1371/06/31
بیانات در دیدار اعضای سمینار «ائمهی جمعه»
بسماللهالرّحمنالرّحیم
خدا را شکرگزاریم که توفیق داد بعد از دو روز که در جلسات به بحث و تبادل نظر مشغول بودید، در این جلسهی خوب و صمیمی، خدمت آقایان محترم ائمهی جمعهی گرامی سراسر کشور برسم. این اجتماع، اگرچه کماً ممکن است اجتماع کوچکی به نظر بیاید، اما کیفاً یکی از بزرگترین اجتماعات کشور و جامعهی ماست. چون هر یک از آقایان در هر نقطه که مشغول انجام خدمات خود هستند، محور دلها و فکرها و توجهات و حرکت دینی و انقلابی عدهی کثیری از مردم نیز هستند. از خدای متعال متضرعانه مسألت میکنیم که این مجمع محترم را موفق بدارد و تصمیماتی که در اینجا گرفته شده است یا گرفته خواهد شد، برای امت اسلامی ما و ملت عزیز ایران و اسلام و قرآن، که هدف اعلی و اسنی هم جز این چیزی نیست، راهگشا باشد. خدا کند که حرکات، سکنات، گفتار، حیات و ممات ما در راه قرآن و اسلام و اهل بیت علیهمالسّلام باشد.
مطلبی که بنده به نظرم رسید عرض کنم، اجمالاً دو قسمت است: یک قسمت مربوط به وضع عمومی عالم و جریاناتی است که بهطور محسوس و نامحسوس در مورد اسلام راهاندازی شده و تعقیب میشود؛ یک مطلب هم که مرتبط با همین موضوع نماز جمعه و امامت جمعه و خطبههای جمعه و این چیزهایی است که مخاطب آن، هم مردمند - که قدر نماز جمعه را بدانند - هم آقایان محترم هستند - که به عنوان مرکز نماز جمعه، مطالبی را مورد توجه قرار دهند - و هم برادران عزیز در دبیرخانهی ائمهی جمعهی سراسر کشور.
اما مطلب اول: علیالاجمال، آنچه که بنده حس میکنم، این است که یک حرکت منظم و تدبیر شده، علیه اسلام وجود دارد. نه اینکه بخواهیم عرض کنیم تا کنون، یعنی تا قبل از این حرکت، در دنیا از سوی قدرتمندان و مستکبران حرکتی علیه اسلام نبوده است؛ چرا. همه میدانیم که اسلام مورد بغض و عناد دشمنان زیادی در سرتاسر جهان مادی بوده است. چه آنچه مظهرش جنگهای صلیبی است که دویست سال عالم مسیحیت را به سمت مرکز اسلام کشاندند، و در آن، چه جنایتها و آدمکشیها شد؛ و چه آن آثار و تبعات جنگهای صلیبی در طول این چند قرن گذشته، و آنچه که در دوران پیدایش استعمار پیش آمد و کشورهای اسلامی، که کشورهای ثروتمندی بودند و در مراکز حساسی از عالم قرار داشتند، به استعمار کشورهای دیگر در آمدند؛ و بقیهی قضایا، که تفصیل اینها به نظر اینجانب، امروز برای ملت مسلمان، بخصوص علمای دین و اعلام مذهب لازم است که روشن باشد. باید در اطراف این کارها مطالعه شود تا ببینیم این دشمنیها هدفش چه بود؟ آنچه که امروز مطرح است، شکل جدیدی از دشمنی است؛ با توجه به اینکه امروز دشمن از وسایل زیادی برخوردار است و بخصوص با توجه به اینکه اسلام امروز یک داعیهدار است. اسلام در مسلمین بیداری ایجاد کرده است. هرجا اسلام هست، در آنجا منافع قدرتهای زورگو و ظالم، تهدید میشود. احساس کردهاند که اسلام بنا دارد که با همهی وجود، با تحقق اصول و مبانی اساسی خود، در مقابل دنیای زر و زور ظاهر شود و قد علم کند. این را فهمیدهاند؛ لذاست که امروز در مقابله با اسلام، یک حرکت عظیم و عمومی به راه انداختهاند. این را ما در دنیا احساس میکنیم.
البته امروز، تبلیغات، پیچیده است و روشهای سیاسی، بسیار موذیانه است. امروز مثل دوران جنگهای صلیبی نیست که از اطراف اروپا، دولتهای مسیحی، هرکدام پرچمی به دست گرفتند و سربازان و مردم خودشان را به سمت مرکز دنیای اسلام کشاندند. کار را با دقت، با پیچیدگی، با حفظ ظواهر و حتیالمقدور با حفظ ظاهر شعارهایی که امروز میدهند، پی میگیرند. نمیخواهند وانمود شود که اینها با اسلام دشمنند. میخواهند پردهپوشی کنند و ضربه بزنند. این است که کار مشکل شده است.
برای بسیاری از مردم در سطح عالم، فهم این هدف خبیث، دشوار شده است؛ لکن جاهایی ظاهر میشود. مثلاً در همین بوسنی هرزگوین، که یک کشور مسلمان اروپایی است، این موضوع آشکار شد. این ملت، ملتی با اصلیت اروپاییاند، و مهاجر نیستند. اینها از همان اسلاوهایی هستند که در آن منطقه زندگی کردهاند. میلیونها، بلکه شاید بشود گفت صدها میلیون اسلاو، امروز در اطراف و اکناف اروپا، از جمله در روسیه و در بعضی از کشورهای دیگر زندگی میکنند. نژاد اسلاو، یک نژاد اروپایی است. چنین نیست که تصور شود اینها مسلمانانی بودند که زمانی به آنجا مهاجرت، و زاد و ولد کردهاند؛ نه. مسلمان بومی منطقهاند؛ اروپاییاند. این قوم، یک قوم بومی است. آنجا خانهی اوست، سرزمین اوست. اشغالگر نیست، بیگانه نیست، از خانهی خود دفاع میکند و میخواهد در کشور خود، خودش حکومت کند و اقوام دیگر بر او حکومت نکنند. بهخاطر این داعیهی حق، مورد ظلم و فشار و کشتار و قساوت و جلادی قرار گرفته و همهی دنیای قدرتمند هم که میتوانند و نفوذ دارند و دستشان میرسد، نشستهاند و همینطور تماشا میکنند! این، هیچ عاملی ندارد جز اینکه اینها مسلمانند!
شبیه همین قضیه، در همین کشور یوگسلاوی سابق - تقریباً در حدود یکسال پیش، یا کمتر - بین همین صربستان و بخشهای دیگری از این جمهوری وصله پینه شده پیش آمد؛ که تکههای آن میخواستند خود را مستقل کنند. همین حالتی را که امروز میبینید صربها با مسلمانان بوسنی هرزگوین دارند، با آن بخشهای دیگری که درصدد تجزیه هستند، داشتند. دولتهای اروپایی، بهطور جدی وارد شدند و تهدید کردند. تهدید جدی و اقدام حقیقی، از اقدام مصنوعی متفاوت است. طرف هم میفهمد. آنجا معلوم بود که آنها جداً درصدد بودند که اگر صربها از حد خودشان تجاوز کردند، جلوشان را بگیرند. معلوم بود. تهدید کردند و اعلام کردند؛ اینها هم سرجای خود نشستند. حال که نوبت اینهاست، عدهای تصریح میکنند به اینکه، ما به این قضیه کاری نداریم! عدهای در انجام اقدامات، حتی در مقام گفتن هم کوتاهی میکنند؛ چه رسد به اینکه تقبیح یا محکوم کنند. عدهای هم به محکوم کردن زبانی اکتفا میکنند. در مقابل چشم دنیا - همین دنیایی که میبینید اگر دو نفر در گوشهای از آن، به وسیلهی دولتی یا حکومتی، چهار صباح به زندان بیفتند، چطور اینها فریادشان بلند میشود؛ بدون اینکه توجه کنند که این فرد مجرم بوده، خیانت کرده، یا چه کرده - حقوق بشر نقض شد و انسانها چنین شدند. هزاران نفر را - ما نمیدانیم دقیقاً چقدر؟ در آمارهایی رسماً اعلام میشود: نود هزار، هفتاد هزار - از بچهی کوچک و پیرزنان و پیرمردان - غالباً یا عموماً غیرنظامی - در ظرف چند ماه با بمب، توپخانه، تفنگ، خنجر و یا در اردوگاه و زندان، با گرسنگی دادن کشتند. اما هیچ اقدامی از طرف دنیا نشان داده نمیشود. چرا؟ چون قربانیان مسلمانند. علت، فقط همین است: چون مسلمانند. معنای این کار و این حرف چیست؟ مسلمانان دنیا از این، چه باید بفهمند؟ مبادا کسی خیال کند که اینها از اسلامی که بالفعل یک حکومت اسلامی به قول آنها «بنیادگرا» باشد، میترسند؛ نه. معلوم است که در آنجا حکومت بنیادگرا بهوجود نمیآید. من آن مردم را دیدهام. بنده در شهر سارایوو، پیاده در خیابانها حرکت کردم. همین مردم بیچارهای که امروز کشته میشوند؛ همین زنان و مردان که شنیده بودند از جمهوری اسلامی کسی آمده، اطراف این خیابانها اجتماع و ازدحام کرده بودند که ما را تماشا کنند و ببینند. به کتابخانهی «غازی» هم رفتم، که یکی از کتابخانههای قدیمی است و هزاران جلد کتاب خطی فارسی و عربی در آن است. کتابخانهی مذکور از یادگارها و مواریث اسلامی است. یکی از مهمترین آنها این بود که بعضی از نسخ آن نسخ نفیسی است. ساعتی در آن کتابخانه گردش کردم. حالا شنیدهام همان کتابخانه آتش گرفته؛ آنجا را با بمب زدهاند و نابود کردهاند!
مدرسهی قدیمی و مسجد قدیمی آنجا را رفتیم و از نزدیک دیدیم. بعد هم پیاده در خیابانها، با گروهی که همراه ما بودند حرکت کردیم. این جمعیت هم اظهار علاقه میکرد. زنان بیحجاب بودند و ظواهراسلامی از لحاظ پوشاک و رفتار صفر بود؛ اما دلهایشان مالامال از اسلام و احساس مسلمانی بود. در مسجدشان که وارد شدیم، چند نفر از خانمهای حزب اللهی در هیأت ما بودند و با چادر و آن وضعیت و آن زی، وارد مسجد شدند. زنان مسلمانی که برای نماز به آن مسجد آمده بودند، خانمهای چادری را محاصره کرده و، آنها را میبوسیدند و به آنها دست میکشیدند. این، احساسات اسلامی آن مردم است. از ظواهراسلامی هم چیزی نیست جز همین نماز. فقط نماز آنجا هست. اما احساس مسلمان بودن، فراوان. عشق به امت اسلامی، احساس هویت اسلامی، بسیار عالی و در حد اعلی.
آنجا کشوری است که سی، چهل سال، نظام مارکسیستی ضد خدایی بر آن حکومت کرده و درعینحال مردم همچنان مسلمانند. در آنجا نماز خواندیم، مردم هم نماز خواندند. همین تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها را که همهی شیعه و سنی نقل کردهاند و مستحب است، به شکل دیگری - اول سبحان الله، بعدالحمدلله، بعد اللهاکبر - امام جماعتشان به صدای بلند خواند و همه آن را خواندند. خلاصه، ظواهر، از لحاظ شکل مسجد و آداب عبادت، ظواهر اسلامی است.
بعد به ساختمانی رفتیم که بنا بود آنجا ناهار بخوریم. رئیس جمهور آنجا، میزبان ما بود. وقتی رفتیم، دیدم مردم در مقابل عمارت جمع شدهاند. رفتیم آنجا و یکی دو ساعت بودیم. موقع برگشت، دیدم تمام آن جمعیت، همانطور ایستاده بود. ما با آنها ملاقاتی نداشتیم. من که با آنها حرفی نمیتوانستم بزنم. فقط یک نگاه. بهمجرد اینکه چشمشان به ما و این هیأت افتاد، بنا کردند به ابراز احساسات: دست تکان دادن، دستمال تکان دادن. ما عبور کردیم و آمدیم. اینها همان مردمند. اگر احساسات اسلامی در اینها مرده بود، دشمنان با اینها کاری نداشتند. اگراحساس هویت اسلامی در اینها نبود، غرب، امریکا، انگلیس؛ این کشورهای ضد اسلام و معاند با اسلام، به اینها کمک میکردند.
این، یک نمونه است. نمونهی دیگر، کشمیر است، که دیدید با کشمیر چه کردند! سربازان هندو را با آن وحشیگری برای سرکوب مسلمانان به کشمیر فرستادند. این ماجرا هنوز هم به شکلی دنباله دارد و در دنیا هم اصلاً منعکس نمیشود. این، وضع افغانستان است که مسلمانان با هم مبارزه میکنند و میجنگند. قدرتها و دولتها که در چنین مواقعی، به شکلی اعلام وجود میکنند و حرفی میزنند، اینجا حرفی نمیزنند. البته هرچه اینها - قدرتها و دولتها - نزدیک نیایند و به محیط اسلامی نزدیک نشوند بهتر است و ما خوشحالیم؛ چون آمدن آنها بیشتر مایهی دردسر و مشکل است. غرض؛ اینها از تماشای درگیری مسلمانان خوشحالند! از اینکه مسلمانان مفلوک باشند، سرکوب شوند، گرسنه بمانند و در زندگی اجتماعی و سیاسی خودشان پیشرفت نکنند، خوشحالند! این، وضع اسلام در دنیاست. اما در این مجموعه، آنجایی که مرکز توجه خصمانهی دشمن است، جمهوری اسلامی است. میدانند که این احساس مسلمانی، چگونه در مسلمانان عالم زنده شد.
در همین کشورهایی که پنجاه، شصت سال و بعضاً هفتاد سال در زیر سیطرهی کمونیسم بودند، نسیم آزادی راه پیدا کرد. آنچه که اول مورد توجه مردم قرار گرفت - مثل مردم کشورهای منطقهی قفقازیا آسیای میانه - اسلام بود. قومیت و ملیتگرایی نبود. چه چیز اسلام را در اینها زنده نگه داشت؟ چهچیز احساس هویت اسلامی را در اینها تر و تازه نگه داشت؟ این عزت و شوکت اسلام بود که به برکت جمهوری اسلامی بهوجود آمد. عظمت اسلام بود که جمهوری اسلامی آن را نشان داد. تبلیغ شده بود که اسلام یک دین مرده است؛ بسیاری از مسلمانان دنیا هم آن را باور کرده بودند. چنین وانمود شده بود که اسلام دینی بود که در برههای از زمان آمد، و رفت و چیز متعصبانهی غیر واقعی غیر مبتلاً به مسائل زندگی امروز است. اصلاً اسلام یعنی چه!؟ نمونهاش را شما در کشور خود دیده بودید. جوان مسلمان ما خجالت میکشید در محیط دانشگاه نماز بخواند! در فرودگاه مهرآباد تهران، در آن زمان، بنده دیده بودم کسی که نمازش میرفت تا قضا شود، خجالت میکشید جلو چشم مردم نماز بخواند! اینجا ایران بود. بقیهی کشورها نیز همینطور بود. کم و بیش، اوضاع در دنیا شبیه هم بود. احساس مسلمانی وجود نداشت. سعی میکردند تا مسلمانی را به کلی از ذهنها خارج کنند. آنجایی هم که مانده بود، فقط به صورت یک تشریفات بود.
انقلاب اسلامی آمد و نشان داد که اسلام زنده است؛ اسلام، تشکیل حکومت میدهد؛ اسلام، کشور اداره میکند؛ اسلام، نظامهای اجتماعی را به مسابقه میطلبد؛ اسلام، برای حل مشکلات مادی و معنوی انسان، راهحل ارائه میدهد؛ در زمینههای گوناگون، اسلام برای انسان متحیر این زمان، فسحت و فرصتی ایجاد میکند. این، مسلمانهای دنیا را زنده کرد.
آنها میدانند که پرچم اسلام در جمهوری اسلامی ایران و به دست امام بزرگوار ما رضواناللهتعالیعلیه و اعلیالله درجته، بالا رفت و برافراشته شد. اینها را میدانند؛ لذا دشمنی اصلی با اینجاست. و این است که تحریکات میکنند.
امروز امریکا و انگلیس و کشورهای دارای طمع در منافع کشورهای این منطقه، هر کاری که بتوانند، با جمهوری اسلامی میکنند. هر ضربهای که بتوانند میزنند. اگر کاری نمیشود، بهخاطر این است که نمیتوانند بکنند. آنها وانمود میکنند که قدرتشان نامحدود است؛ اما چنین نیست. قدرتهایشان محدود، امکاناتشان بسیار محدود، مشکلاتشان زیاد و تناقضات داخلیشان فراوان است. ابرقدرتها، شگرد کارشان این است و اینگونه وانمود میکنند که با یک اشارهی ما، هر کاری که بخواهیم، در دنیا انجام میگیرد: یکی حذف میشود، یکی میآید و یکی میرود. این حرفها، با واقعیت خیلی فاصله دارد و نمیتوانند. اینها وقتی با یک کشور زنده و قوی روبهرو شوند که آن کشور حکومتش به دست یک مجموعهی خشک و خالی در بالا نیست، بلکه متکی به مردم است، در میمانند. جمهوری اسلامی، چنین است. اینجا چنین نیست که حکومت بهدست مجموعهای منقطع از مردم باشد که برای خودشان ببرند و بدوزند و فرمانروایی کنند. اینجا حکومت، با مردم یکی است. روحانیت در دل مردم جا داشته، امروز هم جا دارد. دین در اینجا حاکم است و بر اعماق دلها حکومت میکند. مردم از روی اعتقاد دینی حرکت میکنند. اکثریت قاطع مردم، یا اکثریت نزدیک به همهی مردم، متدینند. ممکن است یکوقت گروهی از مردم از مسؤولی گلهای داشته باشند؛ اما نظام را از اعماق دل، دوست میدارند؛ اسلام را با همهی وجود دوست میدارند. البته تا وقتی که نظام، تابع اسلام باشد. این را همهی مسؤولین بدانند: تا وقتی که ما، در خدمت اسلامیم، مردم ما را دوست میدارند.
اگر خدای ناکرده روزی پیش بیاید که نظام، نسبت به اسلام بیتفاوتی احساس کند، یا بیتفاوت عمل کند (فلان حکم اسلامی شد شد، نشد نشد. فلان حرکت و اخلاق اسلامی شد شد، نشد نشد.) اگر رفتارها، خدای ناکرده، بر خلاف رفتار اسلامی شود - که البته چنین چیزی انشاءالله هرگز پیش نخواهد آمد - این پشتیبانیها نخواهد بود. مردم چون اسلام را حاکم میبینند و میفهمند که حرکت نظام، مرضی الهی است، در خدمت این نظامند. بههرحال، چنین نظامی که مؤید به تأییدات، عواطف، احساسات و افکار مردم است، مشکل بزرگی برای دشمن است. لذا، همهی نیرویشان را صرف میکنند و هر کاری که بتوانند، برای به شکست کشاندن آن میکنند.
این قضیهی جزایر خلیجفارس(۱) یکی از کارهای کوچکی است که آنها میخواهند انجام دهند. تا مثلاً ناخنشان به جایی بند میشود، آنجا را محکم میچسبند که شاید بتوانند فشاری وارد کنند. بزرگترین قلمی که اینها علیه ما راه انداختند، جنگ تحمیلی هشت ساله بود که در آن ناکام شدند. آنها خیلی روی این جنگ تحمیلی حساب کرده بودند. فکر نمیکردند این جنگ، هشت سال طول بکشد و آخرش هم با ناکامی متجاوز تمام شود. لذا کمکش کردند، تشویقش کردند، پول دادند، سلاح دادند، همه چیز به دشمن دادند تا شاید بتواند کاری از پیش ببرد؛ که بحمدالله نتوانست. از این قبیل کارها داشتند و خواهند داشت. این آن مطلب اول؛ یعنی حمله به اسلام در سرتاسر عالم، که این هوشیاری، وحدت، اتحاد و اتفاق امت اسلامی و از بین بردن اختلافات میان اعضای امت اسلامی را میطلبد. قومیتها و مذاهب را بر اسلام و قرآن ترجیح ندادن: «فمن یکفربالطاغوت ویؤمن بالله فقداستمسک بالعروة الوثقی(۲)». این عروهی وثقی را محکم چسبیدن و کفر به طاغوت و ایمان به الله داشتن.
طاغوت، همان طغیانگری است که انسانها را از راه خدا منحرف میکند. امروز مظهر عینی و ملموس این طغیانگری در دنیا، همین قدرتهای سوء مثل استکبار امریکایی و امثال آن هستند. مظهر درونی آن هم، نفس ما و هوای ماست که از آن باید به خدا پناه ببریم.
اگر کفر به طاغوت ورزیدیم و ایمان به خدا؛ فقد استمسک بالعروة الوثقی. خدا وقتی گفت عروه و ریسمانی وثقاست؛ یعنی از همه محکمتر است، دیگر ما چه دغدغه و چه نگرانیای داریم؟ عروهی وثقاست دیگر: فقد استمسک بالعروة الوثقی.
باید ملت و امت اسلامی، به همین عروهی وثقی تمسک کنند؛ اختلافات را کنار بگذارند؛ اختلافات را دامن نزنند. همهی ما باید مواظب باشیم. حرفزدنهایمان، تعبیراتمان، کلماتمان، منشمان، نگاهمان، دوستی و دشمنیمان باید به اتحاد کمک کند. مردم را از اختلاف باید دور کنیم و خودمان هم دور شویم. این امر، برای امت اسلامی، پرهیز از اختلاف و برای ملت ایران، هوشیاری و آگاهی را ایجاب میکند. هر چه مجتمعترشدن را؛ اتحاد درون ملت را؛ محکم کردن ارتباط میان مسؤولین و مردم را؛ همکاری با نظام اسلامی را و مقابلهی با هر آن چیزی که این نظام را تضعیف کند.
در تزاحم بین واجبات، واجب اهم از همه چیز، حفظ نظام است. یکی از وسایل بسیار مهم برای اینکه این وحدت، این حرکت و این تجمع صورت گیرد، همین نماز جمعهای است که شما آقایان، متصدی و مباشر آن هستید. این نماز جمعه، حقیقتاً نعمت بزرگ الهی است. من تصور میکنم در این واجب مهم، پنج، شش خاصیت و اثر اساسی هست، که گمان میکنم نمازهای جمعه، وقتی کماهوحقه انجام گیرد، این آثار را در جامعه خواهد داشت؛ و اینها ارزشهای مهمی است که جامعهی ما نیازمندشان است: یکی معرفت دینی است و انباشتن ذهن و فکر از معارف زلال و صاف و پاک دینی و فهم دینی و عمق اعتقاد دینی و نزدیک کردن دل به یاد خدای متعال، و خلاصه، جنبهی دینی انسان را تأمین کردن. شبهاتی در ذهنها پیش میآید. ذهنها در یک جامعهی آزاد، جوال است. ما باید به ذهنهای گوناگون میدان بدهیم که دربارهی مسائل فکر کنند. اگر شبههای به ذهنشان رسید، باید اعلام دین، آن شبههها را برطرف کنند. همهاش هم روی شبهه حساب نکنیم. تفهیم و تعمیق معارف اسلامی بسیار مهم است. توحید اسلامی، یک اقیانوس است که امثال ما به اعماق آن ممکن نیست برسیم. مقداری از این ظاهر باید پایینتر برویم و آنها را برای مردم تبیین کنیم. مسائل مربوط به معاد، مسائل مربوط به نبوت و امامت، مسائل اعتقادی گوناگون. اینها چیزهایی است که مردم باید بدانند. قانع نباشیم به اینکه حالا این مردم اعتقاد سالم و خالصی دارند. همین را دست نزده نگه نداریم. شما میخواهید دست نزده نگهش دارید، دشمن که نمیخواهد! دشمن میآید این ایمان را، بخصوص در جوانان، تضعیف میکند. این ایمان را باید تعمیق کرد. این، با کار دینی انجام میگیرد و جاهای مختلفی دارد که یکی از آنها نماز جمعه است.
عرض نمیکنم که نماز جمعه را به بحثهای اعتقادی پیچیده مخصوص کنیم؛ نه. اگر یک جملهی معرفت اعتقادی در نماز جمعه باشد، مردم استفادهی زیادی میکنند. یکی از فواید نماز جمعه این است. البته نماز جمعه، فقط به فکر کار ندارد. به دل هم کار دارد. نماز جمعه حال است؛ ذکر است. «فاسعوا الی ذکر الله. (۳)» نماز جمعه ذکر است؛ توجه به خداست. یک هفته تلاش و کار برای مادیات، برای زندگی و یک روز در یک مجمع عظیم، دل را به خدا دادن؛ خود را در معرض انوار معرفت الهی و الطاف او قرار دادن. شستشو دادن و تطهیر کردن دل، امر لذتبخشی است. شنیدن آیات قرآن و کلمات الهی از زبان امام جمعه در خطبه، برای هر مسلمانی لذتبخش است.
دوم، معرفت سیاسی است. جامعهی ما برخلاف بسیاری از جوامع دیگر، یک جامعهی سیاسی است. شما اگر به کشورهای دیگر رفته و با مردم معمولی حرف زده باشید، میبینید حتی در این کشورهای پیشرفتهی دنیا که از لحاظ مادی و ترقیات و فناوری خیلی جلو هستند، مردم از سیاست چیزی نمیفهمند. این دولت چرا آمد، این دولت چرا رفت؟ فلان مسألهی جهانی چیست؟ علت دشمنی دولتشان مثلاً با فلان کشور چیست؟ حتی علت لشکرکشیها را نمیدانند! متوجه نیستند فلان لشکرکشی برای چه بود؟ فلان راهپیمایی که راه انداختند برای چه بود؟ این سر و صدا برای چه بود؟ مردم معمولی به فکر همان یک لقمه نانند: چند ساعت کار کنند و زندگی خودشان را بگذرانند. البته زندگیهایشان مختلف است. بعضی جاها سطحش بالا و بعضی جاها پایین است. اما غالباً مسائل سیاسی را درک نمیکنند.
جامعهی ما اینگونه نیست. درون هر خانهای بروید، به هر کورهدهی بروید، در هر مجمع و محفلی بروید، مسائل سیاسی را میفهمند؛ مگر آن اقلِ قلیلی که درِ انقلاب را روی خودشان بستهاند و خودشان را زندانی جهالتها کردهاند. کسانی که سینه را به روی نسیمهای معنوی انقلاب گشودند، شرح صدر پیدا کردند. امروز، پیرزنان ما، گوشه نشینان ما و افرادی که هرگز داخل مسائل سیاسی نبودند، از مسائل عالم چیزها میدانند. برای مثال، همین واژهی استکبار و استعمار را که ما اینطور راحت استعمال میکنیم و همه معنایش را میفهمند. زنان ما میدانند استکبار یعنی چه، پیرزنان میدانند، نوجوانان میدانند. اینها امریکا و سلطهطلبی را زشت میشمارند و راجع به این قضایا اطلاعات دارند. اینها جزو مسائل سیاسی و مخصوص طبقات روشنفکر است که مثلاً صهیونیسم چرا بهوجود آمد؟ صهیونیسم چه کار میکند؟ اعراب در مقابل صهیونیسم چه موضعی دارند؟ علت مبارزه با اسرائیل چیست؟ اینها مسائلی است که امروز در بین مردم ما روشن است و مردم اینها را میدانند. مردم سیاسیاند. پس، به این مردم باید آگاهی سیاسی داد؛ چون یکی از مطالبات و خواستههای آنهاست. علاوه بر این، باید به مردم تحلیل سیاسی داد. معرفت سیاسی کافی نیست؛ قوت تحلیل سیاسی لازم است. من در تاریخ اسلام که نگاه میکنم، هرجا ایرادی و اشکالی در حرکت تاریخ مشاهده میکنم، وقتی دقت میکنم، میبینم بهخاطر این بوده است که مردم قدرت تحلیل سیاسی نداشتهاند. اگر قدرت تحلیل سیاسی میداشتند، در هر مقطعی از مقاطع میتوانستند راه صحیح را پیدا کنند و اگر مشکلی وجود داشت آن را از میان بردارند. در داخل کشور خود ما نیز همینطور است. اگر مردم تحلیل سیاسی نداشته باشند، دشمن، راحت کارش را انجام میدهد. در این مقاطع گوناگون، ما این را متأسفانه مشاهده کردیم.
در صدر مشروطیت، کسانی که عامل و پیشقراولان مشروطه بودند، منزوی شدند و همان نوکران انگلیس و تربیت شدهگان انگلیس بر سر کار آمدند و امور را قبضه کردند. علت این بود که مردم، تحلیل سیاسی نداشتند. با اینکه مردم سیاسی بودند؛ کار مشروطه را خود مردم کرده بودند؛ اما قدرت تحلیل نداشتند که در پیچ و خمها بتوانند تشخیص دهند که چه شد؟ این قدرت تحلیل را در نماز جمعه باید به آنها داد.
سوم، آرامش و سکینهی روحی است. ببینید امروز علیه نظام جمهوری اسلامی، چقدر تبلیغات در دنیا وجود دارد! رادیوهای گوناگون، روزنامهها و مطبوعات گوناگون، خبرگزاریهای دشمن - همین خبرگزاریهای معروف دنیا که غالباً هم در مشت صهیونیستهاست - اینها هر چه خبر میدهند تقریباً یکسان است؛ مگر جاهایی که استثناست. والّا روال طبیعی این است. در دوران جنگ هم اینطور بود - آن زمان میگفتیم لابد مال جنگ است - الان نیز همینطور است. در همهی دورانها، هر چه خبرگزاریها خبر میدهند، منحرفکنندهی افکار نسبت به جمهوری اسلامی است! این خبرها هم، بالاخره در گوشه و کنار جامعه منتشر میگردد، باعث ناراحتی ذهن مردم میشود، دلها را آشفته میسازد و نگرانی و دغدغه ایجاد میکند. این ملت چه گناهی کرده است، جز اینکه در راه اسلام و برای استقلال کشور حرکت میکند و میخواهد زیر پرچم امریکا نباشد؟ چرا دائم در دغدغه و نگرانی و اضطراب و خبرهای بد و دروغ و نگرانی به سر ببرد!؟ چرا دائم در ذهن مردم اعتراض بهوجود بیاورند؟ هر حادثهای که بهوجود میآید این خبرگزاریها باید اینطور به ذهن مردم خط بدهند که گویا در این مورد، از داخل و از خودیها خطایی سرزده است! آنگاه مردم ناراحت و نگران بشوند و غصه بخورند که چرا اینطور شد؟
خوب؛ این دغدغهها و ناراحتیها، نقطهی آرامشی لازم دارد. این نقطهی آرامش، نماز جمعه است. امام جمعه و خطیب جمعه، باید با بیان خود، با سخن حکیمانه و سنجیده و معرفت صحیح خود، دلها را آرامش بخشد. به مردم تفهیم کند که اینها تبلیغات دشمن است و بسیاری از حرفهای آنها خلاف واقع است. واقعیات رابیان کند. اینها را آرام و متکی به لطف خدا کند. متوکل علیالله کند؛ و متوکل به قدرت ذاتی و درونی خودشان. بفهماند که دشمن ضعیف است و کید دشمن «فی تضلیل(۴)» است. اینها را برای مردم روشن کند. این هم یکی از آثار نماز جمعه.
من در آن سالهای اول انقلاب و روزهایی که تشنج و جنگ روانی دشمن علیه ما در حد اعلی بود، بالعیان مشاهده میکردم یکی از عواملی که دلهای مردم را در مقابل آن جنگ روانی عجیبی که دشمن بهوسیلهی گروهکها و غیرذلک راه انداخته بود آرامش میداد، همین نمازهای جمعه بود؛ نقش ائمهی جمعه بود. لذا، دشمن ائمهی جمعه رانشان گرفت؛ چون میدید اینها چقدر نقش دارند. البته امروز بحمدالله دشمن دیگر آن دست و پا را ندارد. آن روز خیلی قویتر بود. بههرحال، این نقش سوم نماز جمعه است.
چهارم، احساس برادری و صمیمیت و خبرگیری مسلمانان و برادران در یک شهر از یکدیگر، در یک مجمع عام است. این چه چیز خوبی است که در یک مجمع عمومی، برادران و خواهران مسلمان هفتهای یکبار همدیگر را ببینند؛ آشناها به سراغ هم بروند، احوال هم را بپرسند، صمیمیت را زیاد کنند؛ صلهی اخوان و ارحام انجام گیرد. یکی از فواید نماز جماعت - آن چنان که ذکر شده است - همین است که مردم از حال هم مطلع شوند. در یک مجمع عظیم عمومی، این معنابهشکل بهتری انجام خواهد گرفت. مردم به همدیگر برسند، به هم نگاه کنند و از هم احوال بپرسند. این، فایدهی بزرگی است.
پنجم، حل بعضی از مشکلات اجتماعی در شهرهاست. در شهرها گاهی اوقات مبلغی پول برای انجام کاری باید جمع شود؛ خانوادههایی باید کمک شوند؛ مشکلی باید برطرف گردد و اختلافی باید حل شود. بهترین جا برای این کارها، نماز جمعه است. افرادی که همیشه در مساجد بودهاند، میدانند که افرادی از مؤمنین، اهل خیرند؛ خیرند؛ کار راهاندازند. در مساجد جمع میشدند و گاهی کارهایی را در مسجد محله یا مسجد جامع شهر انجام میدادند. امروز هم در نماز جمعه میتوانند این کار را انجام دهند. بسیاری از مشکلات شهری، به این وسیله قابل حل شدن است.
ششم، نماز جمعه مظهر عزم سیاسی ملت است. وقتی که مردم بر یک کاری تصمیم سیاسی دارند - راهپیمایی میخواهند بکنند، اجتماع بزرگی میخواهند انجام دهند، علیه یک سیاست خباثتآمیز میخواهند شعاری بدهند، «آری» یا «نه» ای نسبت به یکی از مسائل جهانی میخواهند بیان کنند - بهترین جا و مظهر عزم ملی مردم، همین نمازهای جمعه است.
البته نماز جمعه فواید زیادی دارد که من رؤوس مطالب را یادداشت و عرض کردم. ذهنهای جوال آقایان، البته چیزهای بیشتری هم در این زمینه میتوانند بیان کنند. این، نماز جمعه است. پس، مردم باید آن را قدر بدانند و به نمازهای جمعه اقبال کنند. نگذارند دشمن از اینکه مردم به نماز جمعه اقبال ندارند خوشحال شود. اقبال مردم به نماز جمعه در هر نقطه از کشور، دشمن را ناکام و ناراحت میکند؛ چون با نماز جمعه، نقشههای دشمن به هم میریزد و به پیشرفت اهداف جمهوری اسلامی کمک میشود.
آقایان ائمهی جمعه هم، با توجه به این جهات، خطبههای نماز جمعه را به شکلی تنظیم فرمایند که تأمین کنندهی این مقاصد باشد.
من چند جمله هم بهعنوان توصیهی برادرانه برای بعضی از آقایان دارم. البته بحمدالله بسیاری از آقایان، فوق موضوعی را که ما میخواهیم بگوییم، خودشان درنظر دارند و شاید در عمل هم، آنها رعایت میشود. اما به عنوان تذکر برای بعضی که ممکن است توجه نداشته باشند، چند مطلب را عرض میکنم:
در خطبهها، اولاً محتوا را باید در نظر داشت؛ با همان کیفیتی که عرض شد. محتوای خطبهها طوری باشد که هرکس پای آنها نشست، وقتی بلند شد احساس کند چیزی نصیبش شده است. یا یک مطلب علمی، یا یک مطلب اعتقادی، یا یک فهم سیاسی، یا آن آرامشی که عرض شد، یا توجه و تذکر به خدا، یا اینکه قطرهی اشکی از چشم او جاری شود و احساس کند چیزی به دستش آمده است. این، احتیاج به کار و تلاش دارد. من بعضی از آقایان ائمهی جمعه را میشناسم که کارهای علمی و مطالعات علمی میکنند. عیبی ندارد گاهی از بعضی اسم بیاوریم. مثلاً امام جمعهی محترم سمنان. من مسألهای را لازم داشتم - مسألهی علمی راجع به نماز جمعه بود که لازم بود مراجعه کنم - ایشان گفت من کار کردهام، میآیم به شما میدهم. جزوهی منقح بسیار خوبی را آوردند که کار ما را بسیار آسان کرد. غرض؛ بعضی از آقایان بحمدالله موفقند و کار میکنند. چه عیبی دارد که اینگونه کارها در همین زمینههای علمی، اجتماعی، فکری و مباحث اسلامی - که بسیار مفید است - انجام گیرد؟ فواید این کارها، در خطبهها هم خودش را نشان خواهد داد.
مطلب دوم، زمان است. یکبار دیگر هم این را - شاید در خطبهی نماز جمعهی تهران - عرض کردم: خطبهها را هرچه بتوانیم کوتاهتر کنیم، بهتر است. البته در حد لازم. مثلاً فرض بفرمایید اگر خطبهها از حدود بیست دقیقه به اذان ظهر شروع بشود تا بیست دقیقه بعد از اذان - یعنی حدود چهل دقیقه - فکر میکنم خیلی خوب باشد و کافی هم هست. در چهل دقیقه هم خیلی چیزها میشود گفت. وقتی که مطالعه کرده باشیم و حرف، آماده و دستهبندی شده باشد، راحتتر و زودتر مطلب را تمام میکنیم. وقتی خطبه را طول میدهیم، خیلی از اوقات ناشی از این است که مطلب در ذهنمان منظم و مرتب نیست. خطبهها را باید مرتب و منظم کنیم. طول خطبهها را به حساب اینکه مطلب زیاد است نگذاریم. البته در دوران جنگ، وضع فرق میکرد. دوران جنگ، گاهی آنقدر مطلب سیاسی برای خطبههای دوم بود که خطبه واقعاً بیش از اندازهی لازم میشد. در تهران، خطبههای خود بنده گاهی بیش از اندازه میشد و انسان در وقت نماز جمعه، شبههی شرعی میکرد. آن وضع استثنایی بود؛ اما در آن موارد هم، البته کار غلطی بود. بنا نیست کاری را که خودمان انجام دادیم، تصحیح نماییم و تخطئه را متوجه دیگران کنیم؛ نه. خطبه باید کوتاه باشد تا مردم احساس نکنند که با آمد و رفت نماز جمعه، روز جمعهشان تحتالشعاع قرار میگیرد و همهاش صرف نماز جمعه میشود. مردم باید بتوانند بیایند، خطبه را گوش کنند، در نماز شرکت کنند، بعد هم بروند به کارهای جمعه و بعد از ظهرشان برسند. زمان را رعایت فرمایید.
یک نکتهی دیگر هم در ارتباط با مردم است. من اطلاع دارم در بعضی از شهرها، آقایان ائمهی جمعه، ارتباطات خوبی با مردم دارند. مثلاً جلسات دارند. اینجا هم عیبی ندارد اسم بیاورم: من به بوشهر که رفتم، دیدم امام جمعهی محترم آنجا، جلسات متعددی برای مردم دارند. در شبهای متعددی از هفته، برای گروههای مختلف، جلسهی تفسیر قرآن، جلسهی اعتقادات و جلسهی اخلاق دارند. حداقل یک وعده نماز جماعت در شبانهروز، برای اینکه مردم در نماز شرکت کنند، چیز بسیار خوبی است. اینگونه ارتباطات با مردم، بسیار لازم است و انس مردم را به امام جمعه و نماز جمعه زیاد میکند. همچنین، تصدی کارهای روحانی، یا سر زدن به روستاها، ارتباط با مدارس و دبیرستانها و دبستانها، از جمله کارهایی است که من میدانم بعضی از آقایان ائمهی جمعه، بحمدالله به آن مشغول هستند.
بههرحال باید تلاش کنیم که نماز جمعه همان جایگاه و محور و مرکزی را که اسلام برای آن خواسته است پیدا کند. نه اینکه ما در جمهوری اسلامی آن را بخواهیم ابداع کنیم. اینکه در روز جمعه، نماز مخصوصی باشد و آیهای، بلکه سورهای از قرآن به اسم سورهی جمعه نازل شود و آیاتی دربارهی نماز جمعه بیاید، حاکی از این است که اهتمام خاصی به این قضیه وجود داشته است. هرچه آقایان بتوانند این مقصود را، انشاءالله، بیشتر برآورده کنند، راه سیر در جهت اهداف اسلامی، بیشتر خواهد بود. بههرحال، امیدواریم که خدای متعال به همهی شما آقایان محترم کمک کند که این مسؤولیت بزرگ و مهم، به بهترین وجه انجام گیرد و خداوند متعال، اسلام و مسلمین را علیه این سلطهگریهای دشمنانی که امروز توجه صریحی به اسلام دارند، مجهزکند. در چشم بنده، آینده روشن است. میبینم و احساس میکنم که انشاءالله مسلمین پیش خواهند رفت. البته راه دشوار است؛ اما آینده بسیار روشن است. آنان که در نهایت این خط و این حرکت مغلوب خواهند شد، دشمنان اسلام و شیاطینند.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
۱) اشاره مقام معظم رهبری به جزایر ایرانی تنب کوچک، تنب بزرگ و ابوموسی است.
۲) بقره؛ ۲۵۶.
۳) جمعه: ۹.
۴) الم یجعل کیدهم فی تضلیل / فیل:۲
خدا را شکرگزاریم که توفیق داد بعد از دو روز که در جلسات به بحث و تبادل نظر مشغول بودید، در این جلسهی خوب و صمیمی، خدمت آقایان محترم ائمهی جمعهی گرامی سراسر کشور برسم. این اجتماع، اگرچه کماً ممکن است اجتماع کوچکی به نظر بیاید، اما کیفاً یکی از بزرگترین اجتماعات کشور و جامعهی ماست. چون هر یک از آقایان در هر نقطه که مشغول انجام خدمات خود هستند، محور دلها و فکرها و توجهات و حرکت دینی و انقلابی عدهی کثیری از مردم نیز هستند. از خدای متعال متضرعانه مسألت میکنیم که این مجمع محترم را موفق بدارد و تصمیماتی که در اینجا گرفته شده است یا گرفته خواهد شد، برای امت اسلامی ما و ملت عزیز ایران و اسلام و قرآن، که هدف اعلی و اسنی هم جز این چیزی نیست، راهگشا باشد. خدا کند که حرکات، سکنات، گفتار، حیات و ممات ما در راه قرآن و اسلام و اهل بیت علیهمالسّلام باشد.
مطلبی که بنده به نظرم رسید عرض کنم، اجمالاً دو قسمت است: یک قسمت مربوط به وضع عمومی عالم و جریاناتی است که بهطور محسوس و نامحسوس در مورد اسلام راهاندازی شده و تعقیب میشود؛ یک مطلب هم که مرتبط با همین موضوع نماز جمعه و امامت جمعه و خطبههای جمعه و این چیزهایی است که مخاطب آن، هم مردمند - که قدر نماز جمعه را بدانند - هم آقایان محترم هستند - که به عنوان مرکز نماز جمعه، مطالبی را مورد توجه قرار دهند - و هم برادران عزیز در دبیرخانهی ائمهی جمعهی سراسر کشور.
اما مطلب اول: علیالاجمال، آنچه که بنده حس میکنم، این است که یک حرکت منظم و تدبیر شده، علیه اسلام وجود دارد. نه اینکه بخواهیم عرض کنیم تا کنون، یعنی تا قبل از این حرکت، در دنیا از سوی قدرتمندان و مستکبران حرکتی علیه اسلام نبوده است؛ چرا. همه میدانیم که اسلام مورد بغض و عناد دشمنان زیادی در سرتاسر جهان مادی بوده است. چه آنچه مظهرش جنگهای صلیبی است که دویست سال عالم مسیحیت را به سمت مرکز اسلام کشاندند، و در آن، چه جنایتها و آدمکشیها شد؛ و چه آن آثار و تبعات جنگهای صلیبی در طول این چند قرن گذشته، و آنچه که در دوران پیدایش استعمار پیش آمد و کشورهای اسلامی، که کشورهای ثروتمندی بودند و در مراکز حساسی از عالم قرار داشتند، به استعمار کشورهای دیگر در آمدند؛ و بقیهی قضایا، که تفصیل اینها به نظر اینجانب، امروز برای ملت مسلمان، بخصوص علمای دین و اعلام مذهب لازم است که روشن باشد. باید در اطراف این کارها مطالعه شود تا ببینیم این دشمنیها هدفش چه بود؟ آنچه که امروز مطرح است، شکل جدیدی از دشمنی است؛ با توجه به اینکه امروز دشمن از وسایل زیادی برخوردار است و بخصوص با توجه به اینکه اسلام امروز یک داعیهدار است. اسلام در مسلمین بیداری ایجاد کرده است. هرجا اسلام هست، در آنجا منافع قدرتهای زورگو و ظالم، تهدید میشود. احساس کردهاند که اسلام بنا دارد که با همهی وجود، با تحقق اصول و مبانی اساسی خود، در مقابل دنیای زر و زور ظاهر شود و قد علم کند. این را فهمیدهاند؛ لذاست که امروز در مقابله با اسلام، یک حرکت عظیم و عمومی به راه انداختهاند. این را ما در دنیا احساس میکنیم.
البته امروز، تبلیغات، پیچیده است و روشهای سیاسی، بسیار موذیانه است. امروز مثل دوران جنگهای صلیبی نیست که از اطراف اروپا، دولتهای مسیحی، هرکدام پرچمی به دست گرفتند و سربازان و مردم خودشان را به سمت مرکز دنیای اسلام کشاندند. کار را با دقت، با پیچیدگی، با حفظ ظواهر و حتیالمقدور با حفظ ظاهر شعارهایی که امروز میدهند، پی میگیرند. نمیخواهند وانمود شود که اینها با اسلام دشمنند. میخواهند پردهپوشی کنند و ضربه بزنند. این است که کار مشکل شده است.
برای بسیاری از مردم در سطح عالم، فهم این هدف خبیث، دشوار شده است؛ لکن جاهایی ظاهر میشود. مثلاً در همین بوسنی هرزگوین، که یک کشور مسلمان اروپایی است، این موضوع آشکار شد. این ملت، ملتی با اصلیت اروپاییاند، و مهاجر نیستند. اینها از همان اسلاوهایی هستند که در آن منطقه زندگی کردهاند. میلیونها، بلکه شاید بشود گفت صدها میلیون اسلاو، امروز در اطراف و اکناف اروپا، از جمله در روسیه و در بعضی از کشورهای دیگر زندگی میکنند. نژاد اسلاو، یک نژاد اروپایی است. چنین نیست که تصور شود اینها مسلمانانی بودند که زمانی به آنجا مهاجرت، و زاد و ولد کردهاند؛ نه. مسلمان بومی منطقهاند؛ اروپاییاند. این قوم، یک قوم بومی است. آنجا خانهی اوست، سرزمین اوست. اشغالگر نیست، بیگانه نیست، از خانهی خود دفاع میکند و میخواهد در کشور خود، خودش حکومت کند و اقوام دیگر بر او حکومت نکنند. بهخاطر این داعیهی حق، مورد ظلم و فشار و کشتار و قساوت و جلادی قرار گرفته و همهی دنیای قدرتمند هم که میتوانند و نفوذ دارند و دستشان میرسد، نشستهاند و همینطور تماشا میکنند! این، هیچ عاملی ندارد جز اینکه اینها مسلمانند!
شبیه همین قضیه، در همین کشور یوگسلاوی سابق - تقریباً در حدود یکسال پیش، یا کمتر - بین همین صربستان و بخشهای دیگری از این جمهوری وصله پینه شده پیش آمد؛ که تکههای آن میخواستند خود را مستقل کنند. همین حالتی را که امروز میبینید صربها با مسلمانان بوسنی هرزگوین دارند، با آن بخشهای دیگری که درصدد تجزیه هستند، داشتند. دولتهای اروپایی، بهطور جدی وارد شدند و تهدید کردند. تهدید جدی و اقدام حقیقی، از اقدام مصنوعی متفاوت است. طرف هم میفهمد. آنجا معلوم بود که آنها جداً درصدد بودند که اگر صربها از حد خودشان تجاوز کردند، جلوشان را بگیرند. معلوم بود. تهدید کردند و اعلام کردند؛ اینها هم سرجای خود نشستند. حال که نوبت اینهاست، عدهای تصریح میکنند به اینکه، ما به این قضیه کاری نداریم! عدهای در انجام اقدامات، حتی در مقام گفتن هم کوتاهی میکنند؛ چه رسد به اینکه تقبیح یا محکوم کنند. عدهای هم به محکوم کردن زبانی اکتفا میکنند. در مقابل چشم دنیا - همین دنیایی که میبینید اگر دو نفر در گوشهای از آن، به وسیلهی دولتی یا حکومتی، چهار صباح به زندان بیفتند، چطور اینها فریادشان بلند میشود؛ بدون اینکه توجه کنند که این فرد مجرم بوده، خیانت کرده، یا چه کرده - حقوق بشر نقض شد و انسانها چنین شدند. هزاران نفر را - ما نمیدانیم دقیقاً چقدر؟ در آمارهایی رسماً اعلام میشود: نود هزار، هفتاد هزار - از بچهی کوچک و پیرزنان و پیرمردان - غالباً یا عموماً غیرنظامی - در ظرف چند ماه با بمب، توپخانه، تفنگ، خنجر و یا در اردوگاه و زندان، با گرسنگی دادن کشتند. اما هیچ اقدامی از طرف دنیا نشان داده نمیشود. چرا؟ چون قربانیان مسلمانند. علت، فقط همین است: چون مسلمانند. معنای این کار و این حرف چیست؟ مسلمانان دنیا از این، چه باید بفهمند؟ مبادا کسی خیال کند که اینها از اسلامی که بالفعل یک حکومت اسلامی به قول آنها «بنیادگرا» باشد، میترسند؛ نه. معلوم است که در آنجا حکومت بنیادگرا بهوجود نمیآید. من آن مردم را دیدهام. بنده در شهر سارایوو، پیاده در خیابانها حرکت کردم. همین مردم بیچارهای که امروز کشته میشوند؛ همین زنان و مردان که شنیده بودند از جمهوری اسلامی کسی آمده، اطراف این خیابانها اجتماع و ازدحام کرده بودند که ما را تماشا کنند و ببینند. به کتابخانهی «غازی» هم رفتم، که یکی از کتابخانههای قدیمی است و هزاران جلد کتاب خطی فارسی و عربی در آن است. کتابخانهی مذکور از یادگارها و مواریث اسلامی است. یکی از مهمترین آنها این بود که بعضی از نسخ آن نسخ نفیسی است. ساعتی در آن کتابخانه گردش کردم. حالا شنیدهام همان کتابخانه آتش گرفته؛ آنجا را با بمب زدهاند و نابود کردهاند!
مدرسهی قدیمی و مسجد قدیمی آنجا را رفتیم و از نزدیک دیدیم. بعد هم پیاده در خیابانها، با گروهی که همراه ما بودند حرکت کردیم. این جمعیت هم اظهار علاقه میکرد. زنان بیحجاب بودند و ظواهراسلامی از لحاظ پوشاک و رفتار صفر بود؛ اما دلهایشان مالامال از اسلام و احساس مسلمانی بود. در مسجدشان که وارد شدیم، چند نفر از خانمهای حزب اللهی در هیأت ما بودند و با چادر و آن وضعیت و آن زی، وارد مسجد شدند. زنان مسلمانی که برای نماز به آن مسجد آمده بودند، خانمهای چادری را محاصره کرده و، آنها را میبوسیدند و به آنها دست میکشیدند. این، احساسات اسلامی آن مردم است. از ظواهراسلامی هم چیزی نیست جز همین نماز. فقط نماز آنجا هست. اما احساس مسلمان بودن، فراوان. عشق به امت اسلامی، احساس هویت اسلامی، بسیار عالی و در حد اعلی.
آنجا کشوری است که سی، چهل سال، نظام مارکسیستی ضد خدایی بر آن حکومت کرده و درعینحال مردم همچنان مسلمانند. در آنجا نماز خواندیم، مردم هم نماز خواندند. همین تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها را که همهی شیعه و سنی نقل کردهاند و مستحب است، به شکل دیگری - اول سبحان الله، بعدالحمدلله، بعد اللهاکبر - امام جماعتشان به صدای بلند خواند و همه آن را خواندند. خلاصه، ظواهر، از لحاظ شکل مسجد و آداب عبادت، ظواهر اسلامی است.
بعد به ساختمانی رفتیم که بنا بود آنجا ناهار بخوریم. رئیس جمهور آنجا، میزبان ما بود. وقتی رفتیم، دیدم مردم در مقابل عمارت جمع شدهاند. رفتیم آنجا و یکی دو ساعت بودیم. موقع برگشت، دیدم تمام آن جمعیت، همانطور ایستاده بود. ما با آنها ملاقاتی نداشتیم. من که با آنها حرفی نمیتوانستم بزنم. فقط یک نگاه. بهمجرد اینکه چشمشان به ما و این هیأت افتاد، بنا کردند به ابراز احساسات: دست تکان دادن، دستمال تکان دادن. ما عبور کردیم و آمدیم. اینها همان مردمند. اگر احساسات اسلامی در اینها مرده بود، دشمنان با اینها کاری نداشتند. اگراحساس هویت اسلامی در اینها نبود، غرب، امریکا، انگلیس؛ این کشورهای ضد اسلام و معاند با اسلام، به اینها کمک میکردند.
این، یک نمونه است. نمونهی دیگر، کشمیر است، که دیدید با کشمیر چه کردند! سربازان هندو را با آن وحشیگری برای سرکوب مسلمانان به کشمیر فرستادند. این ماجرا هنوز هم به شکلی دنباله دارد و در دنیا هم اصلاً منعکس نمیشود. این، وضع افغانستان است که مسلمانان با هم مبارزه میکنند و میجنگند. قدرتها و دولتها که در چنین مواقعی، به شکلی اعلام وجود میکنند و حرفی میزنند، اینجا حرفی نمیزنند. البته هرچه اینها - قدرتها و دولتها - نزدیک نیایند و به محیط اسلامی نزدیک نشوند بهتر است و ما خوشحالیم؛ چون آمدن آنها بیشتر مایهی دردسر و مشکل است. غرض؛ اینها از تماشای درگیری مسلمانان خوشحالند! از اینکه مسلمانان مفلوک باشند، سرکوب شوند، گرسنه بمانند و در زندگی اجتماعی و سیاسی خودشان پیشرفت نکنند، خوشحالند! این، وضع اسلام در دنیاست. اما در این مجموعه، آنجایی که مرکز توجه خصمانهی دشمن است، جمهوری اسلامی است. میدانند که این احساس مسلمانی، چگونه در مسلمانان عالم زنده شد.
در همین کشورهایی که پنجاه، شصت سال و بعضاً هفتاد سال در زیر سیطرهی کمونیسم بودند، نسیم آزادی راه پیدا کرد. آنچه که اول مورد توجه مردم قرار گرفت - مثل مردم کشورهای منطقهی قفقازیا آسیای میانه - اسلام بود. قومیت و ملیتگرایی نبود. چه چیز اسلام را در اینها زنده نگه داشت؟ چهچیز احساس هویت اسلامی را در اینها تر و تازه نگه داشت؟ این عزت و شوکت اسلام بود که به برکت جمهوری اسلامی بهوجود آمد. عظمت اسلام بود که جمهوری اسلامی آن را نشان داد. تبلیغ شده بود که اسلام یک دین مرده است؛ بسیاری از مسلمانان دنیا هم آن را باور کرده بودند. چنین وانمود شده بود که اسلام دینی بود که در برههای از زمان آمد، و رفت و چیز متعصبانهی غیر واقعی غیر مبتلاً به مسائل زندگی امروز است. اصلاً اسلام یعنی چه!؟ نمونهاش را شما در کشور خود دیده بودید. جوان مسلمان ما خجالت میکشید در محیط دانشگاه نماز بخواند! در فرودگاه مهرآباد تهران، در آن زمان، بنده دیده بودم کسی که نمازش میرفت تا قضا شود، خجالت میکشید جلو چشم مردم نماز بخواند! اینجا ایران بود. بقیهی کشورها نیز همینطور بود. کم و بیش، اوضاع در دنیا شبیه هم بود. احساس مسلمانی وجود نداشت. سعی میکردند تا مسلمانی را به کلی از ذهنها خارج کنند. آنجایی هم که مانده بود، فقط به صورت یک تشریفات بود.
انقلاب اسلامی آمد و نشان داد که اسلام زنده است؛ اسلام، تشکیل حکومت میدهد؛ اسلام، کشور اداره میکند؛ اسلام، نظامهای اجتماعی را به مسابقه میطلبد؛ اسلام، برای حل مشکلات مادی و معنوی انسان، راهحل ارائه میدهد؛ در زمینههای گوناگون، اسلام برای انسان متحیر این زمان، فسحت و فرصتی ایجاد میکند. این، مسلمانهای دنیا را زنده کرد.
آنها میدانند که پرچم اسلام در جمهوری اسلامی ایران و به دست امام بزرگوار ما رضواناللهتعالیعلیه و اعلیالله درجته، بالا رفت و برافراشته شد. اینها را میدانند؛ لذا دشمنی اصلی با اینجاست. و این است که تحریکات میکنند.
امروز امریکا و انگلیس و کشورهای دارای طمع در منافع کشورهای این منطقه، هر کاری که بتوانند، با جمهوری اسلامی میکنند. هر ضربهای که بتوانند میزنند. اگر کاری نمیشود، بهخاطر این است که نمیتوانند بکنند. آنها وانمود میکنند که قدرتشان نامحدود است؛ اما چنین نیست. قدرتهایشان محدود، امکاناتشان بسیار محدود، مشکلاتشان زیاد و تناقضات داخلیشان فراوان است. ابرقدرتها، شگرد کارشان این است و اینگونه وانمود میکنند که با یک اشارهی ما، هر کاری که بخواهیم، در دنیا انجام میگیرد: یکی حذف میشود، یکی میآید و یکی میرود. این حرفها، با واقعیت خیلی فاصله دارد و نمیتوانند. اینها وقتی با یک کشور زنده و قوی روبهرو شوند که آن کشور حکومتش به دست یک مجموعهی خشک و خالی در بالا نیست، بلکه متکی به مردم است، در میمانند. جمهوری اسلامی، چنین است. اینجا چنین نیست که حکومت بهدست مجموعهای منقطع از مردم باشد که برای خودشان ببرند و بدوزند و فرمانروایی کنند. اینجا حکومت، با مردم یکی است. روحانیت در دل مردم جا داشته، امروز هم جا دارد. دین در اینجا حاکم است و بر اعماق دلها حکومت میکند. مردم از روی اعتقاد دینی حرکت میکنند. اکثریت قاطع مردم، یا اکثریت نزدیک به همهی مردم، متدینند. ممکن است یکوقت گروهی از مردم از مسؤولی گلهای داشته باشند؛ اما نظام را از اعماق دل، دوست میدارند؛ اسلام را با همهی وجود دوست میدارند. البته تا وقتی که نظام، تابع اسلام باشد. این را همهی مسؤولین بدانند: تا وقتی که ما، در خدمت اسلامیم، مردم ما را دوست میدارند.
اگر خدای ناکرده روزی پیش بیاید که نظام، نسبت به اسلام بیتفاوتی احساس کند، یا بیتفاوت عمل کند (فلان حکم اسلامی شد شد، نشد نشد. فلان حرکت و اخلاق اسلامی شد شد، نشد نشد.) اگر رفتارها، خدای ناکرده، بر خلاف رفتار اسلامی شود - که البته چنین چیزی انشاءالله هرگز پیش نخواهد آمد - این پشتیبانیها نخواهد بود. مردم چون اسلام را حاکم میبینند و میفهمند که حرکت نظام، مرضی الهی است، در خدمت این نظامند. بههرحال، چنین نظامی که مؤید به تأییدات، عواطف، احساسات و افکار مردم است، مشکل بزرگی برای دشمن است. لذا، همهی نیرویشان را صرف میکنند و هر کاری که بتوانند، برای به شکست کشاندن آن میکنند.
این قضیهی جزایر خلیجفارس(۱) یکی از کارهای کوچکی است که آنها میخواهند انجام دهند. تا مثلاً ناخنشان به جایی بند میشود، آنجا را محکم میچسبند که شاید بتوانند فشاری وارد کنند. بزرگترین قلمی که اینها علیه ما راه انداختند، جنگ تحمیلی هشت ساله بود که در آن ناکام شدند. آنها خیلی روی این جنگ تحمیلی حساب کرده بودند. فکر نمیکردند این جنگ، هشت سال طول بکشد و آخرش هم با ناکامی متجاوز تمام شود. لذا کمکش کردند، تشویقش کردند، پول دادند، سلاح دادند، همه چیز به دشمن دادند تا شاید بتواند کاری از پیش ببرد؛ که بحمدالله نتوانست. از این قبیل کارها داشتند و خواهند داشت. این آن مطلب اول؛ یعنی حمله به اسلام در سرتاسر عالم، که این هوشیاری، وحدت، اتحاد و اتفاق امت اسلامی و از بین بردن اختلافات میان اعضای امت اسلامی را میطلبد. قومیتها و مذاهب را بر اسلام و قرآن ترجیح ندادن: «فمن یکفربالطاغوت ویؤمن بالله فقداستمسک بالعروة الوثقی(۲)». این عروهی وثقی را محکم چسبیدن و کفر به طاغوت و ایمان به الله داشتن.
طاغوت، همان طغیانگری است که انسانها را از راه خدا منحرف میکند. امروز مظهر عینی و ملموس این طغیانگری در دنیا، همین قدرتهای سوء مثل استکبار امریکایی و امثال آن هستند. مظهر درونی آن هم، نفس ما و هوای ماست که از آن باید به خدا پناه ببریم.
اگر کفر به طاغوت ورزیدیم و ایمان به خدا؛ فقد استمسک بالعروة الوثقی. خدا وقتی گفت عروه و ریسمانی وثقاست؛ یعنی از همه محکمتر است، دیگر ما چه دغدغه و چه نگرانیای داریم؟ عروهی وثقاست دیگر: فقد استمسک بالعروة الوثقی.
باید ملت و امت اسلامی، به همین عروهی وثقی تمسک کنند؛ اختلافات را کنار بگذارند؛ اختلافات را دامن نزنند. همهی ما باید مواظب باشیم. حرفزدنهایمان، تعبیراتمان، کلماتمان، منشمان، نگاهمان، دوستی و دشمنیمان باید به اتحاد کمک کند. مردم را از اختلاف باید دور کنیم و خودمان هم دور شویم. این امر، برای امت اسلامی، پرهیز از اختلاف و برای ملت ایران، هوشیاری و آگاهی را ایجاب میکند. هر چه مجتمعترشدن را؛ اتحاد درون ملت را؛ محکم کردن ارتباط میان مسؤولین و مردم را؛ همکاری با نظام اسلامی را و مقابلهی با هر آن چیزی که این نظام را تضعیف کند.
در تزاحم بین واجبات، واجب اهم از همه چیز، حفظ نظام است. یکی از وسایل بسیار مهم برای اینکه این وحدت، این حرکت و این تجمع صورت گیرد، همین نماز جمعهای است که شما آقایان، متصدی و مباشر آن هستید. این نماز جمعه، حقیقتاً نعمت بزرگ الهی است. من تصور میکنم در این واجب مهم، پنج، شش خاصیت و اثر اساسی هست، که گمان میکنم نمازهای جمعه، وقتی کماهوحقه انجام گیرد، این آثار را در جامعه خواهد داشت؛ و اینها ارزشهای مهمی است که جامعهی ما نیازمندشان است: یکی معرفت دینی است و انباشتن ذهن و فکر از معارف زلال و صاف و پاک دینی و فهم دینی و عمق اعتقاد دینی و نزدیک کردن دل به یاد خدای متعال، و خلاصه، جنبهی دینی انسان را تأمین کردن. شبهاتی در ذهنها پیش میآید. ذهنها در یک جامعهی آزاد، جوال است. ما باید به ذهنهای گوناگون میدان بدهیم که دربارهی مسائل فکر کنند. اگر شبههای به ذهنشان رسید، باید اعلام دین، آن شبههها را برطرف کنند. همهاش هم روی شبهه حساب نکنیم. تفهیم و تعمیق معارف اسلامی بسیار مهم است. توحید اسلامی، یک اقیانوس است که امثال ما به اعماق آن ممکن نیست برسیم. مقداری از این ظاهر باید پایینتر برویم و آنها را برای مردم تبیین کنیم. مسائل مربوط به معاد، مسائل مربوط به نبوت و امامت، مسائل اعتقادی گوناگون. اینها چیزهایی است که مردم باید بدانند. قانع نباشیم به اینکه حالا این مردم اعتقاد سالم و خالصی دارند. همین را دست نزده نگه نداریم. شما میخواهید دست نزده نگهش دارید، دشمن که نمیخواهد! دشمن میآید این ایمان را، بخصوص در جوانان، تضعیف میکند. این ایمان را باید تعمیق کرد. این، با کار دینی انجام میگیرد و جاهای مختلفی دارد که یکی از آنها نماز جمعه است.
عرض نمیکنم که نماز جمعه را به بحثهای اعتقادی پیچیده مخصوص کنیم؛ نه. اگر یک جملهی معرفت اعتقادی در نماز جمعه باشد، مردم استفادهی زیادی میکنند. یکی از فواید نماز جمعه این است. البته نماز جمعه، فقط به فکر کار ندارد. به دل هم کار دارد. نماز جمعه حال است؛ ذکر است. «فاسعوا الی ذکر الله. (۳)» نماز جمعه ذکر است؛ توجه به خداست. یک هفته تلاش و کار برای مادیات، برای زندگی و یک روز در یک مجمع عظیم، دل را به خدا دادن؛ خود را در معرض انوار معرفت الهی و الطاف او قرار دادن. شستشو دادن و تطهیر کردن دل، امر لذتبخشی است. شنیدن آیات قرآن و کلمات الهی از زبان امام جمعه در خطبه، برای هر مسلمانی لذتبخش است.
دوم، معرفت سیاسی است. جامعهی ما برخلاف بسیاری از جوامع دیگر، یک جامعهی سیاسی است. شما اگر به کشورهای دیگر رفته و با مردم معمولی حرف زده باشید، میبینید حتی در این کشورهای پیشرفتهی دنیا که از لحاظ مادی و ترقیات و فناوری خیلی جلو هستند، مردم از سیاست چیزی نمیفهمند. این دولت چرا آمد، این دولت چرا رفت؟ فلان مسألهی جهانی چیست؟ علت دشمنی دولتشان مثلاً با فلان کشور چیست؟ حتی علت لشکرکشیها را نمیدانند! متوجه نیستند فلان لشکرکشی برای چه بود؟ فلان راهپیمایی که راه انداختند برای چه بود؟ این سر و صدا برای چه بود؟ مردم معمولی به فکر همان یک لقمه نانند: چند ساعت کار کنند و زندگی خودشان را بگذرانند. البته زندگیهایشان مختلف است. بعضی جاها سطحش بالا و بعضی جاها پایین است. اما غالباً مسائل سیاسی را درک نمیکنند.
جامعهی ما اینگونه نیست. درون هر خانهای بروید، به هر کورهدهی بروید، در هر مجمع و محفلی بروید، مسائل سیاسی را میفهمند؛ مگر آن اقلِ قلیلی که درِ انقلاب را روی خودشان بستهاند و خودشان را زندانی جهالتها کردهاند. کسانی که سینه را به روی نسیمهای معنوی انقلاب گشودند، شرح صدر پیدا کردند. امروز، پیرزنان ما، گوشه نشینان ما و افرادی که هرگز داخل مسائل سیاسی نبودند، از مسائل عالم چیزها میدانند. برای مثال، همین واژهی استکبار و استعمار را که ما اینطور راحت استعمال میکنیم و همه معنایش را میفهمند. زنان ما میدانند استکبار یعنی چه، پیرزنان میدانند، نوجوانان میدانند. اینها امریکا و سلطهطلبی را زشت میشمارند و راجع به این قضایا اطلاعات دارند. اینها جزو مسائل سیاسی و مخصوص طبقات روشنفکر است که مثلاً صهیونیسم چرا بهوجود آمد؟ صهیونیسم چه کار میکند؟ اعراب در مقابل صهیونیسم چه موضعی دارند؟ علت مبارزه با اسرائیل چیست؟ اینها مسائلی است که امروز در بین مردم ما روشن است و مردم اینها را میدانند. مردم سیاسیاند. پس، به این مردم باید آگاهی سیاسی داد؛ چون یکی از مطالبات و خواستههای آنهاست. علاوه بر این، باید به مردم تحلیل سیاسی داد. معرفت سیاسی کافی نیست؛ قوت تحلیل سیاسی لازم است. من در تاریخ اسلام که نگاه میکنم، هرجا ایرادی و اشکالی در حرکت تاریخ مشاهده میکنم، وقتی دقت میکنم، میبینم بهخاطر این بوده است که مردم قدرت تحلیل سیاسی نداشتهاند. اگر قدرت تحلیل سیاسی میداشتند، در هر مقطعی از مقاطع میتوانستند راه صحیح را پیدا کنند و اگر مشکلی وجود داشت آن را از میان بردارند. در داخل کشور خود ما نیز همینطور است. اگر مردم تحلیل سیاسی نداشته باشند، دشمن، راحت کارش را انجام میدهد. در این مقاطع گوناگون، ما این را متأسفانه مشاهده کردیم.
در صدر مشروطیت، کسانی که عامل و پیشقراولان مشروطه بودند، منزوی شدند و همان نوکران انگلیس و تربیت شدهگان انگلیس بر سر کار آمدند و امور را قبضه کردند. علت این بود که مردم، تحلیل سیاسی نداشتند. با اینکه مردم سیاسی بودند؛ کار مشروطه را خود مردم کرده بودند؛ اما قدرت تحلیل نداشتند که در پیچ و خمها بتوانند تشخیص دهند که چه شد؟ این قدرت تحلیل را در نماز جمعه باید به آنها داد.
سوم، آرامش و سکینهی روحی است. ببینید امروز علیه نظام جمهوری اسلامی، چقدر تبلیغات در دنیا وجود دارد! رادیوهای گوناگون، روزنامهها و مطبوعات گوناگون، خبرگزاریهای دشمن - همین خبرگزاریهای معروف دنیا که غالباً هم در مشت صهیونیستهاست - اینها هر چه خبر میدهند تقریباً یکسان است؛ مگر جاهایی که استثناست. والّا روال طبیعی این است. در دوران جنگ هم اینطور بود - آن زمان میگفتیم لابد مال جنگ است - الان نیز همینطور است. در همهی دورانها، هر چه خبرگزاریها خبر میدهند، منحرفکنندهی افکار نسبت به جمهوری اسلامی است! این خبرها هم، بالاخره در گوشه و کنار جامعه منتشر میگردد، باعث ناراحتی ذهن مردم میشود، دلها را آشفته میسازد و نگرانی و دغدغه ایجاد میکند. این ملت چه گناهی کرده است، جز اینکه در راه اسلام و برای استقلال کشور حرکت میکند و میخواهد زیر پرچم امریکا نباشد؟ چرا دائم در دغدغه و نگرانی و اضطراب و خبرهای بد و دروغ و نگرانی به سر ببرد!؟ چرا دائم در ذهن مردم اعتراض بهوجود بیاورند؟ هر حادثهای که بهوجود میآید این خبرگزاریها باید اینطور به ذهن مردم خط بدهند که گویا در این مورد، از داخل و از خودیها خطایی سرزده است! آنگاه مردم ناراحت و نگران بشوند و غصه بخورند که چرا اینطور شد؟
خوب؛ این دغدغهها و ناراحتیها، نقطهی آرامشی لازم دارد. این نقطهی آرامش، نماز جمعه است. امام جمعه و خطیب جمعه، باید با بیان خود، با سخن حکیمانه و سنجیده و معرفت صحیح خود، دلها را آرامش بخشد. به مردم تفهیم کند که اینها تبلیغات دشمن است و بسیاری از حرفهای آنها خلاف واقع است. واقعیات رابیان کند. اینها را آرام و متکی به لطف خدا کند. متوکل علیالله کند؛ و متوکل به قدرت ذاتی و درونی خودشان. بفهماند که دشمن ضعیف است و کید دشمن «فی تضلیل(۴)» است. اینها را برای مردم روشن کند. این هم یکی از آثار نماز جمعه.
من در آن سالهای اول انقلاب و روزهایی که تشنج و جنگ روانی دشمن علیه ما در حد اعلی بود، بالعیان مشاهده میکردم یکی از عواملی که دلهای مردم را در مقابل آن جنگ روانی عجیبی که دشمن بهوسیلهی گروهکها و غیرذلک راه انداخته بود آرامش میداد، همین نمازهای جمعه بود؛ نقش ائمهی جمعه بود. لذا، دشمن ائمهی جمعه رانشان گرفت؛ چون میدید اینها چقدر نقش دارند. البته امروز بحمدالله دشمن دیگر آن دست و پا را ندارد. آن روز خیلی قویتر بود. بههرحال، این نقش سوم نماز جمعه است.
چهارم، احساس برادری و صمیمیت و خبرگیری مسلمانان و برادران در یک شهر از یکدیگر، در یک مجمع عام است. این چه چیز خوبی است که در یک مجمع عمومی، برادران و خواهران مسلمان هفتهای یکبار همدیگر را ببینند؛ آشناها به سراغ هم بروند، احوال هم را بپرسند، صمیمیت را زیاد کنند؛ صلهی اخوان و ارحام انجام گیرد. یکی از فواید نماز جماعت - آن چنان که ذکر شده است - همین است که مردم از حال هم مطلع شوند. در یک مجمع عظیم عمومی، این معنابهشکل بهتری انجام خواهد گرفت. مردم به همدیگر برسند، به هم نگاه کنند و از هم احوال بپرسند. این، فایدهی بزرگی است.
پنجم، حل بعضی از مشکلات اجتماعی در شهرهاست. در شهرها گاهی اوقات مبلغی پول برای انجام کاری باید جمع شود؛ خانوادههایی باید کمک شوند؛ مشکلی باید برطرف گردد و اختلافی باید حل شود. بهترین جا برای این کارها، نماز جمعه است. افرادی که همیشه در مساجد بودهاند، میدانند که افرادی از مؤمنین، اهل خیرند؛ خیرند؛ کار راهاندازند. در مساجد جمع میشدند و گاهی کارهایی را در مسجد محله یا مسجد جامع شهر انجام میدادند. امروز هم در نماز جمعه میتوانند این کار را انجام دهند. بسیاری از مشکلات شهری، به این وسیله قابل حل شدن است.
ششم، نماز جمعه مظهر عزم سیاسی ملت است. وقتی که مردم بر یک کاری تصمیم سیاسی دارند - راهپیمایی میخواهند بکنند، اجتماع بزرگی میخواهند انجام دهند، علیه یک سیاست خباثتآمیز میخواهند شعاری بدهند، «آری» یا «نه» ای نسبت به یکی از مسائل جهانی میخواهند بیان کنند - بهترین جا و مظهر عزم ملی مردم، همین نمازهای جمعه است.
البته نماز جمعه فواید زیادی دارد که من رؤوس مطالب را یادداشت و عرض کردم. ذهنهای جوال آقایان، البته چیزهای بیشتری هم در این زمینه میتوانند بیان کنند. این، نماز جمعه است. پس، مردم باید آن را قدر بدانند و به نمازهای جمعه اقبال کنند. نگذارند دشمن از اینکه مردم به نماز جمعه اقبال ندارند خوشحال شود. اقبال مردم به نماز جمعه در هر نقطه از کشور، دشمن را ناکام و ناراحت میکند؛ چون با نماز جمعه، نقشههای دشمن به هم میریزد و به پیشرفت اهداف جمهوری اسلامی کمک میشود.
آقایان ائمهی جمعه هم، با توجه به این جهات، خطبههای نماز جمعه را به شکلی تنظیم فرمایند که تأمین کنندهی این مقاصد باشد.
من چند جمله هم بهعنوان توصیهی برادرانه برای بعضی از آقایان دارم. البته بحمدالله بسیاری از آقایان، فوق موضوعی را که ما میخواهیم بگوییم، خودشان درنظر دارند و شاید در عمل هم، آنها رعایت میشود. اما به عنوان تذکر برای بعضی که ممکن است توجه نداشته باشند، چند مطلب را عرض میکنم:
در خطبهها، اولاً محتوا را باید در نظر داشت؛ با همان کیفیتی که عرض شد. محتوای خطبهها طوری باشد که هرکس پای آنها نشست، وقتی بلند شد احساس کند چیزی نصیبش شده است. یا یک مطلب علمی، یا یک مطلب اعتقادی، یا یک فهم سیاسی، یا آن آرامشی که عرض شد، یا توجه و تذکر به خدا، یا اینکه قطرهی اشکی از چشم او جاری شود و احساس کند چیزی به دستش آمده است. این، احتیاج به کار و تلاش دارد. من بعضی از آقایان ائمهی جمعه را میشناسم که کارهای علمی و مطالعات علمی میکنند. عیبی ندارد گاهی از بعضی اسم بیاوریم. مثلاً امام جمعهی محترم سمنان. من مسألهای را لازم داشتم - مسألهی علمی راجع به نماز جمعه بود که لازم بود مراجعه کنم - ایشان گفت من کار کردهام، میآیم به شما میدهم. جزوهی منقح بسیار خوبی را آوردند که کار ما را بسیار آسان کرد. غرض؛ بعضی از آقایان بحمدالله موفقند و کار میکنند. چه عیبی دارد که اینگونه کارها در همین زمینههای علمی، اجتماعی، فکری و مباحث اسلامی - که بسیار مفید است - انجام گیرد؟ فواید این کارها، در خطبهها هم خودش را نشان خواهد داد.
مطلب دوم، زمان است. یکبار دیگر هم این را - شاید در خطبهی نماز جمعهی تهران - عرض کردم: خطبهها را هرچه بتوانیم کوتاهتر کنیم، بهتر است. البته در حد لازم. مثلاً فرض بفرمایید اگر خطبهها از حدود بیست دقیقه به اذان ظهر شروع بشود تا بیست دقیقه بعد از اذان - یعنی حدود چهل دقیقه - فکر میکنم خیلی خوب باشد و کافی هم هست. در چهل دقیقه هم خیلی چیزها میشود گفت. وقتی که مطالعه کرده باشیم و حرف، آماده و دستهبندی شده باشد، راحتتر و زودتر مطلب را تمام میکنیم. وقتی خطبه را طول میدهیم، خیلی از اوقات ناشی از این است که مطلب در ذهنمان منظم و مرتب نیست. خطبهها را باید مرتب و منظم کنیم. طول خطبهها را به حساب اینکه مطلب زیاد است نگذاریم. البته در دوران جنگ، وضع فرق میکرد. دوران جنگ، گاهی آنقدر مطلب سیاسی برای خطبههای دوم بود که خطبه واقعاً بیش از اندازهی لازم میشد. در تهران، خطبههای خود بنده گاهی بیش از اندازه میشد و انسان در وقت نماز جمعه، شبههی شرعی میکرد. آن وضع استثنایی بود؛ اما در آن موارد هم، البته کار غلطی بود. بنا نیست کاری را که خودمان انجام دادیم، تصحیح نماییم و تخطئه را متوجه دیگران کنیم؛ نه. خطبه باید کوتاه باشد تا مردم احساس نکنند که با آمد و رفت نماز جمعه، روز جمعهشان تحتالشعاع قرار میگیرد و همهاش صرف نماز جمعه میشود. مردم باید بتوانند بیایند، خطبه را گوش کنند، در نماز شرکت کنند، بعد هم بروند به کارهای جمعه و بعد از ظهرشان برسند. زمان را رعایت فرمایید.
یک نکتهی دیگر هم در ارتباط با مردم است. من اطلاع دارم در بعضی از شهرها، آقایان ائمهی جمعه، ارتباطات خوبی با مردم دارند. مثلاً جلسات دارند. اینجا هم عیبی ندارد اسم بیاورم: من به بوشهر که رفتم، دیدم امام جمعهی محترم آنجا، جلسات متعددی برای مردم دارند. در شبهای متعددی از هفته، برای گروههای مختلف، جلسهی تفسیر قرآن، جلسهی اعتقادات و جلسهی اخلاق دارند. حداقل یک وعده نماز جماعت در شبانهروز، برای اینکه مردم در نماز شرکت کنند، چیز بسیار خوبی است. اینگونه ارتباطات با مردم، بسیار لازم است و انس مردم را به امام جمعه و نماز جمعه زیاد میکند. همچنین، تصدی کارهای روحانی، یا سر زدن به روستاها، ارتباط با مدارس و دبیرستانها و دبستانها، از جمله کارهایی است که من میدانم بعضی از آقایان ائمهی جمعه، بحمدالله به آن مشغول هستند.
بههرحال باید تلاش کنیم که نماز جمعه همان جایگاه و محور و مرکزی را که اسلام برای آن خواسته است پیدا کند. نه اینکه ما در جمهوری اسلامی آن را بخواهیم ابداع کنیم. اینکه در روز جمعه، نماز مخصوصی باشد و آیهای، بلکه سورهای از قرآن به اسم سورهی جمعه نازل شود و آیاتی دربارهی نماز جمعه بیاید، حاکی از این است که اهتمام خاصی به این قضیه وجود داشته است. هرچه آقایان بتوانند این مقصود را، انشاءالله، بیشتر برآورده کنند، راه سیر در جهت اهداف اسلامی، بیشتر خواهد بود. بههرحال، امیدواریم که خدای متعال به همهی شما آقایان محترم کمک کند که این مسؤولیت بزرگ و مهم، به بهترین وجه انجام گیرد و خداوند متعال، اسلام و مسلمین را علیه این سلطهگریهای دشمنانی که امروز توجه صریحی به اسلام دارند، مجهزکند. در چشم بنده، آینده روشن است. میبینم و احساس میکنم که انشاءالله مسلمین پیش خواهند رفت. البته راه دشوار است؛ اما آینده بسیار روشن است. آنان که در نهایت این خط و این حرکت مغلوب خواهند شد، دشمنان اسلام و شیاطینند.
والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته
۱) اشاره مقام معظم رهبری به جزایر ایرانی تنب کوچک، تنب بزرگ و ابوموسی است.
۲) بقره؛ ۲۵۶.
۳) جمعه: ۹.
۴) الم یجعل کیدهم فی تضلیل / فیل:۲