانی نکردهایم. این علوم اجتماعی هر بار که وقایعی در ایران حادث میشود، به نوعی به چالش کشیده میشود و نشان میدهد که لباسش برازندهی قامت ایرانیان نیست.
الگوی رفتار انتخاباتی مردم از یک عقلانیتی پیروی میکند که زیرمجموعهی حلقههای هویتی کلانتری مثل فهم روند تحولات جامعهی ایران، فهم فضای منطقه و فهم فضای کلی جهانی است. بر مبنای چنین محاسباتی است که مردم در انتخابات ورود پیدا میکنند. البته در استانهای مختلف نیز حضور در انتخابات علل و انگیزههای متفاوتی دارد. نباید از این حقیقت گذشت که برخی از این دلایل ممکن است مثلاً گرایشهای قومی علل مشارکت آنها باشد. البته با همان پسزمینه که تأیید نظام سیاسی را میرساند، اما با انگیزهی ثانوی حمایت از قوم، خاندان یا خویشاوند خود. تمام این حلقههای هویتی خردتر علاوه بر آن حلقهی هویتی کلان ممکن است مؤثر باشند تا فرد به پای صندوقهای رأی بیاید و به این ترتیب مشارکت سیاسی را بالا ببرد. لذا انگیزهها در انتخابات متفاوت است، اما پسزمینهی تمامی انگیزهها همانا علقه به نظام سیاسی است.
مؤلفههایی که در بالا اشاره کردید، به نوعی نشاندهندهی قدرت تحلیل مردم از محیط پیرامون خودشان است، اما برخی تحلیلگران دربارهی این مشارکت بالا میگویند که درصد بالایی از مردم بدون در نظر گرفتن یا حتی شناخت این نوع مسائل وارد انتخابات میشوند. به نظر آنان بسیاری از شرکتکنندگان به صورت سنتی پای صندوقهای رأی میآیند. این تحلیل تا چه اندازه با واقعیت جامعهی ایرانی همخوانی دارد؟
اینکه چنین درصد بالایی از مردم یک روز جمعه و تعطیل پای صندوق رأی میآیند، حاکی از عقلانیت حاکم بر این کار است. صدق این تحلیل زمانی بارزتر میشود که تمام گزینههای رسانهای درصدد بودند به نوعی مردم را از رفتن پای صندوقهای رأی منصرف کنند. این اتفاقات در تاریخ انقلاب ما واقعاً چیز جدیدی نیست؛ ۲۲ بهمن، ۹ دی و ... حتی من به عنوان یک جامعهشناس نیز به نوعی مرعوب شدم. گاهی میگویم واقعاً نظام ما عجب ریسکی میکند که هر دفعه خود را در معرض رأی مردم قرار میدهد؛ آن هم در تعطیلات که بهترین روز برای استراحت و خوشگذرانی من با خانواده و پرکردن اوقات فراغتم محسوب میشود.
وقتی تمام اینها را کنار هم قرار میدهیم، درمییابیم که فهمی بر این کنشها استوار است که چنین هزینهای صورت میگیرد و فرد میآید پای صندوق رأی. تلقی بنده این است که حتماً یک تحلیل و بصیرتی در مردم وجود دارد که البته مقولهی عجیب و غریبی نیست، بلکه مبتنی بر بصیرت دینی است. مردم در واقع فضا و شیطنتهای خارجی را میفهمند و احساس میکنند که با وجود تمام مسائل و مشکلات، باید از این نظام دفاع کنند؛ نظامی که باورهای مردم را تولید و از آنها حمایت میکند.
علوم اجتماعی و جامعهشناختی ما چگونه میتواند پابهپای جامعهی ایرانی پیش بیاید؟
این امر هنگامی اتفاق خواهد افتاد که شما بنانگارههای نظام معرفتی را که بر اساس آن تأمل و اندیشه میکنید، به چالش بکشید. در هر حال فرصت بسیار خوبی است. سی سال است که فرصت برای بازنگری و بازاندیشی و تأمل در بنانگارههای نظام سکولاریستی و غربی فراهم آمده است، اما هیچگاه از اینها استفادهی چندانی نکردهایم. این علوم اجتماعی هر بار که وقایعی در ایران حادث میشود، به نوعی به چالش کشیده میشود و نشان میدهد که لباسش برازندهی قامت ایرانیان نیست. با این حال باز هم در اتفاق بعدی که رخ میدهد، سعی میکنیم دوباره همان لباس را به تن جامعه بپوشانیم. اساساً ما عادت به فرصتسوزی کردهایم و هنوز هم برخی از ما متوهم هستیم و لذا امیدوارم این انتخابات فرصتی بوده باشد برای توهمزدایی.
هستی انقلاب ایران و جامعهی پساانقلابی ما چیزی جز دین نیست. لذا ملت ما هرگاه احساس کرده دین به خطر افتاده، با تمام مشکلاتی که داشته و دارد، همچنان به صحنه آمده و خودش را نشان داده است. به نظر بنده بر اساس الگوهای سکولاریستی نمیتوان به فهم دقیقی از علل این مشارکت رسید.
حتی انتخابات منطقه هم میتواند این فرصت را برای ما فراهم کند. اگر دقیق نگاه کنیم، درخواهیم یافت که انتخابات اخیر منطقه نیز محاسبات غربیها و انگارههای علوم اجتماعی غربی را به چالش کشیده و فهم دیگری از روند تحولات ارائه داده است. یقیناً این توهمزدایی باید صورت بگیرد و این فرصت بسیار خوب را فراهم آورد که ابعاد قضیه کنکاش شود. هر یک از این اتفاقات فرصت خوبی است که پارادایم مسلط را به چالش بکشد و امیدوارم ما بهسادگی از این فرصتها نگذریم. منظورم از «ما» افراد آکادمیک و نیز سیاستمداران است.
ما باید دنبال نوعی از علوم اجتماعی باشیم که اقتضائات بومی ما را درک کند و یک فهم درست از جامعه به ما بدهد، نه اینکه تنها یک فهم معیوبی به ما بدهد. در خود غرب هم اگر فهم معیوبی شکل میگرفت، واقعاً اینقدر رشد و نمو پیدا میکرد؟ رشد و نمو علوم اجتماعی در غرب در جهت سازگاری آن با انسان غربی است. انسان ایرانی را باید باور کنیم، زیرا انسان متفاوتی است یا حداقل وجوهات کلیدی متفاوتی دارد. فلسفهی تاریخی ما فلسفهی تاریخی متفاوتی است. روند تحولات تاریخی ما نیز روند متفاوتی است. اگر این مؤلفهها را در نظر بگیریم، فرصت بسیار مناسبی برای توهمزدایی از تحلیل جامعهی ایرانی پدید آوردهایم.