1391/02/12
استاد شهید مرتضی مطهری
آفتهای نهضتهای اسلامی
نهضتها مانند همهی پدیدههای دیگر ممکن است دچار آفتزدگی شوند. وظیفهی رهبری نهضت است که پیشگیری کند و اگر احیاناً آفت نفوذ کرد، با وسایلی که در اختیار دارد و یا باید در اختیار بگیرد، آفتزدائی نماید. اگر رهبری یک نهضت به آفتها توجه نداشته باشد یا در آفتزدایی سهلانگاری نماید، قطعاً آن نهضت، عقیم یا تبدیل به ضد خود خواهد شد و اثر معکوس خواهد بخشید. ما از نظر انواع آفتها آنچه به نظرمان رسیده است یادآوری میکنیم، بدون آنکه مدعی استقصای همهی آنها باشیم.
• نفوذ اندیشههای بیگانه
• تجددگرایی افراطی
• ناتمام گذاشتن نهضت
• رخنهی فرصتطلبان
• ابهام طرحهای آینده
• آفتی که یک نهضت خدایی را تهدید میکند از نوع معنی است.
نفوذ اندیشههای بیگانه
اندیشههای بیگانه از دو طریق نفوذ میکنند. یکی از طریق دشمنان، هنگامی که یک نهضت اجتماعی اوج میگیرد و جاذبه پیدا میکند و مکتبهای دیگر را تحتالشعاع قرار میدهد، پیروان مکتبهای دیگر برای رخنهکردن در آن مکتب و پوسانیدن آن از درون، اندیشههای بیگانه را که با وحی آن مکتب مغایر است وارد آن مکتب میکنند و آن مکتب را به این ترتیب از اثر و خاصیت میاندازند و یا کم اثر میکنند. نمونهاش را در قرون اولیهی اسلام دیدهایم.
پس از گستردگی و جهانگیری اسلام، مخالفان اسلام، مبارزه با اسلام را از طریق تحریف آغاز کردند. هم گروهی را میبینیم که واقعاً وابسته به مکتبهای دیگر بالخصوص مکتبهای ماتریالیستی هستند و چون میدانند که با شعارها و مارکهای ماتریالیستی کمتر میتوان جوان ایرانی را شکار کرد، اندیشههای بیگانه را با مارک اسلامی عرضه میدارند.
بدیهی است اسلامی که با محتوای ماتریالیستی در مغز یک جوان فرو رود و تنها پوستهی اسلامی داشته باشد به سرعت دور انداخته میشود. و هم میبینیم - و این خطرناکتر است - که افرادی مسلمان، اما ناآشنا به معارف اسلامی و شیفتهی مکتبهای بیگانه، به نام اسلام، اخلاق مینویسند و تبلیغ میکنند اما اخلاق بیگانه، فلسفهی تاریخ مینویسند. همانطور، فلسفهی دین و نبوت مینویسند، همانطور، اقتصاد مینویسند، همانطور، سیاست مینویسند، همانطور، جهانبینی مینویسند، همانطور، تفسیر قرآن مینویسند، همانطور و من به عنوان یک فرد مسئول به مسئولیت الهی به رهبران عظیمالشأن نهضت اسلامی که برای همهشان احترام فراوان قائلم هشدار میدهم و بین خود و خدای متعال اتمام حجت میکنم که نفوذ و نشر اندیشههای بیگانه به نام اندیشهی اسلامی و با مارک اسلامی اعم از آنکه از روی سوءنیت و یا عدم سوءنیت صورت گیرد، خطری است که کیان اسلام را تهدید میکند.
راه مبارزهی این خطر تحریم و منع نیست. مگر میشود تشنگانی را که برای جرعهای آب له له میزنند از نوشیدن آب موجود به عذر اینکه آلوده است منع کرد؟ این ما هستیم که مسئولیم. ما به قدر کافی در زمینههای مختلف اسلامی کتاب به زبان روز عرضه نکردهایم. اگر ما به قدر کافی آب زلال و گوارا عرضه کرده بودیم به سراغ آبهای آلوده نمیرفتند.
راه مبارزه، عرضه داشتن صحیح این مکتب در همهی زمینهها با زبان روز است. حوزههای علمیهی ما که امروز اینچنین شور و هیجان فعالیت اجتماعی یافتهاند باید به مسئولیت عظیم علمی و فکری خود آگاه گردند. بایدکارهای علمی و فکری خود را ده برابر کنند. باید بدانند که اشتغال منحصر به فقه و اصول رسمی جوابگوی مشکلات نسل معاصر نیست.
تجددگرایی افراطی
پرهیز از افراط و تفریط و گرایش به اعتدال در هر کاری خالی از دشواری نیست. گویی همیشه راه اعتدال یک خط باریک است که اندک بی توجهی موجب خروج از آن است. اینکه در آثار دینی وارد شده که «صراط» از «مو» باریکتر است اشاره به همین نکته است که رعایت اعتدال در هرکاری سخت و دشوار است. بدیهی است که مشکلات جامعهی بشری نو میشود و مشکلات نو راه حل نو میخواهد. «الحوادث الواقعه» چیزی جز پدیدههای نوظهور نیست که حل آنها بر عهدهی حاملان معارف اسلامی است. سر ضرورت وجود مجتهد در هر دوره و ضرورت تقلید و رجوع به مجتهد زنده همین است. و الا در یک سلسله مسائل استاندارد شده میان تقلید از زنده و مرده فرقی نیست. اگرمجتهدی به مسائل و مشکلات روز توجه نکند او را باید در صف مردگان به شمار آورد. افراط و تفریط در همین جا پیدا میشود. اجاره و مضاربه و مزارعه یادگار عهد فئودالیسم است و فلان حکم دیگر یادگار عهد دیگر. اسلام دین عقل و اجتهاد است. اجتهاد چنین و چنان حکم میکند.
باید توجه داشته باشیم که حتی معیارهایی که دانشمندان روشنفکر و مترقی اهل تسنن نظیر عبده و اقبال برای حل مشکلات جدید ارائه کردهاند از قبیل تمایز قائل شدن میان عبادات و معاملات و تعبیرهای خاصی که آنها از اجماع، اجتهاد، شورا و غیره کردهاند و همچنین جهانبینی اسلامی که آنها عرضه کردهاند به هیچ وجه برای ما که پروردهی فرهنگ اسلامی پیشرفتهی شیعی هستیم قابل قبول نیست و نمیتواند الگو قرار گیرد. فقه شیعه، حدیث شیعه، کلام شیعه، فلسفهی شیعه، تفسیر شیعه، فلسفهی اجتماعی شیعه از آنچه در جهان تسنن رشد کرده بسی رشد یافتهتر و جوابگوتر است.
هر چند جهان تسنن به علل جغرافیایی و غیرجغرافیایی پیش از جهان تشیع با تمدن جدید و مشکلات و مسائلی که این تمدن به وجود آورده آشنا شده و در جستجوی کشف راهحل آن برآمده است و شیعه دیرتر نظریات خود را عرضه داشته است، ولی مقایسه میان آنچه در سنوات اخیر از جهان شیعه عرضه شده و آنچه از جهان تسنن عرضه شده است میرساند که نظریات شیعی از برکت پیروی از مکتب اهل بیت علیهمالسلام بسی عمیقتر و منطقیتر است. ما نیازی نداریم که امثال عبده و اقبال و فرید و جدی و سیدقطب و محمدقطب و محمد غزالی و امثال اینها را الگو قرار دهیم.
به هر حال تجددگرایی افراطی که هم در شیعه وجود داشته و دارد و هم در سنی و در حقیقت عبارت است از آراستن اسلام به آنچه از اسلام نیست و پیراستن آن از آنچه از اسلام هست به منظور رنگ زمان زدن و باب طبع زمان کردن، آفت بزرگی برای نهضت است و وظیفهی رهبری نهضت است که جلوی آن را بگیرد.
ناتمام گذاشتن نهضت
متأسفانه تاریخ نهضتهای اسلامی صد سالهی اخیر، یک نقیصه را در رهبری روحانیت نشان میدهد و آن اینکه روحانیت نهضتهایی که رهبری کرده تا مرحله پیروزی بر خصم ادامه داده و از آن پس ادامه نداده و پی کار خود رفته و نتیجهی زحمات او را دیگران و احیاناً دشمنان بردهاند. مانند اینکه کسی زمین غصب شدهاش را با قدرت و شدت مطالبه کند و با صرف نیرو و بذل مال و جان آن را از دست دشمن بگیرد، اما همینکه گرفت برود به خانهی خود بنشیند و یک دانه بذر هم در آن نپاشد، دیگران بروند از آن به سودخود استفاده کنند.
انقلاب عراق با پایمردی روحانیت شیعه به ثمر رسید، اما روحانیت از ثمرهی آن بهرهبرداری نکرد و نتیجهاش را امروز میبینیم. مشروطیت ایران را روحانیت به ثمر رسانید، اما آن را ادامه نداد و بهرهبرداری نکرد و لهذا طولی نکشید که یک دیکتاتوری خشن روی کار آمد و از مشروطیت جز نام باقی نماند، بلکه تدریجاً در مردم سوء ظن پدید آمد که اساساً رژیم استبداد از رژیم مشروطه بهتر بوده است و مشروطیت گناه است. حتی در جنبش تنباکو اظهار تأسف میشود که روحانیت با لغو امتیاز رژی کار خود را تمام شده تلقی کرد در صورتی که میتوانست پس از آن آمادگی مردم، یک نظام واقعاً اسلامی به وجود آورد.
نهضت اسلامی ایران در حال حاضر در مرحلهی نفی و انکار است. مردم ایران یکدست علیه استبداد و استعمار قیام کردهاند. مرحلهی نفی و انکار به دنبال خود مرحلهی سازندگی و اثبات دارد به دنبال «لا اله» باید «الاالله» بیاید. در هر نهضت مرحلهی سازندگی و اثبات از مرحلهی نفی و انکار دشوارتر است. اکنون این نگرانی در مردم هوشمند پدید آمده است که آیا باز هم روحانیت کار خود را نیمه تمام خواهد گذاشت؟
رخنه فرصتطلبان
رخنه و نفوذ افراد فرصتطلب در درون یک نهضت از آفتهای بزرگ هر نهضت است. وظیفهی بزرگ رهبران اصلی این است که راه نفوذ و رخنهی اینگونه افراد را سد نمایند. هر نهضت مادام که مراحل دشوار اولیه را طی میکند سنگینی اش بر دوش افراد مؤمن مخلص فداکار است اما همینکه به بار نشست و یا لااقل نشانههای بار دادن آشکار گشت و شکوفههای درخت هویدا شد، سر و کلهی افراد فرصتطلب پیدا میشود. روزبهروز که از دشواریها کاسته میشود و موعد چیدن ثمر نزدیکتر میگردد، فرصتطلبان محکمتر و پر شورتر پای علم نهضت سینه میزنند تا آنجا که تدریجاً انقلابیون مؤمن و فداکاران اولیه را از میدان به در میکنند.
این جریان تا آنجا کلیت پیدا کرده که میگویند «انقلاب فرزند خور است». گویی خاصیت انقلاب این است که همینکه به نتیجه رسید فرزندان خود را یک یک نابود سازد. ولی انقلاب فرزند خور نیست؛ غفلت از نفوذ و رخنهی فرصتطلبان است که فاجعه به بار میآورد. جای دوری نمیرویم. انقلاب مشروطیت ایران را چه کسانی به ثمر رساندند؟ و پس از به ثمر رسانیدن چه چهرههایی پستها و مقامات را اشغال کردند؟ و نتیجهی نهایی چه شد؟ سردار ملیها و سالار ملیها و سایر قهرمانان آزادیخواه، همه به گوشهای پرتاب شدند و به فراموشی سپرده شدند و عاقبت با گرسنگی و در گمنامی مردند، اما فلانالدولهها که تا دیروز زیر پرچم استبداد با انقلابیون میجنگیدند و طناب به گردن مشروطهچیان میانداختند، به مقام صدارت عظمی رسیدند و نتیجهی نهایی، استبدادی شد به صورت مشروطیت. فرصتطلبی تأثیر شوم خود را در تاریخ صدر اسلام نشان داد. در دورهی عثمان، فرصتطلبان جای شخصیتهای مؤمن به اسلام و اهداف اسلامی را گرفتند، «طرید»ها وزیر شدند و «کعبالاحبار»ها مشاور، و اما «ابوذر»ها و «عمار»ها به تبعیدگاه فرستاده شدند و یا در زیر لگد مچاله شدند. چرا قرآن کریم میان انفاق و جهاد قبل از فتح مکه و انفاق و جهاد بعد از فتح مکه و در حقیقت میان مؤمن منفق مجاهد قبل از فتح و مؤمن منفق مجاهد بعد از فتح فرق میگذارد: «لا یستوی منکم من انفق من قبل الفتح و قاتل، اولئک اعظم درجة من الذین انفقوا من بعد و قاتلوا و کلاً وعدالله الحسنی والله بما تعملون خبیر»۱
آنانکه پیش از فتح، انفاق و جهاد کردند (با دیگران) همانند نیستند. آنان از نظر درجه بزرگترند از کسانی که بعد از فتح، انفاق و جهاد کردند. و خداوند به همه وعدهی نیکی داده و خداوند به آنچه میکنید آگاه است. سّر مطلب واضح است. پیش از فتح مکه هر چه بود دشواری و تحمل مشقت بود، ایمانها خالصتر و انفاقها و جهادها بیشائبهتر و از روحیهی فرصتطلبی دورتر بود. بر خلاف انفاق و جهاد بعد از فتح که در آن حد از بیشائبگی نبود.
همچنین قرآن دربارهی مجاهدین اولین میفرماید «بیست نفر شما برابر با دویست نفر از کافران است. ولی همینکه عناصر دیگر که هنوز روح اسلامی کاملاً در آنها دمیده نشده بود و دقیقاً مؤمن به اهداف انقلاب اسلامی نبودند وارد شدند - و در آن هنگام میشد اسلام را یک فرصت تلقی کرد - میگوید صد نفر شما با دویست نفر دشمن برابری میکند.
نهضت را اصلاحطلب آغاز میکند نه فرصتطلب و همچنین آن را اصلاحطلب مؤمن به اهداف نهضت میتواند ادامه دهد نه فرصتطلب که در پی منافع خویش است. به هر حال مبارزه با رخنه و نفوذ فرصتطلبان علیرغم تظاهرات فریبندهشان یکی از شرایط اصلی ادامهی یک نهضت در مسیر اصلی است.
ابهام طرحهای آینده
فرض کنیم ساختمان فرسوده و بیقوارهای را که در آن با ناراحتی بهسر میبریم میخواهیم خراب کنیم و به جای آن، ساختمانی نو و زیبا که فاقد نواقص قبلی باشد و آسایش ما را کاملاً تأمین کند بسازیم. اینجا دو احساس داریم. یک احساس منفی دربارهی ساختمان موجود که میخواهیم هر چه زودتر خود را از شر آن راحت سازیم و دیگر احساس مثبت درباره ساختمان جدیدی که میخواهیم بسازیم و هرچه زودتر یک زندگی خانوادگی ایدهآل در آن به وجود آوریم. از نظر احساس منفی تکلیف ما روشن است. نیاز زیادی نیست که ضرورت تخریب آن برای ما توضیح داده شود، زیرا عملاً ناراحتیها را لمس میکنیم. اما از نظر احساس مثبت اگر طرحی و نقشهای مشخص جلوی ما بگذارند، یا ماکتی تهیه کنند و جلوی ما بگذارند که ساختمان آینده این است با این مزایا و محاسن و ما در مجموع نقصی نتوانیم پیدا کنیم قطعاً تسلیم میشویم و قبول میکنیم. ولی اگر طرحی ارائه نشود و از طرف متخصصان مورد اعتماد، به طور اجمال گفته شود بعد از خراب کردن، ساختمانی بسیار عالی به جای آن خواهیم ساخت، بدیهی است که شوق ما تحریک میشود. اما نوعی دلهره هم در ته دل خواهیم داشت. حالا اگر دو گروه مهندس پیشنهاد ساختمان جدید بدهند؛ یک گروه نقشهای معین از هم اکنون ارائه میدهد که مثلاً در ورودی کجاست، آشپزخانه به چه شکل و در کجاست، سالن پذیرائی چه ابعادی دارد و در کجاست، حمام و دستشویی کجا، اما گروه دیگر در عین اینکه به ارزش و شخصیتشان اعتماد داریم هیچگاه نقشه و طرح خود را ارائه نمیدهند. همینقدر وعده میدهند بهترین ساختمان را خواهیم ساخت. اینجا است که ابهام و روشن نبودن طرح این گروه ممکن است ما را به سوی آن گروه دیگر بکشاند.
روحانیت آن گروه مهندس اجتماعی مورد اعتماد جامعه است که به علل خاصی در ارائهی طرح آینده کوتاهی کرده و لااقل به طور کامل و به امضا رسیده ارائه نداده است. اما در مقابل، گروههای دیگر هستند که طرحها و نقشهاشان مشخص است، معلوم است جامعهی ایدهآل آنها از نظر حکومت، ازنظر قانون، از نظر آزادی، از نظر ثروت، از نظر مالکیت، از نظر اصول قضائی، از نظر اصول اخلاقی و ... چگونه جامعهای است. تجربه نشان داده که روشن نبودن طرح آینده، ضایعات اساسی به بار میآورد. قطعاً نهضت باید طرحهای روشن و خالی از ابهام و مورد قبول و تأیید رهبران ارائه دهد تا جلوی ضایعات گرفته شود. ما خوشوقتیم و خدا را سپاسگزار که از نظر مواد خام فرهنگی فوقالعاده غنی هستیم، نیازی از این نظر به هیچ منبع دیگر نداریم. تنها کاری که باید بکنیم استخراج و تصفیه و تبدیل این مواد خام به مواد قابل استفاده است و مستلزم بیداردلی و کار و صرف وقت است. و باز خوشوقتیم که این بیداری در حوزههای علمیهی ما آغاز شده و امیدوارم که روز افزون باشد و هر چه زودتر شاهد آنچه آرزو داریم باشیم. اللهم حقق رجاءنا و لا تخیب آمالنا.
آفتی که یک نهضت خدایی را تهدید میکند از نوع معنی است
از نوع تغییر جهت دادن اندیشهها است، از نوع انحراف یافتن مسیر نیتها است. نهضت خدایی باید برای خدا آغاز یابد و برای خدا ادامه یابد و هیچ خاطره و اندیشهی غیرخدایی در آن راه نیابد تا عنایت و نصرت الهی شاملش گردد و اگر نه، باد غیرت خدایی به صد خار پریشاندلش مینماید. آنکه نهضت خدایی آغاز میکند باید جز به خدا نیندیشد، توکلش بر ذات مقدس او باشد و دائماً حضور ذهنی داشته باشد که در حال بازگشتن به او است. قرآن از زبان شعیب پیغمبر نقل میکند «ان ارید الا الاصلاح مااستطعت و ما توفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه انیب»۲
هنگامی که گروهی از مجاهدین اسلام نبردی را پشت سر گذاشته و به مدینه برمیگشتند، رسول خدا به آنها فرمود «مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقی علیهم الجهادالاکبر»۳ آفرین بر گروهی که جهاد کوچکتر را انجام داده و جهاد بزرگترشان هنوز باقی است. گفتند «یا رسول الله و ما الجهاد الاکبر». فرمود جهاد با هوای نفس.
پاک نگهداشتن اندیشه و نیت در مراحل نفی و انکار که همهی سرگرمیها و درگیری با دشمن بیرونی است آسانتر است. همینکه نهضت به ثمر رسد و نوبت سازندگی و اثبات که ضمناً پای تقسیم غنائم هم در میان است برسد، حفظ اخلاص بسی مشکلتر است.
قرآن کریم در سورهی مائده - که آخرین سوره یا از آخرین سورههای قرآن است و بالاخره در دو سه ماه آخر عمر رسول اکرم نازل شده است و زمان، زمانی است که مشرکین یکسره به زانو درآمدهاند و خطری از ناحیهی آنها اسلام را تهدید نمیکند و در همین وقت در غدیر خم تکلیف امامت روشن و امامت و خلافت علی علیهالسلام به امر خداوند اعلام میشود - یک اعلام خطر از ناحیهی خدا به همهی مسلمانان مینماید و آن اینکه تاکنون از دشمن میترسیدید که ریشهی شما را برکند. اکنون نگرانی از آن ناحیه منتفی است. اکنون نگرانی از ناحیهی من است.
از این پس از کافران و دشمنان خارجی نترسید، از من بترسید که در کمین شما هستم. الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون» یعنی چه؟ یعنی جامعهی اسلامی از این پس از درون خود تهدید میشود که راه انحراف از مسیر خدایی اخلاص پیش گیرد و خدا را فراموش کند. سنت لایتغیر خداست که هر ملتی که از درون و از جنبهی اخلاقی تغییر کند و عوض شود، خداوند متعال سرنوشت آنها را تغییر دهد: «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»۴ خداوند وضع و سرنوشت مردمی را عوض نمیکند، مادامی که آنها خود را و آنچه به اندیشهها و رفتارهای خودشان مربوط است تغییر ندهند.
پینوشتها:
۱. سورهی مبارکهی حدید، آیهی ۱۰
وَ ما لَکُمْ أَلاَّ تُنْفِقُوا فی سَبیلِ اللَّهِ وَ لِلَّهِ میراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا یَسْتَوی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا وَ کُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنی وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ / چرا در راه خدا انفاق نکنید در حالی که میراث آسمانها و زمین همه از آن خداست (و کسی چیزی را با خود نمیبرد)! کسانی که قبل از پیروزی انفاق کردند و جنگیدند (با کسانی که پس از پیروزی انفاق کردند) یکسان نیستند. آنها بلندمقامتر از کسانی هستند که بعد از فتح انفاق نمودند و جهاد کردند و خداوند به هر دو وعدهی نیک داده و خدا به آنچه انجام میدهید آگاه است.
۲. سورهی مبارکهی هود، آیهی 88
قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ رَزَقَنی مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَ ما أُریدُ أَنْ أُخالِفَکُمْ إِلی ما أَنْهاکُمْ عَنْهُ إِنْ أُریدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفیقی إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنیبُ / گفت: ای قوم! به من بگویید هر گاه من دلیل آشکاری از پروردگارم داشته باشم و رزق (و موهبت) خوبی به من داده باشد (آیا میتوانم بر خلاف فرمان او رفتار کنم؟!) من هرگز نمیخواهم چیزی که شما را از آن باز میدارم، خودم مرتکب شوم! من جز اصلاح - تا آنجا که توانایی دارم- نمیخواهم! و توفیق من جز به خدا نیست! بر او توکّل کردم و به سوی او بازمی گردم!
۳. وسایل الشیعه، ج ۱۱، أبواب جهاد النفس، باب ۱، ح ۱
عن أبی عبدالله(ع) أن النبی صلیاللهعلیهوآله بعث سریّة فلمّا رجعوا قال مرحباً بقوم قضوا الجهاد الأصغر و بقی علیهم الجهاد الأکبر. فقیل یا رسولالله ما الجهاد الأکبر؟ قال: جهاد النفس / پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم گروهی را به جنگ با دشمنان فرستاد و چون برگشتند فرمود: مرحبا به گروهی که جهاد اصغر را انجام دادند و تکلیف جهاد اکبر همچنان بر دوش آنهاست ... آنان گفتند: یا رسولالله جهاد اکبر چیست؟ فرمود: جهاد با نفس
۴. سورهی مبارکهی رعد، آیهی ۱۱
لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ / برای انسان، مأمورانی است که پیدرپی، از پیش رو و از پشت سرش او را از فرمان خدا [حوادث غیر حتمی] حفظ میکنند (امّا) خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمیدهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند! و هنگامی که خدا ارادهی سوئی به قومی (به خاطر اعمالشان) کند، هیچ چیز مانع آن نخواهد شد و جز خدا سرپرستی نخواهند داشت!
• نفوذ اندیشههای بیگانه
• تجددگرایی افراطی
• ناتمام گذاشتن نهضت
• رخنهی فرصتطلبان
• ابهام طرحهای آینده
• آفتی که یک نهضت خدایی را تهدید میکند از نوع معنی است.
نفوذ اندیشههای بیگانه
اندیشههای بیگانه از دو طریق نفوذ میکنند. یکی از طریق دشمنان، هنگامی که یک نهضت اجتماعی اوج میگیرد و جاذبه پیدا میکند و مکتبهای دیگر را تحتالشعاع قرار میدهد، پیروان مکتبهای دیگر برای رخنهکردن در آن مکتب و پوسانیدن آن از درون، اندیشههای بیگانه را که با وحی آن مکتب مغایر است وارد آن مکتب میکنند و آن مکتب را به این ترتیب از اثر و خاصیت میاندازند و یا کم اثر میکنند. نمونهاش را در قرون اولیهی اسلام دیدهایم.
پس از گستردگی و جهانگیری اسلام، مخالفان اسلام، مبارزه با اسلام را از طریق تحریف آغاز کردند. هم گروهی را میبینیم که واقعاً وابسته به مکتبهای دیگر بالخصوص مکتبهای ماتریالیستی هستند و چون میدانند که با شعارها و مارکهای ماتریالیستی کمتر میتوان جوان ایرانی را شکار کرد، اندیشههای بیگانه را با مارک اسلامی عرضه میدارند.
بدیهی است اسلامی که با محتوای ماتریالیستی در مغز یک جوان فرو رود و تنها پوستهی اسلامی داشته باشد به سرعت دور انداخته میشود. و هم میبینیم - و این خطرناکتر است - که افرادی مسلمان، اما ناآشنا به معارف اسلامی و شیفتهی مکتبهای بیگانه، به نام اسلام، اخلاق مینویسند و تبلیغ میکنند اما اخلاق بیگانه، فلسفهی تاریخ مینویسند. همانطور، فلسفهی دین و نبوت مینویسند، همانطور، اقتصاد مینویسند، همانطور، سیاست مینویسند، همانطور، جهانبینی مینویسند، همانطور، تفسیر قرآن مینویسند، همانطور و من به عنوان یک فرد مسئول به مسئولیت الهی به رهبران عظیمالشأن نهضت اسلامی که برای همهشان احترام فراوان قائلم هشدار میدهم و بین خود و خدای متعال اتمام حجت میکنم که نفوذ و نشر اندیشههای بیگانه به نام اندیشهی اسلامی و با مارک اسلامی اعم از آنکه از روی سوءنیت و یا عدم سوءنیت صورت گیرد، خطری است که کیان اسلام را تهدید میکند.
راه مبارزهی این خطر تحریم و منع نیست. مگر میشود تشنگانی را که برای جرعهای آب له له میزنند از نوشیدن آب موجود به عذر اینکه آلوده است منع کرد؟ این ما هستیم که مسئولیم. ما به قدر کافی در زمینههای مختلف اسلامی کتاب به زبان روز عرضه نکردهایم. اگر ما به قدر کافی آب زلال و گوارا عرضه کرده بودیم به سراغ آبهای آلوده نمیرفتند.
راه مبارزه، عرضه داشتن صحیح این مکتب در همهی زمینهها با زبان روز است. حوزههای علمیهی ما که امروز اینچنین شور و هیجان فعالیت اجتماعی یافتهاند باید به مسئولیت عظیم علمی و فکری خود آگاه گردند. بایدکارهای علمی و فکری خود را ده برابر کنند. باید بدانند که اشتغال منحصر به فقه و اصول رسمی جوابگوی مشکلات نسل معاصر نیست.
تجددگرایی افراطی
پرهیز از افراط و تفریط و گرایش به اعتدال در هر کاری خالی از دشواری نیست. گویی همیشه راه اعتدال یک خط باریک است که اندک بی توجهی موجب خروج از آن است. اینکه در آثار دینی وارد شده که «صراط» از «مو» باریکتر است اشاره به همین نکته است که رعایت اعتدال در هرکاری سخت و دشوار است. بدیهی است که مشکلات جامعهی بشری نو میشود و مشکلات نو راه حل نو میخواهد. «الحوادث الواقعه» چیزی جز پدیدههای نوظهور نیست که حل آنها بر عهدهی حاملان معارف اسلامی است. سر ضرورت وجود مجتهد در هر دوره و ضرورت تقلید و رجوع به مجتهد زنده همین است. و الا در یک سلسله مسائل استاندارد شده میان تقلید از زنده و مرده فرقی نیست. اگرمجتهدی به مسائل و مشکلات روز توجه نکند او را باید در صف مردگان به شمار آورد. افراط و تفریط در همین جا پیدا میشود. اجاره و مضاربه و مزارعه یادگار عهد فئودالیسم است و فلان حکم دیگر یادگار عهد دیگر. اسلام دین عقل و اجتهاد است. اجتهاد چنین و چنان حکم میکند.
باید توجه داشته باشیم که حتی معیارهایی که دانشمندان روشنفکر و مترقی اهل تسنن نظیر عبده و اقبال برای حل مشکلات جدید ارائه کردهاند از قبیل تمایز قائل شدن میان عبادات و معاملات و تعبیرهای خاصی که آنها از اجماع، اجتهاد، شورا و غیره کردهاند و همچنین جهانبینی اسلامی که آنها عرضه کردهاند به هیچ وجه برای ما که پروردهی فرهنگ اسلامی پیشرفتهی شیعی هستیم قابل قبول نیست و نمیتواند الگو قرار گیرد. فقه شیعه، حدیث شیعه، کلام شیعه، فلسفهی شیعه، تفسیر شیعه، فلسفهی اجتماعی شیعه از آنچه در جهان تسنن رشد کرده بسی رشد یافتهتر و جوابگوتر است.
هر چند جهان تسنن به علل جغرافیایی و غیرجغرافیایی پیش از جهان تشیع با تمدن جدید و مشکلات و مسائلی که این تمدن به وجود آورده آشنا شده و در جستجوی کشف راهحل آن برآمده است و شیعه دیرتر نظریات خود را عرضه داشته است، ولی مقایسه میان آنچه در سنوات اخیر از جهان شیعه عرضه شده و آنچه از جهان تسنن عرضه شده است میرساند که نظریات شیعی از برکت پیروی از مکتب اهل بیت علیهمالسلام بسی عمیقتر و منطقیتر است. ما نیازی نداریم که امثال عبده و اقبال و فرید و جدی و سیدقطب و محمدقطب و محمد غزالی و امثال اینها را الگو قرار دهیم.
به هر حال تجددگرایی افراطی که هم در شیعه وجود داشته و دارد و هم در سنی و در حقیقت عبارت است از آراستن اسلام به آنچه از اسلام نیست و پیراستن آن از آنچه از اسلام هست به منظور رنگ زمان زدن و باب طبع زمان کردن، آفت بزرگی برای نهضت است و وظیفهی رهبری نهضت است که جلوی آن را بگیرد.
ناتمام گذاشتن نهضت
متأسفانه تاریخ نهضتهای اسلامی صد سالهی اخیر، یک نقیصه را در رهبری روحانیت نشان میدهد و آن اینکه روحانیت نهضتهایی که رهبری کرده تا مرحله پیروزی بر خصم ادامه داده و از آن پس ادامه نداده و پی کار خود رفته و نتیجهی زحمات او را دیگران و احیاناً دشمنان بردهاند. مانند اینکه کسی زمین غصب شدهاش را با قدرت و شدت مطالبه کند و با صرف نیرو و بذل مال و جان آن را از دست دشمن بگیرد، اما همینکه گرفت برود به خانهی خود بنشیند و یک دانه بذر هم در آن نپاشد، دیگران بروند از آن به سودخود استفاده کنند.
انقلاب عراق با پایمردی روحانیت شیعه به ثمر رسید، اما روحانیت از ثمرهی آن بهرهبرداری نکرد و نتیجهاش را امروز میبینیم. مشروطیت ایران را روحانیت به ثمر رسانید، اما آن را ادامه نداد و بهرهبرداری نکرد و لهذا طولی نکشید که یک دیکتاتوری خشن روی کار آمد و از مشروطیت جز نام باقی نماند، بلکه تدریجاً در مردم سوء ظن پدید آمد که اساساً رژیم استبداد از رژیم مشروطه بهتر بوده است و مشروطیت گناه است. حتی در جنبش تنباکو اظهار تأسف میشود که روحانیت با لغو امتیاز رژی کار خود را تمام شده تلقی کرد در صورتی که میتوانست پس از آن آمادگی مردم، یک نظام واقعاً اسلامی به وجود آورد.
نهضت اسلامی ایران در حال حاضر در مرحلهی نفی و انکار است. مردم ایران یکدست علیه استبداد و استعمار قیام کردهاند. مرحلهی نفی و انکار به دنبال خود مرحلهی سازندگی و اثبات دارد به دنبال «لا اله» باید «الاالله» بیاید. در هر نهضت مرحلهی سازندگی و اثبات از مرحلهی نفی و انکار دشوارتر است. اکنون این نگرانی در مردم هوشمند پدید آمده است که آیا باز هم روحانیت کار خود را نیمه تمام خواهد گذاشت؟
رخنه فرصتطلبان
رخنه و نفوذ افراد فرصتطلب در درون یک نهضت از آفتهای بزرگ هر نهضت است. وظیفهی بزرگ رهبران اصلی این است که راه نفوذ و رخنهی اینگونه افراد را سد نمایند. هر نهضت مادام که مراحل دشوار اولیه را طی میکند سنگینی اش بر دوش افراد مؤمن مخلص فداکار است اما همینکه به بار نشست و یا لااقل نشانههای بار دادن آشکار گشت و شکوفههای درخت هویدا شد، سر و کلهی افراد فرصتطلب پیدا میشود. روزبهروز که از دشواریها کاسته میشود و موعد چیدن ثمر نزدیکتر میگردد، فرصتطلبان محکمتر و پر شورتر پای علم نهضت سینه میزنند تا آنجا که تدریجاً انقلابیون مؤمن و فداکاران اولیه را از میدان به در میکنند.
این جریان تا آنجا کلیت پیدا کرده که میگویند «انقلاب فرزند خور است». گویی خاصیت انقلاب این است که همینکه به نتیجه رسید فرزندان خود را یک یک نابود سازد. ولی انقلاب فرزند خور نیست؛ غفلت از نفوذ و رخنهی فرصتطلبان است که فاجعه به بار میآورد. جای دوری نمیرویم. انقلاب مشروطیت ایران را چه کسانی به ثمر رساندند؟ و پس از به ثمر رسانیدن چه چهرههایی پستها و مقامات را اشغال کردند؟ و نتیجهی نهایی چه شد؟ سردار ملیها و سالار ملیها و سایر قهرمانان آزادیخواه، همه به گوشهای پرتاب شدند و به فراموشی سپرده شدند و عاقبت با گرسنگی و در گمنامی مردند، اما فلانالدولهها که تا دیروز زیر پرچم استبداد با انقلابیون میجنگیدند و طناب به گردن مشروطهچیان میانداختند، به مقام صدارت عظمی رسیدند و نتیجهی نهایی، استبدادی شد به صورت مشروطیت. فرصتطلبی تأثیر شوم خود را در تاریخ صدر اسلام نشان داد. در دورهی عثمان، فرصتطلبان جای شخصیتهای مؤمن به اسلام و اهداف اسلامی را گرفتند، «طرید»ها وزیر شدند و «کعبالاحبار»ها مشاور، و اما «ابوذر»ها و «عمار»ها به تبعیدگاه فرستاده شدند و یا در زیر لگد مچاله شدند. چرا قرآن کریم میان انفاق و جهاد قبل از فتح مکه و انفاق و جهاد بعد از فتح مکه و در حقیقت میان مؤمن منفق مجاهد قبل از فتح و مؤمن منفق مجاهد بعد از فتح فرق میگذارد: «لا یستوی منکم من انفق من قبل الفتح و قاتل، اولئک اعظم درجة من الذین انفقوا من بعد و قاتلوا و کلاً وعدالله الحسنی والله بما تعملون خبیر»۱
آنانکه پیش از فتح، انفاق و جهاد کردند (با دیگران) همانند نیستند. آنان از نظر درجه بزرگترند از کسانی که بعد از فتح، انفاق و جهاد کردند. و خداوند به همه وعدهی نیکی داده و خداوند به آنچه میکنید آگاه است. سّر مطلب واضح است. پیش از فتح مکه هر چه بود دشواری و تحمل مشقت بود، ایمانها خالصتر و انفاقها و جهادها بیشائبهتر و از روحیهی فرصتطلبی دورتر بود. بر خلاف انفاق و جهاد بعد از فتح که در آن حد از بیشائبگی نبود.
همچنین قرآن دربارهی مجاهدین اولین میفرماید «بیست نفر شما برابر با دویست نفر از کافران است. ولی همینکه عناصر دیگر که هنوز روح اسلامی کاملاً در آنها دمیده نشده بود و دقیقاً مؤمن به اهداف انقلاب اسلامی نبودند وارد شدند - و در آن هنگام میشد اسلام را یک فرصت تلقی کرد - میگوید صد نفر شما با دویست نفر دشمن برابری میکند.
نهضت را اصلاحطلب آغاز میکند نه فرصتطلب و همچنین آن را اصلاحطلب مؤمن به اهداف نهضت میتواند ادامه دهد نه فرصتطلب که در پی منافع خویش است. به هر حال مبارزه با رخنه و نفوذ فرصتطلبان علیرغم تظاهرات فریبندهشان یکی از شرایط اصلی ادامهی یک نهضت در مسیر اصلی است.
ابهام طرحهای آینده
فرض کنیم ساختمان فرسوده و بیقوارهای را که در آن با ناراحتی بهسر میبریم میخواهیم خراب کنیم و به جای آن، ساختمانی نو و زیبا که فاقد نواقص قبلی باشد و آسایش ما را کاملاً تأمین کند بسازیم. اینجا دو احساس داریم. یک احساس منفی دربارهی ساختمان موجود که میخواهیم هر چه زودتر خود را از شر آن راحت سازیم و دیگر احساس مثبت درباره ساختمان جدیدی که میخواهیم بسازیم و هرچه زودتر یک زندگی خانوادگی ایدهآل در آن به وجود آوریم. از نظر احساس منفی تکلیف ما روشن است. نیاز زیادی نیست که ضرورت تخریب آن برای ما توضیح داده شود، زیرا عملاً ناراحتیها را لمس میکنیم. اما از نظر احساس مثبت اگر طرحی و نقشهای مشخص جلوی ما بگذارند، یا ماکتی تهیه کنند و جلوی ما بگذارند که ساختمان آینده این است با این مزایا و محاسن و ما در مجموع نقصی نتوانیم پیدا کنیم قطعاً تسلیم میشویم و قبول میکنیم. ولی اگر طرحی ارائه نشود و از طرف متخصصان مورد اعتماد، به طور اجمال گفته شود بعد از خراب کردن، ساختمانی بسیار عالی به جای آن خواهیم ساخت، بدیهی است که شوق ما تحریک میشود. اما نوعی دلهره هم در ته دل خواهیم داشت. حالا اگر دو گروه مهندس پیشنهاد ساختمان جدید بدهند؛ یک گروه نقشهای معین از هم اکنون ارائه میدهد که مثلاً در ورودی کجاست، آشپزخانه به چه شکل و در کجاست، سالن پذیرائی چه ابعادی دارد و در کجاست، حمام و دستشویی کجا، اما گروه دیگر در عین اینکه به ارزش و شخصیتشان اعتماد داریم هیچگاه نقشه و طرح خود را ارائه نمیدهند. همینقدر وعده میدهند بهترین ساختمان را خواهیم ساخت. اینجا است که ابهام و روشن نبودن طرح این گروه ممکن است ما را به سوی آن گروه دیگر بکشاند.
روحانیت آن گروه مهندس اجتماعی مورد اعتماد جامعه است که به علل خاصی در ارائهی طرح آینده کوتاهی کرده و لااقل به طور کامل و به امضا رسیده ارائه نداده است. اما در مقابل، گروههای دیگر هستند که طرحها و نقشهاشان مشخص است، معلوم است جامعهی ایدهآل آنها از نظر حکومت، ازنظر قانون، از نظر آزادی، از نظر ثروت، از نظر مالکیت، از نظر اصول قضائی، از نظر اصول اخلاقی و ... چگونه جامعهای است. تجربه نشان داده که روشن نبودن طرح آینده، ضایعات اساسی به بار میآورد. قطعاً نهضت باید طرحهای روشن و خالی از ابهام و مورد قبول و تأیید رهبران ارائه دهد تا جلوی ضایعات گرفته شود. ما خوشوقتیم و خدا را سپاسگزار که از نظر مواد خام فرهنگی فوقالعاده غنی هستیم، نیازی از این نظر به هیچ منبع دیگر نداریم. تنها کاری که باید بکنیم استخراج و تصفیه و تبدیل این مواد خام به مواد قابل استفاده است و مستلزم بیداردلی و کار و صرف وقت است. و باز خوشوقتیم که این بیداری در حوزههای علمیهی ما آغاز شده و امیدوارم که روز افزون باشد و هر چه زودتر شاهد آنچه آرزو داریم باشیم. اللهم حقق رجاءنا و لا تخیب آمالنا.
آفتی که یک نهضت خدایی را تهدید میکند از نوع معنی است
از نوع تغییر جهت دادن اندیشهها است، از نوع انحراف یافتن مسیر نیتها است. نهضت خدایی باید برای خدا آغاز یابد و برای خدا ادامه یابد و هیچ خاطره و اندیشهی غیرخدایی در آن راه نیابد تا عنایت و نصرت الهی شاملش گردد و اگر نه، باد غیرت خدایی به صد خار پریشاندلش مینماید. آنکه نهضت خدایی آغاز میکند باید جز به خدا نیندیشد، توکلش بر ذات مقدس او باشد و دائماً حضور ذهنی داشته باشد که در حال بازگشتن به او است. قرآن از زبان شعیب پیغمبر نقل میکند «ان ارید الا الاصلاح مااستطعت و ما توفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه انیب»۲
هنگامی که گروهی از مجاهدین اسلام نبردی را پشت سر گذاشته و به مدینه برمیگشتند، رسول خدا به آنها فرمود «مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقی علیهم الجهادالاکبر»۳ آفرین بر گروهی که جهاد کوچکتر را انجام داده و جهاد بزرگترشان هنوز باقی است. گفتند «یا رسول الله و ما الجهاد الاکبر». فرمود جهاد با هوای نفس.
پاک نگهداشتن اندیشه و نیت در مراحل نفی و انکار که همهی سرگرمیها و درگیری با دشمن بیرونی است آسانتر است. همینکه نهضت به ثمر رسد و نوبت سازندگی و اثبات که ضمناً پای تقسیم غنائم هم در میان است برسد، حفظ اخلاص بسی مشکلتر است.
قرآن کریم در سورهی مائده - که آخرین سوره یا از آخرین سورههای قرآن است و بالاخره در دو سه ماه آخر عمر رسول اکرم نازل شده است و زمان، زمانی است که مشرکین یکسره به زانو درآمدهاند و خطری از ناحیهی آنها اسلام را تهدید نمیکند و در همین وقت در غدیر خم تکلیف امامت روشن و امامت و خلافت علی علیهالسلام به امر خداوند اعلام میشود - یک اعلام خطر از ناحیهی خدا به همهی مسلمانان مینماید و آن اینکه تاکنون از دشمن میترسیدید که ریشهی شما را برکند. اکنون نگرانی از آن ناحیه منتفی است. اکنون نگرانی از ناحیهی من است.
از این پس از کافران و دشمنان خارجی نترسید، از من بترسید که در کمین شما هستم. الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون» یعنی چه؟ یعنی جامعهی اسلامی از این پس از درون خود تهدید میشود که راه انحراف از مسیر خدایی اخلاص پیش گیرد و خدا را فراموش کند. سنت لایتغیر خداست که هر ملتی که از درون و از جنبهی اخلاقی تغییر کند و عوض شود، خداوند متعال سرنوشت آنها را تغییر دهد: «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»۴ خداوند وضع و سرنوشت مردمی را عوض نمیکند، مادامی که آنها خود را و آنچه به اندیشهها و رفتارهای خودشان مربوط است تغییر ندهند.
پینوشتها:
۱. سورهی مبارکهی حدید، آیهی ۱۰
وَ ما لَکُمْ أَلاَّ تُنْفِقُوا فی سَبیلِ اللَّهِ وَ لِلَّهِ میراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا یَسْتَوی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا وَ کُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنی وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ / چرا در راه خدا انفاق نکنید در حالی که میراث آسمانها و زمین همه از آن خداست (و کسی چیزی را با خود نمیبرد)! کسانی که قبل از پیروزی انفاق کردند و جنگیدند (با کسانی که پس از پیروزی انفاق کردند) یکسان نیستند. آنها بلندمقامتر از کسانی هستند که بعد از فتح انفاق نمودند و جهاد کردند و خداوند به هر دو وعدهی نیک داده و خدا به آنچه انجام میدهید آگاه است.
۲. سورهی مبارکهی هود، آیهی 88
قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ رَزَقَنی مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَ ما أُریدُ أَنْ أُخالِفَکُمْ إِلی ما أَنْهاکُمْ عَنْهُ إِنْ أُریدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفیقی إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنیبُ / گفت: ای قوم! به من بگویید هر گاه من دلیل آشکاری از پروردگارم داشته باشم و رزق (و موهبت) خوبی به من داده باشد (آیا میتوانم بر خلاف فرمان او رفتار کنم؟!) من هرگز نمیخواهم چیزی که شما را از آن باز میدارم، خودم مرتکب شوم! من جز اصلاح - تا آنجا که توانایی دارم- نمیخواهم! و توفیق من جز به خدا نیست! بر او توکّل کردم و به سوی او بازمی گردم!
۳. وسایل الشیعه، ج ۱۱، أبواب جهاد النفس، باب ۱، ح ۱
عن أبی عبدالله(ع) أن النبی صلیاللهعلیهوآله بعث سریّة فلمّا رجعوا قال مرحباً بقوم قضوا الجهاد الأصغر و بقی علیهم الجهاد الأکبر. فقیل یا رسولالله ما الجهاد الأکبر؟ قال: جهاد النفس / پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم گروهی را به جنگ با دشمنان فرستاد و چون برگشتند فرمود: مرحبا به گروهی که جهاد اصغر را انجام دادند و تکلیف جهاد اکبر همچنان بر دوش آنهاست ... آنان گفتند: یا رسولالله جهاد اکبر چیست؟ فرمود: جهاد با نفس
۴. سورهی مبارکهی رعد، آیهی ۱۱
لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ / برای انسان، مأمورانی است که پیدرپی، از پیش رو و از پشت سرش او را از فرمان خدا [حوادث غیر حتمی] حفظ میکنند (امّا) خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمیدهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند! و هنگامی که خدا ارادهی سوئی به قومی (به خاطر اعمالشان) کند، هیچ چیز مانع آن نخواهد شد و جز خدا سرپرستی نخواهند داشت!